حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۸:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۷ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- امنیت و اقتصاد دو پایهی فرهنگ زندگی ارزشی
- اثر مال هر یک از افراد در جامعه
- مسئلهی اقتصاد یک مبنای ارزشی
- اقتصاد در اسلام و قرآن به عنوان یک امر مبنایی
- اعتماد اصل اساسی در بازار کار
- تفاوت معیار وزن در زمانهای مختلف
- وفا، صداقت، حسن خلق جزء اصول اخلاقی اسلام
- دروغ کلید گناهان
- اهمّیّت وفا در مرتکب نشدن گناه
- تهدید کم فروشان در آیات قرآن
- تعریف عدل
- نظام عالم، نظام عدد
- علّت کم فروشی در عالم
- اثرات به هم ریختن نظم نظام طبیعت
- هماهنگی نظام تشریع و نظام تکوین
- اهمّیّت رعایت نظام خلقت
- اثرات کم گذاشتن از مال خود در کمک به فقرا
- فقیر زیان عمومی
- وجه تشابه نفس و مال
- تنظیم اقتصاد جامعه حکمت قبول حکومت از طرف امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- مسئلهی تجرّد روح
- اهمّیّت عقود و عهود در جامعه
- اسباب زندگی محکم
- استعمال کلمهی خیر در قرآن به دو صورت
- آرامش اقتصادی معلول آرامش روانی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِِ»
امنیت و اقتصاد دو پایهی فرهنگ زندگی ارزشی
در قرآن کریم راجع به اقتصاد آیاتی داریم که اهمّیّت آن را برای جامعهی اسلامی خیلی روشن مشخّص میکند؛ یکی این آیات کریمهی «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْت * الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»[۱] از این آیهی کریمه در ذهن آدم میآید که عبودیّت خدا، فرهنگ بندگی، فرهنگ زندگی ارزشی دو پایه دارد یکی از آنها امنیت است، یکی از آنها هم اقتصاد است «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْت * الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» یکی هم «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[۲] اینجا هم بسیار واضحتر از آن یکی است.
اثر مال هر یک از افراد در جامعه
آن «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْت» ممکن است کسی بگوید که: خوب پروردگار متعال امتناناً دارد میگوید: خدایی که به شما امنیت داده است، خدایی که شما را سیر کرده است، حقّ او نیست که خدا را عبادت بکنید؟ این میخواهد در واقع حکمت بندگی بنده را بگوید. خدایی که تو را سیر میکند، خدایی که امنیت به تو میدهد؛ خوب تو باید بندگی او را بکنی دیگر حق دارد امّا خدا خیلی نعمت دارد چرا این دو مورد را مطرح کرده است؟ در این آیه دیگر خیلی وضح است یعنی ظاهر آیه است و استشعار نیست. اوّلاً فرموده است که مال خود را ندهید. با اینکه ما خود آنها را میگوید معلوم میشود که اقتصاد در دست یک کسی، برای او نیست. مال من اثر آن در جامعه است خیلی مهم است.
مسئلهی اقتصاد یک مبنای ارزشی
آن وقت میگوید که: «جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً» خدای متعال در این مال برای شما قیام قرار داده است. اگر شما اموال خود را ضایع بکنید، دیگر نمیتوانید سر پا باشید. قوام شما، قیام شما به این اموال است. اینجا خیلی واضح است، خیلی روشن است. بنابراین مسئلهی اقتصاد در متن قرآن کریم به عنوان یک مبنای ارزشی به حساب آمده است.
اقتصاد در اسلام و قرآن به عنوان یک امر مبنایی
در آیهی کریمهی سورهی جمعه «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»[۳] این کسب را، این به دست آوردن مال حلال را، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» عبارت، عبارت ترغیبی و تشویقی است که این را تحت عنوان فضل الله نام برده است. باز «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ»[۴] آنجا هم عنوان خیر از آن کرده است. نمیفرماید: اگر از کسی مالی ماند، میفرماید: اگر از کسی خیری ماند. باز در یک آیهی دیگری هم ظاهراً «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ»[۵] حبّ الخیر همان حبّ المال است. «لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ» اینها خیلی آیات روشنی است. مسئلهی اقتصاد، مسئلهی تولید مسئلهی تأمین معاش در قرآن برجسته است. هم قوام از آن یاد شده است، هم خیر از آن یاد شده است، هم فضل خدا از آن یاد شده است.و اینکه کسانی که عقل معاش ندارند، اینها سفیه نامیده شدند. ممکن است خوب عبادت بکند، درس خوبی هم بخواند ولی راه کسب و داد و ستد را بلد نیست «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ»[۶] مال اینها را ندهید. خوب این یک مسئله که یک عنوانی است، یک تیتری است اقتصاد در قرآن، در اسلام به عنوان یک امر مبنایی به حساب آمده است، قوام جامعه به اقتصاد است. این یک اهمّیّت آن است.
اعتماد اصل اساسی در بازار کار
و امّا اگر بخواهد این رونق پیدا بکند، اصل اساسی در بازار در کسب و کار اعتماد به همدیگر است. خیلی جاها پول نیست، اعتبار است. اعتماد است. چون اعتماد دارد کالا را به او میدهد میگوید: ببر بعد فلان وقت مثلاً پول آن را میآوری یا به کالا به کالا است؛ الآن میگیرد سال بعد فلان کالا که فلان مزرعهی او آباد میشود بیاورد به این بدهد. این اعتماد باعث میشود که اشخاص با آرامش داد و ستد بکنند. اگر اعتماد را از او بگیریم، اصلاً دست او به دادن نمیرود. علاوه بر اینکه مشکل روانی دارد، به علاوه اصلاً رونق ندارد. این همیشه سعی میکند با وسواس کار را انجام بدهد و کار پیش نمیرود. آن وقت بازار به هم میریزد. اعتماد که نبود، داد و ستد کم رونق میشود و قهراً اقتصاد جامعه شکست میخورد. بازاری ورشکست میشود.
تفاوت معیار وزن در زمانهای مختلف
چون این داد و ستد اگر براساس کیل مورد اعتماد یا وزن مورد اعتماد حالا اعتبارات روی چیزهای دیگر رفته است و همه بانکی شده است و چکی شده است و اینها ولی آن روزها داد و ستدها بیشتر مایهها با کیل معامله میشد. مثلاً شیرهی انگور بود، شیر بود عرقیات بود اینها را کیلی میفروختند، کیلویی نبود، کیلی بود. تخم مرغ را احیاناً گردو و اینها عددی بود. معدود بود. امّا جو و گندم و برنج و لپه و حبوبات و اینها، اینها وزنی بود.
- صاع نبوده است؟
- آن هم وزن است. وزن اسمهای مختلف داشت به اعتبار درجاتی که داشت. کیلو بود، چارک بود، در زمان ما چارک بود، مَن بود. تازه خود مَن، مَنِ شاهی بود و منِ تبریزی بود. هر کدام از اینها در یک محلّی شایع بوده است. بعد دیگر آمد وزنهای یک طورهای دیگر شد. آن وقتها ترازو ترازوهای دقیق برای فلزات و اینها زبانه داشت، وسط آن اینطور بود (اشاره) آویزان بود، این را میگذاشتند این یک مقدار اینطور بود، این زبانه هم نشان میداد که کم و زیاد میشود امّا اگر خیلی مسئله بزرگ بود، آن دیگر زبانهای نبود، باسکول، حالا قبل از باسکول هم این وزنهای سنگین دو طرف آویزان میشد ولی زبانه نداشت، به یک ستون وصل بود و این طرف و آن طرف آن دو قسط، آن قسطاس آن آن کاسهی آن در دو طرف بود. چون عرف مردم در دنیا در آن عصر داد و ستد آنها یا با وزن بود یا با کیل؛ معدود هم شیوع مکیل الموزون را نداشت؛ معدود واقعاً معدود بود و هم اینکه تقلّب در آن نمیشد، عدد خیلی روشن است، دیگر آن را مقابل چشم میشمارند. پارچه را مثلاً متر میکردند، آن هم مثل معدود بود. ولی جلوی چشم است، کم و زیاد نمیشد. مگر اینکه در آن چیز دخل و تصرّف کرده باشند.
- یک حالتی مثل کیل میماند دیگر.
- آن متر بله. و براین اساس قرآن کریم روی این مسئله حساسیّت نشان داده است. یک سوره به تمام معنا…. اصلاً اسم آن سورهی مطففین است و آنجا توضیح هم داده است همین تعبیری را که آقای رضازاده کردند، کم فروشی. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»[۷] بعد توضیح میدهد مطفف چه کسی است؟ «الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ».[۸]
وفا، صداقت، حسن خلق جزء اصول اخلاقی اسلام
وقتی میخواهد مال خود را از مردم بگیرد، استیفا میکند، طلب وفا میکند. وفا در عرف یک معنی دارد که جزء اصول اخلاقی ما است. در یک حدیثی از امام جعفر صادق است که «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ»[۹] چهار چیز است که در هر کسی باشد او بخشیده میشود ولو از موی سر او تا ناخن پای او غرق در گناه باشد، خدا همه را میبخشد. اوّلین آن چهار مورد وفا است. دوم صداقت است. سوم حسن خلق است، خوش اخلاقی است. وفا و صداقت و حسن خلق و… این وفا در مسئلهی اخلاق خیلی سازنده است. آدم وفا داشته باشد یعنی در حقّ مردم کم نگذارد. کسی به شما محبّت کرده است «إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهاأَوْ رُدُّوها»[۱۰] دیگر همان را برگردان آن را کم نکن. فرق نمیکند.
– اینها که فرمودید عوامل عاقبت به خیری محسوب میشود؟
- این باعث میشود که آدم اصلاً نمیکند.
- یعنی اصلاً محاسبه نمیکند؟
- بله.
- از این دنیا با چه حالی میرود؟
دروغ کلید گناهان
- این روایت میگوید: اگر غرق در گناه هم باشد، خدا او را میبخشد. راویت میگوید بخشیده میشود. امّا میدانید مغفرت رفعی داریم و مغفرت دفعی داریم. آن مرد آمد خدمت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد: من به سه بلای اخلاقی مبتلا هستم، عادت کردم. یک دفعه نمیتوانم هر سه تای آنها را ترک بکنم ولی یکی از آنها را شما بگویید ترک میکنم. آن هم یکی شرب خمر بود، یکی ناپاکی دامن او بود، سومی هم دروغگویی بود. حضرت فرمود: دروغ نگو. همهی آنها اصلاح شد. این وفا و صداقت از این چیزهایی است که بازدارنده است، آدم بخواهد راست بگوید نمیتواند خلاف بکند، چون وقتی خلاف میکند، بپرسند چه کردی باید بگوید. از عواقب آن میترسد نمیتواند کار بد بکند، اگر متعهّد به صداقت باشد، ناچار میشود خلاف خود را ترک بکند.
اهمّیّت وفا در مرتکب نشدن گناه
وفا هم همینطور است. آدم وقتی بخواهد در حقّ کسی کم نگذارد. حق را آنگونه که است ادا بکند هیچ خلافی نمیتواند بکند. هم در مسائل اعتباری، عرفی، داد و ستدی رفت و آمدی. بالاخره هر کسی یک کاری برای او کردیم، میخواهد کم نیاید، کم نگذارد، کم نیاورد. قهراً اصلاح میشود.
تهدید کم فروشان در آیات قرآن
«الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ» در این سوره که به این کیفیت… اصلاً یک سوره است؛ بعد هم خدای متعال چه تهدیدهایی… در این آیات شریفهی سورهی مبارکهی مطفّفین مسئلهی تهدید کسانی که مبتلا به کم فروشی هستند را خیلی تشدید کرده است.
تعریف عدل
در سورهی مبارکهی الرّحمن «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ»[۱۱] بعد به دنبال آن چیست؟ «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزانِ» اصلاً میگوید: این نظام هستی است، نه نظام جامعه است. در نظام هستی «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[۱۲] عالم نظم دارد؛ هر چیزی اندازهی خود را، میلیمتر کم از میلیمتر آن هم حساب دارد. این شمس با این قدرتی که دارد، با این عظمتی که دارد، نمیتواند یک میلیمتر از مدار خود خارج بشود. این اصلاً اندازهگیری شده است، مسیر آن، مدار آن، وزن آن، حرارت آن، همه چیز آن «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» چون عدل عالم هم همین است. «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۱۳] برای اینکه هر چیزی در جای خود است. اندازهای که برای او مشخّص شده است، در همان قالب است، از قالب خود نمیتواند بیرون بیاید. عدل هم همین است. وضع شیء موضع له خود است. این مبتنی بر وزن است، اندازهگیری است. وزن هم از همان اندازهگیری است. اندازهگیری شده است. چون عالم براساس وزن است، براساس هندسه است. هندسه همان اندازه است. معرّب اندازه است. عالم مهندسی شده است.
نظام عالم، نظام عدد
عالم با حساب «بِحُسْبانٍ»[۱۴] باز این تعبیر حسبان هم در سورهی مبارکهی الرحمن است یعنی ریاضی است. همان حساب است دیگر. عالم ریاضی است. عالم هندسی است. عالم به مقدار است، هیچ کم و زیاد نمیشود. همین چیزی که هست، هست. مرحوم ملّا صدرا میگوید: نظام عالم، نظام عدد است. همانگونه که در نظام عدد، هیچ عددی جای عدد دیگر را نمیگیرد، عالم جمع بشود، یک عدد را جا به جا بکند محال است، یک جای خود را دارد، دو هم جای خود را دارد. نظام عالم، نظام عدد است. همه چیز در جای خود قرار گرفته است، هیچ جا به جایی ممکن نیست. «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً».[۱۵]
علّت کم فروشی در عالم
این آدمی که کم فروشی میکند، این اندازه و هندسه را قبول ندارد، حساب را قبول ندارد. این براساس هوای نفس دارد یک چیزی را کم میکند که اندازهی آن، این نیست. آن اندازه را دارد کم میکند، آن نقشه و هندسه را دارد به هم میریزد، نظام را دارد به هم میریزد. «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ * أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزانِ * وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ»[۱۶] این سورهی مبارکهی الرّحمن مسئلهی وزن در داد و ستد را برده است در کنار وضع آسمان قرار داده است. آنجا خدای متعال میخواهد بگوید: همه چیز نظام آفرینش اگر دوام دارد، استقرار دارد برای این است که روی حساب و اندازه است. کم فروشی اندازه را به هم میریزد. وقتی اندازه به هم ریخت. یعنی عدل، بیعدل، منتفی میشود. عدل که منتفی شد، دیگر قوامی نخواهد بود.
اثرات به هم ریختن نظم نظام طبیعت
«بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۱۷] این به هم ریختگی مقابله با نظام کل آفرینش است. خوب همهی عالم با آدم برخورد میکند؛ این خلاف موج عمومی حرکت کردن، دست و پای تو را میشکند. اگر بخواهی سالم برسی، باید در مدار باشی، باید رعایت بکنی، مبدأ و مسیر و مقصد را اندازه را هم رعایت بکنی.
هماهنگی نظام تشریع و نظام تکوین
این جا مطلبی است که در آیات مختلف در جریان حضرت شعیب که: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ»[۱۸] اگر اندازه شد، این بقیت الله است. ما بقی من الله است. منشأ آن اندازهگیری خدا است. خدا برای عالم تکوین قرار داده است، برای شما تشریع قرار داده است. تشریع هماهنگ کردن زندگی شما با تکوین است. برای آنها اندازههای آنها را آنطور مشخّص کرده است، برای شما در قالب حلال و حرام و «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»[۱۹]، «وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ»[۲۰] این تشریع هماهنگی با تکوین کلّ نظام آفرینش است. آدم در نظام زندگی نکند، مقابله همه چیز قرار میگیرد، به هم ریختگی است، هرج و مرج است. لذا میگویند قانون بد بهتر از بیقانونی است و حق هم است. قانون بد بهتر از بیقانونی است.
اهمّیّت رعایت نظام خلقت
این است که مسئلهی اقتصاد اوّلاً خود آن مهم است، قوام دارد. ثانیاً رونق اقتصادی براساس سبکی که شرع معیّن کرده است، این هماهنگی با نظام آفرینش است. نظام شرع همان نظام خلقت است، باید آدم نظام خلقت را رعایت بکند و الّا نابود میشود. این است که مانع زکات، مسلمان نمیمیرد. چون نظام دینی را رعایت نکرده است و چون خدای متعال روزی همه را، یعنی هر کسی را آفریده است سهم او را در خزینهی خود دیده است.
اثرات کم گذاشتن از مال خود در کمک به فقرا
«وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»[۲۱] منتها براساس امتحانی که خدا منظور فرموده است، سهم بعضی را به بعضی دیگر داده است. این است که وقتی شخصی کم میگذارد، این به یک نفر ظلم نمیکند، وقتی این نابود میشود، ضرر این به جامعه برمیگردد. این وبال عمومی میشود، این فقرا اینها هر کدام باید فعّال باشند، باید بهرهی خود را، بهرهدهی داشته باشد، شما مجال اقتصاد را از او میگیرید. توان حرکت را از او میگیرید. این دستی بود که برای تو بود، باید با او کار میکردید، حالا او را شل کردی زیان آن به خود تو بر میگردد لذا فرمود: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»[۲۲] مال او را به او میدهی، مال خود او را میگوید به او نده. چون سفیه است. نمیگوید: مال سفیه را به او نده، میگوید: برای همهی شما است. مال همه برای همه است. منتها در چهارچوب، در محاسبه به هم برمیگردد.
فقیر زیان عمومی
قیر این خلأیی که دارد برای خود او نیست. این زیان عمومی است. اگر این هم راه بیفتد، زحمت این برای شما کمتر میشود. حسد نمیکند، دزدی نمیکند، از پشت به شما خنجر نمیزند، وقتی او کم میآورد، این کمبود او به عهدهی شما است، خدا موزون آفریده است. اگر ثروتمندها حقّ فقرا را ضایع نمیکردند، هیچ کسی هیچ مشکلی در هیچ کجا نداشت.
وجه تشابه نفس و مال
لذا فرمود: «کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ»[۲۳] این خون وقتی در یکجا متمرکز میشود، آدم سکته میکند. خون باید در تمام بدن جریان داشته باشد، باید به همه جا برسد. اگر یکجا متمرکز شد، به همه جا نمیرسد، این سد میکند جلوی جریان را میگیرد، آدم را میکشد. مال هم همینطور است. مال عین خون است، لذا به مال نفس هم اطلاق شده است. هم به خون نفس گفته شده است، هم به مال نفس گفته شده است. این باید مثل خون جریان داشته باشد.
تنظیم اقتصاد جامعه حکمت قبول حکومت از طرف امیر المؤمنین (علیه السّلام)
آن وقت در نهج البلاغه هم وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) حکمت قبول حکومت و ولایت را تنظیم اقتصاد معرّفی کرده اسات. خیلی عجیب است «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»[۲۴] نمیگوید این را تعهّد گرفته است که زندانی نشود، مظلومی در زندان نماند، میگوید: باید تحمّل نکند یک عدّهای غذا به آنها نرسد، گرسنه باشند؛ یک عدّه پرخوری بکنند. کظّهی ظالم تورم او است، شکم بزرگ شده است اینقدر که پرخوری کرده است، بزرگ شده است. سغب مظلوم خالی است، جوف او. این شکم به پشت چسبیده است. این ناموزون میشود. این ترکیب زیبا را به هم میزند، هم آن برآمدگی خیلی زشت است، هم این تو رفتگی بسیار زشت است. خوب اعتدال را رعایت بکنید، هر دو موزون باشید. این به هم ریختگی وزن اقتصادی وزن هیکل جامعه را هم خراب میکند. «أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» مسئلهی وفای روح آن همان است که گفتند یعنی تمام بکند، کم نباشد. منتها ما توفّی داریم، تفأل/تفعّل خدای متعال در گرفتن جان ما از این لفظ استفاده کرده است. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»[۲۵] متعدّدی هم نیست. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها» «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ»[۲۶] باز «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»[۲۷] هم خود خدا توفّی میکند، هم عزرائیل توفّی میکند هم رسل توفّی میکنند. یعنی آنچه که حقیقت شما بود ما به شما داده بودیم، در گرفتن آن هیچ چیزی از آن را نمیگذاریم بماند.
مسئلهی تجرّد روح
این یکی از آیات تجرّد روح است. بدن آدم میماند، متلاشی میشود، از بین میرود ولی خدا گرفته است، ما نبودیم، گرفت، برد. نزد خود او است. بدن اینجا جا مانده است، اتّفاقی برای او نیفتاده است ما را خدا گرفته است. و از ما بودن ما هیچ کم نگذاشته است. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» امّا در مسائل مالی اینها با، با متعدّد می شود، باب افعال هم استعمال شده است.
اهمّیّت عقود و عهود در جامعه
«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[۲۸] «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»[۲۹] اینها تعبیراتی است که ما در قرآن داریم. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» را که داریم اینجا هم داریم «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» با باب افعال است و با، با هم متعدّدی میشود. امّا در معنا همانطور که خدا در گرفتن خود شما هیچ چیزی کم نمیگذارد، شما اگر با کسی قراری گذاشتید، این قرار را خراب نکنید. این نظم اجتماعی خیلی مهم است. عقد تنظیم کنندهی روابط است. اگر عقود ما، عهود ما منظّم باشد جامعه یک آرامشی دارد. هر کسی میداند وقت او تلف نمیشود. مال او تلف نمیشود.
- (نامفهوم ؟؟)
- اعتبار کسب میکند و اعتماد عمومی هم برقرار میشود. و مسائل اقتصادی، مسائل اداری، مسائل اجرایی همه به این یک کلمه وفای به عهد و وفای به عقد برمیگردد. بعد هم کم فروشی نکردن. اینها مسائل عمدهای برای نظام دادن به یک جامعه است که این نظام دادن هم ثبات میدهد، بقا میدهد، هم اقتدار میدهد، رویش در آن وجود دارد. به هم ریختگی، هم موجب نابودی میشود و در ناامنی و به هم ریختگی هیچ نوع رشدی آدم نمیتواند داشته باشد، همه چیز به هم ریخته است. ایجاد ناامنی روانی میکند، ناامنی اقتصادی میکند و ناامنی ایمانی هم میکند، اخلاقی. این است که خدای متعال برای این سخت گرفته است و اختصاص به این دین هم ندارد. لذا فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ».[۳۰]
اسباب زندگی محکم
مسئلهی خانواده هم به کلّ بشر مربوط است که «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۳۱] این را گفته است. مسئلهی عهد، عقد، مسئلهی وضع، مسئلهی کیل، اقتصاد برای کلّ بشر است. این چیزی نیست که تعبّد باشد، این چیزی است که اگر دقّت بکنید میبینید این برای خود شما است. این را میفهمید. لذا اسم آن را حکمت گذشته است. اگر میخواهی زندگی محکم بکنی، اینها اسباب استحکام شما در مسیر زندگی است. زحمت کشیده بودید، مطالعه کرده بودید، حالا تحقیق شما این بار خوب بود امّا تتبّعی من ندیدم غیر از ایشان که قاموس را میبیند، ما از دوستان خواسته بودیم که مفردات راغب را ببینید. مفردات راغب قابل اعتماد است. یعنی نسبت به همه مقدم است. هم دقیق است و هم اینکه فی الجمله از خود ما است. لغات قرآن هم است.
– ما میگوییم المیزان همه را دیده است.
- بله شما ببینید بنا نیست مقلّد باشید.
– ما این خیر را متوجّه نشدم.
استعمال کلمهی خیر در قرآن به دو صورت
- راجع به خیر هم من یک نکتهای را میخواستم خدمت شما عرض بکنم. خیر در قرآن به دو معنا به کار رفته است. از نظر موارد استعمال میگویم، حالا بعد بروی نگاه بکنید. یکی «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»[۳۲] اینجا خیره همان چیز انتخاب است. یعنی شما در غدیر نمیتوانید ابوبکر را انتخاب بکنید. خدا برای شما انتخاب کرده است. «إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً» هیچ مؤمن و مؤمنهای حقّ اختیار دیگر ندارد، مشخّص کرده است. اینجا همان اختیار است. یعنی از دو چیز شما آن را که باید اختیار بکنید، این است که «إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» نه آن است که هوای نفس تو یا باند و گروه تو آن را میگوید. «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً»[۳۳] «هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ»[۳۴] در اینطور جاها ما نمیتوانیم بگوییم این انتخاب است. خیر یعنی بهتر افعل التّفضیل است، در برابر شر است. این خیر در برابر شر است یعنی بهترین. اینجا یکی مسئلهی «ذلِکُمْ خَیْرٌ»[۳۵] است؛ «ذلِکُمْ خَیْرٌ» به دلیل اینکه بعد از آن هم أحسن آورده است، این خیر هم مثل همان أحسن است. یعنی بهترین است. این یعنی بهترین است. هیچ شرّی که ندارد بلکه خوب آن هم خوبترین است. «أَحْسَنُ تَأْویلاً» این خیر فعلی است. الآن که میخواهید انجام بدهید این کار بهترین است. مثل همان «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً»[۳۶] است. این خیر افعل التّفضیل است قرینهی آن هم «أَحْسَنُ تَأْویلاً» است. آن «أَحْسَنُ تَأْویلاً» نتیجهی آن را دیده است. أول بازگشت است، تأویل آن آخری که کار به آنجا برمیگردد، سرانجام آن است. لذا هم در مسئلهی خواب، «هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ»[۳۷] قبلاً حضرت یوسف خواب دیده بود، خوب نتیجهی آن واقع شد. «هذا تَأْویلُ» آن وقت چه چیزی خواب دیده بود این باطن را نشان نداده بود. ولی ماند تا اینکه أول آن روشن شد، نتیجهی آن.
آرامش اقتصادی معلول آرامش روانی
در اینجا هم همینطور است «أَحْسَنُ تَأْویلاً» شما یک رؤیایی است ولی صبر کنید برای شما تأویل میشود، حقیقت آن روشن میشود که بازار رونق پیدا میکند، آرامش روانی میآید، به هم خوشبین میشوید، همدیگر را دوست دارید، برخلاف کم گذاشتن اعتماد سلب میشود، برای شما جهنّم میشود، همه نسبت به همدیگر گرگ هستند، آرامش اقتصادی معلول آرامش روانی است. آن اعتماد روانی که برود، آرامش اقتصادی هم از بین میرود، آن دیگر «أَحْسَنُ تَأْویلاً» نمیشود. شرّ تأویلاً میشود.
- در مفردات میفرماید: «الْخَیْرُ: ماَ یَرغَبُ فِیهِ الکُلّ، کَالعَقل مَثَلاً، وَ العَدل، وَ الفَضل، وَ الشِّیءٌ النَّافِع، وَ ضِدِّهُ: الشَّر»[۳۸].
- این تحقیق نقد بود.
- نکتهای که ما عرض کردیم فکر میکنم یک فاصلهی خوبی است. در خیر سه تا رکن پیدا میشود ولی در (قطع کلام)
- نه در همهی خیرها.
[۱]– سورهی قریش، آیات ۳ و ۴٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۵٫
[۳]– سورهی جمعه، آیه ۱۰٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۱۸۰٫
[۵]– سورهی عادیات، آیه ۸٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۵٫
[۷]– سورهی مطففین، آیه ۱٫
[۸]– همان، آیات ۲ و ۳٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۷٫
[۱۰]– سورهی نساء، آیه ۸۶٫
[۱۱]– سورهی الرحمن، آیه ۷٫
[۱۲]– سورهی رعد، آیه ۸٫
[۱۳]– عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ۴، ص ۱۰۳٫
[۱۴]– سورهی الرحمن، آیه ۵٫
[۱۵]– سورهی فاطر، آیه ۴۳٫
[۱۶]– سورهی الرحمن، آیات ۷ تا ۹٫
[۱۷]– عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ۴، ص ۱۰۳٫
[۱۸]– سورهی هود، آیه ۸۶٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۲۷۵٫
[۲۰]– سورهی الرحمن، آیه ۹٫
[۲۱]– سورهی هود، آیه ۶٫
[۲۲]– سورهی نساء، آیه ۵٫
[۲۳]– سورهی حشر، آیه ۷٫
[۲۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۵۰٫
[۲۵]– سورهی زمر، آیه ۴۲٫
[۲۶]– سورهی سجده، آیه ۱۱٫
[۲۷]– سورهی انعام، آیه ۶۱٫
[۲۸]– سورهی مائده، آیه ۱٫
[۲۹]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۳۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۲۲٫
[۳۱]– سورهی بقره، آیه ۸۳٫
[۳۲]– سورهی احزاب، آیه ۳۶٫
[۳۳]– سورهی یوسف، آیه ۶۴٫
[۳۴]– سورهی آل عمران، آیه ۱۵۰٫
[۳۵]– سورهی اسراء، آیه ۳۵٫
[۳۶]– سورهی یوسف، آیه ۶۴٫
[۳۷]– سورهی یوسف، آیه ۱۰۰٫
[۳۸]- مفردات ألفاظ القرآن، ص ۳۰۰٫
پاسخ دهید