«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

مجموعه‌ی کاملی که انسان را در امان می‌دارد

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ * وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ * وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ * وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ * أُولَئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ[۲]»؛ در این آیات کریمه، خداوند متعال از یکی از خطراتی که انسان را تهدید می‌کند، نام می‌برد و سپس برای درمان این آسیب، یک معجون کاملی را ارائه فرموده است که مجموعِ این‌ها درمان می‌شود و نشان می‌دهد که باید یک مجموعی فراهم بشود تا انسان حریص از آسیب حرص در امان بماند و یک معجون کاملی است. لذا خداوند متعال را سپاسگزار هستیم که این نسخه‌ها را می‌بینیم و بعد هم ان‌شاءالله روی وضعیّتِ خودمان مطالعه می‌کنیم تا ببینیم که ما مجموعاً از درمان الهی نصیب داریم یا نداریم و اگر دچار کمبود هستیم و آن‌ها را جبران کنیم، خداوند متعال به ما عصمت و مصونیت می‌دهد و ان‌شاءالله تعالی آن‌چه که می رفت تا ما را ساقط نماید، به ما صعود می‌دهد. اما ما اگر بخواهیم جمع‌بندی نماییم، باید به چند نکته توجّه داشته باشیم؛ یکی این است که فلاسفه بر اساس فهمی که از عقل و نقل دارند، مرحوم «صدرالمتألّهین[۳]» (اعلی الله مقامه) دارند که می‌فرمایند: «النفس فی وحدتها کل القوی»؛ این توضیح بیان آقای حسینی، نفس انسان دارای ابعادی است و اگر ما «تشکیک در وجود[۴]» را قبول داشته باشیم، این ابعاد مراتب نفس را نشان می‌دهد. بنابراین انسان در وحدت خودش یک مرحله‌اش فطرت است. خداوند متعال فرموده است: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۵]»؛ در آیه‌ی دیگری نیز می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا[۶]»؛ که مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند هم گرایش به هستی مطلق، قدرت مطلق و کمال مطلق فطری است. اصل پرستش و آن هم پرستش موجودی که هستیِ مطلق و کمالِ محض است، از دیدگاه قرآن کریم فطری است؛ «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ». و هم در اصول ارزشی اسلام با نهاد انسان هیچ‌گونه تعارضی نمی‌بیند. میل به عدالت، میل به حکمت، میل به معرفت، همه‌ی این‌ها چیزهایی است که انسان از درون خودش عطش این‌ها را دارد. این یک مرحله است که انسان با خداوند متعال و ارزش‌های الهی که تخلُّق به اخلاق الهی می‌باشد، در درون خودش چنین علاقه و میلی دارد. و مراحل پایینی انسان، آن‌چه که گیاه دارد، انسان در وجود خودش رشد گیاهی دارد و میل دارد. آن‌چه که درخت دارد، انسان نیز آن را دارد و دارای میل به همان صورت نیز می‌باشد.‌ یک بُعد از وجود انسان هم حیوان است و در حیوان هم ما دو گونه داریم؛ یک گونه «بهائم» داریم و یک «سبُع» داریم. مرحوم صدرالمتألّهین (اعلی الله مقامه) باز یک بیان زیبای اخلاقی و عرفانی و تحلیلی دارند و می‌گویند که انسان در هر قدمی که برمی‌دارد، در حرکت درونی و بیرونی که می‌خواهد داشته باشد، سر یک چهارراه است؛ سه راه برای انسان سقوط است و یک راه صعود است و این به انگیزه‌ی انسان بستگی دارد. آن چیزی که به کار انسان ارزش و اعتبار می‌دهد و کار انسان را در معرض ارزیابی و محک قرار می‌دهد، در پیشگاه الهی و کسانی که با حقایق آشنا هستند، نیّت انسان است و انگیزه‌ی انسان است که به کارِ او رنگ می‌دهد. بُعد فیزیکی نیست و بُعد درونی و نیّتِ انسان است که به کارِ انسان رنگ می‌بخشد. ایشان می‌فرمایند که اگر انسان در کاری که می‌خواهد انجام بدهد و در نگاهی که می‌خواهد داشته باشد و حرفی که می‌خواهد بزند، با نیّت تأمین نیازهای جسمی‌اش باشد و می‌خواهد سوختِ بدن را تأمین نماید و مبتلا به گرسنگی و تشنگی نباشد و یا برای اقتصاد کار می‌کند، رشد می‌کند ولی رشدِ او حیوانی است. انسان در وجودش حیوان هم دارد؛ ولی حیوانی که وسیله و مرکب است؛ نه حیوانی که مقصد است. آن کسی که در زندگی بُعدِ حیوانی خودش را بیابد ولی فکر کند که من مانند این هستم و به این جا آمده‌ام تا شکمم را سیر نمایم و لذائذِ حیوانی‌ام را تأمین نمایم، سیِر او در مسیرِ حیوانیّت است و حیوان هم خواهد شد. «یحشر الناس علی صور تحسن عنده القرده و الخنازیر[۷]»؛ و اگر انگیزه و نیّت انسان، مبدأ میلِ انسان قدرت طلبی باشد که انسانِ تشنه‌ی قدرت، حالتش درندگی است و یک غریزه‌ی کوری است که هرچه مانع قدرت او باشد، آن را نابود می‌کند. گرگ به دنبال شکمش نیست و حالت درندگی در وجود او قرار دارد، موجود مزاحم را نمی‌تواند ببیند و به هر چیزی که می‌رسد، آن را می‌دَرد. انسان‌های سیاسی و تشنگان قدرت، حالت‌شان حالتِ عجیبی است و گاهی ممکن است که از شکم خودشان هم کم بگذارند؛ اطعام می‌کنند و خرج می‌دهند. چون می‌خواهد به قدرت برسد و وقتی هم که به قدرت رسید، می‌خواهد همه را به عنوان پلّه قرار بدهد و بالا برود. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۸]»؛ این‌ها هم این‌گونه هستند و این قدرت طلبی در وجود همه‌ی انسان‌ها وجود دارد ولی باز مانند درنده‌ای است که انسان باید او را رام کند و بر او سوار شود.؛ نه این‌که خودش را فرض کند که مانند آن است و هرچه خواست در اختیارش قرار بدهد. مرحوم «آخوند[۹]» هم می‌فرمایند که انسان یک بُعد تزویری دارد؛ گاهی به دنبال قدرت نیست و مردم آزاری هم ندارد و شکم‌باره هم نیست؛ ولی دوست دارد که مردم او را دوست داشته باشند. لذا می‌فرماید: «وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا[۱۰]»؛ دوست دارد که از او تعریف کنند و از ظهور و بروز در میان مردم خوشش می‌آید که ایشان این حالت را می‌فرمایند که حالتِ شیطانی است.

 

مراحل وجودی انسان که او را به تکامل و «الی‌الله» می‌رساند

انسان در وجود خودش هم حیوان دارد، هم سبُع دارد و هم شیطان دارد. ولی این‌ها مراحلِ وجودی انسان است و خداوند متعال بر حسب حکمت این‌ها را در وجود انسان تعبیه کرده است تا در رسیدن به مقصد انسانی از این‌ها کمک بگیرد. نحوه‌ی کمک گرفتن آن هم مانند واکسینه کردن است؛ وقتی می‌خواهند کسی مبتلا به بیماری وبا و سِل نشود، چه کاری انجام می‌دهند؟ یک میکروبی را به او تزریق می‌کنند تا بدن با آن درگیر شود و با این کار، تقویت شود؛ منفعل نباشد و بتواند امراض و بیماری‌ها را دفع نماید. پروردگار علیّ متعال، هم در کمونِ ما و در مبدأ وجودی ما از روحِ خودش دَمیده است؛ «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۱]»؛ و هم خودش مقصد اعلا را معرفی فرموده است. «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى[۱۲]» ؛ «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى[۱۳]». این مرتبه‌ی عالی است که هم مبدأ دارد و هم خداوند متعال مقصد را روشن کرده است و مسیر هم هدایت الهی است. «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَ لَا یَشْقَى[۱۴]»؛ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند و راه را هم مشخّص کرده‌اند. مبدأ ما من‌الله است و مقصد ما هم الی‌الله است و مسیر ما حرکت در چارچوب دستوراتِ خداوند متعال است که نام او را بندگی و عبودیّت می‌گذاریم. حال در مسیر بندگی ما به راحت حرکت خواهیم کرد یا این‌که باید دارای موانعی باشد تا بندگی ما اثبات بشود؟ شیطان به خداوند متعال عرض کرد: بارالها! این سجده‌ی در برابر انسان را از من نخواه؛ عبادتی انجام بدهم که احدی چنین عبادتی را نکرده باشد. بر حسب آن‌چه می‌شود به زبان خودمان بگوییم، خداوند متعال فرمودند: من به عبادت تو نیازی ندارم؛ عبادت آن چیزی است که من گفته‌ام و باید در این مسیر باشی، نه آن چیزی که دل تو می‌خواهد. برای این‌که آن چیزی که خداوند متعال خواسته است و آن چیزی که دلم خواسته است مشخّص بشود، خداوند متعال در این چهارراه‌ها مُدام به ما نمره منفی یا مثبت می‌دهد تا پایان کارمان مشخّص بشود که به کجا منتهی خواهد شد. بنابراین شهوت، غرائض حیوانی برای ما یک مرکب است که ما وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم، می‌خواهیم روزه بگیریم، می‌خواهیم جنگ برویم، می‌خواهیم انفاق کنیم، باید از مواهبِ حیوانی خودمان استفاده کنیم تا قوّت داشته باشیم و بتوانیم این‌ کارها را انجام بدهیم. همان‌گونه که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده است: «یارَبِّ ، یارَبِّ! قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی وَاشدُد عَلَى العَزیمَهِ جَوانِحی[۱۵]». ما از این حیوانات وجودی خودمان استفاده کردیم؛ ولی حیوان را بر خودمان حاکم نکردیم. ما مسافر هستیم و این‌ها مرکب ما هستند و به صورت مقطعی این مرکب‌ها را عوض می‌کنیم تا به مقصد برسیم. ما در بندگی خودمان به شکم نیاز داریم؛ به انرژی بدنی‌مان نیاز داریم. این حیوانیّت ما باید تأمین بشود تا ما بتوانیم یک نماز شب خوب بخوانیم و یا روزه بگیریم. انسانی که توان ندارد که نمی‌تواند روزه بگیرد. اگر می‌خواهد به فقرا و سیل زده‌ها کمک کند، باید درآمد داشته باشد تا بتواند این کارها را انجام بدهد. پس آن همان حیوان است، ولی حیوان برای ما وسیله بود و مقصد نبود.

«عزّت‌خواهی» انسان را به قلّه‌ی کمال می‌رساند

در بُعدِ قدرت‌طلبی و عُلُوّ هم به همین صورت است؛ این عزّت‌خواهی و تسلیم نشدن در برابر ظالم، به همین بُعدِ عزّت‌خواهی انسان برمی‌گردد. تا زمانی که قدرت نباشد، انسان نمی‌تواند عزیز باشد. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ[۱۶]»؛ ما در وجودمان دَرنده داریم. اما دَرنده برای پاره کردن دَرنده است و برای پاره کردن مظلومین نیست. این دَرندگی برای گرم کردن جبهه‌ی جنگ لازم بوده است و خداوند متعال در وجود ما قرار داده است؛ اما اگر کسی به جبهه برود به امید این‌که رأی بیاورد، این را به خاطر قدرت شخصی خودش می‌خواهد. یا این‌که در حریف خودش یک مرکبی دید که اُلاغِ زیبایی بود؛ در جبهه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و جزءِ رزمندگان اسلام بود، ولی آن اُلاغ چشمش را گرفت. دیگری کسی است که یک خانمی به نام «امّ جمیل» دلش را برده است؛ آن شخص حمله کرد تا آن اُلاغ را به دست بیاورد و این شخص حمله کرد تا آن خانم را تصرّف نماید؛ هر دو کشته شدند. وجود مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از آن‌ها را به قتیل‌الحِمار ملقّب کردند و دومی را به قتیل امّ جمیل ملقّب فرمودند. این‌‌ها به دنبال خداوند متعال نبودند تا این‌ها را وسیله قرار داده باشند؛ بلکه جهاد را وسیله قرار دادند تا به اهداف‌شان برسند. دو دیدگاه است. این‌که انسان از شکم و شهوت و قدرتش به عنوان ابزار و مرکب استفاده می‌نماید تا به خداوند متعال برسد و یا برعکس است و تظاهر به دین می‌کند، نفاق به خرج می‌دهد، گاهی نماز شب او هم به دلیل اغراض مادی است و تمام دین را مقدّمه‌ی این امور سه گانه‌اش قرار داده است تا شکم و قدرت و تزویرش کامل شود. این دو نوع برخورد و دو نوع برداشت است. بنابراین همه‌ی این‌ها در ما وجود دارد؛ ولی بستگی دارد که ما چگونه با این‌ها برخورد کنیم. ما مجموعه‌ی این‌ها هستیم. هم روحِ خداوند متعال در ما دَمیده شده است که فرموده است: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ[۱۷]»؛ ما هم این را داریم و هم از لَجن هستیم و «حَمَإٍ مَسْنُونٍ[۱۸]» هستیم. هم نطقه هستیم و هم «الْعَلَقَهَ مُضْغَهً[۱۹]» هستیم و هم صاحب مشترکات دیگری که با حیوانات داریم. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا * وَ زَیْتُونًا وَ نَخْلًا * وَ حَدَائِقَ غُلْبًا * وَ فَاکِهَهً وَ أَبًّا * مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ[۲۰]»؛ این «لکم» و «انعام» آخور ما هستند؛ ولی آن خودش حیوان است و ما دارای حیوان هستیم و می‌خواهیم این حیوان‌مان را وسیله قرار بدهیم که به مقصد برسیم. این فرمایش آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) می‌خواهند این منظور را برسانند که انسان یک موجود جامعی است و خداوند متعال در وجود او از همه‌ی عالَم نمونه‌ای قرار داده است و عصاره‌ی همه‌ی عالَم در وجود اوست؛ ولی هرچیزی در وجود انسان قرار دارد اگر به عنوان مقصد قرار داده شد، انسان راه را اشتباه رفته است و سقوط خواهد کرد و اگر وسیله شد و مقصد اعلا همانی است که مبدأ خداوند متعال است که می‌فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۲۱]»، اگر از مبدأ آمدیم، «ما ز بالاییم و بالا می رویم[۲۲]». اگر ما مبدأ میل‌مان، خداوند متعال کمک کرد و مقصد زندگی را یافتیم که الهی هستیم و «مِنْ رَوْحِ اللَّهِ[۲۳]» هستیم و بناست تا «روحَ الله» بشویم، بناست تا مظهر بشویم، بناست رنگ خداوند متعال را بگیریم؛ تمام چیزهایی که در وجود ما قرار دارد را قدر می‌دانیم، زیرا او داده است؛ ولی این را داده است تا ما از آن کمک بگیریم و نداده است تا او بر ما سوار بشود. لذا گرایش به دنیا و میل به دنیا، اگر عالی باشد حُسن است که وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسی که دنیا را مذمّت می‌کرد، خود او را مورد مذمّت قرار داد. در کتاب شریف نهج البلاغه آمده است که فرموده‌اند: دنیا را مذمّت می‌کنی، در حالی‌که دنیا «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ[۲۴]»؛ است و کجای این دنیا بد است؟! اگر شما به دنیا نیامده بودید، کجا می‌خواستید سجده کنید؟ قدر این دنیا را بدانید. اگر این جسم را نداشتید و این غذای حیوانی را نمی‌خوردید، اگر آن عزّت‌خواهی در وجودت نبود، چگونه جبهه می‌رفتی؟ چگونه نماز شب می‌خواندی؟ تمام این‌ها برای این بود که کمک بشوی و این نماز شب‌ها را بخوانی، این تعلیم و تعلّم را داشته باشی، جبهه‌ها را‌ آباد کنی و در امور اقتصادی مملکتت را قرینِ آبرو و عزّت کنی و نیاز به بیگانه را از بین ببری. همه‌ی این‌ها عملی است ولی با ابزار «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ[۲۵]» محقّق خواهد شد. ما تزئین نکرده‌ایم و آن کسی که تزئین کرده است، روی حساب تزئین کرده است که دل حیوانی ما را ببرد ولی محکوم یک زینتِ دیگری باشد که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در مورد سلمان فرمودند: «إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ[۲۶]»؛ او گرایش‌هایی دارد ولی می‌بیند که علی (علیه السلام) چه می‌خواهد. او از این موضع برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گذرد. سرِ این دوراهی‌ها، هرجایی دیدید که این مقصد می‌شود و بر ما حکومت می‌کند و ما را اسیر می‌کند، زنجیر را پاره می‌کنیم و می‌گذریم و ایثار می‌کنیم؛ «وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۲۷]»؛ هرجا دیدیم که کمک‌مان می‌کند، باید محکم آن را بگیریم. «الکادُّ على عِیالِهِ کالمُجاهِدِ فی سبیلِ اللّهِ[۲۸]» ؛ «مَا بُنِیَ بِنَاءٌ فِی اَلْإِسْلاَمِ أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِنَ اَلتَّزْوِیجِ[۲۹]»؛ همه‌ی این‌ها وقتی رنگ خداوند متعال را می‌گیرد، الهی می‌شود و وقتی رنگ این سو را می‌گیرد، نماز انسان هم ریا می‌شود؛ «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[۳۰]». بنابراین این ربطی به نماز و روزه و التذاذاتِ جسمی و این‌ها ندارد. این مهم است که ما در چه خطی هستیم و از این موضوعات چه تلقّی داریم. آن وجود جامعی که خداوند متعال به ما داده است، در او هم عقل قرار داده است و هم شهوت قرار داده است. باز برای تبیین این معنا حدیث دیگری وجود دارد که می‌فرماید: پروردگار متعال حیوانات را آفرید و به حیوان شهوت داد ولی عقل نداد؛ مَلَک را آفرید و به ملائکه عقل داد ولی شهوت نداد؛ انسان را آفرید و به او هم عقل داد و هم شهوت داد. اگر انسان در زندگی که هم دارای عقل و هم دارای شهوت است، اگر عقل را حاکم کند، از مَلَک بالا می‌زند و اگر شهوت را بر خودش حاکم کرده است، از حیوان پایین‌تر می‌شود؛ «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۳۱]»؛ این نحوه‌ی تلقّی ما و نحوه‌‌ی استفاده‌ی ما از مراتب وجودی خودمان است که در هر صورت خودمان هستیم. در مجموع این بزرگوارانی که در این‌جا در محضر شما هستیم، مجموعه‌ای هستید که مرتبه‌ی اعلی آن، عقل است که «اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌[۳۲]» است و حجّت خداوند متعال است که در وجود ما قرار داده شده است؛ ولی مراحل پایینی آن این‌گونه نیست؛ شما غذا خورده‌اید و به این‌جا آمده‌اید و اگر غذا نخورده بودید، نمی‌توانستید در این‌جا حضور داشته باشید.

کشف مراتب وجودی انسان

این آیات کریمه در این‌جا که فرموده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»، صحیح است؛ هم «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» صحیح است و هم «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» صحیح است؛ اما هر کدام در یک مرحله و مرتبه‌ای است. «گر حفظ مراتب نکنی زندیقی[۳۳]». این کشف مراتب وجودی، نیاز به مربّی دارد و اگر پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) نیامده بودند، ما گرفتار افراط و تفریط می‌شدیم؛ یا به دنبال رُهبانیّت می‌رفتیم و این مخلوقات الهی را که مأمور بودند و باید از آن‌ها استفاده کنیم، تارِکِ این‌ها می‌شدیم و ظلم می‌کردیم و یا در این‌جا غرق می‌شدیم و آن بُعدمان به کلّی شکوفا نمی‌شد و باقی می‌ماند. این تمام عرائض بنده و یک نکته‌ی دیگری که شاید ان‌شاءالله مفید باشد که به محضر شما تقدیم خواهم کرد و آن این است که می‌فرماید: «أیّها الناسُ، إنّما الدنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فخُذوا مِن مَمَرِّکُم لِمَقَرِّکُم[۳۴]»؛ دنیا دارِ مجاز است، دنیا مزرعه است، دنیا پُلِ آخرت است؛ این‌که دنیا پُل است، به چه معناست؟ یعنی این نقد است و باید از این بگذریم. اگر پُل نداشتید، به مقصد نمی‌رسیدید. پُل به معنای پُل است که همان وسیله‌ی عبور است؛ پُل به معنای وسیله‌ی عبور است. کسی در مزرعه زندگی نمی‌کند، در مزرعه بذر می‌پاشد که حاصل آن را به منزل ببرد. دنیا برای ما مزرعه و پُل است و مگر می‌شود از آن استفاده نکنیم. اگر ما آخرت داشته باشیم، حاصل کار دنیای ماست. لذا در سوره‌ی مبارکه‌ی حدید می‌فرماید: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ[۳۵]»؛ آن‌ها پَست‌تر از آن هستند که مؤمن با این‌ها حرف بزند. خداوند متعال فاعل را نفرموده است؛ «قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا[۳۶]»؛ این گوهر شب‌چراغ را باید از عالَم ظُلمات می‌آوردی. دنیا ظُلمات بود، ولی شما زندگی در ظُلمات را پسندیدید. این بچّه‌ای که در رَحِم مادر است، اگر کور به دنیا بیاید، دیگر دارای بینایی نخواهد شد. نوزادی که مادرزادی کور است، مگر این‌که یک قدرت فوق‌العاده و از روی حکمت و مصلحت بینایی او را برگرداند؛ والّا هرکسی که زبان دارد، از شکم مادر آورده است؛ هرکسی که چشم دارد، از شکم مادر آورده است؛ این‌جا هم نسبت به آخرت رَحِم است. انسان تمام ابزار زندگی‌اش را باید از این‌جا ببرد. منتهی طفل مختار نیست و خداوند متعال در آن‌جا ابزارش را به او می‌دهد؛ اما ما را مکلّف کرده است که آن‌چه لازمه‌ی زندگی برای آخرت است، در این‌جا جمع کنیم و کور نباشیم و چشم‌مان را باز کنیم؛ این دنیا «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ[۳۷]» است؛ اگر این را مقصد دیدید و به آن خیره شدید، شما را کور خواهد کرد؛ اما اگر آن را آیینه دیدید، یک چیز دیگری را می‌بینید و از آن استفاده می‌کنید و به مقاصد خودتان می‌رسید.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه معارج، آیات ۱۹ الی ۳۵٫

[۳] «صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی» (درگذشت ۱۰۵۰ق) مشهور به «ملاصدرا»، فیلسوف، عارف و بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه به عنوان سومین مکتب مهم فلسفی در جهان اسلام. وی به صدرالحکما و صدر المتألهین نیز معروف است. او نظام فلسفی خود را در مهمترین کتاب خود الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه معروف به اسفار تبیین کرد. پس از او سنت عقلانی شیعه تحت تأثیر آموزه‌های وی قرار گرفت و فیلسوفان متعددی از جمله ملاهادی سبزواری، آقا علی مدرس زنوزی و علامه طباطبایی به شرح اندیشه‌های او پرداختند. اصالت وجود اساس مکتب فکری اوست و نظریه‌اش درباره چگونگی معاد جسمانی مناقشاتی برانگیخته است. صدرالدین شیرازی شاگرد میرداماد و شیخ بهایی است و فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی را از معروف‌ترین شاگردان او دانسته‌اند. او در شیراز، اصفهان و قم زندگی می‌کرد و در کنار آثار متعدد فلسفی، کتاب‌هایی نیز در زمینه تفسیر قرآن و شرح اصول کافی نگاشت. تاریخ دقیق ولادت او مشخص نیست؛ ولی وفات وی در هفتاد سالگی، در سال ۱۰۵۰ق و به هنگامی بوده است که برای هفتمین بار به سفر حج می‌رفته و یا از سفر بازمی‌گشته است. بنابراین می‌توان تولد او را در پانزده سال آخر قرن دهم هجری دانست. او در شیراز از پدری صالح به نام ابراهیم بن یحیی قوامی متولد شده است و گفته‌اند وی از وزیران دولت فارس به مرکزیت شیراز و از خاندان محترم قوامی بود و صاحب فرزند نمی‌شد. لذا نذر کرد در صورتی که خداوند به او پسری صالح و موحد ببخشد، به فقیران و اهل علم بسیار کمک کند. صدرالمتألهین اموالی را که از پدرش برجای مانده بود در تحصیل علم صرف کرد.

[۴] تشکیک در لغت به معنای به شک و تردید انداختن است و در اصطلاح فلسفی، در برابر تواطی قرار دارد و به این معناست که معنای واحد در لفظی که مشترک لفظی است، به صورت غیر مساوی بر مصادیقش حمل می‌گردد مثل حمل مفهوم نور بر مصادیقش که اگر چه همه آن مصادیق، نور هستند ولی از نظر مصداقیت برای نور، شدت و ضعف دارند. برخی نور شمع هستند و برخی نور خورشید . این دسته از مفاهیم را مشکک می‌نامند چون، کیفیت حمل آنها، انسان را به تردید وا می‌دارد؛ زیرا از یک سو به دلیل اشتراک معنوی حکایت از معنایی واحد می‌نماید و از سوی دیگر، اختلاف مصادیق، دلالت بر کثرت حقیقت دارد و سوال ایجاد می‌کند که تفاوت در صدق بر مفاهیم از کجاست. بحث از تواطی و مشکک، نخستین بار در منطق مورد توجه قرار گرفت و مطرح شد و به این علت که بحث در منطق از مفاهیم است و عالم منطقی کاری با واقعیات خارجی ندارد و سر و کارش با مفاهیم ثانیه منطقی است، طبعا مقسم بحث مذکور مفاهیم است. به همین جهت برخی از فلاسفه و متکلمین پس از ملاصدرا ، بحث را از تشکیک در مفهوم آغاز نموده‌اند و این مطلب از عنوان بحث‌هایی که در کتابهایشان وجود دارد ظاهر می‌شود؛ زیرا تا وقتی نوبت به اثبات اصالت وجود نرسد، بحث از تشکیک و ذومراتب بودن آن معقول نیست ولی به این علت که فیلسوف با واقعیات خارجی کار دارد و اگر از مفاهیم بحث می‌کند، بدین علت است که مفهوم برای او جنبه ابزاری دارد و فلیسوف می‌خواهد از طریق مفاهیم به واقعیات خارجی پی ببرد، در مقام بحث، اثبات اصالت وجود به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته شده است و وجودات عینی مورد توجه قرار گرفته شده است. اگرچه اساسا هیچ امر ذهنی، فی نفسه متصف به کلیت و جزیت نمی‌شود و آنچه متصف به کلیت نمی‌شود، متواطی و یا مشکک نیز نمی‌باشد. بنابراین مفهوم ، بنفسه متصف به کلیت و جزیت و یا تواطو و تشکیک نمی‌شود. بلکه این اوصاف تنها وقتی حاصل می‌شوند که ماهیات و مفاهیم نسبت به مصادیق خارجی سنجیده می‌شوند و آنچه تقدم و اولویت می‌پذیرد مصادیق وجود و وجودات عینی خارجی هستند و اگر مفهومی تشکیک می‌پذیرد به این علت است که مصادیقش مشکک هستند و این تشکیک اصالتا و بالذات صفت مصادیق خارجی اش است نه صفت مفهوم.

[۵] سوره مبارمه ابراهیم، آیه ۱۰٫

[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫

[۷] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۵، صفحه ۵۶۸.

صحیح روایت شریفه: وَ عَنْ مُعَاذٍ : أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَنِ اَلْقِیَامَهِ؟ فَقَالَ: «یَا مُعَاذُ ، سَأَلْتَ عَنْ أَمْرٍ عَظِیمٍ مِنَ اَلْأُمُورِ ، وَ قَالَ: تُحْشَرُ عَشَرَهُ أَصْنَافٍ مِنْ أُمَّتِی: بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ اَلْقِرَدَهِ، وَ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ اَلْخَنَازِیرِ، وَ بَعْضُهُمْ عَلَى وُجُوهِهِمْ مُنَکَّسُونَ، أَرْجُلُهُمْ فَوْقَ رُءُوسِهِمْ لِیُحِبُّوا عَلَیْهَا، وَ بَعْضُهُمْ عُمْیاً، وَ بَعْضُهُمْ صُمّاً بُکْماً، وَ بَعْضُهُمْ یَمْضَغُونَ أَلْسِنَتَهُمْ فَهِیَ مُدْلاَهٌ عَلَى صُدُورِهِمْ، یَسِیلُ مِنْهَا اَلْقَیْحُ، یَتَقَذَّرُهُمْ أَهْلُ اَلْجَمْعِ، وَ بَعْضُهُمْ مُقَطَّعَهً أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ، وَ بَعْضُهُمْ مُصَلَّبُونَ عَلَى جُذُوعٍ مِنَ اَلنَّارِ ، وَ بَعْضُهُمْ أَشَدُّ نَتْناً مِنَ اَلْجِیفَهِ، وَ بَعْضُهُمْ مُلْبَسُونَ جِبَاباً سَابِغَهً مِنْ قَطِرَانٍ لاَزِقَهٍ بِجُلُودِهِمْ. فَأَمَّا اَلَّذِینَ عَلَى صُورَهِ اَلْقِرَدَهِ فَالْعُتَاهُ مِنَ اَلنَّاسِ، وَ أَمَّا اَلَّذِینَ عَلَى صُورَهِ اَلْخَنَازِیرِ فَأَهْلُ اَلسُّحْتِ، وَ أَمَّا اَلْمُنَکَّسُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ فَأَکَلَهُ اَلرِّبَا، وَ أَمَّا اَلْعُمْیُ فَالَّذِینَ یَجُورُونَ فِی اَلْحُکْمِ، وَ أَمَّا اَلصُّمُّ وَ اَلْبُکْمُ فَالْمُعْجَبُونَ بِأَعْمَالِهِمْ، وَ اَلَّذِینَ یَمْضَغُونَ أَلْسِنَتَهُمْ اَلْعُلَمَاءُ وَ اَلْقُضَاهُ اَلَّذِینَ خَالَفَتْ أَعْمَالُهُمْ أَقْوَالَهُمْ، وَ أَمَّا اَلَّذِینَ قُطِّعَتْ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ فَهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلْجِیرَانَ، وَ أَمَّا اَلْمُصَلَّبُونَ عَلَى جُذُوعٍ مِنْ نَارٍ فَالسُّعَاهُ بِالنَّاسِ إِلَى اَلسُّلْطَانِ، وَ أَمَّا اَلَّذِینَ أَشَدُّ نَتْناً مِنَ اَلْجِیَفِ فَالَّذِینَ یَتَّبِعُونَ اَلشَّهَوَاتِ وَ اَللَّذَّاتِ، وَ یَمْنَعُونَ حَقَّ اَللَّهِ فِی أَمْوَالِهِمْ، وَ أَمَّا اَلَّذِینَ یُلْبَسُونَ جِبَاباً مِنْ نَارٍ، فَأَهْلُ اَلْکِبْرِ وَ اَلْفَخْرِ وَ اَلْخُیَلاَءِ».

[۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫

[۹] «محمدکاظم خراسانی» (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) معروف به «آخوند خراسانی» از مراجع تقلید و عالمان اصول فقه در قرن چهاردهم قمری. وی، مؤلف کتاب کفایه الاصول و از حامیان اصلی نهضت مشروطه ایران بود. او مشروطه را وسیله‌ای برای جلوگیری از ظلم و ستم به مردم می‌دانست و شرکت در این جنبش را بر همه مسلمانان، واجب می‌دانست. آخوند پس از به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ق توسط محمدعلی شاه قاجار، حکم به جهاد و مبارزه علیه استبداد او داد. آخوند خراسانی در طول عمر خود شاگردان و مجتهدان بسیاری تربیت کرد. او در سال ۱۳۲۹ق، در ۷۴ سالگی، درگذشت. برخی مرگ او را مشکوک دانسته‌اند. آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ق در مشهد به دنیا آمد. پدرش، ملا حسین هروی، روحانی اهل هرات بود که قبل از ولادت پسرش به مشهد هجرت کرد. محمدکاظم خراسانی در سحرگاه سه‌شنبه ۲۰ ذی‌الحجه ۱۳۲۹ق، در منزل خود، پس از اقامه نماز صبح در ۷۴ سالگی درگذشت. برخی مرگ او را بر اثر مسمومیت دانسته‌اند. پس از تشییع، عبدالله مازندرانی بر پیکر وی نماز گزارد و در مقبره حبیب الله رشتی واقع در صحن حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد. محمدکاظم خراسانی، علوم دینی را در مشهد نزد پدر و دیگر عالمان فراگرفت. سپس در رجب ۱۲۷۷ق برای ادامه تحصیل راهی نجف شد. قبل از سفر به نجف، آخوند خراسانی حدود سه ماه در سبزوار در درس فلسفه حاج ملا هادی سبزواری شرکت کرد. پس از رسیدن به تهران، مدتی در مدرسه صدر ماند و نزد میرزاابوالحسن جلوه و ملا حسین خوئی، فلسفه و حکمت آموخت.

[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۸٫

[۱۱] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

[۱۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲٫

[۱۳] سوره مبارکه علق، آیه ۸٫

[۱۴] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۳٫

[۱۵] مصباح المتهجّد : ص ۸۴۹٫

[۱۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۰٫

[۱۷] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫

[۱۸] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۶٫

[۱۹] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫

[۲۰] سوره  مبارکه عبس، آیات ۲۴ الی ۳۲٫

[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

[۲۲] مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷۴.

[۲۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷٫

[۲۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱، خوبی‌های دنیا.

متن حکمت شریف: «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ؛وَ قَالَ (علیه السلام) -وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا-: أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا [الْمُنْخَدِعُ] الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا، أَ [تَفْتَتِنُ] تَغْتَرُّ [بِهَا] بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَهُ عَلَیْکَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى؟ کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ؟ تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاهَ، لَا یُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ، لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطَلِبَتِکَ، وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ. إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَهٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا؛ مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ؛ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَهَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّهَ؛ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا، فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ، رَاحَتْ بِعَافِیَهٍ وَ ابْتَکَرَتْ بِفَجِیعَهٍ تَرْغِیباً وَ تَرْهِیباً وَ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً؛ فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاهَ النَّدَامَهِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛ ذَکَّرَتْهُمُ الدُّنْیَا [فَذَکَّرُوا] فَتَذَکَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا».

[۲۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫

[۲۶] امالی طوسی، مجلس پنجم، ص ۱۳٫ / بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۶۷.

متن روایت شریف: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَهُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ وَ اَلثَّانِیَهُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ وَ اِخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَى أَهْلِ اَلثَّرْوَهِ وَ اَلْعُدَدِ وَ اَلثَّالِثَهُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ».

[۲۷] سوره مبارکه حشر، آیه ۹٫

[۲۸] بحار الأنوار : ۱۰۳/۱۳/۵۹٫

[۲۹] من لا یحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۳۸۳.

[۳۰] سوره مبارکه ماعون، آیه ۴٫

[۳۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۳۲] الکافی، ثقه الإسلام کلینى،‏ ج۱، ص۱۱.

متن روایت شریف: «قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَهَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَهُ وَ هِیَ شَبِیهَهٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ».

[۳۳] عبدالرحمان جامی.

[۳۴] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳، دنیا محل امتحان، نه محل ماندن.

متن خطبه شریفه: «و من کلام له (علیه السلام) فی التزهید من الدنیا و الترغیب فی الآخره: أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَهُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ؛ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ، وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ، فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیْرِهَا خُلِقْتُمْ. إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَکَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَکَ، وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ مَا قَدَّمَ؟ لِلَّهِ آبَاؤُکُمْ، فَقَدِّمُوا بَعْضاً یَکُنْ لَکُمْ قَرْضاً، وَ لَا تُخْلِفُوا کُلًّا فَیَکُونَ فَرْضاً عَلَیْکُم».

[۳۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۳٫

[۳۶] همان.

[۳۷] نهج البلاغه، خطبه ۸۲، وصف دنیا.

متن خطبه شریفه: «و من کلام له (علیه السلام) فی ذم صفه الدنیا: مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ».