حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
توفیق بزرگی که میتواند نصیب انسان بشود
بحول الله و قوّته بنده هم چند نکته به نکات شما بزرگواران اضافه خواهم کرد. بسیاری از نکاتی که مطرح کردید، همان نکاتی بودند که در ذهن ما میآمد و الحمدلله مشخّص میشود که به یک جا وصل هستیم و نکات مُتّفقٌ علیه کم نداریم. نکاتی که بنده میخواهم عرض کنم، یکی مسألهای است که راجع به آیهی کریمهای است که فرموده است: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ[۲]»؛ خمس و زکات برای انسان نیست. «أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ[۳]»؛ اصلاً برای من نیست؛ اگر در آن تصرّف کنم، تصرّفِ غاصبانه است و کسی هم زکات بدهکار است هم به همین صورت است. لذا در فتاوای سابق داشتیم که اگر کسی با مالِ زکات نداده و یا خمس نداده پول حمّام بدهد و غسل کند، غسلِ او باطل است؛ ولی خداوند متعال در اینجا میفرماید: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ»؛ با وجود اینکه خداوند متعال در اینجا برای خودش و برای حکومت و برای فقرا سَهمی قائل نشده است و خالص برای خودش است، مال به صورت خالص برای خداوند متعال است و خداوند متعال این مسأله را به این صورت مطرح فرموده است. نکتهی دوّم این است که راجع به عبارت «حَقٌّ مَعْلُومٌ» میرساند که در ارتباط با فقیر و نیازمند، باید حفظ کرامت بشود. این به عنوان یک حقّ، هرچند حقّ مفروض و به آن صورت نیست، ولی حقّ اخلاقی است و حقّ اوست. شاید این حدیث شریف که فرمود: «اَلْفُقَرَاءُ عِیَالِی وَ اَلْأَغْنِیَاءُ وُکَلاَئِی[۴]»؛ اغنیاء امینِ خداوند متعال هستند و فقرا هم عائلهی حقتعالی هستند و ذیل آن را به خاطر نمیآورم، ولی دارای نکات جالبی است که اگر کسی به عائلهی من برسد، چه نتایجی نصیب او خواهد شد. این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اَلسَّائِلُ رَسُولُ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ[۵]»؛ سائل رسول خداوند متعال است و مراقب باشید تا رسول خدا را محروم برنگرداید. امام زینالعابدین (علیه السلام) و بعضی دیگر از ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) وقتی مالی به فقیر میدادند، دستِ مبارک خودشان را میبوسیدند؛ البته به معنای منّت بر آن فقیر نیست، بلکه افتخار برای خودشان است که با دادن این مال، با خداوند متعال مُصافحه مینماید؛ این مال را به دستِ خداوند متعال داده است و اینگونه نیست که به دستِ فقیر داده باشد. این روایتی که فرموده است: «اَلسَّائِلُ رَسُولُ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ» و هم احترام گذاشتن به فقیر است و هم اینکه حسّاس کردن غَنی است. گمان نکن که مقابل یک انسان ضعیف هستی و حق داری تا او را کوچک بشماری، بلکه طرف تو خداوند متعال است و این توفیقی که خداوند متعال به تو داده است، توفیقِ کوچکی نیست.
انسان باید با رذائلِ اخلاقی بجنگد تا به سراغ او نیایند
نکتهی دیگری که به نظر میرسد، این است که خداوند متعال در این آیات در مقام تربیتِ ما هستند؛ انسان نفسی دارد که در آن اقتضای سخاوت است، اقتضای شجاعت است، اقتضای حکمت است، اقتضای عفّت است، اقتضای بُخل است و اقتضای بُخل نیز میباشد. انسان مُراعاست؛ خداوند متعال چگونه ما را تربیت مینماید که ما هَلُوع نباشیم؟ با این صفاتی که خداوند متعال ما را تشویق مینماید، در واقع اینکه فرموده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا[۶]»، یک چیز تثبیت شدهای در وجود اوست و خداوند متعال میخواهد تا آن را رفع نماید. مسألهی رفع نیست و مسألهی دفع است. انسان لا اقتضاء است و هر راهی را انتخاب نماید، در آن راه رنگ میگیرد و برای او صفت و مَلَکه ایجاد میشود. ما چه کنیم که مَلَکهی بُخل برای ما پیش نیاید، حرص برای ما پیش نیاید؛ نباید اینگونه باشد که حریص بشویم و سپس با اینها بخواهیم آن را معالجه کنیم؛ این پیشگیری است و درمان نیست. در آنجا هم که فرموده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»، این خِلقتِ اقتضائی است و خِلقتِ فعلی نیست. اینگونه نیست که خداوند متعال در خِلقتِ خودش در وجود ما صفت بدی را قرار داده باشد که ما بخواهیم با مُجاهدت این صفت را از خودمان دور کنیم؛ بلکه انسانهای خودآگاه از ابتدا حواسشان جمع است که صفات بد در وجودشان تکرار نشود که ریشه پیدا کند و به جنگ آن میروند تا سراغشان نیاید، به جنگ دشمن میروند تا سراغشان نیاید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا[۷]»؛ اگر انسان بنشیند و دشمن به خانهی او نزدیک بشود، مشخّص است که شکست میخورد؛ همیشه دفاعِ خانگی موفّق نیست و باید به آن طرف مرزها هجوم برد؛ باید داعش را در مرز داعشپرورها از بین برد. این صفاتِ رذیله هم همینگونه است و نباید اجازه بدهیم تا به سراغ ما بیاید؛ نه اینکه بیتفاوت باشیم و این بیاید و وجود ما را تسخیر نماید و گرفتارِ حرص بشویم، گرفتار جَزَع بشویم و صفتِ «هَلُوع» پیدا کنیم و بعد بخواهیم این را با نماز و زکات رفع نماییم. این سیاق اقتضا میکند که این مسأله که میفرماید: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ[۸]»، این یک حقّ اخلاقی است و در زمینهی دفعِ حرص است. ابتدا پروردگار متعال آن بیماری اقتضائی و زمینه را مطرح فرموده است و در مقام پیشگیری در حال نُسخه دادن است که ما پیشاپیش خودمان را در سنگر قرار بدهیم که تیر به ما اصابت نکند. اگر در سنگر نماز و سنگر بذل و بخشش نبودیم، آن تیر به ما اصابت میکند و سپس باید به معالجهی آن بپردازیم و با همینها معالجعه کرد. فراتَر از مسألهی معالجه، مسألهی پیشگیری و درمان است، لذا به عنوان حقّ مطرح میفرماید؛ «حَقّ»، یعنی هم خودت مستحقّ این هستی که این کار را انجام بدهی و هم برای او یک حقّ است و گمان نکن که تو به او چیزی میدهی، بلکه این کار برای خودت خوب است و به نفعِ خودت است. لذا این لفظِ «حَقّ» هم دارای لطافت زیادی است و خودِ لفظِ «حَقّ» لطافت دارد و هم میتواند «حَقّ» برای سائل باشد و هم میتواند برای مُعطی باشد؛ حقِّ توست که ترقّی کنی و گرفتار حرص نشوی و هَلُوع نشوی و این حقِّ توست که اینگونه نشوی و حقِّ او هم هست و خداوند متعال سهمِ او را در مالِ تو قرار داده است و وقتی شما میدهید، خیال نکنید که بر او منّت میگذارید و از خودت میکَنی و به او میدهی؛ اصلاً اینگونه نیست و از نظر اخلاقی حقِّ او هست. اینکه مرحوم «سیّد بحرالعلوم[۹]» (اعلی الله مقامه الشریف)، «آقا سیّد جواد[۱۰]» صاحبِ کتاب «مفتاح الکرامه[۱۱]» که فقهِ تطبیقی است، ایشان را در دلِ شب احضار میکند و وقتی آقا سیّد جواد عاملی نزد مرحوم سیّد بحرالعلوم (رضوان الله تعالی علیه) میآید، به ایشان عِتاب میکنند که چرا به همسایهات نمیرسی در حالی که غذاهای اَلوان در خانهات میخوری و همسایهات گرسنه است؟ عرض میکند: آقا بنده اطّلاع نداشتم، والّا به او میرسیدیم؛ ایشان فرمودند: اگر اطّلاع داشتی و میگذاشتی تا به این حالت برسد، تو یهودی بودی و مسلمان نبودی.
حفظ کرامت انسانی در جامعهی اسلامی
بنابراین اگر انسان هوای گرفتارها را داشته باشد و نگذارد تا آنها زبان باز کنند و حفظ کرامت و ارزش بکند، این حفاظت از کرامت انسانی که خداوند متعال هم فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۱۲]»، ما باید به همین صورت باشیم. وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) میبینند که کسی در حال تکدّی کردن است؛ حضرت به کارگزاران خودشان عِتاب میکنند که این چه مملکتی است که درست کردهاید و افراد مجبور هستند که تکدّی نمایند؟ پس از تحقیق نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میآیند و برای پاسخ و توجیه کار خودشان عرض میکنند: این شخص مسلمان نیست و اهل کتاب است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: اهل کتاب باشد؛ تا زمانی که جوان بوده است، شما انرژی او را گرفتهاید و از او کار کشیدهاید، حال که از کار افتاده است باید گدایی کند؟ لذا نفسِ این موضوع که نباید در جامعهی اسلامی فقیر وجود داشته باشد، نباید سائل وجود داشته باشد؛ هم اینکه از نظر اخلاقی برای سائل زمینهی سؤال پیش نیاید و هم اینکه محروم قبل از آن که زبان به سؤال باز کند، به او رسیدگی بشود و این حفظ کرامتِ انسانی است؛ «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا[۱۳]»؛ این قتل، فقط قتلِ خونی نیست، بلکه گاهی قتلِ شخصیّتی است. اگر ما میتوانیم حیثیّت و آبروی یک شخصی را حفظ کنیم، اگر او را رها کنیم و گرفتار بیحیثیّتی اجتماعی بشود، این کار خِلافِ حقّی است که خداوند متعال ما را با کرامت معرفی فرموده است و حفظ کرامت جزءِ حقوقِ عامّه است؛ همه باید در حفظ کرامت انسانها کوشا باشند.
«انفاق از مال» از ارزشهای والایِ انسانی است
نکتهی دیگر این است که قبل از آن که فقیر از مالِ ما مُنتفع بشود، خودمان مُنتفع میشویم؛ زیرا خداوند متعال نفی همیشگی را بیان فرموده است؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۱۴]»؛ این رسیدنِ به کمال و طیّ مدارجِ اخلاقی و معنوی و رسیدن به قُلّهی ارزشهای انسانی، منحصراً به انفاق از محبوب متوقّف است. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». وقتی خداوند متعال به این اندازه واضح و روشن به ما میفرماید که اگر شما از محبوب خودتان انفاق نکردید، درمانده و وامانده هستید و به بِرّ و نیکی نمیرسید، در اینجا حقّ نیست که بگویند «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ»؛ این برای شما یک استحقاق و یک نیاز است که از مال بگذرید تا به مقصد برسید. از قدیم گفتهاند اگر کسی از پول نگذرد، از پُل نمیگذرد. این هم یک نکته که عرض کردیم. نکتهی دیگر این است که این آیهی کریمهای که خداوند متعال فرموده است: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، چه سائل و محرم بالفعل باشند و چه نباشند، با توجّه به اینکه به صورت جمع هم آورده است، بعید نیست که بگوییم پروردگار متعال میخواهد ما دارای بانکهای قرضالحسنهای باشیم و بانکهای مساعدتی برای فقرا داشته باشیم و در اموال خودمان بر خودمان فرض کنیم که بخشی از درآمدمان را برای خرید جهیزیه، برای خرید مسکن، برای ازدواج جوانها، برای رفعِ گرفتاری گرفتارها، برای کمک و مساعدت به بیمارانی که هزینهی درمان ندارند و یا پول دارو ندارند، برای اینها باشد؛ لذا این توضیح ندارد که آیا این سائل باید با سؤالش بیاید و یا شائلِ شأنی است و محروم هم به همین صورت است. چه بالفعل سائل و محروم داشته باشیم و یا نداشته باشیم، بر ماست که تدبیر لازم را برای تأمین نیازهای سائل و محروم پیشبینی و برنامهریزی نماییم و این ارزشهای اجتماعی است و مقابلهی با زشتیهای اجتماعی و تباهیهای اجتماعی است که این مشکل از بسیاری از مشکلاتِ اخلاقی پیشگیری مینماید. فرمود: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً[۱۵]»؛ دعوت به اسلام و حفظِ اسلامیّت مسلمانها، جزءِ حقوق است و بر همهی ما حقّ است و یک بُعد از این حفاظت و صیانت، این است که ما نگذاریم کار آنها به این مرحله برسد که سائل بشوند و یا محروم بمانند. این هم یک نکتهی اجتماعی و اخلاقی است.
نکتهی آخر که به نظر میرسد در آیهی کریمهی «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» وجود داشته باشد، این است که این اختصاصی به اغنیاء ندارد؛ انسان اگر بخواهد هَلُوع نباشد، در هر درجهای از درآمد که قرار داشته باشد و یا هیچ درآمدی نداشته باشد، بسیار سُفرهی گُستردهای است و خیلی سازنده است. لذا در روایات آمده است که میفرماید: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ، فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَهِ[۱۶]»؛ وقتی فقیر شدید، نمیگوید که مال خود را نگهدار تا همسر و فرزندانت گرسنه نشوند، بلکه میفرماید حال که نداری، آن چیزی که این درِ بسته و درِ رزق را باز میکند، «صدقه» است؛ «فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَهِ». این عنایتی است که خداوند متعال به غنی و فقیر کرده است و دستِ فقیر را هم در این خیر مشارکت داده است که او هم به اندازهای که درآمد دارد، ولی این خودسازی را از دست ندهد؛ با وجود اینکه ندارد، اما در مال خودش چیزی را به عنوانِ حقِّ سائل و محروم پیشبینی کند. موارد دیگری هم بود که انشاءالله عرض خواهیم کرد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه معارج، آیه ۲۴٫
[۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۴۱٫
[۴] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۸۰.
متن حدیث شریف: «قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ اَلْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ اَلْفُقَرَاءِ وَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اَلْمَالُ مَالِی وَ اَلْفُقَرَاءُ عِیَالِی وَ اَلْأَغْنِیَاءُ وُکَلاَئِی فَمَنْ بَخِلَ بِمَالِی عَلَى عِیَالِی أُدْخِلُهُ اَلنَّارَ وَ لاَ أُبَالِی».
[۵] دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، جلد ۲، صفحه ۳۳۲.
متن حدیث شریف: «وَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ : اَلسَّائِلُ رَسُولُ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ فَمَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اَللَّهَ وَ مَنْ رَدَّهُ فَقَدْ رَدَّ اَللَّهَ».
[۶] سوره مبارکه معارج، آیه ۱۹٫
[۷] نهج البلاغه، خطبه ۲۷، نتیجه ترک جهاد.
متن خطبه شریفه: «إستنهاض الناس: أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا؛ فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. [فَهَذَا] وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ [وَ] قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً».
[۸] سوره مبارکه معارج، آیات ۲۴ و ۲۵٫
[۹] «سید محمدمهدی بحرالعلوم» (۱۱۵۵- ۱۲۱۲ق) از مراجع تقلید و عهدهدار ریاست عامه شیعیان در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری بود. بحرالعلوم از علمای مشهور امامیه در قرن دوازدهم بود و در علوم مختلفی چون فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر و رجال تبحر داشت. او از شاگردان وحید بهبهانی و میرزا محمدمهدی خراسانی است. خراسانی او را به سبب مقام شامخ علمیاش، بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند. سید محمدمهدی بن مرتضی بن محمد بروجردی طباطبایی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ق در کربلا متولد شد. پدر و اجدادش از عالمان دین بودند. مادرِ پدربزرگ او از نسل مجلسی اول بود و بههمین دلیل ، بحرالعلوم از مجلسی اول بهعنوان جدّ و از علامه مجلسی بهعنوان دایی خود یاد میکند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم سرانجام در ۲۴ رجب سال ۱۲۱۲ق در سن ۵۷ سالگی درگذشت و در کنار قبر شیخ طوسی( مسجد شیخ طوسی در نجف) به خاک سپرده شد. بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش کربلا و نزد پدر و شیخ یوسف بحرانی(صاحب حدائق) آغاز کرد و بعد به نجف رفت و نزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی و شیخ محمدتقی دورقی و شیخ محمدباقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت. سپس به کربلا بازگشت و در درس وحید بهبهانی شرکت کرد. در ۱۱۸۶ق به مشهد سفر کرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمی و مباحثه با علما، نزد میرزا میرزا محمدمهدی خراسانی به فراگیری فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمیاش بحرالعلوم ( دریای دانش ها)خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند.
[۱۰] «سید محمد جواد بن محمد حسینی عاملی» (۱۱۶۰- ۱۲۲۶ق)، معروف به «سید جواد عاملی»، از اهالی جبل عامل، فقیه و محدّث اوایل قرن سیزدهم هجری و نویسنده کتاب فقهی مفتاح الکرامه. او در دوره مرجعیت وحید بهبهانی به کربلا رفت و نزد سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) شاگردی کرد. عاملی در سال ۱۱۵۲ق و به نقلی ۱۱۶۰ق در روستای شقراء از توابع جبل عامل لبنان متولد شد. سید محمدعلی روضاتی معتقد است اگر چه در کتابهای فراوانی، سال وفات سید محمدجواد عاملی ۱۲۲۶ق درج شده، اما آقا احمد کرمانشاهی فرزند آقا محمدعلی بهبهانی در حاشیه نسخه خطی صفدرعلی الموسوی در کتاب «مرآه الاحوال جهاننما» عنوان کرده که سید جواد عاملی در ۶ محرم ۱۲۲۸ق (۱۹ دی ۱۱۹۱ش) در نجف فوت کرد و در یکی از حجرههای شرقی حرم امام علی (علیه السلام) بهخاک سپرده شد. سید جواد دوران کودکی خود را در مکتب گذراند و مقدمات علوم را از عموزادهاش، ابوالحسن موسی فرا گرفت. او در سال ۱۱۹۴ق به عراق رفت و در کربلا در درس وحید بهبهانی و سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) حاضر شد و به فراگرفتن علوم دینی اشتغال ورزید.
[۱۱] «مِفْتاحُ الْکرامَه فی شَرْحِ قَواعِدِ الْعَلّامَه»، یکی از شرحهای کتاب قواعد الاحکام نوشتهی علامه حلی (متوفای ۷۲۶ق) است. نویسندهی این کتاب سید محمدجواد حسینی عاملی از علمای قرن سیزدهم است. او کتاب را به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطاء نوشته است. این کتاب تعدادی از ابواب فقهی را دربردارد و در آن آرای فقیهان در رابطه با هر مسئله گردآوری شده است. محمد جواد عاملی از جمله کسانی است که در جریان حمله وهابیها به عراق (۱۲۱۶ق. ۱۸۰۱م)و محاصره نجف همراه دیگر علمای شیعه به دفاع از شهر پرداخت و در همین رابطه رسالهای هم نوشت. عاملی، مفتاح الکرامه را در ۲۷ سال پایانی عمرش و به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطا نوشته است. او ابتدا کتابش را به عنوان تعلیقهای بر کتاب فاضل هندی به نام کشف اللثام و الابهام عن قواعد الأحکام نوشت که شرح دیگری بر کتاب علامهی حلی است. ولی پس از به پایان رساندن بخش قصاص، تصمیم گرفت که خود کتاب قواعد الأحکام را شرح دهد.
مفتاح الکرامه در شرح کتاب قواعد الاحکام است که کتابی به قلم علامه حلی و در موضوع علم فقه است. مفتاح الکرامه یکی از شروح مفصلی است که بر کتاب علامه حلی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به بررسی اقوال و استدلالهای دیگر فقهای امامیه در ذیل هر مسئله پرداخته است. او در این کتاب تنها توانست برخی از ابواب فقهی را شرح دهد و وفات او در سال ۱۲۲۶ مانع از اتمام کارش شد. این کتاب شامل ابوابی مثل خمس، صوم، حج و امر به معروف و نهی از منکر نمیشود. و برخی دیگر از ابواب مانند زکات و جهاد نیز ناقص هستند. در پایانِ برخی از مجلدات مجموعه ذکر شده که نویسنده همزمان به دفاع از شهر نجف در برابر هجوم وهابیها مشغول بوده است.
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫
[۱۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲٫
[۱۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫
[۱۵] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۰۷.
متن روایت شریف: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً وَ کَادَ اَلْحَسَدُ أَنْ یَغْلِبَ اَلْقَدَرَ».
[۱۶] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۸٫
پاسخ دهید