حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
بازگشت همگی به سوی خودِ پروردگار متعال است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ»؛ در جلسهی گذشته نکاتی راجع به این آیه گفته شد و یک نکتهی دیگر هم اضافه میکنیم و سپس به بررسی آیهی بعدی خواهیم پرداخت. نکتهای که عرض میکنیم این است که پروردگار متعال هم این «حَمَلَتْهُ» دوران حمل را برجسته کرده است تا انسان به این نکته توجّه داشته باشد که مادر چه سختیای کشیده است و دوران حمل چه مشقّتهایی دارد و برای او موجب ضعف میشود و این ضعف هم، ضعفِ استمراری است تا هنگامی که وضعِ حمل بکند، این بار بر روی دوشِ او سنگینی میکند و موجبِ ضعفِ او میشود. سپس در مورد عبارت «وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ»، نفرموده است که دوران شیردهی دو سال است؛ ولی در واقع پروردگار متعال دو نکته را در این عبارت مطرح فرمودهاند؛ یکی این است که در خِلال دو سال، ممکن است که فرزند را از شیر بگیرند؛ «فِی عَامَیْنِ» است و در خِلال دو سال است و در این دو سال، فِصال ممکن است رُخ دهد و موضوع دیگر این است که فِصال فرعِ بر شیر دادن است. این مسألهی «رضاع[۲]» جزءِ حقوقِ مُسلّم است؛ چون مادر به ما شیر میدهد، حملِ آن یک حقّ است و شیر دادن حقِّ دیگری است که همهی ما باید متوجّه باشیم که هم زمانی که در رَحِم بودیم از شیرهی جانِ مادر تغذیه میکردیم؛ یعنی هر چه او ذخیره میکرد و به اندازهای که بدنِ خودش سهم داشت، به همان اندازه هم ما جزءِ بدنِ خودش بودیم و شیرهاش را میمَکیدیم. حال هم که فرزند به دنیا میآید، باز شیرهی جانش را از طریقِ شیر خوردن دریافت میکنیم. دیگری هم مسألهی انگیزه دادن به مُکلّف است که انسان یا باید حضور حقتعالی را همواره داشته باشد؛ «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ[۳]»؛ یا مسألهی معاد را و یا هر دو را به دنبال دارد. در اینجا انسان را به والدینش توصیه فرموده است؛ اما چه چیزی این اندیشه را در انسان تأکید میکند و انگیزه را تشدید میکند؟ «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»؛ مسأله خیلی بالاتر از این است که صراطی است و عقبههایی هست و شب اوّل قبر وجود خواهد داشت؛ بلکه بالاتر از اینهاست و به خودم برمیگردید؛ «إِلَیَّ الْمَصِیرُ». در واقع بالاتر از این موضع نمیشود تشویق و یا انذار کرد که سر و کارمان با ذاتِ رُبوبی است؛ «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»؛ یعنی هرکاری انجام بدهید، چه خوب و چه بد بشوید، بالاخره صیرورتِ شما به سوی خداوند متعال است و باید حواستان جمع باشد.
در امور فطری نیازی به مُجاهده نیست
در ادامه خداوند متعال فرموده است: «وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[۴]»؛ مسألهی توصیهی به احسان، توصیهی به بِرّ، توصیهی به بردن فرمان، اطاعت و خدمت، این عبارت «وَصَّیْنَا» مطلق بود گرچه عبارت «أَنِ اشْکُرْ» میتواند توضیح وصیّت باشد؛ ولی در مورد همان عبارت «أَنِ اشْکُرْ» هم به این صورت است و اگر انسان بخواهد نعمتِ صاحب نعمتی شاکر باشد، یکی از انواعِ شُکر همان اطاعت است. پروردگار متعال در اینجا یک تخصیصی دادند و خواستند بگویند که اطاعت… ما در قرآن کریم و یا در قاموسِ ادیان سه نوع اطاعت داریم؛ مورد اوّل «وجوبِ اطاعت مطلقا» است؛ این برای خداوند متعال و برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و برای اولیالامر است و هیچ استثنائی ندارد. اگر خداوند متعال بفرماید باید فرزندت را بکشی، حضرت ابراهیم (علیه السلام) بیدرنگ فرزند خودش را میبرد و اقدام به ذبحِ او میکند؛ این اطاعت علیالاطلاق است. اگر امام جعفر صادق (علیه السلام) به کسی دستور میدهند که در آتش برود، او نمیتواند بگوبد که این خِلاف شرع است و خودکُشی حرام است و با چه مجوزی این کار را بکنم؟ بلکه او امر فرموده است و اطاعت از امرِ امام مطلقا واجب است و در مقابل آن حُرمت اطاعت علیالاطلاق است؛ «وَ لَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ * هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ[۵]» ، «فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ[۶]» ، «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ[۷]». در این موضوع آن حیثِ کُفرش و آن حیثی که هست، در همهی اینها هیچ استثنائی ندارد و مطلقا اطاعت حرام است. نوع سوم آن تفضیل دارد؛ پدر و مادر، استاد و بزرگترها اگر دستوری دادند، اطاعت از آن تا جایی مشروع یا واجب است که با اطاعت خداوند متعال در تضاد نباشد. فرمود: «لاَ طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَهِ اَلْخَالِقِ[۸]». لذا در اینجا خداوند متعال پس از آن وصیّت و دستور صریح به اینکه هم شُکر من را داشته باشید و هم اینکه فرمود «لِوَالِدَیْکَ»، خیلی سطح والدین را بالا برد. خداوند متعال وقتی خودش را مطرح فرمود، بلافاصله مسألهی والدین را مطرح نمودند. یعنی انسان استشعار میکند. زیرا رسول و اولیالامر مجاری ربوبی هستند و اسمِ اعظم هستند و اسماءِ حُسنی هستند و جُدای از خداوند متعال نیستند. ولی در آنجایی که سخنِ اطاعت و یا شُکرِ مخلوق به میان میآید، بعد از خداوند متعال، والدین است و هیچ واسطهای هم ندارد. این موضوع نشان میدهد که حقّ والدین عالیترین مسألهای است که در میان آفریدهها باید رعایت کرد. وقتی خداوند متعال این مرتبهی بالا و منزلت بالا را برای بندگانش تبیین فرمودند، بعد هم تشویق و هم تنذیر و تنبیه کردند و فرمودند: «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»، برای اینکه ما گرفتار شُبهه نشویم که اگر والدین ما از ما گناهی را خواستند، چه شِرک پرستشی و چه شِرک اطاعتی باشد، هرکدام را بخواهند، «وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» در اینجا نکات فراوانی است و چون بنده قصد تشرّف دارم، دو سه مورد آن را عرض خواهم کرد. یکی این است که عبارت «إِنْ جَاهَدَاکَ» نشان میدهد که توحید زور زدن ندارد؛ «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۹]»؛ خداوند متعال فرمود: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ[۱۰]»؛ در امور فطری نیازی به مُجاهده نیست و زور زدن نیاز نیست. این فطری است، توحید فطری است، ولی خروج از توحید و شِرک انحراف است؛ لذا مُجاهده میخواهد. «إِنْ جَاهَدَاکَ» اینها دست و پا میزنند که تو را از مسیر طبیعی و فطری خارج کنند. این یک نکته است که همه چیز به همین صورت است؛ در مسیرِ خودش و حرکتش، دارای یک حرکتِ فطری و طبیعی و جوشیدهی از ذات است و با گوهرش سازش دارد و هر چیزی که منطبق با فطرت، جبلّت و سِرشت نباشد، تحمیل است. در اینجا هم در مورد این عبارت «إِنْ جَاهَدَاکَ» در واقع پروردگار متعال مسألهی تحمیل را مجسّم میکند؛ «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَهِ وَ إِنَّمَا أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِهِ[۱۱]»؛ هر مولودی با فطرت توحیدی به دنیا میآید. این والدین اوّلین کسانی هستند که دست به پاکی فطرت میبرند و او را به مسیرِ انحرافی میکشانند. هر خلافی، هر شرک و هر گناهی تحمیل بر جان بَشر است. جانِ بَشر با توحید عجین است، با پرستش خداوند متعال عجین است، با فرمان بردن از خالقش عجین است؛ ولی اگر بخواهی غیرِ او را قاطی کنی، «إِنْ جَاهَدَاکَ» میخواهد و تحمیل است و زور زدن میخواهد. یکی این نکته را به وضوح میتوان از آن استفاده کند.
علم به شِرک برای هیچکسی وجود ندارد
نکتهی دوم این است که فرموده است: «إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ پروردگار متعال اینکه از کلمهی «بِی» استفاده فرموده است، به نوعی انسان را نزد خودش میبرد. خداوند متعال صفاتش را مطرح نمیکند و میفرماید: شِرک به من! باید بدانند با چه کسی طرف هستند و چه کاری انجام میدهند. میخواهند شما را از من جُدا کنند و میخواهند کسی دیگر را به جای من قرار بدهند و جای من بَدَل درست نمایند؛ «أَنْ تُشْرِکَ بِی»؛ این مسألهی متکلّم وحده که خداوند متعال ذاتِ خودش را نشان میدهد، خیلی مسأله لطیفتر از این است که اسم جَلاله را به کار ببرد و «أَنْ تُشْرِکَ بِالله» و یا «أَنْ تُشْرِکَ بِالرّحمن» نفرموده است و هیچکدام از این صفات را نفرموده است، بلکه فرموده است «أَنْ تُشْرِکَ بِی» و انسان خیلی خجالت میکشد از اینکه این معصیّت که شِرکِ طاعت و شِرکِ عملی است، انسان باید این موضع را بداند. خداوند متعال میفرماید داری چه کاری انجام میدهی؟ من که پیش تو هستم! «أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ». این عبارت «مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» جهات مختلفی دارد؛ یکی این است که فرموده است: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ[۱۲]» که در اینجا جزءِ حکمت بود و در اینجا هم چون حکمتِ لقمانی را میخواهد بفرماید، در سورهی اسراء این عبارت «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» یکی از موادِ حکمتی بود که خداوند متعال برشمرده است و خداوند متعال در آخر هم خودش اعلان کرد که این چیزی است که از حکمت به تو دادیم. در اینجا هم پروردگار متعال گویا همان را برای ما تداعی مینماید و این شِرک، تبعیّت از مجهول است؛ «مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ شما که دارای منطق نیستید. یکی این است که خِلاف حکمت است و دوم این است که اساساً شِرک علمی نیست و غیرِ علمی است و غیر منطقی است. حال چرا فرموده است: «مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؟ زیرا واقعیّت ندارد و امکان ندارد که انسان علم به آن حاصل نماید. چون وجود خارجی و حقیقت ندارد، علمِ به آن هم هیچگاه امکان ندارد که انسان به یک شِرکی علم پیدا کند و برای خداوند متعال شریکی قائل باشد. خودِ خداوند متعال هم چنین علمی را ندارد و برای خودش شریکی را سراغ ندارد. بنابراین اولاً اساساً شرک یک حرکت غیر منطقی و غیر علمی است و دوماً اینکه چون خداوند متعال مطلقا شریک ندارد و استحالهی ذاتی دارد، بنابراین علم به آن اساساً ممکن نیست. این هم یک نکته که میشود از این فراز استفاده نمود؛ «أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ». یک نکتهی دیگر هم در ذهنم آمده بود که در حال حاضر به خاطر نمیآورم و اگر متذکّر شدند، خدمت شما عرض خواهم کرد.
اطاعت خلافِ دستوراتِ خداوند متعال حتّی از پدر و مادر ممنوع است!
«مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ در این «عِلْمٌ» گویا تنوین از هر دو نوع میتواند باشد؛ شما حتی نمیتوانید یک علم هم پیدا کنید و یا اینکه در حال بزرگ کردن است. «فَلَا تُطِعْهُمَا»؛ اگر چنین تحمیلی را برای تو پیش آوردند، در این صورت «فَلَا تُطِعْهُمَا» باش. خداوند متعال ممنوع مینماید و با وجود اینکه والدین تو هستند، در اینجا دیگر جای تعارف نیست. «فَلَا تُطِعْهُمَا»؛ اگر هر دو نیز با یکدیگر دست به دست یکدیگر دادند و «إِنْ جَاهَدَاکَ» هم فضای خانوادگی را نشان میدهد که تنها پدر و تنها مادر منظور نیست؛ اگر فضای عمومی خانوادهات به این صورت شد و اینها دست دست یکدیگر دادند تا تو را به تقلید کورکورانه مبتلا کنند، چون پدر و مادرشان به این صورت هستند، باید شما هم اینگونه باشید. «فَلَا تُطِعْهُمَا» از هر دویِ آنها اطاعت نکن. در ادامه میفرماید: «وَ صَاحِبْهُمَا[۱۳]»؛ در اینجا هم عنایت حقّ با بندگانش به چه اندازه است. حتی خداوند متعال به پدر و مادر مُشرک، ارفاق میکند و به این جوان و این بندهی مؤمنش میفرماید با اینها در دنیا مصاحبت به معروف داشته باش! «وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا[۱۴]»؛ این مصاحبت یعنی شما همچنان آنها را در کنار خودت داشته باش؛ اینگونه نیست که آنها را در خانه سالمندان بگذاری و بعد به سراغشان بروی و حالشان را جویا شوی؛ این صحبت و مصاحبت دلیل بر این است که انسان باید پدر و مادر را از دایرهی سرپرستی مستقیم خودش دور نکند و باید خودش عهدهدارِ رفعِ مشکلاتش باشد و خودش آنها را زیر نظر داشته باشد. یکی این تعبیر مصاحبت است که حتّی پدر و مادر مشرک را از خودتان دور نکنید و از نظرتان غایب نکنید. دوم این است که میفرماید: «فِی الدُّنْیَا»؛ یعنی در مسائلِ دینی اینگونه نیست و وقتی وضعِ اینها عوض شد، شما هم هیچ ارتباطِ معنوی با اینها ندارید؛ ولی در امور دنیوی میخواهید به اینها غذا بدهید یا میخواهید آنها را دکتر ببرید، میخواهید آنها را درمان کنید، میخواهید کاری انجام بدهید که اینها مسرور بشوند، آنچه که در مورد امور دنیوی، جسمی و مادی اینهاست، شما در این بُعد چیزی برایشان کم نگذارید و حالتتان، حالتِ مصاحبت به معروف باشد؛ یک امر پسندیده و شناخته شده و برجسته است. انسان معمولاً نمیخواهد چیز بد به چشم بیاید و آن را مخفی مینماید. لذا مُنکَر چیز ناشناخته است و انسان اصلاً نمیخواهد آن را ببیند. اما معروف چون مرغوب است و همه دوست دارند، هم انسان خودش به خوبی آن را میشناسد و هم برای دیگران این امر، امرِ شناخته شدهای است. «وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا»؛ حالا نباید از اینها اطاعت کرد و باید برای آنها جایگزین هم پیدا کرد یا همین عدمِ اطاعت کافی است. در دین مقدس اسلام همیشه همینگونه است و برای انسان بُنبست درست نمیکند. اگر یک چهارراه باشد، در هر چهار طرف چراغِ قرمز قرار نمیدهد و اگر در یک سو چراغِ قرمز قرار بدهد، در طرف دیگر چراغ را سبز میکند تا انسان در یک مسیری حرکت نماید.
انسان باید به دنبال کسی باشد که عبدِ خداوند تبارک و تعالی است
بالاخره لازم است تا انسان از کسانی تبعیّت نماید. هم محبّت کردن فطری است و انسان کسانی را لازم دارد که مشمول محبّتش باشند و هم محبّت دیدن فطری است و هم دستور دادن اینگونه است. طبعِ انسان اقتضاء میکند که به کسانی ارشاد کند و آنها را راهنمایی نماید و جلو بیفتد و پشتِ سرش افرادی را به دنبال خود ببرد و هم انسان به طور فطری، کاملی را لازم دارد که به دنبالش برود. حال اگر پدر و مادر شما صالح نبودند و به شما دستور دادیم که اطاعت نکنید، «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ[۱۵]»؛ یک چیز مطلق را فرموده است و به انسان شاخص و معیار داده است. تبعیّت برای کسانی است که در خط خداوند متعال هستند و بازگشت به سوی خداوند متعال دارند. اگر کسی را پیدا کردید که مُنیب است و رجوع الیالله دارد، شما خط او را دنبال کنید؛ زیرا خط او، خط است و هر کسی باشد تفاوتی ندارد. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، به دنبال او بروید؛ اگر وصیّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، به دنبال او بروید؛ اگر ولیّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، به دنبال او بروید؛ اگر معلّم باشد، کشاورز باشد، فرد صالحی باشد، به دنبال او بروید. وقتی دیدید بنده است و در خط بندگی است، چون ما هم از شما بندگی میخواهیم، «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ»، از آنها اطاعت نکن و از اینها اطاعت کن. «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ[۱۶]»؛ باز مانند آن «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»، در آنجا مسألهی گوهرِ انسان را مطرح نمود که رجوعِ شما جسمی نیست و یا رجوعِ جغرافیایی نیست که به سوی مکّه و یا خِلاف آن باشد، در آنجا صیرورتِ شما و شدنِ شما در حیطهی پروردگار عزیز است. هرچه بشوید، یا غضبِ خداوند متعال میشوید و یا بهشتِ خداوند متعال میشوید؛ «إِلَیَّ الْمَصِیرُ». خودت مسیر قانون الهی هستند و مسیر تجلّی صفات خداوند متعال در وجود تو در حال طی شدن است. صیرورت و شدن پیدا میکنی. خداوند متعال در اینجا تعبیر را عوض کرد. «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»؛ هم پرهیز از تکرار بود که به بلاغت ارجح است و نزدیک به قول آقای محمّدی است و هم اینکه رجوعِ الیالله، فرع بر این است که ما آمدهایم. ما از آنجا آمدهایم و به آنجا برمیگردیم. مبدأ و مات خودِ خداوند متعال است. معاد از شئون روبیّتِ پروردگار متعال است. قیامت رجوع الیالله است. ما از خدا هستیم و به خداوند متعال بازمیگردیم. دنبال چه کسی میروی؟ اوّل و آخر تو من هستم. چه کاری میخواهی انجام بدهی؟ «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»، نفرموده است «ثُمَّ إِلَیَّ الْمَصِیرُ»، بلکه فرموده است: «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»؛ انسان از جایی که آمده است، به آنجا بازمیگردد. کسی که در جایی نبوده است و تازه آمده است، نمیگویند که برگشته است؛ اما اگر در ابتدا جایی بودیم و به جای دیگری رفته باشیم و مجدداً به جای اوّل برگشته باشیم، این را رجوع میگویند. این عبارت «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ» یادآوری این معناست که اوّل و آخر خداوند متعال است. من شما را آفریدم؛ من شما را به این عالَم آوردهام و دوباره باز خواهید گشت. اوّل و آخر سر و کار شما با خداوند متعال است، رجوع شما به سوی خداوند متعال است. چه اینکه از آنجا آمدهاید. «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۱۷]»؛ همهی ما در خزائنِ خداوند متعال بودهایم و خداوند متعال نازل و نشر کرده است و بازهم جمع خواهد کرد و همهی ما را برمیگرداند. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»؛ این لحن بسیار تکان دهنده است؛ «فَأُنَبِّئُکُمْ[۱۸]»؛ انسان از کُلیّتِ آن خبر دارد ولی به جزئیاتِ اعمالش فکر نمیکند. «فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۹]». این مانند آن تهدیدی است که خداوند متعال در مورد یهودیها در سورهی مبارکهی جمعه فرموده است: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۰]»؛ صرفاً رجوع نیست و پروندهتان را آماده کردیم و به شما نشان میدهیم که چه کاری انجام دادهاید. خداوند به داد ما برسد! «یا مَاحِی السَّیئَاتِ[۲۱]»؛ باید کاری کنیم که «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ[۲۲]» باشد والّا اگر قرار باشد خداوند متعال آن مثقال ذرّهها را هم نشان بدهد، حسابمان خیلی خراب است. «فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ منتها توبه عملی است که اثرش محو آن است، «بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». لذا این مسأله هم در مبدأ شناسی، هم در معاد شناسی، هم در موعظه کلام بالغِ پروردگار عزیز است.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] «رِضاع» شیردادن مادر به کودک یا مکیدن شیر مادر توسط کودک است. از رضاع در بابهای مختلف فقه مانند طهارت، صوم، نکاح و حدود سخن گفته شده است. رضاع سبب مَحْرمیت میشود و به کسانی که از راه آن مَحْرم میشوند، محارم رضاعی میگویند. وجوب شیردهی به کودک اعتقاد برخی از علما است و احکامی برای زن شیرده از جمله تاخیر اجرای حدود و عدم وجوب روزه در صورت داشتن ضرر، قرار داده شده است. برای شیردهی در منابع حدیثی، فقهی و حقوقی آداب، احکام و قوانین ویژهای درج شده است. رضاع به معنای مکیدن شیر توسط کودک از سینهی مادر یا دایه است. و در اصطلاح فقهی به شیردادن به کودک گفته میشود. رضاع همچنین از اسباب محرمیت است. محرمیت حاصل از رضاع را محرمیت رضاعی میگویند.
[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫
[۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۵٫
[۵] سوره مبارکه قلم، آیات ۱۰ و ۱۱٫
[۶] سوره مبارکه قلم، آیه ۸٫
[۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۲٫
[۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۱، صفحه ۸۵.
[۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۰٫
[۱۰] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫
[۱۱] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۳۳۲.
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫
[۱۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫
[۱۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه جمعه، آیه ۸٫
[۲۱] مفاتیح الجنان، دعای شریف جوشن کبیر، فراز ۲۴٫
[۲۲] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۴٫
پاسخ دهید