حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
وعدهی حقّ خداوند تبارک و تعالی
به فضل الهی این ۹ آیه را با یکدیگر مرور کردیم؛ جملات آخر آیهی نُهم که فرموده است: «خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ[۲]»؛ پروردگار متعال در اینجا چند بشارت داده است. یکی این است که مؤمنینی که دارای عمل صالح هستند، در واقع منظور از عبارت «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۳]» یعنی کارهایی که اینها انجام میدهند، کارهای صالح است که انجام میدهند و چیز دیگری نیست. اصلاً مَشی و سیرِ آنها در زندگی انجام کارهای صالح است و به فساد نزدیک نمیشوند و به دنبال آن نمیروند. خداوند متعال خودِ این بشارت و ایمان و عمل صالح اینها را تابلو و برجسته مینماید. عبارت دیگری که میفرماید: «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ[۴]» با عبارت «یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ[۵]» تفاوت دارد؛ خداوند متعال میتوانستند بفرمایند که اینها داخل بهشت میشوند، اما به این صورت نمیگویند؛ بلکه میفرماید: «لَهُمْ»؛ این به معنی این است که اینها دارای جنّات هستند و یک جنّه نیست؛ باغهای متعدد دارند. خیلی از مواقع انسان دارای نعمتهایی است و مملوکاتی دارد ولی برای او نقمت میشود. ولی جنّاتی که اینها دارند، همگی وصفِ «نعیم» را دارد که با آن توضیحی که عرض کردیم، همهی اینها بویِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) را میدهد، همهی اینها بویِ ائمهی اطهار سلام الله علیهم احمعین) را میدهد و اینها سرِ سُفرهی ولایت هستند؛ «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ». داشتن جنّات یک نعمت است و وصف این جنّات به نعیم بودن، نعمتِ دیگر است و این چیزی که به اینها دادهایم، مقطعی نیست؛ بلکه همیشگی است و این هم خودش یک نعمتِ دیگری است و این چیزی که میگوییم، مانند حرفهای دیگران نیست که شاید بشود و شاید نشود و یا مانند «وعید» الهی نیست که پروردگار متعال گاهی روی سعهی رحمتِ خودش اشخاصی را میترساند تا این ترس عامل بازدارندهای باشد؛ ولی پروردگار متعال در بسیاری از آن مواقع میگذرد و عفو مینماید. عایق میآید و جلوی عذاب را میگیرد. ولی در وعدههایی که به مؤمنین میدهد، وعدهی حقّ است. هم از این جهت حقّ است که تخلف ندارد و هم از این جهت حقّ است که باطل نیست، گزاف نیست و مبنا دارد. در ادامه فرموده است: «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ[۶]»؛ این عزیزِ حکیم از چند جهت قابل ملاحظه است؛ یکی این است که آنها یاوههایی که میگفتند و داستانهایی که درست میکردند و دکّانی که باز کرده بودند، برای این بود که قرآن کریم را تحتالشّعاع قرار بدهند و بر جبههی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروز شوند. خداوند متعال آب پاکی را بر روی دست اینها میریزد که خداوند عزیز است، لا یُغلَب است؛ او عزیز است و کسی که عزیز است، هیچگاه مغلوب نمیشود. این وصفِ الهی است و قابل زوال نیست. لذا عزّت خداوند متعال، عزّتِ مطلق است. از این جهت که خداوند متعال عزیز است، هم قدرتش در عذابِ مُهینِ شما و وعیدهایی که داده است، این لازمهی آن اقتدار است و هم اگر خداوند متعال وعیدی برای اینها مقرر فرمود و اینها را مذمّت کرد و به عذابِ موجبِ وهنِ اینها وعده داد، از روی انتقام نیست و خداوند متعال به خاطر تشدّی خاطر این کارها را انجام نمیدهد؛ بلکه عذابِ خداوند متعال هم از موضعِ حکمت است. این مقتضای حکمتِ الهی است که در مورد آنها اعمال میکند. اینها نکاتی بودند که در جلسهی گذشته نتوانستیم عرض کنیم و خواستیم تکملهای بر آن جلسه باشد.
یک صلواتی ختم بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
جمعبندی حضرت استاد صدیقی از بیانات دوستان
ـ آقای قربانی! از اینکه بحمدلله ذهنِ جوّالی دارید و جسارت هم دارید و میتوانید اینگونه حرف بزنید، جای تشکر دارد. انسان هر حرفی را که بشنود، « کل ما قرع سمعک من العجائب فذره فی بقعه الامکان[۷]»؛ دیگر فرصت چندانی نیست و من از همه تشکّر میکنم. این جلسه برای بنده بسیار جلسهی شیرینی بود و بحمدلله دوستان فضل و فضیلتِ خودشان و فهم بالای خودشان را از قرآن کریم بروز میدهند و ما افتخار میکنیم و الحمدلله در این زمینه دارای استعداد نیز هستند که آیات را خودشان بفهمند. بنده هم چند نکته را عرض خواهم کرد. مطالبی را که آقای یعقوبی بیان کردند، مطالبِ بسیار اساسی است و مَشی آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هم در همه جا همین است. یعنی نسبت به علومِ تجربی که علوم تجربی هم یقینی نیست و از این جهت به علوم تجربی تکیه نمیکنند و با تحوّلی هم که در علوم پیش میآید، سابقاً یک چیزهایی برایشا بسیار مُسلّم بوده است، ولی بعدیها آمدند و مُسلّماً در مقابل آن قرار گرفتند. اگر بنا باشد که ما آیات قرآن کریم را به این مسائل گره بزنیم، بعداً متوجّه میشویم که ضرر کردهایم و مُفسرینی که آن خطِ مَشی را دارند، گاهی به قرآن کریم ظلم میکنند. لذا ما هیچ ادّعایی نداریم که بگوییم این کشفیّات، همان چیزی است که قرآن کریم بیان فرموده است. قرآن کریم به اندازهای دارای مطالب محکمی است و مسألهی اعجازِ قرآن کریم دارایِ ابعادِ مختلفی است که احتیاجی به این نیست که بگوییم این هم جزءِ معجراتِ قرآن کریم است. علوم تجربی پایینترین مرحلهی علوم است و یقینی هم نیست. از این جهت هم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) تکیهای بر این گونه مسائل ندارند و در عین حال این موضوع را ردّ هم نمیکنند که طریق درست هم همین است و این احتمال وجود دارد و نکتهی اساسی است که باید همگی به آن توجّه داشته باشیم. اما ظاهراً عبارتی که فرموده است: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا[۸]»، ظهور در این دارد که صفت است و اگر اینگونه باشد، منافاتی هم ندارد. اینکه نمیبینید، دو وجه دارد؛ یکی این است که وجود ندارد و شما نمیبینید و وجهِ دیگرِ آن هم این است که ممکن است وجود داشته باشد ولی قابل مشاهده نباشد. یعنی هیچ چیزی را اثبات نمیکند و قطعیّتی ندارد. دوستان در مورد عبارت «وَ أَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ[۹]» چیزی بیان نکردند. میفرماید: «أَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ»؛ گویا کوهها را افکنده است.
ـ تعبیر «أَلْقَى» با «جَعَلَ» تفاوت دارد و خداوند متعال میتوانستند در اینجا عبارت «جَعَلَ» را به کار ببرند، پس مشخّص میشود که باید دارای یک وَجهی باشد. نباید «أَلْقَى» با «جَعَلَ» یک چیز باشد. همین کلامی که گفتید خودش راهنمایی خوبی برای شماست. «القاء» نوعی پیوند است؛ «جَعَلَ» به این معناست که قرار داد، اما در مورد «أَلْقَى» گویا ملاقاتی در این مسأله وجود دارد و یک نوع پیوند در این مسأله قرار گرفته است. لذا صرفِ جَعَل نیست و دارای استحکامی است که زمین با آن جوش خورده است. صرفِ جَعَل خیلی چیزها وجود دارد ولی این باید نکتهای داشته باشد و روی این موضوع فکر بفرمایید که این عبارت «أَلْقَى» چه تفاوتی با «جَعَلَ» دارد؟ و حتماً باید یک تفاوتی داشته باشد. نکتهی دیگر این است که این عبارت «رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ[۱۰]» ظهورِ غیر از آن «عَمَد» است و حال این موضوع را قبول کنیم و یا قبول نکنیم، ولی در اینجا تصریح در این معنا دارد که این «رَوَاسِیَ» برای پیشگیری از این تموّج است. این جزءِ ظهورهای غیر قابل انکار است و با آن «عَمَد» تفاوت دارد و با آن «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» تفاوت دارد و اینجا روشن است. میگویند این موضوع هم از نظر علمی اثبات شده است که کوهها دارای ثبات زمین است و پیشگیری میکند و همان دلائلی که دوستان گفتند و در تفاسیر هم گفته شده است و همان انسانِ کاملی که آقای آلوسی[۱۱] گفته است و بعد هم مثلاً به استهزاء گرفته است، در روایات ما این تعبیر وجود دارد که میفرماید: «لولا الحجه لساخت الارض باهلها[۱۲]» و در بعضی از جاهای دیگر هم فرموده است: «لماجَت»؛ اگر اینها نبودند، این زمین موج بود و فوران بود ولی کوهها جلوی آن فوران را میگیرند و تعبیر صحیحتر را امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودهاند: «و وَتَّدَ بالصُّخورِ مَیَدانَ أرضِهِ[۱۳]»؛ میفرمایند: «وتّ» همان میخکوبی کردن است و «وَتَّدَ بالصُّخورِ مَیَدانَ أرضِهِ» این را محکم میخ کرد که آن موج نباشد. منظور از «مَیَدانَ» همان اضطرار و لرزش و تموّجی است که پیش میآید و این هم یک نکته است متوجّه نشدم که دوستان عزیز بیان کرده باشند.
تفاوت «انزال» و «القاء» از جانب حقتعالی
نکتهی دیگر این است که در ادامهی آیهی کریمه میفرماید: «وَ بَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّهٍ[۱۴]»؛ یکی مسألهی نشر است که فرموده است: «بَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّهٍ». این هم عنایت دیگری است که پروردگار متعال میخواهد بفرماید که جُنبندهها محدود نیستند؛ ولی در هر جایی یک چیزی دارد و خداوند متعال در هر منطقهای دوابّ مخصوص خودش را قرار داده است. ولی خداوند تبارک و تعالی از همهی موجودات آفریده است. مسألهی دیگری که فرموده است این است که: «وَ أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ[۱۵]»؛ به هر حال «أَنْزَلْنَا» معنای خودش را دارد و استاد بزرگوارمان علّامه حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) که یکی از دوستان هم از ایشان نقل کردند، گفتند بین اِنزالِ قرآن کریم و اِنزالِ باران تفاوت وجود دارد؛ بله تفاوت وجود دارد ولی دارای یک مُشابهتی نیز هستند. اِنزال غیر از القاء است. این نشان میدهد که آنچه که خداوند متعال از باران به زمین نازل میفرماید، اصلِ آن در آنجا تمام نمیشود و خزائنِ آن خالی نمیشود؛ در القاء دیگر در آنجا وجود ندارد و به اینجا آمده است ولی خداوند متعال در مورد روزی هم یک تعبیر لطیفی دارد که فرموده است: «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ[۱۶]»؛ این تعبیر به حرف زدن که خداوند متعال استفاده کرده است، وقتی انسان مطلب را به صورت موج درمیآورد و در فضا منتشر میشود و مستمع آن را میشنود، او چیزی به دست آورده است و این موج هم از اینجا به جای دیگر منتقل شده است؛ اما از آن مطلبی که گفتیم چیزی کم نشده است و در آنجا باقی مانده است. لذا روزی الهی که یکی از مجاری آن هم باران است، پیش خداوند متعال است و خداوند متعال آسمان را «وَ فِی السَّمَاءِ» نقل میکند و «سَمَاءِ» را به هر معنایی در نظر بگیرید. چه معنای مُصطلح و چه اینکه به این معنا باشد که از بالا میفرستد. بالاخره خداوند متعال مطالب معنوی را بالا گرفته است و آنچه نزد خداوند متعال است، خزائنِ الهی است که میفرماید: «عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ[۱۷]»؛ این یک قِداستی دارد که از نزد خداوند متعال نازل میشود و این هم دارای نکته است که فرموده است: «وَ أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً[۱۸]»؛ لذا این اعمالِ ما که فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۱۹]»، این دست خودش است. باران به همین صورت نیست که از اینجا تبخیر شود و یا آنطور شود و اگر این حالت نبود، دیگر بارانی وجود نداشت؛ اینگونه نیست. اینها ارادهی حقّ است و مشیّتِ پروردگار متعال است و تقوا و بیتقوایی هم در این جهت نقش دارد. لذا این تمام شدنی نیست و هر اندازهای که خداوند متعال نازل کند، بازهم نزد او همین باقی است. مانند همان حرف زدن ماست که حرف به صورت یک موج درمیآید و نازل هم میشود ولی نزد ما باقی است. این هم نکتهای است که در این مسأله قابل ذکر میباشد.
نکتهی دیگر این است که فرموده است: «فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ[۲۰]»؛ باز در اینجا کلیّتِ این عبارت این است که «أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»؛ پروردگار متعال این اصل زوجیّت را به عنوان یک اصل ذکر نموده است و میفرماید از هر زوجی، کریمِ آن را اِنبات کردیم. پس مشخّص میشود که غیر کریم هم دارد که آن رویش ندارد. لذا میفرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[۲۱]»؛ هم کرامت و غیر کرامتِ آن زمینهای که هست در رویش و غیر رویش تأثیر دارد و هم اینکه خودِ آن بَذر تأثیر دارد. لذا این که در ادامه میفرماید: «وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا[۲۲]»، یعنی نفوسِ خبیثه رویش ندارد. «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ[۲۳]»؛ این هم در موضوع مادّی به این صورت است و هم در موضوع معنویاش به همین صورت است؛ لذا «ابوجهل[۲۴]» با دیدن معجزات و نفس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هیچ رویشی در آن مشاهده نمیکنیم. آن کسی که کریم است رویش دارد. حال همینجور که ایشان گفتند، ما برای کریم هم ترجمهی فارسی نداریم، ولی کریم یک چیزی است، یک امتیازی است. لذا هر چیزِ کریمی هم قیمتی است و هم رویش دارد، اما اگر کریم نباشد، رویش ندارد. نکاتی هم در «أَنْزَلْنَا» وجود دارد که انشاءالله در جلسات بعدی عرض خواهیم کرد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۹٫
[۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۸٫
[۴] همان.
[۵] سوره مبارکه غافر، آیه ۴۰٫
[۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۹٫
[۷] سخن ابن سینا؛ کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۲۸۱٫
[۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۰٫
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] «ابوالثَّناء سیدمحمود شهابالدین افندی» (۱۲۱۷-۱۲۷۰ق/۱۸۰۲-۱۸۵۴م)، فرزند صلاحالدین ملقب به «شهاب آلوسی» فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد بود. سیدمحمد، از کودکی نزد پدر و جمعی از استادانِ ادب درس خواند و به سبب هوشمندی و داشتن حافظهای قوی در کسب علم به سرعت پیش رفت، چنانکه در ۱۳ سالگی شرحی بر قَطْرُالنَّدی نوشت. سپس از بسیاری از عالمان مشهور بغداد اجازه روایت یافت و خود در شمار استادان بزرگ درآمد و ملقب به «علامه» شد. آنگاه متولی مدرسۀ مرجانیّۀ بغداد و موقوفات آن گردید. سرانجام در ۱۲۴۸ق/۱۸۳۲م با آنکه او خود شافعی مذهب بود، به سبب اطلاع از فقه مذاهب دیگر، و شاید گرایش به آرای ابوحنیفه، مفتی پیروان مذهب حنفی شد. وی در همین مقام بود تا بر اثر مخالفت والی ترک بغداد، از کار برکنار شد و در ۱۲۶۲ق/۱۸۴۵م (و نه ۱۲۶۷ق) ــ احتمالاً به قصد شکایت و دادخواهی ــ از راه موصل، مارِدین، دیاربَکْر، آرزِروم و سیواس به آستانه (استانبول) رفت. اما ظاهراً صدراعظم روی خوش به او نشان نداد و وی بدانچه میخواست، دست نیافت. با این همه سفر او بسیار پربار بود، زیرا با بسیاری از بزرگان علم دیدار کرد؛ از سلطان عبدالمجید نشان افتخار دریافت داشت و دو کتاب در باب این سفر نوشت. تاریخ بازگشت او را به خلافت، ۱۲۶۴ق/۱۸۴۸م،ق/۱۸۵۰م نوشتهاند، وی در بغداد درگذشت.
[۱۲] غیبت نعمانی، بخش روایات درباره لزوم حجه در زمین ص ۱۵۵.
[۱۳] نهج البلاغه، خطبه ۱٫
[۱۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۰٫
[۱۵] همان.
[۱۶] سوره مبارکه ذاریات، آیات ۲۲ و ۲۳٫
[۱۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫
[۱۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۰٫
[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫
[۲۰] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۰٫
[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۸٫
[۲۲] همان.
[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۶٫
[۲۴] «عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی» مشهور به «ابوجهل» (درگذشته ۲ق) از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام در مکه. طراحی نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، شکنجه و تهدید تازهمسلمانان، جلوگیری از شنیدن آیات قرآن توسط مردم، توهین و اهانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، تلاش برای قطع رابطه قریش با بنیهاشم و زمینهسازی جنگ بدر از اقدامات او علیه اسلام و مسلمانان بود. مفسران در ذیل حدود سی آیه از قرآن از وی سخن گفتهاند.
ابوجهل در شکلگیری جنگ بدر نقش اساسی داشت و در همین جنگ در سپاه مشرکان کشته شد. عمرو بن هشام بن مغیره از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و همواره با او دشمنی میکرد. پدرش هشام بن مغیره از تیره بنیمخزوم بود و قریش مرگ او را مبدا تاریخ خود قرار داده بودند. مادرش اسماء دختر مخربه بن جندل حنظلی از بنیتمیم بود. از این رو او ابنحنظلیه نیز نامیده شده است. کنیه ابوجهل ابوالحَکم بود اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ابوجهل نامید. دلیل این نامگذاری جهالت او و دشمنیاش با اسلام ذکر شده است. همچنین برپایه روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرعون امت اسلام، ابوجهل است. عِکرمه بن ابیجهل فرزند او بود که با پیامبر دشمنی میکرد اما پس از فتح مکه مسلمان شد.
ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی میکرد و به شیوههای مختلف به او ناسزا میگفت و توهین میکرد. همچنین شان نزول برخی از آیات قرآن ابوجهل و رفتارهای او در مخالفت با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته شده است. در دایره المعارف قرآن ۳۲ آیه از قرآن ذکر شده که مفسران آنها را مرتبط با وی دانستهاند. او برای جلوگیری از گسترش اسلام اقداماتی انجام داد برخی از آنها عبارتند از: جلوگیری از رسیدن آیات قرآن به گوش مردم، طراحی نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، شکنجه و تهدید تازه مسلمانان و زمینهساز جنگ بدر.
پاسخ دهید