حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
کارهای محال از نظر شما برای پروردگار متعال آسان است
الحمدلله ربّالعالمین خداوند متعال به ما رفقای مخلصِ مجدّ باکفایتی را عنایت فرموده است و خداوند متعال امکانات را هم به آنها عطا فرموده است و از نعمتهای الهی استفاده مینمایند و این نوع ارائهها هم «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ[۲]» است؛ اگر خداوند متعال نعمتی را به کسی عنایت فرمود، باید آن را بروز بدهد و این موضع میتواند یکی از مصادیقِ آن باشد. نکاتی هم که میشود در یک مروری به مطالب دوستان عزیز اضافه کرد، یکی مسألهی «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * یَا بُنَیَّ[۳]» است؛ اِبنی نمیگوید و «یَا بُنَیَّ» را به کار میبرد. تسخیر است. وقتی بزرگی میخواهد یک کوچکی را در دامنش بگیرد، آن کوچکی مجوز این عنایت اوست؛ فقر موجب توجّه غِنا به فقیر است. در این عبارت «بُنَیَّ»، آن عاطفهی شدید چه زمانی حاصل میشود؟ وقتی که طرف مقابل نیاز زیادی به این دارد که این به او توجّه بکند. لذا در نوع تخاطب عاطفی از بالا به پایین، معمولاً به همین صورت است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) به حضرت اسماعیل (علیه السلام) میفرماید: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ[۴]»؛ با وجود اینکه حضرت اسماعیل (علیه السلام) جوان بود، اما در عین حالی که جوان است، به گونهای باید باشد که این عاطفهی پدری او را در برگیرد؛ گویا حضرت ابراهیم (علیه السلام) میخواهد فرزندش را در آغوشش بگیرد و هنوز مانند طفلِ ایشان است و میفرماید: «یَا بُنَیَّ»؛ این نهایت محبّت و عاطفه است که موجودی که این استحقاق را دارد، «إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ[۵]»؛ کوچکترین خَردَل، اسپند باشد که برخی از مفسرین این عبارت را به کار بردهاند که منظور اسپند است، یا اینگونه نیست و خَردَل یک چیز سیاهی است و در اَمثال به ریزترین چیزی که بَشر به آن دسترسی دارد و ملموس و محسوس او هست، همین خَردَل است. اجمالاً بنا بر این بوده است که خداوند متعال خواسته است تا آن نهایت چیز کوچک را بگوید؛ با اینکه نهایت کوچک است، «فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ»، آنگونه که دوستان گفتند، لازم نیست این واقعیّت باشد و مثلاً قبل از انجماد او بوده است و روی آن قرار گرفته است؛ این مَثَل است و خداوند متعال مَثَل میزند. صخره سنگِ سخت است و معمولاً ذرّه در سنگِ سخت جای نمیگیرد. حال اگر فرض کردیم با وجود اینکه صخره است و سرسختی دارد، یک ذرّهای در آن قرار گرفته است که قاعدتاً دیگر بیرون آمدنی نیست، اگر یک چیز خیلی کوچکی در یک چیز خیلی سختی قرار بگیرد، این عرفاً محال عادی است و نمیتواند درون آن قرار گرفته باشد. خداوند متعال میفرماید حتّی اگر آنگونه بود و چیز سختی مانند صخره بود و یک ذرّهی بسیار کوچکی درون آن قرار گرفته بود و آن عملِ شما بود، اثر شما بود، «أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ»، اگر چیزی در آسمانها باشد، دست ما به آنجا نمیرسد و این از ما بسیار فاصله گرفته است. ما یک کاری انجام دادهایم و این رفته است و در آسمانها قرار گرفته است؛ «أَوْ فِی الْأَرْضِ»؛ منظور از «فِی الْأَرْضِ» این نیست که روی زمین است، بلکه منظور این است که درون زمین است، حتّی اگر در اعماق زمین هم باشد، یعنی یک چیز مطلقی است و در قِشرها و در اعماقِ زمین هم باشد، یکی آن مسألهی سختی است که صخره را گفته است و یکی مسألهی دوری است که آسمانها را بیان فرموده است و دیگری مسألهی بواطن است که در زمین است و هرکدام از اینها باشد، «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»، خداوند متعال آن را میآورد. آوردن اعم است از اینکه خودِ آن را میآورد و یا آن را ایجاد مینماید. «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ[۶]». این مطالبی که دوستان خصوصاً آقای علیمحمدی در آخر و بعضی از دوستان جنبههای موعظهای آن را گفتند، خلاصه آن چیزی که در آخر سورهی مبارکهی طلاق آمده است، خداوند متعال حاصل خلقت مجموعهی عوالِم را دو چیز عنوان کرده است؛ یعنی مقصد آفرینش عالَم، آدم بوده است و مقصد آفرینش انسان، رسیدن به دو حقیقت بوده است؛ «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا[۷]» به چه چیزی؟ «أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۸]» این یک نکته است، یک راز است، یک سِرّ است و شما باید به این برسید. این رمز در همهی عوالِم گنجانده شده است. شما به هر چیزی که بنگرید، مظهر قدرت خداوند متعال است و بَشر هم هرکاری که انجام میدهد، قدرتِ خودش نیست و قدرتِ خداوند متعال است. از خداوند متعال کُپی برداری کرده است و از خودش ابداع ندارد. همهی اینها الگو گرفتن است و یک اصلی وجود دارد که همه از آن است. به علاوه خودت از کجا آمدهای؟ فکرت چه چیزی است؟ هر چیزی که هست، قدرت خداوند متعال است. این قدرت چنان ساری و جاری است، که از ریزترین موجودات تا بالاترین عوالِم، همه صفحهی قدرت خداوند متعال است. اینها همگی ورقهای قدرت است. اینها همگی خطوط قدرت پروردگار متعال است و دیگری این است که فرموده است: «وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۹]»؛ نکتهی دوم این است که خداوند متعال مُحیط است؛ خداوند متعال همه جا حضور دارد؛ خداوند متعال همه جا وجود دارد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۰]» بعد از اینکه این توصیف را مینماید، میفرماید: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۱]»؛ علمِ خداوند متعال، علمِ ذهنی نیست. خداوند متعال خودش در اعماقِ موجودات حضور دارد، خداوند متعال خودش در اعماقِ موجودات وجود دارد. این مقصد آفرینش که رسیدن به قدرت لایتناهی و علمِ لایتناهی ذاتِ احدیّت است، پروردگار متعال این دو قضیّه را در اینجا از زبان لقمان بیان فرموده است؛ مسألهی اقتدارش که هر چیز سختی که هر اندازه هم از نظر شما سخت باشد، مانع نفوذِ خداوند متعال نیست و خداوند متعال کوچکترین چیزی که در آن گنجانده شده است، آن را میتواند احضار نماید و بیاورد و چیزی که خیلی از شما دور است، در جولانگاه شما نیست و در آسمانهاست، خداوند متعال به اندازهای قدرت دارد که آن چیزی که برای شما دور است، برای خداوند متعال دور نیست و همان را میآورد و یا در زمین پهناوری که شما در یک گوشهی آن هستید، اگر در این زمین هم باشد، خداوند متعال آن را هم بروز میدهد. اجمالاً زمین، آسمان و صخره همگی برای خداوند سهل است و آن چیزی که برای شما دور است، برای شما دور است و برای خداوند متعال هیچ کاری ندارد. دور و نزدیک، نرم و سخت برای خداوند متعال هیچ تفاوتی ندارد و بین این امور تفاوتی برای خداوند متعال نیست و خداوند متعال به همهی اینها قدرت دارد و خداوند متعال عینِ قدرت است و محضِ قدرت است و قدرتِ محض است و خداوند متعال همهی اینها را میآورد و بعد هم خداوند متعال تصریح به علم مینماید؛ «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ».
خداوند متعال «خبیر» و «لطیف» است
یکی از پیامهای این آیه را میتوانیم بگوییم که پروردگار متعال در مقام تربیت بندگانش است و حکمت لقمان هم که حکیم شده است، برای این است که به این حقیقت رسیده است و حکیم کسی است که واقعیّت و حاقّ حقیقت را فهمیده است. لقمان حکیم است و این بروز حکمتِ لقمانی است که در اینجا آورده است و آن چیزی که حاقّ است و توجیه عالَم خلقت است، همین است و چیزی غیر از این نیست. هم اینکه انسان خداوند متعال را به قدرت بیابد و هم اینکه خداوند متعال را به علم مطلق بیابد. خداوند متعال اول مسألهی قدرت را مطرح نمود؛ کما اینکه در سورهی طلاق هم همین را فرموده است و اوّل قدرت را میفرماید و بعد علم را مطرح میفرماید؛ «لَطِیفٌ خَبِیرٌ». این شبیه آیهی سورهی مبارکهی توبه است که فرموده است: «وَ قُلِ اعْمَلُوا[۱۲]» که هم تشویق است و هم انذار است؛ «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ[۱۳]». در مورد این عبارت «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»، منظور این است که خداوند متعال از کسی خبر نمیگیرد و خودش خبر دارد. اصلاً یکی از صفات خداوند متعال این است که «خبیر» است. خبر چیز پنهانی نیست؛ وقتی خبر میدهند، یعنی چیزی که ما خبر نداشتیم را خبر میدهند. برای خداوند متعال همه چیز خبر است، همه چیز خبر است. او خبیر است و تمام معلوماتِ حضرت حقّ برای او خبر است. یعنی از اوّل هم این روشن بوده است. لطافت حقتعالی هم این است که میفرماید: «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[۱۴]»؛ خبیر در آنجا هم باز «اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» است و کسی که خلق کرده است، در خلقِ خودش نفوذ دارد و جُدای از خودش نیست. «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ»؛ اینکه لطیف است و ریز میبیند، برای این است که اثرِ خودش است و در چنگِ خودش است و خودش خلق کرده است. چون خالق است، بنابراین نفوذِ این صفت او در اعماقِ موجود مخلوق خودش است و این است که هیچ چیز ریزی وجود ندارد که او نفوذ نداشته باشد و هر چیزی که هست، مخلوق خودش است و خودش ساخته است و داشته است که داده است و میدانسته که اینجور کرده است؛ «اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
تشویق و انذارِ انسان توسط حقتعالی
نکتهی دیگر این است که این آیهی کریمه ظاهراً معاد را شامل میشود، ولی مطلق است و اختصاص به معاد ندارد؛ اگر بخواهیم آن تصوّر را داشته باشیم که ظاهراً آقای فاتحی گفتند، چون ابتدا توحید را در بُعدِ مبدأ تعریف کرده است، حال در اینجا مسألهی معاد را بیان فرموده است. اگر بخواهیم اعتباراً بگوییم که این آیات برجسته کردن مبدأ و معاد است، خوب است ولی وقتی خودِ انسان فینفسه آیه را نگاه میکند، حضرت لقمان به پسر خودش میخواهد بگوید که هیچ عملی گُم نمیشود. انسان کاری را که انجام داد، «تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز[۱۵]»؛ اگر کاری را انجام دادید و چیزی را پَرت کردید، میماند و از بین رفتنی نیست و شما به هرجا هم که بفرستید، به خودتان بازمی گردد. عمل از عامل جدا نیست و خداوند متعال همهی اینها را میآورد و آوردن خداوند متعال هم به این صورت است که خداوند متعال انسان را همیشگی خلق کرده است و عمل آن هم، عملِ یک موجود ماندگار است. این اگر در صخره باشد، اگر در آسمانها باشد و یا اگر در زمین باشد، در محضر خداوند متعال است، در علمِ خداوند متعال است، در حیطهی قدرت پروردگار متعال است و خداوند متعال هم اشراف و هم قدرت دارد و هم این موجود است؛ «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»؛ عمل نابود نمیشود. تا بَشر هست، عملش با خودش وجود خواهد داشت. خلاصه این یک هشداری است که این احاطهی حضرت حقّ را هم از نظر قدرت و هم از نظر علم به رُخِ بندهاش میکِشد که اگر خوب باشی، در دامن قدرت خوب هستی که همه جوره میتواند به تو عنایت نماید . اگر هم بد باشی، به همان صورت است. اگر خوب باشی در محضر و منظر کسی که اشراف به تو دارد و اطلاع دارد و میداند که تو این کارها را انجام میدهی و اگر کارهای بد هم انجام بدهی، در آیینهی علم خداوند متعال در حال انجام کار بد هستی و در تجلّی قدرتِ خداوند بد میشوی. هم خیلی تشویق است و هم خیلی انذار است. نکتهی دیگری هم وجود دارد که میتوانید جزءِ احتمالات به شمار بیاورید. حضرت لقمان به فرزندشان مسألهی شرک را که ظلم عظیم است را مطرح فرموده است. شرک، یک شرک اعتقادی است و یک شرک عملی است؛ شرک اعتقادی این است که کسی برای خداوند متعال شریکی قائل باشد. در ذات حقتعال مثلاً خالق نور و ظلمت، اهریمن و یزدان باشد، صنمیت داشته باشد؛ یا اینگونه نباشد و بُتهایی را و شرک در معبود بودن خداوند متعال را داشته باشد. این یک شرکی است که فرموده است: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ[۱۶]». اما اینکه بیشتر با علم خداوند متعال همخوانی دارد، در سورهی مبارکهی یس آن آیهی کریمه است که میفرماید: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۱۷]»؛ هر معصیتی شرک است و شرک عملی و عبادت شیطان است و از همهی اینها مخفیتر به خصوص با توجّه به آن روایتی که آقای رمضانی یا آقای سعیدی فرمودند، اینکه ریا مخفیتر از عبور مورچه در شب ظلمانی است و وقتی بر روی صخره میرود، هیچ اثری از ردّ پایش نمیماند، اگر دل سیاهی و دل صخرهای گرفتار چنین چیز مرموزی هم بشود، خداوند متعال این را هم میآرود، خداوند متعال آن ملکوت را هم میآورد. این که شما به حساب خداوند متعال ریختید و کار را انجام دادید، این را گمان نکنید که تمام شده است؛ اگر دل سنگِ شما که این مورچهی ریای شما از آن عبور کرد و ردّ پایش حتی برای خودت هم مکشوف نشد، خداوند متعال اگر در آن دل سیاه هم چنین چیزی نهفته باشد، این را هم «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ» میآورد و با همان ولقعیّتش میآورد که یک شرکی بوده است و خفی بوده است. میتوانیم چنین انذاری را هم از این آیه که در وصیّت حضرت لقمان «لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ[۱۸]» بالا آمده است و میخواهد به پسرش وادی جدیدی از شرک را گوشزد کند که شرک، فقط شرک اعتقادی و یا شرک در علویّت و عبودیّت نیست؛ بلکه ما شرک خفی هم داریم و این شرک خفی هم معمولاً از دلهای سخت و نفوذناپذیر است. دلِ رقیقی که خداوند متعال در آن وجود دارد، غیرِ خداوند را به حساب نمیآورد. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ[۱۹]»؛ انسانهایی که مُشرک هستند، اینها هم از قدرت خداوند متعال بیخبر هستند و هم از علمِ پروردگار متعال بیخبر هستند و هشدار میدهد و بیدار میکند که اگر شِرکِ خفی هم باشد، انسان خودش متوجّه نیست، منافق خودش را منافق نمیداند؛ «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ[۲۰]»؛ واقعاً خودش هم نمیداند و با وجود اینکه خودش هم نمیداند، خداوند متعال چون در چنگِ خودش است، خودش را میآورد و دیگر همه چیز برمَلا میشود.
دعا
خداوند را به اولیاء و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) قسم میدهیم، به نور قرآن کریم قسم میدهیم، به انوار درخشان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پیامبر اکرم (سلام الله علیهم اجمعین) قسم میدهیم که دلهای ما را نورانی بفرماید و ما را از همهی انواع شرکهای علنی و خفی دور بفرماید.
خداوند گذشتههای ما را هم به احترام مقرّبان درگاهش مشمول عفو و مغفرت خودش قرار بدهد.
خداوند سلام و ارادت ما را به امام زمانمان (ارواحنا فداه) ابلاغ بفرماید.
خداوند عنایت امام زمانمان (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بفرماید.
خداوند ما را مشمول ادعیهی زاکیهی آن بزرگوار قرار بدهد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه ضحی، آیه ۱۱٫
[۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۶٫
[۴] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲٫
[۵] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۶٫
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫
[۸] همان.
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۱۱] همان.
[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫
[۱۳] همان.
[۱۴] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۴٫
[۱۵] سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره ۵۹.
[۱۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
[۱۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫
[۱۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
[۱۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳٫
متن خطبه شریفه: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ.
فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.
أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.
وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ.
فَمِنْ عَلَامَهِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَهٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَهٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّهٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَـلُه خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکْلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ.
یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ؛ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَهٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَهٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَهٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَهٍ.
قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَهُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک».
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۱ و ۱۲٫
پاسخ دهید