حدّ اسراف در موضوع انفاق

-‌ حاصل فرمایش آقایان این است که چند وجه می‌شود در جمع بین این آیه و آیات ایثار مطرح کرد. یک وجه این است که حدّ اسراف به قدری نباشد که آدم را از کار خیر بعدی باز دارد. یعنی باید راه را برای حرکت بعدی نبندد، آدم را زمین‌گیر نکند. این آیه به کمک آن آیات «مَلُوماً مَحْسُوراً»[۱] این بعد اجتماعی آن است که آدم یک طوری نباشد که انگشت نما شود و دیگران به او چیزهایی بگویند، این خیلی منطقی نیست. محسور یعنی دیگر… آخر فقط این مرحله نیست. شما امید مردم هستید. این‌طور نیست که یک بار بیایید یک کاری کنید و دفعه‌ی بعد اگر کسی آمد هیچ کاری نداشته باشید. این محسور نشان می‌دهد که انفاق باید با یک آینده نگری و با یک محاسبه‌ای باشد که آدم بتواند مستمراً این کار خیر را انجام دهد. اگر سرمایه‌ی خود را از دست دهد هیچ کسی نمی‌تواند به او مراجعه کند. بنابراین بعد اجتماعی آن را باید در نظر گرفت.

اگر نوع انفاق انسان را انگشت نما کرد و در عرف عقلا کار غیر منطقی بود آدم باید این کار را نکند. حدّ اسراف این است که در عرف عقلا کار نا به جا و کار ناپسندی نباشد. در بعد شخصی هم محاسبات درونی این است که انسان حسابی با خدا دارد. تا زنده است می‌خواهد کار خیر کند. آدم در عبادت خود هم همین‌طور است، اگر نوعی عبادت کند که فقط یک بار باشد، این با آن حساب‌گری معنوی انسان سازگار نخواهد بود. آدم را محسور نکند، زمین‌گیر نکند. این یک وجه جمع است. به نظر من خیلی قابل قبول است. اگر ما این‌طور جمع کنیم امر پرتی نیست.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

برقرار کردن تعادل بین دنیا و آخرت در زندگی

وجه دوم این است که ما ناظر به اشخاص و طبقات مختلف کنیم که این «الَّذینَ أَسْرَفُوا»[۲] برای اوساط مردم است. امّا خواصّ اولیاء الهی مشمول این آیه نیستند. کما این‌که در جریان عاصم و برادر او که حضرت امیر علیه السّلام با این دو نفر از اولیاء و شیعیان خود محشور بود. یکی از آن‌ها خدمت حضرت آمد یا حضرت برای عیادت او رفته بود، دید که زندگی خیلی گسترده‌ای دارد. آدم مرفّهی است. حضرت فرمودند این زندگی را برای چه می‌خواهید؟ عرض کرد که دوست دارم مهمان پذیرایی کنم و مشکلات مردم را حل کنم. حضرت فرمودند این همان آخرت تو است. مذمّت نکردند. این مرد وقتی سعه‌ی صدر امیر المؤمنین علیه السّلام را دید، آن زهد علی علیه السّلام اقتضا می‌کرد حالا که آمده این را دیده است او را ملامت کند، ولی دید حضرت علی علیه السّلام نه تنها ملامت نکرد، بلکه او را هدایت کرد. مال را خدا داده است که آدم کارهای خیر کند. مبنای تو هم که بر این است. سالن بزرگی دارید، مهمان‌های زیادی می‌آیند این‌جا متنعّم می‌شوند و برمی‌گردند.

 این عرضه داشت که آقا به داد برادر من برسید. حضرت فرمودند برادر شما چه مشکلی دارد؟ به تعبیر ما چه دردی دارد؟ عرض کرد که این زن و بچّه را رها کرده است و به اصطلاح از دنیا کنار کشیده است و امکاناتی برای زندگی زن و بچّه استفاده نمی‌کند. حضرت فرمودند: «عَلَیَّ بِه» او را احضار کنید. حضرت فرمودند چرا این‌طور زندگی می‌کنید؟ چرا به خود نمی‌رسید؟ چرا به زن و بچّه‌ی خود نمی‌رسید؟ عرض کرد آقا من از شما یاد گرفتم. امیر المؤمنین علیه السّلام با یک حالت ناراحتی فرمودند: «یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ»[۳] ای دشمن خودت، تو کمتر از آن هستی که بتوانی این حرف‌ها را بزنی! «فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْحَقِ‏»[۴] چون من امام هستم و الگو هستم باید خود با ضعیف‌ترین افراد تطبیق دهم که در جامعه‌ی ما کسی باشد، امکاناتی نداشته باشد، بعد یک نگاهی کند یا گزارشی برسد که این زمامدار ما چیزی دارد که من ندارم. «فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْحَقِ» این نوع زندگی، این نوع برخورد برای عموم نیست. برای ائمّه‌ی حق است، نه برای شما. اجمالاً این هم یک وجه است که در جای خود یک قاعده و یک قانون اجتماعی است که خدای متعال برای هر کسی یک شرایط و یک اقتضائاتی قرار داده است. (از شیر حمله خوش بود و از غزال رم) هر کدام یک شرایطی دارد. این‌جا هم ناظر به شرایط اشخاص است.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

کسب رضایت الهی در انفاق کردن

وجه سوم آن هم وجه علّامه طباطبایی است که اساساً انفاق اگر در راه حق باشد و در راه خدا باشد اسراف نیست. اسراف آن‌ جایی است که برای خدا نباشد و اقتار هم آن‌جایی است که آدم برای غیر خدا کار می‌کند. میزان اسراف و اقتار کسب رضای حق تعالی است. این هم یک وجه است.

وجه دیگری که به نظر آدم می‌رسد، به عنوان احتمال بیان می‌کنیم که یک نوع وجوه است. وجه اوّل به نظر من دلنشین است، ولی به عنوان احتمال یک وجه هم این است که مؤمن که عباد الرّحمن است و رنگ خدا را دارد رعایت اولویت‌ها را می‌کند. رعایت اولویّت در همه جا شرط عقل است و مورد حمایت شرع است، از جمله در انفاق. آدم در انفاق باید ببیند که الآن جای آن است که آدم دار و ندار خود را بدهد یا نه؟ زمینه‌ی آن الآن نیست. ما اگر متعادل مصرف کردیم می‌توانیم اولویّت‌های دیگر را هم رعایت کنیم وگرنه رعایت اولویّت‌ها لوس می‌شود.

اعتدال و میانه روی در دین اسلام

به نظر من این چهار وجه وجوه قابل عرضه است، ولی کدام رجحان دارد تأمّل بفرمایید و اگر وجه پنجم یا ششم در ذهن شما آمد ما حرفی نداریم و وجه پنجم آن چیزی است که روایات و تفسیر نمونه هم بیشتر همین را گفتند. گفتند اسلام دین اعتدال است. اسلام دین توازن و تعادل است. در همه جا خدای متعال از ما خواسته است که ما افراط و تفریط نکنیم، از جمله در انفاق. یعنی یک امرعرفی است، ما کاری به اولیای الهی نداریم. ولی به نظر می‌رسد که ما ظهور آیه -که آقای دهقانی هم گفتند- همین است. بالاخره دو طرف قضیّه را مطرح فرموده است. کار هم به خواص ندارد.

عباد الرّحمن که جمع هم هستند و یک نفر و دو نفر نیست. رویه‌ی اسلام در امور عرفی و اجتماعی رعایت اعتدال و توازن و حدّ وسط است. افراط و تفریط هر دو مذموم است و عدل ممدوح است که حکمت همین را اقتضا می‌کند و فطرت انسان هم همین را اقتضا می‌کند و جامعه هم همین را الگو قرار می‌دهند. «لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ»[۵]، «جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداء»[۶] شما که می‌خواهید الگو باشید از خط خارج نشوید. آن طرف خط بیفتید از راه بیرون هستید، این طرف خط هم باشید باز هم از راه بیرون هستید. «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّه»[۷] جادّه وسط است. شما از وسط راه که می‌روید یا از آن طرف از راه خارج می‌شوید، یا از این طرف از راه خارج می‌شوید. این هم وجه پنجم است که عرف این را می‌پسندند. ظهور آیه هم قاعدتاً باید همین باشد و وجوه آن هم هر کدام یک مرجّحاتی دارد که می‌شود به گونه‌ای مطرح کرد. آقای محمودی در خدمت شما هستیم.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

پرسش و پاسخ

-‌ حاج آقا ما در مورد آن داستانی که از حضرت علی (علیه السّلام) فرمودید. الآن در دوره‌ی ما این «أَئِمَّهِ الْحَقِ‏»[۸] می‌شوند یا نه؟

-‌ بله، برای رئیس جمهور، وزرا و این کسانی که در چشم هستند، این کسانی که بیت المال در اختیار قرار دارند. طلبه‌ها که…

-‌ بعضا دارند.

-‌ بعضاً دارند، باید نباشند، ولی یک زندگی متعارف برای طلبه‌ها مذموم نیست.

-‌ حاج آقا ببخشید این ماجرایی که از حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت مقداد نقل شده است، گویا یکی از اساتید داشتند می‌گفتند و قابل قبول هم است. این‌که حضرت علی علیه السّلام چنین انفاقی را انجام دادند شاید اگر همسری مانند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در آن خانه نبود حضرت علی با این انفاق مصداق «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۹] می‌شدند، ولی چون خود حضرت هم چنین انفاقی را ملامت نمی‌کردند حضرت علی دست به چنین انفاقی زدند. وگرنه شاید هر کدام از ما بخواهیم شهریه‌ی خود را  با حالت عادّی چنین انفاقی داشته باشد، اگر همسر همراه نباشد ظاهراً مصداق «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» می‌شود. درست است؟

-‌ یک وقتی در مورد «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۱۰] بعضی‌ها استبعاد می‌کردند که حسنین سلام الله علیهما را با این‌که کودک بودند گرسنه نگه دارند و بعد یک کافری را سیراب کنند. حالا یک نفر خودش نمی‌خورد و می‌دهد، این یک چیزی است. ولی در مورد بچّه آیا این شرع در این حد است و این تعریف است؟ آن‌جا این نکته به ذهن ما رسید و همین را هم عرض کردیم. گفتیم بر اساس معرّفی قرآن کریم از آیه‌ی مباهله استفاده می‌کنیم. این‌ها در دوران کودکی هم متفاوت با کودکان دیگر هستند. خدا حسن و حسین را به عنوان حجّت آورده است. در بغل پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم است، ولی خدا به عنوان حجّت آورده است. تسبیح قرآن هم است «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ».[۱۱] بنابراین مجموعه‌ی خانوده هم این را انتخاب کرده بودند و هیچ مشکلی هم نبود. حرف، حرف حساب شده است. ولی ما بخواهیم انفاق هم بکنیم «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ»[۱۲] بالاخره ارحام بر غیر ارحام مقدّم هستند. بچّه‌های انسان واجب النّفقه هستند. ما نمی‌توانیم به این‌ها ندهیم و به دیگران بدهیم. شرع ما هم همین است، فقه ما هم همین است، عقل ما هم همین است. ولی حضرت زهرا سلام الله علیها همان است که علی علیه السّلام همان است و حسنین سلام الله علیهما هم همین‌طور هستند.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

انفاق حساب شده‌ی مرحوم آیت الله شربیانی رضوان الله تعالی علیه

بنابراین همان چیزی که آقای رضا زاده هم روی آن تکیه کرده بودند انفاق حساب شده است. انفاق به جا است و امساک به جا است. در یک جایی آدم باید از جان خود هم بگذرد. در یک جایی هم باید چیزی نگوید. نمی‌دانم این قضیّه را گفتم یا نه، در یک جایی آقای بهجت سلام الله علیه، رضوان الله تعالی علیه فرمودند که مرحوم آقای شربیانی از فقهای عارف نجف اشرف است. حاج آقای فاضل شربیانی جایگاه خاصّی پیش خواص دارد. هم متمکّن بوده است و هم فوق العاده سخی بوده است، جواد بوده است. تا آن‌جایی که ایشان در محراب عبادت بود و طلبه‌ای آمد گفت که آقا عبای خود را به من بدهید. آقا فرمودند عبای من برای شما ولی از حالا تا دم در خانه‌ی من این را به من اجاره بده. من اجرت آن را آن‌جا به شما می‌دهم و قرارداد کردند که این عبا برای این آقای طلبه باشد. ولی با این عبا مرحوم فاضل شربیانی نماز خود را بخواند و بعد هم بی‌عبا نرود. تا در خانه بیاید و عبا را ببرد و همین کار را هم کردند.

به همین آقای شربیانی با همین درجه‌ی سخاوت و کرم فقیری رسید و التماس کرد که به من کمک کن، گرسنه هستم. هر چه اصرار کرد آقا چیزی به او نداد. تا در خانه‌ که رسید گفت اگر به من ندهی می‌‌میرم. باز هم اعتنا نکرد و اتّفاقاً آقا وارد خانه شد و این فقیر هم از گرسنگی آن‌جا مرد. جمع که شدند، لباس او را که دست زدند دیدند لباس او پر از پول است. یعنی اگر آقا به او پول می‌داد باز هم او این را نمی‌خورد و آن را جمع می‌کرد. این را می‌گویند که انفاق حساب شده! یک جا حاضر است عبای شخصی خود را با یک عبای مختصر و با آن کیفیّت می‌دهد، ولی یک جا می‌داند طرف چطور است، ولو این‌که آن شخص اظهار هم کرد… ممکن است در ذهن شخص دیگری بیاید که این موجب موت آن شخص شده است ولی به او غذا نداد و مرد. بعد معلوم شد که نیازی نداشت. اگر می‌خواست خرج کند برای دیگران را هم می‌توانست خرج کند ولی نکرد. این انفاق حساب شده اجمالاً یک امری است که باید روی آن تکیه کرد.

-‌ حاج آقا ببخشید در سوره‌ی إسراء وجه دومی که از جمع فرمودید که این انفاق و ایثار ناظر به افراد مختلف است و بستگی به شخص و شأن او دارد، در سوره‌ی إسراء که خداوند خود پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را مخاطب قرار می‌دهد که «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِک‏».[۱۳] در شأن نزول آن هم فرمودید که ظاهراً پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم لباسی نداشت و فقیری به او مراجعه می‌کند که پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم همان لباس خود را در می‌‌آورند و به آن فقیر می‌‌دهند. این آیه نازل می‌‌شود. آن وقت این می‌گوید که خطاب به خود پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست. ما می‌‌توانیم توجیه کنیم که نه، این شامل پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم نمی‌شود.

-‌ خدا با این آیات پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خود را تأدیب می‌کند. وجود نازنین پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تا این آیه نیامده است این کار را کرده است، ولی از این آیه به بعد ملوم و محسور شوید که دیگر نمی‌کند، «أَدَّبَنِی رَبِّی».[۱۴] در مسئله‌ی سهو النّبی که جریانی دارد و مرحوم صدوق هم این را گفته است. ولی توجیه آن این بوده است که آن‌جا نسیان نبوده است، سهو نبوده است، انساء بوده است، خدا انساء کرده است. خدای متعال برای این‌که ما را تربیت کند گاهی برای پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فضایی را به وجود می‌آورد که او یک عملی انجام دهد و خدای متعال او را تربیت کند که ما بدانیم که همیشه تحت کنترل پروردگار عالم هستیم. اجمالاً انفاق وجود نازنین پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم تا جایی مورد قبول خدا است که او را مورد ملامت قرار ندهد و محسور هم نشود. جمع محسور بود. یک نفر اگر با تأخیر به مسجد آمده باشد حرف‌هایی زدند. این را دارد کنترل می‌کند. مانند «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک‏»[۱۵] بالاخره پیغمبر این بود، ولی خدای متعال دارد او را تأدیب می‌کند و تربیت می‌کند. این‌جا هم تربیت الهی مشکلی ندارد، امام باقی است.

– پس حاج آقا آن انفاق‌های بعدی که امام هادی علیه السّلام کلّ زندگی خود را بخشیدند، شامل این نمی‌شود. این را با آن وجهی که فرمودید… یعنی شأن امام حسن علیه السّلام طوری بوده است که اگر کلّ زندگی خود را می‌بخشید باز توانایی اداره‌ی زندگی خود را داشتند. یعنی به حدّی متموّل بودند و اعتبار داشتند که مشکلی برای آن‌ها پیش نمی‌آمد.

-‌ شاهد آن هم همین است که این‌ها با این‌که می‌دادند، هیچ وقت خانه نشین نبودند.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

معنای اسراف و اقتار

-‌ نکته‌ای که ما عرض کردیم، اگر بخواهیم صحّت و سقم آن را بگوییم این است که ما اسراف و اقتار را به معنای زیاد خرج کردن و کم خرج کردن نمی‌دانیم. به معنای سخت خرج کردن و خیلی راحت خرج کردن می‌دانیم.

-‌ خیلی درست است، خیلی مطلب دقیقی است. اصلاً اسراف و تقتیر هیچ وقت کم و زیاد نیست. گاهی کم آن هم اسراف است. گاهی زیاد آن هم تقتیر است. اوضاع و احوال و شرایط و اقتضائات به قدری متفاوت است، گاهی زیاد آن هم تقتیر است و گاهی کم آن هم اسراف است. مطلب دقیقی گفتید و تعبیر شما هم تعبیر زیبایی بود.

-‌ حاج آقا من آیات اسراف و اقتار را گشتم و دیدم رو به روی هم قرار دارند. دیدم به زیاد و کمی کمتر می‌خورد.

– بله، همین‌طور است.‌ نه، این فرهنگ سازی به همین مدل باید انجام شود. تا از یاد نبردم این را بگویم که این نکته ناظر به خصلت‌ها است. یعنی عمیق‌تر از دستور العمل عملی است. می‌خواهد آدم‌ها را بسازد که باید خصوصیّات خصلتی آن‌ها این‌طور باشد که خرج کردن برای آن‌ها مشکلی نباشد. یعنی به صورت یک ملکه و به صورت یک خصیصه باشد.

-‌ نظر بعضی‌ها متفاوت است. مثلاً در مورد مبالغ سنگین انفاق یا انفاق بزرگ خوب است که آدم استخاره بگیرد. این وجهی دارد یا نه؟

-‌ در مورد اطبّا همین‌طور بوده است. هر جا تردید داشت… به حکمای سابق که اطبّاء نمی‌گفتند، حکما می‌گفتند فقط برای این‌که استخاره کنند. در جاهایی که تردید دارید استخاره کنید.

 الحمدلله این آیه‌ی کریمه در حدّ ظرفیّت این جلسه، از دوستان ما که همه صاحب نظر هستند و هم حرف می‌زنند استفاده کردیم. آیه‌ی بعد آن چیست؟sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

صفات و ویژگی‌های مهمّ عباد الرّحمن

-‌ «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً».[۱۶]

-‌ در حدیثی که «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه‏»[۱۷] هم در مورد حضرت امیر علیه السّلام است و هم در مورد امام حسن مجتبی علیه السّلام که اگر بر کلام قالب نبود، بر سکوت قالب بود. زور او به سکوت می‌رسید.

-‌ حاج آقا آنچه که خود ما مطالعه کردیم یعنی از مفردات بحث یادداشت کردیم عرض کنیم. تفسیر علّامه هم نگاه کردم ولی چون روح المعانی را نگاه نکردم فقط تا این حد را می‌گویم. «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ»[۱۸] در رابطه با این خداوند در مقام توصیف عباد الرّحمن می‌خواهد به صفات اصلی و مهم این‌ها اشاره کند که بخشی از این صفات، مانند آن صفاتی که در ابتدا بیان شد نشان‌گر صفات اصلی عباد الرّحمن است. منتها «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» از صفاتی است که تمام این‌ها شاید زیر مجموعه‌ی این صفات حساب می‌شود که عباد الرّحمن اهل شرک نیستند. منتها تعبیری که خدا استفاده می‌کند این نیست که بگوید آن‌ها مشرک نیستند، می‌گویند در دل آن‌ها «یَدْعُونَ» یعنی طلب کردن، ریشه‌ی آن…، یعنی از طلب می‌آید. یعنی در دل خود با خدا چیز دیگری را طلب نمی‌کنند.

فکر می‌کنم علّامه طباطبایی می‌فرمایند این‌که در این‌جا «مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» آورده است و نفرموده است «إِلهاً آخَرَ» به خاطر این است که خدا همیشه است. یعنی اگر کسی هم مشرک است و چیزی غیر از خدا طلب می‌کند با خدا دارد چیزی دیگری را طلب می‌کند، وگرنه خدا که همیشه است. آن غیر خدا است که قاطی شدند. این یک مطلب است.

 مطلب بعدی هم این‌که وقتی این صفت اصلی را خداوند از عباد الرّحمن مطرح می‌کند، پس کسی که غیر خدا را طلب نمی‌کند یا بهتر است بگوییم غیر خدا را شریک خدای خود قرار نمی‌دهد، پس نه دچار تجاوز فردی می‌شود و نه دچار تجاوز اجتماعی و نه دچار ناامیدی از رحمت خدا و. یعنی خود «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ریشه‌ی تمام صفات خوب عباد الرّحمن است. بعد که خدا دو تا از این صفات را به عنوان نمونه مطرح می‌کند که یکی از آن‌ها بحث تجاوز فردی است و یکی هم جنبه‌ی اجتماعی که این دو گناه دارد.

 نکته‌ی بعدی این‌که خداوند متعال زنا را یا بهتر است بگوییم همان ناهنجاری اجتماعی جنسی. چرا؟ به این خاطر زنا گناهی است که نسبت به باقی گناهان کبیره دم دست‌تر است. یعنی اگر کسی مرتکب زنا نشود، چون با طبیعت انسان سازگارتر است تا این‌که آدم برود با یک همجنس ارتباط برقرار کند. به طریق اولی گناهان دیگر جنسی را انجام نمی‌دهد. خداوند هم برای عباد الرّحمن، هم برای مؤمنین، هم برای مصلّین حقیقی این انجام ندادن ناهنجاری جنسی را بیان کرده است و این نشان می‌دهد که این صفت مشترک برای همه‌ی کسانی است که راه بندگی خدا را پیدا می‌کنند که در سوره‌ی مؤمنون و سوره‌ی معارج هم به آن اشاره شده بود که «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۱۹] این تعبیر هم برای مؤمنین بود، هم برای مصلّین حقیقی و هم برای عباد الرّحمن. این نشان می‌دهد که تمام بنده‌های خاصّ خدا روی هوا و هوس جنسی خود کنترل دارند.

– بله. آقای محمّدی بفرمایید.

قتل نفس و زنا؛ اعظم گناهان بعد از شرک

-‌ «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۲۰] در تفسیر المیزان سه قول را ذکر می‌کنند که آقای دهقانی به درستی اشاره فرمودند. این‌که تمام «إله»‌هایی که می‌خوانند منظور خدا است. منتها در آخر بعضی‌ها می‌آیند یک «إله» برای غذای خود، برای ازدواج، برای بچّه‌ و غیره، هر چه که وجود دارد. سه قول را ذکر می‌فرمایند که می‌فرمایند یک قول از سه قول دیگر بهتر است که من این را وصف کنم که این را فرمودند که منظور آیه می‌تواند این‌طور باشد «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ وجود اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ایشان این قول را می‌فرمایند که احسن است. یعنی این‌که می‌دانند که وجود خدا است و در این یدومی که دارند که خدا موجودیّت دارد «إله» دین را نمی‌خوانند. بعد مجمع البیان فرمودند: «لا یجعلون لله سبحاناً شریکاً » همان چیزی که آقای دهقان اشاره کردند، یعنی قلبی است. یعنی شخص در حالت عادی که می‌خواهد چیزی طلب کند می‌داند که به غیر از یک نفر کار دست کسی دیگری نیست. یعنی قلباً به این واقف است.

می‌خواستم به این اشاره کنم. الآن این‌‌جا یک گناه را دارد ذکر می‌کند که شرک است که اعظم گناهان است و بخشودنی هم نیست. بعد می‌آید از دو گناه اسم می‌برد که یکی بحث زنا است و دیگری بحث قتل است که غیر حق باشد و یکی هم بحث زنا است. یعنی می‌تواند این‌طور باشد که بعد از شرک اعظم گناهان است. بعد از شرک چیست؟ اوّل قتل غیر حق است و بعد هم زنا است. بحث‌های اجتماعی دارد که بعداً به آن می‌پردازیم.

«إِلاَّ بِالْحَقِّ» در مورد این من تفاسیر مختلفی دیدم که شرح بود. مگر قتلی که به حق باشد. کسی شخصی را به ناحق بکشد شما می‌توانید او را بکشید. کسی که نسل مسلم را کشته است، کسی که یک آدم معاهدی را کشته است. کسی که کشتن او واجب است، مانند کسی که مرتد است یا کسی که زنا محصنه کرده است که این‌ها را آمدند شرح دادند. یعنی تفسیر آن در حدّ توضیح است.

 در مورد «وَ لا یَزْنُونَ» فرمودند که: «الزِّنا هُوَ الفُجورَ بِالمَرأه فِی الفَرَج وَ فی هذا دِلالَهٌ عَلى أن أعظَمَ الذُّنوبَ بَعدَ الشِّرک القَتلِ وَ الزِّنا»[۲۱] یعنی خود ایشان فرمودند که بعد از شرک ما می‌فهمیم که این قتل و زنا بزرگ‌ترین گناهان هستند.

«وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»[۲۲] که تمام این خصال را جمیعاً داشته باشد «یَلْقَ أَثاماً» به این «اثاماً» کشیده می‌شود که در مورد این «اثاماً» چند قول بود که من نگاه کردم. یکی این‌که اهل سنّت مثل این‌که این‌طور گفتند که اثام یک وادی در جهنّم است که کسی که این‌طور باشد به آن وادی کشیده می‌شود و بعد تفاسیر خود ما گفتند که جزاء آن اثمی است که شما مرتکب شدید و الآن باید جواب پس بدهید.  

-‌ خود المیزان (هر چه خوبان همه دارند یک جا دارد).  آن چیزی که قابل ذکر بوده است آقای طباطبایی آورده است که هم روایات را آورده است و هم تفسیر به معنی واقعی کلمه که از خود قرآن کمک می‌گیرند و با قرآن، قرآن را تفسیر می‌کند. یک قول را آقای دهقانی گفتند و قول دیگر را شما گفتید و خوب هم گفتید.

آیا زنا جزء گناهان کبیره مطرح شده است؟

– حاج آقا من در تفسیر المیزان پیدا نکردم، الآن مجدّد رجوع کردم نبود. خود من هم که فکر کردم، آن موقعی که داشتم فکر می‌کردم در یادداشت خود نوشتم و همین را هم گفتم. منتها بعد که داشتم می‌گفتم مقداری شک کردم و نتوانستم ادا کنم. آن هم پاسخ به این سؤال است که چرا خداوند متعال این دو گناه را بعد از بیان ریشه‌ی اصلی گناهان مطرح می‌کند؟ این به ذهن من رسیده بود که زنا به خاطر این‌که نماد هوا و هوس جنسی است خدا مطرح کرده است. قتل نفس را هم چیزی به ذهن من نرسیده بود جز این‌که بگویم تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی. ولی باز دل من راضی نشد. آقای محمّدی فرمودند آوردن این دو تا بعد از شرک به خدا نشان می‌دهد که این دو از گناهان خیلی اعظم هستند. حالا تا جایی که من به یاد دارم، ما یک سری گناهان کبیره را که از روایات بررسی می‌کردیم، وقتی که اهل بیت علیهم السّلام اکبر کبائر را اسم می‌برند، هیچ وقت زنا را در آن نمی‌آورند، حتّی قتل نفس هم نیست. حقوق والدین است، ناامیدی از رحمت خدا، ایمنی از مکر خدا و شرک به خدا که این‌ها جزء کبائر است، ولی زنا جزء اکبر کبائر نیست و جزء آن پنج گناهان کبیره حساب نمی‌کنند. این‌که این سؤال را دوستان پاسخ بدهند که چرا این دو گناه بعد از شرک به خدا مطرح شده است؟

– ما هم دوست داریم جواب دهند.

– حاج آقا این چیزی که آقای محمّدی فرمودند مستقیم از روایت است. از بخاری و مسلم هم است، در صحیح که به عبدالله بن مسعود استناد می‌دهند. عبدالله بن معسود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال می‌پرسند که «أَیُّ ذَنْبٍ أَعْظَمُ»[۲۳] کدام گناه بزرگ است؟ بعد رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم در مورد اوّلی می‌فرمایند که شرک است. با این‌که خدا شما را آفریده است شما بیایید برای او شریک قرار دهید. بعد می‌فرمایند که «ثُمَّ» یعنی مورد بعدی چیست؟ می‌فرماید قتل است. «أَنْ تَقْتُلَ وَلَدَکَ»  دوباره می‌فرمایند «ثُمَّ» بعدی چیست؟ بعد می‌فرماید: با زن همسایه زنا داشتن.

-‌ من عرض کردم چون قتل نفس که بحث نیست. در مورد زنا است. اصلاً ما «الْغِیبَهُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[۲۴] داریم. حتّی در اصول کافی، باب گناهان کبیره، جزء حصرهای اهل بیت، پنج تا حصر و سه گناه کبیره، شش تا گناه کبیره که گناه کبیره را حصر کردند؛ نه آن چیزی که امام رضا علیه السّلام ۴۰ مورد را در رساله‌ی خود بیان کردند، غیر از آن وقتی که در مقام بیان تمام آن‌ها نبودند، حضرت هیچ وقت زنا را به عنوان گناه کبیره و اکبر کبائر مطرح نکردند. حالا این طبق آن چیزی است که در اصول کافی است. حالا ممکن است کسی بگوید که در جای دیگر مطرح شده است. ولی جدای از آن «الْغِیبَهُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» را داریم که این‌ها نشان می‌‌دهد زنا جزء اکبر کبائر نیست که به خاطر بزرگ‌ بودن گناه آن به این معنا بعد از «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ»[۲۵] ذکر شود.

-‌ حاج آقا اگر بشود یک جواب خیلی کوتاه داد، من در شأن نزول آیه که نگاه می‌کردم در آن فضای زمانی که آیات آمده است می‌شد فهمید که… شاید حرف آقای دهقانی هم درست است. این اکبر کبائر برای زمانی است که ایمان‌‌ها بالا رفته است و یک چیزهایی گناه خیلی اکبر شد که با این‌ها فرق کرد. آن زمانی که اسلام آمد هم زنا زیاد بود و قتل فرزندان هم زیاد بود. دو تا چیز را آمد از همان اوّل برداشت. از همان اوّل که اسلام آمد هم شراب حرام شد و هم قتل حرام شد، هم بحث زنا آمد که این حرمت دارد. چون این‌ها به وفور پیدا می‌شد، همه می‌دیدند که بچّه را زیر خاک می‌کنند و کسی هم ناراحت نمی‌شد یا از آن طرف بحث شراب خواری آن‌ها و بحث زنا برای آن‌ها عادی بود. در همان اوایل بحث آمدن آیات بود و در آن فضا بود. بعد این چند مورد  که بحث اکبر کبائر مطرح شد.sadighi-13970201-Tafsir-Thaqalain_Ir (7)

اثم یعنی چه؟

-‌ حاج آقا روح المعانی به این اشاره می‌کند. در کتاب مفردات بحث الاثم و الاثام فرمایش می‌کنند اثمی است برای افعالی که مانع رسیدن به ثواب و پاداش است. می‌گویند به معنای تأخیر و درنگ کردن و ممانعت هم آمده است. بعد هم عرض کنم در یک حدیثی از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم برّ و اثم را در مقابل هم قرار داده است که فرمایش می‌کند: «الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْسُ وَ الْإِثْمُ مَا حَاکٍ فِی صَدْرِکَ»[۲۶] که برّ را در برابر اثم قرار داده است. البتّه این نمی‌خواهد که تفسیر این دو واژه را بگوید، بلکه به اثر این دو می‌خواهد اشاره کند.

بعضی‌ها هم گفتند که اثم به معنای ضرر است که استناد به این آیه‌ی قرآن می‌کنند که «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»[۲۷] که این‌جا اثم را در برابر منافع قرار داد و «إِثْمُهُما» هم در مقابل «نَفْعِهِما» که به دست می‌آید و معنای اصلی آن همان ضرر است و به همین جهت به گناه و زنا و خمر و این‌ها و مطلق کارهای حرام اثم گفته می‌شود که ضرر است و انسان را از خیر باز می‌دارد.

 بعد عرض کنم که نکته‌ی بعدی این آیات بعد از کارهای مثبت عباد الرّحمن که خدای تعالی ذکر می‌کنند شروع می‌کند یک سری کارهای منفی که از آن‌ دور هستند را ذکر می‌کند. بعد این‌جا یک شبهه‌ی وهابیّت مطرح می‌کنند و فرمایش می‌کنند که شما همراه با این‌که خدا را صدا می‌زنید و اهل بیت علیهم السّلام را هم صدا می‌زنید، جواب آن هم در این آیه است که «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۲۸] یعنی به عنوان خدایی اگر ما این‌ها را در عرض هم ببینیم و به عنوان خدایی این‌ها را صدا بزنیم این شرک است. این جواب وهابیّت هم داده می‌شود.

 نکته‌ی بعد این‌که این‌جا اوّل فرمایش می‌کنند که «وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ» یعنی تمام انسان‌ها و نفوس آن‌ها در اصل محترم هستند. «وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ» ریختن خون آن‌ها ممنوع است «إِلاَّ بِالْحَقِّ» مگر برخلاف این احترام ذاتی که خداوند برای آن‌ها قائل شده‌ است، کاری کنند و مجوّز را بدهند که خون آن‌ها ریخته شود.

نکته‌ی بعدی این‌که خدای تعالی درباره‌ی شرک بیان می‌کند که هیچ وقت جایز نیست، درباره‌ی زنا هم همین را بیان می‌کند. ولی در مورد «لا یَقْتُلُونَ» قید می‌آورد و مشخّص می‌کند که بعضی‌ جاها ممکن است جایز باشد و بلکه واجب باشد و برخی جاها متناسب با شرایط اتّفاق بیفتد. نکته‌ی بعدی این‌که خطرناک‌ترین غریزه‌هایی که انسان را به گناه وا می‌دارد بحث قوّه‌ی غضبیّه است، بحث قوّه‌ی شهویه است که این‌جا نمونه‌هایی از آن‌ها را که ممکن است غضب روی انسان تأثیر بگذارد و دست به قتل بزند و یا شهوت روی او تأثیر بگذارد و دست به زنا بزند. البتّه در کتاب «بیان السّعاده» یک بیان جامع‌تری دارند و ایشان فرمایش می‌کنند که گناهان انسان در مقتضیّات شیطنت و قوّه‌ی غضب و قوّه‌ی شهوت است که فرا خواندن قید خدا از مقتضیّات شیطنت است و قتل نفس از مقتضیّات غضب است و زنا هم از مقتضیّات شهوت است.

نکته‌ی بعدی این‌که «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» این نشان می‌دهد که کیفرهای الهی استثناء بردار نیست. این‌که هر کسی تخلّف کند خدا کیفر آن را به او می‌دهد «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً». این‌که حالا شرک و قتل و زنا را در کنار هم قرار می‌دهد یقیناً نکته‌ای در آن است که حالا نمی‌دانم این چقدر صحیح باشد، به نظر من با کتاب «بیان السّعاده» اصل گناهان را خدای تعالی دارد معرّفی می‌کند و به اعظم گناهان اشاره می‌کند که این هم یک نکته است.

درجات گناهان

نکته‌ی بعدی که به ذهن من رسید و نمی‌دانم چقدر صحیح باشد با گفتن این «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً» می‌خواهد بگوید حتّی عباد الرّحمن هم از قتلی به حق نباشد و شرک و زنا در امان نیستند. یعنی حتّی این‌ها هم ممکن است که به این درجه برسند. برای این است که به آن هشدار می‌دهد که «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً». این‌جا دوستان فرمودند این گناه هر طوری بشود، بالاخره این ترتیب یک حکمتی دارد که ممکن است درجات را بگوید. مثلاً شرک در درجه‌ی اوّل قرار دارد و استناد آن هم سوره‌ی نساء آیه‌ی ۱۱۶ است که خدای تعالی فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» یعنی فقط شرک را نمی‌بخشد که البتّه با یک سری از آیات و روایات می‌شود این نتیجه را گرفت که شرک را با توبه می‌بخشد و بقیّه را چه بسا حتّی بدون توبه هم ببخشد و این شرک در وهله‌ی اوّل قرار داد و بحث قتل نفس و زنا هم در مراتب بعدی قرار دارد.

امّا سؤالی که برای من پیش آمده بود بحث این بود که در جای دیگر داریم که نزدیک زنا نشوید. در صفات مؤمنین فرمایش می‌کند که مؤمنین کسانی هستند که نزدیک زنا نمی‌شوند، ولی این‌جا که به نظر می‌آید عباد الرّحمن یک پلّه بالاتر از مؤمنین هستند، فرمایش می‌کند که زنا نمی‌کنند.، یعنی نمی‌گوید که نزدیک زنا نمی‌شوند. چیزی که به ذهن من رسید شاید این‌جا دارد معانی عام‌تری را می‌گوید که «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» شاید اشاره به شرک خفی هم داشته باشد. یعنی تمام اقسام شرک را می‌خواهد بیان کند. یعنی این‌‌ها خدا را می‌خوانند، ولی همراه خدا چه بسا غیر خدا را هم قاطی می‌کنند؛ یعنی همان شرک خفی. یعنی این‌ها قید تمام اقسام شرک را می‌گذارند یا قتل نفس تمام اقسام آن را. حالا یا مباشرت شده است یا رضایت به قتل شده است یا چیزهایی دیگر که حالا من فراموش کردم بعضی از تفسیرها را این‌جا یادداشت کنم. اشاره کرده بودم که حتّی خود نفس انسان را در معرض اتلاف قرار دهند عین این است که آن را کشتند. در مورد زنا هم تمام اقسام زنا، چه زنا چشمی باشد، چه گوشی باشد و یا چه چیزهای دیگر.

 در تفسیر روح المعانی فرمایش ما در این‌جا که این سه صفت را می‌گوید، عباد الرّحمنی که شب را تا صبح با آن صفاتی که گفت عبادت می‌کنند، بعید است که خدای تعالی بگوید که این صفات قبیح را انجام می‌دهند. این می‌خواهد یک کنایه‌ای به مردم آن زمان بزند که قریش باشد یا غیر از این‌ها که این کارها را انجام می‌دادند، وگرنه نیازی نبود که این موارد را بگویند. این هم یک نکته است. نکته‌ی بعدی این‌که عباد الرّحمن اگر دور هم جمع شوند می‌توانند یک جامعه‌ی توحیدی بسازند که هم بحث ارتباط با خدا این‌ها حل است که «لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر»، هم بحث امنیّت آن‌ها حل است که «وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ» و هم در ارتباطات هم با مقدّمات آن که حفظ حیا و عفّت باشد، همه‌ی این‌ها را رعایت می‌کنند.

-‌ مانند دفعات قبل هم زحمت کشیدید و هم مسلّط بحث می‌‌کنید.

– من منتظر آن قسمتی بودم که

-‌ روح المعانی بود که گفتند جاهای دیگر این کار را انجام می‌‌دادند.

-‌ نه با این بیان نمی‌گویند. این صفت‌های قبیح خیلی بزرگی که وجود دارد یک کنایه‌ای به دشمنان این‌ها است که قریش و غیر قریش و این‌ها باشند که معمولاً این صفات در آن‌ها بوده است.

-‌ مرحوم علّامه هم اشاره می‌کنند که

– حاج آقا خمر شایع‌تر از زنا بوده است.

-‌ این جلسه را کفایت مذاکرات عرض می‌کنیم. اقوال را خوب نقل می‌کنید، ولی بعضی‌ها روی آن کار می‌کنند و بعضی‌ها نه، همان قول را نقل می‌کنند. إن‌شاءالله صرف نظر از مطالعه تفکّر هم داشته باشیم که بفهمیم چه می‌گوییم.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی إسراء، آیه ۲۹٫

[۲]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۴٫

[۴]– همان، ص ۳۲۵٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۳٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۴۳٫

[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۸٫

[۸]– همان، ص ۳۲۵٫

[۹]– سوره‌ی إسراء، آیه ۲۹٫

[۱۰]– سوره‌ی إنسان، آیه ۸٫

[۱۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫

[۱۲]– سوره‌ی انفال، آیه ۷۵؛ سوره‌ی احزاب، آیه ۶٫

[۱۳]– سوره‌ی إسراء، آیه ۲۹٫

[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۳۸۲٫

[۱۵]– سوره‌ی کهف، آیه ۶؛ سوره‌ی شعراء، آیه ۳٫

[۱۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۱۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۲۶٫

[۱۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۱۹]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۵؛ سوره‌ی معارج، آیه ۲۹٫

[۲۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۲۱]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۲۸۰٫

[۲۲]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۲۳]–  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۸، ص ۲۱۸٫

[۲۴]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۲، ص ۲۸۴٫

[۲۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫

[۲۶]– مفردات ألفاظ القرآن، ص ۶۴٫

[۲۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۹٫

[۲۸] – سوره‌ی فرقان، آیه ۶۸٫