حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۸:۰۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، یَا حُجَّهَ الله، مَولَانَا سَیِّدَنَا ، أغِثْنَا وَ أدرِکنَا، أجِرنَا وَ أضِفنَا نَحنُ ضُیوفُکَ».
اهمیّت پرداختن به قرآن
امروز آقای قرائتی مهمان ما بودند. به مسجد آمدند و نماز خواندند و چند ساعت اینجا حضور داشتند و صحبت کردند. ایشان میگفتند: من پیش آقای وحید خراسانی رفتم و گفتم: ۴۰ سال است که شما درس خارج میگویید. آیا در عالم برزخ جوابی دارید که هیچ به قرآن نپرداختید؟ میگفت: ۴۰ دقیقه بیمحابا تاختیم! آقای وحید قبول کرد و خود را در این جهت مقصّر دید. حالا در همان جلسه بود یا جلسهی دیگر، آقای وحید گفته بود: من بر عمر خود تأسّف میخورم که گاهی برای تأمّل کفایه یا بزرگان، فکر من شبی را مشغول آن بوده است و یک شب فکر من مشغول یک آیه نبوده است. بعد گفته بود: شما فردا بروید، جمعیت زیادی پای درس ما میآیند. شما به جای من به آنجا بروید و همین مطالبی که به من گفتهاید به آن جمع نیز بگویید ولی بگذارید در آخر جلسه که همه جمع شدند و منتظر من هستند بگویید. میگفت: گفتم: آیا شما هم میآیید؟ گفت: خیر، من نمیآیم ولی پسران من میآیند. میگفت: من به جای آقای وحید رفتم و اتمام حجّت کردم که وجود نازنین پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز قیامت «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[۱].
میگفت: آنجا در جلسات دیگری که با مراجع دیگر داشته است، همهی صحبتها ندایی از روی سوز بود که باید بیشتر به قرآن توجّه کنیم و فضای مدارس ما باید فضای قرآنی بشود. فقه میخواهیم، فقه قرآن، اخلاق میخواهیم، اخلاق قرآنی، توحید میخواهیم، توحید قرآنی. هر چیزی که میخواهیم در قرآن وجود دارد، چرا آن را محور قرار ندهیم؟ قرآن و عترت از هم جدا نمیشوند ولی قرآن را محور قرار بدهیم و روایات و فقه ما با محوریت قرآن باشد. حرفهای اساسی بود، اجمالاً هم اعتقاد دارد، هم عمل کرده و هم هر جا مطرح کرده است، کسی به این حرفها إن قلتی نداشته است. لذا قدر خود را بدانید که الحمدلله خودتان داوطلب هستید.
امامتِ قرآن
«مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»[۲] کسی که دنبال قرآن برود امامت قرآن در زندگی شامل و جامع باشد، قرآن انسان را دنبال خود به بهشت میبرد. امّا اگر کسی پشت به قرآن کند، بیاعتنایی به قرآن کند «سَاقَهُ إِلَى النَّارِ» قرآن هم قائد است و هم سائق است. بترسیم از اینکه قرآن، سائق ما باشد و ما را به آتش جهنّم بیندازد!
این جمع نورانی شما برای ما تشویق است، ما از شما استفاده میکنیم و خدا را شکر میکنیم که در خدمت شما هستیم. امّا پیشنهاد این بود که غرر آیات را که مرحوم علّامه طباطبایی در آن مورد بحثی داشتند، بعضیها هم بر آن اساس مقالهای نوشتند. من گفتم: چرا بحث قبلی را ادامه ندهیم؟ به حق گفتند: همهی دوستان ما نیستند. بنابراین خوب است که رعایت حال آنها بشود.
بعضی از مقامات سوره مبارکه حشر
حالا آمدهایم و من به صورت گذرا به غرر آیات از آیهی ۱۸ سورهی مبارکهی حشر نگاهی خواهم داشت، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ * لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُونَ * لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».[۳]
سورهی مبارکهی حشر، یکی از سور مسبّحات خمس است. مسبّحات خمس، جایگاه خاصّی نزد اهل دل، عارفان بالله و سلسلهی فقهای عارفان ما داشته است.
اوّلین دیداری که ما با مرحوم آقای پهلوانی داشتیم، آقای سعادتپرور به چند مورد توصیه کردند که یکی از آنها، خواندن سورهی مسبّحات در هر شب بود. إنشاءالله سعی کنیم حدّاقل یک سال این کار را ترک نکنیم و در کارنامهی سال خود، مداومت بر خواندن سور مسبّحات خمس إنشاءالله به امضاء حضرت حجّت ارواحنا فداه برسد.
در روایاتی که در کافی شریف در مورد قرائت مسبّحات خمس آمده است، تشویقهای فوق العادهای وجود دارد از جمله دیدار وجود نازنین پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از ثمرات مداومت است و یک مورد هم قبل از وفات، درک محضر امام عصر ارواحنا فداه است. برتری بهتر از این نمیشود، مژده و بشارتی بالاتر از این نمیشود.
در مسبّحات خمس نیز این شش آیهی اوّل سورهی مبارکهی حدید، جزء اسرار است و سه آیهی آخر سورهی مبارکهی حشر به شرح، ایضاً که منطقهی اسم اعظم است و اسمای حسنای پروردگار متعال در آن قرار دارد که ۱۲ اسم از اسماء جمالیهی پروردگار متعال در این آیات، تجلّی دارد و نورافشانی میکند. باز هم جزء سفارشات این بود که اگر پنج سوره را نتوانستید بخوانید، حدّاقل سورهی حشر را ترک نکنید و اگر توفیق نبود که سورهی حشر را بخوانید از این «لَوْ أَنْزَلْنا» به بعد را مورد غفلت قرار ندهید.
مرحوم پدر من نقل میکرد، من خودم این را ندیدم، کسی که هر شب آیات آخر سورهی حشر از «لَوْ أَنْزَلْنا» به بعد را هر شب بخواند در زمرهی شهدا محشور میشود؛ یعنی خدا او را در حکم شهید، قبول میکند. پیدا است مقام عند ربّی انسان با همین سیر اسماء الهی فراهم میشود.
جمعبندی جلسهی قبل
- ابتدا مقدّمه را خدمت شما بیان میکنم. بحث ما پیرامون صفات عباد الرّحمن بود که یکی از ویژگیهای عباد الرّحمن این بود که آنها مع الله، اله دیگری را دعوت نمیکنند و نمیخوانند، قتل نفس ندارند. سپس فرمود: هر کسی که این کار را انجام بدهد آثاری بر او مترتّب میشود که «یَلْقَ أَثاماً»[۴] بود یا «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ»[۵] یک مورد هم بحث «یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً» بود. از این آیه به بعد، بحث استثنای از این دسته را بیان میکند که «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً».[۶]
البتّه امروز من فقط بحث علّامه طباطبایی را دیدم و با یکی از دوستان، مقداری در مورد بعضی از احادیث بحث کرده بودیم و زِدنا تحیّراً امروز بحث «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» بسیار طولانی شد و به یک جمعبندی کامل نرسیدیم و إنشاءالله در جلسهی بعد آماده میکنیم.
بحث دربارهی آیه ۷۰ سورهی مبارکه فرقان
امّا بحثی که علّامه فرموده بودند اینگونه بود: در واقع با سه قیدی که در این آیه بیان میکنند خدای سبحان، توبهی آنها را میپذیرد؛ یک مورد، مسئلهی خود توبه است «إِلاَّ مَنْ تابَ»، دوم مسئلهی «آمَنَ» ایمان آوردن است و سوم مسئلهی عمل صالح است. علّامه ذیل قید دوم که «آمَنَ» است بیان میکنند، میگویند: این نشان میدهد که آیات قبل، پیرامون بحث مشرکین بوده است و الّا وجهی ندارد که خدای سبحان قید «آمَنَ» را بزند که اگر دوستان حضور ذهن داشته باشند، آن جلسه هم بحث کردیم این کلام علّامه را مؤیّد آوردیم که خود علّامه آنجا بحث میکند که چرا خداوند سبحان به مسلمانی که ممکن است زناکار یا قاتل نفس باشد، وعدهی خلود داده است و بعد توجیهات را شروع کردند، گفتیم: این کلامی که علّامه در رابطه با آیهی ۷۰ بیان میکنند با این قید نشان میدهد آیات قبل، پیرامون مشرکین است، شاید وجهی نداشته باشد که بگوییم: آیات قبل، مسلمان زناکار را بیان میکند تا حالا بیاییم بحث کنیم که بحث خلود او چطور میشود؟ بعد خود علّامه بحث میکنند که در واقع مسلمان زناکار یا مسلمان قاتل را در آیهی بعد توضیح میدهد که «مَنْ تابَ … وَ عَمِلَ عَمَلاً» دیگر قید ایمان را نمیزند. این یک نکته است.
اصل بحثی که مرحوم علّامه بیان میکنند مسئلهی «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» است که این تبدیل سیّئه به حسنه به چه شکل است؟ ایشان سه نگاه و سه قول را از مفسّرین بیان میکنند و رد میکنند و نظر خود را بیان میکنند. آن سه قول این است که یک عدّه گفتند مراد، تبدیل به گناهان گذشته به حسناتی است که آن شخص در آینده انجام میدهد. قول دیگر این است که مراد، تبدیل ملکهی بدی آنها به ملکهی حسنه و خوبی میشود و سومین قول این است که مراد از تبدیل سیّئه به حسنه این است که عقاب آنها تبدیل به ثواب میشود. مرحوم علّامه میفرمایند: هر سه قول یک اشکال واحد دارد که مترتّب است و آن هم این است که خلاف ظاهر است. ظاهر، تصریح در تبدیل سیّئه به حسنه دارد در حالی که این سه قول در واقع تبدیل کردن ظاهر به یک تأویل قید۱۶:۵۰ که برای آن دلیلی هم بیان نشده است.
بعد خود ایشان میگویند: مراد؟؟ چطور است؟ بحث را به این صورت شروع میکنند که ما چه چیزی را گناه میگوییم؟ میگوییم: دو حالت دارد؛ یا باید به آن فعل بگوییم گناه است که آن وقت کسی که نعوذ بالله زنا میکند و کسی که نکاح میکند در فعل، مشترک است پس ما نمیتوانیم به فعل بگوییم «گناه» بلکه به آن موافقت یا مخالفت خدای سبحان، میشود گناه یا عدم گناه. طبق این مبنا ایشان بیان میکنند که پس مراد از تبدیل سیّئه به حسنه چیست؟ میفرمایند: لازمهی آن ذات شقیّ این است که آن گناه از او صادر بشود و لازمهی ذات حسن این است که حسنه از آن محقّق بشود. به این تعبیر وقتی که این شخص توبه میکند و ایمان میآورد کأنّه ذات شقیّ تبدیل به ذات سعید میشود و آن منشأ که از آن گناه صادر میشود از بین میرود لذا آن سیّئه به حسنه تبدیل میشود. این خلاصهی بحثی بود که علّامه بیان کرده بودند –اگر درست فهمیده باشیم- با یکی از دوستان که در مورد این قسمت مباحثه کردیم گفتیم: آن اشکالی که علّامه به قول دوم مطرح کردند کأنّه به این قول نیز مطرح میشود؛ یعنی قول دوم این است که ملکهی بدی تبدیل به ملکهی خوبی میشود. تعبیر علّامه این است که آن ذات شقیّ که منشأ گناه است و گناه بر آن حمل میشود تبدیل به حسنه و ذات سعید میشود که فرمود: فعلی که از آن صادر میشود لذا در وادی گناه نیست و این وادی را بیان کردند. که ما احساس کردیم آن اشکال ممکن است به کلام ایشان نیز وارد بشود.
- بیان علّامه طباطبایی را خوب تقریر کردید و آن نکتهی آخر را که گفتید به نظر میرسد قاعدتاً باید همینطور باشد.
- این تنها برای من سؤال شده بود که همین «اولی» را ما هم خواندیم و همین اشکال به ذهن ما آمد. فقط این یک مؤیّد میشود از این باب که اگر مخاطب این آیه مشرکین باشند دیگر نیازی به این حالت تفسیری نیست که قطعاً با آن بیان گفتهاند؛ یعنی از این بابت که اگر مشرکین هستند چرا ما بگوییم ذات مؤمنین عوض بشود یا نه؟ اصلاً مشرکین اینطور باشند که تا زمانی که ایمان نیاورده است قتل انجام داده، زنا انجام داده، هر کاری انجام داده بخشیده شده است ولی آن کسی که مؤمن است اگر قتل انجام دهد، توبه هم انجام دهد باز هم باید قصاص بشود؛ یعنی حدود دارد. میخواستم بدانم این را چگونه میشود به قضیهی مؤمنین نسبت داد؟ چون آیهی قبل از آن به مشرکین برمیگردد؛ یعنی اینکه کسی آدم کشته باشد، کسی که قتل نفس کرده است با توبه مگر حل میشود؟! که علّامه بحث ذات و… را مطرح میکنند؟ شاید ذات آن کسی مؤمن است تغییر کرده باشد یا مثلاً به قول میگوید: عقل او از بین میرود و دو مرتبه برمیگردد! ولی باز هم آن حکم وجود دارد.
- اینکه فرقی که بین مشرک و کافر نیست، اگر منظور مشرک (قطع کلام)
- آیه ؟؟.
- باشد، مشکلی پیش نمیآید.
- مشکل اینجا است که…
- ذات مشرک تغییر پیدا میکند و مؤمن میشود.
- آنجا ما این مسئله را برای مشرک قبول داریم چون وقتی که مشرک، مؤمن میشود و توبه میکند، آن گناهانی که انجام داده بود بخشیده میشود. برای مؤمن، حدودی وجود دارد.
- باشد، برای مشرک نیز حدودی وجود دارد. مشکل خاصّی پیش نمیآید.
- گفته است: کسی که ایمان آورده است باید قصاص شود. مگر با توبه قصاص برداشته میشود؟!
- چون قصاص، حقّ النّاس است حتّی با توبه این حق، باقی میماند ولی مغفرت خدا شامل حال آنها میشود.
- بله، ظاهراً این نباید مشکل خاصّی داشته باشد.
- ما به لغت مراجعه کردیم و بحث چندان قابل گفتنی نیست. بحث «تَابَ، یَتوبُ» که اصل معنای آن «تَرکُ الذَّنب عَلَى أجملِ الوجوه» که بهترین و ابلغترین وجوب اعتذار، همین توبه است. گفتهاند، خود آقای راغب اصفهانی هم گفته است که منظور در این آیه، توبهی تام و تمام است که جمع بین ترک قبیح و تحرّی جمیل است. تحرّی را ما ولی فکر میکنم اینکه آن جایی که پسندیده است انجام بده و آن جایی که قبیح است، آن کار را ترک کند. بحث توبه که در المیزان هم توضیح دادهاند: «فرجوعه عن المعصیه» که اقلّ مراتب آن را هم فرمودهاند: ندامت و پشیمانی. ولی بیشترین شبههای که در ذهن من بود، بحثی بود که با آقای سبحانی مطرح کردم.
– خوب است که نکتهی جدیدی در مورد توبه داشتید. ایشان گفتند: اقلّ مراتب توبه، رجوع است. تأمّلی هر چند کوتاه در قرآن داشته باشید زیرا قرآن «بَیانٌ لِلنَّاسِ»[۷] است. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ»[۸] معلوم میشود با اینکه مشرک است امّا از کلام الهی چیزی میفهمد. لذا از فهم خود استفاده کنید.
- من نکتهای را در تکمیل کلام حاج آقا سلطانی عرض میکنم؛ نکتهای که فرمودند را من عرض نمیکنم. علّامه به اینجا میرسد و وقتی آن سه نظر را بیان میکنند میگویند: این سه نظر در یک اشکال مشترک هستند و آن اشکال این است که اینها همه کلام خدا را از ظاهر آن برگرداندهاند. ما از ظاهر کلام، این نظر را نمیفهمیم و دلیل ایشان هم این است که میگوید: اینجا که میفرماید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۹] خود اینها را میگوید. میگوید: خود سیّئات را به حسنات تبدیل میکند. لذا علّامه میفرماید: ما باید با حفظ همین ظاهر، چارهای بیندیشیم؛ یعنی باید برای همین ظاهر باید فکر کنیم که ببینیم این توجیه چه شکلی پیدا میکند؟ و آن توضیحی که حاج آقا سلطانی فرمودند. علّامه میفرماید: آنچه فهمیده میشود –نظر خود ایشان است- این است که خداوند ذات سیّئهی اینها را تبدیل به یک ذات نیکو میکند. وقتی ذات به این شکل در آمد، دیگر لازمهی این ذات، این نیست که فعل بد انجام بدهد لذا آن فعلهای بدی که مربوط به آن ذات بد بوده و عوض شده به حسنات تبدیل میشود. لذا آن اشکالی هم که حاج آقا سلطانی گفتند که در مورد ملکات به ذهن من آمد، آن نظری که در مورد ملکات است و اینجا آمده است، اینجا گفتهاند، یعنی علّامه به این صورت بیان کرده است: آن کسی که دارد در مورد ملکات صحبت میکند میفرماید: آن ملکات را تغییر میدهد نه خود آن افعال را. علّامه اینجا پاسخ این مسئله را داده و گفته است: هم ملکات آنها تغییر میکند و هم افعال آنها مناسب ملکات آنها میشود. من فکر میکنم پاسخ این باشد.
- اتّفاقاً ما این را نمیدانستیم این جوابی که دادند شبیه همین قول دوم است؛ یعنی قول دوم که گفته است در سیّئات و حسنات، ملکات است، خود علّامه بحث ذات را میآورد و میگوید: ذات، عوض شده است. میخواستم بدانم فرق ذات و ملکات از کجا معلوم میشود؟ از کجا تعیین میشود که این ملکه که عوض شده است همان ذات نباشد؟ الآن فرقی که ایشان گفتند
- ایشان قانع نشدند.
- من از موضوع بحث، بیاطّلاع بودم منتها نکات جالبی از آن آیهی شریفه به نظر میرسد. آیهی ۷۰، سورهی فرقان است؟
- بله.
- کأنّه توبه را منوط به صرف توبه نمیکند. ایمان به یک عمل صالح است، «عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» تنوین میگیرد، میگوییم: یک عمل صالح. حالا کأنّه توبه کردند بعد از توبه برای اینکه «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» بشود بعد از توبه، یک عمل صالح باعث میشود که… من این را میفهمم.
- در این آیه فرمود: «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً»[۱۰] یعنی کأنّه بعد از توبه، یک امر صالح میخواهد.
- نکتهای است. در آیات مشابه آن هم فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً»[۱۱] اگر ما اینجا تنوین را وحدت بگیریم آنجا هم همینطور میشود. اگر کسی عمل صالحی انجام بدهد، مرد باشد یا زن باشد و این عمل صالح با انگیزهی ایمانی باشد خدا به او حیات طیّبه میدهد. این محتمل است ولی باید این قضیه را یک مقدار تبیین کرد. به عنوان یک احتمال، یک نوید است، یک امید بسیار بالایی است که بنای خدا بر این است که به محض اینکه بندهی او وصل شد، او را با هر سابقهای نگه دارد.
- در مورد همین نکتهای که فرمودید علّامه در انتهای بحث از همین نکتهای که فرمودید استفاده میکنند «وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»[۱۲] میگوید: انتهای آیه که این را بیان میکند این را میشود فهمید که وقتی ذات عوض شد، خداوند به خاطر اینکه غفور و رحیم است همهی اعمال قبلی را متناسب با ذات جدید میبیند.
- عمده آن تحوّل است.
- سؤالی برای من پیش آمد که تحوّل باشد و اگر شخص برای عمل صالح فرصت نداشته باشد ما معتقد هستیم که روح بخشیده میشود و حیات طیّبه و مغفرت و رحمت هم خواهد آمد؛ یعنی نیازی نداریم که بخواهیم این «عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» را یک عمل صالح بدانیم. نمیدانم درست عرض میکنم یا خیر؛ اگر توبه کند و فرصت عمل نداشته باشد و از دنیا میرود.
- عمل صالح، نماد واقعیّت توبه است «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً». ما از کجا میفهمیم توبه واقعیّت دارد؟ انسان در عمل متوجّه میشود و الّا صرف اینکه استغفار میکند و آه میکشد واقعیّت را اثبات نمیکند. باید قول شخص را، فعل او تصحیح کند. عمل صالح، ثمرهی آن توبه است. لذا به عنوان یک نماد، به عنوان یک ظهور و بروز از آن حقیقت توبه است. بنابراین اگر واقعیّت داشته باشد که خدا میداند، توفیق عمل صالح هم پیدا نکند، «کفی بنّدم توبهً» خدای متعال قبول میکند. ولی اینجا خدای متعال انسان را تشویق به عمل صالح میکند که اگر توبه کردید در عمل نیز نشان بدهید که توبه کردهاید.
- یعنی در عمل هم نشان بدهیم؟
- قاعدتاً.
- پس اگر اینطور بگوییم شاید آن نکتهای که آقای ؟؟ گفتند شاید استفاده نشود. چون ملاک توبه همان ملاک بخشش و مورد مغفرت قرار گرفتن، همان توبه است نه عمل صالح. اگر توبهی او واقعی باشد منجر به عمل صالح هم میشود. نه یک عمل بلکه تا وقتی که باشد، عمل صالح انجام میدهد.
– یک بار انجام دادن عمل صالح، کف قضیه است. خدا با همان یک عمل هم قبول میکند؛ یعنی کف است (کمترین حدّ انجام عمل صالح) امّا این یک عمل به تنهایی خدای متعال، غفرانش که غفور و رحیم است، شامل او هم میشود (امّا با این یک عمل، غفران خدای متعال که غفور و رحیم است نیز شامل حال شخص توبهکننده میشود) حالا اعمال بعدی هم اگر آمد که بهتر است.
– این پاسخی که آقای دادند را متوجّه نشدم، اگر ؟؟ میکنید، اشکال را متوجّه شدم امّا جواب را متوجّه نشدم.
- إنشاءالله در جمعبندی ببینیم ما فهمیدهایم یا ما هم نفهمیدهایم!
- نکتهای که وجود دارد چون فراتر از مغفرت، «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» است؛ یعنی من فکر میکنم صرف مغفرت نیست، شاید آن «عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» مستقیم در تبدیل سیّئه به حسنه… یک وقت مغفرت است، یک وقت تبدیل سیّئه به حسنه است. ذیل آیهی شریفه هم «وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً» رحیمیت، ؟؟ غیر از بخشش یک هدایت خاصّ رحیمیه است. حالا جالب است که من الآن ؟؟ اگر فرصت بود قبلاً وقتی احسان میکردم هر جا خدا غفور را به خود نسبت میدهد، بلا فاصله رحیم را هم گفته است. این نکته به نظر من بسیار جالب است.
- من بحث «سَیِّئاتِهِمْ» را در آیات دیگر نگاه کردم. حدود هفت، هشت آیه وجود دارد که این قضیه آمده است که تنها آیهای که بحث تبدیل سیّئه به حسنه است همین آیه است؛ یعنی در جای دیگری نداریم. ما بقی آیات، به شکل دیگری گفتهاند، سیّئات را تجاوز گفتهاند. این level بسیار بالاتری میشود و چیز دیگری است. ما آن شبهه را در ذهن خود داشتیم.
- همان نکتهای که آقای آقازاده هم گفتند همین بود.
- در این آیه، بحث شدّت رحمت الهی وجود دارد که کسی که گناه میکند با اینکه باز هم توبه کرده و برگشته است، نگرانی را از اعمال گذشتهی خود دارد امّا خدا در این قضیه، شدّت رحمت خود را نشان میدهد و میگوید: اصلاً غصّهی گذشته را نخور، تمام شد، وقتی که توبه کردی برگشتی و تمام شد. احساس میکنم خدا در آیهی بعد نیز توبه را معنا میکند. میگوید: «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ» کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد این توبه کردن و بازگشت است.
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
من نگاه مختصری بر تفسیر الفرقان انجام دادم. چون چند مورد حدیث ذیل این آیه آورده بود. یک حدیث از امام باقر علیه السّلام آورده است که میفرماید: در روز قیامت، مؤمن گناهکار را پیش خدا حاضر میکنند و خداوند تمام گناههای این بندهی خود را به او نشان میدهد بدون اینکه کسی مطّلع بشود وقتی میبیند او خجالت میکشد، تمام بدیها را به حسنه تبدیل میکند که بعد وقتی نامهی اعمال او را به بقیهی مردم نشان میدهند همه با تعجّب میگویند: آیا او حتّی یک گناه هم نداشته است؟ یک حدیث دیگر نیز از امام صادق علیه السّلام است که میفرماید: وقتی شخص گناهکار در محضر خداوند حاضر میشود و نامهی اعمال او را به او نشان میدهند… البتّه قبل از این، هیچ کسی نمیپرسد که من فلان گناه را انجام دادم و خیلی از انجام این گناه پشیمان هستم و در قیامت چگونه با من برخورد میکنند؟ امام صادق علیه السّلام اینطور جواب ایشان را میدهند که وقتی خداوند چنین شخصی را میبیند بدون اینکه هیچ فرشتهی مقرّب و پیامبری از آن گناه مطّلع بشود، تمام آن گناهان پاک میشوند و به جای آن، حسنات نوشته میشوند. اینجا یک نکتهی جالب وجود دارد که یک مقدار خارج از بحث است ولی اینکه این شخص میآید و میخواهد از امام صادق علیه السّلام بپرسد، امام صادق علیه السّلام را در جایی میبیند و مثلاً به ایشان میفرماید: من را در مکّه میبینی اما این شخص باز هم اصرار دارد که سؤال خود را بپرسد. دو مرتبه حضرت میگوید: من را در منا میبینی. مثل اینکه بخواهند شخص را بپیچانند. آن شخص دو مرتبه اصرار میکند و میگوید: یا ابا جعفر من سؤالی از تو دارم. حضرت در مرحلهی سوم جواب او را میدهند. حالا علّت اینکه نمیخواهند بدهند چه بوده؟ آخرین حدیث هم نکتهی بسیار جالبی دارد. خود حضرت میفرماید: آن تبصرهای که ما زدیم، مخصوص شیعیان گناهکار ما است (شیعیان را به ویژه مطرح میکنند).
- «العِلمُ عِندَ الله» ولی گاهی تأخیر در جواب یا احاله به بعد برای این است که میخواهند عطش شخص را بالا ببرند و او را به تأمّل بیشتر وادار کنند و آمادگی بیشتری در او به وجود بیاورند. در این مورد نیز که حضرت میفرمودند آنجا من را میبینی، آنجا من را میبینی… احتمال دارد که حضرت میخواستند این شخص یک سیر عملی داشته باشد و نسیمهای رحمت الهی که در مسیر مکّه و عرفات و منا و… بر او میوزد اگر امام با یک طهارت جدیدی القاء میکردند آن وقت چون ظرف تمیز شده برای خود شخص بهتر است. به علاوه اینکه اگر تا آن وقت انتظار دریافت نور خدا را داشت چیزهای بیشتری را به دست میآورد و احتمالاً آمادگی او بیشتر میشد.
- اوّلین نکتهای که بعضی از مفسّرین به آن اشاره کردهاند این است که «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» برای کسی است که هر سه اشتباه و گناه را داشته است، آن کسانی که شرک داشتند، قتل نفس و زنا میکردند و این «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً» چون قید ایمان را ندارد برای کسانی است که مورد اوّل را نداشتند؛ یعنی گناهکار بودند، یعنی قتل و زنا را انجام میدادند. چون بعضی از مفسّرین به این اشاره کردهاند که این «إلَّا» دو بخش دارد: یک بخش کفّار را استثنا میکند: یعنی راه نجات کفّار را یک طور تبیین میکند و نگرانی آنها را نسبت به ما قبلشان برطرف میکند که ما قبل شما را درست میکنم. بخش دوم را برای اهل ایمان بیان میکند که باید حقیقت توبهی شما به این شکل باشد.
نکتهی بعدی این است که خداوند تبارک و تعالی برای اینکه اینها را جذب کند، کار را برای آنها آسان میکند؛ یعنی وقتی که خداوند میخواهد با مؤمنین مخاطبه داشته باشد میگوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یعنی وقتی که وارد میدان و عرصه شدید نباید حسنه و هیچ عمل صالحی دست برداری، هر چقدر که در توان تو است -«الف» و «ل» دارد لذا جمع است- باید هر عمل صالحی که در توان تو است انجام دهی. ولی خدا با آن کسی که گناهکار است اینطور رفتار نمیکند. قدم به قدم او را جلو میآورد و او را در مقابل همهی حسنات قرار نمیدهد و آنقدر مسئولیّت او را سنگین نمیکند «عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» تمام این تنوینها اشاراتی دارند؛ «حالا یک قدم بردار و جلو بیا» چنین حالتی دارد؛ یعنی خدا دارد آنها را با قدم اوّل جلب میکند (آنها را نسبت به برداشتن قدم اوّل ترغیب میکند) که اینها وارد وادی بشوند؛ یعنی خداوند مطابق با طبع آن شخص، او را دعوت میکند. او در همان ابتدا عرصه را خیلی باز نمیکند که …
نکتهی بعدی در مورد «أُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» است که من در مورد این قسمت از آیه، سه نکته بیان میکنم. ۱- ما در طول تاریخ، مصادیق این آیهی شریفه را زیاد داریم و میبینیم؛ مثلاً طیّب، خیلی از انسانها توبه کردهاند ولی وقتی از طیّب اسم میبریم طور دیگری از او یاد میکنیم؛ یعنی هر چقدر گذشتهی او بدتر بوده امّا توبهی او بزرگتر و boldتر نشان داده میشود. این نشان میدهد که خداوند با توبهی او، تمام بدیهای او را به حسنه تبدیل کرده است. یا دربارهی حرّ که سردمدار ماجرای توبه است. ما هر چه از گذشتهی حرّ میگوییم که کجا بوده (چه جایگاهی داشته) بعد توبه میکند و به کجا میرسد، انسان میتواند به وضوح این تبدیل حسنه به سیّئه را در این رفتار ببیند که خدا چگونه همهی بدیهای آنها را به خوبی تبدیل کرده است. من در زندگی شخصی خود، بارها این را تجربه کردهام مثلاً حرفی زدهام که بسیار بد بوده است و بعد خود من متوجّه بودهام که وقتی توبه کردهام مثل اینکه برداشتها از این صحبت من، خیلی مثبت شده است؛ یعنی به جای اینکه از این حرف من برداشت غلطی بشود و این موجب شر بشود، خداوند «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» کرده است و از این حرف من، برداشتهای خوبی میشود! مثل اینکه ماجرا کاملاً برگشته است، گویی این صحبت من بد نبوده بلکه بسیار به جا و خوب بوده است. همانطور که بر عکس این حالت نیز زیاد اتّفاق میافتد. آدم احساس میکند دارد حرف خوبی میزند، غرور او را فرامیگیرد ولی میبیند از آن حرف خوب او برداشتهای بدی میشود و حسنات او به سیّئه تبدیل میشود. کار توبه این است که آدم را اصلاح میکند.
نکتهی بعدی که میخواهم بگویم شاید غلط هم باشد این است که ما در این عالم هیچ فعلی را نداریم که شرّ آن بیشتر از حسنهی آن باشد. خوبی همهی افعالی که در این عالم اتّفاق میافتد، غلبه دارد؛ یعنی رحمت خداوند بر این فعل، نسبت به غضب او سبقت دارد. هر فعلی که در این عالم اتّفاق میافتد، تبعات خوبی که دارد بیشتر از تبعات بد آن است. اگر این مبنا باطل باشد، باید اصلاح بشود. من اینطور برداشت میکنم که وقتی من یک عمل قبیح را انجام میدهم، شرور این عمل به من تعلّق پیدا میکند، حسنات آن به خوبان تعلّق پیدا میکند. مثلاً وقتی من با عصبانیت حرفی میزنم، عواقب این حرف من در زمان عصبانیت، دامن من را خواهد گرفت ولی وقتی آن شخص مؤمن در برابر حرف من سکوت میکند و صبر میکند حسنهی فعل او، دامن او را میگیرد و او این حسنه را برداشته است. وقتی که من اهل ایمان بشوم خداوند تبارک و تعالی از آن حسنه به من نیز نصیبی میدهد. حالا اگر من گناهی کردم و قاعدتاً شرّ این گناه باید دامن من را میگرفت… یعنی مثلاً من رباخوار بودهام. شرّ این رباخواری باید دامن من را میگرفت و من را بدبخت میکرد. وقتی که توبه میکنم، خداوند تبارک و تعالی میآید و اثراتی که این فعل داشته، خوبیهایی هم داشته است، خداوند آن خوبیها را متوجّه من میکند؛ یعنی این توجّه اعمال، متفاوت میشود، تبدیل میشود و به جای اینکه بخش بد اعمال من، آن شروری که بر این اعمال من متعاقب میشود به جای اینکه آنها دامن من را بگیرد، حسنات آن دست من را میگیرد. این سه نکتهای بود که از این آیه به ذهن من رسید. میشد که مصداقها را آدم میبیند که خداوند شرهای آنها را چگونه به حسنه تبدیل کرده است و یکی هم اینکه میتوانیم در رفتار خودمان… اگر بیابد، راحتتر میتواند این آیه را درک کند و نکتهی دیگر هم این است که تبدیل حسنه به سیّئه یعنی اینکه این عمل من، عمل واحدی بود؛ ممکن بود شرور آن دامن من را بگیرد ولی خداوند این سیّئه را به حسنه تبدیل میکند و خوبیهای آن دست من را میگیرد.
- یک نکته هم در مورد آن دو مسئلهای که شما میخواهید جمعبندی کنید میگویم و سؤال من هم بود که حالا بماند. نکتهای که به یاد آوردم این بود که آن آیاتی که قبلاً در مورد آن بحث میکردیم این بود که خداوند همهی گناهان را میبخشد مگر شرک. وقتی این آیه ضمیمه میشود نشان میدهد که آن شرکی که خداوند نمیبخشد همان شرکی است که به توبه ختم نشود و الّا شرکی که به توبه ختم بشود که این آیه مصداق آن است باز هم از آن آیه، استثناء میشود. این یک نکته است.
دو مسئلهای که برای من پیش آمد که به جمعبندی نرسیدم این بود که آقای اخوان در درس تفسیرشان نکتهای را بیان کرده بودند. فرمودند: (نعوذ بالله) مثلاً کسی که زنا میکند ولد زنا است. شما بخواهید یا نخواهید این از شما تولید شده است. در مورد گناه هم این را فرمودند. فرمودند: هر سیّئهای که انسان انجام میدهد مثل ولد زنا است که دیگر موجود است و شما نمیتوانید کاری در این مورد انجام دهید. بعد فرمودند: حالا خود توبه میکند خدای متعال بین او و این عمل که در فرد است فاصله قرار میدهد، بهترین حالت همین است؛ یعنی کسی که توبه میکند، خدای متعال بین او و بین آن مولود او، فاصله میاندازد.
بعد از حاج آقا سؤال کردم: پس آن آیهی «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» چطور است؟ ایشان فرمودند: این آیه مربوط به انسانهای خاصّ الخواص است که آنها را به هم تبدیل میکند. طبق آن پیش زمینهای که داشتم دو سؤال برای من در این آیات پیش آمد: ۱- خود علّامه فرمودند، در واقع دلیلی که برای این ادّعای خود آوردند فرمودند: چون در روایات، ذیل عرایض داریم آن عملی که شما انجام میدهید باقی میماند. حال اینکه وقتی انسان گناهکار دارد گناهی را انجام میدهد –طبق بحث فلسفی- فانی میشود و مدام به حالت دیگری تبدیل میشود. پس این گناه، فعل خارجی نیست چون باقی نمیماند، فانی میشود و از بین میرود. پس منظور چیست؟ همان اثری که در ذات انسان میگذارد. پس حالا با آن توبه، ذات شقی به سعید تبدیل میشود. طبق این بیانی که آقای اخوان داشتند که ظاهراً آیاتی هم مؤیّد این است، کلام علّامه این را در بر نمیگیرد؛ یعنی ذات شخص، خوب شده است امّا آثار سوء و ولدهایی که از آن عمل سوء گذاشته بود چطور؟ آیا آنها هم به حسنه تبدیل میشود یا خیر؟ اینجا در مورد آن بحث نکردهاند. حالا کلام کاملتر آقای اخوان این است یا… باید روی آن فکر بشود.
نکتهی دوم بحثی بود که آقای محمّدی نیز به آن اشاره کردند. علّامه میگویند این آیه در مورد مشرکین است. همانطور که در قرآن در مورد مؤمنین داریم که اگر خدای سبحان بخواهد آنها را ببخشد، یا از گناهان آنها تجاوز میکند یا آن گناهان را میپوشاند. این نشان میدهد که در واقع مقام و حالات پایینتری از ظاهر این آیه است. خداوند با مشرکین چنین میکند امّا نسبت به مؤمنین فقط میپوشاند؟! حلّ این مسئله به چه صورت است؟
- قبلاً نیز اشاره شد که این آیه (آیهی ۷۰، سورهی فرقان) به مشرکین اشاره دارد و آیهی بعد از آن است که …
- این حرف علّامه است، ایشان این جمله را دارند که آیهی بعدی، مطلق افراد گناهکار است ولی این آیه، با توجّه به «آمَنَ» قرینه است که در ارتباط با مشرکین است و حرف علّامه است.
- از سوی دیگر وقتی روایات را نگاه میکنیم میبینیم که همین آیه را برای مؤمنین اختصاص میدهند.
- من فرمایشات شما را بازگو میکنم. مسئلهی عکس العمل توبه به چند شکل قابل فرض است: یک مورد این است که وقتی انسان کار بدی انجام میدهد، استحقاق کیفر دارد ولی اگر توبه کرد خدای متعال با اینکه مستحقّ کیفر بود، او را کیفر نمیکند؛ یعنی منظور از تبدیل سیّئه به حسنه این است که اگر بنا بود او را سرزنش کند یا کتک بزند حالا به جای سرزنش و کتک، او را تشویق میکند و حتّی به او جایزه هم میدهد. یک فرض این است که خاصیت توبه این است که آن عکس العملی که عمل بد داشت، مانند زمانی که او عمل خیری انجام داده است با او برخورد میکند.
فرض دوم این است که وقتی خود این عمل واقع شد، «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۳] خود عمل، کیفر است و خود عمل برای انسان پاداش است. وقتی خباثت وجود انسان هلول کند، کار خوب او که ظاهراً خوب است نیز بد میشود و در مورد آدم بد که کار بدی انجام داده بود، باطن غیبت یک کثافتی است، قازوراتی است. این را انجام داده است و وقتی پرده کنار برود معلوم است که این همان جیفه است، أکل گوشت برادر مرده است که او اینطور آن را میخورد؛ این یک حقیقت است. آدم وقتی که عمل بد انجام میدهد در وجود خود، در کمون خود، در بطون خود، یک لکّهی سیاه، یک امر خبیث ایجاد میشود ولی اگر توبه، توبهی نصوح باشد خدای متعال آن لکّه را برمیدارد. عین غدّهی سرطانی که با بمباران شیمیایی از بین میرود، وقتی کسی توبه میکند این توبه مانند همان بمباران شیمیایی بدون عوارض است؛ یعنی خدای متعال آن چیز بد را برمیدارد و به جای آن چیز خوب میگذارد. این هم یک مسئله است. مثل پیوندی که در درختان انجام میشود که میوهی بد درخت به میوهی شیرین و خوب تبدیل میشود، این مسئله هم به همین صورت است.
فرض سوم این است که انسان، یک ذات دارد و یک عمل دارد، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ»[۱۴] عکس این مطلب نیز وجود دارد «وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یُحِبُّ عَمَلَهُ» در آن جایی که «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»[۱۵] شده است. در آنجا هم ذات خراب شده و هم عوارض ذات. وقتی که مادّه خراب شد، تولید آن نیز خراب میشود. فرمایش امام حسن عسگری (علیه الصّلاه و السّلام) میفرماید: «مَنْ زَرَعَ خَیْراً یَحْصُدْ غِبْطَهً وَ مَنْ زَرَعَ شَرّاً یَحْصُدْ نَدَامَهً»[۱۶] (ظاهراً از أبی عبد الله است) (گندم از گندم بروید، جو ز جو) وقتی ذات انسان خراب بود، عوارض ذات نیز خراب است لذا اگر عوارضی داشت، تمام خوبیهای کفّار را در قیامت به شیعه برمیگردانند چون اصل خیر از خانهی امیر المؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما میجوشد «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ»[۱۷] خیر برای آنها تأمین است از ما غصب کردهاند. اصلاً حقّ کار خیر ندارند، متعلّق به ما است که آنها بردهاند، سرقت است، «أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»[۱۸] وقتی از در وارد نشد از دیوار میرود هر چیزی که بردارد سرقتی است و بر سر او میزنند و از او میگیرند. شیعهها هم هر چقدر کار بد کنند ریش آنها را میگیرد که امیر المؤمنین علیه السّلام را مظلوم نگه داشتهاند. این طبق روایات است. تمام سرقتها، تمام زناها، تمام قتل نفسها به آن ریشههایی برمیگردد که بعد از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگذاشتند آن راه ادامه پیدا کند. آنها یک زرعی دارند که تا قیامت فساد از آن میروید. این هم یک مسئله است.
در این آیهی کریمه، خدای متعال گروههایی را نام برد که عباد الرّحمن اینها هستند و این عوارض را ندارند. بعد فرمود: کسی که مشرک بشود، کسی که زنا کند، کسی که قتل نفس انجام دهد ۱- در جهنّم وارد میشوند، ۲- خلود پیدا میکنند، ۳- به آنها اهانت هم میشود. آنها مهاناً در آنجا هستند که غیر از اصل عذاب است؛ یک عذاب روحی و یک عذاب شخصیتی. این عارضهی شرک و زنا و قتل، چنین چیزی است. یا بگوییم حقیقت آن، باطن آن سه مشکل، چنین چیزی است که اینها در قیامت در جهنّم خواهند بود، همیشگی در آنجا خواهند بود و گرفتار ذلّت و اهانت هستند. از اینها استثناء میکند «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»[۱۹] استثنای اینها باید این سه ویژگی را داشته باشد که به جهنّم نرود، خلود پیدا نکند و مورد اهانت نیز قرار نگیرد. چه کسانی استثناء شدهاند؟ کسی که اوّلاً از آن راه کجی که میرفت، توبه کند؛ یعنی برگردد. تا به حال اشتباه میرفت، داشت به بیراه میرفت امّا حالا وارد جادهی صحّت حرکت و مستقیم آمد.
پس اوّلین شرط، رجوع است. آدم بد باید از بدی خود رجوع کند، برگردد. آیا تنها برگشتن کافی است؟ خیر، «آمَنَ» چه مشرک باشد… مقام علّامه رضوان الله تعالی علیه در اینجا محفوظ است. ما گاهی بعضی از مطالبی که ایشان میفرمایند را متوجّه نمیشویم، ما خودمان را عرض میکنیم. ایشان یک بحثی در مورد «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[۲۰] هر گناهی، ریشه در شرک عملی دارد. این توحید عملی و شرک عملی اجمالاً تمام گناهان… اگر مشرک هم نباشد امّا شرک عملی دارد «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[۲۱] عموم مردم شیطان را نمیپرستند امّا اطاعت کردن از شیطان، نوعی شرک است، شرک در طاعت است. باید این شرک را به ایمان تبدیل کند، توبه کند و آن چیزی که باعث میشود این انسان وسوسه شود و گناه کند یک نوع شرک بود. حالا اصل رجوع، یک مسئله است ولی تحوّل که آن منشأیی که باعث میشد ما گناه کنیم که شرک طاعتی ما بود، آن را هم به ایمان تبدیل کنیم. آیا این کافی است؟ خیر، باید کاری هم انجام دهیم. وقتی خراب کردیم، حالا باید آباد کنیم.
این سه ویژگی که یکی رجوع است، دوم تحصیل ایمان است، آن مقدار از شرک، هر مقدار از شرک که داشته یک وقت مشرک بوده، موحّد نبوده که «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمُ»[۲۲]، «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»[۲۳] آن شرک است به آن صورت امّا معصیت هم یک نوع شرک است. باید آن چیزی که منشأ گناه میشد که شرک است را به ایمان تبدیل کند که برای او غفلتی عارض نشود که شیطان را به جای خدا بگذارد و از او اطاعت کند یا نفس خود را… «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ»[۲۴] شرک است. با اینکه عالم بوده، موحّد هم بوده ولی هواپرست بوده. در مورد بلعم باعورا، بلعم نه بتپرست بود و نه شرک شرک اعتقادی داشت، «آتیناه من آیاتنا» خدا آیات خود را به او داده بود. «لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»[۲۵] خود این عمل، پرستش غیر خدا است. او هوای (نفس) خود را پرستید بنابراین نوعی یا درجهای از شرک برای او حاصل شد. در هر گناهی یک شرک ایجاد میشود. این «آمَنَ» میخواهد بگوید حالا که توبه کردی اگر دو مرتبه به گناه برگشتی معلوم میشود که ایمان تو هنوز ایمان مؤثّر نشده است، «آمَنَ».
سوم ثمرهی این بازگشت به ایمان، عمل صالح است، «وَ عَمِلَ صالِحاً». این استثناء شده است. اگر کسی اینها را داشت «أُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» حالا که چنین تحوّلی پیش آمده است هم بازگشت و هم اصلاح درون که اسم آن ایمان است، اصلاح باور، تحصیل باور واقعی، سوم حرکت عملی. این بازگشت، قدم اوّل است، ایمان که بازسازی باطن و منشأ آن عمل سابق بوده قدم دوم است و حرکت عملی و جوارحی یا جوانحی که اکتسابات باطنی است، نیّات خیر است در مرحلهی سوم قرار دارد. اگر برای شخصی چنین تحوّلی نسبت به سابقهای که داشت پیش آمد «أُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ». بعضی از بزرگان مثال زدهاند و گفتهاند: این کود الآن شیمیایی است امّا سابقاً سرویسهای بهداشتی و توالتها را خالی میکردند… ما در روستاهای خودمان اینها را بالعیان دیده بودیم. این لجن و کثافت را بار حیوان میکردند و به باغها یا مزارع میبردند و پخش میکردند. اصلاً ذات این، کثافت و میکروب بود ولی بعد از مدّتی آدم میرفت و میدید این کودها به چه میوههای شیرینی تبدیل شده است، چقدر حاصل این مزرعه، حاصل خوبی شده است! این هم خودش تغییر کرد، جذب یک موجودی شد که استحاله شد، هویت آن تغییر کرد. تا زمانی که آن بود، کثافت بود، تعفّن بود، منفور بود ولی الآن دیگر آن نیست، این از «آن» بود برگشت و مسیر دیگری را طی کرد. بعد هم نورانیتی در ذات او پیش آمد و بعد به ثمرات شیرین تبدیل شد.
آدمی که توبه میکند به شجرهی طیّبهی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وصل است «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا»[۲۶] اصلاً رمز اینکه میگوید به آنجا برو «أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ». چرا «جاؤُکَ»؟ برای اینکه کثافت است، شجرهی طهارت، آن است، «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»[۲۷] ذات او طاهر است. اگر تو بخواهی ذات تو تغییر پیدا کند باید تو نباشی، برو جذب او باش که از این به بعد رایحهی او را داشته باشی، خوی او را داشته باشی، تو از میوههای وجود او بشوی. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ» با دو صفت، «تَوَّاباً رَحیماً» رحیمیت که مطرح شدن غفور و رحیم در کنار هم میآید. وقتی خدا به کسی لطف کرد و از او گذشت، تنها گذشت نیست، خدا او را رشد میدهد، او را الهی میکند، رحیمیت او باعث میشود انسان را در دامن خود بگیرد و دیگر این شخص، شخص سابق نیست، آیهی خدا است، مظهر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم است، او مظهر ائمّهی اطهار علیهم الصّلاه و السّلام است.
به نظر میرسد ظاهر آیه چنین چیزی را تداعی میکند که کسی مشرک است، قاتل است، زانی است، مجموعهی این گناهان را دارد یا اینکه مشرک است، قتلی نکرده، زنا هم مرتکب نشده است. یا اینکه قاتل است ولی مشرک نیست، زانی است ولی قاتل نیست، مشرک هم نیست. هر کدام از اینها به تنهایی استحقاق ورود در جهنّم، خلود در جهنّم و مستحقّ موهون بودن و خوار بودن هستند. هر کدام به تنهایی علّتی برای چنین عواقبی است.
حالا اگر هر سه عارضه را میداشتند ولی توبه، توبهی واقعی بود یا هر کدام را بدون دو مورد دیگر داشتند این سه خصوصیت را دارا شدند، رجوع کردند، باطن و منشأ وجودی خود را اصلاح کردند و در عمل هم نشان دادند که این، آن نیست. تا به حال آدم بدی بود و کارهای بدی انجام میداد ولی الآن آدم خوبی است و میخواهد کارهای خوبی انجام دهد. شروع هم با یک عمل صالح است. این یک نکته است.
نکتهی دیگر را آقای رضازاده بیان کردند که بسیار لطیف بود. ۰۱:۰۴:۵۳؟؟ همانطور که در مورد روزهدار. اوّلاً نمیگوید: من نوشتهام میگوید: «کُتِبَ»[۲۸] نوشته شده است. ثانیاً میگوید: تنها شما نیستید در گذشتگان هم این بوده است. ثالثاً میگوید: «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ»[۲۹] چند روز بیشتر نیست. خدا میخواهد تلخی کار را از کار بگیرد. به نوعی او را نوازش میکند که وحشت نکند که باید یک ماه را روزه بگیرم؟! میگوید: یک ماه است، بسیار زود به پایان میرسد به علاوه اینکه تنها تو نیستی که روزه میگیری «۰۱:۰۵:۳۶؟؟ تَابَت» بعد هم اینکه وقتی من بخواهم خود را نشان بدهم میگویم «من». در جاهایی که خدای متعال، رحمت واسعهی خود را میخواهد شامل کند «أَتُوبُ عَلَیْهِمْ»[۳۰] میگوید: من این کار را انجام دادهام. ولی در سختیها «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ»[۳۱]، «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ» جاهایی که سختی دارد، خدا خود را نشان نمیدهد! ولی آنجا که راحتی دارد، خدا خود را نشان میدهد و این لطف خدا است. اینکه خدا لطیف است، لطافت خدا این را اقتضا میکند. دل، چنین توبهای، یک ارتباط را، یک اتّصالی را ایجاد میکند که دیگر من، من نیستم «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»[۳۲] یا در مورد حسنه هم همین تعبیر را دارد که انسان، طوری میشود که با او میشود و بعد حسنه و کارهای خیر از او حاصل میشود. اینکه بگوییم این آیهی اوّل در مورد مشرکین است با آیهی بعد عمومی است، من این را در ظاهر چندان حس نمیکنم. ظاهر، سه مرحله را ردیف کرده و مجازات آن را خیلی شفاف بیان کرده است و کسی که برگردد و منشأ را اصلاح کند، استثناء میکند. حدّاقل یک کار هم به ما ارائه کند که بگوییم آمدهای! «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ»[۳۳] ولو یک مورد امّا به ما بده، ما گذشتیم و تمام شد. آیهی بعد یک مقدار وسیعتر میکند. آنجا دیگر «عَمَلًا صالِحاً» ندارد. آنجا میخواهد بگوید حالا…
- آیهی بالا (آیهی ۷۰) «عَمَلًا صالِحاً» را ذکر کرده است و آیهی بعد (آیهی ۷۱) «عَمِلَ صالِحاً» را ذکر میکند.
- بله، این دایره را وسیع کرده است. غیر از این سه مورد هر کسی توبه کند او نیز مشمول غفران غفور و رحمت رحیمیهی حضرت حق سبحانه و تعالی خواهد شد.
[۱]– سوره مبارکه فرقان، آیه ۳۰٫ (وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۹۹٫ (رَوَى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّکُمْ فِی زَمَانِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ اَلسَّفَرِ، وَ اَلسَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ، فَقَدْ رَأَیْتُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهَارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ، وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ، وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ، فَأَعِدُّوا اَلْجَهَازَ لِبُعْدِ اَلْمَفَازِ، فَقَامَ اَلْمِقْدَادُ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا دَارُ اَلْهُدْنَهِ قَالَ: دَارُ بَلاَءٍ وَ اِنْقِطَاعٍ، فَإِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ اَلْفِتَنُ کَقِطَعِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ، فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ، مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى اَلنَّارِ، وَ هُوَ اَلدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ، وَ هُوَ [کِتَابٌ فِیهِ] تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ اَلْفَصْلُ، لَیْسَ بِالْهَزْلِ، لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ، فَظَاهِرُهُ حِکْمَهٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ، ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لَهُ تُخُومٌ وَ عَلَى تُخُومِهِ تُخُومٌ لاَ تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَى غَرَائِبُهُ، فِیهِ مَصَابِیحُ اَلْهُدَى وَ مَنَازِلُ اَلْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى اَلْمَعْرُوفِ لِمَنْ عَرَفَهُ .)
[۳]– سوره مبارکه حشر، آیات ۱۸ تا ۲۱٫
[۴]– سوره مبارکه فرقان، آیه ۶۸٫ ) وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ ۚ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ یَلْقَ أَثَامًا(
[۵]– سورهی فرقان، آیه ۶۹٫ (یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا)
[۶]– سورهی فرقان، آیه ۷۰٫
[۷]– سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۸٫ (هَٰذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ)
[۸]– سوره مبارکه توبه، آیه ۶٫
[۹]– سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۰٫
[۱۰]– سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۱٫
[۱۱]– سوره مبارکه نحل، آیه ۹۷٫
[۱۲]– سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۰٫
[۱۳]– سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۶؛ سوره مبارکه تحریم، آیه ۷٫
[۱۴]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۴۱۱٫
[۱۵]– سوره مبارکه بقره، آیه ۸۱٫ (بَلَىٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)
[۱۶]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ۱، ص ۱۸۲٫
[۱۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۶٫
[۱۸]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۹٫ (۞ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ ۖ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ ۗ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)
[۱۹]– سوره مبارکه مریم، آیه ۶۰٫ (إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا)
[۲۰]– سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫
[۲۱]– سوره مبارکه یس، آیه ۶۰٫ (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)
[۲۲]– سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫ (وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)
[۲۳]– سوره مبارکه نساء، آیات ۴۸ و ۱۱۶٫
[۲۴]– سوره مبارکه جاثیه، آیه ۲۳٫ (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ)
[۲۵]– سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶٫ (وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)
[۲۶]– سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫ (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)
[۲۷]– سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)
[۲۸]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳٫ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)
[۲۹]– سوره مبارکه بقره ، آیه ۱۸۴٫ (أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ ۚ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ۚ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ ۖ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ ۚ وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ ۖ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
[۳۰]– سوره مبارکه بقره ، آیه ۱۶۰٫ (إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَـئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)
[۳۱]– سوره مبارکه بقره ، آیه ۲۱۶٫ (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)
[۳۲]– سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫ (وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ)
[۳۳]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص ۵۹۸٫ (یَا مَفْزَعِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ یَا غَوْثِی عِنْدَ شِدَّتِی إِلَیْکَ فَزِعْتُ وَ بِکَ اسْتَغَثْتُ وَ بِکَ لُذْتُ لا أَلُوذُ بِسِوَاکَ وَ لا أَطْلُبُ الْفَرَجَ إِلّا مِنْکَ فَأَغِثْنِی وَ فَرِّجْ عَنِّی یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ یَا عُدَّتِی فِی کُرْبَتِی وَ یَا صَاحِبِی فِی شِدَّتِی وَ یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی وَ یَا غَایَتِی فِی رَغْبَتِی أَنْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتِی وَ الْآمِنُ رَوْعَتِی وَ الْمُقِیلُ عَثْرَتِی فَاغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)
پاسخ دهید