حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- نقش بُعد هدایتی قرآن در همهی جوانب
- همراه بودن مسئلهی غضب با بُعد سیاسی و حرکتهای استعلائی
- توصیف سالک ممتاز از سوی خدای متعال در آیاتی از قرآن کریم
- احکام فقهی مباشرت بعد از غسل جنابت
- اهمّیّت و نقش مسئلهی شهوت جنسی
- ویژگی انسان مؤمن و سالک ممتاز
- موارد استعمال حفظ در آیات قرآنی
- حفظ و کنترل غریزه راهی برای تربیت آن
- بحث مسئلهی ازدواج موقّت در آثار مفسران
- ناهمگون بودن مسئلهی زنا با قوانین فطری و قوانین دینی
نقش بُعد هدایتی قرآن در همهی جوانب
ظهور آیات را فهمیدن این تفسیر نیست؛ تفسیر این است که آدم پردهبرداری میکند و یک چیزهایی که پس پرده است آنها را در میآورد. این در کارهای شما خصوصاً آقای رضازاده در این جهت بحمد الله زحماتی کشیدند، ولی آنچه که مهم است آن هدایت قرآن است. مرحوم علّامهی طباطبایی رضوان الله تعالی علیه آن خط را حفظ میکند. قرآن کتاب توحید است، اخلاق آن هم توحید است، سیاست آن هم توحید است، جهاد و جنگ آن هم توحید است، اقتصاد آن هم توحید است. یعنی چیزی که در قرآن باشد و به نحوی فلش به سوی خدا نباشد این را ما در قرآن پیدا نمیکنیم، اگر غیر این بود آیات نمیشد، آیه است.
لذا در تمام این مباحث، آن بُعد تفسیری مجموعهی یک آیاتی به صورت یک مجموعه بیان شده است، آقای طباطبایی میگویند هم آیاتی که به هم ارتباط دارند، مجموعهی آن قابل فهم است و هم اینطور نیست که این آیه را از آیات دیگر جدا کردیم، از خودش مستقلاً نتوانیم یک مطلبی را، یک پیامی را دریافت کنیم. هر آیهای پیام خاص خودش را دارد، در عین حال «یُفسرُ بعضُهُ بعضاً» است، همدیگر را حمایت میکنند، همدیگر را توضیح میدهند و توجّه به این نکته برای دوستان ما که از اوّل این کار را شروع کردند، میتواند خیلی در تربیت توحیدی ما و استفادهی حرکت توحیدی از آیات قرآن کمک کند.
همراه بودن مسئلهی غضب با بُعد سیاسی و حرکتهای استعلائی
انسان مسافر إلی الله است، در آیات مختلف خدا این را بیان فرموده است: «إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى»[۱]، «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى»[۲] موانع حرکت به سوی خدا یک بخش جاذبهها است، یک بخش دافعهها است که در عبارات اخلاقیّون مثل مرحوم فیض، غزالی و دیگران اینها قوهی غضبیّه و قوهی شهویّه میگویند. این دو قوه جزء مشکلات بشر است. هم انسان مبتلا به قوهی قهریه و غضبیّه، بُعد استعلاء «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»[۳] آن علّو برای آن غضب است که آدمهای مستعلی مترعّظ هستند، میخواهند رأس شوند و وقتی رأس شدند، میخواهند دیگران را مقهور خودشان قرار بدهند و هر کسی با آن رقابت کند، او را پلّه قرار میدهد و زیر پای خود قرار میدهد که بالا بودن او محفوظ باشد. لذا مسئلهی غضب بیشتر با بُعد سیاسی، حرکتهای استعلایی و تفوه طلبی همراه است؛ امّا آن فساد بُعد جاذبهها است، که هم فساد مالی و هم فساد جنسی است.
توصیف سالک ممتاز از سوی خدای متعال در آیاتی از قرآن کریم
در این آیات کریمه خدای متعال سالک ممتاز را برای ما توصیف میکند. کسی که مهاجر إلی الله است، سالک إلی الله است و در سیر و سلوک او هم اینطور نیست که مقطعی باشد بلکه تمام این اموری که خدا بیان کرده است، همه را به صورت وصف بیان کرده است. «الَّذینَ آمَنُوا» نیست، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونََ»[۴] است. «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ یُعْرِضُونَ» نیست، بلکه «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[۵] است؛ «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»[۶] نیست، «لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ»[۷] است. در مسئلهی شهوت جنسی هم که جزء مهمترین عوامل بازدارنده برای سالک میتواند باشد و جزء نیرومندترین قوای وجودی انسان است و چون در وجود انسان خیلی مقتدر است، خطرات آن هم به اندازهی اقتدارش است که تمام وجود انسان را میتواند تحت الشّعاع قرار بدهد.
احکام فقهی مباشرت بعد از غسل جنابت
در علل الشرائع از امام علیه السّلام میفرمایند: چرا بعد از مباشرت باید غسل جنابت کنند؟ در یک «علی ما بذکری» مضمون روایت، دو چیز را در این مسئله میشود مطرح کرد. یکی اینکه کسی که به آن وادی میرود گویا تمام وجودش متمرکز میشود، کسی غذا میخورد میبیند چشم او جاهای دیگر است، فکر میکند حرف میزند، غذا میخورد. امّا کسی که در وادی مسائل جنسی میرود گویا منغمر میشود، در آن مسئله ذوب میشود و با تمام وجود در این مسئله تمرکز پیدا میکند، برای این جهت ممحض میشود. چون همهی وجود در اینجا خلاصه شده است، همهی بدن را شستن این سمبل است. همانطور که وضو یک سمبلی است که تمام اعضایی که آدم را با خارج مرتبط میکند، اینها را میشُوید و پاک میکند. باطن او این است که آدم باید دست پاک باشد، اقبال آدم باید به اموری باشد که آلوده نکند، با پای خود جایی نرود که آلودگیهای معنوی داشته باشد. در غسل جنابت هم همینطور است یعنی کسی که جنب میشود با همهی وجود با عالم معنا، از عالم تجرّد به عالم طبیعت آمده است. اینکه میگوییم تمام بدن خود را بشُویید به این معنا است که حالا با تمام بدن، با تمام وجود خود جبران کن، همهی وجود خود را «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۸] یک چنین حالتی در اینجا است.
اهمّیّت و نقش مسئلهی شهوت جنسی
یکی هم اینکه میگویند مسئلهی منی عصارهی همهی بدن است، این یک جا نیست، این مثل شیر مادر است که خون به آن تبدیل میشود، این هم همینطور است. خونی که در رگها است این باید از همه جا… خلاصه مرتبط با همهی رگ و ریشهی آدم است. میخواهم اهمّیّت این قضیه را بیان کنم که مسئلهی شهوت جنسی چقدر نقش دارد.
بر این اساس در حضرت یوسف علیه السّلام خیلی از جاها قهرمان بوده است و به تمام معنا انسان کامل است، صاحب ولایت است و نمودی، رهگشایی برای وجود مبارک امام زمان ما و اهل بیت علیهم السّلام است. این قهرمانیهایی که حضرت یوسف علیه السّلام در زندان داشته است، در جاهای دیگر داشته است، هیچ کجا این مسئله را مطرح نمیکند که «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۹] این را چه زمانی گفته است؟ این در مسئلهی مطرح شدن ارتباط با آن زن است «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».
اینجا حضرت یوسف علیه السّلام هم در دعوت آن زن نگفت من پناه میبرم، نگفت من این کاره نیستم، گفت «مَعاذَ اللَّهِ»[۱۰] اصلاً منی نداشت، اگر اندک منی داشت این نیروی شهوت او را پرت میکرد، ولی او نه خود را میدید و نه طرف مقابل را میدید. این طرف قاعدتاً خیلی به خود رسیده بود، امّا برای او مرئی نبود، آن چیزی را که حضرت یوسف میبیند تمام حجابها را کنار زده است که او را میبیند و چون او را میبیند جز او هم به زبانش نمیآید. «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی» اوّل او را میبیند، در پرتو او یک مربوبی است، باز خودش نیست، مربوب او را میبیند نه خودش را میبیند. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ».
ویژگی انسان مؤمن و سالک ممتاز
یکی از اموری که سالک را در سلوک خود مرعوب خدا میکند، محبوب خدا میکند، سیر او را تسهیل میکند، تسریع میکند این حافظ فروج و بروج بودن است نه «یحفظ»، این اصلاً ملکه شده است. «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۱۱] این مثل همان «لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ»[۱۲] است، این فعل نیست، این حُسن فاعلی است، قهراً ثمرات آن لحظه به لحظه است. هر جا پیش بیاید خدای متعال ملکهی حفاظت را در وجود او قرار داده است و این در وصف است، در ملکه است، در طبیعت ثانوی است؛ اصلاً جز اخیر وجود او است. وقتی بخواهیم انسان کامل را تعریف کنیم، همهی اینها جز حقیقت انسانی او است. مؤمن معرض از لغو است، بخواهیم حقیقت مؤمن را بگوییم «الؤمنُ ما هُوَ» در جواب همهی اینها میآید. همهی اینها جزء اخیر صورت انسان است، فعلیّت انسان کامل و سالک إلی الله است. «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۱۳].
اینکه «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» میگوید برای اینکه نیرو آنها را تحریک نمیکند لذا برای آنها حفاظت لازم نیست. کسی که رغبت ندارد یا نیروهای بدنی او در اثر ضعف گرفتار سستی شده است، حفاظت نمیخواهد. این حافظون نشان میدهد او از نظر بدنی هم نیرومند است، این توان در او وجود دارد. این غلیان غریزه در او است، ترشح هورمونها در او است، هورمونها فعّال است، قوای بدنی او سالم است و هیچ مشکلی ندارد. از اعمال این نیرو هیچ مشکلی ندارد که اگر آن را رها کند طغیان است، آن عَدو است. عَدو هم به معنی دویدن است هم به معنی تعدّی است، او به سرعت به طرف آن نمیرود؛ امّا چون همیشه رضای او را در نظر میگیرد (پسندم آنچه را جانان پسندد) لذا از روی آگاهی چون ایمان به او دارد، این را کنترل میکند، این را حفاظت میکند که اگر رها کند این حافظه همیشه این سد را دارد، سد شکسته نمیشود، سد شکافی ندارد که خود به خود سرایت کند و به جای دیگر برود. این هم یک نکته در حافظ است، میخواهد بگوید مؤمن همیشه متذکّر است، مؤمن همیشه متوجّه است. «العلمٍ»، «القصدٍ» خودش را کنترل میکند. این خیلی مهم است. لذا ترک گناه آدم را کامل نمیکند، یعنی کسی گناه نمیکند دلیل بر کمال او نیست.
- عدم گناه دلیل نیست، ترک گناه مهم است.
– بله ترک گناه مهم است. نبود گناه کمال نیست، گناه را نکردن برای کسی که میتواند گناه کند و گناه نمیکند، آن است که انسان را بالا میبرد. برای انسان یک کاری است، بیکاری که آدم را بالا نمیبرد، ترک انسان هم کار ارادی است، کار جانحهای است، جوانحی است.
ترک در مسئلهی تقوا خودش یک کار است، ترک نیست، از نظر بیرونی، فیزیکی ترک است، ولی از نظر جانحهای و روحی یک کاری انجام داد، یک چیزی که نبود الآن واقع شد، یک نوری را کسب کرد، یک درجهای را ارتقا پیدا کرد. برای او سیر باطنی داشت از این جهت لفظ حافظون را پروردگار عزیز در اینجا به کار برده است.
موارد استعمال حفظ در آیات قرآنی
نکتهی دیگری که در این مسئله است، این توضیحاتی که روح المعانی از کشّاف نقل کرده است و خدا آقای رضا زاده خیر دهد که در تتبّع هم ایشان کم نگذاشتند و انصافاً خوب هم مطالعه کردند و هم مطلب را فهمیدند و هم خوب بیان کردند؛ مسئلهی حفظ را در سورهی نور، آیهی ۳۱ هم ملاحظه میکنید که میفرماید: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» نه «علی» دارد و «لام» دارد. «یَحْفَظْنَ»، «یَحْفَظُونَهُ»[۱۴] خود حفظ متعدّی است منتها اگر با لام استعمال شود یا با علی استعمال شود یک معنای در آن اشراف میشود. مجاز همیشه خلاف ظاهر است، تا یک چیزی آدم را وادار نکند که خلاف ظهور انجام بدهد، چیزی را در تقدیر بگیریم، اینها خلاف ظاهر است. باید از خود آیه ببینیم چه میفهمیم. حفظ هم با «علی» هم با «لام» هم بدون هیچ حرف جر موارد استعمال آن در خود قرآن هم فراوان است.
حفظ و کنترل غریزه راهی برای تربیت آن
اینجا خدای متعال میفرماید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون»[۱۵]، «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون» اگر ما این «لام» را لام انتفاع بگیریم چه اشکالی دارد. غریزهی آدمی که رها است، او خیری نمیبرد، این غریزه ثمر نمیدهد، امّا اگر ما این را کنترل کردیم، مثل آبی که هرز میرود، این آب بیفایده است، امّا اگر آمدیم کانالکشی کردیم، نگذاشتیم هرز برود، برای آن نهر درست کردیم، به باغ بردیم، آنجا میوه میدهد. اگر بخواهیم این آب را مفید کنیم، این را داخل کانال قرار میدهیم، برای این سد درست میکنیم که هرز نرود، جمع شود و در مواقع ضروری هزاران فایده از آن میبریم. اینجا هم این حفظ غریزه، کنترل غریزه در واقع غریزه را تربیت کردن است.
در یک روایتی دارد که خدای متعال میفرماید: اعضای شما عیون او است، در یک روایتی دارد جنود او است. این تقویت جنود الهی است، این دیگر در اختیار شیطان نیست، او مأمور الهی شده است و این را باید حفاظت کرد، این به نفع خود آن غریزه است. همانطور که «ارجعوا الذو الطعام» همان طور که «السحر الذ لالنوم» کسی که زیاد میخوابد از خواب خود لذّت نمیبرد، کسی که پرخوری میکند از غذا خوردن خود لذّت نمیبرد. امّا کسانی که از روی حساب غذا میخورند، غذا خوردن اینها حتّی برای دنیا هم باشد… لذا اگر کسی بخواهد از غریزهی خود هم خوب استفاده کند باید هرزگی نداشته باشد، باید این را در حلال خود متمرکز کند و تعدّی نکند که هر کاری دوست داشت انجام بدهد، او نفع نمیبرد اگر بخواهد لذّتی از آن ببرد، نفعی از آن ببرد باید یک کنترلی، حساب و کتابی در این جهت از او منظور شود، برنامهریزی شود. «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون»[۱۶].
بحث مسئلهی ازدواج موقّت در آثار مفسران
در مورد «إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ»[۱۷] بحث مسئلهی ازدواج موقت را هم خود روح المعانی را آورده است، هم مرحوم آقای طباطبایی مفصّل بحث کردند و هم به آیهی دیگری اشاره کردند که «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ»[۱۸] آنجا دارد و هم اینجا از اطلاق آن خواستند استفاده کنند که ازواج اختصاص به ازواج دائم ندارد بلکه زوج موقّت هم ازواج است. آنها خیلی پراکندهگویی کردند، اگر روح المعانی را دقّت کنید، جلسهی قبل هم از المیزان دوستان هیچ کدام متعرّض این بحث نشدند یا مطالعه نکرده بودند یا نخواستند متعرّض شوند.
- سه نفر گفتند.
– نه، من از المیزان ندیدم کسی متعرّض شود.
– چرا آقای سلطانی بحث استثناء را مطرح کردند، ایشان فرمودند در تفسیر المیزان نوع استثناء را گفتند که چه نکاتی از آیهی بعدی استثناء شده است و مستثناء به آن چیست، نوع استثناء را مطرح کردند. چون کلاً در المیزان این آیهی «إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ» حدوداً دو، سه پاراگراف بیشتر توضیح نداند.
– ولی آن دو، سه پاراگراف یک مجموعه است، خیلی بحث مفید است، بحث روز هم است. امروز یا ما باید بگوییم جوانها ریاضت بکشند، مشکل عصبی پیدا کنند یا باید بگوییم حلال مهم نیست، سراغ حرام بروند یا باید ما این راه را جلوی پای جامعهی خود بگذاریم. من به طلبهها هیچ توصیه نمیکنم این راه، راه خطرناکی است، برای اینکه جامعه جامعهی خطرناکی شده است. امّا آن کسی آفریده است «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ»[۱۹] او که آفریده است میداند چه آفریده است و میداند چه آدرسی به او بدهد که راه او کج نشود و از مقصد باز نماند.
ناهمگون بودن مسئلهی زنا با قوانین فطری و قوانین دینی
در دنیایی که ما را به این مسئله مذمّت میکنند، خودشان نظام خانواده را به هم ریختند و کارهای آنها با زوال جامعه است. در این جهت در برابر اهل سنّت خصوصاً وهابیها این چماقی است که به ما برمیگردانند، باید مجهّز باشیم، با بیان قرآن آشنا باشیم، بدانیم سبک زندگی که قرآن به ما معرّفی میکند، سبک زندگی متفاوت با کسانی است که با مکتب اهل بیت سر و کار ندارند یا میخواهند خواستههای خودشان را بر آیات قرآن تحمیل کنند. مرحوم آقای طباطبایی رضوان الله علیه از خود اینها نقل میکنند که این یک امر رایجی بوده است، در زمان خود رسول الله رایج بوده است، در زمان ابوبکر هم رایج بوده است، عمر میگوید «مُتعَتَانِ کَانتَا مُحَلَّلَتَانِ فِی زَمَنِ رسولِ اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وَ أَنَا أُحَرِّمَهُمَا وَ اُعَاقِبُ عَلیهِمَا»[۲۰] بعد اینکه میگویند نسخ شده است، اوّل بوده است بعد چه شده است، این هم با سیره و تاریخ مخالفت دارد.
آقای طباطبایی میگویند این آیاتی که مسئلهی زنا را اینقدر زشت توصیف میکند، زشتی او را مشخّص کند، خلود در جهنّم است. کسی گرفتار زنا شود «یَخلُدُ فِی جهنّم» خیلی آیات تحذیری عجیب در مورد زنا دارد. بگوییم یک چیزی که اینقدر قبیح است، این در یک مقطعی آزاد بوده است بعد چیز شده است. این مسئله ناهمگون است و با قوانین فطری، با قوانین پاکیزهی دین ما اصلاً سازگاری ندارد. لذا حرفهای خود اینها تناقض در حرفها است، هم با تاریخ نمیسازد و هم با واقعیّت جامعهی بشری نمیسازد. بشر گرفتاریهایی دارد بعضی زن دارند زن آنها مریض است، قدرت تشکیل دو خانواده را ندارد، او باید چه کار کند؟ یا در شرایط جنگی یک کسی است که باید مدّتها در جبهه بماند، دسترسی به خانوادهی خودش ندارد، باید چه کند؟ و امثال اینها جوانهایی که امکان تشکیل خانواده، امکان ادارهی خانواده ندارند اینها باید چه کنند؟ این «إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ»[۲۱] اطلاق این زوج اقتضا میکند «مَا یَصدُقُ عَلیهِ الزُّوج» حالا چه مقطعی باشد، موقّت باشد، چه دائمی باشد.
- روایات میگویند مورث و غیر مورث باشد.
– روایات هم این را میگویند. امام باقر علیه السّلام میگویند اگر عُمر این مسئله را غدقاً نمیکرد «مَا زَنَى إِلَّا شَقِیٌ»[۲۲] اینها راه زنا را باز کردند. بیچارهها، بدبختها در تمام فسادهای جامعه سهیم هستند، اگر راه حلال بود و فرهنگ میشد و حساب و کتاب میشد که خانوادهها هم از هم نپاشد، اخلاقیّات در کنار فقه ما بود، آن وقت دیگر ما مشکلی در این بُعد نداشتیم که این همه بیماریها، این همه از هم پاشیدگیها و این همه عوارض خانمانسوزی که در همه چیز تأثیر دارد، در سیاست تأثیر دارد، در اقتصاد تأثیر دارد و در اخلاق تأثیر دارد، در آرامش خانوادهها تأثیر دارد، در همه جا اثر دارد.
- این حدیثی که میفرماید: «مَا زَنَى إِلَّا شَقِیٌ» اگر متعه حرام نمیشد به همین نکته که علّامه میفرماید اشاره ندارد که چون راه متعه را بستند، اگر کسی راه متعه باز بود و زنا میکرد، این عواقبی که خدا گفته است برای آن شرایط است، من درست متوجّه شدم؟
– شامل آن است، ولی اختصاص ندارد.
- یعنی الآن هم با این شرایط جامعه اگر کسی زنا بکند همان شدائد و عذاب است، آن زمانی که اینقدر راحت چند زن میگرفتند، متعه بوده و به قول امروز این همه آپشن داشته است، همان شرایط و همان غضب خدا شامل حال آن میشود؟
– در مقام اندازهگیری نیستیم، ولی اجمالاً این قانون برای تسهیل زندگی است. قانون برونرفت از مشکلات است، قانون ریلگذاری است. خداوند متعال برای حل مشکل غریزهی بشری این سه راه را قرار داده است، ازدواج در دو جبهه و یکی هم این مسئلهی مِلک یمین. اسلام این راه را محدود به زمان قرار نداده است «حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ».[۲۳]
[۱]– سورهی علق، آیه ۸٫
[۲]– سورهی نجم، آیه ۴۲٫
[۳]– سورهی قصص، آیه ۸۳٫
[۴]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۵]– همان، آیه ۳٫
[۶]– سورهی مائده، آیه ۵۵٫
[۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۴٫
[۸]– سورهی انعام، آیه ۷۹٫
[۹]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۱۰]– همان، آیه ۲۳٫
[۱۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۵؛ سورهی معارج، آیه ۲۹٫
[۱۲]– سورهی مؤمنون، آیه ۴٫
[۱۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۵؛ سورهی معارج، آیه ۲۹٫
[۱۴]– سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۱۵]– سورهی مؤمنون، آیه ۵؛ سورهی معارج، آیه ۲۹٫
[۱۶]– سورهی مؤمنون، آیه ۵؛ سورهی معارج، آیه ۲۹٫
[۱۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۶٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۲۴٫
[۱۹]– سورهی ملک، آیه ۱۴٫
[۲۰]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۲۱، ص ۱۶۰٫
[۲۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۶٫
[۲۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۵، ص ۴۴۸٫
[۲۳]– بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج ۱، ص ۱۴۸٫
پاسخ دهید