حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۷ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- خوردن مال یتیم از گناهان کبیره
- صرف مال یتیم در اموری که برای او منفعت داشته باشد
- معامله با مال یتیم در جهت منفعت بیشتر برای او
- اکرام یتیم در جامعه اسلامی
- مسئولیّت حفظ مال سفیه و یتیم بر عهدهی حکومت و مؤمنین
- آیاتی در مورد یتیم و سفیه
- از تصرّفاتی که به مال یتیم ضرر میرساند بپرهیزید
- سوء استفاده از مال یتیم حرام است
- حمایت دین اسلام از مستضعفین؛ ولو غیر مسلمان
- فقها امین اهل بیت (علیهم السّلام) و مکلّف به هدایت جامعه در جهت کمال
- امانت و امانت داری در فرهنگ اسلام
- عبارت «لا تَقْرَبُوا» در آیات مختلف
- حساب و کتاب مال یتیم بر عهدهی خدا
- تأمّل در آیهی ۳۴ سورهی اسراء
- ماجرای یتیم در داستان حضرت موسی و خضر (علیهم السّلام)
- احکامی راجع به حفظ مال یتیم
- به بلوغ رسیدن و شرایط ازدواج فرد یتیم
- خبث مال چگونه روی انسان اثر میگذارد؟
- پرسش و پاسخ
- دو قسم عهد و ارتباط آن با مال یتیم
- وفای به عهد در قرآن کریم
- وفای به عهد و پیمان در قاموس قرآن
- عهد اثباتی بنده با خداوند و قبول ربوبیّت او
- نهیهایی که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است
- تأکید مضاعف بر وفای به عهد و پیمان در قرآن کریم
- همیشه از انسان دربارهی عهد و پیمان پرسیده میشود
- نکتهای از آقای جوادی آملی در نحوه سؤال کردن در فارسی و عربی
- بعد از هر سختی گشایش است
- جایگاه عهد و پیمان در اسلام و اهمّیّت آن
- مسئولیّت پذیری انسان در وفای به عهد
- انواع عهد و پیمان در قرآن کریم
- پرسش و پاسخ
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
خوردن مال یتیم از گناهان کبیره
بعد از مسئلهی نهی از قتل نفس که خدا حرام کرده است، الّا بالحقّ آن هم که روشن شد، مسئلهی بعدی «لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن»[۱]، مسئلهی «لا تَقْرَبُوا» این مثل گذشته است، هر جا که خطر جدّی باشد میگویند نزدیک آن نروید. هر که نزدیک برود مصون نمیماند و چون سوء استفاده از مال یتیم، اکل مال یتیم، غصب مال یتیم از گناهان خطرناک است، خدای متعال شبیه مسئلهی زنا فرمود: «لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن».
خوردن مال یتیم جزء نادر گناهانی است که پروردگار متعال صورت مثالی آن را در قرآن بیان کرده است. شاید گناهانی که پروردگار باطن آن را اعلان فرموده است به عدد انگشتان نباشد و به دلیل لطفی که برای بندگان دارد خدا راضی نمیشود بندهی او گرفتار گودالهایی شود که بیرون نمیآید. یکی همین مال یتیم است. فرمود: «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً»[۲] خیلی عجیب است، با کلمهی «إِنَّما» آورده است. «إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً» معلوم میشود که باطن اکل مال یتیم اکل آتش جهنّم است. خطر خیلی جدّی است که خدا باطن آن را تابلو کرده است و ظاهر کرده است.
صرف مال یتیم در اموری که برای او منفعت داشته باشد
یک چنین خطری نه باید انسان را بسوزاند و نه باید لباس او بسوزد. گاهی انسان اَلو که میگیرد لباس او آتش میگیرد، بعد به خود او سرایت میکند. امّا اگر فاصله داشته باشد اَلو به آدم نمیخورد، لباس او هم نمیسوزد، خود او هم نمیسوزد. در مال یتیم باید احتراز، احتیاط، در اوج خود باشد، انسان در اطراف آن هم نگردد. این نوع پرهیز ممکن است که عوارض داشته باشد که به ضرر یتیم تمام شود. آدم احتیاط کند و از مال یتیم مراقبت نکند، خیرخواهی نکند، مال یتیم را نگیرد، در مسئلهی مضاربه، مزارعه، مساقات، بیع، شراء انواع اموری است که مال یتیم باید در جریان باشد. راکد نماند، فاسد شود و از بین برود. این است که بلا فاصله خدای متعال تدارک نمود. «إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»[۳] مگر به صورت احسن، یعنی آنجایی که منافع یتیم ملحوظ شود، رفع نیازهای یتیم از طریق این مال منظور شود، آیندهی یتیم با این مال تأمین شود.
معامله با مال یتیم در جهت منفعت بیشتر برای او
باز تعبیر حُسن را نفرمود، «أَحْسَنُ» فرمود. ممکن است انسان در مال خود یک زمینهای را از دست بدهد. بازاری است که الآن خرید و فروش است، مثلاً میگوییم فردا هم میشود این کار را کرد یا یک جنسی را به یک قیمتی میشود فروخت و در جای دیگر میشود به یک قیمت بالاتری میشود به فروش رساند. انسان در مال خود… فکر کنید که مال با منفعت زیاد نخواستیم، همین که فعلاً دم دست ما است معامله میکنیم با سود کمتر. در مال یتیم نباید اینطور برخورد کرد. آنجا باید هم از نظر کیفی، هم از نظر کمّی و هم از نظر شرایط بهترین مصلحتی که میشود برای یتیم تدبیر کرد را در پیش گرفت. بنابراین با مال یتیم هم نباید طوری برخورد کرد که خدایی نخواسته آدم وسوسه شود، کم یا زیاد مال یتیم را به مال خود اضافه کند که این حرام است، ولی رها کردن مال یتیم به حال خود اسلامی نیست.
اکرام یتیم در جامعه اسلامی
جامعه اسلامی باید خلأ نبود سرپرست را… اینها از امور حسبیه است یا حاکم باید مرکزی تعیین کند که امور یتیم را زیر نظر بگیرد، ناظر امین بگذارد، مصالح یتیم را تأمین کند و اگر نبود عدول المؤمنین مکلّف هستند که نسبت به این امر اهتمام داشته باشند.
مسئولیّت حفظ مال سفیه و یتیم بر عهدهی حکومت و مؤمنین
یتیم هم خصوصیّتی نیست. بلکه هر کسی است که در ادارهی امور خود کفایت لازم را ندارد. یک مورد یتیم است، یک مورد دیگر هم سفیه است. قرآن کریم فرموده است: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً»[۴] نسبت به اشخاصی که عقل درستی ندارند، عقل معاش ندارند، نسبت به آنها هم حکومت و اگر حکومت نبود عدول مؤمنین باید قیام کنند و نسبت به مال آنها هم تدبیر معقولی که این مال مصرف نشود، مال را مال شخص نبینیم، اقتصاد برای همه است.
آن مثالی که در جریان امر به معروف و نهی از منکر است که در روایت جامعه را به کشتی که روی آب است تشبیه کرده است؛ اگر یک نفر بخواهد جای خود را سوراخ کند بر همه لازم است که جلوی آن را بگیرند. او نمیتواند بگوید که من اینجا را برای خود کرایه کردم. اینجا مستقل از جاهای دیگر نیست. در زندگی جمعی همهی امور به هم ارتباط دارد. اقتصاد، فرهنگ، سیاست، ارتباطات، رعایت بهداشت، همهی این امور به عموم برمیگردد. یک نفر ضرر کند یک نفر ضرر نکرده است، یک عضوی دارد فلج میشود. عضو یک مجموعه و یک پیکر است. لذا خدای متعال که دین زندگی فرستاده است، دین تدبیر و مدیریت و دین جامعه است، حساب این موارد را کرده است.
آیاتی در مورد یتیم و سفیه
در مورد یتیم اینجا فرموده است و در آیهی دیگری هم مسئلهی سفیه را فرمودند.
یک آیه هم راجع به یتیم که مضمون آن این است که «لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»، «حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّه»[۵] ظاهراً اینجا دارد.
- اینجا دارد و در سورهی انعام هم دارد. «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّه وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ»
– نه، مسئلهی نکاح را در یک جایی دارد؛ «لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ»[۶]، در آنجا هم راجع به مال چیزی دارد.
- چند آیه در مورد یتامی داریم، مثلاً میفرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»[۷]، «وَ آتُوا الْیَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبیراً»[۸]
- منظور من این آیه بود.
از تصرّفاتی که به مال یتیم ضرر میرساند بپرهیزید
- اینجا لطایفی دارد. یکی «لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ» مال حلال خود را، زندگی زلال خود را با اختلاط به مال یتیم تبدیل به مال خبیث نکنید. این از آن تعبیرات استثنایی است که خدا در این مورد به کار برده است. در یک جایی فرموده است آتش اینجا، آن خبثی که در باطن انسان ایجاد میکند را متعرّض شده است. مال حلال برای انسان موجب رشد است، ولی مال حرام، آن هم مال یتیم تبدیل طیّب به خبث است.
سوء استفاده از مال یتیم حرام است
بعد در ادامه، اموال آنها را «إِلى أَمْوالِکُمْ»…
– «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ».
- ببینید هم تعبیر اکل دارد، «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ» خیلی چیز عجیبی است. واقعاً گویا گوینده خدا است؛ چقدر استعاری و لطیف. خوردن، خوردن نیست، ولی منظور از خوردن ارضای اشتهای درونی است و هم انسان با خوردن خود را اضافه میکند، ولی از مالی که مصرف میکند آن را کم میکند. عین مسئلهی غیبت میماند، آدمی که غیبت میکند مثل این است که «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیه»[۹] این آکل دارد چیزی به خود اضافه میکند و از او کم میکند. اینجا هم اکل مال تصرّفات است و هر نوع تصرّفی در مورد مال یتیم اکل مال است، ولی فلسفهی سوء استفاده از مال یتیم افزون طلبی بشر است. آدم میخواهد چیزی به مال خود اضافه کند، ولو به قیمت پایمال شدن مال یتیم. خدای متعال اینجا هم انگیزه را نشان داده است و هم خبث آن را بیان کرده است. جامعهی اسلامی میخواهد نیست سوء استفاده به مال یتیم را فرهنگ کند که این کار بسیار ناروایی است. این خبث دارد، پلید است، این کار سادهای نیست.
حمایت دین اسلام از مستضعفین؛ ولو غیر مسلمان
اجمالاً جامعهی اسلامی نسبت به ضعفا حساسیّت دارد. دین ما، دین حمایت از ضعیف است، دین حمایت از مظلوم است. بعضیها را مصداقاً بیان کرده است مانند یتیم، بعضیها را عموماً. «ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانَ»[۱۰] خدای متعال میگوید: هم در راه خدا و دین خدا جهاد کنید و هم در راه مستضعفین؛ مسلمان هم نیست، ولی یک قدرتی مسلّط شده است و دارد پدر این را در میآورد. اگر جامعهی اسلامی قدرت داشته باشد واجب است که غیر مسلمان را هم یاری کند و از چنگال ظلم نجات دهد.
روح دین ما استکبار ستیزی است، ظلم ستیزی است، مقابله با زورگوها و سوء استفاده چیها در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. یک مورد آن یتیم است که خیلی حساسیّت خاصّی است. در آیات متعدّد، به انحاء مختلف پلیدی و زشتی این امر را خدای متعال ارائه فرموده است. بنابراین خیلی مهم است.
فقها امین اهل بیت (علیهم السّلام) و مکلّف به هدایت جامعه در جهت کمال
آن وقت دایره یتیم هم… جامعهای که سرپرست ندارد، امام زمان نیامده است، این مردمی که راه را بلد نیستند ایتام آل پیغمبر هستند. فقها تکلیف دارند. یکی از ادلّهای ولایت فقیه تکلّف ایتام آل پیغمبر است. چه کسی باید امور کلّی جامعهای که سرپرست ندارد را تدبیر کند؟ این کار، کار فقها است. فقها امین اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) هستند و آنها این تکلیف را بر عهدهی علما و فقها گذاشتند. جامعهی بیسرپرست جامعهی یتیمی است و یتیم را نمیشود رها کرد. باید تکفّل کرد و امر آنها را در مسیر رشد قرار داد. این هم عقلی است و اگر روایت هم نباشد درایت است. «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون»[۱۱] عقل شما در مورد کسانی که راهی را نرفتند، راه بلد نیستند چه میگوید؟ میگوید دنبال بلد چی بروید یا اینکه «أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى» کسی که راه بلد نیست، تا به او ارشاد نشود و هدایت نشود نمیتواند راه برود. کدام است؟ اینجا مسئلهی حکومت است، «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ» مسئلهی حکومت و رهبری است.
امانت و امانت داری در فرهنگ اسلام
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»[۱۲] اینجا امانت، امانت مالی نیست. چون در امانتهای اینطوری اهلیّت شرط نیست. اداء امانت ولو از یک آدم فاسق. هر شخصی از هر کسی چیزی امانت بگیرد…، فرمود: شمشیری که با آن شمشیر پدر من را کشتند اگر به من امانت داده باشند من آن را به صاحب آن برمیگردانم. اینجا این «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»، این امانت سرپرستی است. این تدبیر امور ضعفای جامعه است که به عهدهی دانشمندان و فقیهان جامعه است. بنابراین مسئلهی یتیم هم از نظر روح کلّی دین ما است. یتیم ضعیف است، یتیم تجربه ندارد، باید عدّهای امور او را تدبیر کنند و هم حالا که لازم است از او سرپرستی شود حواسها باید جمع شود که هیچ نوع سوء استفاده از مال یتیم نشود.
این جزء کبائر مهم است، جزء گناهان کبیره است و خدای متعال نسبت به این تابلو را برجسته کرده است. «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیم»[۱۳]، «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ»[۱۴]، «لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّب»، «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً»[۱۵] خدا ایراد کار را با حکمت عالی مطرح فرموده است تا جامعهی اسلامی حواس خود را جمع کند، نسبت به یتیم بیتفاوت نباشند، هم اینقدر دیگر پست نباشند که مال کسی که پدر ندارد و سرپرست ندارد به خود اختصاص دهند.
عبارت «لا تَقْرَبُوا» در آیات مختلف
- حاج آقا در مورد این «لا تَقْرَبُوا» که من مطالعه کردم، جاهایی که قرآن میگوید نزدیک نشوید یکی در مورد جاذبهی جنسی است،
- «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى».[۱۶]
- بله، یکی در مورد مال یتیم است. «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه»[۱۷] را هم اگر در نظر بگیریم که بحث خوردن مطرح بوده است فقط در همین موارد است. «لا تَقْرَبُوا»های دیگر نداریم.
حساب و کتاب مال یتیم بر عهدهی خدا
- حاج آقا یک چند نکته هم در مورد مال یتیم است. یکی اینکه این کلمه در قرآن تکرار شده است. یک جا از عنوان اصلاح برای مال یتامی استفاده کردند که خیلی جالب است که خدا خود حسابداری اموال یتیم را هم بر عهده گرفته است. میفرماید: «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»[۱۸] خدا دارد حساب و کتاب میکند. بعد عنوان دیگری هم که به غیر از اکل و اینها دارد بحث قسط است. میفرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى»[۱۹]، یا به صراحت میفرماید: «وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامى بِالْقِسْطِ»[۲۰] این معنای قسط را هم تکرار میکند.
تأمّل در آیهی ۳۴ سورهی اسراء
حالا این آیهای که در سورهی اسراء مورد بحث ما است «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»[۲۱] چند نکته به نظر من آمد. یکی اینکه نمیفرماید: «إِلاَّ بِالَّتی هِیَ حَسَن»، میفرماید: «أَحْسَنُ» یعنی ممکن است یک نفر مال یتیم را نگه دارد و فقط از او نگه داری کند.
- ظاهراً «حَسَن» و «أَحْسَنُ» را توضیح دادیم.
- یک نکتهی دیگری که در «حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّه» است این است که آن غایت حکم نیست، غایت موضوع است. یعنی «حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّه» برای یتیم است. یتیم به بلوغ میرسد و خود او میداند چه کار کند، ولی «لا تَقْرَبُوا» هیچ وقت برداشته نمیشود. «حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّه» غایت حکم نیست، غایت موضوع است.
یکی هم اینکه این دو مسئله در یک آیه مطرح شده است. میفرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ … وَ أَوْفُوا بِالْعَهْد» شاید این ظاهر آیه نباشد، ولی برداشت میشود که گویا این یک عهد الهی است و یکی از عهدهایی که خدا با بندگان خود بسته است این است که مال یتیم را باید حفظ کنیم، نه اینکه برای آن مقصده یا چیزی ایجاد کنیم.
– یک آیهای دیگر هم من در ذهن دارم که آثار وضعی سوء استفاده از یتیم در نسلها است. «لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً»[۲۲] که آن هم نکتهی جالبی است.
ماجرای یتیم در داستان حضرت موسی و خضر (علیهم السّلام)
- یک نکتهای هم در ماجرای حضرت موسی و حضرت خضر است که ماجرای یتیم خیلی در آن تکرار میشود. یعنی در هر سه ماجرا یک یتیم است و یا یک رابطهای بین فرزند و پدر و مادر است. حالا آنجا یک فرزندی است که میخواهد به پدر و مادر ضرر بزند (قطع کلام)
- به غلامین یتیمین.
– آن بچّهای که میخواست به پدر و مادر خود ضرر بزند و حضرت خزر او را کشت که دوباره ماجرای پدر و فرزندی بود.
- آنجا ربطی به یتیم ندارد.
- بله، اینجا داشتم استثناء میکردم. ولی در آن دو ماجرای یتیم به طور مستقیم است.
- در اوّلی چطور ماجرای یتیم است؟
- «فَکانَ لِغُلامَیْنَ».[۲۳]
- نه آن برای دیوار است.
- آن آیهای که فرمودید سورهی مبارکهی نساء آیهی ۹ است.
- بله، کلّ این آیات به هم مربوط است. از چهار به بعد.
- «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَهً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریئاً * وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُم»[۲۴]
- حسابگری خدا اینجا دقیق است.
– «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیباً * لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً * وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً * إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً * یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن»[۲۵]
احکامی راجع به حفظ مال یتیم
– اجمالاً خدای متعال این احکام کلّی و جامع را در این آیات مطرح فرموده است. هم حفظ مال یتیم را و هم در این آیات «قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[۲۶] حفظ شخصیّت اینها را مورد تأکید قرار داده است و هم هشدار داده است که امروز یتیم در اختیار شما است. اگر رعایت نکنید خدا شما را میگیرد، بچّه یتیمها در دست دیگران میافتد. خدای متعال این هشدار اخلاقی و عبرت آموز را در این آیات متذکّر شده است. یک چیزی هم که دارد میفرماید: اموال اینها را وقتی به بلوغ رسیدند «بَلَغُوا النِّکاحَ» خود این یک چیزی است، خیلی نکتهی… یعنی خدا است و همه جا قشنگ صحبت میکند. اینجا مسئلهی «أَشُدَّهُ»[۲۷] نیست، «بَلَغُوا النِّکاحَ»[۲۸] است. یعنی اگر میتواند زن بگیرد و اداره کند آن وقت به او بدهید.
- «وَ ابْتَلُوا» یعنی او را آزمایش و امتحان کنید.
– بله، ببینید آیا بلوغ جنسی پیدا کرده است یا نه؟ باز دقّت میکند غبطهی خود کسی که امین است، میگوید وقتی میخواهید مال او را بدهید شاهد بگیرد، فردا شما را مورد بازخواست قرار ندهد، هم زحمت او را کشیدید و هم او مدّعی شود و بگوید که به من پرداخت نشده است.
به بلوغ رسیدن و شرایط ازدواج فرد یتیم
دین زندگی به معنی واقعی است. خدا سکولارهایی که قابل هدایت هستند هدایت کند، وگرنه آنها را لعنت کند. دین به این قشنگی که وارد ریز زندگی بشر شده است. آن وقت بگویند این حکومت نمیخواهد، دستورات اخلاقی هم اینطور گفته است. خیلی بیانصاف هستند و خیلی بیدین هستند.
– «أَشُدَّهُ»[۲۹] یعنی به سن ازدواج برسد به او بدهیم؟
- نه، «بَلَغُوا النِّکاحَ»[۳۰] داشت. اینجا «أَشُدَّهُ»[۳۱] است. این شد را بر وزن جد نوشتند، به معنی گره زدن است. منتها چون انسان با گره کار را محکم میکند سن هم به جایی برسد که استخوانها استحکام پیدا کرده است، فکر استحکام پیدا کرده است. اینجا میگویند به مرحلهی استحکام رسیده است.
- حاج آقا اگر این دو آیه را کنار هم بگذاریم میشود نتیجه گرفت که سنّ ازدواج رسیده است نه اینکه (قطع کلام)
- بله، این هم نکتهی قشنگی است. اینها همدیگر را تعاون میکنند. قرآن کریم همینطور است. آیات آن همه زئیر یکدیگر هستند. این هم یک چیزی است که هم باید استحکام بدنی داشته باشد و هم شرایط اداری زن و بچّه را داشته باشد.
- یعنی نکاح منظور همان بلوغ میشود؟
- بلوغ است دیگر. منتها چرا این را آورده است؟
خبث مال چگونه روی انسان اثر میگذارد؟
- ببخشید این «لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّب»[۳۲] چطور شما استفاده کردید که… چون بدل کردن مال پست با مال طیب مدّ نظر است. خبث انسان چطور از اینجا مطرح میشود که اگر این کار را بکند خود انسان خبیث میشود؟
– وقتی کسی با خبیث ارتباط دارد «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ»[۳۳] است. منشأ اکل خبیث خبث درون است. کارهای انسان تبلور انگیزه و باطن آدم است. به علاوه کار حرام در باطن انسان اثر میگذارد. هم باطن خبیث است که انسان را به اکل خبیث وادار میکند و هم اکل خبیث منشأ خباثت روح میشود. عمل و عکس العمل است.
پرسش و پاسخ
- در ادامه میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلا»[۳۴]
– حاج آقا یک سؤالی نسبت به این آیه به ذهن ما رسیده بود. خداوند در آیهی اوّل سورهی انعام مائده است که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[۳۵] این «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» چه فرقی با «أَوْفُوا بِالْعَهْد»[۳۶] دارد؟
- حاج آقا حضرت علّامه در این آیه میفرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»[۳۷] در ابتدای این آیه هم است. آقای علّامه طباطبایی میفرماید: «لا تَقْرَبُوا» یک طور مبالغه است که دارد بیان میشود.
- مبالغهی چه چیزی است؟
- شما فرمودید در آن آیه چون عمل زنا قبح داشته است، مبالغه یعنی اصلاً نزدیک این عمل هم نشوید، نه اینکه آن را انجام ندهید. در ابتدای فرمایش شما فرمودید خوردن مال یتیم اینقدر قبح بالایی دارد که –شما فرمودید فکر میکنم به اندازهی انگشتان دست هم نباشد که خداوند بعضی اعمال را اینطور مشخّص کرده باشد- خدا فرموده است نزدیک این نشوید. حالا اگر میخواهید نزدیک این شوید «إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»[۳۸] مگر تا آن زمانی که آن شخص به آن شرایطی برسد که یا بتواند ازدواج کند یا خود او مدیریت زندگی داشته باشد.
این «أَوْفُوا بِالْعَهْد» اینطور به ذهن من میرسد، دارد شدّتی که اوّل آیه میگوید را تأکید میکند. دارد مال یتیم خوردن را که اینقدر قبح دارد، اینقدر به ناحق خوردن آن عذاب دردناکی دارد که نزدیک آن نشوید. بعد میفرماید: آن چیزی را که بر عهده گرفتید نسبت به یتیم انجام دهید «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلا» بدانید که باید یک طور پاسخ دهید. یعنی دارد روی این قبح مال یتیم به ناحق خوردن تأکید میکند، یعنی دارد آن را مهم در نظر میگیرد.
این فرمایش آقای رضازاده هم که فرمودند شامل هر کسی نیست. اگر عهد بگویم این محدود به یک عدّهی خاصّی میشود که خدا با آنها عهد بسته است تا بتوانند این «بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» را اجرا کنند، تا آنها به یک سنّی برسند که بتوانند مال خود را مدیریت کنند. پس اگر عهد باشد مخصوص برای کسی است که بتواند «بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» را رعایت کند. بیشتر این به ذهن میرسد که این تأکیدی برای مال را به ناحق نخوردن است.
- آن باب عطف که آن دفعه عرض کردم هنوز برای من جا نیفتاده است. آن بابی که… اینجا ختم شده است به آیهی «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ». این بابها را نمیدانم چطور است. اگر باب اصنافیه بگیریم یا اگر نه، به آن آیهای میخورد که…
- در جلسهی اوّل عطفها را گرفتیم. در جلسهی اوّل نموداری کشیدم و عطفها را همه مشخّص کردم.
- این وفای به عهدی که میگویند هم این طرفی دارد و هم آن طرفی دارد. این طرف این میشود که به طور مثال یعنی من یک عهدی بستم یا ولی کسی شدم که یتیم است. این یتیم که بزرگ شد خود این یتیمی کسی میشود که از من سؤال دارد، سائل است که آن معامله و یا آن عهدی که بستید یا آن مالی که دست شما بود چطور با آن برخورد کردید؟ از آن کم شد یا به آن اضافه شد. اینها مورد سؤال است.
- آقای محمدی مطالعه کردید؟
- المیزان.
- در المیزان چنین چیزی نیست.
- ما اینقدر باید به قرآن اهمیّت دهیم که پیغمبر ما شکایت نکند. آنجا خدای متعال رسماً به دادگاه عدل الهی شکواییه تقدیم میکند «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[۳۹] شما علما هستید، طلبههای خوب ما هستید. این «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً»[۴۰] شامل همهی شما است.
دو قسم عهد و ارتباط آن با مال یتیم
- در مورد عهد بیان کردند که عهد چون اطلاق دارد دو قسم است. یعنی عقودی که بین بندگان مطرح است یعنی بین دو نفر بسته میشود که این هم یکی از مصادیق عقود است. دوم بحث عهدی است که بین خدا و بنده بسته میشود. لذا از این حیث احکام شرعی میشود دربارهی عهدی که بین خدا و بنده بسته میشود. لذا وقتی اطلاق آورده است کلیّت آن همه را در برمیگیرد و این بحث «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیم»[۴۱] یکی از احکامی است که خدای متعال حکم کلّی آن را بیان میکند. در واقع «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[۴۲] یک از آن مسائل بحث «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیم» است.
وفای به عهد در قرآن کریم
- آقای بیگی شما بفرمایید.
– حاج آقا اینکه وفای به عهد واجب است از دو قسمت میشود برداشت کرد. یکی همین صیغهی عهد «أَوْفُوا» است و یکی هم اینکه در قیامت از عهد سؤال میشود و از غیر واجب هم سؤال نمیشود. یعنی از این دو حیث وفای به عهد واجب است.
- حالا این را کمی باز کنید. این کلمهی «أَوْفُوا» مطلب دارد. کمی تأمّل کنید ببینید چه میخواهید از این بیان کنید.
وفای به عهد و پیمان در قاموس قرآن
- «أَوْفُوا بِالْعَهْد»[۴۳] کلمهی وفا، همین وفایی که میگویند آدم باید در رفاقت وفا داشته باشد یعنی کم نگذارد. خدا مسئلهی گرفتن جان بندگان را وفات فرموده است، فوت نیست وفات است. وفات یعنی چیزی کم نمیگذارد. استیفای دین هم اینطور است. کسی از کسی طلب دارد، تا آن ریال آخر را بگیرد، وقتی تمام طلب خود را گرفت استیفای دین میشود و تا همه را نگرفته است استیفا نشده است. در مسئلهی عهد هم اینطور است. کسی عهد یا تعهّد، التزام یا قراری در چهارچوب شرع با مسلمان گذاشت یا با خود گذاشت فی الجمله عمل کردن کفایت نمیکند. «أَوْفُوا بِالْعَهْد» به تمام معنا به عهد وفا کنید، یعنی هیچ نقصی نداشته باشید. آنچه بر عهده گرفتید، عهدهی خود را بری کنید و هیچ چیزی باقی نگذارید. این مسئلهی وفا است.
تأکید در انجام عهد همه جانبه است. آن وقت اگر الف و لام العهد عهد باشد، ممکن است عهدی که در سورهی مبارکهی یاسین است «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمً»[۴۴] که خدای متعال روز قیامت به رخ بندگان خواهد کشید. من با شما معاهده نداشتیم که «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»؟ «وَ أَنِ اعْبُدُونی» عهد الله است.
عهد اثباتی بنده با خداوند و قبول ربوبیّت او
ما یک عهد اثباتی داریم و یک عهد سلبی. عهد اثباتی این است که ما با خدا «بَلى» را گفتیم. فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»[۴۵] ما هم گفتیم «بَلى» یعنی پذیرفتیم که او رب است و من عبد هستم. میخواهم تحت ربوبیّت او باشم، او را عبادت کنم، او را اطاعت کنم. قهراً، بالملازمه غیر از او را نباید اطاعت و عبادت کنم. شیطان را نباید اطاعت کرد. در تمام معاصی ردّ پای شیطان است. او در تمام معصیتها سهیم و شریک است. لذا ترک مطلق معصیت ترک عبودیّت شیطان است و انجام هر نوع معصیّتی شرک است و اطاعت شیطان. این در آن آیهی اوّلی که مورد بحث ما بود گفته شد.
ممکن است این «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً»[۴۶] اگر ما اینجا الف و لام را، الف و لام عهد بگیریم کلّی میشود. یک مورد آن «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» میشود. امّا اگر کسی بگوید «الأقرَب» همین «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ» است. این عهدی از جانب خدا است و خدا هم از این مسئولیّت، از این امانت داری که به عهده گرفتید مسرور خواهید بود.
این نکته هم درست بود که آقای بیگی گفتند. هم پروردگار متعال… امر اگر در اصول ثابت شود که دلالت بر وجوب میکند. «أَوْفُوا بِالْعَهْد» واجب است و «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً» این را تأکید میکند. ولی اگر گفتیم امر اعم از استحباب و وجوب است تا قرینه چه باشد، آن مسئولاً قرینه است برای اینکه «أَوْفُوا» هم ایجاب و فرض است.
نهیهایی که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است
- چند نکته وجود دارد. تا الآن چند نهی داشتیم اکثراً نهی بوده است. به غیر از یک جایی که «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى»[۴۷] ما بقی همه نهی بوده است. «وَ لا تَقْتُلُوا»[۴۸]، «وَ لا تَجْعَلْ یَدَک»[۴۹]، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»[۵۰]، «وَ أَوْفُوا الْکَیْل»[۵۱]، «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْد»[۵۲]
- «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف»[۵۳] و …
- یکی از اساتید یک نکتهای را میفرمودند. اینجا که خدا امر را به صورت جمع مطرح میکند و میفرماید: «أَوْفُوا» منظور این است که این کار، یک کار دسته جمعی است. نه اینکه تک تک و جدا. یعنی یک کاری است که همه دسته جمعی و به صورت یک جریان اجتماعی باشد. یعنی یک برداشت این شکلی از عوامل جمع برداشت میکردیم.
تأکید مضاعف بر وفای به عهد و پیمان در قرآن کریم
نکتهی بعدی این است که این عهد در اینجا تکرار شده است. در صورتی که میتوانست بگوید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّهُ کانَ مَسْؤُلاً» این «هُ» را میتوانست به این عهد برگرداند، ولی تکرار لفظ عهد میکند. چون معرفه است نمیتوانیم بگوییم تأسیس است. چون الف و لام دارد معرفه در یک کلام تکرار شود، تکرار است، تأسیس نمیتواند باشد. یعنی نمیتوانیم بگوییم این عهد غیر از عهد قبلی است، یک چیز است.
دائماً اینطور است که خدا دارد یک شعاری را درست میکند. «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» جمله را دارد به صورت شعاری ایجاد میکند که معنا را به طور کامل با خود حمل کند. «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلا» این هم دارد یک جمله را کامل میکند که یک تأکید مضاعفی در کلام ایجاد شود.
همیشه از انسان دربارهی عهد و پیمان پرسیده میشود
یکی هم در این معنای این ضمیر اسم کان است که «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ» چه کسی؟ «کانَ الانسان مَسْؤُلا أن العهد» ما تا الآن انسان نداشتیم، ولی اینجا این «کانَ» را آورده است برای اینکه دارد یکی از سنّتها را میگوید. این «کانَ» که اینجا دارد میآید معنای دوام و ثبوت را میرساند. درست است که ماضی است، ولی چون اشاره به سنّت الهی میکند ظاهراً اینطور است که دائم است، یعنی همیشه از انسان دربارهی عهد پرسیده میشود و اینطور نیست که پرسیده میشود «مَسْؤُلاً» و روز قیامت از او پرسیده میشود. شما بفرمایید که این برداشت درست است یا نه؟ یعنی انسان دائماً باید پاسخگوی عهود خود باشد، نه اینکه فقط روز قیامت باید از او بپرسند.
نکتهای از آقای جوادی آملی در نحوه سؤال کردن در فارسی و عربی
یک نکتهای هم آقای جوادی آملی روی آن تأکید داشتند و همین مسئلهی سؤال بوده است که میفرمودند در فارسی و عربی با هم متفاوت است. وقتی در فارسی میگوییم از فلانی بپرس، یعنی مسئول و آن کسی که ما باید از او بپرسیم یک شخص است. مثلاً میگوییم از زید بپرس. نه اینکه دربارهی زید بپرسیم یعنی از خود زید بپرسیم، ولی در عربی آن «عنه» بر سر «مسئول عنه» در میآید. وقتی میگوییم از عهد سؤال میپرسند نه اینکه عهد وجود خاصّی است که از عهد باید بپرسم، نه از انسان میپرسند که با عهد چه کار کرده است؟ همیشه یک تفاوتی را… هر جا که ایشان یک سؤالی را مطرح میکند همیشه این نکته را کنار آن میگوید که ما گفتیم یک نقل قول از ایشان داشته باشیم. حالا معنای این «کانَ» و این تکراری که گفتیم را شما بگوییم که چطور است.
بعد از هر سختی گشایش است
- اینها همه نکات قابل توجّه و مبتلا به است. در آیات کریمهی «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۵۴] آنجا عسر الف و لام دارد، معرفه است ولی یسر نکره است. لذا استفاده میکنند که این عسر یک عسر است، خدای متعال با هر عسر دو یسر مقدّر فرموده است. «الْعُسْرِ» چون با الف و لام است یکی بیشتر نیست، ولی در یسر چون نیاورده است دو تا است. خدای متعال بشارت میدهد به این کسانی که تحمّل سختیها را میکنند، برای آنها بشارت باد که خدای متعال در کنار هر سختی دو گشایش قرار خواهد داد.
جایگاه عهد و پیمان در اسلام و اهمّیّت آن
اینجا هم همانطور که ایشان گفتند این «العهد» که دو بار آمده است نمیشود تأسیس باشد، بلکه جز تأکید چیزی دیگری نیست. این نشان میدهد که عهد در اسلام جایگاه خاصّی دارد. کمتر مسئلهای است که اینقدر پوشش عمومی در زندگی بشر دارد. یعنی همهی زندگی اجتماعی ما بر مبنای احترام به قراردادها و عهود است. هم در جامعهی بین المللی، هم در بازار، هم در ادارات، در سازمانها. آن چیزی که همه را مرتبط میکند اعتنای به این قراردادها است. اگر اعتبار قرارداد برود، مانند رشتهای که همهی دانهها را به خود منظّم کرده است. شما این رشته را پاره کنید دانهها همه به هم ریخته است.
لذا اسلام مسئلهی عهد را خیلی مهم شمرده است و در کشورهای غربی هم این مسئله مهمتر است تا «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ، لَا یَسْبِقُکُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ»[۵۵] آنجا نظم یعنی همین. چیزی که قانون است، قانون است. جای چون و چرا نیست، چای سؤال نیست. قانون عهد است. وقتی میگویند قانون اساسی میثاق ملّی است، این درست است. یک عهد میثاق است، عهد عمومی است، مردم رأی دادند و پذیرفتند. انسان بعضی چیزها را لفظی نپذیرفته است، ولی در او مطوی است.
مثلاً وقتی یک شخصی راننده تاکسی میشود به این معنی است که هر مسافری دست بلند کرد باید بایستد و عمل کند. عهد ضمنی است و پذیرش است. بعضی شغلها را ولو امضا نکرده باشد، ولی پذیرفتن این امر التزام شود التزام به لوازم آن هم است. از لوازم آن این است که این جا به جاییها را درست انجام دهید. اگر به این عهد احترام داشته باشد جامعه یک جامعهی منظّم و متعهّد میشود، یک جامعهی قابل قبول میشود. امّا مثلاً چک یک عهد است، برای یک زمانی مقرّر کرده است و زمان آن هم آن را نمیدهد، معاملاتی داشته است، این خانهی خود را فروخته است. بنا بوده که فلان جنس را فلان وقت بدهد نمیدهد. این ورشکستگیها میشود، میشود این هرج و مرجی که امروز کشور ما را تهدید میکند.
این است که خدای متعال دو بار این را گفته است، یک چیز است. ضمیر هم نیاورده است، خود آن را آورده است «إِنَّ الْعَهْدَ».[۵۶] این نقشی است که مسئلهی عهد در جامعه دارد «عَنْهُ مَسْؤُلا».[۵۷]
مسئولیّت پذیری انسان در وفای به عهد
یک نکتهای است که ایشان از آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) نقل کردند که در مورد عهد سؤال میشود. کجا سؤال میشود؟ این مسئولیّت کجا ندارد! هر کسی کوتاهی کند مسئول است. یک نکتهی دیگری هم است که در تمثّل اعمال است، در تجسّم اعمال که علّامه طباطبایی بحث مفصّلی در این جهت دارد. این اعمال هم در روز قیامت تشخّص پیدا میکنند، تمثّل پیدا میکنند و هر عملی که به عهدهی ما بوده است اگر ایفا نکردیم آنجا خود این عمل هم از شکایت میکند و از ما سؤال میکند. احتمال هم است. بنابراین این هم یک نکته است.
انواع عهد و پیمان در قرآن کریم
نکتهی دیگر این است که در این عهد سه احتمال است. یک احتمال عهد فطری است که خدای متعال از همه گرفته است. احتمال دوم این است که عهود تشریعی است. خدای متعال اموری که از ما خواسته است، ما نسبت به همهی الزاماتی که شرع کرده است تعهّد داریم. احتمال سوم این است که به همهی این تعهّداتی که در این آیات بود… یک احتمال هم آخرین مورد بود. اینها همه احتمالات است. اگر بگوییم همه را شامل میشود هیچ منعی ما نمیبینیم.
- دومین مورد تشریعی بود، سومین مورد چیست؟
- سومین مورد همین آیاتی که یکی بعد از دیگری میآید و الزاماتی که در اینجا میآید.
- این تشریعی میشود؟
- همهی اینها عهد هستند.
- یک محدودی از تشریع است، نه اینکه همه تشریعی نیست. غیر از اینها ما الزامات دیگری داریم. احتمالات هم است، ولی جامع آن این است.
پرسش و پاسخ
از اطلاق «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»[۵۸] میشود استفاده کرد، حالا چه طرف مسلمان باشد، نباشد.
- از اطلاق آن استفاده میشود و به علاوه حدیث هم در این است که سه چیز است، متعلّق آن هر چه میخواهد باشد، خدای متعال در نقد خود مؤاخذه میکند. یکی مسئلهی احسان به والدین است که والدین آدم میخواهد کافر باشد یا مؤمن باشد، میخواهد آدم خوبی باشد یا آدم بدی باشد اطلاق دارد. آدم باید حریم پدر و مادر را نگاه دارد.
دوم امانت است. هر کسی امانتی را اخذ کند، طرف هر کسی میخواهد باشد، امانت قید ندارد، باید به صاحب آن برگردد. سوم هم همین عهد است، با هر کسی میخواهد باشد.
- استاد اینجا مخاطب بنی آدم است؟ در سورهی مبارکه یاسین «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[۵۹] مخاطب آن بنی آدم است؟
- بله. این نکته هم خیلی درست بود. ایشان هم در آنجا که صیغهی جمع آورده است و دستور داده است استثنا ندارد، جامعه بودن آن به اینها است. یکی هم «کانَ»[۶۰] است. در روایت هر جا «کانَ یَقُول»[۶۱] دیدید، دلیل بر این است که این یک مورد نفرموده است، بلکه یک چیزی بوده است که مستمر نفرموده است. اینجا هم «کانَ» آورده است استمرار را میرساند.
[۱]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲؛ سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۱۰٫
[۳]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲؛ سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۴]– سورهی نساء، آیه ۵٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲؛ سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۶]– سورهی نور، آیه ۵۸٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۲۰٫
[۸]– سورهی نساء، آیه ۲٫
[۹]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۱۰]– سورهی نساء، آیه ۷۵٫
[۱۱]– سورهی یونس، آیه ۳۵٫
[۱۲]– سورهی نساء، آیه ۵۸٫
[۱۳]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲؛ سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۱۴]– سورهی نساء، آیه ۲٫
[۱۵]– همان، آیه ۱۰٫
[۱۶]– سورهی اسراء، آیه ۳۲٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۳۵٫
[۱۸]– همان، آیه ۲۲۰٫
[۱۹]– سورهی نساء، آیه ۳٫
[۲۰]– همان، آیه ۱۲۷٫
[۲۱]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۲۲]– سورهی نساء، آیه ۹٫
[۲۳]– سورهی کهف، آیه ۸۲٫
[۲۴]– سورهی نساء، آیات ۴ تا ۶٫
[۲۵]– همان، آیات ۶ تا ۱۱٫
[۲۶]– همان، آیه ۸٫
[۲۷]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۲۸]– سورهی نساء، آیه ۶٫
[۲۹]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۳۰]– سورهی نساء، آیه ۶٫
[۳۱]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۳۲]– سورهی نساء، آیه ۲٫
[۳۳]– سورهی نور، آیه ۲۶٫
[۳۴]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۳۵]– سورهی مائده، آیه ۱٫
[۳۶]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۳۷]– همان، آیه ۳۲٫
[۳۸]– همان، آیه ۳۴٫
[۳۹]– سورهی فرقان، آیه ۳۰٫
[۴۰]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۴۱]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲؛ سورهی إسراء، آیه ۳۴٫
[۴۲]– سورهی مائده، آیه ۱٫
[۴۳]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۴۴]– سورهی یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۴۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۲٫
[۴۶]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۴۷]– سورهی بقره، آیه ۱۷۷٫
[۴۸]– سورهی اسراء، آیات ۳۱ و ۳۳٫
[۴۹]– همان، آیه ۲۹٫
[۵۰]– همان، آیه ۳۲٫
[۵۱]– همان، آیه ۳۵٫
[۵۲]– همان، آیه ۳۴٫
[۵۳]– همان، آیه ۲۳٫
[۵۴]– سورهی شرح، آیات ۵ و ۶٫
[۵۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۷، ص ۵۱٫
[۵۶]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۵۷]– همان، آیه ۳۶٫
[۵۸]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۵۹]– سورهی یس، آیه ۶۰٫
[۶۰]– سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۶۱]– سورهی جن، آیه ۴٫
پاسخ دهید