حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۸:۰۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- خصلت مشترک قتل نفس و زنا
- توحید واقعی و رفع مشکلات جامعه
- علّت مبرّا دانستن عباد الرحّمن از قتل و زنا در قرآن
- شرک منشأ تمام گناهان
- نظر شیعیان در مورد بخشش خداوند در مورد گناهان صغیره و کبیره
- خصوصیات عباد الرّحمن
- پیروی عباد الرّحمن از حق
- ثبات قدم عباد الرّحمن در اجرای اوامر الهی
- اقسام مختلف توحید
- عدم وجود توحید افعالی حقیقی در جامعه
- طاعت شیطان معصیت خدا
خصلت مشترک قتل نفس و زنا
- ما جلسهی گذشته یک سؤالی مطرح کردیم؛ با توجّه به قرآن و روایات یک جوابی به ذهن ما رسیده است؛ در رابطهی با آیهای که جلسهی گذشته محلّ بحث بود «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۱] إلی آخر آیه. این سؤال مطرح شد که چرا خداوند متعال اشاره به دو گناه قتل نفس و زنا میکند؟ بعد از اینکه شرک را مطرح میکند که خداوند متعال چیزی به ذهن ما آورده است که إنشاءالله عرض میکنیم. در قرآن غیر از سورهی مبارکهی فرقان، ما در سورهی اسراء و در سورهی ممتحنه عیناً قتل نفس در کنار زنا آمده است و در سورهی مبارکهی انعام عیناً همین عبارت قتل نفس در کنار فاحشه آمده است که معمولاً تعبیر فاحشه در قرآن به گناه زنا اطلاق میشود و از کنار هم آمدن بحث زنا و قتل نفس من دنبال این گشتم که این چه خصلت مشترکی بین قتل نفس و زنا وجود دارد که خداوند متعال این را به ذهن ما انداخت که زنا و قتل نفس هر دو به قتل نفس منتهی میشود. کما اینکه در روایات است وقتی علّت تحریم زنا را پرسیدند؛ حضرات فرمودند: «لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الْأَنْفُسِ»[۲] یعنی اوّلین فساد زنا، قتل نفس است که من فکر میکنم -البتّه الآن هر چه گشتم پیدا نکردم- به یاد دارم در خطبهی حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها هم علّت تحریم زنا همین قطع نسل بیان شده است و قتل نفس همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: کسی که یک نفر را بکشد انگار که یک امّتی را کشته است؛ این نشان میدهد که کبیره بودن زنا و وجهه آن که در این آیه مدّنظر است که در کنار شرک و قتل نفس آمده است، این است که فلسفهی حرمت هر دوی آنها به همان قتل نفس میرسد. یعنی اگر زنا در یک جامعهای رواج پیدا بکند، کار قتل نفس را انجام میدهد، دیگر تناوب نسل از بین میرود. لذا خدای متعال این دو گناه را در این فقره از آیه و در فقرات دیگری از آیات -که ما در قرآن به چهار مورد آن رسیدیم، شاید دوستان تحقیق دیگر داشته باشند به فقرات دیگر برسند ولی در چهار جا -علّت اینکه خداوند اینها را کنار هم اورده است، به نظر ما این است.
نکتهی بعدی هم این است که در آیهی ۱۲، سورهی ممتحنه هم خداوند متعال میفرماید: بگو ای پیامبر به آن زنهایی که میخواهند با تو بیعت بکنند که فرزندان خود را نکشند و زنا نکنند. آنجا هم باز خداوند دو تا گناه را کنار هم آورده است و علّامهی طباطبایی میفرماید: علّت حرمت زنا و فاحشه خواندن آن در تمام ملل و ادیان قطع نسل و فساد انساب است. این به نظر ما علّتی است که خداوند متعال این گناهان را کنار هم آورده است.
نکتهی بعدی هم این است که در روایت است که منظور از این زنا که میفرماید: «وَ لا یَزْنُونَ»[۳] چه بسا آن زنای عادی نباشد؛ زنایی است که حضرت فرمودند با «حَلیلَهُ جَارِک»[۴] با زن همسایهی خود بخواهی زنا بکنی که قطعاً این مرتبهی گناه آن در ردهی خیلی بالاتری نسبت به زنای عادی قرار میگیرد و آن سؤالی هم که جلسهی گذشته خود من مطرح کردم که زنا با قتل نفس از نظر حدّ گناه یکی نیستند؛ با این حدیث رسول اکرم تعادل این برقرار میشود.
- درود بر شما که فکر کردید و فکر چشمه است؛ آدم اهل فکر باشد خدای متعال به او الهام میکند و تناسب قابل قبولی را هم بحمدالله ارائه کردید. یکی از نتایج انحرافات جنسی قطع نسل است. این همان قتل است. «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَت»[۵] آنجا هم یکی از مفسّرین دارد که این اطلاق دارد. چه کسی به وجود آمده باشد که یک کسی مایهی نابودی او بشود و چه نگذارد که به وجود بیاید. او تازه یک مقدار سفره را وسیعتر میکند، میگوید: اینهایی که زمینه پیدا نکردند، استعداد آنها شکوفا بشود، حیات انسانی پیدا بکنند، آنها هم مشمول قتل هستند اجمالاً از نظر اعتباری و اجتماعی خیلی نکتهی زیبایی است.
- اینکه چرا خود قتل نفس اینقدر گناه کبیرهای حساب میشود؟ به خاطر این است که گرفتن کمترین حق که مسلّم است، برای همهی بندهها است، از شخص مقابل است. مثلاً یک وقتی میگوید: من یک چیزی را دزدیدم. خوب ممکن است من یک چیزی داشته باشم و یک کسی دیگر نداشته باشم. ولی حیات را چون همه دارند و کمترین حق است، دیگر کسی آن را سلب بکند، خیلی گناه بزرگی کرده است.
- یعنی همهی حقوق فرع بر حیات است. آن که نبود، یعنی همهی حقوق ضایع شد، از بین میرود.
توحید واقعی و رفع مشکلات جامعه
- دوستان از تفاسیر مهم نکات قرآنی را گفتند. چند نکته را عرض بکنم. در مؤمن به هیچ وجه شرک راه ندارد؛ چه اعتقادی، چه عملی شرک راه ندارد و نور توحید در قلب مؤمن زندگی اجتماعی او را نورانی میکند. فکر میکنم آقای جوادی فرموده بودند که مشکل جامعه توحید است. یعنی اگر توحید به معنای واقعی در جامعه ورود بکند، خیلی از مشکلات ما حل میشود. در این آیه به سه گناه بزرگ اشاره شده است؛ قتل و زنا و شرک که از گناهان کبیره است. تأثیر به سزایی در جامعه دارد، جامعه را نابود میکند. یکی از حربههای دشمن هم به همین سه گناه هم است؛ مخصوصاً شهوت که خیلی دارد در جامعه ورود میکند و یکی از عواملی که باعث نابودی اندلس و جامعهی مسلمین و اسپانیای کنونی است، ایجاد شهوت در جامعه بود که آمدند اسلام را نابود کردند. دین اسلام الآن در آن جامعهی کنونی اسپانیا وجود ندارد.
روایات متعدّدی هم است در رابطه با گناه کبیره بودن آن است که در صحیح بخاری آمده است که از نبیّ اکرم صلوات الله علیه پرسیدند: بزرگترین گناه چه گناهی است؟ فرمودند: شرک قرار دادن برای خداوند، قتل ولد و زنا. در روایت دیگر از ابن مسعود آمده است که میفرماید: بهترین اعمال چه اعمالی است؟ حضرت فرمودند: نماز اوّل وقت، سپس نیکی به پدر و مادر و سپس جهاد در راه خداوند و بعد پرسیدند: بزرگترین گناه، چه گناهی است؟ شرک به خداوند و کشتن فرزند، از ترس اینکه نتوانم فرزند خود را اطعام بکنند. این در روایات است. خطرناکترین قضیه هم برای انسان یکی غضب و یکی شهوت است که مؤمنین باید نسبت به این دو فریضه حدّ اعتدال را رعایت بکنند و برای این قضیه مسلّط بشوند. خداوند در برخی از موارد به قتل بعضی از انسانها اجازه داده است؛ آنجا که حقّ آنها است ولی در رابطه با زنا و شرک یک چنین چیزی را نفرمودند. علّامه در تعبیری فرمودند: بندگان رحمان خداوند با وجود خدا، غیر خدا را نمیپرستند. در صورتی که کفّار همین کار را میکنند. در یک تعبیری دیگر فرمودند: این دلالت بر آن خرافی بودن جوامع عرب آن زمان بوده است و در نتیجه علّامه میفرمایند: مراد از خواندن خداوند، توسّل به خداوند در همهی لحظاتی است که مؤمنین متوسّل به خداوند میکنند.
- إنشاءالله خود را عادت به تحلیل بدهید. تفسیر غیر از معنی لغت است. باید یک پردهای را کنار زد.
علّت بت پرستی مشرکان مکّه
- ابتدای اوّل آیه که «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۶]؛ در ابتدای این مقدّمه لازم است که… علّامه هم به آن اشاره کردند مشرکین به این اعتقاد بودند که انسان شایستگی و لیاقت این را ندارد که اله را پرستش بکند و باید مادون الله را پرستش بکند. این به عنوان مقدّمه است که در ابتدای سورهی فرقان هم این فکر و این اعتقاد را خدای سبحان چندین جا از اینها بیان میکنند. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ»[۷] یا «وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۸] که خداوند به این آدمهای پایینتر میگوید: شما به اینها گفتید که از اینها عبادت بکنید؟ (شما به اینها گفتید که غیر خدا را عبادت بکنند) که میگویند: نه، اینها خود گمراه شدند. «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ»[۹] خلاصه اعتقاد مشرکین مکّه بر این بوده است که ما شایستگی عبادت خداوند سبحان را نداریم؛ از این رو به آلههای دیگر روی میآوردند. حالا از این جهت با فضای این سوره سیاقی که دارد، علّامه این نظر را میپسندند که این آیه را باید اینطور ترجمه کرد؛ «مَعَ اللَّهِ»[۱۰]یعنی مع وجود خدای سبحان. در واقع مؤمنین عباد الرّحمن، الههای دیگر را پرستش و عبادت نمیکنند. پس در واقع مراد از این فقره این میشود: یعنی عباد الرّحمن کسانی هستند که با وجود خدای سبحان اله دیگر را پرستش نمیکنند.
- دیگران چه میگویند؟
– علّامه اینجا سه تا احتمال میآورد. از سه وجهی که میآورد که «مَعَ اللَّهِ» یعنی چه؟ چون بعضیها احتمال یک وجه دیگر را ذکر میکنند که مثلاً میگفتند: در خشکی اله جواب میدهد، خدا جواب میدهد، دریا ببینیم اله جواب ندهد، به سراغ اله دیگر برویم که از سه وجهی که میآورند. در واقع علّامه این سه وجه را میپذیرند، قبول میکنند؛ البتّه از آن سه وجه این وجه صحیح را نوشتم که طولانی نشود.
– یک وجه دیگر آن هم این است که گفتند: شما هر کدام از این الهها را پرستش بکنید، بالاخره منظور او است، به او میرسد. یعنی سومین نظر این میشود که شما همهی اینها را که عبادت میکنید بالاخره منظور و مقصود همان الله است. یعنی اینها مقدّمهی این میشود که شما به آن برسید. همان حالتی که ما از امامان شفاعت میخواهیم… مثلاً بحث شفاعت و اینها میگوییم، نمیتوانیم به خود خدا وصل بشویم، میآییم از سمت ائمه علیهم السّلام وارد میشویم. این نظر هم است که آن کسی که از سمت بت رفته است با این نیّت که به خدا وصل بشود. اگر اشتباه نکنم اینطور در خاطر من است.
پس خلاف آن ظاهر اوّلیهی آیه که «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ» که به این نظر میرسد که همراه خدا، اینها الههی دیگری را پرستش نمیکنند؛ الآن میفهمیم که نه مراد این است چون سیاق آیات اینطور بیان میکنند که… اینها را دارم میگویم چون با تحلیل یک قدری اینها را علّامه ذکر نکرده است، کأنّه نظر ایشان اینطور است که در واقع با سیاق آیات این به دست میآید که مراد از این «مَعَ اللَّهِ» یعنی مع وجود خدا. اینها در واقع اله دیگری را پرستش نمیکنند. این تا اینجا متناسب با این بود که ما نگاه مرحوم علّامه را بپذیریم یا با توجّه به سیاق بگوییم این آیه در مقابل مشرکین مکّه است.
امّا اگر این را مطلق بگیریم، آن وقت میتوانیم این احتمال را هم بپذیریم که این «مَعَ اللَّهِ» همان معنای همراهی را دارد. یعنی این عباد الرّحمن کسانی هستند که اینطور نیست که یک روز در خانهی خدا بروند، یک روز در خانهی غیر خدا بروند. خلاصه هر دو طرف را داشته باشند؛ کما اینکه صفت منافقین یا انسانهای مؤمنی که ضعیف الایمان هستند اینطور است. با این نگاه آن ابتدای بحث که «وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ»[۱۱] که ابتدای بحث داشتیم اینطور پیش میآید. وقتی که رسولان به اینها میگفتند: الله را پرستش بکنید، رحمان را پرستش بکنید، اینها تعجّب میکردند میگفتند: ما اصلاً شایستگی این را نداریم که الله یا رحمان را پرستش بکنیم. اصلاً رحمان چه کسی است؟ این خلاصهی این فقرهی اوّل که «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۱۲] این دو تا احتمال که حالا نظر علّامه را هم گفتند.
علّت مبرّا دانستن عباد الرحّمن از قتل و زنا در قرآن
امّا قسمت دوم آیه که «وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ» ظاهر این قسمت مشخّص است امّا سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است که اگر کسی بگوید: طرف یک انسان برجستهای است، یک انسان اهل کمالاتی است، بخواهد دو سه تا از صفات او را بگوید، بگوید: ایشان آدم کش نیست، زنا نمیکند. میگویند: خوب ببخشید، بقیهی مردم هم آدم نمیکشند، زنا نمیکنند. این چه وصفی است که شما برای این شخص میکنید؟! حالا ممکن است یک سؤال پیش بیاید از این جهت که چرا خدای سبحان، عبد الرّحمان را که این صفات عالیّه را برای آنها ذکر کرد، یک دفعه میآید میگوید: اینها زنا نمیکنند، اینها قتل نفس نمیکنند؛ چرا یک دفعه یک چنین صفتی که شاید… نوع مؤمنین یک چنین ویژگی را دارند نوعاً قتل نفس نمیکنند نوعاً زنا نمیکنند، چه برسد به عباد الرّحمن که خدای سبحان یک چنین اوصافی را برای آنها ذکر کرده است. اینجا سه تا احتمال یا سه تا توجیه میشود بگوییم.
اوّلین نکته این است که با توجّه به اینکه این آیه در مقام مقابله و تعرّض به حال مشرکین بوده است که آنها نوعاً اهل زنا و قتل اولاد بودند؛ در بین یک چنین افرادی در چنین فضایی این دو تا صفت، صفت برجستهای بوده است. یعنی در آن زمان کسانی که دارای این صفت بودند، بسیار ویژه و ممتاز بودند. این یک توجیه است.
نکتهی دوم که میشود گفت این است که اینجا نه، مراد آن ظهور اوّلیه نیست که قتل نفس نمیکند، زنا نمیکند؛ بلکه اطلاق آیه مراد است. یعنی جمیع مصادیق قتل و بحث زنا؛ کما اینکه در روایات داریم در قیامت پروندهی کسی را نگاه میکنند، میگویند: چند قطرهی خون فلانی بر گردن شما است. یعنی شما یک کاری انجام دادید، به این میزان در قتل فلانی شریک بودید یا روایتی داریم که ما زنای چشم داریم، زنای دست داریم، زنای گوش دادیم. لذا شاید در توجیه آن بتوان گفت که این در واقع مطلق این اراده شده است. یعنی عباد الرّحمن کسانی هستند که حتّی کوچکترین عملی که سبب این امور هم بشود، از ایشان صادر نمیشود. این توجیه دوم.
توجیه سوم این است که بگوییم: نه، اصلاً سبحان خواسته است؛ این نکتهی بسیار مهم را بیان بکند که حتّی بندگان پاک و خلاصه عالی رتبهی الهی هم، اینها در معرض یک چنین گناهانی ممکن است قرار بگیرند، به خاطر وجود صفت شهوت و غضبی که در انسان وجود دارد. مؤیّد یک چنین توجیهی هم بحث داستان حضرت یوسف علیه السّلام است که بعد از اینکه آن ماجرا اتّفاق میافتد، حضرت میفرماید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی»[۱۳] یعنی کأنّه اگر من خودم بودم و خودم من هم یک چنین زمینهای را داشتم. لذا از این جهت برای عباد الرّحمن هم یک فضیلت است. این سه تا توجیه که حالا به ذهن میرسد. از جهت دیگر بحث حالا روایتی داریم که بیان کردیم این سه تا گناه از گناهان کبیره است و نکتهی آخر این است «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۱۴] که ما إنشاءالله قسمت دوم آن را بعداً توضیح بدهیم که حالا «ذلک» را فرمودند به همان شرک و قتل و زنا برمیگردد و خلاصه در مقام بیان این است که این افعال آثار سوئی دارد که انسان آن را در روز قیامت مضاعف خواهد دید.
- خدا دارد علم شما را افزون میکند، دارید کیفی میشوید.
شرک منشأ تمام گناهان
- در معنی شرک در تفسیر نمونهی آقای مکارم آوردند که در اصطلاح قرآنی در مقابل حنفیّت به کار برده میشود و مراد از شرک شریک قرار دادن برای خداوند متعال است. یعنی به معنای تغیّر پیدا کردن از گمراهی به درستی و راستی است و به همین علّت چون که شرک روی گردان شدن است، در مقابل کلمهی شرک، کلمهی حنیف را قرار دادند. حضرت آیت الله جوادی آملی هم میفرمایند که منشأ تمام گناهان به شرک برمیگردد حالا یا شرک خفی یا شرک جلی. نکتهی دیگری که حضرت آیت الله علّامه مصباح میفرمایند، میفرمایند: در این آیهی مبارکه «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» در این کلمهی «ذلک» سه تا احتمال وجود دارد. یک احتمال که از لحاظ قواعد به آخرین کلمهای که «لا یَزْنُونَ» است برگردد. احتمال دیگر این است که به هر سه این گناهان با همدیگر برگرد. آن کسی که همه قتل نفس انجام داده است، هم زنا انجام داده است و هم شرک بورزد. احتمال دیگر هم این است که این «ذلِکَ» به تک تک اینها به طور جداگانه برمیگردد. من برای توضیح وارد آیهی بعد میشوم. اشکال ندارد؟
– حالا این را تکمیل بکنید.
نظر شیعیان در مورد بخشش خداوند در مورد گناهان صغیره و کبیره
- میفهمیم که با توجّه به آیهای که حالا«وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً»[۱۵] اینجا یک بحث «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» است که «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ» بحث عذاب جسمانی است. یک نکتهی دیگر هم بحث «یَخْلُدْ» است که عذاب دائمی است؛ اینها در جهنّم دائمی هستند و سوم بحث «مُهاناً» است که از اهانت میآید و اینکه علاوه بر عذاب جسمانی اینها عذاب روحی هم میبینند که این عذاب روحی شاید بعضی مواقع از عذاب جسمی هم بدتر باشد. حالا میفرمایند با توجّه به این موارد یک مسئلهای وجود دارد که میفرمایند: نظر شیعه و ادعیه این است که اگر شخصی گناه کبیره انجام بدهد، به صرف گناه کبیره که این سه تا گناه است، وارد به طور دائم جهنّم نمیشود. بعد میآیند میفرمایند: اوّلین کسانی که آمدند و گفتند: کسی که گناه کبیره انجام بدهد، کافر بشود این هم موجب آتش دائمی میشود، خوارج نهروان بودند که در جنگ صفین آمدند و آقا امیر المؤمنین علیه السّلام را هم متهّم به کفر و هم به ارتکاب به گناه کبیره کردند که نظر شیعه خلاف این است. چون که شیعه میگوید: مرتکب صغیره به شرط عدم بسیار اوّلاً این بدون توبه هم آمرزیده میشود و امّا اگر شخص کبیره هم انجام بدهد، اگر این کبیرهی او همراه با توبه باشد، باز آمرزیده میشود که برای این بحث مرتکب صغیره بدون توبه بخشیده میشود. آیهی ۳۲ سورهی مبارکهی نجم است که آن کلمهی «لَمَمَ» در مورد گناهان صغیره است که اگر شخصی گناه صغیرهای انجام بدهد و اصرار بر این گناه صغیره نداشته باشد، با توجّه به آن لطف، آن غفران خداوند متعال این شخص بخشیده میشود و وارد در جهنّم نمیشود.
در رابطه با گناه کبیره هم روایتی است که شیعه و سنّی بر آن اتّفاق دارد است، حالا این روایت «إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی»[۱۶] که اگر از امّت من شخصی مرتکب گناه کبیره بشود، شفاعت من شامل آن شخص خواهد شد و لذا این هم باز یک دلیل دیگری است که اگر کسی کبیرهای را مرتکب بشود، دلیل بر این نیست که ارتکاب آن کبیره موجب آتش دائمی آن شخص درون جهنّم میشود. حالا مسائل دیگر را هم میآید بر آن شخص دخالت میکند؛ مثلاً بحث شفاعت را میفرمایند: باید مراتب شفاعت رعایت بشود و عمدهی مراتب و شرایط شفاعت بحث ایمان و ولایت اهل بیت علیهم السّلام است که آن شخص که گناه کبیره انجام داده است، نباید اینها را از دست داده باشد. بعد میفرماید: به نظر ما ورود در جهنّم برای کسی که مرتکب کبیره باشد، ثابت نیست. بعد میفرماید: امّا مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که -آیهای که فعلاً مربوط به بحث ما است- ظاهر آن این است که مرتکب کبیره به صورت دائمی داخل در آتش جهنّم است که میفرمایند: وجوهی برای حلّ این مسئله و اینکه چگونه تعارض بین این آیه و ادلّهها را میتوان به هم ربط داد، بیان میکند میفرماید: اگر کسی مجموع این سه گناه را مرتکب بشود، موجب ورود در جهنّم خواهد بود که در این سه گناه هم آن چیزی که اصل است، گناه شرک است و قتل نفس و زنا طفیلی این گناه هستند با توجّه به آیهی «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»[۱۷] بعد میفرماید: امّا این باز جواب ما را نمیدهد و خلاف آن است آن هم برای قتل نفس «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»[۱۸] بعد آقای مصباح میفرمایند: این سه گناه در کنار همدیگر آمده است، هیچ خصوصیتی ندارد. مثلاً ما بخواهیم بگوییم: گناه زنا، گناه خیلی بزرگی است یا قتل نفس خیلی گناه بزرگی است و میفرمایند: ذکر این گناهها در اینجا خصوصیتی ندارد؛ با توجّه به اینکه آن زمان این گناهها شایعتر بوده است، بیشتر بوده است به همین علّت قرآن آمده است به این سه گناه بزرگ اشاره کرده است.
پس وجه اوّل که مجموع این سه گناه باشد با توجّه به آن دو تا آیه خارج شد. وجه بعد میفرماید: پاسخ دیگری که داده شده است این است که منظور از خلود منظور خلود عرفی باشد که مثلاً میفرمایند طرف حبس ابد به او خورده است که این حبس ابد بالاخره تا یک زمانی شخص میمیرد و از زندان رها میشود و این خلود اینجا خلود عرفی است، خلود حقیقی نیست.
نکتهی آخر میفرمایند: پاسخ دیگری که برخی مفسّران در مورد آیهی مورد بحث به خصوص «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها» دادهاند، این است که این گناهان اقتضای عذاب مخلّد را دارد امّا این اقتضاء همیشه به فعلیّت نمیرسد. این برای تمام کبائر است امّا میفرمایند که شرک از این قضیه مستثناء شده است و برای بحث شرک این به فعلیّت میرسد؛ به همین علّت شخص در عذاب دائم خواهد بود. حالا بعد نکتهی دوم این است میفرماید: حتّی همین شرک هم اگر با توبه همراه باشد، آن شرک هم باز بخشیده میشود و آمرزیده میشود و شخص دائم در عذاب جهنّم نخواهد بود.
علّت مطرح شدن اصول وثنیّت توسّط علّامه
- یک مطلبی در مورد این آیه که برای خود من در مورد آن سؤال مطرح بود یک دقّتی روی آن کردم و تا اندازهای یک جمعبندی کردم ولی باز سؤال مطرح بود. سؤال در مورد این بود که چرا علّامه اشاره کردند به اصول وثنیّت و بیان کردند که اصول وثنیّت این است که اینها اجازه نمیدهند که خدا به تنهایی پرستش بشود و یا یک چیزی در کنار خدا پرستش بشود. فقط یک چیز پایینتر از مقام خداوند متعال باید پرستش بشود، به دلیل اینکه انسان لایق آن نیست. این برای من سؤال شده بود که چرا علّامه دارد این را مطرح میکند. به یک جمعبندی رسیدم که علّامه در قسمت اوّل این آیه تا مطلب را بیان میکنند، یک پرستش غیر خدا با خدا که منظور از این قسمت آیه کدام یک از اینها است. آیا منظور پرستش غیر خدا با خدا است؟ منظور پرستش خدا به تنهایی است. منظور این است که قسمتی با خدا باشد و قسمتی با غیر خدا باشد که حالا بنا بر آن توجّه خرافی که عربها داشتند. به نظر میرسد که اینجا علّامه اصول وثنیّت را به این خاطر بیان کرد که آن قسمت اوّل را اثبات بکند که ما وقتی در اصول وثنیّت هم دقّت میکنیم، میبینیم که در آنجا هم به این نکته اشاره میشود که آنها هم پرستش خدایی را در کنار خدا اجازه نمیدهند؛ هر چند که پرستش خدا را هم اجازه نمیدهند ولی قائل به این هستند که یک خدا باید پرستش بشود تا اینکه آن خدا ما را نزدیک بکند به آن خدایی که ما لایق پرستش آن نیستیم.
پس از اینجا به این جمعبندی میرسند که میتواند یکی از معانی این آیه این باشد که منظور از اینکه عباد رحمان غیر خدا را پرستش نمیکنند؛ پرستش یک خدایی در کنار خدا است به چه دلیل؟ به دلیل اینکه علّامه میگوید: این فطرت در وجود همهی انسانها است. فطرت خدا پرستی است. پس آن فطرت خدا پرستی وجود دارد؛ در کنار آن وقتی نگاه میکنیم از آن بیانی که وثنیّت دارد میتوانیم به این مطلب برسیم که آنها هم قائل به این بودند که یک خدا باید پرستش بشود، یکی از ادلّهای که اینجا میشود برداشت کرد این است که این قسمت از آیه دارد بیان میکند پرستش خدا به همراه غیر خدا. این یک نکته. یعنی قسمت اوّلی که علّامه میخواهد از این آیه برداشت بکند.
در قسمت دومی هم شاید منظور از این آیه این باشد که عباد الرّحمن با وجود خداوند متعال هیچ خدایی را نمیپرستند که در بحث وثنیّت هم به این مسئله اشاره میکند که در واقع آنها هم قائل به عبادت خداوند هستند، فقط راه را اشتباه رفتند. یعنی اشتباه تشخیص دادند ولی عباد الرّحمن نه، همین مسیر را دارند ولی اشتباه نرفتند، یعنی درست تشخیص دادند. ما همان خدا را لایق پرستش میدانیم و فقط هم همان را باید بپرستیم و با وجود او، غیر از او را نباید بپرستیم که حالا در اینجا یک نکتههایی هم به ذهن خود من رسید خدمت شما عرض میکنم نمیدانم چقدر درست است فقط برداشت خود من از این بوده است.
خصوصیات عباد الرّحمن
از برداشت دومی که علّامه دارند که عباد الرّحمن با وجود خدای متعال هیچ خدایی را پرستش نمیکنند، شاید بتوانیم این نکته را اشاره بکنیم که تذکّر به انسان میدهد که اگر انسان عباد رحمان نشود، یعنی اگر انسان به آن مرحله نرسد و دنبال این نباشد ممکن است، عباد دنیا بشود و یک امور پستی در دنیا باعث بشود که انسان به اشتباه برود. یعنی به جای اینکه خدا را پرستش بکند، یک اموری را پرستش بکند که شأن آن امور حتّی پایینتر از خود انسان است. شاید بشود این را برداشت کرد و انسان در معرض این خطر است که با دلبستگی به امور دنیا بعضی از چیزهایی را که اله نیستند، اله بشمرد ولی عباد الرّحمن این شکلی نیستند. عباد الرّحمن هیچ وقت اشتباه نمیکنند. کسانی که در عالم بندگی باشند و دل به دنیا ندهند و فقط با خداوند متعال باشند، هیچ وقت در این تشخیص خود اشتباه نمیکنند. این یکی از خصوصیات عباد الرّحمن است و خالق را پرستش میکنند، نه مخلوق خدای متعال را.
پیروی عباد الرّحمن از حق
نکتهی بعد در مورد قسمت دوم آن اعتقاد خرافی است که علّامه بیان میکند. پس یکی شد عبادت خداوند با غیر خدا، یکی شد با وجود خداوند هیچ خدای دیگری را عبادت نمیکنند. یکی هم شد آن قسمت سوم یعنی قسمتی با خدا و قسمتی با غیر خداوند متعال که حالا نکتهی سوم علّامه این بود که آن اعتقاد خرافی بود که مشرکین عرب داشتند و این هم به ذهن من آمد که شاید این مطلب این آیه برساند که عباد الرّحمن هیچ الهی جز خداوند متعال را لایق توسّل نمیدانند و دلیل این اعتقاد آنها هم این است که اهل خرافه نیستند، بلکه اهل تعقّل و تفکّر هستند و هیچ وقت در فضای خرافی فکر نمیکنند که خود علّامه همان قول دوم را میپسندند؛ میگویند: احتمال این است که این آیه دلالت بر این میکند که با وجود خداوند متعال هیچ خدای دیگری عبادت نمیشود و نباید عبادت بشود و قسمت دومی که میفرماید که هیچ نفسی را نمیکشند؛ آن نفسی را که خداوند کشتن آن را مگر به حق حرام کرده است؛ در اینجا هم یک نکتهای به ذهن من آمد که شاید بتوانیم این را بگوییم که این فراز از آیه این مسئله را در مورد عباد الرّحمن بیان میکند که اینها همیشه پیروی از حق میکنند، حق را میبینند. حالا این مثال به دلیل اینکه این مسئله یکی از بزرگترین گناهان است بیان شده است. ولی این مسئله بیان میشود. هیچ نفسی را نمیکشند مگر اینکه کشتن آن به حق باشد. پس عباد الرّحمن دارند حق را میبینند. اگر جایی کشتن نفس حق باشد، انجام میدهند. به دلیل اینکه خود کشتن نفس به عنوان اینکه خود آن یک موضوع باشد ملاک نیست. ملاک حق است. یک جایی نفس را نباید کشت، چون ناحق است و آنها نمیکشند. یک جایی یک نفسی را باید کشت، به این دلیل که حق آنجا است. پس عباد الرّحمن همیشه در دایرهی حق حرکت میکنند و این مسئله هم به ذهن من آمد شاید بشود گفت: در کشتن نفس نفسی که به حق است، گاهی اوقات یک احساساتی میآید و یک اموری میآید که مانع انجام این فعل میشود؛ به هر حال یک احساساتی است یک خانوادهای است، یک کسی باید قصاص بشود. این احساسات جلوی عباد الرّحمن را نمیگیرند که کار حق را انجام ندهند، این فعل را انجام میدهند چون حق و حقیقت را میبینند، در واقع اینها پیروی حق هستند.
ثبات قدم عباد الرّحمن در اجرای اوامر الهی
و فراز بعدی آیه که «وَ لا یَزْنُونَ»[۱۹] در این فراز هم به نظر رسید شاید تناسبی با فراز قبل داشته باشد و آن این است که در بحث زنا با اینکه گاهی خیلی جاذبهها و هوسها انسان را به این فعل میکشاند به این امر حرام هدایت میکند ولی عباد الرّحمن به دلیل اینکه عبد هستند، هیچ گاه مرتکب حرام نمیشوند و شاید بتوانیم تناسب را اینطور بیان بکنیم که در قتل نفسی که حق است، آنجا یک سری احساسات مانع فعل میشود، آنها فعل را انجام میدهند. گرفتار احساسات نمیشوند به دلیل اینکه حق را دارند میبینند. در اینجا یک سری جاذبهها اینها را به فعل دعوت میکند ولی آن فعل را ترک میکنند؛ اینها گویی یک تناسبی با هم دارند. آنجا فعل و اینجا ترک فعل. یعنی عباد الرّحمن بر یک ملاکی ثابت هستند و آن ملاک حق است. یک جایی فعل را انجام میدهند، به این دلیل که احساسات میخواهد جلوی فعل را بگیرد، آنها انجام میدهند. یک جایی احساسات دارد به سمت فعل میکشاند، اینها ترک میکنند. این نشان میدهد که اینها یک ثبات قدمی دارند و یک ملاکی برای آنها تعریف شده است. در واقع آن ملاک را دارند میبینند فعل انجام میدهند یا فعل را ترک میکنند. این هم یک برداشتی بود که من داشتم حالا نمیدانم چقدر درست باشد.
در قسمت آخر میفرماید: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» شاید این بخش از آیه هم این نکته را به عباد الرّحمن گوشزد میکند، به دلیل اینکه اینجا بیان میکند هر کسی این افعالی را که گفتیم انجام بدهد و با آن وزر و وبال گناه خداوند متعال را ملاقات میکند و شایستهی آن عذاب بوده است شاید این نکته را هم گوشزد بکند که هیچ کسی از خطر گناه در امان نیست. چون اینجا «وَ مَنْ یَفْعَلْ» خطاب به همه است. هر کسی حتّی عباد الرّحمن اگر انجام بدهند، دچار یک چنین مسئلهای میشوند. یعنی لازم است عباد الرّحمن دائماً مراقبت داشته باشند و تضمینی نیست که اینها در مسیر باقی بمانند و همیشه باید دقّت کافی را داشته باشند که در این مسیر حق تا آخر دنیا حرکت بکنند.
- اینکه فکر میکنید، نکات جدیدی را در تفسیر نیست، به ذهن شما میآید جای تشویق دارد و نشانهی آیندهی خوبی است که شما دارید. اجتهاد همین است آدم بجوشد، مقلّد نباشد، به اقوال گذشتگان جمود نکند؛ بلکه قرآن را چشمهی جاری بداند، همه حقّ نوشیدن این را دارند. لکن به نظر میرسد اینکه حضرتعالی در مورد حقگرایی عباد الرّحمن یک مقدار برجسته کردید آن موارد استثنایی که در قتل اجازه داده است. مثلاً مرتد را میکشند، قصاص وجود دارد یا زنای محصنه قتل است؛ امثال اینها که موارد استثنایی است، اینها را خیلی برجسته کردید، با ظهور آیه سازگار نیست. روح آیه آن تنزّه عباد الرّحمن از ارتکاب قتل و زنا است. ما بیاییم بگوییم آنجا ترک حق است، اینجا فعل حق است. در حالی که اصلاً ظهور «وَ لا یَقْتُلُونَ» است. «إِلّا» استثنای آن است. شما استثنای آن را اصل قرار دادید و مطلب را روی آن محور پیاده کردید. این از نظر جولان فکری خوب است، این ابتکار بود و مطلب شما هم حق است امّا سیاق آیه آن نیست.
اقسام مختلف توحید
- در رابطه با این آیه دوستان تا حدودی یک نکاتی را فرمودند، ما روی قسمت توحید آن آمدیم یک مقدار دقّت کردیم و آنجا که میگوید: «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ما خیلی وقتها آیات توحید را میخوانیم، به سرعت از آن عبور میکنیم، میگوییم: بله، توحید که یعنی اینکه خدا را یکی بدانیم. یک مقدار که انسان این را باز میکند، میبیند که نکاتی وجود دارد. برای خود توحید اقسام مختلفی آمده است. یکی این توحید ذاتی به معنی نفی تعدّد است و گفتند حالا اقسام دیگر آن یکی نفی تنکید بود. یکی از آنها نفی صفات زائد بر ذات توحید صفاتی باشد. یک اقسام دیگری هم دارد. حالا توحید تشریعی اینکه قانونگذاری فقط حقّ خدا است یا توحید استعانی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[۲۰]یا توحید حبّی که محبّت فقط شایستهی خدا است و توحید عبادی که خیلی از آیات قرآن هم در این مسئله اشاره دارد که مشرکان با خدا مثل همین آیه هستند. اله دیگر را هم پرستش میکردند و آن بحثی که الآن اینجا دارم توحید افعالی است.
عدم وجود توحید افعالی حقیقی در جامعه
خیلی از آیات قرآن و آن مشکلی که در جامعه وجود دارد و خود ما هم داریم در این توحید افعالی است که انسان واقعاً مؤثّر الوجود را فقط خداوند بداند کسی دیگر را نداند. این توحید افعالی هم شاخههای مختلفی دارد؛ مثل توحید خالقیّت و رازقیّت و ربوبیّت. یک آیه در قرآن است که میفرماید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[۲۱] در نظر ابتدایی انسان احساس میکند که تناقض وجود دارد؛ میگوید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ» بعد میگوید: اینها مشرک هم هستند. چطور میشود ایمان و شرک با هم جمع بشوند که این افراد آن توحید ذاتی را قبول دارند ولی آن توحید افعالی را ممکن است در نظر قبول داشته باشند ولی در عمل آن را پیاده نمیکنند.
یک آیهی دیگری که وجود دارد سورهی اعراف است که این یک مثال خیلی زیبایی میزند در رابطه با پدر و مادری که از خدا یک بچّهای را میخواهند، وقتی خدا بچّه را به آنها میدهد اینها دوباره برای خدا شریک قرار میدهند. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ»[۲۲] و خدا به انسان چیزی را نداد، انسان به خدا عرض میکند: اگر خدا این را به من بدهی تا آخر دیگر شاکر میمانم، تو را عبادت میکنم. بعد خدا میفرماید: «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[۲۳] بعد در پایان هم میفرماید: «أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ»[۲۴] خود قرآن هم میفرماید: چیزی که هیچ چیزی را نمیتواند خلق بکند، شما شریک خدا قرار دادید. مثل خیلی بارز آن در این بیمارستانها است. وقتی پدر و مادر کلّی دعا میخوانند، وقتی که بچّه به دنیا میآید میخواهند به دست و پای آن دکتر بیفتند که دکتر آن بچّه را سالم خارج کرده است؛ در صورتی که همهی کارها را خدا کرده است و آن دکتر در نهایت به نظر استقلالی هم به آن نگاه بکنیم همان طفلی را که خدا ایجاد کرده است او را از شکم مادر خارج کرده است.
در آیهی دیگر دارد: «وَ لا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ»[۲۵] خداوند با استدلالهای مختلف میخواهند این توحید را بر جان ما بنشانند که میگوید: آن کسانی که شما میخوانید، نه میتوانند شما را کمک بکنند؛ جدای از آن خود آنها هم نمیتوانند کمک بکنند. یا آنجایی که میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً»[۲۶] حتّی مگس را هم نمیتوانند خلق بکنند. «وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»؛
آن داستان حضرت ابراهیم آن هم خیلی داستان جالب و تأثیرگذاری است که داستان معروفی هم است که در روایات آمده است وقتی حضرت ابراهیم را در منجنیق گذاشتند که به سمت آتش پرتاب کردند، جبرئیل نزد او آمد. جبرئیل به او گفت: خواستهای نداری؟ حالا اگر ما بودیم -حالا خود را عرض میکنم- میگفتیم: بله این دیگر واسطهی خدا است و دیگر خدا هم که گفته است: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»[۲۷] این هم وسیله است، بر من واجب است؛ اگر این کار را نکنم، اهلاک نفس است. بر من واجب است که از این بخواهم که من را نجات بدهد. ولی حالا حضرت ابراهیم با آن توحیدی که داشتند گفتند: نه، بالاخره آن خدایی که من را آفریده است، دارد حال من را میبیند، اگر صلاح بداند خود او من را نجات میدهد. این عمق توحید را میرساند که اگرچه ما در نظر قبول داریم ولی پیاده کردن آن هم خیلی دشوار است. چون انسان با حواسّ ظاهری این چیزی که میبیند، این چیزی که جریان دارد این است که واقعاً دست خدا در کار نیست، میبیند که این طرف قتل را انجام داد، این طرف پول را به من داد، این طرف این کار را کرد. همهی این چیزهای ظاهری را میبیند. آن اصل کاری را یک مقدار کار میخواهد، تهذیب میخواهد که انسان آن اصل را بفهمد. این بحث خلاصهی توحید بود.
یک نکته هم در مورد اینکه آقای سلطانی فرمودند من اضافه بکنم اینکه فرمودند: این چه کمالی است که خدا در مورد عباد الرّحمن فرموده است که اینها شرک و قتل و زنا انجام نمیدهند. خیلی مؤمنین هستند که اینها را انجام نمیدهند. یک چیزی به ذهن من آمد که خیلی وقتها شرایط یک گناهی برای انسان پیش نمیآید ولی انسان اگر در آن شرایط سخت قتل یا زنا قرار بگیرد مثلاً اگر در شرایط غضب شدید قرار بگیرد مثلاً کسی که پدر فرضاً انسان را کشته باشد چنان که آن اعراب جاهلی بغض آنها نسبت به حضرت علی علیه السّلام به همین دلیل بود. پدر آنها را، برادر آنها را، قبیلهای نبود که بالاخره اینها خونخواه حضرت علی علیه السّلام بودند. انسان در آن شرایط غضب خیلی شدید قرار بگیرد، آن موقع کنترل خیلی سخت است. ولی انسان در شرایط عادی همه چیز عادی باشد خیلی اینها برای او مصداق پیدا نمیکند.
طاعت شیطان معصیت خدا
- این آیاتی را هم که به جا فرمودید دو تا آیه هم خیلی با گفتار شما تناسب داشت یکی «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»[۲۸] اینجا معصیت را عبادت معرّفی… «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ» آنها شیطان پرست که نبودند ولی معصیت، طاعت شیطان است. خدای متعال آنجا عبادت شیطان بیان کرده است. یک آیه هم «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»[۲۹].
پی نوشت:
[۱]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۵٫
[۳]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۴]– تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ۹، ص ۴۳۰٫
[۵]– سورهی تکویر، آیه ۸٫
[۶]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۷]– همان، آیه ۳٫
[۸]– همان، آیه ۱۷٫
[۹]– سورهی فرقان، آیه ۵۵٫
[۱۰]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۱۱]– سورهی فرقان، آیه ۶۰٫
[۱۲]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۱۳]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۱۴]– سورهی فرقان، آیه ۶۸ و ۶۹٫
[۱۵]– سورهی فرقان، آیه ۶۸ و ۶۹٫
[۱۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۷۴٫
[۱۷]– سورهی نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫
[۱۸]– همان، آیه ۹۳٫
[۱۹]– سورهی فرقان، آیه ۶۸٫
[۲۰]– سورهی فاتحه، آیه ۵٫
[۲۱]– سورهی یوسف، آیه ۱۰۶٫
[۲۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۹٫
[۲۳]– همان، آیه ۱۹۰٫
[۲۴]– همان، آیه ۱۹۱٫
[۲۵]– همان، آیه ۱۹۲٫
[۲۶]– سورهی حج، آیه ۷۳٫
[۲۷]– سورهی مائده، آیه ۳۵٫
[۲۸]– سورهی یس، آیه ۶۰٫
[۲۹]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۵٫
پاسخ دهید