«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ»

-‌ ظاهراً باید آیه‌ی بعدی را…

– بله حاج آقا. آیه‌ی ۶۹ و ۷۰٫

-‌ «وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ»[۱] یا قبل از آن.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (1) 

آثار سه گناه شرک و زنا و قتل در کلام علّامه و مفسّرین

-‌ بله. «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ»[۲] اگر نکته‌ی جدیدی باشد «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً»[۳].

-‌ رسیدیم به آیه‌ای که «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۴] این بحث را از یک مقدار عقب‌تر بیان می‌کند که «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً»[۵] من این‌جا سه تا بیان نوشتم؛ یکی از بیان‌ها همان بیانی است که مرحوم علّامه و سایر مفسّرین دارند که فرمودند: منظور این است که هر کسی، چه از کفّار، چه از مسلمان‌ها این سه گناه را انجام بدهد، چند تا ثمره دارد، چند تا نتیجه دارد؛ یکی این است که عذاب او در روز قیامت مضاعف می‌شود. دوم این است که در حالی که خوار شده است، خلود در جهنّم دارد. طبق این بیانی که آقایان دارند، دو تا مسئله وجود دارد؛ یکی این مسئله‌ی مضاعف شدن عذاب است. البتّه خیلی روی این تمرکز نکردم، جواب آن مشخّص است. وقتی خدای سبحان به چیزی وعید داد، طبق آن عمل بکند، این دیگر خلاف عدل نیست. می‌گویند: اگر کسی این کار را بکند، سه بار او را می‌زنم، پنج بار او را می‌زنم، این دیگر خلاف عدالت نیست. لذا از این جهت منظور این است که این‌ها مستحق یک عذاب هستند. خدای متعال عذاب آن‌ها را چند برابر می‌کند.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (2) 

تفسیر کلمه‌ی خلود در آیه‌ی قرآن

 امّا مسئله‌ای که طبق این بیان محلّ بحث است، این است که با توجّه به این‌که اگر «ذلک» را به هر کدام از این گناهان بزنیم، مسئله‌ی خلود نسبت به مسلمان زنا کار یا مسلمان قاتل چگونه است که این‌جا آمدند توجیه کردند گفتند: در واقع با سه بیان این کلمات توجیه می‌شود. اوّل این‌که بگوییم این‌جا خلود به معنای مدّت طولانی برای مسلمان زناکار یا قاتل است و خلود به معنای دوام و استمرار برای مشرک است یا کافر است یا می‌گوییم نه، مشار إلیه در هر سه گناه با همدیگر می‌خورد؛ در این صورت دیگر مسئله‌ی خلود مشکلی ایجاد نمی‌کند و این‌که بگوییم این دو تا گناه زنا یا قتل این اقتضا را دارد که نتیجه و ثمره‌ی آن بحث خلود بشود؛ سه نکته در مورد جواب این سه تا بیان به ذهن من رسیده است. اوّل این‌که طبق مبنای بعضی از اصولیّین این‌که ما لفظ خلود را یک بار به معنای دوام بگیریم، یک بار به معنای موقّت و مدّت طولانی. استعمال اللّفظ اکثر از یک معنا پیش می‌آید که طبق بعضی از بیانات فرمودند. در موردِ مورد دوم و سوم که پذیرش است. این‌جا دیگر اصلاً محلّ اشکال نیست. ما گفتیم این دو تا گناه اقتضای خلود دارد. اگر طرف مسلمان باشد یا این‌که مشار إلیه «ذلک» به هر سه‌ی این گناهان بخورد، آن وقت دیگر این وسط شبهه‌ای به وجود نمی‌آید که ما بگوییم با آیات معارض می‌شود و روایاتی داریم که خلود فقط مختصّ مشرکان است. این یک بیانی بود که مفسّرین داشتند.

دو تا بیان دیگر برای شما عرض بکنم. یکی این است که ما آیه را این‌طور بیان بکنیم «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً»[۶] یعنی هر یک از شما کفّار و مشرکین که این گناهان را انجام بدهید، عذاب قیامت دو برابر است و خلود در آتش دارید. اگر این بیان را بگیریم، دیگر آن مسئله‌ی خلود، محلّ شبهه نمی‌شود. سه تا دلیل هم این‌جا وجود دارد به خاطر این‌که مؤیّد این بیان بشود. اوّلین مورد هم بحث سیاق آیات است که سیاق آیات در برابر بیان اوصاف عباد الرّحمن در برابر مشرکین بوده است که خود مرحوم علّامه هم ذیل آیه‌ی قبلی، یعنی آیه‌ی ۶۸ این‌طور بیان کردند که این بحث کفر و بحث شرک و قتل و زنا اوصاف رایج کفّار بوده است. لذا این آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» یعنی مخاطب این آیه همین مشرکین هستند. یعنی ای مشرکین که شما این سه تا گناه را انجام می‌دهید، هر کدام از شما این گناهان را انجام بدهد این آثار را دارد. این اوّلین دلیل برای این بیان.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

دومین بیان همین بحث خلود است. یعنی ما از این طرف بگوییم خود خلود حکایت می‌کند که مراد از «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» مشرکین هستند که خلود برای این‌ها ثابت است، نه مسلمان زنا کار یا قاتل. سومین دلیل ما آیه‌ی ۷۰ است که خدای سبحان می‌فرماید: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ» که خود مرحوم علّامه هم این‌جا بحث می‌کنند که قید «آمَنَ» که آورده است، حاکی از این است که آیه‌ی قبل در برابر کسانی بوده است که مشرک بودند که قید «آمَنَ» را آورده است. اگر مسلمان بودند که دیگر قید «آمَنَ» را نمی‌آورد که خود ایشان بیان می‌کنند.

 آیه‌ی بعد عهده‌دار توبه‌ی مسلمان‌ها است. طبق این سه دلیل که ما آوردیم که می‌شود به آن سه شاهد گفت؛ در واقع مراد از این «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»[۷] یعنی هر کدام از این مشرکین. این‌جا طبق این آیه هم دیگر شبهه‌ی خلود مطرح نمی‌شود. امّا بیان آخر این است که نه، لزوم ندارد که حتماً تخصیص بزنیم یا مقیّد بکنیم «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» را به مشرکین بگوییم نه، هر کسی چه مسلمان زنا کار یا چه کافر مشرک این کارها را انجام بدهد برای او خلود وجود دارد.

لکن با چه بیانی؟ با این بیان که خدای سبحان می‌فرماید: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» فعل مضارع را می‌آورد؛ یعنی کسی که پیوسته و مستمراً این سه گانه‌ها را انجام بدهد. لذا ما ذلک را به هر سه گناه بزنیم یا به تک گناه بزنیم یا مراد از این «وَ مَنْ یَفْعَلْ» مسلمان باشد یا غیر مسلمان، برای این بیان خود هم چند تا مؤیّد وجود دارد. یکی از آن‌ها که همین مضارع است؛ دومین مؤیّد آیه‌ای است که در سوره‌ی بقره وجود دارد آیه‌ی ۸۱ می‌فرماید: «بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ‏» یعنی فرق نمی‌کند شما مسلمان هستید یا کافر هستید، کسی که حدّ گناه او به جایی برسد که دیگر این گناه کأنّه فطرت او را، وجود او را احاطه بکند، خلود برای او ثابت است که این آیه کمک می‌کند ولو مسلمان است. لکن چون مستمراً سیره‌ی او زنا شده است، سیره‌ی او قتل شده است؛ خلود برای یک چنین آدمی ثابت است. بعلاوه بر این‌که خود آیه‌ی بعد که می‌آید استثناء می‌زند: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ»[۸] کسی که این‌طور باشد؛ یعنی این زمانی که از دنیا رفت، همچنان بر این گناه خود استمرار داشته باشد، یعنی بدون توبه از دنیا رفته است کما این‌که حالا تتبّع نداشتم؛ ظاهراً این‌طور است کسی که با گناه بدون توبه از دنیا برود، اهل جهنّم است. با این بیان مشکل خلود دیگر ایجاد نمی‌شود.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

شبهه‌ی خلود در جهنّم شخص مسلمان

ممکن است کسی اشکال بکند که خوب طبق این بیان شما که گفتید حالا هر کسی، چه مسلمان، چه کافر این سه گناه را انجام بدهد، عذاب او این چنین است که خلود دارد؛ خوب آن وقت آیه‌ی بعد که می‌فرماید: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ»[۹] این چطور هم‌خوانی دارد که مسلمان باشد بعد قید «آمَنَ» را هم دربربگیرد؟ شاید این را هم بتوان طبق روایت این‌طور بیان کرد که ما در روایت داریم کسی که زنا می‌کند، یا خلاصه قتل می‌کند در آن لحظه‌ی گناه روح ایمان از او خارج می‌شود که به آن میزان در ایمان از او گرفته می‌شود که لذا این قید «آمَنَ» می‌شود این را حل بکند. این سه تا بیان بود. دو تا بیان آخر در واقع رفع اشکال  از بحث خلود می‌کند که امثال علّامه مطرح کردند.

-‌ ظاهراً هم در مورد قتل، هم در مورد زنا مستقلاً داریم که «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»[۱۰] در مورد زنا هم، همین را داریم. آیه‌ی آن را به یاد نمی‌آورم ولی آن‌جا هم تصریح شده است که زانی در جهنّم خالد است. ایراد خلود را ما از نظر قرآنی نداریم.

– طبق بیان علّامه نظر شما بود؟

– بله حالا هر کسی گفته باشد، جسارت نمی‌کنیم ولی خلود مشکلی ندارد، خلود در جهنّم… اصل نجات از جهنّم مؤونه می‌خواهد. «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها … * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا»[۱۱] تا این احراز نشود، آن‌جا می‌مانیم.

-‌ اصل بر برائتsadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

اکتسابی بودن بهشت

– آن‌جایی که نص است، اصل نداریم. هم «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها» است. یعنی بهشت اکتسابی است. هیچ کسی ندارد. هر که می‌خواهد برسد باید کسب بکند. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[۱۲] خیلی تصریح است. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏» باز این آیه‌ی کریمه‌ی «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ»[۱۳] یک آیه هم دارد: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ‏»[۱۴] اجمالاً خدای متعال تشویق می‌کند: بهشت می‌خواهی، باید کار بکنی و الّا نمی‌رسی. ‏

-‌ جواب ما برای بحث خلد شاید همان چیزی بود که سال‌های اوّل حوزه، به خصوص در بحث‌های کلامی که می‌گویند: خدا علم ازلی و ابدی دارد به این‌که اگر این طرف ماند، بنای او بر این بود که این کار را ادامه بدهد و چرا آن طرف ما می‌گوییم: به عدل خدا لطمه‌ای وارد نمی‌شود و نمی‌شود اشکالی کرد، به خاطر این است که این اگر بود همین‌طور بود، پس خدا هم آن طرف همان معامله را با او می‌کند، همان عذاب همیشگی وجود دارد.

-‌ این‌ها را جلسه‌ی قبل گفتیم، این‌ها وجوه احتمالات است.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

دلایل ضعف شدن عذاب

-‌ من علّت دو برابر شدن عذاب را نگاه می‌کردم، یک مقدار روی این قضیه تأمل کردم که چرا ضِعف شده است، چرا مضاف شده است. چند چیز به ذهن من آمد نگاه کردم کتاب مجمع البیان را دیدم به همین مطالب اشاره شده است. یکی این‌که می‌شود: در همان وهله‌ی اوّل خدا دارد اهمّیّت این گناهان را با این مجازات نشان می‌دهد که اگر بنا باشد کسی این کار را انجام بدهد، این مدلی عذاب می‌شود. یعنی حالت عادی این است که شما یک گناه انجام دادی، یک عذاب داشته باشی ولی اگر این مدل گناه‌ها با علم به این‌که این‌ها اشتباه است و گناه است، عمداً باشد؛ آن طرف این‌طور با شما حساب می‌شود. یعنی عذاب آن مضاعف می‌شود این یک احتمال است که می‌شود در موردآن گفت.

یک احتمالی را که من خواندم و خود مجمع این را به عنوان قیل آورده بود، گفته بود: عذاب دنیا و آخرت است که مضاعف را آن‌طور گرفته است که این با همان «یَوْمَ الْقِیامَهِ»[۱۵]رد بشود. یعنی خود «یَوْمَ الْقِیامَهِ» دارد تأکید به این می‌کند که برای قیامت است و خالد بودن آن هم اصلاً  در دنیا نمی‌شود. او این را این‌طور رد می‌کند. یکی دیگر هم این است که فکر می‌کنم خود مجمع هم این را بیشتر قبول کرده بود، این نظر بود که منظور از این عذابی که مضاعف است اِجزای عذاب است؛ نه استحقاق عذاب که یک وقتی یک کسی دوباره بیاید اشکال بکند که چرا کسی یک بار اشتباه کرده است، یک بار گناه کرده است، دو بار مستحق عذاب بشود. فرمودند: این  به اجزای عذاب برمی‌گردد. چون طبیعتاً اگر ما آن را قبول داشته باشیم که دو بار مستحق عذاب بشود، خوب این هم باز ظلم می‌شود. این هم از خدا بعید استت.

-‌ منظور از اِجزای عذاب را متوجّه نشدم.

-‌ اِجزای عذاب مثلاً کأنّه خدا گفته باشد: اگر این گناه را مرتکب بشوید، دو سه بار شما را عذاب می‌کنم. نه این‌که دو بار مستحقّ… استحقاق را کنار آورده است، دارد اهمّیّت خود گناه را بالا می‌برد. مثلاً این گناه، یک عذاب دارد فلان گناه که قتل عمد باشد، قتل نفس باشد یا زنا باشد این دو تا عذاب دارد. به آن عمل عذاب خورده است، نه به این‌که مستحق باشد، دو بار عذاب بشود.

– می‌شود استحقاق نداشته باشد، در عین حال عذاب بشود.

-‌ نه خود عمل قبیح است، یعنی به خود عمل دو بار عذاب خورده است. اشتباه می‌شود این‌طوری اگر… آن چیزی که من خواندم این‌طور فهمیدم حالا نمی‌دانم. فکر می‌کنم نزدیک باشد. یعنی خود آن گناه خیلی قبیح است.

-‌ البتّه ما بیانات شما را در این رابطه شنیده بودیم ولی در عین حال اگر نکته‌ی جدیدی دارید بگویید.

-‌ بحث مضاعف بودن را یکی از دوستان گفت، من گفتم: ضِعف به معنای اضافه شدن است.

-‌ ما باید از آقای محمّدی یک تجلیلی کرده باشیم؛ نکته‌ای گفت که ما در جلسه‌ی قبل نگفته بودیم و آن این است که یکی از احتمالات این آیه‌ی کریمه این است که تخصیص می‌زند آن کلّی «جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها»[۱۶] آن در عموم گناهان همین‌طور است. هر گناهی با جزای خود مماثلت دارد الّا این گناهان. این آن عمومات را تخصیص… البتّه ایشان این بیان را نگفتند ولی منظور ایشان این بوده است، این نکته‌ی جدیدی است، خوب است.

– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (9)

نکاتی در مورد ضِعف شدن عذاب در روز قیامت

 آنچه که به ذهن ما رسیده است. در بحث «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ»[۱۷] چند تا چیز در مورد این‌که خداوند می‌فرماید: در روز قیامت عذاب او ضعف می‌شود به ذهن من رسیده است. اوّل این‌که جلسه‌ی گذشته توضیح دادیم که ضعف یعنی «یزداد الشّی‏ء مثله» یعنی زیاد شدن یک شیئی نه این‌که لزوماً دو یا چند برابر شدن که البتّه خوب طبیعتاً وقتی یک چیزی زیاد می‌شود، چند برابر هم می‌شود. بعد چرا ما «یزداد العذاب» داریم یا همان «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ ُ یَوْمَ الْقِیامَهِ» داریم؟ یکی از آن‌ها را که جلسات گذشته هم یکی از دوستان یک سؤالی را پرسید که حضرت استاد این‌طور جواب دادند که: عذاب دنیا با عذاب برزخ با روز قیامت مراحل عذاب این بالاتر است. اگر مثلاً من الآن یک گناهی را انجام دادم مثلاً جزای آن این می‌شود که تصادف می‌کنم تا اثر آن گناه پاک بشود به عنوان کفّاره. یا بعضی وقت‌ها خدا یک کفّاره‌هایی را قرار داده است برای این‌که کسی گناهی را انجام داد و توبه بکند، خدا گناه او را می‌بخشد، این برای دنیا است. برای برزخ سخت‌تر می‌شود. بعضی از گناه‌ها است که در برزخ… یعنی آدم ظرفیت این را ندارد که عذاب او محقّق بشود. در قیامت جزای او تحقّق پیدا می‌کند این مراحل که بالاتر می‌رود، خداوند تعبیر می‌کند می‌فرماید که این «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ ُ یَوْمَ الْقِیامَهِ» یعنی وقتی بخواهد جواب آن کارها و گناه شرک و زنا و قتل نفس را بگیرد، روز قیامت عذاب او چند برابر می‌شود. این نه این است که استحقاق او چند برابر می‌شود، نه همان گناه؛ چون ظرف تحقّق آن این دفعه قیامت است و «یَوْمَ الْقِیامَهِ» هم در جمله نقش ظرف برای «یُضاعَفْ» دارد. پس یعنی طبیعی است در آن ظرف عذاب او چند برابر می‌شود. این منظور از ضعف در آیه‌ی کریمه.

 نکته‌ی دیگری هم که می‌شود در رابطه با این گناهان نام برد این است که خود گناه شرک و زنا و قتل عمد برای کسی که «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»[۱۸] است، یعنی دوام دارد، خود این ضعف عذاب را مدام دارد. یک وجه آن به خاطر این است که حالا چه ظرف روز قیامت را بگیریم و چه ضعف روز قیامت را نگیریم، کسی که در بدی افتاده است همان‌طور که آقای سلطانی فرمودند «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»[۱۹] یعنی این بدی مدام زیاد می‌شود؛ چون جلسه‌ی قبل گفتیم که گناه شرک ریشه‌ای است. خود آن ریشه‌ی خیلی از گناه‌ها است. خود این عذاب را زیاد می‌کند. چرا؟ چون در وجود شخص است. خود او گناه ریشه‌ای است. پس خود آن این بدی گناه را زیادتر می‌کند که البتّه این وجه با مفعول فیه «یَوْمَ الْقِیامَهِ» حذف است؛ چون خدا تصریح دارد که «یَوْمَ الْقِیامَهِ» من عذاب او را زیاد می‌کنم. پس این وجه دوم کنار زده می‌شود.

نکته‌ی بعدی هم که به ذهن ما رسیده است بحث در رابطه با خلود است. خلود ریشه‌ی خلد تقریباً ۷۸ بار در قرآن آمده است که این گناهانی که خدمت شما عرض می‌کنم این‌ها طبق تقریباً جستجویی که خود ما انجام دادیم -حالا قطعاً شاید کسی دقیق‌تر هم باشد- ولی این گناهان وجود دارد شرک، ظلم، تعدّی از حدود، کفر، قتل نفس، ارتداد و بعضی از داستان‌هایی مثل ماجرای بلعم باعورا خدا بعضی از افراد را هم که نام برده است، در آن‌جا به بحث خلود اشاره دارد. منتها نکته‌ای که دارد این است که ما در آیات قرآن هم برای زنا بحث خلود را داریم، هم در رابطه‌ی با قتل نفس. پس اصلاً نیاز به مطرح شدن این شبهه این‌جا پیدا نمی‌شود.

نکته‌ی بعدی هم این است که «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۲۰] بحث مهاناً هم که این «هانَ» است، به معنای این‌که با اهانت و ذلّتی که شخص گنه کار با آن ملاقات پیدا می‌کند. پس ما یکی بحث «یُضاعَفْ» را خدمت شما مطرح کردیم. یکی این‌که منظور از «یُضاعَفْ» چیست. خلود هم که گفتیم اصلاً اشکال به آن وارد نیست. چون آیات هم برای زنا است هم برای قتل نفس.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (7)

کیفی و کمّی بودن کیفرهای روز قیامت

در این‌جا دو نکته باید مطرح شود: یکی بحث کیفرهای قیامت این‌جا هم بحث کمّی بودن آن را اشاره دارد که بحث «یُضاعَفْ»، «یَخْلُدْ» است و بحث کیفی بودن عذاب هم که با کلمه‌ی «مُهاناً» به آن اشاره می‌کند. «مُهاناً» هون به معنی ذلّت و خواری آمده است که در کتاب جوامع الجامع خورد و خواری شدید معنا کرده است که قید «مُهاناً» که می‌آورد، معلوم می‌شود که بعضی‌ها عذاب می‌شوند ولی عذاب آن‌ها همراه با ذلّت خواری و اهانت است. چون ما تعبیرات دیگری در قرآن داریم. عذاب شدید داریم. عذاب ألیم داریم، عذاب عظیم و بعید هم داریم و یک عذاب مُهین هم داریم که معلوم است عذاب این‌ها با آن‌ها فرق می‌کند و همراه با یک اهانت و ذلّت و خواری است.

-‌ بحث خلود را که علّامه توجیه می‌کنند یکی جنس این گناهان این‌گونه است. دوم خلود را به معنای مکث طولانی گرفتند. گفتند شاید به این معنا باشد مکث طولانی در جهنّم به معنای خلود می‌شود و سوم که می‌فرماید: از «ذلک» ما این را می‌فهمیم که دلالت می‌کند که زمانی که این سه گناه با همدیگر باشند، این خلود اتّفاق می‌افتد. این سه تا توجیهی که علّامه آوردند که حالا نمی‌دانم به نظر بنده فکر می‌کنم اوّلین آن خیلی بیشتر جا داشته باشد که جنس این گناه این شکلی است. جنس این گناه این شکلی است که نتیجه‌ی آن خلود است. خداوند این گناه را این‌طور قرار داده است و یکی مسئله‌ی این‌که چرا اضافه می‌شود؟ «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ»[۲۱] یک مسئله‌ای که به ذهن من رسید -حالا چقدر درست باشد نمی‌دانم فقط عرض می‌کنم- در مورد شرک که تکلیف آن مشخّص است، آیه دارد، خداوند تصریح کرده است که شرک این شکلی است؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ»[۲۲] کسی که شرک می‌ورزد، خداوند نمی‌بخشد. یعنی بخششی در کار نیست. امّا در مورد زنا و قتل نفس به ذهن من رسید که شاید این دو تا گناه گناهانی هستند که بُعد اجتماعی گسترده‌ای دارند و تقریباً این دو تا گناه هم زنا، هم قتل نفس یک ارتباطی با نسل‌ها دارند. وقتی یک نسلی منحرف شد، دیگر حدّ و حدود گناه منحصر به آن لحظه‌ی گناه نیست. دربرمی‌گیرد، خیلی گسترده می‌شود. حالا گستردگی آن چه اندازه است. بنابر این می‌شود فهمید این اندازه گستردگی دارد که نتیجه‌ی آن خلود خواهد شد. یعنی گناه برای شخص نیست دیگر، از شخص تجاوز می‌کند، به یک نسل منتقل می‌شود. هم بحث زنا و هم بحث قتل نفس. وقتی قتل نفسی انجام می‌شود، یک نسلی منقطع می‌شود، آن‌ها دیگر اجازه‌ی حضور به خاطر فعل من و وجود پیدا نمی‌کنند و لذا مسیر آن‌ها مسدود می‌شود. یکی هم بحث زنا است. وقتی که یک نسلی این‌طور منحرف شد، بعد از آن هم همین‌طور ادامه خواهد داشت. مثل موجی که ادامه دارد. حالا تا چه اندازه است؟ از این آیه می‌فهمیم که خدای متعال می‌فرماید: این‌قدر گسترده می‌شود که نتیجه‌ی آن خلود می‌شود.

یک نکته‌ای که آقای بیگی گفته بودند و ربط آن به «یُضاعَفْ»[۲۳] این را اگر در مورد مؤمنین بگیریم بله. شاید آن حرف، حرف درستی باشد که مؤمن چون یک جایگاهی دارد، وقتی از آن جایگاه منحرف می‌شود، شاید بشود این را گفت که استحقاق این را دارد که عذاب بیشتری ببیند ولی در مورد کافر مثل این‌که خیلی نمی‌شود، این حرف را زد. در مورد مؤمن جا دارد ولی در مورد کافر ظاهراً نمی‌شود این را بیان کرد. یک نکته‌ای هم این‌جا مجمع البیان آورده بود، فرمودند: یعنی این‌جا یک توجیه برای مضاعف؛ این‌جا فرمودند: مضاعف به معنای اجزای عذاب، این مضاعف می‌شود نه استحقاق آن. یعنی این‌که این عذاب این شکلی می‌شود، استحقاق آن بیشتر نمی‌شود، اجزای آن بیشتر می‌شود. یعنی هر چه عذاب می‌شود، این را کفایت نمی‌کند یک توجیهی که این‌جا به وجود می‌آید آن چیزی که مجمع البیان گفته است فکر نمی‌کنم خارج از آن حرفی باشد که علّامه زدند که جنس گناه این شکلی است. جنس این گناه طوری است که هر چه گناه می‌شود ارضا ندارد، یعنی کافی نیست. فکر می‌کنم تقریباً همان حرف علّامه است، حالا با یک بیان دیگری؛‌ اگر این را درست فهمیده باشم.

-‌ این بحث اجزای گناه یا اِجزای گناه است؟

– اِجزا.

– کفایت است.

-‌ از خود گناه طرف راضی نمی‌شود یا نه آن جزایی که خدا برای آن گناه قرار داده است کافی نیست آن جزا مدام زیاد می‌شود؟

-‌ همین است.

-‌ یعنی آن جزا اِجزا می‌شود

-‌ یعنی ظرفیت این یک طوری است که همین‌طور از آن می‌جوشد. خیلی ظرفیت بدی است. هر چه برمی‌داری، باز هم بالا می‌آید، لجن است دیگر.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (10)

علاقه‌ی انسان به جاودانگی

– این آیه‌ی ۶۹ را جلسه‌ی پیش شما مبسوط بیان فرمودید من فکر کردم بحث آن تمام شد حالا بنده هم آیه‌ی ۷۰ را دیده بودم ولی آیه‌ی ۶۹ یک نکته خدمت شما عرض بکنم. در رابطه با آیه‌ی ۶۹ فقط در رابطه با خلود من این نکته را خدمت شما عرض بکنم در لغت‌نامه‌ها و این‌ها و در جاهای دیگر بعضی‌ها خلود را به معنای جاودانگی گرفتند. بعضی به معنای مکث طویل که دوستان هم اشاره کردند. ما خواستیم از خود قرآن ببینیم که آیا خلود را می‌شود استفاده کرد که با مکث طویل سازگار است یا نه، یا این‌که نه این خلود همان جاودانگی است. آیه‌ی ۳۴، سوره‌ی ق را ملاحظه کردم می‌فرماید: «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ * ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ» این در واقع به نظر من صراحت دارد که این خلود جاودانگی است که این قیامت را می‌فرماید: «ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ» به معنای مکث طویل نمی‌تواند باشد؛ این آیه صراحت دارد که این خلود به معنای جاودانگی است یا اساساً چیزی که انسان یعنی فطرتش با آن راضی می‌شود و اصلاً دنبال جاودانگی است. آن حربه‌ای هم که شیطان توانست انسان را با همان فریب بدهد، خلد بود؛ فقط وسوسه‌ی شیطان «قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏»[۲۴] «لا یَبْلى» به همان جاودانگی برمی‌گردد که آن شجره‌ی خلد آن ملک لا یبلی، آن ملکی که از بین نمی‌رود، این جاودانه است. یعنی در واقع آدم همه چیز را داشت و می‌خواست این همه چیز برای او جاودانه باشد که شیطان از همین طریق توانست در آدم نفوذ بکند و بگوید که من جاودانگی را به تو می‌دهم و این‌طور بود که آدم فریب خورد؛ این جاودانگی آن چیزی است که فطرت انسان فقط با این راضی می‌شود و به کمتر از این راضی نیست و اگر لذّت‌های دنیوی هم که می‌گویند مثلاً برای انسان کامل جذّابیتی ندارد، همه‌ی آن‌ها در آن عدم خلود است. وقتی انسان به آن ناپداری نگاه می‌کند و این‌که به سرعت تمام می‌شود، در واقع یک چیز را هم حضرتعالی همیشه  در درس اخلاق‌ها می‌فرمایید که تمام لذّت دنیا با نیش همراه است. یعنی هر چه هم که باشد ولی بالاخره به سرعت تمام می‌شود امّا آن چیزی که آن لذّت را ابدی می‌کند و در برابر آن هم که در این آیه است می‌فرماید: «وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۲۵] آن عذاب ابدی را برای آدم غیر قابل تحمّل می‌کند، جاودانگی آن است. هر چقدر هم که آن عذاب سخت باشد، اگر جاودانه نباشد بالاخره یک طور می‌شود آن را تحمّل کرد. همین‌طور که گفتند: سخت می‌گذرد. خود شما گفتید می‌گذرد. سخت است ولی می‌گذرد. امّا وقتی می‌گذرد، نباید دائمی باشد دیگر آن تحمّل آن… یعنی آن روزنه‌ی امید انسان هم دیگر نابود می‌شود. انسان بالاخره یک روزنه‌ای دارد؛ می‌گوید: بله، ۱۰ سال، ۲۰ سال، ۱۰۰ سال بعد، ۱۰۰ هزار بعد ولی تمام می‌شود ولی اگر تمام نشود، نه دیگر هیچ روزنه‌ی امیدی ندارد.  به نظر من نهایت عذاب تمام جهنّمیان -جدا از آن شدّتش- جاودانگی آن است، آن جاودانگی عذاب را سخت‌تر می‌کند. آن فشار روانی که در این‌ها دارد که این‌ها تا ابد در همین جا هستند، هر کار بکنند یا هر کار نکنند بالاخره همین‌جا هستند.

خلود در جهنّم بدترین عذاب

 و در آخر یک کسانی که در رابطه با خلود مکث طویل گرفته بودند به آیه‌ای استشهاد کردند، این آیه است. فرمودند: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» «وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدینَ فیها»[۲۶] این‌ها در بهشت جاودانه هستند. «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» که می‌فرماید: این بودن و خلود در بهشت به «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ» قید خورده است؛ مگر این‌که خدا بخواهد. این‌ها گفتند: بله، کسی هم که در بهشت وارد می‌شود، ممکن است از بهشت خارج بشود. یک سری نظرات عرفانی هم دادند که با ظاهر قرآن نمی‌سازد. بعضی از عرفا گفتند: بعد از یک مدّتی تمام جهنّمی‌ها و بهشتی‌ها در ذات… گفتند: به ذات خدا برمی‌گردند. نظرات آن‌ها وجود دارد. می‌گویند: همه‌ی آن‌ها یکی می‌شوند، حالا با ظاهر این‌ها هم‌خوانی ندارد و به این هم استشهاد کردند که در جواب آن آمده است که آیات صریح بسیار دیگری گفته است که بهشتیان بی‌قید خالد در بهشت هستند، این‌جا خواسته است بگوید: این‌ها فکر نکنند در بهشت که وارد شدند، تمام شد، خواسته‌ی خدا تأثیری ندارد. می‌گوید: نه اگر خدا بخواهد، می‌تواند بهشت را بگیرد ولی این کار را نمی‌کند، این‌ها جاودانه هستند. یعنی باز هم خواست و اراده‌ی خدا وجود دارد. این‌طور نیست که کسی وارد بهشت بشود، دیگر تمام شد، خواست و اراده‌ی خدا است ولی خدا اراده نمی‌کند که این‌ها از بهشت خارج بشوند. خلاصه‌ی صحبت این است که آن بدترین عذابی که برای جهنّمیان تصوّر دارد همین خلود است که انسان یک طوری فقط تصوّر بکند دنیا ۷۰ سال است -اگر حدود عمر او این باشد- آن را در برابر قیامت و جاودانگی بگذارد، به هیچ وجه حاضر نمی‌شود حتّی یک گناه هم بکند ولی فقط نیاز به تصدیق آن وجود دارد.

مسئله‌ی زمان و مکان گناه در شدّت و ضعف آن

-‌ در تفسیر المیزان مسئله‌ی خلود برای کسی که شرک ورزیده است مسلّم است و علّامه بر این عقیده هستند که دو تا گناه دیگر مقتضای خلود را دارند. در جای دیگر می‌گوید: گناه سرچشمه‌ی گناهان دیگر است. بعضی‌ها از گناهان به حدّی شدّت دارند که موجب بی‌ایمان شدن طرف هستند و باعث می‌شود که طرف آن خلود ابدی و آن شرک را داشته باشد. همراه تحقیر نشانه‌ی عذاب مضاعف است هم عذاب جسمی و هم عذاب روحی که می‌گویند: عذاب که مضاعف می‌شود، آن تحقیر یک نوع عذاب مضاعف بیان شده است این‌جا متوجّه می‌شویم که نشان دهنده‌ی این است که آثار واقعی گناه را در روز قیامت آن فرد عذاب می‌شود. یعنی گناه یک آثار حقیقی هم در جامعه هم در خود فرد دارد. آثار مخرّبی دارد و آن موقع عذاب شدن و پاک شدن این شخص از آن گناه، این عذاب واقعی به سراغ او می‌آید. برای چند برابر شدن یک کیفر چند تا نکته است که نکته‌ی آن را حاج آقا جلسه‌ی پیش فرمودند داشتن شخصیت اجتماعی. یک شخص یک شخصیت اجتماعی دارد، اگر آن گناه را انجام بدهد باعث کیفر شدید می‌شود که احزاب آیه‌ی ۳۳ در رابطه با زنان پیغمبر یا در یک زمان یک گناهی صورت می‌گیرد که باعث کیفر شدید می‌شود و این‌که یک دفعه آن گناه یک گناه کلیدی است که اگر شخص این گناه را انجام بدهد باعث می‌شود که افراد دیگری مرتکب گناه بشوند.

-‌ تازه‌هایی داشتید. خیلی خوب بود. گناه گاهی به اعتبار زمان به اعتبار مکان به اعتبار خود شخص به اعتبار شرایطی که آن گناه واقع می‌شود این اشتداد و تخفیف پیدا می‌کند. گناه یک عالم که «یُغفَر للجَاهِل سَبعین ذَنباً قَبلَ أن یُغفِر لِلعَالِم ذنبٌ واحِد»[۲۷] خدای متعال به اعتبار شخص این را… به اعتبار همان ظرفیتی است که نسبت به دیگران متفاوت است. قهراً اثر گناه آن هم متفاوت است. یکی به اعتبار زمان است. گناهی که در شب قدر واقع می‌شود، گناهی که در شرایط خاصّی، در زمان مقدّسی واقع می‌شود. همان گونه که ثواب‌ها سیر تصاعدی دارد، گناهان هم همین‌طور است و یکی هم شرایط گناه است. گاهی خط شکنی است. «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّهً سَیِّئَهً فَعَلَیْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»[۲۸] گاهی آدم یک کاری که در جامعه مطرح نبوده است، این سیل را باز کرد کسانی که تلگرام را آوردند و کسانی هم که هنوز هم سفره‌ی لجن را می‌خواهند باقی باشد این‌ها در گناه همه‌ی جوان‌ها، همه‌ی خانواده‌هایی که آلوده شدند با این‌ها… آن رئیس که مشوّق این‌ها است ،در تمام این گناه‌ها یا ناامنی‌هایی که پیش آمد گرفتاری‌هایی که پیش آمد در همه‌ی این‌ها سهمین است؛ به اعتبار آن نقشی است که این فرد در آن شرایط این گناه را انجام داده است. بنابراین صرف این‌که قتلی واقع شده است، این ملاک نیست که انسان بگوید: این یک بار قتل کرده است، چرا مضاعف باشد چرا چندین برابر باشد؟ چه کسی قتل را انجام داده است؟ چه زمانی قتل را انجام داده است؟ در چه شرایطی قتل را انجام داده است و یکی هم خود آن مقتول است. یکی کسی است، امامزاده‌ای را کشته است، نه خود امام را شهید کرده است. یک کسی را که یک امّت بوده است از بین برده است. بهشتی یک ملّت بود، فرق دارد. بنابراین خود عمل را به صرف یک عمل نمی‌شود حساب کرد. بلکه عمل به اعتبار انگیزه، به اعتبار خاستگاه، به اعتبار محلّ وقوع، به اعتبار زمان وقوع به اعتبار شرایط حاکم قطعاً برد و اثر آن متفاوت است و چون اثر متفاوت است، قهراً عذاب آن هم همین‌طور است متفاوت خواهد بود. نکته‌ی خیلی خوبی بود این‌که گفتید هم جسمی هم روحی آن هم یک نکته بود ولی خود این یک سوژه‌ای بود، یک روزنه‌ای بود که آدم به یک وادی وسیعی راه برد.

-‌ یعنی همان‌طور که ما در خیر داریم که باقیات الصّالحات می‌شود، خیر روشن می‌شود ساعده و بالا می‌رود؛ از آن طرف هم داریم. این خلد را ما بیاییم این‌طور بگوییم این شرّی که طرف قتل نفس کرده است، هم آن نسل شر می‌شود. بالاخره یک خیری داشته است که منقطع شده است و این شر مدام دارد برمی‌گردد. هم از آن طرف کسی که کار زنا انجام داده است، احتمال دارد یک نسلی پرورش پیدا بکند که کلاً شر در وجود آن‌ها باشد.

-‌ بله همه‌ی این‌ها در کلّی که بیان شد، می‌گنجد.

شأن نزول آیه‌ی خلود در جهنّم

-‌ در مورد خلود در جهنّم برای کافر در تکلمه‌ی عرایض آقای دهقان دو تا آیه را نوشتیم. «بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ» «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»[۲۹] به کل مردم برمی‌گردد یا آیه‌ای که شما هم فرمودید «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»[۳۰] که خلود او ابدی است. حالا در شأن نزول این آیه من نگاه می‌کردم مقیس بن صبابه  کنابی -اگر اشتباه نگفته باشد- مثل این‌که برادر او کسی بوده است به نام هشام. یک جایی ایشان را می‌کشند. بعد می‌آید پیش پیامبر و شکایت می‌کند. بعد پیامبر هم قیس بن هلال فهَری یا فهری را با ایشان به همان قبیله می‌فرستند؛ می‌گویند: شما یا قاتل را تحویل بدهید یا دیه‌ی برادر ایشان را بدهید. بعد آن‌ها که قاتل را نمی‌شناختند، دیه را به مقیس بن صبابه دادند؛ بعد در راه که داشتند می‌آمدند آن افکار در زمان جهالت دوباره به او دست می‌دهد که مثلاً برادر من را کشتند، من بروم بگویم: دیه‌ی او را گرفتم. فلذا می‌گوید بگذار قیس به هلال را که از همان قبیله بزنم بکشم. بعد که او را می‌کشد خبر که به پیغمبر می‌رسد، این آیه نازل می‌شود. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً».

– این آیه چون در تکمله‌ی قسمت آخر آیه‌ی قبل است، من یک عرضی بکنم. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً»[۳۱] طبق همان بیانی که فرمودید ما روز قیامت عمل خود را مشاهده می‌کنیم، با عمل خود ملاقات می‌کنیم. عمل ما هم مثل ما رو به کمال است و به کمال خود می‌رسد. آن مار و عقربی که ما با خود از این‌جا به قبر و قیامت بردیم؛ خود او را داریم مشاهده می‌کنیم. او هم دارد به سمت کمال خود می‌رود و هر چه این مار و عقرب بزرگتر می‌شود و جوجه می‌کنند و رشد می‌کنند، ما هم با همه‌ی آن‌ها در حال ملاقات هستیم و از آن‌ها جدا شدیم. تا این‌جا هیچ مضاعفی نیست، همان «یَلْقَ أَثاماً» است همان گناه را دارم می‌بینم که در حال کمال خود است. عذاب جایی مضاعف می‌شود که خود من هم می‌بینم که مثل همین گناه خود هستم، نه تنها فعل من قبیح بوده است، ذات من هم پلید شده است به خاطر این‌که «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» این ذات من را کافر کرده است، آن عمل من هم کفرآمیز بوده است، از من منشعب می‌شود، این باعث می‌شود عذاب من دو برابر بشود که ببینم خود من پلید هستم، عمل من هم پلید است که این باعث می‌شود هیچ وقت این دو تا را نتوانیم از هم جدا بکنیم. بر خلاف مؤمن که می‌تواند از عمل خود جدا بشود، به خاطر آن ذات پاکی که دارد.

و نکته‌ای که می‌خواستم عرض بکنم این است که این «وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۳۲] در مورد این «فیهِ» دو تا وجه به نظر من رسید؛ یکی این است که در آن عذاب خالد است که این می‌شود خلود در آن عذاب باشد و این خلود در آن عذاب در حالت اهانت همچنان یعنی به معنای ابدیّت باشد. یک وجه دیگری هم به ذهن من آمد که این یَخْلُد» به معنای مکث طویل باشد و آن هم با این وجه که این «فیهِ» را بگویم به روز قیامت برمی‌گردانیم. به قرینه‌ی همین «مُهاناً» هم می‌شود این را یک مقدار کمک کرد و آن هم این است که یعنی روز قیامت من حساب و کتاب این‌ها را زود انجام نمی‌دهم، این‌ها را روز قیامت خیلی معطّل می‌کنم و این‌ها را هم در حالت اهانت نگه می‌دارم یعنی این‌ها منتظر هستند این مهان به معنای اهانت یعنی دون شأن. کسی را در دون شأن او قرار بدهند، می‌شود اهانت به او. او چون می‌توانست عباد الرّحمن بشود، می‌توانست این همه فضائل را در خود داشته باشد، الآن مستقیم وارد بهشت بشود امّا الآن چون خود را در این شأن قرار داده است، این مهان شده است، از شأن خود پایین آمده است و با این وجه بگوییم: «یخلُد فی یوم مهاناً» یعنی مدّت زیادی در روز قیامت برای حساب و کتاب او را معطّل خواهیم کرد تا او را حساب و کتاب بکنیم. این یک وجهی است که حالا به ذهن من آمد. حالا شاید لفظ بتواند هم به او کمک بکند، این را درست بکنیم و این‌که «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» به این جهت شد که «یُضاعَفْ» یعنی عمل من قبیح بوده است به آن معذّب بودم، چون خود من هم قبیح بودم، به خاطر کفر من عذاب من دو برابر می‌شود و یکی هم این «یَخْلُدْ» که دو وجه برای آن عرض کردیم یکی روز قیامت، یکی در عذاب است.

-‌ من توصیه‌ای در این رابطه عرض بکنم ما در روایت داریم که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ»[۳۳] عکس آن هم وجود دارد. «وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یُحِبُّ عَمَلَهُ»[۳۴] ما حسن فعلی داریم و حسن فاعلی. قبح فعلی داریم و قبح فاعلی. در مرحله‌ی عذاب هم عذاب فعلی است که عذاب جوارحی است؛ «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ»[۳۵] و عذاب گوهری داریم مربوط به فعل نیست، خود آن تبدیل به آتش شده است «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ»[۳۶] نه عمل آن‌ها. اصلاً خود آن به جهنّم تبدیل شده است. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ» در مسئله‌ی خلود اگر عمل باشد، عمل با سوختن بالاخره به یک جایی می‌رسد که دیگر پایان دارد امّا اگر گوهر خود کننده خراب شده است، ذات او عوض شده است این دیگر پاک شدن ندارد، تبدّل ندارد. این دیگر خود خراب است. لذا مؤمن در عمل عذاب می‌کشد چون ذات او آتش است، زانی است، مولّد آتش نیست. این عوارض را با جهنّم، برزخ امثال این‌ها می‌شویند و به آن نهاد پاک آن‌ها می‌رسند و وارد در بهشت می‌کنند امّا کافر چون ذاتش خراب شده است، درون او خراب شده است از این جهت دیگر پاکی هم ندارد. یعنی پاکی او این است که نابود بشود. آن‌جا هم نابودی که نیست، آن‌جا همیشه هست، باید بسوزد.

دو بهشت و دو جهنّم خدای متعال

این هم باز نکته‌ی ظریفی بود اضف الی ذلک که پروردگار متعال دو بهشت و دو جهنّم معرّفی فرموده است. یک «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» است؛ دو «جَنَّتی‏»[۳۷] در عذاب هم این‌طور است. یک عذاب نار است یک «عَذابی‏»[۳۸] است. «إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ». باز می‌شود گفت که آیات قرآن یک بخش آن عذاب بدن را مطرح می‌کند، یک عذاب دیگری است که «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»[۳۹] آن که بر دل اشراف پیدا می‌کند و از آن‌جا سر می‌کشد. غیر از آن است که پوست می‌سوزد یا گوشت صورت می‌ریزد و امثال این‌ها. اگر ذات کسی فاسد نشده باشد، بدن او می‌سوزد امّا ذات چون محفوظ است، احتمال نجات برای او وجود دارد امّا اگر ذات خراب شده است، هم گرفتار عذاب الهی می‌شود. یعنی بالاتر از عذاب جهنّم حالا آن عذاب چه عذابی است، فوق عذاب جهنّم است؛ در مرحله‌ی پاداش هم همین‌طور. یک کسی کارهای خوبی کرده است ولی تکامل ذاتی نداشته است، خدای متعال به او «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» حور و قصور و همین لذائذ جسمانی که این‌جا می‌توانست داشته باشد، به خاطر خدا ترک کرده است، خدا آن‌جا این‌ها را به وفور در اختیار او قرار می‌دهد. ولی آن که عارف شده است، آن که خدا در دل او استقرار پیدا کرده است آن که جز خدا را برای خود حرام کرده است، او دیگر متنعّم به نعمت ذات الهی است؛ او «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی * وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏»[۴۰]

 نکته‌ی دیگری که از دوستان عزیز ما گوش می‌کنیم فکر می‌کنیم استفاده می‌کنیم این نکته‌ای که به ذهن من می‌رسد آن این است که بهشت و نعمت‌های بهشتی هیچ کدام به استحقاق نیست. هیچ کسی مستحق بهشت نیست؛ استحقاق وقتی است که آدم مالک چیزی باشد، به طرف بدهد. مقابل آنچه که من دادم، او هم یک چیزی به من بدهد. امّا کسی که اصلاً وجودش برای خودش نیست، این چه طلبی از خدا دارد. این دعاهای حضرات معصومین علیهم السّلام در این معرفت خیلی گویا است. گریه‌ها و ناله‌ها و التجاء و التماس با این‌که همه‌ی عمر این‌ها… جز عبادت از امیر المؤمنین هیچ چیزی در نامه‌ی عمل او نیست. من البدو الی الختم در صراط نور بوده است، در حضور بوده است، در محضر بوده است، باطن و ظاهر او گویای او بوده است، شیدا بوده است، محو بوده است، همواره در حال صعقه بوده است امّا در عین حال حضرت امیر می‌گویند: «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ»[۴۱] این تعارف نیست، این واقعیت است که حضرت امیر علیه السّلام به زبان آورده است. کسی مالک چیزی نیست تا به خدای متعال تقدیم بکند و در برابر آنچه به خدا تقدیم کرده است، خدا هم در مقابلش به او بهشت بدهد، بلکه بهشت کرم است. در سوره‌ی مبارکه نباء به این معنا تصریح شده است: «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازاً * حَدائِقَ وَ أَعْناباً * وَ کَواعِبَ أَتْراباً *وَ کَأْساً دِهاقاً * لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً * جَزاءً مِنْ رَبِّکَ»[۴۲] اوّل می‌گوید: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ» ولی به دنبال آن توضیح می‌دهد: این جزا آن جزایی نیست که شما یک چیز می‌دهید، یک چیز می‌گیرید. خود خدای متعال یک چیزی به شما داده است، اعتبار کرده است، دارایی که در اختیار شما است این برای شما است. در حالی که ذاتاً کسی اصلاً نمی‌تواند مالک بشود. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً»[۴۳] عبد است. عبد که نمی‌تواند مالک بشود. نه نماز آدم برای خود او است، نه روزه‌ی او برای خودش است، همه‌ی این‌ها را خدا داده است، همه‌ی آن‌ها یک طرفه است. از جانب عبد چیزی نیست تا این‌که به خدا بدهد، خدا هم در مقابل او به او بدهد. ابتدائاً فرمود: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ»[۴۴] ولی توضیح داد این جزا آن جزا نیست. «عَطاءً حِساباً» بخشش خداوند متعال است. لذا در آیات متعدّدی آمده است در همان آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»[۴۵] این «لِمَنْ یَشاءُ» مهم است. «یَغْفِرُ ما دُونَ» که قتل باشد، زنا باشد، عقوق باشد، دروغ باشد، غیبت باشد، هیچ کدام از این‌ها حتّی با توبه استحقاقی پیش نمی‌آید. آدم که گناه می‌کند، رابطه‌ی بین او و خدا قطع شده است، سقوط است. خدا برای هر کسی که بخواهد در را باز می‌کند. اگر نخواهد، کسی نباید توقّعی طمعی چیزی داشته باشد. این است که از جانب خدا رحمت یک طرفه است. «إِلَهِی مِنِّی مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِی وَ مِنْکَ مَا یَلِیقُ بِکَرَمِکَ»[۴۶] چون هیچ کسی استحقاق بهشت را ندارد. اصل این است که همه بر حسب واقعیت خود به بهشت نمی‌رسند. بهشت کرم است، کرامت است، فضل است، عنایت است. اگر این عنایت نبود، جهنّم طبیعی قضیه است. آن «مَن یشاء» خدا (تا یار که را خواهد و میلش به که باشد) آن وقت همه‌ی مشکلات با این دید قرآنی و عرفانی حل می‌شود. کسی که خدا را بشناسد، جز او خدایی نیست تا این‌که کار او اثری داشته باشد. «لَا مُؤَثِّرَ فِی الوُجود إلّا الله تَبارَکَ وَ تَعالى» ظاهراً ریشه‌ی همه‌ی مشکلاتی که إن قلت و قلت‌هایی که پیش می‌آید، همه‌ی آن‌ها حل می‌شود. خلاصه یک اراده است و یک قدرت است و یک غنا است و یک رحمت است. هر چه او خواسته است. لذا در مسئله‌ی قبول توبه یا غفران ابتدایی «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ» است. هر که را بخواهد. چون هیچ کسی استحقاق ندارد. همیشه باید حالت اضطرار خود را حفظ بکند. همه هیچ ندارند، هیچ ندارند. همه هیچ‌ هستند و هیچ ندارند. چون هیچ است و هیچ ندارد استحقاق هیچ درجه‌ای را ندارد. چه چیزی دارد که به خدا بدهد؟! چه چیزی از آدم ساخته است که آن را انجام بدهد تا خدا به او یک چیزی بدهد. هر چیزی است، از خود خدا است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمُ‏»[۴۷] این است که باید در دعاهای خود مدام تکرار بکنیم «الهنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک‏» پای عدل بیاید هیچ کسی بهشتی نیست حتّی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، حتّی انبیا علیهم السّلام امّا پای فضل بیاید خدای متعال کوهی را به کاهی می‌بخشد، دنبال بهانه است. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» نه همیشه، نه مستمر یک عمل صالح؛ خدا یک نگاهی به او می‌کند، او را صاحب حیات طیّبه می‌کند. اگر یک عمل قبول بشود، خدای متعال به او همه چیز می‌دهد. این آن چیزی بود که عرض کردم در پایان در جمع‌بندی عرض می‌کنم.

 بنابراین این آیه‌ی کریمه چه شرک به اضافه‌ی قتل و زنا باشد، چه شرک جدا باشد این‌ها جدا جدا، خلود بر آن‌ها بار نشود. همه‌ی این‌ها در عالم تحت یک قاعده‌ای است که استحقاق برای کسی نیست. چون استحاق نیست، هر عمل سوئی خلود دارد الّا این‌که خدا رحم بکند. حضرت یوسف علیه السّلام فرمود: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی»[۴۸] اصل بر این است که همه بد هستند، هر کسی استثناء دارد، خوبی دارد، این خوبی برای خودش نیست. این جلوه‌ی رحم خدا است که به او مقداری که خواسته است نور داده است، خوبی داده است، کمال داده است؛ این کمالی که خدا داده است، برای من نیست، برای کسی دیگر است. من امانتدار هستم، عاریه است. بخواهد بگیرد می‌گیرد.sadighi-13970222-Tafsir-Thaqalain_Ir (8)

لزوم پاسخ به شبهات در مورد قرآن

-‌ ما الآن دو سال است که در نمایشگاه قرآن و امسال هم در نمایشگاه کتاب غرفه‌دار بودیم و با مردم شروع به صحبت کردن می‌کردیم و به بهانه‌ی آن کتاب‌ها، نظرات قرآنی و این‌ها را انتقال می‌دادیم. چون ما در حوزه بیشتر با روحیه‌ی تعبّد قرآن و اهل بیت و این‌ها را شناختیم، یک طور دیگری شناختیم؛ مردم یک طور دیگر با قرآن و اهل بیت مأنوس هستند و یک نکته‌ای که من این چند روزه به آن برخورد کردم و احتیاج دیدم که به حضرتعالی هم گزارش بدهم این است که دیدم متناوباً یعنی در یک روز سه نفر، سه تا شخص مختلف آمدند با تسلّط به آیات قرآنی که داشتند شروع کردند اشکالاتی را به قرآن مطرح کردند. آیه را از حفظ می‌خواند یا سریع گوشی خود را در می‌آورد، می‌زد می‌گفت: این آیه. ثقل اشکالات آن‌ها هم به قرآن کریم بخش آیات علمی قرآن است که مثلاً در مورد آسمان‌ها و زمین و درباره‌ی کرّات و این‌ها حرف زده است، از این دست، یعنی آن چیزی که وحی می‌گوید، با آن چیزی که دانشمندان می‌گویند مدام این‌ها را با همدیگر مقایسه می‌کنند و خوب من هم اوّل مدام سعی کردم که این‌ها را… اوّلین نفر را فکر کردم از روی جهالت است، در خانه نشسته است حالا یک چیزهایی را دارد می‌گوید. دومی آمد، سومی آمد و دیدم نه مثل این‌که این‌ها یک جریانی هستند که اصلاً آموزش دیدند که بیایند ذهن‌ها را همین‌طور… و هر چه هم که می‌گویی، برهان مثلاً متقن هم برای آن‌ها می‌آوری، این‌ها قبول نمی‌کنند. من آخر به یک نفر برگشتم گفتم: خدا خوب حرفی زد، گفت: من که می‌گویم پشه، مثل به پشه می‌زنم، آن کسی که فی‏ «قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۴۹] است، می‌گوید: «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً»[۵۰] آن کسی که در دل خود حق را، حقیقت را داشته باشد، ایمان باشد او می‌گوید: «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» من هر چه به شما می‌گویم، تو چون اصلاً مثل این‌که ذاتت نمی‌تواند قبول بکند، من به تو می‌گویم این آیات این را دارد می‌گوید ولی اصلاً پذیرشی هم نبود. در اطراف من دو سه نفر می‌آمدند این را که می‌شنیدند آن‌ها همه قانع می‌شدند، ولی آن شخص خیلی مسلّط بود و می‌دیدم که به سراغ آدم‌های دیگر می‌رود.

 یکی از آن‌ها آمده بود -حالا برای ماه رمضان است- این عرفان حلقه بود. ای کاش ما به اندازه‌ی آن‌ها پای کار بودیم. از اوّل شروع نمایشگاه می‌آمد تا آخر این ساعات دانه به دانه با این غرفه‌دارها شروع می‌کردند مناظره، مباحثه کردن با چه تسلّطی بر آیات دانه به دانه آیات را می‌خواند. اشکال می‌کرد که بعضی از طلبه‌ها را من دیدم که می‌گفتند: این چه می‌گوید. یک بار هم روزی ما شد که با این آقا بحث بکنیم خیلی استفاده کردم.

-‌ واقعیت همین است، آدم با دشمن ساخته می‌شود.

-‌ و آن‌جا هم من چند جا با او راه آمدم، یک مقدار که احساس راحتی کرد، سریع لو داد که عرفان حلقه است و چقدر راحت داشت همه‌ی قرآن را زیر سؤال می‌برد. یک جا یک سؤالی نمی‌دانم جایی خوانده بود، جایی دیده بود گفت: هیچ کجای قرآن از عقل حرف نزده است، از مغز حرف نزده است. من آن‌جا به او گفتم: اگر گفته باشد چه؟ گفت: نه نگفته است. گفتم: اگر همین الآن -دو سه نفر هم بودند- بیاورم قبول می‌کنی؟ گفت: بله قبول می‌کنم ولی نیست. دو سه نفر را هم شاهد کردم، همان جا لپ‌تاپ را باز کردم «ما یَعْقِلُها»[۵۱] «أُولِی الْأَلْبابِ» هر دوتا یکی مغز، یکی عقل آوردم به او نشان دادم گفت: نه. گفتم تو که برهان به این واضحی را قبول نمی‌کنی، دیگر هیچ چیزی را قبول نمی‌کنی، به دنبال کار خود برو. ولی خوب این‌طور بودند متأسّفانه خیلی هم مسلّط بودند. یک آدم طبیعی نمی‌توانست… بعد حالا اشکالات به نظام و این‌ها را هم می‌آمدند می‌گفتند، می‌دیدم. می‌گفت: کمیل که این‌طور دعا می‌کرد، می‌دانی برای چه دعا می‌کرد؟ برای این همه قتل و غارتی که در ایران انجام داده بود. یک موقع‌هایی می‌نشست این‌طور برای خود… دعای کمیل که به اسم کمیل است. دیگر متأسّفانه وقتی جهالت پر می‌شود، جای حق باقی نمی‌ماند هر چه هم که می‌گفتیم… ولی بعضی از اوقات با آن‌ها همکاری می‌کردم، جلو می‌آمدم، بببینم حرف حساب این‌ها چیست که برسم به یک بزنگاهی که با یک تیر بزنم. بعد می‌دیدم که مثلاً این‌ها همین‌طور می‌آمدند و همین‌طور هم می‌گفتند و در نهایت گفتم: إن‌شاءالله این نظام زمین بخورد و یکی بهتر بیاید. آن‌ها هم می‌گفتند: إن‌شاءالله. نیّت ما امام زمان علیه السّلام بود، بیاید این را بهتر بکند. نیّت آن‌ها هم این بود که این پسر محمّد رضا است، آن بیاید، ایران بهتر بشود.

-‌ این شبهه را من پنج، شش ماه است که شنیدم می‌آیند می‌گویند: کمیل کسی بوده است که به ایران حمله کرده است. چطور ما در مسجد خود دعای کمیل می‌خوانیم. با این خیال که مردم را با آن حسّ وطن دوستی خوب چیز بکنند که دعای کمیل نخوانند.

-‌ مسئولیت سنگین‌تر است.

-‌ یک آیه‌ای را در قرآن به من نشان داد، من هزار بار خواندم تا به حال ندیده بودم. سوره‌ی بقره آیه‌ی ۲۹؛ دیدم راست می‌گوید، یعنی یک آدمی که این را صاف و ساده بخواند می‌بیند راست می‌گوید، قرآن چه دارد می‌گوید. برای خود من خیلی جالب بود. هم تحقیق کردم هم قبلاً هم می‌دانستم یک چیزی را، «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى» اوّل زمین را خلق کرد، بعد آسمان‌ها را. علم امروز ثابت کرده است اوّل آسمان‌ها را خلق کرده است و بعد زمین را. ببینید خدا هم بلد نیست بگوید. همین‌طور می‌گویند. ما چون در فضای تعبّد هستیم وقتی این‌ها را می‌خوانیم اصلاً تعجّب نمی‌کنیم.

-‌ تعبّدی نیست. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ» است. بعد «ثُمَّ اسْتَوى». بلافاصله نمی‌گوید: «ثم خلق السّماوات». «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ» بعد این‌جا که تکمیل شد، تدبیر الهی کامل شد. اوّلاً اگر نیروهای اطّلاعاتی ما به روز می‌بودند، این‌ها را تعقیب می‌کردند، شبکه‌ی آن‌ها را کشف می‌کردند. بدون که آن‌جا کاری بکنند این‌ها را شناسایی بکنند، بعد پیگیری می‌کنند، ریشه‌یابی بکنند این‌ها از یک جایی الهام می‌گیرند. یک کار اطّلاعاتی دقیق؛ بعد یک کار علمی اطّلاعاتی دقیق برای پاسخ‌گویی به این‌ها. ثانیاً عدّه‌ای مجهّز می‌شوند در هر جایی روی این‌ها را کم می‌کنند. آقای رضا زاده آن‌جا بوده است، در جاهای دیگر معلوم نبوده است مثل ایشان بوده باشد.

-‌ تا چند سال در عرصه‌ی مجازی بودند، الآن وارد در عرصه‌ی حقیقی شدند. یعنی آن موقع هم که حالا بعضی از دوستان ما بحث می‌کردند اصلاً نمی‌خواهند قبول بکنند و خیلی هم جالب بود مثلاً ما شروع می‌کردیم تایپ کردند، یک جوابی می‌نوشتیم آن‌ها به سرعت یک نقدی برای این تایپ ما می‌فرستادند. یعنی معلوم بود همه چیز را آماده دارند به محض این‌که… می‌دانند ما چه جوابی می‌خواهیم به آن‌ها بدهیم، بلافاصله یک ثانیه‌ی بعد… یعنی پنج شش خط را نمی‌شود در چند ثانیه تایپ کرد. یعنی معلوم است که این‌ها را آماده شده دارند. حالا الآن وارد عرصه‌ی حقیقی شدند و خیلی هم خطرناک هستند.

-‌ در سایت ثقلین یک بخش پرسش و پاسخ‌های قرآنی…

-‌ این بخش را بگذارید.

-‌ طلبه‌هایی که دارند همین جا پرورش پیدا می‌کنند، هر روز یکی از آن‌ها یک سؤال را جواب بدهند.

-‌ حالا خود حضرتعالی پیشتاز این کار بشوید من با آقای کاشانی دوستان یک لجنه‌ای داشته باشیم این شبهاتی را که رایج است تاکنون بوده است این‌ها را جمع‌بندی بکنیم و یک طرحی بگذارید که هجوم ببرید. یعنی حرکت حرکت تدافعی نباشد، تهاجمی باشد ولی تهاجمی هم باشد که به این‌ها هم در آن پاسخ گفته شده باشد.

 

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷٫

[۲]– همان، آیه ۶۹٫

[۳]– همان، آیه ۷۰٫

[۴]– همان، آیه ۶۹٫

[۵]– همان، آیه ۶۸٫

[۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۷]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۸٫

[۸]– سوره‌ی غافر، آیه ۷۰٫

[۹]– سوره‌ی غافر، آیه ۷۰٫

[۱۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۳٫

[۱۱]– سوره‌ی مریم، آیات ۷۱ و ۷۲٫

[۱۲]– سوره‌ی نجم، آیه ۳۹٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴۲٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۴٫

[۱۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۱۶]– سوره‌ی یونس، آیه ۲۷٫

[۱۷]– سوره‌‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۱۸]– همان، آیه ۶۸٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۱٫

[۲۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۱]– سوره‌‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۲]– سوره‌ی نساء، آیات ۴۸ و ۱۱۶٫

[۲۳]– سوره‌‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۴]– سوره‌‌ی طه، آیه ۱۲۰٫

[۲۵]– سوره‌‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۶]– سوره‌ی هود، آیه ۱۰۸٫

[۲۷]– ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج ‏۲، ص ۴۶۴٫

[۲۸]– مفردات ألفاظ القرآن، ص ۴۵۸٫

[۲۹]– سوره‌ی مائده، آیه ۳۲٫

[۳۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۳٫

[۳۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۳۲]– همان، آیه ۶۹٫

[۳۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۱۶٫

[۳۴]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۱۱٫

[۳۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۶٫

[۳۶]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۳۷]– سوره‌‌ی فجر، آیه ۳۰٫

[۳۸]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۳۹]– سوره‌ی همزه، آیه ۱۷٫

[۴۰]– سوره‌ی فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰٫

[۴۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫

[۴۲]– سوره‌ی نباء، آیات ۳۱ تا ۳۶٫

[۴۳]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۹٫

[۴۴]– سوره‌ی نباء، آیه ۳۶٫

[۴۵]– سوره‌ی نساء، آیات ۴۸ و ۱۱۶٫

[۴۶]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۱، ص ۳۴۸٫

[۴۷]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۴۸]– سوره‌ی یوسف، آیه ۵۳٫

[۴۹]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۱۰٫

[۵۰]– همان، آیه ۲۶٫

[۵۱]– سوره‌‌ی عنبکوت، آیه ۴۳٫