حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
- خداوند متعال آقای آذری قمی را رحمت کند. آقای آذری قمی استاد رسائل ما بودند و اوّل انقلاب هم دادستان تهران بودند و بعد هم یک مقدار از انقلاب کنار کشیدند. انسان خوش ذات و سادهای بود ولی شوخیهای عجیبی داشتند؛ مانند آقای حسنزاده. آقای حسنزاده بعضی از شوخیها را سر کلاس میکردند، من که خجالت میکشم بگویم ولی آقای آذری وقتی کسی زود اشکال میکرد…
مراحل به یقین رسیدن انسان
در این آیهی کریمه دو مسألهی عملی را، حکمتِ عملی را مطرح فرموده است و یک حکمتِ نظری بیان کرده است. در حکمتِ عملی اقامهی نماز و ایتای زکات است و در حکمتِ نظری، یقین به آخرت است. یقین مانند علم میماند. همینطور که ما یک علمی داریم که محصول مطالعات ماست، این باید مبدأ عمل باشد. علم اکتسابی ما گاهی مبدأ عمل است؛ «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ[۲]»؛ انسان که درس خواند، آن علم به ما میگوید که درس خواندهای که عمل کنی. اگر به ندای هل من ناصر علم خود لبیک نگفتیم، «ارتحل»، خاصیت علمی را دیگر ندارد و مانند جاهل میماند. در این باب روایت عجیبی هم مانند روایت «کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ[۳]» وجود دارد. همینطور که خرِ عصار، از آن نقطهای که شروع کرده است، دوباره به همان نقطه برمیگردد و هیچ زمانی قدمی فراتر نمیگذارد؛ عالمی که به علم خود عمل نکرده است، مانند آن خر عصار است. خداوند متعال هم در قرآن کریم، یکی علمای غیر عامل را به الاغ مَثَل زده است: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً[۴]»؛ در مورد دیگری هم به سگ تشبیه کرده است؛ «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ[۵]» و مانند بلعم باعورا میشود و اصلاً خاصیت انسانی ندارد. چراغ برای انسان، مشعل راه را برای او روشن میکند. اما عوض اینکه راه را برود، همینطور ایستاده است، راه را نشان میدهد و حرکت نمیکند. یک علمی داریم که نتیجهی عَمل است. اگر انسان به این علم اکتسابی خود عمل کرد، پروردگار متعال یک علمی به او عنایت میکند که آن علم نور است؛ آن ذهنیّت نیست، آن نورانیّت است و همان مطلبی است که از آقای بهجت (رحمت الله علیه) زیاد نقل میکنیم و ایشان هم برای گروههای مختلف زیاد میگفتند و میفرمودند: به یقنیّات خود عمل بکنید و آنجا هم که یقین ندارید، توقّف بکنید تا به یقین برسید. بعد این حدیث را میخواندند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۶]»؛ آن «عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» در کتاب نیست؛ بلکه آن میوهی عمل به علمی است که یک طلبهای احکام خوانده است، اخلاق خوانده است، معارف خوانده است و پایبندی او به این علوم، این سوغاتی را از جانب خداوند متعال دریافت میکند که خداوند متعال به او علم میدهد. این یک نکته است که محضر شما عرض کردیم.
نکتهی دیگر هم در متن خود قرآن کریم است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ[۷]»؛ این غیر از آن یقین علمی است. ابو جهل یقین علمی دارد امّا هرگز التزام عملی ندارد و به دنبال این نرفته است تا به آن یقین برسد. باور ندارد؛ علم دارد ولی پذیرش باطنی ندارد. بنابراین این یقین به این کیفیت که حاصل علم است، حاصل احساس و دیدن است، این اگر منشأ عمل بود، انسان به آن یقینی که ثمرهی عمل است، میرسد. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» آن وقت آن یقین همین است که خداوند متعال اینجا فرموده است: اوّل نماز را میفرماید و بعد زکات را میفرماید و سپس میفرماید: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ[۸]»؛ این هم یقین داشتند که عمل کردند. هم به یک یقینی رسیدند که آن مطلوب بود. اصلاً آن حرکت برای این بود که به این نور برسد. یقین نور است. این علم، علم نورانی است. فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ[۹]»؛ این نور یقین است و این نور ذهنی نیست، نورانیّت وجود است. وجود انسان را سبک میکند و برای پرواز آماده میکند. جَذبههایی است که همین حالت انسان را میبرد؛ خود انسان نمیرود، بلکه او انسان را میبرد. «نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» نوری است که آن شما را میبرد. یقین علوم حُصولیّه و اکتسابی، اقتضا است. ممکن است در همین روشنفکرهای ما اینجا نهج البلاغه میگفتند، مباحث معرفتی داشتند، برای کتاب معارف دانشگاهها آنها جزوه داشتند، تدریس میشد ولی حالا معلوم شد که همهی آنها بیربط بوده است، حرف بوده است و نور در وجود او نبوده است. لذا اعلام کرد که در قرآن هم اشتباه وجود دارد و اصلاً کلام خداوند متعال نیست و ذهنیّت خود پیامبر اکرم ص. است. اجمالاً این یقینی که آقای پیش نمازی بزرگوار در ذهن دارند و یقینی که حضرتعالی مطرح فرمودید قابل جمع است ما میتوانیم هم اهل یقین باشیم و خدایی ناخواسته پرت بشویم؛ ولی اگر به آن یقین رسیدیم، دیگر برنمیگردیم. این میشود: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ[۱۰]»؛ که آنجا هم با این بحث احسان شما هم خیلی میتواند ارتباط داشته باشد. نماز اگر نماز واقعی باشد، حقّاً نماز باشد که تعبیر عامّه هم در آن وجود دارد، مصلّی اعمّ از مُقیم الصّلاه و نمازخوانی است که ساهی است، لاهی است، غافل است، مرائی است. اینها مصلّی هستند ولی مُقیم الصّلاه نیستند. هر مُقیم الصّلاتی مصلّی است امّا هر مصلّی مُقیم الصّلاه نیست و عام و خاصّ مطلق میان اینها وجود دارد یا عام و خاصّ من وجه وجود دارد که به خصوص من وجه است. گاهی مصلّی است، مُقیم نیست.
- مطلق است.
بله مطلق است. یعنی هر جا اقامهی صلاه بود، مسألهی مصلّی تحقّق دارد ولی هر کجا مصلّی بود، معلوم نیست که مُقیم الصّلاه باشد و این دو مسألهی عمل «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ[۱۱]» است. «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»، آن چیزی است که خداوند متعال نتیجهی عمل آنها را به آنها داده است. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ». آن موقع یقین که بحمدالله مکرّر این را برای مُستمعین خود گفتند و خود شما هم زیاد خواندید و در کتابهای اخلاقی هم همه جا گفتند که این «علم الیقین» مقدمهی «عین الیقین» است و آن هم مقدمهی «حقّ الیقین» است که هر سه هم در قرآن آمده است. فرمود: «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ[۱۲]» و آنجا فرمود: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» و در سورهی مبارکهی واقعه هم میفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقینِ[۱۳]»؛ ولی قرآن کریم هر سه مرحلهی یقین را بیان کرده است. ولی یقینی که «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ[۱۴]»، این همان یقین استدلالی و ذهنی است. انسان در اثر استدلال ذهن خود بُنبست پیدا میکند و راه گریزی ندارد و انسان دچار گرفتاری میشود؛ ولی مگر هر کسی دچار مشکل شد، قبول میکند؟ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ[۱۵]» ، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم[۱۶]»؛ خداوند متعال درِ دل او را قفل کرده است؛ مغز او میفهمند ولی دلِ او باز نیست تا وارد بشود. این دل را تخته کرده است و هیچ نفوذی در آن وجود ندارد. لذا یقین به معنای علمی آن برای مُلحد هم وجود دارد، برای همه هم است، انکارِ قلب است؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى قَلْبِکَ[۱۷]»؛ جای حقیقت دل است. کسی دل نداشته باشد، مغز او پذیرش که ندارد امّا چون میفهمد، دیگر جوابی برای گفتن ندارد. «فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ[۱۸]»؛ مبهوت شد ولی مگر قبول کرد؟! قبول نکرد. استدلال حضرت موسی ع. او را مُلجأ کرد، هیچ جوابی دیگر پیدا نکرد؛ ماند ولی قبول نکرد.
حضرت موسی ع. برای سَحَره هیچ استدلال و صحبتی نکردند؛ امّا تا عصای ایشان را دیدند، فهمیدند که این عصا با این چیزهایی که اینها دارند تفاوت دارد و این چیز دیگری است. گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى[۱۹]»؛ به سرعت به سجده افتادند و وقتی هم تهدید به قتل شدند، گفتند: «لا ضَیْرَ[۲۰]»، اینقدر حقیقت را یافتند که همهی وجود آنها مملوء شد، همهی ظلمات قبلی ریخته شد و از بین رفت و به رأی العین همه چیز را دیدند و آمادگی هم داشتند، شهادت هم نصیبت آنها شد. خداوند متعال از این عاقبت به خیریها نصیب ما بکند. یک عُمر نان فرعون را خوردند ولی سر سُفرهی حضرت موسی (علیه السلام) رسیدند، ما یک عُمر نان امام زمان (ارواحنا فداه) را میخوریم ولی از کجا معلوم ما هم مثل خیلی از افراد دیگر سر ُسفرهی ابن زیاد وارد جهنّم نشویم؟!
امتیازات زُبیر خیلی بالاتر از ما بود. امتیازات جبههای او، امتیازات غیرتی او و امتیازات تعصّبی او بسیار بالا بود؛ با سقیفه کنار نیامد در خانهی حضرت علی (علیه السلام) نشست، دفاع کرد با حضرت زهرا (سلام الله علیها) و گویا حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی به آنها عنایت کردند. به امیرالمؤمنین علیه السّلام گفتند: اگر شما مشکلی دارید من وصیتهای خود را به زُبیر میگویم. نشان میدهد خیلی در آن وقت زیر سایه بوده است، هیچ زاویهای نشان نمیداده است ولی در نهایت شد آن که نباید میشد.
لذا به تعبیر آیت الله جوادی آملی (اطال الله عمره الشّریف) اجمالاً علم، چشم است؛ چشم میبیند امّا دست و پا حرکت میکند. وقتی عقل عملی کور باشد دست خود را که تعبیر قرآن کریم عجیب است که فرموده است: «إِنَّا جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ * وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا[۲۱]»؛ میبیند ولی دیوارهایی که خود او درست کرده است در آن گرفتار شده است حرکت ندارد. دست او بسته است، چشم او میبیند که عقرب در حال آمدن است، امّا چون دست او بسته است، هیچ کاری نمیتواند بکند و عقرب میآید و او را میزند. این گناهان ما عقربها است؛ چشم ما هم میبیند چون قال الصّادق، قال الباقر اینها را خواندیم، بلد هستیم، چشم میبیند امّا دست ایمان ما بسته است. «إِنَّا جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً» مغلول هستیم. لذا با چشم باز هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم.
چشم باز و گوش باز و این ذکا ***** خیرهام در چشمبندی خدا [۲۲]
مباحث خوبی بود مطرح کردید و باز کردن این و جدا کردن خطوط خیلی میتواند همه جا برای شما مفید باشد، برای ما مفید باشد.
سؤالات دوستان از حضرت استاد و پاسخهای ایشان
- دست و پا چه شد؟ دست و پایی که انسان را به حرکت درمیآورد.
پاسخ حضرت استاد: آن عمل است، جهاد است. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا[۲۳]»، مجاهدت میخواهد.
- یک تعبیری را آقای جوادی آملی فرمودند، فرمودند: چون مقدّمات بیاید، نتیجه قهری است و از منشأ ارادهی انسان نیست، به خاطر همین یقینی که از مقدّمات حاصل میشود، چون از ارادهی انسان نگذشته است، به خاطر همین برای انسان فضیلتی محسوب نمیشود. وقتی انسان بیرون را میبیند، تاریک است، به شب بودن پی میبرد و این علم به شب بودن قهری است، نمیتواند بگوید: من نپذیرفتم، نفهمیدم شب است. چون قهری است، پس بنابراین برای او فضیلت حساب نمیشود. ولی وقتی که از مجرای اراده عبور کرد و به ارادهی خود پذیرفتنی هم به این فهمیدن اضافه شد، چون اراده در آن دخیل شده است، آن فضیلت حساب میشود.
پاسخ حضرت استاد: بله همین است حرف دقیق بود. آن نکته هم که فرمودید که اقامهی نماز همهی فضائل را دربرمیگیرد، حالا اگر نگوییم دربرمیگیرد ولی مُلازم است. اقامهی نماز، مُلازمهی با همهی اینها دارد. دو تا آیه در این جهت خیلی روشن است. یکی این آیهی کریمه است که میفرماید: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۲۴]»؛ نماز میخوانیم ولی نماز را که برپا نمیداریم؛ «الصَّلَاهُ عَمُودُ الدِّینِ[۲۵]»؛ این باید زیربنا باشد و آن چیزهایی دیگر روی آن میآید. ولی وقتی نماز میخوانیم ولی نماز ما برپا نیست، کمر آن شکسته است و افتاده است. یک نماز عَلیلی است، این کاری نمیتواند بکند ولی اگر نماز برپا بشود. قطعاً «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» است و این در بعد تخلیهی آن است. این تَنهی هم نَهی دفعی و هم نَهی رَفعی را شامل میشود. اگر نماز، نماز باشد گناهانی که تا الآن بوده است، اینها را رَفع میکند و نسبت به گناهانی که در مسیر ما قرار میگیرد، دَفع میگیرد. این نهی هم نَهی دَفعی است و هم نَهی رَفعی است. در بُعد اثباتی و تحلیهی آن فرموده است: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ[۲۶]»؛ اصلاً هر کاری میخواهید بکنید، انرژی خود را از نماز بگیرید. باید به این تکیه بکنید که بتوانید سایر فضائل را اکتساب بکنید. به همین مناسبت روز قیامت اوّل چیزی که مورد سؤال قرار میگیرد نماز است. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ[۲۷]» که دیگر هیچ چیزی… و در زیارت نامهی حضرت ثامن (سلام الله علیه) در بالاسر که مینشینید، به امام رضا (علیه السلام) ـ عجب این زیارت نامهها مخازن الهی است مخازن معرفت است ـ عرضه میداریم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ[۲۸]»؛ این عمود دین است. نماز عمود دین است یا امام رضا (علیه السلام)؟ وقتی به هر دو گفته میشود، یعنی هر دو یکی هستند. یعنی او امامت است. نماز بدون امامت اصلاً نماز نیست، عمود نیست، صلاه نیست؛ ریایی است، عبادی نیست.
صلی الله عیک یا اباعبدالله
در اربعین جناب جابر یا قافلهی کربلا آمدند، تربیت شریف را زیارت کردند امّا اولین زائر امام حسین ع.، حضرت زینب (سلام الله علیها) بودند…
روضه خوانی پایان جلسه
دعا
خدایا! به امام حسین ع. قسمت میدهیم ما را از امام حسین ع. جدا نکن.
خدایا! ما را از کشتی اهلبیت () جدا نفرما.
بارالها! از این طوفانهای سهمگینِ دین بر باد دِه، ما را محافظت بفرما.
خدایا! دیدار حضرت حجّت (ارواحنا فداه) و تحصیل رضایت دائمی ایشان را به ما روزی بفرما.
خدایا! این مملکت را از این شرایط سخت معیشتی مردم و از آن سختتر که حرامخوری مردم است، نجات عنایت بفرما.
الها! پروردگارا! به همه شُکر، صبر، بصیرت، واقعبینی و ولایت مداری روزی بفرما.
خدایا! شهیدان عزیزمان را از ما خشنود نگه دار.
خدایا! بر درجات امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) بیفزا و همواره روح بلندشان را از همهی ما خشنود بگردان
خدایا! حاجات این جمع را برآورده بفرما.
خدایا! مریضهایمان را شِفای عاجل روزی بفرما.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۴٫
[۳] الإختصاص، ص ۲۴۵٫
[۴] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵٫
[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶٫
[۶] الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۰۵۸٫
[۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫
[۸] سوره مبارکه نمل، آیه ۳٫ / سوره مبارکه لقمان، آیه ۴٫ / سوره مبارکه بقره، آیه ۴٫
[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫
[۱۰] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫
[۱۲] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۱۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۹۵٫
[۱۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۴٫
[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸٫
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۷٫
[۱۷] سوره مبارکه انبیاء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۸٫
[۱۹] سوره مبارکه طه، آیه ۷۰٫
[۲۰] سوره مبارکه شعرا، آیه ۵۰٫
[۲۱] سوره مبارکه یس، آیات ۸ و ۹٫
[۲۲] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۴۳ – مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین.
[۲۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۲۴] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۲۵] الأمالی (للطوسی)، ص ۵۲۹٫
[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫
[۲۷] فلاح السائل و نجاح المسائل، ص ۱۲۷٫
[۲۸] مفتاح الجنان، زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام).
پاسخ دهید