در این متن می خوانید:
      1. اقسام مخلوقات خداوند
      2. تغییرناپذیر بودن قواعد خدا
      3. منظور از عالین چه کسانی هستند؟
      4. پناه بردن حضرت آدم به کلمات و توبه کردن ایشان
      5. تام بودن موجودات قبل از حضرت آدم
      6. حرکت معلول نقص است
      7. عدم سیر نزولی موجود عالین
      8. برگرداندن دوباره‌ی کلمات به حضرت آدم 
      9. برتر بودن عالین و کلمات نسبت به عالم ماده
      10. درجه‌ی شهود معرّفی کردن ملائکه توسط پروردگار متعال
      11. راه نداشتن نقصان و معصیّت در ملائکه و نبود حجاب بین آن‌ها و خدای متعال
      12. ملائکه در مقام اتخاذ و انجام فرامین الهی
      13. پذیرش ولایت از سوی همه‌ی ملائکه الّا ابلیس
      14. تخلّف و تمرّد نداشتن ملائکه از حضرت حق
      15. مدبّر بودن و تدبیر داشتن ملائکه‌ی عالم
      16. قصور نداشتن مأمورین الهی در عالم تزاحم
      17. انتزاع شدن عناوین پیغمبر به اعتبارت مختلف
      18. پیامبر و ائمّه مجرای فیض پروردگار
      19. تکامل داشتن و در زوال بودن تمام افعال عالم
      20. آرامش و خدمت‌رسانی به خلق یکی از علل وجود حضرت حجّت و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)
      21. علی الاطلاق بودن ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)
      22. ایجاد معنویّت و برطرف کردن حجاب‌ها با وجود پیامبر اکرم و ائمّه
      23. آفرینش مخلوقاتی که فاقد عقل و نور هستند
      24. ویژگی‌های موجودات عند ربی
      25. زوال و خستگی در موجودات مادی
      26. کم و زیاد نشدن قواعد کلّی عالم
      27. سوء اختیار نداشتند موجودات
      28. اراده‌ی حیوانات تابغ غرایز آن‌ها است
      29. اراده‌ی انسان تابع عقل و شرع است
      30. حاکم شدن غریزه بر طبیعت انسان
      31. انگیزه‌ی خلاف نداشتن ملائکه
      32. در معرض تحوّل قرار داشتن موجودات ماده
      33. سقوط و صعود داشتن صورت‌های مختلف

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ فِی أَرْضِهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَولای یَا سَفینَۀَ النَّجَاۀ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ  بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرجَهُ».

اقسام مخلوقات خداوند

باز از جمله مطالبی که در مسئله‌ی اخلاق در قرآن جزو مقدّمات به حساب می‌آید، توجّه به این معنا است که پروردگار متعال سه نوع مخلوق آفریده است. یک قسم مخلوقات نوری هستند که جایگاه آن‌ها جایگاه معیّنی است و بدء و عود آن‌ها یکی است. کار، حرکت، اجرای مأموریّت آثار نور خود آن‌ها است نه ابزار تکاملی آن‌ها. آن‌ها ملائکه هستند.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (7)

تغییرناپذیر بودن قواعد خدا

در قرآن کریم در مورد ملائکه فرموده است: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ‏ٌ»[۱] هر یک از ملائکه مقام، جایگاه، محل ایستادگی معلومی دارند، جای آن‌ها تغییر نمی‌کند. آن‌ها موجود هستند، مخلوق خدا هستند، ولی قوانین یک قواعد و قوانینی که یک عالم را مدیریت می‌کند و آدم بر اساس آن قوانین استوار است تغییرناپذیر است. تمام قواعد خدا ولو عالم از بین برود، قانون از بین نمی‌رود.

-در این مجموعه مخلوقات نوری هستند؟

– چیزی که از بین نمی‌رود.، معلوم می‌شود که ظلمتی ندارد.

منظور از عالین چه کسانی هستند؟

خداوند متعال به شیطان خطاب فرمود: «ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ‏»[۲] این عالین هم موجوداتی هستند که بر اساس این آیه قبل از خلقت حضرت آدم بودند، یک منظومه هستند یعنی یک فرد نیستند. «أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ» آن‌ها از قبل بودند. بر اساس روایات ما آن‌ها همیشه هستند، مقام عند ربی دارند و نور مقدّس پیامبر اکرم، حضرت امیر و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) هستند. عالین عبارت از انوار درخشان حضرت خاتم و منظومه‌ی خاتمیّه که خمسه‌ی طیّبه باشند، این‌جا فرموده است: «أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ».

پناه بردن حضرت آدم به کلمات و توبه کردن ایشان

در آیه‌ی دیگر فرموده است: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»[۳] این کلمات هم موجود بوده است که حضرت آدم تلقّی کرده است. حضرت آدم در این گردونه تازه پیدا شده است، امّا وقتی بیچاره شد خدای متعال یک پناهگاهی را از طریق جبرئیل به او نشان داد و به آن کلمات پناه برد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ» با این تلقّی کلمات توبه‌ی آدم را پذیرفت.

تام بودن موجودات قبل از حضرت آدم

هم کلام مبارکه‌ی عالین و هم این کلماتی که در این‌جا آمده است هم قابل تطبیق به یکدیگر هستند که آن عالین همین کلمات هستند و هم این‌که نشان می‌دهد قبل از خلقت حضرت آدم یک موجوداتی است که آن‌ها تام هستند، نقصی در آن‌ها نیست. موجود تام در گردونه‌ی حرکت قرار نمی‌گیرد.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (6)

حرکت معلول نقص است

حرکت معلول نقص است، موجودی که با مقصد فاصله دارد، از مبداء به سوی مقصد حرکت می‌کند روان می‌شود. آنچه را که ندارد و قدم به قدم به دست می‌آورد این حرکت می‌شود، «خُروجُ‏ الشَی‏ء مِنَ‏ القُوَّهِ إِلى الفِعلِ تَدریجاً».[۴] ولی موجودی که همه چیز را دارد برای او حرکت معنی پیدا نمی‌کند، فقدانی ندارد تا این‌که با حرکت خود آنچه را که فقدان او بود، وجدان کند. این از آن جهت که عالین هستند، آن‌ها در سافل نیستند که بالا بروند، بالا هستند.

عدم سیر نزولی موجود عالین

حرکت برای تکامل انسان است، برای این‌ حرکت می‌کند درجاتی که ندارد به دست بیاورد، موجود عالین هیچ وقت سیر نزولی ندارد، عالی است. وقتی عالی است او هم مثل «ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».[۵]

کلمه هم از این جهت که معنی تام نداشته باشد به صورت کلمه در نمی‌آید. کلمات در جای خود همه معنی دارند، مکمّل نمی‌خواهند.

برگرداندن دوباره‌ی کلمات به حضرت آدم 

در دعای سجده‌ی آخر نماز جعفر طیّار «وَ کَلِمَاتِکَ‏ التَّامَّهِ الَّتِی‏ تَمَّتْ‏ صِدْقاً وَ عَدْلًا صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ»[۶] این کلماتی که حضرت آدم تلقّی کرده است، امور و انوار و موجوداتی برتر از خود حضرت آدم است، این مکمّل آدم است. نقصی که برای حضرت آدم پیش آمد، نزولی که برای او پیش آمد، آن جاذبه، او را برگرداند. «فَتابَ عَلَیْهِ»[۷] خدای متعال نظری که برداشته بود، دوباره به برکت آن کلمات به او برگرداند. معلوم می‌شود آن‌ها در گردونه‌ی نقص نیستند.

ذات نایافته از هستی بخش                  چون تواند که بود هستی‌بخش

این یک قسم از موجودات است که در قرآن کریم یک مصداق ملائکه هستند «ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».[۸]

برتر بودن عالین و کلمات نسبت به عالم ماده

خدای متعال دو مصداق دیگر را یکی به عنوان عالین و دیگری را به عنوان کلمات مطرح کرده است که با آن قراینی که در مورد حضرت آدم است، نشان می‌دهد که آن‌ها موجوداتی برتر از عالم ماده و بشری که گرفتار این سجن شدند.

-‌ پس با توجّه به این‌ نکته‌ای که فرمودید عالین و همین کلمات موجودات جداگانه‌ای نیستند، همان انوار ائمّه هستند یعنی چیزی غیر از آن نیستند؟

-‌ ما این‌جا به کمک روایات این‌طور می‌فهمیم. هم در مورد کلمات روایات دارد که جناب چبرئیل آمد و بعد از ۴۰ سال تضرّع و ناله‌ی حضرت آدم دست او را گرفت و کنار کعبه برد و آن‌جا جبرئیل به او تلقین کرد بگو «قُلْ یَا حَمِیدُ بِحَقِ‏ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ»[۹] حضرت آدم هم با همین هدایت الهی به این کلمات توسّل پیدا کرد «فَتابَ عَلَیْهِ»[۱۰] خدا هم در را به روی او باز کرد.

-‌ در مورد این‌که ملائکه نوری هستند پس همه عصمت دارند. ما یک موقع از آقای جوادی در تلویزیون شرح دعای صحیفه‌ی سجادیّه را نگاه می‌کردیم، آقای جوادی فرمودند: نمی‌شود اثبات کرد که تمام ملائکه عصمت دارند. حالا آن‌گونه که ما فهمیدیم. می‌گفتند میلیاردها ملائکه داریم که مسئول نزول باران هستند، تعدادی از ملائکه روی زمین هستند، تعدادی کارهای زمینی را انجام می‌دهند، دلیلی بر این‌که همه‌ی آن‌ها عصمت داشته باشند نداریم.

– حضرت آیت الله جوادی استاد دلنشین ما بودند و هستند، من منکر این نیستم اسم آن ملک باشد، ولی یک موجوداتی هستند خدای متعال آن‌ها را تحت عنوان ملائکه دارای عصمت و مقام برتر معرّفی کرده است. حالا آیاتی که در زمینه‌ی ملائکه است شما ملاحظه فرمایید.

درجه‌ی شهود معرّفی کردن ملائکه توسط پروردگار متعال

یکی آیه‌ی شهادت در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران است «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمٌ»[۱۱] در این آیه پروردگار متعال ملائکه را دارای درجه‌ی شهود معرّفی کردند آن هم نه شهود به این عالم، شهود به مقام وحدانیّت پروردگار متعال. ملائکه شاهد هستند که «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمٌ».

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (1)

راه نداشتن نقصان و معصیّت در ملائکه و نبود حجاب بین آن‌ها و خدای متعال

این مقام شهود با نقصان و معصیّت نمی‌سازد به خصوص آهنگ آیه که اساساً خدای متعال اوّل صفت خود را مطرح می‌کند،وصف خود را مطرح می‌کند بعد ملائکه را مطرح می‌کند. یعنی معلوم می‌شود آن‌ها شعاع ذات احدیّت هستند، در پرتو اسماء حسنی حجابی بین آن‌ها و خدا نیست. مقام شهود نشان می‌دهد قرب آن‌ها در حدی است که حجابی بین آن‌ها و خدا وجود ندارد.

ملائکه در مقام اتخاذ و انجام فرامین الهی

یکی دیگر از آیات مبارکه این است که فرموده است: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[۱۲] آن‌ها اساساً نه در عمل معصیت ندارند بلکه در قول و مقام اتخاذ تصمیم هم «لا یَسْبِقُونَهُ» دائماً منتظر دستور خدا هستند. تا از سوی خدا دستوری، امری برای آن‌ها صادر نشده باشد پیش گزینه‌ای ندارند، هیچ پیش فرضی، پیش ذهنیّتی مطلقا ندارند «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» یعنی آن اصل را می‌رساند آن‌ها فقط مأموریت خود را اجرا می‌کنند، در خارج از حیطه‌ی مأموریت هیچ کار دیگری ندارند.

پذیرش ولایت از سوی همه‌ی ملائکه الّا ابلیس

در یک آیه‌ای هم فرموده است: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ‏»[۱۳] این برای کل ملائکه است. در قضیه‌ی سجده‌ی حضرت آدم هم که «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ»[۱۴] همه ولایت را پذیرفتند. «الْمَلائِکَهُ» یعنی همه‌ی ملائکه بدون استثناء. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ» که می‌گویند استثنای منقطع است، او جزء ملک نبود «کانَ مِنَ الْکافِرینَ». در مورد ملائکه «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[۱۵] در بخش‌هایی از ملائکه باز خدای متعال تعبیراتی دارد که نشانه‌ی علوّ مقام ملائکه است. «بِأَیْدی سَفَرَهٍ * کِرامٍ بَرَرَهٍ»[۱۶] این‌ها ملائکه‌ی وحی هستند.

تخلّف و تمرّد نداشتن ملائکه از حضرت حق

اجمالاً ما دلیلی جزء مسئله‌ی قنداقه‌ی امام حسین (علیه السّلام) و ملکی به نام فطرس که پر و بال او سوخته است، ما در قرآن چیزی که دلالت کند در میان ملائکه تخلّفی و تمرّدی وجود دارد به چشم نمی‌خورد ولی خلاف این آیات، نص است، ظهور هم نیست. ولی اگر آن روایات، روایات صحیحی باشد و این آیات هم عاری از تخصیص نباشد، باید بگوییم احادیث و روایات این آیات را تخصیص می‌زند. در این مقام بهتر است بگویم من فراتر از نقل این مسائل چیزی عرض نمی‌کنم، قضاوتی در این مورد ندارم.

مدبّر بودن و تدبیر داشتن ملائکه‌ی عالم

این‌که هر قطره‌ی باران را ملکی می‌آورد یا ملک مصوّر است که در رحم، کودک را صورتگری می‌کند و همین‌طور در رویش گیاهان روایت دارد که کار ملائکه است. این سند قرآنی دارد که «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»[۱۷] این وجه همان ملائکه هستند. خداوند منّان یک موجوداتی دارد که ظاهر آن‌ها زوال‌پذیر هستند، ولی «إِلاَّ وَجْهَهُ» آن شیء که متّکی به وجه بوده، آن جدا نیست یا «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ»[۱۸] آن‌ها را در کنار «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۱۹] آن‌ها هم بقاء دارد، هم شمول دارد، «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»[۲۰] هم اقتضا می‌کند که بگوییم تمام این رویش‌ها و ریزش‌ها با تدبیر آن مدبرات غیر از خود خدا است، تعبیر مدبّرات است «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً».

قصور نداشتن مأمورین الهی در عالم تزاحم

باطن عالم چون ملائکه هستند لذا عالم معصوم است، هیچ کاری در عالم به خطا نمی‌رود. گیاه در کار خود اشتباه نمی‌کند، به عارضه برمی‌خورد، چون عالم، عالم تزاحم است، ولی او کار خود را انجام می‌دهد، خارج از مأموریت خود هیچ چیزی ندارد. بله باطن عالم خدا است و مأمورین الهی کار می‌کنند و عالم تزاحم هم نسبت به یکدیگر تزاحم دارند، ولی هیچ کدام در کار خود قصور و تقصیری ندارند، کار آن‌ها کار معصومانه است. لذا می‌شود استنباط کرد همه‌‌ی  کار ملائکه است و الّا گیاه چرا باید عصمت داشته باشد؟ هیچ دانه‌ای در رویش خود مبتلا به خطا و اشتباه نیست. ممکن آفت بیرونی جلوی رشد آن را بگیرد، از تزاحم جا بماند، ولی او کار خود را درست انجام می‌دهد.

-‌ در بحث فرمودید مقام ملائکه ثابت است، یعنی رشدی نخواهند داشت چون نمی‌خواهند چیزی کسب کنند، همه را دارند. بعد از تشهّد مستحب است «وَ تَقَبَّلْ‏ شَفَاعَتَهُ‏ فِی‏ أُمَّتِهِ‏ وَ ارْفَعْ‏ دَرَجَتَهُ»‏[۲۱]، «وَ ارْفَعْ‏ دَرَجَتَهُ» از کجا معلوم می‌شود؟

-‌ درجه‌ی وجود نازنین پیامبر و ائمّه‌ی (علیهم السّلام) اگر قرار باشد بگوییم این دعایی که بعد از تشهّد انجام می‌دهیم یا روایاتی دارد که هر شب پنج‌شنبه خدا نازل می‌شود و بر علم ما اضافه می‌شود یا خود رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حکم آیه‌ی قرآن مأمور شده است که از خدای متعال درخواست کند «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً»[۲۲] خدایا بر علم من اضافه کن. این نظیر «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[۲۳] است. در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» همه‌ی هدایت شده‌ها این را می‌گویند از انبیاء گرفته تا ما که الحمدلله توفیق داریم مسلمان هستیم، پیغمبر را قبول داریم، وحدانیّت خدا را قبول داریم، ما هم به خدا و «وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ»[۲۴] هیچ تردیدی نداریم، ایمان داریم. هم هدایت تشریعی شدیم و هم خدا به قلب ما ایمان را نوشته است. ولی با این حال باید بگوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[۲۵] نشان می‌دهد که هدایت لحظه به لحظه از خدا به مخلوق می‌رسد. پیغمبر در ذات خود هیچ ندارد، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»[۲۶] یکی این مسئله است. «زِدْنی‏»[۲۷] یعنی آن چیزی که دادی همچنان بده. فیوضات خود را از ما قطع نکن، دریغ ندار.

انتزاع شدن عناوین پیغمبر به اعتبارت مختلف

نکته‌ی دوم این است که مراتب علم پیغمبر فرق می‌کند، حقیقت وجود نازنین پیامبر که حقیقت محمّدیّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، این همان لوح محفوظ است. خدای متعال همه چیز را در خزانه‌ی وجود پیغمبر دارد. لوح محفوظ خدا است. این کتابی است که «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ»[۲۸] کتاب مبین خود پیغمبر است، لوح محفوظ خود پیغمبر است، قلم خود پیغمبر است، عرش خود پیغمبر است. «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْعَقْلُ‏»[۲۹] عقل خود رسول الله است، منتها به اعتبارات مختلف این عناوین از وجود نازنین پیغمبر ما جدا می‌شود، انتزاع می‌شود.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (2)

پیامبر و ائمّه مجرای فیض پروردگار

آنچه بر خلایق اضافه می‌شود بر علم فعلی پیغمبری ما هم اضافه می‌شود. لذا هر چه مخلوقات بیشتر باشد عائله‌ی پیغمبر اضافه می‌شود. با عنایت پیغمبر که به آن‌ها فیوضات جدید می‌رسد، مراجعه‌ی پیغمبر بالا می‌رود. هر چه آدم فیضان وجودی او بیشتر باشد، سفره‌ی بخشش او بیشتر باشد، مقام او بالاتر می‌رود. هم می‌شود در مسئله‌ی علم او گفت، هم در این‌گونه مسائل که «وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی أُمَّتِهِ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ»[۳۰] این درجات پیغمبر از نظر ذات خود او است. مثل کسی که علوم فراوانی دارد ولی وقتی در مقام بیان برمی‌آید، شاگردپروری می‌کند، او در ذات خود هیچ تکانی نخورده است، ولی خدای متعال جلال و درجات او را در میان بشر برتر کرده است. یعنی او یک علم در وجود خود داشت، صد نفر که پای صحبت او نشستند، صد نور جدید هم از او فیضان پیدا کرد، مرآت پیدا کرد، در صد آینه دیده می‌شود، فقط یک جا متمرکز بود. وجود مبارک حضرت خاتم و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) هم همین‌طور هستند مجرای فیض پروردگار متعال هستند و هر جا مخلوق الهی، فیض الهی گسترده شود عظمت این مجرا بیشتر نمود پیدا می‌کند. این در مقام جلوه و تجلّی است نه در مقام ذات.

-‌ برای رفعت پیغمبر اسلام می‌توان مجموعاً سه توجیه کرد. یکی این‌که حضرت یک وجود ملکی دارند، یک وجود ملکوتی دارند. آن وجودی که به مقام محمود برسد یا آیات دیگری که را نگاه کنید مثل وجود ملکی حضرت است، نه وجود ملکوتی حضرت که کمال مطلق است یکی این توجیه را بیاورید. یکی این‌که بگوییم علم حضرات معصومین بالاجمال کامل هستند، رفعت درجه یا افزدون علم آن‌ها این است که آن‌ها را تفصیل کنیم. شاید این‌طور باشد این مساوی با نقصان نیست، آن چیزی که ما می‌خواهیم دوری کنیم این است که بگوییم حضرت ناقص هستند با رفعت درجه کامل می‌شوند. ولی وقتی اضافه شدن به اجمال و تفصیل باشد این دیگر نقصانی نیست که به کمالی برسد که آن اشکال پیش بیاید.

-‌ اوّلاً ما از شما تشکّر می‌کنیم که الحمدلله هم معلوماتی دارید و هم بخل ندارید این‌جا مطلب را مطرح می‌کنید که روشن‌تر شود. ولی وجود ملکی و وجود ملکوتی دو مرحله است که همه‌ی موجودات در مقام ملکوت خداوند متعال فرموده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‏ٍ»[۳۱] بالاخره همه‌ی موجودات در یک حد نیستند. وجود ملکی در معرض زوال است، تولّدی دارد، بیماری دارد، شمشیر می‌خورد این عوارض را دارد. وجود ملکوتی قابل دسترسی ما نیست، در مقام آن‌جا است. ولی مطلب، مطلب حقّی است بخواهیم وجود ملکی یا عالم خلق با عالم امر دو عالم بدانیم، بگوییم وجود عالم امری پیامبر خدا تغییرناپذیر است، همان لوح محفوظی است که همه چیز در آن‌جا است، ولی وجود خلقی پیغمبر خدا در معرض حوادث و عوارض است، مطلب حقّی است.

-‌ سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء، آیه‌ ۷۹ می‌فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»، پیغمبر در نمازهای خود این‌گونه است. یعنی طبق فرمایشی که شما می‌فرمایید. یا آن روایتی که می‌فرماید که نمازهای واجبی که به واسطه‌ی نمازهای ۲۸:۰۷؟؟ کامل می‌شوند ؟؟ برای پیغمبر با همین توجیه می‌شود؟

-‌ بله همین‌طور است یعنی نماز وجود نازنین پیغمبر خدا برای ما مایه‌ی تکامل است. کمال فعلی است نه کمال فاعلی. در مقام فاعلیّت و ذات آنچه بنا بود خدا به آن‌ها بدهد داده است.

تکامل داشتن و در زوال بودن تمام افعال عالم

ولی در مقام فعل همان‌طور که فعل الله هم در مقام سیر صعودی است، تمام عالم افعال پروردگار متعال است و عالم خلق که فعل الله است، همه‌ی آن‌ها در مسیر تکامل هستند، از قوه به فعل می‌رسند، از نقص به کمال می‌رسند، هیچ نقصی هم برای ذات احدیّت نیست. خدای متعال این عالم را که عالم خلق باشد به تعبیر آقای رضازاده عالم ملک باشد، به تعبیر حضرات و عرفا عالم ناسوت باشد، این عالم ناسوت، عالم مُلک و عالم خلق، عالم دار تزاحم است، دار کون و فساد است. دار زوال است و خدای متعال این عالم را آفریده است، فعل خود خدا است، امّا با این‌که فعل الله است هم تکامل دارد هم بعضی از موجودات اساساً زوال دارند، به سمت نابودی می‌روند. این نقصی برای پروردگار متعال نیست. پروردگار متعال در مقام فعل این ویژگی‌ها را دارد، ولی این افعال الهی به ذات الهی هیچ صدمه‌ای نمی‌زند. آن ناشناخته که اکتناه آن برای ما ممکن نیست، در معرض تحمّل نیست ولی عالم فعل خدا است و مراحل دارد.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (3)

آرامش و خدمت‌رسانی به خلق یکی از علل وجود حضرت حجّت و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)

یک مرحله‌ای از فعل الهی در وعاء تزاحم و در محدودیّت عالم کون و فساد است یا عالم تدریج و عالم افول و ظهور است و مشکلی به وجود نمی‌آید. خود پیغمبر خدا برای تکمیل عالم فعل خداوند منّان یکی از مجاری تدبیر این عالم است که اگر وجود نازنین خود حجّت خدا در روی زمین نباشد «لَوْ لَا الْحُجَّهُ لَسَاخَتِ‏ الارْضُ‏ بِأَهْلِهَا»[۳۲] زمین برای آرامش و خدمت رسانی خود به ما عللی دارد. یکی از علل آن حضور مُلکی حضرت ولیّ عصر، امام زمان (ارواحنا فداه) و قبل از ایشان اجداد طاهرین او و پیغمبر خدا است و چون خداوند منّان عوالم را برای عبادت کامل خلق کرده است. عبادت کامل از انسان کامل ساخته است، انجام داده اگر او و عبادت کامل او نباشد این عالم فلسفه‌ای نخواهد داشت «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونَ».[۳۳]

علی الاطلاق بودن ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)

نماز وجود نازنین پیغمبر خدا نماز سایرین را امامت می‌کند. آن‌ها امام علی الاطلاق هستند. «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ»[۳۴] و باز آیه‌ی قرآن فرمود: «فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»[۳۵] کانون بودن، محور بودن برای عالم ذکر است. هر ذکری تا به پیغمبر اکرم وصل نشود، ذکر پیغمبر ذکر هر ذاکری را امامت می‌کند. «وَ أَرْوَاحُکُمْ‏ فِی‏ الْأَرْوَاحِ‏ وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ وَ آثَارُکُمْ فِی الْآثَارِ وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ»[۳۶] یک احاطه‌ای دارند لذا هر کار خیری به امامت کار خیر آن‌ها است. در مقام فعل هم فعل آن‌ها افعال دیگران را امامت می‌کند.

ایجاد معنویّت و برطرف کردن حجاب‌ها با وجود پیامبر اکرم و ائمّه

«رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[۳۷] آن‌ها در مقام ذات، در مقام صفات و در مقم افعال امام المتّقین هستند. نماز شب رسول خدا اگر نبود، معلوم نبود ما می‌توانستیم فرایض خود را انجام دهیم، ولی او ایجاد معنویّت می‌کند، فضا را تلطیف می‌کند، حجاب دل‌های ما را برطرف می‌کند تا ما هم با یاد خدا مأنوس شویم. سیم ما با عمل آن‌ها وصل می‌شود، روح عمل ما، عمل آن بزرگواران است.

آفرینش مخلوقاتی که فاقد عقل و نور هستند

خداوند گروه دومی از مخلوقات را آفریده است که آن‌ها فاقد عقل هستند یا فاقد نور هستند، آن‌ها حیوانات هستند، نباتات هستند، جمادات هستند، آن‌ها ضعف وجودی دارند، در حدی نیستند که به مقامات بالا حتّی به این کیفیت قدرت عروج داشته باشند و به مقام عند ربی برسند.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (4)

ملائکه «إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ»[۳۸] کسانی که پیش خدا هستند هم از عبادت حق تعالی خسته نمی‌شوند، هم هیچ وقت حالت استکبار ندارند، همیشه حالت آن‌ها حالت انقیاد است.

-‌ در آن مخلوقات ظلمات نیست؟

– نه موجودات نوری هستند.

– نه، این مخلوقات دوم که ذکر فرمودید. ظلمت در آن‌ها نیست، ولی نوری که در آن‌ها است…

– ظلمت نبود وجود است، هر مقدار آدم نقص وجود داشت، گرفتار کثرت و ظلمت است.

– پس ظلمت دارند؟

– بله. این عالم اصلاً عالم ظلمات است. عالم ماده عالم ظلمات است.

-‌ ممکن است این آیه هم باشد «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ».‏[۳۹]

ویژگی‌های موجودات عند ربی

 از ویژگی‌های موجودات عند رب این است که از عبادت خسته نمی‌شوند، استکبار هم ندارند، دوام سجود دارند. هم دوام تسبیح دارند، هم دوام سجود دارند، دائم السجده هستند ولی خستگی برای آن‌ها نیست. مقام آن‌ها مقام عند ربی است یعنی وجود، وجود نوری است، با عالم بالا سنخبّت دارد.

زوال و خستگی در موجودات مادی

 امّا خاک و گیاه با این‌که «إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[۴۰] بُعد وجه اللّه آن‌ها تسبیح خدا را می‌گویند، ولی مقام عند ربی ندارند. آن‌ها در معرض زوال و خستگی هستند. وقتی بار موجودات مادی سنگین‌تر از خودشان است فرسایشی می‌شود و از بین می‌روند، آن‌ها خستگی دارند، فرسودگی دارند؛ ولی آن‌جا فرسایش نیست. این مقام عند رب است. کسانی که عند رب هستند، هیچ وقت این عوارضی که در پایین است و ما در تمام موجودات مشاهده می‌کنیم آن‌جا این فرسایش وجود ندارد.

-‌ مقام آن‌ها جایگاه تعالی هم دارند؟

– در این هم بحث است. بعضی معتقد هستند که ملائکه هم تکامل دارند، ولی بر اساس این آیاتی که تلاوت شد «ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»[۴۱] و همین‌طور آیات دیگر نشان می‌دهد که در نور بودن آن‌ها هیچ نقصی وجود ندارد.

کم و زیاد نشدن قواعد کلّی عالم

یک ظرفی وقتی پر باشد شما هر چه از آن استخراج کنید، اگر ذاتش همان باشد، هر استفاده‌ای از آن بکنید همین است، آن‌ها مثل دو، دو تا چهار تا می‌ماند مثل قواعد کلّی عالم می‌ماند. عالم باشد یا نباشد قاعده همین است. نه در آن چیزی اضافه می‌شود و نه کم می‌شود. حالا هزاران هزار نفر از این قاعده‌ی علمی استفاده کردند، بهره بردند. چیزی به آن اضافه نشده است، هیچ کس هم از آن استفاده نکند چیزی از آن کم نمی‌شود. این سنّت‌های الهی است، قوانین الهی است، باطن این عالم است که بر این عالم احاطه دارند و این عوالم را اداره می‌کنند. بنابراین به نظر می‌رسد جای تغییر و تحوّل و فرسایش و اضافه شدن در آن‌ها نباشد علاوه بر این‌که ظاهر آیات هم همین است. «ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».

-‌ موجودات فاقد عقل norm هستند، با توجّه به این‌که عقل ندارند پس تکلیفی هم ندارند. از آن طرف اصلاً بعضی روایت داریم دو بز جلوی پیامبر به هم شاخ زدند، پیامبر فرمود: خدا روز قیامت بین آن‌ها داوری می‌کند یعنی حدیث‌ها درست نیست یا این‌که چنین عنوانی دارند؟

– اجمالاً این‌ها متشابهات است، باید به کمک محکمات آن‌ها را حل کرد. در قرآن هم داریم «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»[۴۲] حشر و وحوش را در قرآن کریم مشخّص کرده است، ولی آنچه که عقل و نقل اقتضا می‌کند پیغمبری، آموزشی، تنبیهی برای آن‌ها باشد هیچ گاه در طول تاریخ تکامل ندارند. زنبور عسل میلیون‌ها سال همین است، کبوترها همین هستند، کسی آن‌ها را مؤاخذه کند، دادگاهی داشته باشند چنین چیزی را نه از روایات استفاده می‌شود و نه از آیات استفاده می‌شود و نه عقل بشر می‌تواند آن را توجیه کند که آن‌ها هم مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند یا بقا دارند.

سوء اختیار نداشتند موجودات

در قرآن کریم ثقلان است «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»[۴۳] جن و انس هستند که مورد تکلیف هستند. امّا در مورد دیگر موجودات نزول وحی باشد، کتابی باشد، تکلیفی باشد، سر دو راهی قرار بگیرند، سوء اختیار داشته باشند. موجودات سوء اختیار ندارند، راه آن‌ها یک طرفه است. اگر بزی به بز دیگر شاخ بزند عالم، عالم ظلم نیست، درّنده‌ها که درندگی می‌کنند، اگر غیر آن نباشند از طبیعت خود خارج شدند.

اراده‌ی حیوانات تابغ غرایز آن‌ها است

یک گرگ در گرگ بودن خود معصوم است، خدا او را این‌گونه آفریده است، این خاصیّت گرگ بودن است، این ذات او است، ذاتی که قابل اکتساب نیست، موجوداتی هم که با همدیگر تنازع می‌کنند، به هم شاخ می‌زنند ذات آن‌ها است. لذا هیچ نوع تکلیفی برای آن‌ها نیست. آن‌ها مقصّر نیستند، قصور و تقصیر برای موجوداتی است که سر دو راهی قرار می‌گیرند، می‌توانند آن کار را انجام دهند، می‌توانند آن کار را انجام ندهند. بشر دارای غریزه است، ولی غریزه‌ حاکمیّت مطلق ندارد. خدای متعال به انسان اراده داده است که انسان با این اراده می‌تواند جلوی غریزه‌ی خود را بگیرد.

ولی اراده‌ی موجودات تابع غریزه است، در چهارچوب غریزه آن‌ها اراده می‌کنند و آن‌ جایی که غریزه نیست، اراده هم برای آن‌ها نیست.

اراده‌ی انسان تابع عقل و شرع است

اراده‌ی ما تابع شرع و عقل است و  جایی که از شرع و عقل استفاده نکنیم ما هم مثل حیوانات غریزی می‌شویم، دیگر نمی‌توانیم خلاف غریزه عمل کنیم. کسانی که در فساد غوطه‌ور هستند، اگر آن‌ها از این مرحله بگذرند و برای آن ها ملکه شود دیگر نمی‌توانند ترک فساد کنند، منتها در عین این‌که مجبور هستند چون سوء اختیار داشتند «الاضطِرارُ بِالاختیار لا یُنَافِی الاختیَار»[۴۴] برای آن‌ها می‌شود.

حاکم شدن غریزه بر طبیعت انسان

این آیاتی که در قرآن کریم است «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»[۴۵] یا می‌فرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۴۶] موجوداتی هستند که فقط تابع غریزه هستند، منتها چون غریزه طبیعت آن‌ها است، ولی بالعرض غریزی شدیم، خدای متعال بالذّات ما را آزاد قرار داده بود و می‌توانستیم به غریزه‌ی خود پشت پا بزنیم، ولی این کار را انجام ندادیم غریزه بر ما حاکم شد و جزء طبیعت ما شده است. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ» شده است و نمی‌شود هیچ کار انجام داد. شر الدّوام شده است.

انگیزه‌ی خلاف نداشتن ملائکه

لذا این مسائل تقریباً برای ما بیّن است و جای ابهام نیست که تکلیفی برای موجودات جز جن و انس خدای متعال مقدّر نفرموده است. ملائکه مکلّف هستند لکن انگیزه‌ای برای خلاف در وجود آن‌ها نیست. ملک اراده‌ی خلاف دارد، ولی انگیزه‌ی خلاف ندارد. حکمت نظری مثل حکمت عملی است. یعنی در ما این‌طور نیست.

در معرض تحوّل قرار داشتن موجودات ماده

گروه دوم موجوداتی هستند که مقام معلوم ندارند، در معرض تحوّل هستند ولکن رشد آن‌ها بسیار محدود است. یک گوسفند نمی‌تواند از گوسفند بودن خارج شود، او می‌تواند در گوسفند بون چاق باشد، می‌تواند لاغر باشد. ولی نمی‌تواند گاو شود، حالا بشر بیاید یک فرمول‌هایی اجرا کند، پیوند بزند یک موجود دیگری از دو موجود بسازد، این اختیاراتی است که خدا به بشر داده است. ولی این موجودات در طبیعت و خلقت خود این همان است و غیر آن هم نیست. یک بز، بز است، میمون هم میمون است و هیچ کدام نمی‌توانند مثل هم شوند. اوّلاً آن‌ها یک مخلوقی هستند که خودشان هستند و نمی‌توانند غیر از خود باشند. ثانیاً رشد آن‌ها محدود است کما این‌که سیر نزولی آن‌ها هم محدود است.

Sadighi-Tafsir-13940718-ThaqalainSite (5)

سقوط و صعود داشتن صورت‌های مختلف

خدای متعال گروه سومی خلق فرموده است یعنی از ابتدا صورت نهایی آن‌ها مشخّص نیست. صورت نهایی خود انتخاب می‌کنند به علاوه این‌طور نیست این صورتی که الآن دارند همین صورت محفوظ باشد. بلکه آن‌ها می‌توانند خود را مسخ کنند، ملکوت آن‌ها یک موجود دیگری باشد بلکه موجودات دیگری باشند یعنی همین یک موجود می‌تواند خود را به صورت موجودات مختلفی در بیاورد که در روایات دارد «یُحْشَرُ بَعْضُ النَّاسِ عَلَى صُوَرٍ یَحْسُنُ‏ عِنْدَهَا الْقِرَدَهُ وَ الْخَنَازِیرُ»[۴۷] آدم می‌تواند به صورت‌های بدی در بیاید و از این‌که انسان می‌تواند این سقوط را داشته باشد و یا آن صعود را داشته باشد که هم سقوط و هم صعود بی‌نهایت باشد.

از آیات قرآن کریم به وضوح قابل استفاده است. یک موجودی که ملک نیست تا مقام معلوم داشته باشد، ثابت باشد. حیوان هم نیست که در سقوط و صعود محدودیّت داشته باشد. می‌توانیم این را از آیات قرآن کریم استفاده کنیم. همه‌ی این‌ها مقدّمه است که ما درس اخلاق را در قرآن کریم به دست بیاوریم که خیلی حسّاس است.

-‌ شما فرمودید ملائکه عقل محض هستند، آن‌ها اراده‌ی خلاف دارند، امّا انگیزه‌ی خلاف ندارند. آیا غیر از این است که آن چیزی که آدم را به سمت خلاف می‌کشاند از غرایز و شهوات است؟ عقل می‌تواند به تنهایی به سمت غرایز برود؟

-‌ نه خود عقل هم اراده دارد. خدای متعال به عقل فرمود: «وَ أَقْبَلَ»[۴۸] اقبال کرد، فرمود: «أَدْبَرَ»[۴۹] ادبار کرد. این‌که اقبال و ادبار عقل با دستور خدا انجام می‌شود معلوم می‌شود معرض تکلیف است. هر موجودی که در معرض تکلیف قرار می‌گیرد در او اراده است. ملائکه می‌توانستند سجده نکنند، لذا از خدا سؤال کردند که «أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ»[۵۰] سؤال کردن نشانه‌ی این است که می‌توانستند سجده نکنند. ولی هرگز برای آن‌ها پیش نمی‌آید با این‌که می‌توانند. خداوند متعال فعّال «ما یَشاءُ» است، اراده دارد ولی خدا هیچ وقت ظلم نمی‌کند. اصلاً از خدا متمشی نمی‌شود با این‌که اراده دارد، ولی خلاف و قبیح از خدای متعال، از ذات احدیّت متمشی نمی‌شود. ملک هم همین‌طور، پیغمبر هم همین‌طور است، امام هم همین‌طور است. اگر ما هم به عقل مستفاد رسیدیم این‌گونه می‌شویم. اگر در بندگی این سیر را داشته باشیم به جایی می‌رسیم که خلاف از ما هم متمشی نمی‌شود.

– یعنی اگر شهوات را کنترل کنیم به تنهایی مانند ملائکه شویم باز هم احتمال سقوط است؟

– بله. امّا اگر خود نباشیم. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۵۱] اگر کاری کردیم که خدا ما را قبول کرد، تولیت ما را به عهده گرفت، آن وقت دیگر امکان ندارد کسی از ما خلاف ببیند.

– حاج آقا فکر می‌کنید با این تقسیم‌بندی که فرمودید، می‌توانیم ذکر کنیم و بگوییم همان مخلوقات نوری به عالم معنا اختصاص دارند، مخلوقات غیر نوری مثل نباتات و جمادات و حیوانات عالم ماده هستند و قسم سوم که انسان و جنیان را شامل می‌شود هم عالم مادی دارند و هم عالم معنا دارند. اگر بخواهیم مخلوقات غیر نوری مثل جمادات و نباتات را به عالم ماده اختصاص دهیم که رشد آن‌ها محدود است و روحی ندارند به آن صورتی که انسان و جن در نظر گرفته می‌شود، این آیاتی که در قرآن است چطور می‌شود در کنار آن‌ها قرار داد برای این اقسام که می‌فرماید: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۵۲]، «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ».[۵۳]

«وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ» هیچ موجودی در عالم نیست مگر این‌که اهل ذکر است «إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» در ذکر خود طلبکار نیست، بدهکار است. «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» شما آن فهم را ندارید، شما فقه تسبیح آن‌ها را ندارید. عرض کردیم وجه رب پشتوانه‌ی همه‌ی موجودات است، ملکی در باطن آن‌ها وجود دارد.

«لَا حَوْلَ‏ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».


 

[۱]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۶۴٫

[۲]– سوره‌ی ص، آیه ۷۵٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۴]– المعاد الجسمانی، ص ۸۷٫

[۵]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۶۴٫

[۶]– الکافی، ج ‏۳، ص ۴۶۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۸]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۶۴٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۴، ص ۲۴۵٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۱۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸٫

[۱۲]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۱۳]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۱۴]– سوره‌ی ص، آیه ۷۳٫

[۱۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۱۶]– سوره‌ی عبس، آیات ۱۵ و ۱۶٫

[۱۷]– سوره‌ی قصص، آیه ۸۸٫

[۱۸]– سوره‌ی الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۱۵٫

[۲۰]– سوره‌ی نازعات، آیه ۵٫

[۲۱]– تهذیب الأحکام، ج ‏۲، ص ۹۲٫

[۲۲]– سوره‌ی طه، آیه ۱۱۴٫

[۲۳]– سوره‌ی فلاتحه، آیه ۶٫

[۲۴]– سوره‌ی جاثیه، آیه ۵٫

[۲۵]– سوره‌ی فلاتحه، آیه ۶٫

[۲۶]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۵٫

[۲۷]– سوره‌ی طه، آیه ۱۱۴٫

[۲۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۹٫

[۲۹]– بحار الأنوار، ج‏ ۱، ص ۹۷٫

[۳۰]– تهذیب الأحکام، ج ‏۲، ص ۹۲٫

 [۳۱]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۱٫

[۳۲]– عقائد الإمامیه الإثنی عشریه، ج ‏۱، ص ۲۴۱٫

[۳۳]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۵۶٫

[۳۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۳۵]– سوره‌ی نور، آیه ۳۶٫

[۳۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۳۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۴٫

[۳۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۰۶٫

[۳۹]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۹٫

[۴۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۴۴٫

[۴۱]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۶۴٫

[۴۲]– سوره‌ی تکویر، آیه ۵٫

[۴۳]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۱۳٫

[۴۴]– سند العروه الوثقى، ج ‌۲، ص ۱۷۳٫

[۴۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸٫

[۴۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۴۷]– أسرار الحکم، ج ‏۱، ص ۳۸۴٫

 [۴۸]– سوره‌ی طور، آیه ۲۵٫

[۴۹]– سوره‌ی نازعات، آیه ۲۲٫

[۵۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۵۱]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۵۲]– سوره‌ی جمعه، آیه ۱٫

[۵۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۴۴٫