حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در کتابخانه موسسه آموزش عالی عالم آل محمد(ع) واقع در حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- معنای خشوع از دید مرحوم علّامهی طباطبایی (رضوان الله علیه) و سایر مفسّرین
- خاشع شدن دل مؤمن با خشیت و نرمی
- خاشع بودن و پناه گرفتن در نماز
- نماز سمبل تسلیم محض در برابر خدای متعال
- تعبّد محض بودن خدا در نماز
- تجلّی اعظم پیغمبر صلوات الله علیه در نازل شدن آیات قرآنی
- در امان ماندن از گناه با مراقبه کردن
- قهار بودن خدای متعال
- تأثّر مقهور در برابر قاهر
- کمک نگرفتن از خدا دلیل بر نداشتن خشوع
معنای خشوع از دید مرحوم علّامهی طباطبایی (رضوان الله علیه) و سایر مفسّرین
ظاهراً آن جلسه بعضی از دوستان نکتهی المیزان را نقل کردند. مرحوم علّامهی طباطبایی میفرمایند: خشوع تأثّری است که مقهور در برابر قدرت قاهر دارد. عظمت قاهره، قدرت قاهره دارد. وقتی یک موجود ضعیفی در چنگ او قرار بگیرد، چطور کأنّه خود را میبازد و مقهور قرار میگیرد؛ اینکه در حال نماز عبدی در برابر خدا ایستاده است، این حالت حضور «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۱] را برای نمازگزار محقّق میکند. ضعف خودش را، فقر خودش را، ذلّت خودش را در برابر عظمت حق مییابد.
ایشان معنی خشوع را انفعال، تأثّر در برابر عظمت قاهر میگیرند. بعد میگویند مانعی که آقایان مفسّرین گفتند این است که خاشع یعنی سر خود را پایین میاندازد. بعضی گفتند آرامش بدن است. بعضی گفتند شانهها میافتد، چشم به پایین میافتد، اینها همه لوازم است. لازمهی مقهور بودن، خود باختن همهی اینها است. آدمی که تحت تأثیر عظمت قرار گرفت یک حالت خود باختگی پیدا میکند، نمیتواند سر خود را بالا بگیرد، هم از فرط خجالتی چشم پایین میافتد، شانهها پایین میافتد، آدم سر به زیر میشود و نمیتواند تکان بخورد، آرامش هم برای او پیش میآید.
خاشع شدن دل مؤمن با خشیت و نرمی
از اینکه نکتهای در ذهن شما بوده و خواستید مطرح کنید تشکّر میکنیم. آقای رضازاده من جایی ندیم که خشوع را به معنای سکینه گرفته باشد. اینکه شما سکون میگویید چنین چیزی نداریم، ولی همینطور که استناد خوبی کردید، این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی حدید که «أَ لَمْ یَأْنِ»[۲]. لذا آیاتی است که آدم دل بیداری داشته باشد خیلی خجالت میکشد تا چه زمانی؟ «أَ لَمْ یَأْنِ» وقت آن نشده که بیدار شوید؟! وقت آن است که مؤمن با خدای خودش آشتی کند و ربوبیّت حق را بپذیرد و دل او خاشع شود. خشوع در برابر قساوت است. قساوت همان سختی است، نفوذناپذیری است. مقابل آن نرمش است، نه سکون. در سورهی مبارکهی حشر هم که «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً»[۳] همان نرمش است. در همان آیه هم همینطور است و خیلی ظهورهم دارد.
«خاشِعَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ»[۴] این باران که نازل میکنیم، زمین خاشع این را میگیرد. زمین سفت نمیگیرد، زمین نرم میگیرد. لذا در این آیهی کریمه هم «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون»[۵] در نمازش نرمش دارد، پذیرش دارد. نماز دلهای سخت هم نماز نیست. صورت نمازی دارد ولی حقیقت نمازی ندارد. دل که نرم شد آن حدیث نبوی که جلسهی گذشته هم آقا خواندند پیغمبر خدا فرمودند: «لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ»[۶] مظاهر دل نرم که ظاهر بدن است، اینجا هم آدم میبیند که دیگر لجبازی ندارد، افتادگی دارد. دل آدم که احساس ذلّت کند، آدم در وجودش یک افتادگی را میبیند.
حیف شد شما علّامهی طباطبایی را ندیدید، آدم میخواست حقیقت خضوع را ببیند باید او را میدید. در وجودش جز بندگی نبود، کسی احساس نمیکرد او یک فیلسوفی است، یک مفسّر است، یک شخصیّت است، یک مدرّس است. عادی که راه میرفت بچّهها گاهی دنبالش راه میافتادند، او را مسخره میکردند. یعنی پیدا بود که هیچ چیز ندارد. همه چیز خود را باخته است، حالت او هم حالت باختگی بود. چهره و چشمهای او اینگونه بود. این بدن نشان میداد، این وجنات، شأن نشان میداد هیچ سختی ندارد، نرم نرم است.
خاشع بودن و پناه گرفتن در نماز
این «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون»[۷] میتواند نکتهی لطیفی داشته باشد نه خدا فرموده است: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۸] نماز را به عنوان پناهگاه معرّفی کرده است، هر جا آدم درمانده شد از نماز کمک میگیرد، گویا نماز یک پناهگاهی است که آدم داخل آن میرود. آن آیات دیگر که «عن» دارد، «علی» دارد تناسب آن با اینجا فرق میکند. آدم تا خشوع پیدا نکند از نماز پناه نمیگیرد، نور نمیگیرد. «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۹] نخواهد بود، ولی آدم در دژ بود، در سنگر بود به او تیر نمیخورد. کسی در نماز باشد، در نماز زندگی کند، هیچ وقت تیر معصیت به او اصابت نمیکند. لذا در نماز بودن غیر از این است که آدم نماز میخواند. از نماز سهو میکند «عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»[۱۰]. «عَن» اعراض را میرساند. بعضی نماز میخوانند ولی پشت به نماز هستند، اقبالی به نماز ندارند. دلش رو به نماز نیاورده است. «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى»[۱۱] با کسی بد برمیخیزد، اقبال دل نیست، بدن با قلب همراهی ندارد، بدن نماز میخواند ولی دل اصلاً نیست.
«عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ»[۱۲] اینجا هم مسئلهی حفاظت است. در حفاظت محافظ یک احاطهای دارد، لذا حیث آن فرق میکند. حیث «فی»، با «عَلی»، با «عَن» فرق میکند به اعتبار شرایطی که دارد. در اینجا مؤمن کامل را میگوید «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۱۳] مؤمن پیروز، مؤمن ره یافته، مؤمن به مقصد رسیده، مؤمنی که بر همهی موانع پیروز شده و از موانع عبور کرده است، همهی موانع را پشت سر گذاشته است، اوّلین صفت این است که در سنگر نماز هستند، در پناه نماز هستند و نماز او را نرم کرده است. چون در این سنگر است، در این دامن است، این دامنی است که دل را نرم میکند.
نماز سمبل تسلیم محض در برابر خدای متعال
اینکه فرمودند: «و أوّلُ مَا یُحاسِب»[۱۴] در قیامت نماز «إن قُبِلَت قُبِلَ مَا سِواها وَ إِن رُدَّت رُدَّ مَا سِواها» این ریشه است، این مبنا است. نماز سمبل تسلیم محض در برابر خدا است. نمازگزار هیچ حقّی در اعمال سلیقهی نماز ندارد. یعنی چهارچوب، قالب و شکلی که برای نماز است استاندارد است، هیچ کسی حق دخل و تصرّف در نماز ندارد. هم شکل و قالب آن را خدا ارائه کرده است، هم محتوای آن که اذکار سورهای از قرآن است، اینها هیچ کدام اختراعی کسی نیست، ابتکار کسی نیست، سلیقهی کسی نیست. هم ذکر و هم شکل آن و همین که اگر در نیّت آن یک سر سوزنی یک جا یک حرف از این مجموعه را به ملاحظهی اطرافیان انجام داد نماز کلاً باطل میشود، میخواست قنوت بخواند اگر خودش تنها بود به یک شکلی میخواند، ولی امام جماعت شده یک قنوت خاص میخواند.
تعبّد محض بودن خدا در نماز
یک وقت این است که این جمع برای او یک حالی پیش میآورد که توجّه بیشتری دارد، خدا به زبان یک چیزهایی را میآورد که جمع از آن امور استفاده میکند، یک وقت نه، میخواهد بگوید من امام جماعتی هستم که اینها را میدانم، نماز او خراب میشود. آدم یک ضاد را غلیظتر بگوید یک حرف را غلیظتر بگوید، خراب میشود. یعنی یک پدیدهای است که صد درصد خدا است. اگر یک اپسیلون میگویند، حتّی چیزی که اصلاً به زبان نمیآید، یک چیز خیلی ریزی در آن باشد که غیر خدا دخیل باشد، در یک گوشهی بسیار نامرئی هم باشد نماز باطل میشود، خراب میشود. اینکه تعبّد محض است، مملوکیّت محض است، تسلیم محض است و این آغاز راه است، باید این مبنای زندگی باشد همه چیز بر این مبنا باشد. اگر اینطور شد دیگر همه چیز زیبا میشود، رنگ خدا میگیرد. «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۱۵] زیبایی نماز هم این است که نقاشی خدا است، هنرنمایی خود خدا است، غیر خدا مثل قرآن است «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ»[۱۶].قرآن احسن الحدیث است برای اینکه دیگر بالاتر از خدا نداریم، خدا خدایی خود را آنجا نشان داده است. نماز هم همینطور است، نماز تجلّی خدا است. نماز آدم را باید آب کند.
تجلّی اعظم پیغمبر صلوات الله علیه در نازل شدن آیات قرآنی
خشوع همان آب شدن است، ذوب شدن است. و افسوس تا حالا نمازی به دست نیاوردیم. وصف العیش میکنیم، ولی حقیقت آن را به دست نیاوردیم. بعضی نمازهای مرحوم آقای طباطبایی رضوان الله علیه مثل نزول وحی بر پیغمبر بود. وجود نازنین پیغمبر خدا صلوات الله علیه «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»[۱۷] گاهی روی شتر بودند، شتر میخوابید. بدن نازنینشان خیس عرق میشد، سنگین بود، او را آب میکرد. چون خدا تجلّی کرده است و جز پیغمبر هم احدی تحمّل این وحی را نداشت. انبیاء سلف این ظرفیت را نداشتند جز خاتم انبیاء هیچ کس نمیتوانست قرآن را تحمّل کند، چون تجلّی اعظم است، ظرفیت اسم اعظم را لازم داشت.
تجلّی خدا هر جا بوده آب کرده است. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»[۱۸] کوه بود، اصلاً کوه حسابی بود، به کلّی نه متلاشی شد، اصلاً چیزی از آن باقی نماند. نماز باید کوه وجود آدم را اینطور متلاشی کند، هیچ چیز نماند. این تار که به دست امثال ما نمیآید.
در امان ماندن از گناه با مراقبه کردن
اینکه امام صادق سلام الله علیه فرمودند: «وَ طَلَبْتُ حَلَاوَهَ الْعِبَادَهِ فَوَجَدْتُهَا فِی تَرْکِ الْمَعْصِیَهِ»[۱۹] کسانی که اهل مراقبه هستند مدّتی از عفونت گناه در امان باشند نماز یک ابتهاجی برای آنها پیش میآورد، آدم یک چیزهایی در نماز میفهمد.
بعضی طلبهها هم میگفتند ما گاهی مدّتی به یاد داشتیم که گناه نکنیم، آدم گاهی گناه هم انجام نمیدهد، ولی انگیزه ندارد یعنی کاری برای خدا نمیکند. افرادی هستند که هیچ وقت شراب نمیخورند، اینکه شراب نمیخورد از یک بلایی در امان است، ولی رشدی هم برای او ندارد. آن جایی که نفس به چیزی رغبت دارد، آدم این نفس را مقهور میکند، مغلوب میکند، به آن نه میگوید؛ آن جا برای آدم رشد است، صبر آدم را بالا میبرد، مجاهدت آدم را بالا میبرد. لذا برای ما طلبهها کنترل زبان خیلی مهم است، خود را نشان ندهیم که در بعضی جلسات حرف نزنیم، چیزی را میدانیم، ولی آن جایی که میبینیم میخواهییم بگوییم من هم چیزی گفتم که دیگران نگفتند. اینها برای ما مهم است. هر چه پیشتر میرویم میخواهیم مجلسآرایی کنیم.
در اصول کافی یک حدیثی است علما را به چند گروه تقسیم میکند و چیزهای خیلی عجیبی در آن روایت است. یکی این است که « فِی أَنْدِیَهِ الرِّجَالِ » نادی و این محافل آن جاها میخواهد خودش را نشان بدهد. اینها برای ما باید خیلی مورد توجّه باشد. آدم خودش را بزرگ کند، بزرگ نشان بدهد، برتر از دیگران بخواهد دیده شود، مشتری بیشتری داشته باشد، سلامها را او جواب بگوید. یکه تاز عرصهی تدریس باشد، اینها همه ضد نماز هستند، اینها بزرگ کردن خود است و تا اینها است آن خشوع نمیآید. حالا آیهی بعد در این جهت است که شما استفاده میکنیم.
قهار بودن خدای متعال
اجمالاً اینکه در قیامت گفته میشود «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۲۰] بعد در فضا طنینی ایجاد میشود که «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» نفسکشی نیست که بگوید، ولی تکویناً معلوم میشود که جز خدا هیچ وجودی ذی اثر نیست، همه مقهور هستند. الآن هم همینطور است قهاریّت خدا برای قیامت نیست، ولی ما اینجا در حجاب نفس هستیم، مرگ میآید «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ»[۲۱] اینجا آدم میفهمد چه بدبختی بوده است، چه ذلیلی بوده است، چه فقیری بوده است، چه توهمّاتی داشته است، چه چیزهایی به خودش بسته است که نداشته است. در قیامت بروز حقیقت است، نه اینکه قهاریّت خدا آنجا است. این نماز قیامت عارف است. یعنی وقتی به نماز برمیخیزد گویا آن ندا را دریافت میکند «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۲۲] بعد از عمق وجود کائنات گفته میشود فقط خدا است «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» قهاریّت خدا هر چه است نفس ندارد، اثر ندارد، محو شده است، خدا است و لا غیر.
تأثّر مقهور در برابر قاهر
امام صادق علیه السّلام فرمود: «کَانَ اللّه وَ لَم یَکُن مَعهُ شَیء الآن کَمَا کَان» الآن هم «لَم یَکُن مَعهُ شَیء» مگر کسی رقیب خدا است، مگر کسی در عرض خدا است؟! همهی موجودات وابسته هستند. فقیر که هویّت آنها فقر است، نداری هویت و ذات آنها است. یک چنین حقیقتی را نماز باید جزء جان ما بکند، جزء اخیر وجود ما باشد، نماز برای ما حقیقت باشد. نماز همان نیاز است. نیاز اگر با واقعیّت بروز کند خدا جلوه میکند، چون همهی حجابها کنار میرود. وقتی که ما جز نیاز هیچ چیزی نیستیم، آنجا خدا را میبینیم. تا یک جا برای خودمان نقش قائل هستیم، آنجا با خدا مرتبط نیستیم. کرم خدا زیاد است، با ما مدارا میکند.
بنابراین فرمایش علّامه فرمایش واقعبینانه است که خودش هم اهل آن بود. تأثّر مقهور در برابر قاهر، قاهر در عظمت خودش جلوه کرده است، هر چه غیر خودش است همه را نابود کرده است، چیزی جا نگذاشته است، باقی نگذاشته است. «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۲۳]. اگر کسی مطلب دیگری ندارد. به جملهی بعدی برویم.
کمک نگرفتن از خدا دلیل بر نداشتن خشوع
- من یک سؤالی از جلسهی قبل میخواستم بپرسم خداوند تبارک و تعالی میفرمایند: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[۲۴] نماز کبیر است، وجه کبیر بودن را که با خشوع برداشته میشود نمیفرماید، چون جای دیگر خود خداوند دربارهی نماز میفرماید: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»[۲۵] ذکر خدا آن است که کبیر است، اگر ما این اکبر را به خدا بزنیم معنای آن عوض میشود، ولی سؤال اصلی اینجا است این چه بزرگی است که با خشوع برداشته میشود؟
- این آیهی کریمه دو مرتبه تکرار شده است یک جا داریم «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[۲۶]، در آیهی دیگر «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»[۲۷] هر دو جالب است اگر ما بگوییم «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[۲۸] آن وقت باید بگوییم این سمدارهای مسجد الحرام که خیلی نماز میخوانند، اینها در حالی که هیچ خشوعی در وجودشان نیست؛ به نظر میرسد که «إِنَّها» یعنی «إنَّ الاستعانه». «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۲۹] ما همه نماز میخوانیم، ولی هیچ کمکی نمیگیریم. چرا کمک نمیگیریم؟ برای اینکه خشوع نداریم. «إن الاستعانه وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» اگر نماز باشد توجیه آن یک مقدار مشکلتر است، ولی اگر استعانت باشد واقعبینانهتر است. حالا روی آن یک تأمّلی بفرمایید.
- فکر کنم روایت هم ذیل آن داریم که میفرماید: صلاه امامت است و صبر نبوّت است «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ…»
- آن تأویل آیه است، ظاهر آیه و فهم این است و با واقعیّت هم تطبیق دارد. حالا باطن یک پیام دیگری دارد که امام میداند و ما میدانیم قبول میکنیم سمعاً و طاعتاً. امّا ظاهر قضیه این است که به امام صادق علیه السّلام عرض کرد مخالفین شما نسبت به شیعیان شما خیلی تقدّم دارند، اینها از نماز خسته نمیشوند، ولی شیعیان شما به اینجا آمدند خرید میروند، این طرف و آن طرف میروند؟ حضرت فرمود: شیطان که سراغ آنها نمیرود، آنها چیزی ندارند. این شما هستید که اگر یک کار خوبی انجام دهید، سرمایه است اینها طمع به دارایی دارند، آنها ندارند شما دارید. واقعاً هم آنها از این جهات بر ما تقدّم دارند، ولی از نماز هیچ بهرهای نمیگیرند کما اینکه از قرآن هم هیچ بهرهای نمیگیرند. این بهره برای خاشعین است. اگر انسان خاشع نباشد نماز برای او هیچ کمکی نمیکند.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۲]– سورهی حدید، آیه ۱۶٫
[۳]– سورهی حشر، آیه ۲۱٫
[۴]– سورهی فصّلت، آیه ۳۹٫
[۵]– سورهی مؤمنون، آیه ۲٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۸۱، ص ۲۲۸٫
[۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۲٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۹]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۱۰]– سورهی ماعون، آیه ۵٫
[۱۱]– سورهی نساء، آیه ۱۴۲٫
[۱۲]– سورهی مؤمنون، آیه ۹٫
[۱۳]– همان، آیه ۱٫
[۱۴]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۲، ص ۳۲۱٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۶]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۱۷]– سورهی مزمل، آیه ۵٫
[۱۸]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۱۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۱۷۳٫
[۲۰]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۲۱]– سورهی ق، آیه ۲۲٫
[۲۲]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۲۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۲٫
[۲۴]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۲۵]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۲۶]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۲۷]– همان، آیه ۱۵۳٫
[۲۸]– همان، آیه ۴۵٫
[۲۹]– همان، آیه ۱۵۳٫
پاسخ دهید