«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

جهت عرض تبریک، تعجیل در ظهور و سلامتی وجود مبارک‌شان صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

ـ منافاتی ندارد؛ گاهی سیاق واحد است و گاهی هم واحد نیست؛ مانند آیات سوره‌ی مبارکه‌ی مائده احکامِ «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ[۲]» و این موارد است و بعد در وسط آیه‌ی مبارکه می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی[۳]»؛ از این قبیل مسائل در قرآن کریم فراوان است و این نوعی تنوّع است که قرآن کریم این ابتکار را دارد. یا در همین جا که ان‌شاءالله به آیات بعدی برسیم، لقمان به فرزندش نصیحت می‌کند که در وسط آن خداوند متعال ورود می‌فرماید و نکته‌ای را بیان می‌نماید و به او می‌گوید: ساکت باش! بگذار تا من هم چیزی بگویم و سپس ادامه بده. در قرآن کریم از این موارد وجود دارد. بله سیاق واحد است و با یکدیگر هم تناسب دارند. از باب نمونه آن مورد را عرض کردم که به این صورت است و تنوّع ایجاب می‌کند که وقتی در آن‌جا «اولئک» را آورده است، دیگر در این‌جا «اولئک» را استفاده نکند و این خودش هم نوعی صرفه‌جویی است و هم نوعی ابتکار است و ضرورتی ندارد.

یک صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

Sadighi-13970903-Tafsir-Thaqalain_IR (2)

جمع‌بندی پایانی آیات ۱ تا ۷ سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان

بسم الله الرحمن الرحیم.

آیات شریفه ابتدائاً عظمت و نقش قرآن کریم را که هدایت و رحمت برای مُحسنین است و سپس نشانه‌هایی از مُحسنین را در آن آیات مطرح فرموده است که دو مسأله‌ی عملی و یک مسأله‌ی نظری در آن قرار داشت. در مسأله‌ی عملی، «یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ[۴]» بود و در حکمت نظری یقین وجود داشت که این‌ها هم می‌توانند علّت و معلول و یا سبب و مُسبب باشند و این یقین عامل آن اقامه‌ی طلاه و ایتاءِ زکات است و چون مسأله‌ی محکم بودن آیات قرآن کریم مطرح می‌شود که فرموده است قرآن حکیم است، از حمت به معانی مختلف آن استفاده می‌شود؛ حکمت به معنای عقل، حکمت به معنای معرفت، حکمت به معنای برهان، حکمت به معنای شهود، حکمت به معنای لَدَی اللهی بودن یعنی در برابر تفصیل که فرموده است: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ[۵]» و به هر معنایی که باشد، این قرآن، قرآنِ حکیم است. در برابر این قرآنِ حکیم که راه هدایت و رحمت و نجاتِ بَشر است، کسانی از مردم هستند که با این حقیقتِ مُحکم و حکیمانه که چنین دستورات کارساز و زندگی‌سازی دارد، به جای این‌که از این استفاده کنند، سراغِ «لَهْوَ الْحَدِیثِ[۶]» می‌روند و اگر این هدایت است، این مقابله‌ی به این است که می‌فرماید: «لِیُضِلَّ[۷]»؛ در این‌جا «هُدًى وَ رَحْمَهً[۸]» بود و در آن‌جا فرموده است: «لِیُضِلَّ»؛ این‌ها می‌خواهند اضلال کنند و اضلالِ این‌ها هم شاملِ آدم حسابی‌ها نمی‌شود؛ یعنی همان نکته‌ای که مرحوم علّامه‌ی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند برای ما مرغوب‌تر است. اما در ادامه می‌فرماید: «بِغَیْرِ عِلْمٍ[۹]»؛ این‌هایی که اضلال می‌کنند، نمی‌فهمند و از روی نادانی این‌کار را انجام می‌دهند و یا کارشان عالِمانه نیست. هر سه احتمال در این آیه وجود داشت. این عبارت «لَهْوَ الْحَدِیثِ» در برابر قرآن حکیم و اضلال در برابر هدایت و رحمت و نتیجه‌ی آن این است که این‌ها می‌خواهند استهزاء کنند، هوچی‌گری می‌کنند و می‌خواهند بازار وحیِ الهی را کساد کنند و مشتری‌‌های آن‌جا را به این بازی‌ها بکشانند، توهین می‌کنند، استهزاء می‌کنند، حقارت می‌کنند، تحقیر می‌کنند. این‌ها برای استهزاء است، برای اضلال و تحقیر جبهه‌ی حقّ است، برای این است که مشتری‌های قرآن کریم را تضعیف کنند و در این‌ها را در جنگ روانی زمین‌گیر کنند و روحیه‌شان را خُرد کنند، این کارها را انجام می‌دهند. چون این‌ها قصدِ تحقیر و توهین و اضلال دارند، خداوند متعال هم عیناً این بلاها را سر خودشان می‌آورد و آن‌ها دارای «عَذَابٌ مُهِینٌ[۱۰]» هستند و بشارت به «بِعَذَابٍ أَلِیمٍ[۱۱]» دارند.

Sadighi-13970903-Tafsir-Thaqalain_IR (3)

جنّت جوارحی و جنّت جوانحی در کلام پروردگار متعال

این فصل را که هم توصیف قرآن کریم بود، هم نقش قرآن کریم را بیان فرمود، هم مخالفین قرآن کریم‌ را تابلو کرد که این‌ها چه کسانی هستند و دارای چه کاری هستند و با چه هدفی این کار را انجام می‌دهند و جزاء و کیفرشان را هم مشخّص نمود، دوباره به تربیت قرآنی آمد و فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ[۱۲]»؛ با کلمه‌ی «إِنَّ» شروع کرد که ما قضیّه را جدّی بگیریم و این خبر، خبرِ هوایی نیست؛ خداوند متعال مؤکّداً می‌خواهد توجّه انسان جلب شود که کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، برای این‌ها «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ» در نظر گرفته شده است. بنابراین این تأکید که ایمان و عمل صالح بی‌نتیجه نیست و ضایع نمی‌شود و مسلّماً کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند، «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ»؛ گویا این‌ها ثَمَنِ معامله‌ای که با خداوند متعال به عمل آوردند، ایمان و عمل صالح است و کسی که به بازار حق‌تعالی ایمان توأم با عمل صالح عرضه کند، خداوند او را مالکِ «جَنَّاتُ النَّعِیمِ» می‌کند. این‌ها با این کاری که انجام می‌دهند، برایشان تملیک می‌شود و نتیجه می‌گیرند و به «جَنَّاتُ النَّعِیمِ» مالکیّت پیدا می‌کنند. نوشته‌اند که این «جَنَّاتُ النَّعِیمِ» و «جَنَّهُ النَّعِیمِ» در قرآن کریم هفده مورد آمده است و همه‌ی آن‌ها هم درباره بهشت عالَم آخرت است؛ به جز یک مورد که می‌فرماید: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ[۱۳]»؛ در این‌جا بعضی‌ها احتمال داده‌اند که مطلقِ نعمت دنیوی و اُخروی باشد و در بقیّه‌ی موارد، هرجایی «جَنَّه» و «جَنَّات» آمده است، منظور از همه‌ی آن‌ها بهشت است. همین‌گونه که دوستان بیان کردند، «جَنَّات» از «جَنّه» است و «جِن» را هم که جِن می‌گویند، برای این است که مستور است و مشهود نیست. «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ[۱۴]» در آن‌جا شب پوششی بود و وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) در پسِ پرده قرار گرفت، «رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی[۱۵]»؛ در همه جا ریشه‌ی این کلمه از همان جَنّه است که به معنای پرده انداختن و مستور بودن است و «جَنَّات» که «جَنَّه» هم گفته می‌شود، این معنا در آن ملحوظ است. هر باغی را «جَنَّه» نمی‌گویند؛ باغی که درخت‌های جداگانه‌ای دارد و فشردگی ندارد و وسط درخت‌ها مشهود است، به آن‌جا جنّات نمی‌گویند. درخت‌هایی که شاخه‌هایش به یکدیگر متّصل می‌شود و سایه‌بان ایجاد می‌کنند، مانند جنگل‌های شمال کشور که وقتی انسان وارد آن می‌شود، احساس می‌کند که وارد محیط بسته‌ای می‌شود و کسی که در بیرون جنگل است، خبر ندارد که در داخل جنگل چه خبر است. باغ‌های بهشت به این صورت است. دلیل بر این‌که این با‌غ‌ها همان باغ است، در آیاتی دارد که فرموده است: «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[۱۶]» و این قرینه‌ی بر درخت‌هایی است که مُلازم آن هم بودن آب است. هم سبز بودن و خرّمی و پوشیدگی که نوعی امنیّت در آن وجود دارد و هم جریان آب‌ها بر حُسنِ منظَر می‌افزاید و هم این‌که صدای آب، نوعی نوازش دارد؛ «ثَلاَثَهٌ یَجْلُونَ اَلْبَصَرَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْخُضْرَهِ وَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْمَاءِ اَلْجَارِی وَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْوَجْهِ اَلْحَسَنِ[۱۷]»؛ در آن‌جا خضراء همین جنّات است، ماء هم «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است و برای وجه‌الحسن هم توصیفِ حوری‌ها به گونه‌ای است که اگر لباسی از لباس حوریان به این عالَم ارائه بشود، آن جمال عالَم را ذوب خواهد کرد. یعنی عالَم طبیعت تحمّل جمالِ عالَم آخرت را ندارد، حتّی در حدّ زیبایی لباسِ حوری را ندارد. بنابراین آن‌جا «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ[۱۸]» هست و همه خودشان شاداب هستند و محیط‌شان هم محیطِ سر سبزی است و همه‌‌ی موجبات شادی در آن‌جا وجود دارد. لذا یک جنّت هم نیست و جنّات است. حال این‌‌که جنّات است یا به اعتبار این است که هر عملی جنّتی دارد و برای کسانی که عبادت‌های جسمی انجام می‌دهند، در آن‌جا متناسب با این اعمال جوارحی، خداوند متعال نعمت‌هایش را برای‌شان به عنوان جنّات قرار داده است. کسانی هستند که علاوه بر موضوع جسم، خیال‌شان هم عبادت است؛ این برزخی که خداوند متعال در وجود ما قرار داده است و خواب‌هایی که ما می‌بینیم، متعلّق به برزخِ ماست. کسانی که در تخیّل و برزخ‌شان هم کارهایی انجام می‌دهند و تفکرّی که می‌کنند و تصوراتی که در ذهن‌شان وجود دارد، همه جهت‌گیری شده است و برای خداوند متعال است، یک عالِمی که با مفاهیم سر و کار دارد، کارِ جوارحی نمی‌کند و کارِ جوانحی انجام می‌دهد؛ اما در مسیر حق‌تعالی درس می‌خواند، مطالعه می‌کند، فکر می‌کند و آن قُوّه‌ی خیالش این مفاهیم را در کنار یکدیگر جمع می‌کند و صورت‌گری می‌کند و به خارج از ذهن ارائه می‌کند و مطابق این کارهای برزخی که در این‌جا انجام می‌شود، در آن‌جا جنّتی مطابق این وجود دارد که باطن این است و کسانی که به مرحله‌ی بالاتر رسیده‌اند و به عقلانیّت نائل شده‌اند و عبادت‌های عقلانی می‌کنند، آن‌ هم به جای خودش ما به ازاء دارد و باطن دارد و این جنّت جوارحی و جنّت جوانحی و جنّت عقلی در آن‌جا به صورت جنّاتٍ می‌شود و مجموعه‌ای می‌باشد. در دعاها هم داریم که آمده است: «سَجَدَ لَکَ سَوَادِی وَ خَیَالِی[۱۹]»؛ مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) در این‌جا یک عنایتی دارند که خداوند متعال عوالِم را در وجود انسان قرار داده است و آن‌هایی که رِجالِ الهی هستند، همیشه همه‌ی وجودشان حالتِ سجود دارد. این‌ها داومِ ذکر و دوامِ سجود دارند و این‌گونه نیست که بدن‌شان در حال سجده باشد ولی در قلب‌شان آن خشوع و سجود وجود نداشته باشد و یا بُعدِ خیالی و برزخی‌شان با بدن‌شان هماهنگی داشته باشد، ولی برای آن قوّه‌ی بالاتر و آن بساطتِ وجودشان غفلتی عارض بشود و این‌گونه نیست و این‌ها با همه‌ی مراحل وجودی‌شان حالتِ سجده دارند. یک احتمال این است که این جنّات ناظر به مراتبِ وجودی انسان باشد و در هر مرتبه‌ای عبادتی متصوَّر است و این عبادت‌ها در مراتب مختلف، جنّات می‌شود. در آیاتِ سوره‌ی مُبارکه‌ی الرّحمن، دو جنّت را معرفی فرموده است؛ «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ[۲۰]»؛ باز در آیه‌ی دیگری فرموده است: «وَ جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ[۲۱]». در آن‌جا دو جنّت وجود دارد که کُلّی است. در این‌جا بین برزخ و عقل تفکیکی قائل نشده است. جنّت جوارحی و جنّت فوقِ جوارحی است که نعمت‌های ظاهری متناسب با عبادت‌های ظاهری است و نعمت‌های باطنی که فرموده است: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَ بَاطِنَهً[۲۲]» دارای جنّت دیگری است که وقتی آن را تفکیک نکنیم، آن یک جنّت محسوب می‌شود و این جنّت عالَم کَثرت هم، یک بهشت دیگری به شمار می‌آید. این هم نسبت به جنّات که می‌شود این‌گونه گفت.

Sadighi-13970903-Tafsir-Thaqalain_IR (4)

مقامِ «عندَ ربّی» حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای چه کسانی است؟

یا به اعتبار این‌که اساساً پروردگار متعال در آن‌جا باجا باغ‌های متعددی دارد که هفت مورد از آن را برادران عزیز نام بردند که این نام‌ها در قرآن کریم آمده است. به اعتبار این‌که بهشت‌ها، باغ‌ها و بوستان‌ها یک نوع نیستند و تنوّع دارند و پروردگار متعال از جهتِ تنوّع آن‌ها، جنّات را به کار برده است. به جز آن موردی که پروردگار متعال به خودش نسبت داده است و فرموده است: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی[۲۳]»؛ در این‌جا «جنّاتی» نیست و «جَنَّتِی» است و برای مُوحّدین و مقرّبین است و عالَم کَثرت در آن‌ها هیچ تأثیر نگذاشته است. آن عالَم بَسیطی که همه‌ی این کَثَرات از آن رویش دارد که رَشَحاتِ آن وحدت این کَثَرات است، این‌ها به اصل پیوستند و مقامِ ِ«عندَ رَبّی» است و در آن‌جا دیگر کَثرتی وجود ندارد و همه‌ی لذائذ در یک‌جا جمع شده است و آن‌ها با داشتن آن‌ عالَم، دیگر نیازی به عوالِم پایین ندارند. این جنّات هستند که قائمِ به آن‌ها هستند و استقرار و مقامِ آن‌ها «عِندَ رَبّ» است و آن مقامِ عِندیّت، این کَثرت را از آن‌ها گرفته است و آن‌ها این کَثَرات پایین را دارا هستند ولی این کَثَرات پایین از شئونِ وجودی آن‌ها است؛ وگرنه تمرکز آن‌ها در وحدت و مقام جمع‌الجمعی است که آن‌ها همه چیز جمع است و وقتی به پایین می‌آید، این کَثرت‌ها مشهود می‌شود و ممکن است که مُراد این باشد. «راغب[۲۴]» نسبت به «النَّعِیمِ» گفته است که «نعیم»، نعمتِ وسیع و نعمتِ کثیر است؛ هم وسعت منظور است و هم کثرت منظور است. ولی «قاموس[۲۵]» و دیگران می‌گویند این‌گونه نیست و «نعیم» همان نعمت است و آن‌ها کثرت و وسعت را نیاورده‌اند. عَلی کُلُّ حالٍ، «نعیم» هر نعمتی نیست؛ اگر این صفت مُشبَهه باشد، همیشه این نعمت وجود دارد و نعمتِ لایزال است. این‌ها «جنّاتِ نعیم» دارند؛ جنّاتی که نعمت بودنش وصفِ این جنّات است و قابل زَوال نیست. هیچ نقمت و هیچ نیش و هیچ خوف و هیچ حُزنی در آن‌جا وجود ندارد؛ بنابراین نعمتِ مطلق است. لکن مرحوم علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در قرآن کریم بحث کرده‌اند؛ هم در سوره‌ی مبارکه‌ی «حمد» این مطلب را دارند و هم در سوره‌‌ی مبارکه‌ی تکاثر که فرموده است: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ ایشان می‌فرمایند که نعمتِ مطلق ولایت است؛ ولایتِ الهی که در وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرات ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) تجلّی کرده است، آن نعمتِ مطلق است و این نعمتِ مطلق که ولایتِ کُلیّه‌ی الهیّه است، بساطت دارد و مراتبِ نازله‌اش همگی قائل به آن ولایت الهی می‌باشد. اگر این‌گونه باشد، این «جنّات نعیم» برای همه نیست؛ بلکه برای مقرّبان خواهد بود. در سوره‌ی مبارکه‌‌ی واقعه می‌فرماید: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ[۲۶]»؛ مقرّبان در «جنّات نعیم» هستند. این کار همه نیست و «اصحابِ یمین» در آن‌جا قرار ندارند؛ بلکه مقرّبان در «جنّات نعیم» متنعّم هستند؛ «فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ». اگر این‌گونه باشد، این یک رُتبه و مرتبه‌ی خاصّی است و «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» هم عموم نیستند؛ باید یک گروهِ خاصّی از مؤمنینِ دارای عمل صالح باشند که جنّت یا جنّاتِ این‌ها با دیگران متفاوت است؛ «جَنَّاتِ النَّعِیمِ» غیر از فردوس و جنّت الخُلد است و غیر از جنّات دیگر است و این سُفره‌ی ولایت است. لذا در روایت داریم کسانی که عشق به امام حسین (علیه السلام) دارند، در روز قیامت هنگامی که ملائکه می‌آیند و سُفرای الهی می‌گویند قصرهای شما آماده است و خَدَمه دست به سینه ایستاده‌اند و همه‌ی پذیرایی‌ها در انتظار شماست، آن‌ها می‌گویند ما با وجود حضرت امام حسین (علیه السلام)، نیازی به آن‌ها نداریم. از همه چیز مُکفی است و این‌ها چنین کسانی هستند که دل به ولایت داده‌اند و ذوب در ولایت هستند و برای آن‌ها «جنّاتِ نعیم» وجود دارد. روایت جالبی در جلد پنجم تفسیر شریف «نورالثقلین[۲۷]» آمده است که در آن‌جا می‌فرماید این ناظر به حواریّونِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وحضرات ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است که ان‌شاءالله این را برای جلسه‌ی آینده ببینید و برای ما هم بیاورید که خیلی دل‌انگیز است و ان‌شاءالله خداوند متعال همه‌ی ما را جزءِ حواریّونِ قرار بدهد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫

آیه شریفه: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ و َالدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۳] همان.

[۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۴٫

[۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱٫

[۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۶٫

[۷] همان.

[۸] سوره مبارکه لقمان، آیه ۳٫

[۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۶٫

[۱۰] همان.

[۱۱] سوره مبارکه لقمان، آیه ۷٫

[۱۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۸٫

[۱۳] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۸٫

[۱۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۶٫

[۱۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۷٫

[۱۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫

[۱۷]  المحاسن، جلد ۲، صفحه ۶۲۲.

[۱۸] سوره مبارکه قیامه، آیه ۲۲٫

[۱۹] مفاتیح الجنان، دعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در سجده شب نیمه شعبان.

[۲۰] سوره مبارکه الرّحمن، آیه ۴۶٫

[۲۱] سوره مبارکه الرّحمن، آیه ۵۴٫

[۲۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۲۰٫

[۲۳] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۳۰٫

[۲۴] «ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل»، معروف به «راغب اصفهانی» (درگذشته ۵۰۲ قمری) لغت‌شناس و از ادیبان و حکیمان اهل اصفهان بود. وی از بزرگ‌ترین دانشمندان ایرانی است که در دوران آل‌بویه در قرن چهارم که اصفهان در اوج تمدن اسلامی و علم بوده است. راغب اصفهانی یکی از قرآن پژوهان به نام ایرانی در سده چهارم و پنجم قمری است که دارای آثار فراوان قرآن‌پژوهی بوده و بزرگ‌ترین اثر او یعنی مفردات الفاظ القرآن، یکی از مهم‌ترین آثار ماندگار قرآنی بوده که در همه کتابخانه‌های شخصی و عمومی حضورش نمایان است….. و به گفته برخی کتابی است که در معناشناسی مانند ندارد و زرکشی که به مناسب درباره راه‌های رسیدن به فهم قرآن سخن می‌گوید، به اهمیت واژگان و دلالت و کاربرد آن در سیاق آیات و کار راغب اشاره می‌کند، زیرا او افزون بر نکات معناشناسی در مدلول لفظ با توجه به سیاق و اثر آن، معنا را بیرون می‌کشد. این ویژگی و برتری نیز در تفسیر راغب یعنی جامع التفسیر نیز دیده می‌شود، که به اصول و قواعدی اشاره می‌کند که بعدها مبنا و پایه‌ای برای قواعد تفسیر و تفطن به نگرش‌های جدید تفسیری می‌گردد. از دیگر آثار قرآنی او الذریعه است که در بخش معارف اخلاقی قرآن سخن گفته و شخصیت قرآنی خود را در برابر کسانی که کتاب اخلاقی به روش حکما نوشته، نشان داده است. در کتاب‌های ادبی خود مانند محاضرات نیز گرایش‌ها و‌ اندیشه خلاق و پویای متکی به وحی جلوه دیگر قرآن پژوهی راغب است. در این رساله تفسیر پژوهی هر چند کوتاه و فشرده به شرح زندگی، عصر مؤلف و آثار و تالیفات به ویژه آثار قرآنی وی پرداخته می‌شود. با همه این اهمیتی که شخصیت راغب دارد، زوایای بسیاری از حیات راغب مجهول مانده و روشن نیست که کی به دنیا آمده و در چه زمانی فوت کرده، و اختلاف درباره زمان مرگ وی تا صد سال هم وجود دارد و این تاریکی و اختلاف درباره شخصیتی مانند راغب‌ اندکی شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد. شرح‌حال‌نگاران، حتی همشهریان او درباره او سکوت کرده، موضع مذهبی او محل اختلاف است. درباره اهمیت مقدمه تفسیر و نکات بس مهمی که در آغاز تفسیر به آن پرداخته اشاره می‌گردد. بی‌گمان گرایش‌های تفسیری راغب در شناخت مبانی تفسیری و خود تفسیر اهمیت بسیاری دارد، از این‌رو بخشی را به مبانی و اصول تفسیری راغب اختصاص خواهیم داد و در نهایت به روش تفسیری و ویژگی‌های این اثر قرآنی در مقایسه با دیگر تفسیرهای معاصران وی و جایگاه اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) در این تفسیر و یکی از مسائل مهم اسلامی یعنی اخلاق که وی به آن پرداخته و گرایش داشته است.

[۲۵] «قاموس قرآن» کتابی به زبان فارسی نوشته «سید علی‌اکبر قرشی» که واژگان قرآن را معنا کرده است. مؤلف در این اثر که به ترتیب حروف الفبایی تنظیم شده، به اصل و ریشه و توضیحات کلمات قرآنی پرداخته و در این راه از منابع لغت و تفسیر استفاده کرده است. قاموس قرآن در توضیح و تفسیر واژگان قرآن، به لحاظ گزیده‌گویی و بیان روان و استوار، اکنون از کتاب‌های مرجع و منابع قرآن‌پژوهی در ایران شمرده می‌شود. مفردات قرآن، علمی است که درباره تک واژه‌های قرآنی از نظر ریشه و اشتقاق لغوی، دلالت بر معنای مطلوب، شیوه نگارش، نحوه تلفظ و نوع کاربرد آن در قرآن بحث می‌کند و یکی از مهم‌ترین شاخه‌های آن غریب القرآن است. شاید نخستین کسی که اصطلاح «علم مفردات» را به عنوان شاخه‌ای از علوم لفظی قرآن به کار برد و تألیف و تصنیفی در این زمینه ارائه کرد، راغب اصفهانی (متوفای ۵۳۰ق) باشد. قاموس، به طور عام به معناشناسی قرآن می‌پردازد و این گونه معناشناسی در علم تفسیر حائز اهمیت است و به تعبیر دیگر فرهنگنامه لغات قرآن است.

[۲۶] سوره مبارکه واقعه، آیات ۱۰ الی ۱۲٫

[۲۷] «تفسیر نور الثقلین« تألیف «شیخ عبدعلى بن جمعه عروسى حویزى» از علماى قرن یازدهم هجرى مى‌باشد، که به کوشش استاد سید هاشم رسولى محلاتى تصحیح شده و با مقدمه‌اى کوتاه از مرحوم علامه طباطبایى«ره» در ۵ مجلد توسط المطبعه العلمیه قم در سال ۱۳۸۳ق به چاپ رسیده است، چاپى نیز از مؤسسۀ اسماعیلیان با همین مشخصات در قطع وزیرى یافت مى‌شود.طبق بیان سید محمد على ایازى در «المفسرون حیاتهم و منهجهم»صفحۀ ۷۳۰، چاپ جدیدى با مقدمۀ سید محمدباقرحکیم در حال آماده شدن مى‌باشد. مصحح محترم با تطبیق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احادیث نقل شده با مصادر،ذکر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحیح،ذکر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشکله، موجبات استفادۀ بهینه از این اثر را فراهم نموده است.ایشان در چاپ دوم با ذکر آیات در ابتداى هر بحث امکان دستیابى محققین به روایات هر آیه را آسانتر کرده است.مؤلف در سال ۱۰۶۶ ه‍.ق تألیف جلد سوم را به پایان رسانده‌اند، تاریخ وفات مؤلف را بعضى ۱۰۹۷ مى‌دانند. تفسیر نور الثقلین در انتهاء هر جلد فهرستى ارائه کرده است که مبناى آن فرازهاى آیات تفسیر شده مى‌باشد.در نتیجه شیوۀ پیدا کردن مطالب از طریق موضوع نمى‌باشد، بلکه از طریق آیه یا فرازى از آیه مى‌باشد. در بخش«شیوۀ مؤلف» به معرفى اثر و انگیزۀ آن اشاره‌اى شده است. از جمله نسخ خطى این تفسیر، نسخۀ خطى در کتابخانۀ آستان قدس رضوى شماره ۸۰۵۵ و نسخه دیگر متعلق به کتابخانۀ شخصى آقاى عبدالحسین شهید صالحى مى‌باشد.