بحمد الله در مجموع، زوایای آیه را دوستان عزیز هم با مطالعه و هم با فکر به زیبایی مطرح کردند. حالا اگر می‌خواهید جمع‌بندی هم بشود:

اهل بیت علیهم السّلام مظهر اسماء حسنای الهی

«لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۱] ظاهراً علاوه بر وجوهی که در زبان مبارک عزیزان آمد، یک نکته‌ای که فارغ بین ما و وهّابی‌ها و این تکفیری‌ها می‌تواند باشد این است که در عرض خدا کسی را نمی‌خوانند امّا اگر در طول باشد، هیچ مشکلی ندارد؛ یعنی مفهوماً شفاعت اثبات می‌شود، توسّل اثبات می‌شود و پناه بردن به حضرات معصومین علیهم السّلام، به امامزاده‌ها و صالحین این‌ها «یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ» نیست بلکه «بالله» است. این‌ها در طول خداوند متعال است و توسط اسباب از آن جهت که خدا این‌ها را سبب قرار داده است که هیچ خواندنی «مَعَ الله» نیست بلکه «بالله» است و «فی الله» است و «مِنَ الله» و «إلی الله» است و آن «مَعَ» که در کنار خدا است، استقلالی برای پیغمبر یا امام یا صالح یا یک ولیّ قرار بدهد، آن استقلال، «مع الله» می‌شود امّا اگر استقلالی قائل نباشیم بلکه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها»[۲]. فرمودند: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»[۳] این نه تنها مشکلی ندارد بلکه عین توحید هم هست و ما آنان را اسماء الهی می‌دانیم، جلوه‌های خدا می‌دانیم و خود خدا هم نه تنها به توسّل به اسباب اذن داده است بلکه دستور هم فرموده است: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»[۴] حالا آن‌ها می‌گویند وسیله، نماز است. باشد امّا به هر حال غیر خدا است. هر چه بگویند این ابتغاء وسیله، دون اله غیر خدا است، مشکلی برای ما پیش نمی‌آورد. آن نکاتی هم که مطرح شد، وجوه قابل قبولی هستند و می‌شود آیه، همه‌ی این‌ها را افاده کند و ما همه‌ی آیات را از نظر شمول، یک وسعتی در آیات الهی وجود دارد که توجّه به یک معنا یا یک پیام، از پیام‌های دیگر منع نمی‌کند بلکه اساساً برای قرآن بطنی است و برای بطن آن هم بطنی است، گاهی تا ۷۰ حقیقت، ۷۰ مرتبه، ۷۰ عمق برای آیات قرآن کریم می‌توان استخراج و منظور کرد و واقعیت هم همین است، «آیَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ»[۵] هر آیه، خزائن است. «آیَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ» در این خزائن، یکی از معانی آن هم، توحید ناب است که در توحید ناب، «لَا مُؤثِّرَ فِی الوُجودِ إلَّا الله»[۶] و اثر آن‌ها بإذن الله است و توسّل ما، استشفای ما، استشفاء ما هم بإذن الله است، هر دو بإذن الله است، و ما فقط خدا را مؤثّر می‌دانیم و از غیر خدا هر چه باشد و هر کسی باشد اثر را نفی می‌کنیم. لذا «عِبادُ الرَّحْمنِ»[۷] جامعه‌ی توحیدی این‌طور هستند که این‌ها منطقی زندگی می‌کنند، تعاون دارند، توسّل دارند، دعا دارند، استشفا دارند، حرکت‌های جمعی دارند، حرکت‌های ولایی دارند ولی هیچ کدام از این‌ها را در عرض خدا نمی‌بینند. جایگاه آن توکّل و آن توحید محفوظ است.sadighi-13970215-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

گناه شرک و اثر آن

بعد از جریان شرک، این مرحله‌ی اعتقادی کفر است. حالا در مرحله‌ی عمل هم خدای متعال دو گناه بزرگ را که این دو گناه بزرگ از جلوه‌های شرک است، انسان موحّد این دو گناه را انجام نمی‌دهد، «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۸] دعوت مع الله، اله دیگر، کفر است. این را بیان فرموده است. دو شاخه یا ثمره از ثمرات شرک را که جنبه‌ی ریشه‌ای دارند و منشأ خیلی از گناهان می‌شود، یکی قتل است که مربوط به قوّه‌ی غضب است و یکی زنا است که مربوط به قوّه‌ی شهوت است. این دو نیرو است که زیر چتر عقل و دین قرار بگیرد و برای انسان ایجاد غیرت می‌کند، ایجاد دفاع می‌کند امّا اگر از زیر چتر عقل و دین کنار رفت، قوّه‌ی غضب و قوّه‌ی شهوت، انسان را مبتلا به شرک عملی می‌سازد. هم قتل شرک عملی است و هم زنا شرک عملی است منتها یکی در جبهه‌ی غضب و دیگری در جبهه‌ی شهوت است.

این جاذبه و دافعه که خدا در وجود انسان قرار داده است و هر دو هم کنترل‌شده نیستند، یعنی کلیه‌ی غرائض کور و کر هستند و حد و مرزی نمی‌شناسند. همه‌ی غرائض در وجود انسان، مگر این‌که مانع و رادعی پیش بیاید و الّا انسان کامجو و لذّت‌گرا یا انسان قدرت‌طلب و جاه‌طلب وقتی مرزی از نظر اعتقادی نداشته باشد، خوفی از خدا نداشته باشد، قوّه‌ی قهریه‌ای بالای سر او نباشد هم در مسئله‌ی سیاسی که مربوط به قوّه‌ی غضبیه است، این همیشه حالت استعلا دارد، حدّی هم ندارد. نه پیغمبری را، نه مرجع تقلیدی را به حساب نمی‌آورد، این «منم» او چنان «منم»ی است که هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد و تا پای قتل هم پیش می‌رود.

طغیان حسّ کامجویی و اثرات آن

در سوی دیگر، در بُعد کامجویی و لذّت‌گرایی هم شهوت آن‌چنان طغیان دارد که «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۹] این دو از جلوه‌های شرک عملی است و مطرح شده و در اوج آن در بُعد غضب در قتل است و اوج آن در بُعد شهوت، زنا است. این دو را از شاخه‌های شرکی که آدم معتقد به خدا نباشد، شرک باطنی، شرک فکری داشته باشد عملاً هم تعرّض و تجاوز به حدود الهی می‌کند و مشرکانه عمل می‌کند. نکته‌ی دیگری که در این قتل و زنا…

پس بنابراین یک نکته این است که خدای متعال همیشه نظام‌مند است؛ یعنی نظام فکر را از نظام عمل تفکیک نمی‌کند. آن‌جا که ایده می‌دهد، فکر می‌دهد، آثار عملی را هم گوشزد می‌کنند. در بُعد فکری، در بعد اعتقادی، باید موحّد بود امّا در بُعد عملی هم نباید مبتلا به شرک عملی بود که عمدتاً هم تقویت توحید اعتقادی برای انسان در عمل هم توحید می‌آورد. لذا انسان برای خدا «قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ»[۱۰] آن‌جا که خدا دستور می‌دهد، قتل نه تنها مشکل‌ساز نیست بلکه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»[۱۱] خدا که با این‌ها معامله کرده است، این‌ها کجا مال خدا را هزینه می‌کنند؟ «یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ»[۱۲] می‌کشند و کشته می‌شوند. بنابراین قتل، آن‌جا که رنگ توحید بگیرد هیچ مشکلی ندارد. ولی آن‌جا که قتل مشرکانه باشد یعنی اعتلا باعث بشود، قدرت‌طلبی باعث بشود، این کبریائی خدا را به تن کرده و دارد قتل می‌کند، این‌جا این کار، شرک عملی است.

در بعد شهوت هم همین‌طور است. اگر کسی لذّت عبادت خدا را، انقیاد در برابر پروردگار متعال را، عبودیت را چشیده باشد، هرگز تن به آلودگی‌های غریزی نمی‌دهد امّا یک جاهایی اعمال غریزه، آلودگی نیست بلکه فرمود: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[۱۳] اصلاً خدا وقتی مسئله‌ی ازدواج را مطرح می‌کند، سفره‌ی رزق خود را گسترده می‌کند، این را به خود مربوط می‌داند. قتل هم در بُعد توحیدی، شهادت و دفع دشمن است و در شهوت هم در بُعد توحیدی، بقای نسل است. بعد توسعه‌ی مجرای خالقیت خدا و ربوبیت خدا در همین مسئله‌ی شهوت است. هر دو وقتی از مرز توحید می‌گذرد، طغیان حاصل می‌کند، طغیان در غضب، قتل ناحق را به همراه دارد و طغیان در شهوت، تعرّض به نوامیس دیگران را به همراه دارد. این روند بسیار طبیعی است؛ یعنی این نوع تلقّی از آیه که آقای طباطبایی هم دنبال بهانه است که همه چیز در مسیر توحید پیاده می‌کند، این ظاهراً با آن «عِبادُ الرَّحْمنِ» که در رأس آمده است خیلی هموار و صاف به نظر می‌رسد.sadighi-13970215-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

مسئله‌ی «لا یَقْتُلُونَ … وَ لا یَزْنُونَ»[۱۴] این‌جا شرک را قبلاً فرموده ولی در یک جاهایی هم مستقلّاً به پیغمبر خود می‌گوید: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[۱۵] خود پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ». این هیچ منافاتی با قداست پیغمبر، با آن مقام و رتبه‌ی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ندارد. پیغمبر خدا، قداست خدا را دارد. ولی قداست متعلّق به خودش نیست بلکه خدا به او این قداست را داده است.

این‌که بشر هم در بعد توحید فکری و هم در بعد توحید عملی «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»[۱۶] هر چه هست و نیست از خدا است. لذا ممکن است خدا کسی را یک لحظه رها کند و آن شخص مرتکب قتل بشود، مرتکب آلودگی‌های دامن بشود. آقای قوچیان هم در آن جلسه به حق توضیح درستی دادند. آدم موحّد، آدم خود ساخته، گاهی در شرایطی قرار می‌گیرد که ممکن است یک مرتبه قتلی را مرتکب بشود و بعد هم متوجّه بشود این کار او نبوده است.

ولی کسی که موحّد است اصلاً خودش نیست ولی همیشه تحت حاکمیت پروردگار متعال است. چون دل او الهی است و توحید قلبی و باوری دارد، بنابراین «لا یَقْتُلُونَ … وَ لا یَزْنُونَ» این‌ها همیشه به تأییدات الهی مؤیّد هستند و نه در غضب خود، نه در شهوت خود، مرز مبدأ متعال را نادیده نمی‌گیرند و از این مرز عبور نمی‌کنند، یعنی خدا را همیشه حاضر و ناظر می‌بینند، لذا هم غضب آن‌ها کنترل شده است و هم شهوت آن‌ها. این هم نکاتی بود که در ارتباط با «لا یَدْعُونَ … وَ لا یَقْتُلُونَ … وَ لا یَزْنُونَ» قابل ذکر بود و مکمّل فرمایشات شما بزرگواران بود.

این «یَلْقَ أَثاماً»[۱۷] تعبیر بسیار لطیفی است. نمی‌گوید: «یُعَضَّب»، «یلقى أثاماً». فرمود: «اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَلَاقِیهِ»[۱۸] هر کاری… موعظه‌ی جبرئیل به پیغمبر خدا است. وقتی حضرت فرمودند: جبرئیل «إذنِی» یکی از چهار جمله‌ای که جبرئیل خدمت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند، همین بود: «اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَلَاقِیهِ»، هر کاری انجام دهی به آن می‌رسی، به خود کارت می‌رسی. این «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» شرک اعتقادی و شرک عملی است. حقیقت این، «أثام» است. هر کسی انجام بدهد این عمل خود او است و آن را ملاقات خواهد کرد.

تعبیر، بسیار گویا است که در بحث معاد هم در مورد آن بحث شد که جزای هر کسی در آخرت، خود عمل است، «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۹] نه «بِما کُنْتُمْ» بلکه «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». که تنها یک مرتبه در قرآن نیامده است این تعبیر در قرآن زیاد آمده است که انسان هر کاری انجام بدهد، جزای آن، خود آن عمل است و در این‌جا هم تصحیح به همین معنا است. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً». این «یَلْقَ أَثاماً» استمرار هم دارد؛ یعنی از حالا با او است. «بِئْسَ الْقَرینُ»[۲۰] را برای خودش تدارک دیده و از آن جدا هم نمی‌شود. هیچ فاعلی از فعل خود جدا نمی‌شود، دامن انسان را گرفته و این‌جا وزر و وبال و نکبت‌های خود را دارد و در آخرت هم با همان صورت برزخی و فوق برزخی که نسبت به بُعد مادّیش اشتداد دارد، این‌جا هم مبتلا می‌شود، آثار عمل، خود آن عمل است، به صورت یک خاکستر انسان را خاک بر سر (پست و ذلیل) می‌کند، به صورت یک حجاب، فضای داخل آدم را تاریک می‌کند، فکر آدم را تاریک می‌کند، احساس آدم را تاریک می‌کند. خودش است، خود آن تاریکی و ظلمت است ولی صورت برزخی آن قابل مقایسه با صورت مُلکی آن نیست و صورت فوق برزخی آن‌که صورت هم ندارد و یک حقیقت بدون صورت و بی مرز است، در مورد آن به خدا پناه می‌بریم؛ یعنی چیزی است که «وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ»[۲۱] غضب خدا است. این عینیت غضب خدا در آن بُعد می‌شود که یک غضب بی‌حد است. صورت، خودش حد است. اگر صورت را از چیزی بگیرید، حد ندارد. این در همه‌ی مراحل خودش است منتها ما صورت مُلکی آن را می‌بینیم و نکبت آن را در زندگی می‌چشیم. صورت برزخی آن «کَشَفْنَا عَنْکَ غِطاءَکَ»[۲۲] همین بود ولی آن‌جا گرفتار عالم مادّه بودید و خیلی درک نمی‌کردید ولی حالا پرده را برداشتیم و می‌بینی که «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»[۲۳] آتش خوردی و خودت نفهمیدی. حالا پرده را برمی‌داریم تا بدانی آن چیزی که خوردی، نان نبود، غذا نبود، پول نبود بلکه آتش بود که خوردی. زنا و قتل و شرک هم همین‌طور است، یک باطنی دارد که عین عقاب است، «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» نه «سَیَلْقَی» بلکه «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» این از همین‌جا دامن او را گرفته و نکبت‌های آن را همراه خود خواهد داشت.sadighi-13970215-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

بررسی عبارت «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»

-‌ «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» این «ذلِکَ» در این‌جا دو ویژگی دارد: یکی این‌که مفرد مذکّر است و دیگر این‌که اشاره‌ی بعید است در صورتی که این مطالبی هم این مطالبی که ذکر کرده است هم این‌جا ذکر کرده است و هم این‌که سه چیز است. در زبان عربی وقتی بخواهند به سه چیز اشاره کنند یا مفرد مؤنّث می‌آورند یا جمع مذکّر امّا این‌جا مفرد مذکّر آورده است. این برای من سؤال شد که این به یکی از این‌ها برمی‌گردد یا به هر سه مورد برمی‌گردد و لفظ جواب نمی‌دهد؟ به یک جامعی از این سه مورد باید برگردد؟ نمی‌دانم باید با آن چه کار کرد؟ یک مورد دیگر هم این است که چرا بعید برگردد؟

-‌ اگر این توجیهی که الآن در زبان جاری شد که یک حقیقت است، حقیقت شرک است، بُعد اعتقادی آن «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ»[۲۴] دارد مطرح می‌کند، میوه‌ی آن، دو چیز است، یک کفّه این است و کفّه‌ی دیگر آن است. وقتی بُعد جاذبه و دافعه در مسیر شرک قرار گرفت، یکی قتل غیر عمد و دیگری هم زنا می‌شود. ولی مجموعه‌ی این دو، یک درخت است و این دو میوه. می‌شود این‌طور گفت، همچنان می‌شود گفت: اساساً آن چیزی که مهم است، شرک است، این‌ها عوارض شرک است، هر گرفتاری که برای بشر به وجود آمده است از شرک است.

در سوره‌ی مبارکه‌ی یس که دفعه‌ی قبل هم خواندیم: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۲۵] تمام گناهان، عبادت شیطان است، خروج از توحید الهی است و این «ذلک» به همان شرک برمی‌گردد که یکی از ثمرات تلخ و زقّوم شرک، همین قتل و زنا است. یا این‌که کلّ و واحد مورد نظر است. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» یعنی کلّ واحد از این ثلاثه، هر کدام را انجام بدهد «یَلْقَ أَثاماً» است.

نکاتی که در جلسه‌ی گذشته هم در ذهن دوستان آمد و بیان فرمودند و فرمودید، این «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ»[۲۶] شرک، بله. امّا آن موارد دیگر، چرا «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» جای این سؤال وجود دارد که در توجیه آن، چند وجه قابل ذکر است. یک وجه این است که این «یُضاعَفْ» به اعتبار کمّی نیست به اعتبار کیفی است، دنیا و آخرت است. فرموده‌اند: هر چه آدم در دنیا می‌شنود، مهم‌تر از آن چیزی است که می‌بیند، «تَسْمَعَ بالمُعَیْدِیِّ خَیْرٌ من أنْ تَراه»[۲۷] ولی آخرت، اساساً وقتی آدم به آن‌جا می‌رود می‌بیند (شنیدن کی بود مانند دیدن؟!) این تضاعفش به اعتبار کیفی دنیا و آخرت است. همان نکته‌ای که به عرض رسید، یعنی آن بُعد برزخی و فوق برزخی که خود این است ولی این‌جا کجا و آن‌جا کجا؟ یکی تضاعف به اعتبار کیفیت و درجات دنیا و آخرت است و به این اعتبار می‌شود این را «یُضاعَفْ» گفت. دوم این‌که هر قتل و هر زنایی این‌طور نیست که «یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۲۸] این‌طور سختگیری شده باشد، به این کیفیت نیست. دلیل آن چیست؟ دلیل آن «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»[۲۹] همه‌ی این‌ها «یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً» با این آیه تخصیص می‌خورد. پس این چه نوع قتلی است؟ کسی که جانی بالفطره شده، حجّاج بن یوسف شده است، قتل او قتل موردی نیست. هر کسی یک جا عصبانی می‌شود و اشتباهی می‌کند و ممکن است اشتباه او با توبه یا چیزی… ولی چنین انسان از قتل، لذّت می‌برد. او سینه را باز می‌کرد، قلب را در می‌آورد و این تکان خوردن قلب برای او نشاط‌آور بود و می‌خندید و قهقه می‌زد!! داعش هم همین‌طور است. این‌که قتل عملی نیست، مقابل این «لا یَقْتُلُونَ»[۳۰] این‌ها این کار را انجام نمی‌دهند، «یَقْتُلونَ» است؛ یعنی مستمرّاً تا مانعی نباشد این شخص، آدمکش است، این وصف آدمکشی پیدا شد.sadighi-13970215-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

علّت مخلّد بودن بعضی از گناهکاران در عذاب

در روایتی که در اصول کافی، در کافی شریف از مرحوم کلینی آمده است، از امام (علیه السّلام) می‌پرسند: عمل که محدود است، چرا کیفر نامحدود است؟ وجوهی که به زبان مبارک امام آمده است، یکی این است که آن گناهکاری که آن‌جا گرفتار عذاب ابد است اگر تا ابد این‌جا زنده می‌بود، این کار را انجام می‌داد؛ یعنی نیّت و انگیزه‌ی او طوری است که طبعاً این کاره شده است. هم در بُعد زنا و هم در بُعد قتل، این‌ها این کاره هستند، توبه‌ی گرگ هم مرگ است. اصلاً امکان توبه برای آن‌ها نیست. این شخص، آدمکش است، او انسان قصیّ القلبی است که هر جا که بتواند خون می‌ریزد. او آدم خونریزی شده است چون نیّت او این است که تا می‌تواند این کار را انجام دهد لذا… یک مورد دیگر هم مسئله‌ی زنا است که آن هم همین‌طور است. مادامی که غرائز از این شخص گرفته نشده است، تا می‌توانست این کار را انجام داده است و حالا دیگر… طبیعت او همین است، خود او می‌سوزد، آن انگیزه‌ای که باعث می‌شد عمل را انجام دهد شدیدتر از خود عمل است. یک مورد این جهت است.

دوم این‌که در مسئله‌ی قتل، «مَنْ قَتَلَ نَفْساً … فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»[۳۱] این شخص تنها یک نفر را نکشته است. حقیقت قتل، نشانه‌ی روح سَبُعیت قاتل است. یک نفر مانع هدف او بود و این یک نفر را از پیش راه خود برداشت. اگر همه‌ی بشر هم مقابل او می‌ایستادیم و امکان داشت و شمشیر او می‌برید، همه را می‌کشت. چرا کشت؟ برای استعلا بود؟ رقیب او بود و می‌خواست او را از پیش راه بردارد. حالا اگر یک نفر رقیب است و برمی‌دارد اگر یک میلیون نفر باشد برنمی‌دارد؟ البتّه که برمی‌دارد. هویت این شخص، حقیقت عینی او، یک موجود قاتل است که دارای این وصف شده است که مستمرّاً «یَقْتُلُ» این شخص، این کاره هست.

مسئله‌ی زنا هم همین‌طور است. این، اشاره به طبیعت ثانوی و ملکه‌ای است که در وجود او به وجود آمده و دائماً قتل از او می‌روید. این شجره‌ی زقّوم است، «إِنَّها شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فی‏ أَصْلِ الْجَحیمِ»[۳۲] این شجره، ریشه در جهنّم دارد و مرتّب میوه‌ها و تلخی‌های خود را در عالم ظاهر می‌کند. در مسئله‌ی قتل، چون قتل، مجوّز است. این شخص تنها یک نفر را نکشته است، او انسانی را کشته است، انسان‌کشی کرده است، آدم‌کشی کرده است، در مسئله‌ی زنا هم توجیهات آقای دهقانی در جلسه‌ی قبل، انصافاً توجیهات بدیعی بود و آدم خوشحال می‌شود «مَنْ جَدَّ وَجَد» این تعرّض به نوامیس دیگران هم به هم ریختن نظام خانواده‌ها است. این شخص تنها یک جنایت انجام نداده است. او فرهنگ‌سازی می‌کند، او دارد قبح قضیه را از بین می‌برد و نتیجه‌ی آن، تداخل در نسل است، قطع نسل است، قطع توارث است؛ یعنی این‌ها با قتل، مشترکاتی دارند که نظام بشر را به چالش می‌کشانند و آن وقت نفوس، امنیت خود را از دست می‌دهد.

یک مورد خود تعرّض به نوامیس مردم، مسئله‌ی ارث و نسل و خانواده را از بین می‌برد و دوم این‌که حرامزادگی قساوت می‌آورد، آدمکشی می‌آورد. خود حرامزاده، عاطفه ندارد. در این حرامزادگی یک نوع غلظت و قساوت در خود دارد که حلال‌زاده نمی‌تواند این‌طور باشد. لذا امام باقر علیه الصّلاه و السّلام رابطه‌ی قتل و زنا را در مجلس یزید بسیار به وضوح بیان کردند. فرمودند: «لَا یَقْتُلُ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَوْلَادَ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا أَوْلَادُ الزِّنَا الأدعیاء-»[۳۳]. اصلاً امامزاده و امام را جز زنازاده نمی‌کشد. قتل، تناسب مستقیمی با حرامزادگی دارد. یکی به هم ریختن نظام است که نتیجه‌ی آن در واقع از بین رفتن نسل است. اگر کسی به لذّت‌جویی عادت کند و زنا رایج بشود، کسی حوصله‌ی تربیت اولاد و اولاد و تحمّل خانواده را ندارد. بشر خود به خود به سمت نابودی می‌رود. یک مورد این بُعد است و بُعد دوم آن، «لَا یَقْتُلُ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَوْلَادَ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا أَوْلَادُ الزِّنَا» کشتن پیغمبر، کار هر کسی نیست. این فقط کار حرامزاده‌ها است که می‌توانند این کارها را انجام دهند. دیگران نمی‌توانند از این کارها انجام دهند.

«یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» یا به اعتبار این است که… می‌بینید که در همه جا صیغ جمع بود، ناظر بر جامعه بود، «عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۳۴] ولی به این‌جا که رسید، مفرد آورد «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» دیگر به جامعه کاری ندارد بلکه تک تک افراد را مخاطب قرار می‌دهد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» شاید به اعتبار این باشد که او خواست قبح شرک را که شرک فردی، به تدریج تبدیل به شرک اجتماعی می‌شود. آدم خود را کم نبیند. انسان به تنهای یک عنصر و یک حلقه از یک مجموعه است. این، مجموعه را خراب می‌کند. چه بسا این «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ» به همان شرک برگردد و این «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» هم مربوط به شرک باشد. آن وقت قتل هم مطلق است و به آن صورت نیست ولو یک مرتبه هم قتل باشد، زنا هم یک مرتبه باشد، دیگر این «یَفْعَلْ ذلِکَ» شامل این نمی‌شود. شمول آن آیات دیگری که در مورد زنا و قتل است، این را هم در بر می‌گیرد ولی شمول این «ذلِکَ» فقط مربوط به شرک است که چون قابل گذشت نیست بنابراین «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ». تضاعف آن به اعتبار استمرار آن و کیفیت آن است. باید توجّه داشته باشیم که در دو قسمت از قرآن کریم، یک مورد سوره‌ی مبارکه‌ی انعام است که مسئله‌ی «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها»[۳۵] آمده است و یک مورد دیگر هم در سوره‌ی مبارکه‌ی شوری است. آن‌جا هم فرمود: «وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها»[۳۶] وجه جمع این آیه با این آیه‌ی کریمه، همین مواردی است که بیان شد: یکی این‌که آن‌جا هم مثل است ولی مثل شرک در این‌جا یک شرک است ولی در آن‌جا، احاطه دارد. یا قتل به آن شکل، یک قتل نیست، قتل نسل است. این به هم ریختن نظام مجموعه‌ی خانواده‌ها است. این به آن اعتبار است که از جمله قتل‌های عادی نیست بلکه ترویج خشونت است. خدای متعال می‌خواهد این را از بین ببرد. رواج خشونت در جامعه، امنیت جانی را از جامعه سلب می‌کند، اگر قتلی باشد که مبدأ ناامنی نفوس جامعه باشد. این «یُضاعَفْ» مبدأ ناامنی نفوس جامعه بشود. این «یُضاعَفْ» به اعتبار آن گستردگی آثار آن است و زنا هم همین‌طور است که اگر یک نوع فرهنگی پیش آمده است که هیچ کسی دارای فرزند خودش نیست، همه بی‌پدر هستند، همه بی‌اصل و بی‌نسب هستند. این غیر از این است که یک مرتبه یک کار غلطی انجام داده و یک خاکی بر سر خود کرده است. اجمالاً هر دو به فرهنگ‌سازی برمی‌گردد؛ فرهنگ خشونت و فرهنگ ابتذال و بی‌بند و باری. این غیر از یک قتل است. این استمرار قتل، استمرار زنا که فرهنگ‌سازی است، «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» به آن اعتبار است.

امیدوار هستیم که خداوند متعال لمس قرآن را به ما عطا کند «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۳۷] خدا به ما تقوایی بدهد، پاکیزگی بدهد، محبّت و عشقی نسبت به آل عصمت بدهد زیرا آن‌ها چشمه‌ی قرآن هستند تا إن‌شاءالله تعالی جرعه‌هایی را هم نصیب ما بشود.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».sadighi-13970215-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

-‌ نکته‌ای در رابطه با این تفسیر وجود دارد که چرا خداوند متعال این دو گناه را مطرح می‌کند به ذهن من آمد. حالا به ذهن من چنین مطلبی آمد؛ درست است که زنا و قتل، قطعاً یکی از مصادیق و میوه‌های شرک هستند ولی واقعیت این است که عمده علّت انجام آن، شرک نیست؛ ممکن است یک آدم مشرک، زنا هم انجام دهد امّا کسی که زنا می‌کند، درصد بالایی از کسانی که زنا می‌کنند به خاطر شرک زنا نمی‌کنند مگر این‌که یک نفر بگوید: شرک در لذّت بردن که موحّدین جز از خدا لذّت نمی‌برند که آن هم بعید است که خداوند بخواهد در این سبک مطرح کند! لذا به نظر می‌رسد اگر آدم… یعنی در کلّ جمع‌بندی مطالبی که دوستان بیان کردند و فرمایشات شما این‌طور به دست می‌آید که این سه گناه به خاطر شیوع بسیار آن در زمان نزول قرآن و به خاطر این است که هدف آن‌ها یکی است؛ یعنی چون نتیجه‌ی هر دو به از بین رفتن نسل می‌رسد، در این‌جا مطرح شده‌اند و الّا این‌که آدم بگوید: مثلاً این دو گناه میوه‌ی شرک هستند واقعاً… حدّاقل برای زنا را آدم می‌تواند… حتّی برای همان قتل نفس، لزوماً کسی که زنا می‌کند بلکه درصد بالایی از کسانی که زنا می‌کنند به خاطر شرک زنا نمی‌کنند بلکه به خاطر لذّت زنا می‌کنند، به خاطر نیازی که دارند و ارضاء نمی‌شود زنا می‌کنند. البتّه این کار برای کسانی که بی‌دین هستند یک امر طبیعی است؛ یعنی من نمی‌توانم خیلی متوجّه نسبت بین زنا و شرک بشوم! نمی‌دانم شاید… حالا اگر فرض کنیم این دو گناه به خاطر شیوعی که در زمان داشته بوده است و خدا هم در چهار موضع این گناه‌ها را در کنار هم آورده است و در چهار موضع مخصوصاً زمانی که می‌خواسته تعهّد بگیرد که این کار را انجام ندهید در آن مقام این گناهان را کنار هم آورده است، مثل جایی که دارد با زنان… به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم امر می‌کند… اگر اشتباه نکنم در سوره‌ی ممتحنه آمده است که به خانم‌ها بگو که این کار را نکنند، زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند. از آن آیه‌ای که خدمت شما بیان کردم که خداوند به پیامبر دستور می‌دهد برای مفادّ بیعت با زنان این‌ها را بگو، این برداشت می‌شود که اتّفاقاً به خاطر آن فضای آن موقع این دو گناه در کنار هم آمده‌اند و الّا بحث این‌که شرک به این دو گناه می‌رسد را متوجّه نشدم یا اگر امکان دارد شما بیشتر توضیح بدهید.

-‌ ظاهراً این موارد توضیحی نیست، حرکتی است. اگر انسان در مسیر توحید برود به این موارد می‌رسد. فرمایش حضرت عالی در این بعد، باز جزء همان دقّت‌ها است که کسی به خاطر مشرک بودن آدم نمی‌کند بلکه عصبانی می‌شود و خدا و دین به ذهن او نمی‌آید. با خدای خود لجبازی نمی‌کند، با خدا مقابله نمی‌کند. او دنبال این نیست که شیطان را از خود راضی کند، یا نفس را در برابر خدا قرار بدهد. آیه هم در این مقام نیست بلکه در این مقام است که توحید، مانع قتل است، توحید، مانع شرک است. در آن آیات کریمه وقتی از اهل جهنّم می‌پرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ»[۳۸] آن‌ها چه می‌گویند؟ «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ»[۳۹]. اگر این انسان نماز می‌خواند به (جهنّم) نمی‌افتاد. این نماز بین جهنّم و او حائل بود و او این را نداشت و وقتی این را نداشت، می‌سوزد. او باید یک عامل نسوختن برای خود تهیه می‌کرد تا نمی‌سوخت. او این عامل نسوختن را نداشت لذا سوخت. این توحید، عامل نسوختن است، سنگر است، دژی است که «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[۴۰] اگر کسی قلعه‌ی محکم توحید او را پناه ندهد چون بی‌پناه است، نفس امّاره هم در بُعد غضب، آتش است و «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها … * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا»[۴۱] شما این پل را نداشتید. تقوای توحیدی، پلی است که شما را از روی آتش، سالم عبور می‌دهد. کسی پل نزده و این درّه هم پر از آتش است، اگر روی آن پا بگذاری می‌افتی و او هم افتاد. توحید، رادع است، مانع است نه این‌که اگر قتل بود، منشأ آن شرک نیست. منشأ آن هر چیزی که می‌خواهد، باشد ولی خدای متعال آمده و برای ما پناهگاهی معرفی کرده است: «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» حصن من است. اگر در این حصن نباشید به انواع گرفتاری‌ها دچار می‌شوید که یکی از آن‌ها قتل است، یکی دیگر از آن‌ها زنا است که این‌ها بُعد فسادی بیشتری نسبت به مسائل دیگر دارد. عاق والدین، جزء اکبر کبائر است ولی مثل قتل، بُعد جمعی ندارد. قتل، بی‌اعتبار کردن جان اشخاص است لذا اگر قتل با این‌که گفته‌اند: «القَتْلُ أنْفَى لَلْقَتل» خدای متعال می‌فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» اگر قصاص نکنید، جان‌های دیگر هم امنیت ندارند. وقتی این شخص را کشته، فردا هم تو را می‌کشد. خود شما هم همدیگر را می‌کشید. این «حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» نشان می‌دهد که برای طبع بشر مانع یا رادع یا ترمزی نباشد، وقتی وارد یک مسیر شد، تا آخر درّه می‌رود و آن مانع و ترمز، توحید است که فرمود: «الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»[۴۲] بنابراین توحید، رادع است، مانع است، ترمز است، کنترل است و اگر کسی این را نداشت در گودال‌های سخت جهنّم که یکی از آن‌ها قتل است در بُعد غضب و در بُعد جاذبه هم در مسیر زنا قرار می‌گیرد. حقوق این‌ها فرهنگ نیست، آن‌ها موردی است و… نکته‌ای که از آیت الله جوادی آملی نقل کردم هم بله، روایاتی هم در جلسه‌ی گذشته خواندید که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌پرسند، اکبر کبائر کدام است؟ می‌فرماید: شرک، بعد از آن قتل کودک و بعد از آن زنا است. این به اعتبار این است که مشرکین حجاز هم بت‌پرست، مشرک بودند و هم آن‌طور که نقل کرده‌اند درگیری قبیله‌ای داشتند و همیشه خون می‌ریختند. به یک بهانه به هم می‌ریختند و آدم‌کشی برای آن‌ها هیچ قبحی نداشت. هم فرزندان خود را می‌کشتند و در مورد زنا هم که… پرچم می‌زدند و خیلی رایج بود. یک وقت صحبت شد و آقای خوشوقت گفتند: مادر دومی فلان خصوصیت را داشته، گفت: دیگران هم بودند! آن موقع رایج بود، کسی به کسی نبود! حالا او خیلی از حدود را زیر پا گذاشته بود. آن موقع اصلاً قبحی وجود نداشت و اسلام آمده در قرآن قبح این مسائل را بالا برده و در کنار شرک قرار داده است و می‌خواهد جمع کند. این حکیمانه است، کار خدا است. خدا دارد جوسازی می‌کند. دارد این گفتمان ضدّ قتل و ضد بی‌عفّتی را مدام در ذهن‌ها مشتعل می‌کند که آدم را غیرتی کند تا این جنایات برچیده بشود. همه‌ی این خوبی‌ها ریشه در توحید دارد و همه‌ی بدی‌ها هم در شرک ریشه دارد. شرک عملی هم به نوعی به شرک اعتقادی برمی‌گردد. اگر اعتقاد توحیدی انسان قوی باشد، در عمل هم نمی‌لغزد ولی آن‌جا… «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون‏»[۴۳].

 

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۸۰٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۵، ص ۵٫

[۴]– سوره‌ی مائده، آیه ۳۵٫

[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۶۰۹٫

[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۵، ص ۱۵۱٫

[۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۳؛ سوره‌ی زخرف، آیه ۱۹٫

[۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۹]– سوره‌ی یوسف، آیه ۵۳٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیات ۱۹۰ و ۲۴۴٫

[۱۱]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۱۲]– همان.

[۱۳]– سوره‌ی نور، آیه ۲۳٫

[۱۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۱۵]– سوره‌ی زمر، آیه ۶۵٫

[۱۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۵۳٫

[۱۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۱۸]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۴، ص ۳۹۹٫

[۱۹]– سوره‌ی طور، آیه ۱۶؛ سوره‌ی تحریم، آیه ۷٫

[۲۰]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۸٫

[۲۱]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج‏ ۲، ص ۷۰۸٫

[۲۲]– مکارم الأخلاق، ص ۴۰۵٫

[۲۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰٫

[۲۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۲۵]– سوره‌ی یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫

[۲۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۲، ص ۱۰۲٫

[۲۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۹٫

[۲۹]– سوره‌ی نساء، آیات ۴۸ و ۱۱۶٫

[۳۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۳۱]– سوره‌ی مائده، آیه ۳۲٫

[۳۲]– سوره‌ی صافّات، آیه ۶۴٫

[۳۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۱۳، ص ۱۳۲٫

[۳۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۳٫

[۳۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫

[۳۶]– سوره‌ی شوری، آیه ۴۰٫

[۳۷]– سوره‌ی واقعه، آیه ۷۹٫

[۳۸]– سوره‌ی مدّثّر، آیه ۴۲٫

[۳۹]– همان، آیات ۴۳ و ۴۴٫

[۴۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۹، ص ۱۲۷٫

[۴۱]– سوره‌ی مریم، آیات ۷۱ و ۷۲٫

[۴۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۰۱٫

[۴۳]– سوره‌ی یوسف، آیه ۱۰۶٫