حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
فلاح و پیروزی در گرو مؤمن بودن
این آیات کریمه که انسان پیروز را معرّفی میکند. انسانی که در ایمان خود به قلّه رسیده است و در قلّه هم تثبیت شده است و امکان بازگشت برای او نیست. فلاح این است «الظَّفَرِ إلَی البُقیَ» این به مقصد نهایی رسیده است و با مشکلات مواجه بوده است و به آنجا رسیده است. فلاح «شَقُّ الحَدیدِ بِالحَدید» است و فلاح گذر از همهی موانع و رسیدن به مقصد و رها شدن از همهی قیود و اعمال است.
در آیهی کریمه هم جامعهی ایمانی را مطرح میکند نه فرد مؤمن را. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۱] نه «قد افلح المؤمن». در سورهی مبارکهی شمس دارد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»[۲]، توجّه به حقیقت تزکیه که آن مایهی فلاح است را دارد. ولی این آیات کریمهی سورهی مؤمنون مطالبهی امّت دینی، امّت ایمانی و امّت پیروزی را دارد.
اوّل مسئلهی مؤمن بودن است که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۳] گویا که مُشعر به علیّت هم است. فلاح در گرو مؤمن بودن است. حالا مؤمن کامل چه کسانی هستند؟ باز کرده است. اینها صفات مؤمن کامل است که هر کدام از اینها به تنهایی سازنده است، ایمان مؤمن را تکمیل میکند و این نکتهی «أَفْلَحَ» که در هر کدام آمده است. امّا مؤمن مفلح همهی اینها را یک جا دارد. ولی ابتدا از دل شروع میکند.
خشوع امر باطنی است، مربوط به تزکیهی روح است، مربوط به جلای قلب است، مربوط به دل نرم است که پذیرش دارد. خشوع امر باطنی است که علّامهی طباطبایی به این تعبیر فرمودند که مقهور عظمت قاهر است. خشوع حالتی است که انسان ضعیف در برابر قوی، انسان جاهل در برابر عالم و انسان فقیر در برابر غنی حالتی احساس میکند که مقهور است. در چنگ او است و خود را تسلیم میکند. هیچ صلابتی در برابر قاهر ندارد. در دست قاهر موم است.
قساوت قلب و سنگدلی؛ سختترین عذاب
رمز همهی ترقیّات آن نرمش دل است. لذا بدّترین عذاب، سختترین عذاب «مَضرَبُ عَبدٍ بِصوتِ أشَدُّ مِن قَسوَهِ القَلب» «مَا ضَرَبَ اللّهُ عَبداً بِعُقوبَهِ أشَدُّ مِن قَسوَهِ القَلب»[۴] شدیدترین عذاب این است که خدا دل را سخت کند و دیگر چیزی نپذیرد. هر فیوضاتی برای دل سخت بیاید پذیرش ندارد. ولی دل نرم استعداد است، کور نشده است، عطش است. بیمار نیست که عطش خود را متوجّه نشود. این «لَا یَزِیدُهُ کَثْرَهُ الدُّعَاءِ إِلَّا جُوداً وَ کَرَما»[۵] توصیف حق نیست، این رهنمود عبد است که هر قدر بخواهید به شما میدهد. او که کم و زیاد ندارد، همه چیز برای خود او است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۶] ولی چقدر میکشید؟ چقدر قبول میکنید؟ این مربوط به خشوع است که مبدأ همهی خیرات و کمالات آن استعداد، زمینه و گوهر لایق است. در قابل باید قابلیّت باشد. وگرنه در فاعل هیچ مشکلی در مفیض فیض نیست. این ما هستیم که در قابلیّت ما اشکال است. خشوع بیان این قابلیّت است که این دل نرم است، پذیرش دارد و خدای متعال هم این را مورد توجّه قرار داده است. هر کدام از صفات بعدی یک جبهه است که مؤمن سنگرنشین در همهی این جبههها حضور دارد و از هیچ جبههای غیبت ندارد. بعد از شمارش چند جبهه باز به نماز برمیگردد. «وَ الَّذینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ».[۷]
خشوع در نماز
خشوع در نماز اوّل است، محافظت بر نماز آخر است. خشوع که از بین برود این نمیتواند انسان را به نجات برساند. انسان را به فلاح برساند. اینها خاشع هستند، برای تأکید این قضیّه در آخر فرموده است که اینها بر صلوات خود محافظت دارند. اگر بخواهیم فرمایش علّامه طباطبایی را در سورهی انعام با اینجا تطبیق دهیم گویا این محافظت نمیتواند منهای خشوع باشد. چون از نماز به مقدار حضور قلب قبول میشود. حقیقت نماز حالت باطنی نماز است. اگر قالب نماز درست باشد، ولی دل حاضر نباشد این نماز به عنوان «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»[۸] نمیتواند باشد. او را به عنوان تارک الصلّاه کتک نمیزنند، ولی خاصیّت صلاتی هم در این نیست. بنابراین آن حال را باید حفظ کرد.
کسی خدمت امام زین العابدین علیه السّلام آمد و عرضه داشت یابن رسول الله میترسم منافق باشم. حضرت فرمودند مگر چه علامتی از نفاق در وجود تو است؟ عرض کرد وقتی در محضر شما هستیم حال خوشی داریم، انقطاعی داریم، وارستگی داریم. تعلّقات ما قطع میشود و حالت خوبی داریم. در مسیر حق هستیم و اقبال به آن طرف داریم. ولی از محضر شما که دور میشویم گویا این حالت نبوده است. باز قاطی خلق الله میشویم و گرفتار کثرات. حضرت فرمودند چنین سؤالی از جدّ من رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم کردند و پیغمبر خدا فرمود این نفاق نیست. برای این قلب را قلب میگویند که حالت ثابتی ندارد. متقلّب میشود، منقلب میشود، حالی به حالی میشود. به تعبیر سعدی (گهی بر طارم…)…، گاهی اوج دارد، گاهی هم حضیض دارد. گاهی اقبال دارد و گاهی ادبار دارد. از این جهت قلب را قلب گفتند.
اهتمام ورزیدن در خواندن نماز
بعد یک نکتهای را حضرت فرمود. فرمودند اگر میتوانستید آن حالی که پیش ما دارید را حفظ کنید «اذاً لصافحتم الملائکه» مجرّد میشدید (رو مجرّد شو مجرّد را ببین) اگر میتوانستید آن حال را نگه دارید شما دیگر از مرحلهی عالم طبیعت به عالم روحانیّون عروج میکردید و با آنها بودید. این یک نکته است که آنجا خشوع را گفته است و در آخر تأکید میکند که آن حالت را باید حفظ کرد. این چیزی که به دست آوردید خوب است، سخت است آدم نگهداری کند، ولی نگه داشتن سختتر از به دست آوردن است. آن را نگه دارید. یکی این جهت است و آن جهتی هم که شهرت دارد و نوع مفسّرین هم همان را فرمودند حفاظت بر متعلّق ندارد. «عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ»[۹] اینها بر تمام نمازهای خود حالت مراقبه دارند. هم مواظب هستند که کم و زیاد نشود و هم مواظب هستند که هیچ یک از فرائض ۱۷ رکعتی، این فرائضی که به صبح و ظهر و عصر و مغرب و شب تقسیم شده است هیچ کدام فوت نشود. محافظت بر این معنا دارند که از دست آنها چیزی فوت نشود و خدایی نخواسته از این نمازهای واجب و فرائض چیزی تضییع نشود. این «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاه»[۱۰] با این همخوانی و همپوشانی دارد. «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ» آنجا هم جمع آورده است. یعنی نکند که خدایی نکرده صبحها خواب بمانید. شبها بیداری بکشید و نماز صبح شما تعمّداً از بین برود. «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ» بر همهی نمازها شما باید حالت محافظت داشته باشید که نکند وقتی بیاید و وقت فضیلت منقضی شود و ادا شود. هم از نظر اوقات ورود وقت نماز را، وقت فضیلت را مراقبت کنید. همهی اینها را شامل میشود که هم از نظر حفظ بر تک تک نمازهای واجبی، دو رکعتی، سه رکعتی، چهار رکعتی همهی اینها در دایرهی حفاظت قرار بگیرد. اینها را پاسداری کنید و هیچ کدام از اینها از دست شما نرود. هم از نظر رکعات مواظب باشید، چهار رکعت را چهار رکعت بخوانید. سهو در نماز نداشته باشید. نمازهای شما نمازهای محافظت شده باشد. هم از نظر قرائت محافظت کنید که الفاظی که میگویید درست بگویید و به معنایی که اراده میکنید توجّه داشته باشید. با چه کسی حرف میزنید، چه میگویید.
هم رعایت اوقات تحت پوشش حفاظت است و هم رعایت تک تک فرائض تحت پوشش حفاظت است و هم مراعات رکعات که کم و زیاد نشود و هم مراعات قرائت و ذکر و حضور. همهی اینها در این «حافِظُوا»، «یُحافِظُونَ»[۱۱] میگنجد.
نکتهای را که دوستان عزیز ما قاعدتاً گفتند و من توجّه نکردم این است که «یُحافِظُونَ» فعل است و دو جهت در آن است. یکی اینکه فعل وقتی با مضارع گفته میشود استمرار را همراه دارد. ممکن است کسی صفتی را دارا باشد. آدمی است که سخی است، ولی «الجَوادُ قَد یَکبوا»[۱۲] آن اسب تیزرو هم گاهی کندی میکند، با اینکه این کاره است. انسانی که دارای صفتی است ممکن است گاهی گرفتار غفلت شود و انجام ندهد. این «یُحافِظُونَ»[۱۳] میگوید با اینکه شما دارای صفتی هستید حواس خود را جمع کنید که بر خلاف آن طبیعت ثانوی و آن عادت خوب و آن روحیهی خوبی که دارید غفلت نشوید. آن روحیهای که داری گرفتار غفلت نشود که از دست برود. آدم مستمرّاً باید دغدغهی نماز داشته باشد.
شوق خواندن نماز
لذا در روایت دارد که سه گروه هستند که اینها خیر دنیا و آخرت را دارند. یکی آن کسی است که انتظار آمدن وقت نماز را میکشد. یعنی تا نماز خود را میخواند اینطور نیست که راحت شدم. شوق این را دارد که باز وقت نماز بعدی برسد و برود باز نماز بخواند. این استمرار است. حال خشوع و استمرار، محافظت بر ارکان، شرایط، ذکر و همهی مقارنات و مقدّمات و تعقیبات و تمام اینها مشمول این حفاظت از نماز میشود. نکتهای را که آقای بیگی گفتند که مفاعل را ابتدائاً مطرح کردید و بعد هم آقای قوچیان مستند کردند. راغب از محقّقین هستند. مفسّرین مانند آقای طباطبایی نوعاً از راغب نقل میکند، از لغت نامههای دیگر نقل نمیکند. راغب همان عارف است. کتابهای اخلاقی خوبی دارد و هم لغت او، لغت کیفی است، لغتنامهی محقّقانه است. لذا اینجا «حافِظُوا»[۱۴] را فرق گذاشته است.
نماز؛ بازدارنده از زشتیها و منکرات
خدای متعال آن جاهایی که حفاظت را به خود مربوط میداند… هیچجا از این مفاعله استفاده نشده است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۱۵] ما حافظ هستیم. «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَه»[۱۶]، «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً»[۱۷] این مفاعله همان نکتهای را که دوستان عزیز گفتند گویا خوب است که آدم باور کند در این محافظت خدای متعال نماز را یک موجود ذی شعور درّاکی میداند که اگر شما کاری برای او بکنید او هم کاری برای شما میکند. در این جهت هم آیاتی را که دوستان عزیز ما مطرح کردند که «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى»[۱۸]، «تَنْهى» برای ذوی العقول است. هیچ وقت سنگ نهی نمیکند، امر نمیکند. دیوار امر و نهی ندارد، درخت امر و نهی ندارد. حیوانات امر و نهی ندارند. امر و نهی مختص به ذوی العقول است. «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» معلوم میشود که نماز اگر محقّق شود، اگر خدا برای من نمازی خلق کرده باشد، اگر من از خدا نمازی گرفته باشم این نماز دارای عقل است، دارای شعور است، نهی میکند، امر میکند. ما متوجّه نمیشویم، ولی آدمی که نماز قبولی داشته باشد، وقتی بخواهد کار بدی کند یک نیروی در باطن او، او را متوجّه میکند. لذا او را منصرف میکند یا اگر کار بد کرده باشد او را پشیمان میکند. یعنی صلاه هم نهی دفعی دارد و هم نهی رفعی دارد. هم به سان چشمهای میماند که آلودگیهای موجود را میشوید و میبرد، هم به سان فوّارهای میماند که نمیگذارد پلیدی و قذارت به سوی نمازگزار بیاید. هم دفع میکند و هم رفع میکند «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».
گشایش درهای رحمت الهی با ذکر خدا
این بعد تخلیهی نماز است که هم دفعاً و هم رفعاً ناهی است، بازدارنده است و آن قسمت بعد که خیلی مهم است «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» در حفاظت دقّت کنید که چطور محافظت میکند. ما اگر نماز خود را حفظ کنیم او هم ما را حفظ میکند. در این آیهی کریمه فرموده است «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» آن چیزی که مهم است و نقش نماز اساساً بر این محور استوار شده است «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» است. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» یعنی چه؟ یعنی شما وقتی خدا را یاد میکنید خدا هم شما را یاد میکند. اینجا در یک آیه «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری»[۱۹] فرموده است و اینجا فرموده «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر»[۲۰]، در یک آیهی دیگر فرموده است «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ».[۲۱] این که شما خدا را یاد کنید چه چیزی از شما ساخته است، چه چیزی بر خدا اضافه میشود! شما یاد کنید یا یاد نکنید، کافر باشید یا مؤمن باشید بر خدا چیزی اضافه نمیشود. امّا یک کاری کردید که خدا شما را تحویل گرفت، او شما را یاد کرد. نمیدانید یاد خدا چه میکند. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر»[۲۲] خدا وقتی بندهای را یاد کند «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۲۳] شما یک راه بلد بودید. ولی وقتی دست خود را در دست من دادید من تمام عالم را برای تو راه قرار میدهم. هر جا رو کنید اینجا دریچهی رحمت خدا است. مجموعهی زندگی خود را… ما از همه جا نور میگیریم. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۲۴] شما به هر چیزی دست بزنید قبسی از نور دست شما میآید. سبل است، یک راه نیست. تمام عالم جنود الهی است، همه ناصر شما میشوند. همه راه شما میشوند، همه برای شما راه میشوند.
نکتهی ذیل آیه خیلی آدم را ذوب میکند. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۲۵] خیلی عجیب است. این غیر از «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۲۶] است. این معیّت با محسن یک معیّت خاصّی است، جذبه است، فنا است. خدا جایی باشد غیر نمیماند. اصلاً غیرت خدا برای این است که غیر پذیر نیست. خدایی جایی معیّت دارد که او دیگر هیچ باشد. جز فیض خدا، جز تجلّی خدا چیزی باقی نمیماند. «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۲۷] این است که «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر»[۲۸] یعنی «ذِکرُ الله إیاکُم بِرَحمَتِهِ أکبر»[۲۹] ذکر شما نماز بود «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری».[۳۰]
استمداد و یاری جستن از نماز
این نماز دو خاصیّت دارد؛ یکی اینکه به صورت یک ملک، به صورت یک موجود عاقل شما را از بدیها رفعاً و دفعاً حفظ میکند و مهمتر از آن این است که وقتی این تخلیه حاصل شد بین شما و خدا حجابی نیست. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر»[۳۱] و «وَ الشّاهِدُ عَلى ذلِک» یا «یُؤَیِّدُ هذَا المَطلَب» «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۳۲] نماز حفاظت میکند. هر جا بیچاره شدید و کم آوردید از او کمک بگیرید. من این را به عنوان پشتیبان تو قرار دادم. این پناه تو است، این پشتیبان تو است. خیال نکنید وقتی یک نماز میخوانید دارید کاری میکنید.، بلکه او دارد کاری میکند. نماز تو کمک گرفتن از نیروهای الهی است. نماز از جنود عاقل الهی است. شما وقتی به نماز قیام میکنید در واقع دارید به یک نوری دسترسی پیدا میکنید، دارید به یک حقیقتی متعلّی میشوید که تا به حال نبودید. این صورت اخیر وجود شما است. این جزء مقوّمات وجودی شما است. تا به حال این قوّه را نداشتید. این قوّهی جدیدی است که خدا به شما میدهد «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ».
نماز ستون دین است
آن وقت اینجا فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۳۳]، آنجا فرمود: «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۳۴]، در آن آیه هم فرمود: «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ».[۳۵] ببینید این «القرآنُ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»[۳۶] چقدر شیرین میشود. چقدر دلنشین میشود. خدا چه توصیفی از نماز دارد که نماز یک قیام و قعود و یک اعتبار نیست. نماز یک عمود است و واقعاً عمود است. نه اینکه عمود اعتباری و ذهنی است. کسی که به نماز دسترسی داشته باشد در واقع خدا یک ستونی برای دین و خیمهی دینداری او اقامه کرده است و حفاظی شده است که نماز دین انسان را حفاظت میکند. از این جهت است که فرمود: «قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»[۳۷] یعنی نه تنها خود او مهم است، بلکه حیات تمام اعمال شما منوط به این است که اگر این زنده بود تمام اعمال شما را آبیاری میکند. تمام آنها حیات جاوید پیدا میکنند. آنجا که رفتید سرمایهی شما است. ولی اگر این قبول نشد آبی نبوده است که آنها را آبیاری کند، همهی آنها خشکیده است و چیزی برای شما باقی نمانده است. عمود نداشته است و ریزش کرده است. نمانده است. بنایی بود ولی چون ستون نداشت همه با یک لرزهای از بین رفت. بنابراین «یُحافِظُونَ»[۳۸] با همین تعبیر مفاعله با توجّه به آیاتی که ما در زمینهی نقش نماز میبینیم خیلی به جا است که باور کنیم. مرحوم آقا سیّد جمال اعلی الله مقام با ارادتمندانی که میخواستند از محضر ایشان خداحافظی کنند میفرمودند شما را به خدا میسپارم و بعد یک تأملی میکردند و میفرمودند خدا را هم به شما میسپارم. خدا نماز را به ما سپرده است و ما را به نماز. بنابراین «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»[۳۹] یکی از پناهگاههایی که فرار الی الله است همین نماز است.
[۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۲]– سورهی شمس، آیه ۹٫
[۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۴]– مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج ۱، ص ۱۸۴٫
[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۳۲۸٫
[۶]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۸]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۹]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۲۳۸٫
[۱۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۱۲]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ۴، ص ۴۱۴٫
[۱۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۲۳۸٫
[۱۵]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۱۶]– سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۱۷]– سورهی یوسف، آیه ۶۴٫
[۱۸]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۱۹]– سورهی طه، آیه ۱۴٫
[۲۰]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۱۵۲٫
[۲۲]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۲۳]– همان، آیه ۶۹٫
[۲۴]– سورهی نور، آیه ۳۵٫
[۲۵]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۲۶]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۲۷]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۲۸]– همان، آیه ۴۵٫
[۲۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۶، ص ۲۰۵٫
[۳۰]– سورهی طه، آیه ۱۴٫
[۳۱]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۳۲]– سورهی بقره، آیات ۴۵ و ۱۵۳٫
[۳۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۳۴]– همان، آیه ۲٫
[۳۵]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۳۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۹، ص ۳۵۲٫
[۳۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۲۶۸٫
[۳۸]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۳۹]– سورهی ذاریات، آیه ۵۰٫
پاسخ دهید