حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
مراحل «شُکرِ» خداوند متعال
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ[۲]»؛ حرف «واو»، حرف «لام» و حرف «قَد» حکایت از برجستگی این عطای الهی و لطف الهی را میکند. باید باور کنیم که در فیضِ فیّاض، بُخل و منعی وجود ندارد. اینکه خداوند متعال به لقمان عنایت کرده است، لقمان خصوصیّتی ندارد. هر کسی راهِ لقمان را برود، خداوند متعال به او هم کَرَم خواهد کرد. «وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ»؛ خداوند متعال با همهی عظمتی که دارد، به لقمان حکمت داده است. حال این حروف «الف و لام» در «الْحِکْمَهَ»، «الف و لامِ» عهد است و یا حکمت خاصّی مورد نظر است؟ زیرا حکمت دایرهی وسیعی دارد و مقول به تشکیک است؛ پس این یک حکمت خاص است که خودِ خداوند متعال هم آن را تفصیل کرده است و فرموده است ما به لقمان یک حکمتِ خاص دادیم. آن حکمت چه چیزی است؟ «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ[۳]»؛ آن حکمت این است که باید معرفت به خداوند متعال داشته باشی و ماسوی خداوند متعال را نعمتِ او بدانی و همه چیز را سایهی خداوند متعال و آیهی خداوند متعال بدانی و از خداوند متعال بدانی و به سوی او بدانی. در تحلیل، «شُکر» همهی اینها را در بَرمیگیرد. ما سالهای قبل در جلسات صبحمان، بحث «شُکر» را داشتیم که آقای قورچیان عزیز یک قسمتی از آن را بیان کردند که احتمالاً شُکر مغلوب کَشر است و به معنای کشف است. یعنی وقتی انسان میخواهد به صورت خیلی خوب حکمت را متوجّه بشود، حکمت نوعی شعور و آگاهی است و نوعی دریافتِ فطری است. لذا خدادای است و اکتسابی نیست. خودیابی و خودآگاهی، وقتی انسان فقرِ خودش را مییابد، میبیند که خودِ انسان به جز وابستگی چیزی نیست و هنگامی که وابستگی ما برایمان مشهود شد، دیگر موجودات ممکن هم هیچ استقلالی ندارند. عالَم به جز خداوند متعال و کارِ خداوند متعال و جلوهی خداوند متعال چیزی نیست. این تجلّی خیلی تعبیر زیبا و رَسایی است و از آن زیباتر و رَساتر این است که خداوند متعال در قرآن کریم یک مورد را ذکر فرموده است؛ «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۴]»؛ ولی پروردگار عزیز بیشتر از آیه استفاده مینماید که شأنِ آیه مرآتی است. حقیقتِ آیینه دیگرنمایی است و در آنجایی که خودنمایی میکند، دیگر آیینه نیست. خداوند متعال همه چیز را آیه قرار داده است و خداوند متعال تجلّی کرده است که این عالَم به وجود آمده است؛ این عالَم جلوهی خداوند متعال است، آیهی خداوند متعال است و لطیفترین تعبیر هم همین دو مورد است؛ آیه است و جلوه است و این شُکر، کشفِ همین است. «اللهم ارنی الاشیاء کما هی[۵]»؛ حکمت هم همان واقعبینی است. «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»؛ وقتی انسان حقیقتِ عالَم امکان را که هر چیزی هم که وجود دارد، خودِ ما هستیم؛ هر چیزی هم که وجود دارد، خودِ ما هستیم و ما به بیرون راهی نداریم و هرچه از بیرون در درون ماست که ظاهراً خداوند متعال همهی بیرون را در درون ما قرار داده است، اگر انسان این فقرِ مطلق را کشف کند، این فقر آیینهی غِنای مُطلق است. فقر آیت است. خداوند متعال به او این حکمت را داده است که «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» باشد، مرحلهی اوّلِ شُکرِ خداوند متعال، همان کشف است. شُکرِ قلبی است و یا شُکرِ فکری است. قبل از انگیزه، اصلاحِ اندیشه است. شُکر ابتدائاً معرفت قلبی است، بعد انگیزه و احساس است و سپس به مرحلهی عَمل میرسد و این عبارت «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» هر سه مرحله را شامل میشود که انسان اندیشه و انگیزه و عملش را از خداوند متعال، به سویِ خداوند متعال و در مسیرِ خداوند متعال ببیند و در هیچکدام از اینها برای خودش و موجودات دیگر استقلالی نبیند. این معنای «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» است. پروردگار عزیز بعد از آن در حال تربیت کردن هستند که اگر این حقیقت نصیبِ شما شد، خداوند متعال چیزی کَم ندارد تا با شُکرِ شما چیزی به او اضافه گردد. وقتی انسان شُکر مخلوق را میکند، شُکر مخلوق به این است که او چیزی به ما داده است و ما هم چیزی به او میدهیم و بر دارایی او چیزی اضافه میشود و یا خلأ آن چیزی که نداشت را پُر میکند. یکی این شُکر عملی است که فرموده است: «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۶]» و دیگری شُکر زبانی است که خداوند متعال را ستایش و حمد میکنیم. خداوند متعال هم مَحمودِ مُطلق است و حمید است و هم غنی است. خلأیی ندارد تا بگوید که شما که از من چیزی گرفتهاید، چیزی هم به من بدهید؛ هرچه هست برای من است و میخواهید چه چیزی به من بدهید که من نداشته باشم؟ او غنی است. همهی اینها درس توحید است و حکمتِ واقعی که خیرِ کثیر است، توحید است و همهی انبیاء سُفرهی حکمت را پهن کردهاند. «لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[۷]»؛ این هم تخلیه و تحلیه است و توحید هم حاصلِ هر دو است؛ «لا اله الّا الله». نفی و اثبات است؛ اسقاطِ زوائد است و همه چیز زائد است. فقط یک چیز وجود دارد و اگر انسان فکر کند که چیزی غیر از او وجود دارد، اضافه کرده است و چیزی اضافه نیست؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۸]». لذا میفرماید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ[۹]»؛ خداوند مسیرِ توحید را برای ما روشنتر مینماید. «فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ[۱۰]»؛ یعنی شُکر خودش بندگی است و بندگی مسیرِ قُرب به من و کمالِ خودت است. بازهم خداوند متعال خودش را به عنوان خدایِ یگانه و هستیِ مطلق معرفی مینماید؛ «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ[۱۱]»؛ شُکر مسیرِ کمالِ خودتان است و کسی که کُفران بکند و شُکر نکند که اگر شُکر میکرد، آیا چیزی به ما اضافه میشد؟ یا تعریفی بود که ما کمبودِ تعریف داشتیم؟ خیر، اینگونه نیست. به تو گفتهام که خودت ضرر میکنی؛ زیرا چیزی به خداوند نمیرسید و به خودت میرسید. «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»؛ خداوند متعال غِنای مُطلق است؛ خداوند متعال محمود است؛ خداوند متعال حامد است؛ هر چیزی که هست، از اوست. این روایتی که هم آقای یعقوبی به صورت کامل بیان نکردند، در آن عبارتی که امام صادق (علیه السلام) فرموده بودند، حضرت بیان داشتند که شُکری بکنم که کسی به اینگونه شُکر نکرده باشد و هنگامی که پیدا شد، همه منتظر بودند که ببینند امام صادق (علیه السلام) چه کاری میکنند؛ ایشان فرمودند: الحمدلله. عرض کردند: شما چیزی گفتید که همهی ما منتظر نوع دیگری از شُکر بودیم؛ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: چیزی بالاتر از «الحمدلله» وجود ندارد. «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»؛ «الحمدلله» یعنی خداوند متعال خودش حامد است، خودش محمود است و عقلِ کسی نمیرسد تا خداوند متعال را شُکر کند. باز نکتهای که آقای یعقوبی گفتند و اینها نکاتی است که تفسیر باید دارای این پیامها باشد. این زیارت مخصوصِ حضرت ثامن الحجج (علیه السلام)[۱۲] (متن این زیارتنامه در هیچ سایتی به صورت کامل و یکجا نیامده است و تلاش بر این بود تا در سایت شما به صورت یکجا قرار بگیرد تا قابل استفاده برای عموم باشد) برای من خیلی خوراکِ عجیبی است و شاید بنده با هیچ زیارتی به این اندازه صفا نمیکنم که با زیارت حضرت علی ابن موسیالرضا (علیه السلام) صفا میکنم. هم در زیارتِ روبرویِ ایشان در آخر به حضرت حجّت (ارواحنا فداه) سلام میدهیم و دعا میکنیم و صلواتی که فرج ایشان را نزدیک کند که میفرماید: «وَ تَجْعَلُنَا مَعَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ[۱۳]»؛ خیلی صفا دارد. در زیارت حضرت ثامن (علیه السلام)، مقدّمهی معرفت الحجّه است و آن هم فانی شدن در کسی که قابلِ انفکاک نباشد و انسان ذوب در امام زمان (ارواحنا فداه) بشود، «تَجْعَلُنَا مَعَهُ» این معیّت، معیّتِ خاصّی است، «فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» تا ابد من جلوهی حضرت حجّت (ارواحنا فداه) باشم. سپس زیارت بالای سر هم خیلی زیباست؛ زیباترین بخش آن این است که میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی[۱۴]»؛ خداست و ما برای زیارتِ خداوند متعال آمده ایم. «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلادِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ[۱۵]». سپس این دعای بعد از زیارت حضرت، به اندازهای مشحون از معارف ناب است و بسیار عجیب است. در آنجا این نکته را دارد که میفرماید: «وَ مِنْ شُکْرِکَ یَشْکُرُ الشّاکِرُونَ[۱۶]»؛ اگر کسی شُکر کند، خود این شُکر «وَ مِنْ شُکْرِکَ یَشْکُرُ الشّاکِرُونَ» است؛ بسیار زیبا و لطیف است. لذا این آیه با این اندازه که در قرآن کریم یک خط و نیم است، ولی چه کرده است! غوغاست. حکمت، شُکر، تجلّی الله، ضرورت شُکر در تکاملِ انسان و محرومیّتِ انسانی که شُکر ندارد و کُفران دارد که هم از غِنای خداوند متعال محروم است و هم از مقامِ محمودی که بَشر باید به آن برسد و خودش را از همهی اینها محروم و بیچاره میکند.
یکی دیگر از حکمتهای پروردگار متعال نسبت به لُقمان
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ[۱۷]»؛ باز خداوند متعال لقمان را مُشرف به شَرفِ ذکر کرده است و خداوند متعال نام لقمان را برده است، این چه کسی است که خداوند متعال نام او را میبرد! «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ» که این هم عطف به آن حکمت است. «وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» و سپس فرموده است: «وَ إِذْ قَالَ»، که این باز از موارد حکمتی است که یک موردش آن است و این بابِ عاطفه، ذهنها را به همان مُنعطف میکند؛ «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ»؛ مشخّص میشود که در تربیت و ارائهی حکمت، باید انسان از خودش شروع کند که خداوند متعال به او داده است، «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ[۱۸]» و سپس انسان از فرزندانِ خودش و از نزدیکترین افراد شروع کند. باز هم در این مورد نکتهی تربیتی و نکتهی اخلاقی وجود دارد که ما که به لقمان حکمت دادیم و به القاء کردیم که حکمتش این است که تو باید مظهر شُکر باشی، مجرایِ شُکر باشی و خودِ شُکر باشی، «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ»؛ این هم باز از مجاریِ حکمتِ لقمانی است و یا مجالی حکمتِ لقمانی است که موعظهی فرزندِ خود، لازمهی حکیم بودن است. انسان باید نسبت به فرزندش، «وَجَدْتُکَ بَعْضِی[۱۹]» باشد؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امام حسن مجتبی (علیه السلام) خطاب میفرماید: «وَجَدْتُکَ بَعْضِی»، تو پارهی تنِ من هستی و سپس فرمودند: «بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی[۲۰]»، اصلاً تو خودِ من هستی. گاهی فرزندِ انسان میتواند خودِ انسان باشد. چون وقتی به آن مقام برسد، هر دو یک حقیقت هستند. اینکه در دو آیینه دیده میشوند، دیده بشوند اما یک چیز هستند، یک نور هستند. اگر انسان به آن مقامِ توحید برسد، دیگر بین من و فرزندم دوگانگی وجود ندارد. «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ»؛ این حکمت است. این سُفرهی حکمتِ لقمانی است و هر کسی هم که حکیم شد، ابتدائاً باید به درون خودش و به بچّههای خودش توجّه کند و او را در مسیرِ شُکر قرار بدهد. «وَ هُوَ یَعِظُهُ»؛ این موعظه لازمهی حکمت است و حکیم باید واعظ باشد؛ حکیم باید جامعهی نیازمند به موعظه را سیراب نماید. حال ملاحظه بفرمایید که این دو آیه را در کنار آن آیهی کریمهای که مجموعهی جبههی دعوت را در پایگاههای سهگانه معرفی فرموده است که میفرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[۲۱]»؛ در اینجا لقمان حکیم است اما اینها مانعهالجمع نیستند. حکمت و موعظه در کنار یکدیگر و مُلازمِ یکدیگر هستند. کما اینکه جِدالِ اَحسَن هم اینگونه است؛ جِدالِ اَحسَن چیزی است که برای طرف مقبول است و حقّ است. انسان از حقّی که در نزدِ او پذیرفته شده است، از او برای قانع کردنِ او و برای نرم کردنِ او استفاده مینماید. در این قسمت آن عبارت «الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» که اوّل حکمت است و بعد موعظهی حَسَنه است. خداوند متعال در این آیه هم اوّل حکمت را مطرح فرموده است، «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ» را هم از مصادیقِ حکمت معرفی فرموده است که همراه با عطف است و هم موعظه را زیرمجموعهی حکمت معرفی مینماید؛ «وَ هُوَ یَعِظُهُ». این رابطهی عاطفی را که میتوانیم گرمکنندهی دِل بگوییم و یا تجلّیِ مهر و محبّت بگوییم که خداوند متعال در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، وقتی داستان ذبحِ حضرت اسماعیل (علیه السلام) را میخواهد مطرح نماید، در آنجا هم که میخواهد اوجِ پدر بودن و ارتباط پدری با فرزند را بیان نماید، از عبارت «یا بُنَیَّ» استفاده کرده است که میفرماید: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ[۲۲]»؛ خداوند متعال میخواهد بفرماید که حضرت ابراهیم (علیه السلام) خیلی پدر بود و رابطهی ایشان با فرزندشان به گونهای است که میفرماید: «یَا بُنَیَّ»؛ هنگامی که فرزند انسان کوچک است، در آغوش اوست و هنگامی که فرزند بزرگ میشود، دارای یک استقلالی میشود؛ ولی با وجود اینکه حضرت اسماعیل (علیه السلام) جوان شده بودند، میخواهد بفرماید که تو در آغوشِ من هستی. این تسخیر نیست؛ بلکه شدّتِ احاطهی قلب به او و نفوذِ محبّت فرزند به پدر است که خداوند متعال عنایت کرده است و این هم از آیاتِ الهی است که اینگونه مودّت و محبّت در خود دارد. اینکه حضرت لقمان به فرزندش خطاب به صورت «یَا بُنَیَّ» می کند، یک درس دیگری است که پدر حکیم، فرزندش را به عنوان یک فردی که رابطهی عاطفی ندارد و از بابِ وظیفه او را موعظه میکند، اینگونه نیست. پدر باید لقمانگونه حکیم باشد و فرزندِ خودش را زیرِ چترِ محبّت خودش بگیرد. لذا تعبیرِ «یَا بُنَیَّ» را استفاده مینماید. این احاطهی محبّت به شراشرِ وجودِ فرزند که در مجموع این است که تو وجودِ من هستی. «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ[۲۳]»؛ همینگونه که در خودِ کلمهی «لا اله الّا الله» است، همه همینگونه است و تا هنگامی که تخلیه نباشد و نفیِ آلهه نباشد، «الله» نمیآید. «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». پروردگار عزیز و حکیم در این عبارت، به لقمان مأموریت داده است تا به فرزندِ دلبندش پند دهد که ابتدائاً شرک را دفع بنماید و اینگونه نیست که شرک را رفع نماید، بلکه باید آن را دفع نماید. کما اینکه ما در مورد آیهی تظهیر همین باور را داریم؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۲۴]»؛ اینکه فرموده است: «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ»، مگر اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) رِجسی داشتند؟ این اِذهابِ دفعی است؛ یعنی حریمِ شما را شعاعِ حریمِ خودمان قرار دادیم تا هیچ آلودگی جرأت نکند به شما نزدیک شود. این اِذهاب، اِذهابِ دفعی است و رفعی نیست. لقمان هم از ابتدا میخواهد فرزند خودش را در فضای توحید ببیند و غبار شرک را دفع نماید که بر قلبِ او ننشیند؛ «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ». ای خدا! به ما هم عنایت کن و این پَلیدی شرک را از ما هم دور بفرما. «لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ»؛ این تربیتِ دفعی است و از یک حکیم نسبت به کسی است که عزیزِ اوست، محبوبِ اوست، پارهی تنِ اوست و خودِ اوست.
مُشرکین دارای عذاب بسیار سختی میشوند
«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ[۲۵]»؛ اقتضای حکمت این است که کار محکم شود و صرفِ موعظه نیست. موعظه کرد و دوباره به اصلِ حکمت بازگشت. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»؛ اینکه شرک ظلم عظیم است، برای این است که مبدأ تمام رذائل، شرک است. هر معصیتی شرک است و مبدأ آن محجوب بودن از وحدانیت و یگانگی و حضور و بیکرانی خداوند متعال است. «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۲۶]»؛ این شرک که همان معصیت است، حتی مؤمن هم گرفتارش است. لذا شرک که آمد، دنباله دارد و تمام بدبختیها به غفلت از خداوند متعال برمیگردد؛ به غفلت از لایتناهی بودن خداوند متعال برمیگردد؛ به غفلت از حضور خداوند متعال برمیگردد؛ به غفلت از وجود همه جانبهی پروردگار عزیز برمیگردد. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». اگر کسی حقیقتِ مُطلق را نبیند، غیر از این است که چیزی در پُشتِ چیزِ دیگری مخفی شده باشد. خداوند متعال حجابی ندارد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»؛ «عمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً و خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً[۲۷]». واقعاً «عَمِیَت» هم میتواند بُعدِ خبری داشته باشد و هم دارای بُعدِ انشائی باشد. کسی که خداوند متعال را نمیبیند، نابیناست؛ «وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى[۲۸]»؛ در آنجا هم پروردگار عزیز هم خودش به چنین کسی نگاه نمیکند «وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ[۲۹]»، و نه قدرت میدهد تا آنها خداوند متعال را ببینند. «اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ[۳۰]»؛ ما با چه چیزی میخواهیم خداوند متعال را اثبات کنیم؟ هر چیزی را که بگوییم، خودش اثر و جلوهی خداوند متعال است. بُرهان، استدلال، صُغری، کُبری، نتیجه و همهی اینها هیچ استقلالی ندارند و اثرِ اینها برای خداوند متعال است، خودِ اینها برای خداوند متعال هستند، هر چه هست، اوست. آن موقع یک حقیقتِ مُطلق که یک قطرهای از این دریاست که باز عبارت ناقص است، زیرا او بسیط است و قطرهی دریا چیزی است که از دریا جُدا شده است، ولی جز سایه و آیه و جلوه هیچ چیزِ دیگری نیست؛ چنین موجودی که حقیقتش وابستهی به اوست و اصلِ وجودش وابسته است، اگر اصلِ خودش را نبیند، یعنی خودش را نمیبیند. آیا انسان چیزی بالاتر از نفی خود دارد؟ این اساسِ وجود خودش را نفی میکند. اگر وجود داری، وابسته هستی و چیزی جز وابستگی در عالَم وجود ندارد. لذا صرف نظر از آن نکتهی جالب و زیبایی که علّامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودهاند و عزیزانِ ما هم مطالعه کردند و ارائه کردند، ولی نفسِ قضیّه حقیقتِ مُطلق و نورِ مُطلق است؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۳۱]»؛ هرچ چیزی که روشن است، با نور روشن است و خود نور را به چه چیزی می خواهید نورانی کنید؟ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ کسی که نور را انکار میکند، به جز اینکه بگوییم کور است، چیز دیگری میتوانیم بگوییم! این است که یک حقیقتِ حقّ، حاقّ هستی و صِرفالوجود که به جز او وجودی نیست، کسی میتواند برای این بَدیلی بیاورد؟ صِرفالوجود که اصلاً شِرکبردار نیست و اگر کسی بتواند وجود را بفهمد، دیگر نه نِدّی و نه ضِدّی و نه شِرکی برای او وجود ندارد و اصلاً برایش به وجود نمیآید و تصوّرش کافی است تا انسان همهی اینها را تصدیق نماید که اوست، «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ[۳۲]» و جز او نیست. «لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ»، چرا اینگونه میفرماید: زیرا «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». با این موضوع مشخّص میشود که خداوند متعال را نشناختهای و چون خداوند متعال را نشناختهای، پس خودت را هم قبول نداری. عبارات خیلی گویا، تکان دهنده، نافذ و نور است. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». هم خودِ نفسِ قضیّه، حقیقتِ مُطلق و نور مُطلق، چگونه میتوان چیزی را در کنار آن قرار داد؟ مگر چیزی خارج از لایتناهی وجود دارد که ما به آن ضمیمه کنیم؟ خارجی ندارد و چیزی نیست تا ما کنار او قرار بدهیم. حقّ مُطلق است، نورِ محض است، وجود محض است؛ با او چه کاری میخواهی انجام بدهی؟ و هم به اعتبار این موضوع که عِصیانِ هر کسی، عظمتِ عِصیان به اعتبارِ آن کسی است که انسان معصیتش را میکند؛ الله اکبر! «اللّه أکبر من أن یوصف[۳۳]» ، «اللّه أکبر من أیّ شیء[۳۴]»؛ چون او بزرگترین است، البته بزرگی وجود ندارد تا خداوند متعال بزرگترینِ او باشد و کسی بخواهد که معصیتِ او را بکند. لذا مرحوم مقدّس اردبیلی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند که ما گناهِ صغیره نداریم و این موضوع صغیره و کبیره در مقایسهی بین اینهاست؛ وگرنه نافرمانی خداوند متعال مطلقا کبیره است و اصلاً گناه صغیره وجود ندارد و هر گناهی نوعی شرک است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی[۳۵]»؛ این که شرک عظیم است، برای این است که از خط خارج شده است و سقوط کرده است. این خط به صورت اُفقی نیست که اگر انسان از آن خارج شد، به خاکی برسد؛ خط به صورت عمودی است و اگر از خط خارج بشوی، در جهنّم خواهی افتاد. «وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ[۳۶]»؛ خروج از خطّ توحید، سقوط است. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ[۳۷]»؛ بسیار عجیب است. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ»؛ این شرک سقوط از مرحلهی بسیار بلندی است و اینگونه نیست که از یک پِلّه افتاده باشد. توحید دارای یک اوجی است که هیچ کسی نمیداند و کسی که موحّد نیست، از جایی سقوط کرده است که چیزی برایش باقی نمیماند. اصلاً نابود میشود و طعمهی موجودات دیگر میشود و چیزی برای او باقی نمیماند. شرک به این اندازه قُبح دارد و بزرگ است. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». در مورد این «عَظِیمٌ» هم آن نکتهی علّامه طباطبائی (رحمت الله علیه) که به زبان بعضی از دوستان هم آمد، قابل توجّه است که در برابر این چیزی وجود ندارد تا بگوییم این اعظم از آن است. عظمت مُطلق دارد.
در ادامه به آیهی کریمهی «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ[۳۸]» میرسد که انشاءالله در جلسهی دیگر مورد بحث قرار خواهیم داد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۲٫
[۳] همان.
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۵] بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱٫
[۶] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰٫
[۷] سوره مبارکه نحل، آیه ۳۶٫
[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۲٫
[۱۰] همان.
[۱۱] همان.
[۱۲] مفاتیح الجنان، زیارت مخصوص حضرت امام رضا (علیه السلام).
متن زیارت شریف: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لا قُوَّهَ إِلا بِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُورا وَ شِفَاءً. بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ حَسْبِیَ اللَّهُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ تَوَجَّهْتُ وَ إِلَیْکَ قَصَدْتُ وَ مَا عِنْدَکَ أَرَدْتُ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ وَجَّهْتُ وَجْهِی وَ عَلَیْکَ خَلَّفْتُ أَهْلِی وَ مَالِی وَ مَا خَوَّلْتَنِی وَ بِکَ وَثِقْتُ فَلا تُخَیِّبْنِی یَا مَنْ لا یُخَیِّبُ مَنْ أَرَادَهُ وَ لا یُضَیِّعُ مَنْ حَفِظَهُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ [وَ آلِهِ] وَ احْفَظْنِی بِحِفْظِکَ فَإِنَّهُ لا یَضِیعُ مَنْ حَفِظْتَ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ مَحَبَّتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لا قُوَّهَ إِلا بِکَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوَامَ دِینِی التَّسْلِیمُ لِأَمْرِکَ وَ الاتِّبَاعُ لِسُنَّهِ نَبِیِّکَ وَ الشَّهَادَهُ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی شِفَاءً وَ نُورا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِیّا وَلِیُّ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدِ خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ صَلاهً لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَبْدِکَ وَ أَخِی رَسُولِکَ الَّذِی انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیا لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَ عَلَی مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانَ [دَیَّانِ] الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَ [فَصْلِ] قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ وَ الْمُهَیْمِنَ [الْمُهَیْمِنِ] عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَهَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَهِ وَلِیِّکَ وَ أُمِّ السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ الطُّهْرَهِ الطَّاهِرَهِ الْمُطَهَّرَهِ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الرَّضِیَّهِ الزَّکِیَّهِ سَیِّدَهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَجْمَعِینَ صَلاهً لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سِبْطَیْ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ الْقَائِمَیْنِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَیْنِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ [بَعَثْتَهُ] بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانَیِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَیْ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَبْدِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلِ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ خَلِیفَتِکَ فِی أَرْضِکَ بَاقِرِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ الصَّادِقِ الْبَارِّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَبْدِکَ الصَّالِحِ وَ لِسَانِکَ فِی خَلْقِکَ النَّاطِقِ بِحُکْمِکَ [بِحِکْمَتِکَ] وَ الْحُجَّهِ عَلَی بَرِیَّتِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ الْقَائِمِ بِعَدْلِکَ وَ الدَّاعِی إِلَی دِینِکَ وَ دِینِ آبَائِهِ الصَّادِقِینَ صَلاهً لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ الدَّاعِی إِلَی سَبِیلِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَامِلِ بِأَمْرِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ حُجَّتِکَ الْمُؤَدِّی عَنْ نَبِیِّکَ وَ شَاهِدِکَ عَلَی خَلْقِکَ الْمَخْصُوصِ بِکَرَامَتِکَ الدَّاعِی إِلَی طَاعَتِکَ وَ طَاعَهِ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی حُجَّتِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ صَلاهً تَامَّهً نَامِیَهً بَاقِیَهً تُعَجِّلُ بِهَا فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِهَا وَ تَجْعَلُنَا مَعَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ أُوَالِی وَلِیَّهُمْ وَ أُعَادِی عَدُوَّهُمْ فَارْزُقْنِی بِهِمْ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِهِمْ شَرَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ أَهْوَالَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَهِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِسْمَاعِیلَ ذَبِیحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَلِیِّ اللَّهِ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبَارِّ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ [مُخْلِصا] حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلادِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ فَلا تُخَیِّبْنِی وَ لا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَی قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زَائِرا وَافِدا عَائِذا مِمَّا جَنَیْتُ عَلَی نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَی ظَهْرِی فَکُنْ لِی شَافِعا إِلَی اللَّهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی فَلَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ أَتَوَلَّی آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَی أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا رَحْمَانُ. صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ قَتَلَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ. اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَتَلَهَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَ قَتَلَهَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلَتَهُمْ وَ زِدْهُمْ عَذَابا فَوْقَ الْعَذَابِ وَ هَوَانا فَوْقَ هَوَانٍ وَ ذُلا فَوْقَ ذُلٍّ وَ خِزْیا فَوْقَ خِزْیٍ اللَّهُمَّ دُعَّهُمْ إِلَی النَّارِ دَعّا وَ أَرْکِسْهُمْ فِی أَلِیمِ عَذَابِکَ رَکْسا وَ احْشُرْهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرا».
[۱۳] همان.
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
[۱۶] دعای بعد از زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام).
[۱۷] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
[۱۸] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۴٫
[۱۹] بخشی از وصیّتنامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب به امام حسن مجتبی (علیه السلام).
متن بخشی از وصیّتنامه امیرالمؤمنین (علیه السلام): «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. مِنَ الْوَالِدِالْفانِ. المُقِرِّ لِلزَّمانِ المُدْبر العُمُرِ، المُسْتَسْلِم لِلدَّهْرِ الذّامِّ لِلدُّنْیا، السَّاکِنَ مَسَاکِنَ المَوْتى، والظّاعِن عَنْها غَداً. إِلَى الْوَلَدِ المُؤَمَّلِ مَالایُدْرَکُ السَّالِکِ سَبیلَ مَنْ قَدْهَلَکَ، غَرَضِ الأَسْقامِ، وَرَهِینَهَ الأَیّامِ، وَرَمیَّهِ المَصَائِب و عَبْدِالدُّنیَا، وَ تَاجِرِالغُرُورِ، وَغَریمِ المَنایا وأَسیرِ المَوْتِ وَحَلِیفِ الهُمُومِ، وَقَرِینِ الأَحْزَانِ، وَ رَصیدِالآفَاتِ، وَ صَریعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلیفَهِ الأَمْوَاتِ.
أمّا بَعْدُ فَاِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ وَ إقْبَالِ الآخِرَه اِلَىَّ مَایَزعُنی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سوَایَ وَالاِْهْتِمَامِ بِمَا وَرَائی غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هَمِّ النَّاسِ هَمُّ نَفْسی، فَصَدَفَنی رأیی وَ صَرَفَنی عَنْ هَوایَ، وَ صَرَحَ لِی مَحْضُ أَمْری فَأَفْضَى بی إلى جِدٍّ لایُرى مَعَهَ لَعِبٌ، وَ صِدْق لاَیَشُوبُهُ کَذِبٌ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتّى کانَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَ حَتّى کَانَّ المَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعْنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِینیِ عَنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتابِی هذا مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ».
[۲۰] همان.
[۲۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۵٫
[۲۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲٫
[۲۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
[۲۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
[۲۵] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
[۲۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫
[۲۷] بحار الانوار، جلد ۹۸، صفحه ۲۲۶ ؛ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عرفه.
[۲۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۲٫
[۲۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۷۷٫
[۳۰] مفاتیح الجنان، بخشی از دعای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عرفه.
[۳۱] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
[۳۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۵٫
[۳۳] تفسیر الصافی، جلد ۳، صفحه ۲۲۸.
[۳۴] همان.
[۳۵] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۳۶] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۷۴٫
[۳۷] سوره مبارکه حج، آیه ۳۱٫
[۳۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴٫
پاسخ دهید