حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الحَمدُ لِلَّه وَ اللَّعنُ عَلَی أَعداءِ الله».
بندگی، رحمتی از جانب خداوند
از آیات کریمهی سورهی مؤمنون عبور میکنیم و به آیات شریفهی سورهی مبارکهی فرقان میرسیم. امیدوار هستیم خدا کمک کند إنشاءالله درهایی از نور، فهم، جذبههای عرشی به وسیلهی این آیات نصیب ما شود.
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً».[۱] با استعانت از عنایات حق تعالی، جمعبندی این آیات. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً». این اضافهی عباد بر رحمن، کأنّ اینکه خلق خدا، نوع بشر، عباد هستند، منشأ آن رحمانیّت او است. این جاذبهی رحمت است که بنده میسازد. گرایش بشر به نعمت گرایش طبیعی است، به سمت آن کشیده میشود، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ».[۲] اساساً توفیق عبودیّت لازمهی رحمانیّت حضرت حق سبحانه و تعالی است.
اینکه رحمن به اعتبار اینکه «کَثرَهُ المَبَانِی تَدُلُّ عَلَى کَثرَهِ المَعَانی»، حروف آن بیشتر است از این جهت محتوای آن هم وسعت دارد. اینطور نیست که شامل رحمت… یعنی هر رحمت خاصّهای رحمت عامّه هم هست، ولی هر رحمت عامّهای رحمت خاصّه نیست. بنابراین «عِبادُ الرَّحْمنِ» که گفتهاند اقتضای دایرهی وسیعی از رحمت این است که همه بنده باشند، ولی اینها مجذوب رحمت شدهاند، آنها نشدهاند. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً».[۳]
در مورد مستکبرین خدای متعال فرموده: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ»،[۴] از کسانی که تکبّر میورزند. خیلی با اینجا تناسب دارد، اینجا قضیّهی متواضع بودن، سهل العریکه بودن، سهل المؤونه بودن است، زیرا اگر غیر این بودند برای آنها جذب رحمت نمیشد، مجذوب نمیشدند. آیه را تلاوت کنید.
– «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم * سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ».
– تکبّر حجاب عجیبی است، تکبّر با بندگی در تضادّ کامل است. لذا خدای متعال رحمانیّت خود را زمینهی عبودیّت معرّفی میکند، «عِبَادُ الرَّحمَن». بعد هم توضیح میدهد اینها که عبد شدند برای اینکه تکبّر ندارند، اگر تکبّر داشتند… با همهی وسعت رحمتی که خدا دارد باید این وسعت رحمت اینها را مجذوب کند، اینها باید منقاد شوند، هر چه دارند از خدا دارند، ولی تکبّر مانع است. اگر تکبّر نداشته باشند چه میشود؟ «الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً».
نکاتی که بعضی از دوستان گفتند نکات لطیفی بود. یکی اینکه اینها راکد نیستند، اینها بالنده هستند، اینها در حال نمو و رویش هستند، اهل مشی هستند، اهل سیر هستند، اهل سلوک هستند. ولی «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»[۵] در اینجا دچار مشکل میشوند، هم مسلّط بر زمین نیستند هم اهل مشی نیستند، یعنی گرفتار میشوند، حرکت نمیکنند. افرادی که متکبّر هستند یک ثقلی در آنها وجود دارد مانع حرکت آنها است، «نَجَا المُخَفَّفون»،[۶] سبکباران رستند. بار هر کس سبک است، گناهی، اثقالی، اوزاری بر دوش او نیست سهل الحرکه است، راحت حرکت میکند.
تفسیر آیاتی از سورهی مبارکهی فرقان
«یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»، اینها در زمین نیستند، پای اینها گرفتار نشده، اینها روی زمین هستند. چون روی زمین هستند هم اشراف دارند، زمین بر اینها احاطه ندارد، محیط بر زمین هستند نه محاط بر زمین، مسلّط بر زمین هستند نه تحت تأثیر و منفعل زمین و زمینیان باشند. این هم توجیه مشی آنها است، «یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً». چون سبکبار هستند، چون رذائل ندارند، گناه ندارند، چون زمین اینها را زمینگیر نکرده، اغلال ندارند، «عَلَی» هستند. چون «هون» هستند «مَشی» میکنند. این هم نکاتی است که میشود از این آیهی کریمه استفاده کرد.
نکتهای که پرسیدند جواب خیلی روشن آن، تناسب خود آیات است. چون آنها گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ»،[۷] مسخره کردند. خدای متعال همین کلمهای که آنها به استهزاء گرفتند… خواست بگوید شما قبول نکنید، ولی ما کسانی را داریم اینها رحمتپذیر هستند و در دایرهی رحمت گنجانده شدهاند و مشمول رحمت رحمانیّه هستند. به علاوه این وسعت رحمتی که عرض کردم منشأ عبودیّت است طوری است که حجّت بر آنها هم تمام است. یعنی آنقدر سفره گسترده است باید آنها هم این کار را انجام میدادند، ولی آنها مجذوب رحمت نشدند به دلیل «سَأَصْرِفُ». سفره را پهن کرده بودیم ولی دیواری داشتند که نخواستند این دیوار را بشکنند و وارد شوند.
منتها این «عِبَادُ الرَّحمَن» دیوار را ندارند، حجاب را ندارند، مانع را ندارند، از این جهت پیش میروند. «هون» هم یک تعبیر بسیار لطیفی است؛ هون هم به معنی سهولت است هم به معنی نرمش است. سهولت در برابر تکلّف است؛ «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ».[۸] هر چیزی از طبیعت خود خارج شد مشکل پیدا میکند، هر چیزی در سیر طبیعی خود… خدای متعال بعضی را مجبور کرده، یعنی در خمیرهی آنها است. انسان ذاتاً فقیر است، چیزی ندارد. آنهایی که در روستا هستند چقدر مهربان هستند، چقدر مهماننواز هستند، چقدر صادق هستند. امّا کمی از طبیعت خارج میشوند «إِلَّا أَنَّ أَبَوَیهِ یُهَوِّدَانِهِ أَو یُنَصِّرَانِهِ أَو یُمَجِّسَانِهِ».[۹]
طبیعت اوّلیّهی او همین سهل بودن است، خوش ارتباط بودن است، نرمش است. ملایمت، سختگیر نبودن، متکلّف نبودن، هم مایهی تکلّف دیگران نبودن. این مشمول همان هون است.
پرهیز از تکلّف و سختگیری در زندگی
«شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ… تُکُلِّفَ لَه»،[۱۰] بدترین نوع دوستی این است که همیشهی مایهی دردسر دیگری میشود، وادار میکند که او اشرافیگری کند، انسان یک وقت میخواهد به خانهی او برود باید دار و ندار خود را خرج او کند. یا بخواهد به یک شهری برود باید همهی امور تعطیل شود، «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً».[۱۱] اینها همان تکلّف است. هم تکلّف برای خود او خیلی سهل است، ادا و اطوار ندارد، ذیل ندارد، دم ندارد، یال ندارد، کوپال ندارد. همان چیزی که خدا آفریده همان است، چیزی بر خود اضافه نمیکند. هم دیگران را به دردسر نمیاندازد. در «هون» همهی این حقایق، همهی این پیامها، همهی این امور تربیتی وجود دارد. هم سهل هستند هم نرم هستند.
«جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً».[۱۲] ذلول تذلّل نیست، نرمش است. خدا زمین را طوری قرار داده با اینکه دارد تکان میخورد، متحرّک است، ولی برای انسان آرامش گهوارهای دارد. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً».[۱۳] این برای شما مهد است، مثل گهواره شما را آرام میکند، تکان آن مایهی آرامش شما است. با اینکه مشی هم دارد ولی سیر سُجح است. اینکه وجود اقدس حضرت صدیقهی طاهره، فاطمهی زهرا سلام الله علیها فرمودند: «لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً»،[۱۴] اگر علی علیه السّلام بود جامعه گرفتار رکود نمیشد، گرفتار سکون و انجماد نمیشد. علی اینها را در مسیر قرار میداد، به صورت جریان بودند. هر فردی یک قانون بود، یک جریان بود، مثل آب ساری و جاری بود، فزاینده بود، رویش داشت، اهل سیر بودند، اهل رکود نبودند. ضمن اینکه حرکت میکنند سیر سجح است، اذیّت نمیشوند، با مشی خود، با حرکت خود گرفتار دردسر نیستند، در راه هموار میروند، با مَرکَب راهوار حرکت میکنند.
حکومت مَرکَب جامعه است، اگر چموش باشد راکب خود را اذیّت میکند، امّا اگر رام باشد خیلی خوب از طیّ این طریق لذّت میبرد. مؤمن سهل المؤونه است، سهل العریکه است، لیّن العریکه است. عریکه یعنی انعطاف دارد. بعضی وقتها یک چیزی به او میگویید مقابله میکند، یا حرف حقّی دارد اصرار دارد که به طرف بقبولاند. اینها سختی است، اینها هموار نبودن است، اینها ناخالصی است. این شخص ناخالصی دارد، صاف نیست، زلال نیست. ولی بعضی اینطور نیستند؛ حرف را میگوید طرف مقابل قبول نکرد، قبول نکرد «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ».[۱۵] چرا سماجت میکنی؟ میبینی زمینه ندارد، گفتی اتمام حجّت شد، برای چه میمانی تا دعوا راه بیفتد؟
آسانی امور برای مؤمن در دنیا
این هون بودن درسی است که هم خود انسان در زندگی… اگر شد بهتر، نشد مهم نیست، دنیا به آخر نرسیده است. میخواستیم خانهای بگیریم نشد، دوست داشتیم فلان چیز را نخریم امروز نشد، دوست داشتیم فلانی به ما توجّه کند نشد. انسانی که هون است نسبت به هیچکدام اینها احساس سختگیری ندارد، گرفتار هیچ چیزی نیست. خیلی سهل است، مؤمن «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ».[۱۶] اصلاً همهی شئون او برکت است، خیر است، اقبال است، رویش است، هیچ جا گره نمیاندازد، مشکل درست نمیکند. خود او هم در زندگی گره ندارد، مشکل ندارد، صاف است. این «هون» خیلی محتوای تربیتی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی دارد.
هم در «عِبَادُ الرَّحمَن» «هون» است، یعنی هیچ انانیّتی ندارد، کاملاً تحت اطاعت شرع است. سهل است، «وَ اغْلُظْ»[۱۷] نیست، غلظت ندارد، کاملاً تحت اطاعت است. شرع هر رنگی به او بدهد بیرنگ است آن رنگ را از شرع میپذیرد «صِبْغَهَ اللَّهِ»[۱۸] میشود. هم برای دیگران موجب تکلّف نیست، هم خود او احساس سختی در نداری و در همهی امور ندارد. هم تحمّل نداشتن را دارد هم تحمّل داشتن را دارد. چه داشته باشد چه نداشته باشد هم دارایی او را زمینگیر نمیکند، مغلول نمیکند، گرفتار انانیّت نمیکند، هم نداشتن او را از خود بیخود نمیکند. دنیا را هیچ گرفته، به دنیا هیچ اعتنایی ندارد.
آمد و نیامد دنیا برای حضرت امیر علیه السّلام فرقی نمیکند، تِبن و ذهب برای او یکی بود. اگر یک انبار کاه داشت یک انبار جواهرات داشت از این خرج کند یا از آن خرج کند برای او هیچ فرقی نداشت. انسان مؤمن که دنیا برای او اهمّیّت ندارد، زرق و برق دنیا برای او دلبری نمیکند اصلاً مشکلی در زندگی ندارد. این حالت سهولت از یک طرف، حالت رفق و مدارا از یک طرف، حالت تواضع و خاکی بودن از ناحیهی سوم؛ این سه مسئله زندگی را بر بشر، در جمع، در خانواده، در زندگی شخص هموار میکند، برای سیر پلّهی پرتاب میشود.
انسان که عبد الرّحمن شد مشی او مشی خیلی سهلی است، مشکلی ندارد. رفتن به جهنّم سخت است، لذا به جهنّمی میگویند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ».[۱۹] هیچ وقت به بهشتی نمیگویند «مَا أَدخَلَکُم فِی الجَنَّه»، این اصلاً سیر طبیعی بود، خیلی سهل بود، راه همین است. ما اشتباهی نرفتیم، راه خود را کج نکردیم، همین راه صاف را آمدیم به اینجا رسیدیم.
کلام امیر المؤمنین در بیارزش بودن دنیا
امّا از جهنّمی میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ». او خلاف آنچه اوّل او بود… زندگی اینقدر بالا و پایین ندارد. حضرت امیر علیه السّلام در مزرعهی ابی معذر سه لقمه کدو میل نمودند، بعد هم دست خود را در آبی که خود ایشان جاری کرده بودند و وقف کردند شستند. دست به شکم کشیدند، فرمودند: شقی کسی است شکمی که با سه لقمه کدوی ساده میشود آن را راضی کرد به خاطر این شکم خود را به جهنّم ببرد.
خود انسان است که سخت میگیرد، سختی در بیرون وجود ندارد، سختی همیشه درونی است. خوف فقر اذیّت میکند نه خود فقر، این توهّم، این وابستگیها، این پیرایههایی که انسان در زندگی خود… مثل کرم ابریشم که مدام دور خود میتند، مدام عرصه را بر خود تنگ میکند. تمام تجمّلات و تشریفات و قیودات و توقّعات همان تنیدههای کرم ابریشم است، اینقدر میتند که داخل آن خفه شود. امّا انسان گرفتار این تارهای عنکبوتی نمیشود، انسان خود را آنجا قرار نمیدهد. هیچ وقت «فِی الأَرض»[۲۰] نیست «عَلَی الأَرض»[۲۱] است، چشم به اینجا ندوخته، آرام هم عبور میکند، سهل عبور میکند، متین عبور میکند به مقصد میرسد.
«یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ». اوّل مشکل را در درون خود حل کرده، شد بهتر، نشد مهم نیست، این هم میگذرد. دنیا خانهی کسی است که خانه ندارد، «الدُّنْیَا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ».[۲۲] مشکل دنیا را وقتی برای خود حرکت کرد حالا در مقابلهی با دیگران کار خیلی سهل است. انسان وقتی انانیّت دارد هر کس برخورد کند این هم منفعل میشود عکس العمل نشان میدهد. ولی هون مؤمن ضعف نیست، انفعال نیست، هون او مدیریت است، هون او نقشآفرین است. این سهل المؤونه بودن، این نرمش وجودی او باعث میشود…
چون در حصار نیست، آزاد است، اشراف به طرف خود دارد. لذا سلام گاهی با برخورد است، انسان بخواهد کسی را سالم کند… چرا خدای متعال جهنّم را به عنوان نعمتها به ما معرّفی کرده است؟ جهنّم هم سلام است «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».[۲۳] این سلام اگر سلام تهیّت باشد باید یک طور برداشت کرد، ولی هیچ داعی نداریم این سلام را سلام تهیّت یا سلام وداع بگیریم. «سَلَاماً» میتواند مصدر باشد، میتواند حال باشد، «قَالُوا سَلاماً». همهی وجود آنها سلام است، «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ».[۲۴] چون ولیّ آنها خدا است و خدا سلام است. «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ»،[۲۵] خدا سلام است. اینها هم رنگ خدا دارد.
این «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» میشود هم خطاب را با فرهنگ عمومیّتی که واژههای قرآنی دارد اعمّ از تخاطب زبانی گرفت، یعنی کلّ برخوردها. برخوردهایی که جاهلین با عباد الرّحمن دارند برخوردهای مضرّ آنها عباد را منفعل نمیکند، آنها را از مرز بندگی خارج نمیکند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»،[۲۶] همین «سلاماً» را دارد معنی میکند، عدل، سلام است و جور خلاف سلامتی است. «قَالَوا سلاماً» یعنی جواب اینها عدل است، عدل اقتضاء میکند انسان سکوت کند، سکوت میکند مدیریت میکند، اقتضاء میکند تندی کند تندی میکند. منتها نه تندی او از روی بغض است، از روی انفعال است، نه ظالمانه است، بلکه تندی تندیِ سازنده است.
آیات عتاب در سورهی الرّحمن
مثل وعید قرآن کریم است که جهنّم را در سورهی الرّحمن آورده، به دنبال آن هم «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آنٍ * فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ».[۲۷] هم آنجا که «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ»[۲۸] را میگوید بعد میگوید «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»،[۲۹] هم این «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی» را میگوید. این برای سالم سازی جامعهی ما است، تا قوانین کیفری نباشد، تا قهری، قهّاریّتی در جامعه نباشد جامعه روی سلامتی نخواهد دید.
لذا «قَالوا سَلاماً» یک تعبیر بسیار رسا و وسیعی است، آنچه موجب سلامتی جاهل میشود برای سالمسازی است. یا برای سالم ماندن خود او یا برای ایجاد سلامت در او برخورد میکند. آنچه سلامت را تضمین میکند از این بروز پیدا میکند، برخورد این برخورد تقابل با او نیست، انفعال نیست، عکس العمل نیست. این بندهی خدا است توجّه او به این است که دستور خدا در این زمینه چیست. اگر انسان با دستور خدا عمل کند «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى».[۳۰] این همان سلامت در مقابل شقاوت است، «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى».
«إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً». آیاتی هم که دوستان استفاده کردند، بعضی از آیات را هم استفاده نکردند ولی مناسب بود که آنها را میآوردند، «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».[۳۱] اصلاً تحت تأثیر نیست. انسان با کرامت خود ساخته است، طوفانها او را نمیلغزاند، متانت و کرامت او را هیچ چیز مخدوش نمیکند.
«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»، «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً». در همهی اینها رعایت تضمین، تأمین، تأسیس، تزریق سلامت در وجود مؤمن هست، چون مظهر «هُوَ السَّلام» است. چون مظهر «هُوَ السَّلَام» است در برخورد با دشمن هم خود را نمیبیند، هدف را میبیند که سالمسازی است. لذا هم سالم عبور میکند هم صدمه نمیزند، بلکه سلامت طرف را هم با مدیریت خود ایجاد میکند.
پی نوشت:
[۱]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۲]– سورهی الرّحمن، آیه ۶۰٫
[۳]– سورهی اسراء، آیه ۸۲٫
[۴]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۶٫
[۵]– سورهی اسراء، آیه ۳۷٫
[۶]– مکارم الأخلاق، ص ۴۴۰٫
[۷]– سورهی فرقان، آیه ۶۰٫
[۸]– سورهی ص، آیه ۸۶٫
[۹]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱، ص ۳۲۲٫
[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۹٫
[۱۱]– سورهی نمل، آیه ۳۴٫
[۱۲]– سورهی ملک، آیه ۱۵٫
[۱۳]– سورهی طه، آیه ۵۳٫
[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۳، ص ۱۵۸٫
[۱۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۹٫
[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۲۶٫
[۱۷]– سورهی توبه، آیه ۷۳٫
[۱۸]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۹]– سورهی مدثر، آیه ۴۲٫
[۲۰]– سورهی اسراء، آیه ۳۷٫
[۲۱]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۲۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۲۹٫
[۲۳]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۲۴]– سورهی انعام، آیه ۱۲۷٫
[۲۵]– سورهی حشر، آیه ۲۳٫
[۲۶]– سورهی مائده، آیه ۸٫
[۲۷]– سورهی الرحمن، آیات ۴۳ تا ۴۵٫
[۲۸]– همان، آیه ۴۱٫
[۲۹]– همان، آیه ۴۲٫
[۳۰]– سورهی طه، آیه ۱۲۳٫
[۳۱]– سورهی فرقان، آیه ۷۲٫
پاسخ دهید