حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۷ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- بدیع بودن سبک تربیتی قرآن کریم
- توحید روح دین
- منع از کشتن فرزند به دلیل مشکل مالی
- مسئلهی خطر جاذبههای غریزی در انسان
- محدود بودن غرایز حیوان و محدود نبودن غرایز انسان
- وحی تکوینی به حیوانات
- قرار دادن مجرای خاص برای غرایز جنسی
- سؤال در مورد راهکاری برای حل کردن نیاز جنسی نوجوانان
- لزوم یک حرکت ملّی برای برطرف کردن نیازهای جنسی جوانان
- نیاز به پخته کردن احکام خام
- خطر اجرای بیحساب متعه در جامعه
- پیشنهادی برای حل کردن این مشکل
- کمتر نبودن خطر قوّهی غضب از شهوت
- حکمت بودن قرار دادن قصاص
- قرار دادن حصار از طرف خدا برای محفوظ ماندن انسان
- قصاص برای حفظ نفس
- پنج جبهه که خداوند از آنها حفاظت کرده است
- اسلام دین تأمین امنیت در ابعاد مختلف جامعه
- حرام شمرده شدن قتل از جانب خدای متعال و استثنائات آن
- نصرت خدا به مقتول از طریق قانون قصاص
- حدّ نصرت مقتول
- ایجاد توازن با توحید و اصلاح خواستها
- شبههای در مورد استفاده از کلمهی اسراف در مورد قتل
- معانی مختلف فاحشه در کتب لغت
- حرمت نفس انسانی از نظر خداوند
- کتاب مفردات راغب و مصباح المنیر دو کتاب مهمّ لغت
- مهم معرّفی شدن نفس انسانی توسّط خدای متعال
- علّت کشته نشدن بعضی از افراد توسّط ائمّه (علیهم السّلام)
- اهمّیّت مکتب اسلام برای نفس انسانی
- اذعان آیهی قرآن به خونخواهی امام زمان (علیه السّلام) از قاتلان امام حسین (علیه السّلام)
- انتقام امام زمان (علیه السّلام) از راضی شدگان به قتل امام حسین (علیه السّلام)
- فتوای فقهی مربوط به آن
- داشتن دستور خاص برای ائمّه (علیهم السّلام) از طرف خدا
- حجّت بودن فعل و قول و تقریر امام
- مملوک بودن همه چیز در پیشگاه خدا
- حکیمانه بودن افعال خداوند
- عدم مغایرت کشتن ذریّهی قاتلین امام حسین با آیهی قرآن از زبان امام صادق
- اثبات قتل توسّط دادگاه و اجرا بر عهدهی ولی
- سه نوع برخورد در هنگام قصاص قاتل
- ضرورت وجود حکومت اسلامی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
بدیع بودن سبک تربیتی قرآن کریم
سبک تربیتی قرآن کریم، سبک بدیعی است. جامعیّت قرآن، واقعبینی قرآن، تطابق تشریع با تکوین. همینطور که بدن ما یک مجموعهای است با اینکه هر کدام از اعضا یک وظایف خاصّی دارد ولی یک روح حاکم است و مسائل آن جدای از هم نیست. آیات قرآن شریف هم دستهبندی نشده است، که یک فصل مربوط به یک چیز باشد، یک فصل دیگر مربوط به یک چیز دیگری باشد.
توحید روح دین
خداوند سبحان توحید را روح دین قرار داده است. همه چیز در ارتباط با او سنجیده میشود، همه چیز در ارتباط با یکدیگر مطرح میشود و همه هم رشتههایی است که از یک کانون جریان پیدا میکند. پروردگار عزیز اوّل مسئلهی توحید را مطرح کرد، بعد احسان به والدین بود ضمن اینکه مجرای تقرّب به حق تعالی را خدای متعال منظور فرموده است که احسان به والدین وسیلهی قرب به خدا است و از اقرب طرق الی الله است.
منع از کشتن فرزند به دلیل مشکل مالی
بعد وارد مباحث اخلاقی، فردی، اجتماعی، سیاسی، روحی و جسمی شدند. فرمودند که فرزندان خود را به خاطر اینکه نکند گرفتار املاق بشوید، نکشید و هم ارتباط فرزند با پدر را خدای متعال یک ارتباط ناگسستنی… و هم درس توحید داد. شما که روزی رسان نیستید، به دست شما که نیست. شما با توهّم یک عضوی از خود را، یک جریانی از بقای وجود خود را قطع نکنید. آنجا هم باز سرپرستی خدا، مدبّر بودن خدا، عنایت خدا، به اولاد و والد آنها، بُعد توحیدی دارد.
مسئلهی خطر جاذبههای غریزی در انسان
بعد فرمود: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»[۱] مسئلهی خطر جاذبههای غریزی در وجود انسان است. در وجود انسان مجموعه غرایزی است که اینها شهوت نامیده میشود. یعنی گرایشها است، اشتهاها است، میلها است، رغبتها است و ضرورت دارد که اینها مهندسی بشود، چهارچوب پیدا بکند، از آن جهت که میل انسانی و غریزهی انسانی تکویناً محدّد نیست.
محدود بودن غرایز حیوان و محدود نبودن غرایز انسان
غرایز حیوانات محدّد است. مثل بشر بیحساب و کتاب مطالبه ندارد. بسیاری از حیوانات با هم زندگی میکنند، هیچ جفتگیری هم ندارند تا آن وقت که باید حامله بشود. آن وقت، وقتی مسئلهی انعقاد حاصل شد، دیگر نر هوس ماده را نمیکند، ماده هم همینطور است. غرایز، غرایز کنترل شده و حساب شده است. این زنبور عسل هیچ آموزشی ندارد ولی مأمور دم در هیچ وقت هوس نمیکند برود ملکه بشود. ملکه از اوّل با آن سیستم ساخته شده است، یعسوب است. این ملکه آموزش ندیده است، خدا این را در وجود او قرار داده است. برای آن زنبوری هم که میرود روی گل مینشیند، آن هم باز غریزه است.
وحی تکوینی به حیوانات
«وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً»[۲] این وحی تکوینی است، تشریعی نیست، ذهن ندارد. خود هندسهی وجود او را اینطور قرار داده است، محدّد است. ولی اشتهاهای انسان محدّد نیست. اینکه شرع و عقل میآید مکمل هستند به آدم اندازهگیری را القاء میکند، باید مهندسی را خود تو توجّه داشته باشی.
قرار دادن مجرای خاص برای غرایز جنسی
لذا غریزهی جنسی حق است، یک طلب وجودی است، یک میل است، میل قوی و قدرتمندی هم است. اگر کنترل نشود، آدمی را به بیراهه میکشد، آدمی را تباه میکند. لذا خدای متعال اوّل سراغ شهوت رفت و خواست آن را مهندسی بکند، خطکشی بکند، کانالکشی بکند که اعمال غریزه در این مسیر هدر دادن نیرو است. سد را نباید باز بکنی، یک مرتبه برود و همه چیز را ببرد. بلکه مجرای خاصّی دارد، باید از آن استفاده بکنی. باید با یک سدّی جلوی سیل غریزه گرفته بشود تا بشود به طور سالم مزرعهها را با آن آبیاری کرد، حاصل بدهد. اگر ما مجرای خاصّی برای غریزه قرار ندادیم، این سیل تمام کشتهها را از بین میبرود. دیگر چیزی برای انسان نمیماند. بعد از مسئلهی جاذبه میرود در قسمت دافعه. فرمود که: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»[۳]
- قبل از این مجرا را فرمودید همان حلال میشود دیگر؟
– بله دیگر. وقتی مجاری ممنوعه را معیّن میکند، حلال آن مشخّص است.
سؤال در مورد راهکاری برای حل کردن نیاز جنسی نوجوانان
- الآن ما در مدارس با جوانها و نوجوانها هستیم، الآن بیش از ۸۰ درصد بچّهها در این زمینه اسیر شدند و حتّی بچّهای که الآن اوّل دبیرستان است، الآن دنبال این است که ازدواج بکند، شاید در آن فشار به او واجب شده باشد، تمرکز ندارد درس بخواند، تمرکز ندارد دیگر از آن طرف هم میداند نباید گناه بکند و مشکلاتی هم از آن طرف دارد. این طرف هم اینطور دارد به او فشار میآید. در یک چنین شرایطی این نوجوانها را الآن چه کار بکنیم ؟
لزوم یک حرکت ملّی برای برطرف کردن نیازهای جنسی جوانان
- دعا بکنید خدای متعال یک دولت اسلامی به ما بدهد که هم بتوانند حساب شده نیازها را محاسبه بکنند برای رفع نیازها در ابعاد مختلف آن که یک بعد آن غریزهی جنسی است. در ابعاد هنری، اقتصادی، انواع گرایشهایی که انسان دارد و جوانهای ما بیشتر مبتلا هستند برای همهی اینها چارهجویی بکن. این یک حرکت ملّی میخواهد. بنده و جنابعالی نمیتوانیم طرح بدهیم. اگر یک فرهنگ صحیحی بود و این مسئلهی متعه را حساب شده، هدایت شده سامان میدادند بسیاری از مشکلات جوانها بدون اینکه به زندگی آیندهی آنها صدمه بزند…
نیاز به پخته کردن احکام خام
چون این خطری که متعه دارد از اوّل بچّه دله بار میآید این دیگر بعد صاحب زندگی خود هم نمیشود. میداند راههای دگیری هم وجود دارد آن تمرکز خود را از دست میدهد ولی اگر یک چهارچوبهایی را حسابگرانه، متفکّرین و کسانی که در مسائل تربیتی جامعهشناسی، روانشناسی اینها خبره هستند احکام دین را که این موادّ خام است، در اختیار ما است، سرمایه است، این سرمایه را همینطور که نفت را استحصال میکنیم، دویست برابر از آن به دست میآوریم، احکام دین هم معادن است که در اختیار ما است، ما میتوانیم از اینها خیلی استفاده بکنیم. ولی چون ما اشراف به همهی ابعاد نداریم و همهی امکانات هم در اختیار ما نیست، میترسیم بگوییم به دنبال این مسائل بروند، خطرناک است، هیچ وقت نمیتوانیم این حرف را بزنیم.
خطر اجرای بیحساب متعه در جامعه
آن وقت زنها هم قابل اعتماد نیستند، هم از نظر بیماری قابل اعتماد نیستند، انواع بیماریها امروز نسل جوان را تهدید میکند و هم احیاناً رها نمیکنند، خطرات مختلفی وجود دارد. به علاوه اینها گاهی اصلاً حرام و حلال را رعایت نمیکنند. حالا با یک نفر است، بدون نگه داشتن عدّه با یک نفر دیگر هم رابطه دارد ولی اسلام نیازها را منظور کرده است، بنبست ندارد ولی ما چه کار بکنیم؟ ما امکاناتی نداریم، دولت دینی نداریم.
پیشنهادی برای حل کردن این مشکل
- میشود پیشنهاد عرض بکنیم چون ما بخواهیم منتظر دولت باشیم یا منتظر اینکه یک اتّفاقی بیفتد با اینکه میدانیم خیلی برای این اتّفاق مانع دارد قطعاً نمیشود و بچّهها هم باید بسوزند امّا اگر خود ائمّهی جماعات شروع بکنند کاری که الآن در یکی از شهرها انجام شده است، در شهر تبریز آمدند گفتند به جای اینکه توجّه زیادی برای کفن و دفن بکنیم و هزینه خرج بکنید و تالار بگیرید، برای کفن و دفن کارت بدهید. به خاطر این بیاید هر کسی تقبّل بکند برای جهیزیه یا برای خرج ازدواج دو تا جوان یک هزینهای بگذارند. خود ائمّهی جماعات بیایند یک چنین جایی را در مساجد درست بکنند که جوانهایی که میخواهند ازدواج بکنند، نمیتوانند به خاطر بحثهای مالی که قالب آن همین موضوع است، از این طریق خود مردم این اقدام را بکنند که ائمّهی جماعات بیایند به آنها بگویند که ثواب این کار بیشتر از آن است. ثواب این از آن خرجی که میخواهی بدهی خیلی بیشتر است.
وسیع بودن حوزهی فکر و گفتار و مضیقه داشتن در زمینهی اجرای آن فکر
- فرهنگسازی میخواهد. این به این سادگی نیست. «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ»[۴] امّا «وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ» آدم در مقام فکر و گفتار خیلی وسیع میبیند ولی در عمل که میرود میبیند خیلی موانع وجود دارد. به این سادگی نیست. نه خانوادهها این آمادگی را دارند، -همین نکتهای را که آقای محمّدی گفتند- کدام خانواده حاضر است فرزند دبیرستانی خود را زن بدهد؟! اصلاً فرهنگ جامعهی، ما فرهنگ منحطی است، فرهنگ غیر اسلامی است. عادتها بد است، فکر بد است، یعنی لجن غرب آمده است به کلّی ما را برده است، خود ما خبر نداریم. لذا کار، کاری است که به این سادگی نمیشود گفت ما میتوانیم این مشکلات را برطرف بکنیم ولی ایجاد گفتمان، برجسته کردن درد که افرادی که میتوانند به فکر بیفتند این کار، کار خوبی است.
کمتر نبودن خطر قوّهی غضب از شهوت
اجمالاً بعد از مسئلهی مهندسی شهوات، تمایلات گرایشها و جاذبهها، خداوند متعال مسئلهی غضب را میخواهد کنترل بکند. خطر قوّهی غضب، کمتر از شهوت نیست. لذا فرمود که: «الغَضَبُ مَادهُ الفِسَاد» غضب ریشه است، اگر معالجه نشود آتشی است که میسوزاند با یک عصبانیّت یک قبیلهای به جان یک قبیلهی دیگر میافتد. کشتار به راه میافتد، یک قتل هزاران قتل دیگر را به دنبال خود دارد.
حکمت بودن قرار دادن قصاص
لذا خداوند متعال روی حکمت خود، رحمت خود آمد هم قصاص را به عنوان یک امر بازدارندهی غضب قرار داد که اگر کسی یقین داشته باشد بکشد، او را میکشند، قهراً خود را نگه میدارد، غضب خود را فرومینشاند و هم در آیاتی آمده است حرمت این را برجسته کرده است. «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»[۵] شارع مقدّس قتل را مورد نهی قرار داد، قدغن کرد. استثناء هم دارد. قتل حق که یکی از آنها قصاص است. این قتل از روی غضب نیست، از روی حکمت است. قتل از روی غضب حرام است، گناه کبیره است، از کبائر مسلّمه است امّا قتل به حق مبنا دارد. غضب نیست، این حفظ مصالح است، حفظ دماء است.
قرار دادن حصار از طرف خدا برای محفوظ ماندن انسان
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»[۶] منشأ آن حکمت است و اثر آن حفظ حیات جامعه و حفظ امنیت است. بازدارندگی دارد یا قتل کسی را که مرتد شده است، باز بازدارندگی دارد. حفظ جان، حفظ دین، حفظ عقل، حفظ مال، حفظ ناموس برای هر کدام از اینها خدا یک حصاری درست کرده است. برای حفاظت عقل برای شراب حد قائل شده است، شرابخوار را شلاق میزنند و اگر تکرار شد در مراحل بعدی به قتل هم میرسد. چون عقل را زایل میکند، خدا یک سیم خارداری درست کرده است، برای حفاظت از عقل آن را مبنا کرده است. برای حفظ نظام خانواده زنا را حرام کرده است که زنا در مرحلهی احصان قتل است و در مرحلهی پایینتر از آن حد است، باز تکرار بشود به قتل هم منجر میشود. این برای حفظ نسب است، برای حفظ نظام خانواده است، برای حفظ عرض و آبرو است.
قصاص برای حفظ نفس
خدا برای حفظ نفس قصاص را قرار داده است. وقتی در جامعه فرهنگ شد که قاتل را باید به قتل رساند، کسی دیگری را هم نمیشود به جای او قرار داد، لذا کسی جرأت نمیکند، جان مردم در امان میماند. برای حفظ مال مردم هم پروردگار متعال «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»[۷] اینها این سیمخاردارهایی است که این پنج جبهه را حفاظت میکند.
پنج جبهه که خداوند از آنها حفاظت کرده است
عقل را با تحریم شراب، عرض و خانواده را با تحریم زنا، جان را با تحریم قتل نفس و تشریع قصاص، مال را با تشریع حدّ قطع ید و دین را هم با تحریم ارتداد و جواز کشتن او، امنیّت را هم با تحریم محاربه به آن چهار مجازاتی که برای کسی که ایجاد ناامنی ایجاد میکند.
اسلام دین تأمین امنیت در ابعاد مختلف جامعه
بنابراین اسلام دین تأمین امنیت در ابعاد مختلف جامعه است. برای هر کدام از اینها در بعد شهوات یک طور تدبیر کرده است، در بعد غضب و دافعه یک طور دیگری. در بعد سیاسی هم آن مسئلهی ارتداد و اینها، اینها بیشتر مسائل سیاسی است که کسی در جامعهی توحیدی حقّ برخورد با نظام توحیدی را ندارد. در باطن خود هر چه هستی، کسی تفتیش عقاید نمیکند منافق هستی به جهنّم برو مناق باش. ولی در جامعهی اسلامی زندگی میکند حکومت اسلامی تشکیل شده است کسی بخواهد مرتد بشود، مهدور الدّم است باید حاکم شرع او را بکشد، حالا توبهی مرتد ملّی قبول است یا نه در این بحث است. لذا اینها حفاظ است، اینها تأمین امنیت در ابعاد مختلف است.
حرام شمرده شدن قتل از جانب خدای متعال و استثنائات آن
خداوند متعال قتل نفس را حرام کرده است؛ به مقتول دربارهی قاتل اجازه داده است، ولایت داده است که قاتل را به جبران آن قتل بکشد. یعنی «إِلاَّ بِالْحَقِّ»[۸] یکی در زنای محصنه است، یکی در قصاص است، یکی در حدّ محاربه است. افساد و محاربه. حالا افساد و محاربه دو چیز هستند یا یک چیز هستند آن هم باز در آن بحث است. ولی مفسد فی الارض و محارب هم کشته میشود این هم قتل است و حق است و ارتداد هم همینطور. این چند مورد قتل به حق است، غیر از این موارد اصل در حرمت قتل است الّا این موارد. الّا مخصّص است، مخصّص آن عام است. قتل نفس حرام است.
نصرت خدا به مقتول از طریق قانون قصاص
«إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»[۹] یعنی چه؟ یعنی خدای متعال مقتول را نصرت کرده است. از چه طریق؟ از طریق تشریع قانون قصاص که دست ولیّ دم را باز گذاشته است. این به یاری مقتول آمدن است، مقابلهی با قاتل است. چون او ظالم بوده است؛ باید جبههی مظلوم را حمایت کرد تا به مقداری که ظلم کرده است تحمّل جبران و خسارت آن را هم بکند، لذا این مقتول منصور است.
حدّ نصرت مقتول
«فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»[۱۰] نصرت ما تا جایی است که اسراف در قتل نباشد. امّا اگر این اولیای دم عوض مقتول گفتند: ما میرویم رئیس قبیله را میکشیم، کما اینکه در عرب این وجود داشته است. یک کسی کشته میشد، متعرّض قاتل نمیشدند، میرفتند به سراغ… یا اینکه تو از ما کشتی، ما هم همهی شما را از دم تیغ میگذاریم. در قتل اسراف میکردند یا از نظر جابه جایی آن ظالم به جای قاتل کسی دیگر را بکشند یا نه به جای یک نفر، چند نفر را از بین ببرند. همهی اینها اسراف در قتل است و خدا اجازهی این اسراف را نداده است؛ «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» که این «إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» این اطلاق را دارد هم آن قاتل اوّلی خدا مقابل او را نصرت میکند و هم این مسرف اگر از حدّ شرع تجاوز کرد و کسی را که استحقاق قتل ندارد، از بین برد باید این منصور است؛ یعنی آن مقتول بر آن مقتول بعدی باشد آن هم منصور است.
ایجاد توازن با توحید و اصلاح خواستها
بنابراین این توازنی که لازمهی حیات امن انسانی است در پرتوی توحید، اصلاح خواستها است. هم در بعد دافعه، هم در بعد جاذبه که در آن طرف مسئلهی اعمال غریزهی جنسی را محدود کرد، در این طرف اعمال خشم و غضب را محدود کرد و این آتش را در واقع در کانالی قرار داد که ایجاد گرما بکند، آتشسوزی عمومی ایجاد نکند. بعد از آن چیست؟
شبههای در مورد استفاده از کلمهی اسراف در مورد قتل
- این بحث اسرافی که اینجا فرمودند برای قتل خوب اسراف برای آن موقعی است که من یک مالی را دارم به حق از مال استفاده بکنم، بعد اگر زیاد از حد استفاده بکنم میگویند: اسراف کردی. در آنجایی که من باید قصاص بکنم ،حق این است که یک نفر را بکشم دیگر اسراف بیشتر از آن معنا ندارد که اسراف بشود.
- بله میشود.
- حقّ من نیست.
- بله چون حقّ شما نیست، اسراف است.
– آنجایی که مثلاً میفرماید اسراف است، مال است، برای من است. به اندازهای که مصرف میشود به حق مصرف میشود، آن دیگر یک چیزی میشود که خارج از اندازه باشد.
- اسراف صرف، مال در جایی که نباید مصرف بشود. این هم صرف اختیار است، در جایی که خدا اجازه نداده است.
معانی مختلف فاحشه در کتب لغت
- دو تا نکته عرض بکنم یکی این است که این مسئلهی فاحشه که در آیهی قبل فرمودند من نگاه کردم در سه، چهار تا فرهنگ لغت نگاه کردم فاحش را میگویند: «مَا خَرجَ مِنَ الحَد». بعضی از فرهنگ لغتها میگویند: فاحش آن چیزی است که «مَا خَرجَ مِنَ الحَق» بعضیها هم هر دوی اینها را گفتند یعنی «مَا خَرَجَ مِن الحَدَّ وَ الحَق» این را معنای فاحش میگیرند. آن وقت ه که میآید یک قید بیّن به آن اضافه میکنند. میگویند: فاحشه آن ما خرج من الحقّی است که بیّن باشد. یعنی نزد عقلا و به هر کسی بگویی این کار را کرده است بگوید: چه کار بدی کرده است، کار بیجایی کرده است معنای فاحشه بود که آقای چیز گفت، من دیروز نگاه کردم.
حرمت نفس انسانی از نظر خداوند
یکی هم همین «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»[۱۱] اینجا یک نکتهای که دارد این است که بحث ایمان و کفر و عقاید را مطرح نمیکند بحث نفس را مطرح میکند و حرمت را هم حمل بر نفس میکند. یعنی یک حالتهایی مثل اینکه همین نفس را خدا محترم میشمارد سوای از ایمان و کفر آن سوای از عقاید آن. در آیات دیگر داریم «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً»[۱۲] اینجا یک قید این شکلی زده است ولی اینجا که نفس را میگوید آن احترامی را که نسبت به نفس اینجا قرار میدهد، مثل اینکه مورد توجّه قرار میدهد.
- در مورد آن ه بیشتر تحقیق بکنید، یعنی آن به لغت مربوط نیست، به ادبیات مربوط است. ه برای مبالغه خوب مرسوم است امّا برای تبیین نمیدانم باید بگردید در (قطع کلام)
- من در حدود چهار تا فرهنگ لغت را جستجو کردم.
کتاب مفردات راغب و مصباح المنیر دو کتاب مهمّ لغت
- کافی نیست، لغت تحلیل ندارد. حالا إنشاءالله برای جلسات بعد دو تا کتاب لغت اینجا باشد خوب است؛ یکی مفردات راغب است. راغب اصفهانی الحق و الانصاف هم محقّقی است که همه او را قبول دارند و هم اینکه عارف است. کتاب اخلاقی او هم الذّریعه انصافاً جزء کتابهای خوب است اگر تهیه کردید برای شما مفید است. یکی هم مصباح المنیر است. مصباح المنیر فیومی هم از کتابهای لغت دقیق است. اینجا باشد دوستان همینجا بخوانند و ببینند و الّا خیلی جاها خیلی چیزها گفتند منتها خوب «النّقال کالبقال» خیلی خوب است، اطّلاعات خوب است این تحقیق شما جای تقدیر است الحمدلله اهل تطبّع هستید ولی مهمتر از تطبّع تحقیق است، استنباطی است که آدم میتواند داشته باشد. در آن جهت هم یک مقدار زحمت کشیدید یک مقدار زحمت بکشید ببینید ه تبیین ما جایی داریم اصلاً یا نداریم این را هم عنایت بفرمایید.
مهم معرّفی شدن نفس انسانی توسّط خدای متعال
می خواستم دو تا نکته بگویم یکی در تکمیل فرمایش آقای رضازاده که خدای متعال نفس انسانی را مهم تلّقی کرده است، مهم معرّفی کرده است «مَنْ قَتَلَ نَفْساً … فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»[۱۳] نه «مَن قَتَلَ مُؤمناً» در مسئله جهنّم «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً»[۱۴] ولی در مسئلهی نفس حضرت امیر (علیه السّلام) همه را در جنگها نمیکشتند. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در آن هجمهای که از هر طرف حضرت را میزدند، از خود دفاع میکرد، خیلیها را نمیکشت.
علّت کشته نشدن بعضی از افراد توسّط ائمّه (علیهم السّلام)
با اینکه آنها امام را میزدند. این نفس مبدأ نفوس بعدی است که در ژن اینها گاهی مؤمنینی هستند که در آینده اینها جزء یاران حضرت خواهند بود. واقعاً بسیار عجیب است. این است که نفس بما هو نفسٌ ولو اینکه خود او مشکلات دارد ولی نمیدانیم در آینده در مجاری آن چه خبر است. لذا خدای متعال اصل نفس را محترم شمرده است و اجازهی قتل آن را هم نداده است و نه تنها اجازه نداده است… بالاخره مگر مبدأ نفس بشر یک نفر بیشتر نبود خوب الآن شش میلیارد بشر شده است. خوب همین هم که ما میکشیم این را نکشتیم نسلی را کشتیم، این هم باز بماند میشود شش یک میلیارد دیگر. این است که هم از نظر واقعیت خارجی این استعداد و ظرفیتی که بشر دارد میتواند یک خانواده در آینده یک جهان بشود یکی این نکته است.
اهمّیّت مکتب اسلام برای نفس انسانی
نکتهی دوم ارزش انسان. شما انسان را یک نفر نبینید. مثل حیوان نیست. بلکه از نظر جور این گویا یک نسل را نابود کرده است. هیچ مکتبی مثل اسلام برای بشر بما هو بشر احترام قائل نشده است و یکی از مدارک آن همین آیه است. این علاوه بر آن مسئلهی کمّی، مسئلهی کیفیت و ارزشگذاری را مطرح میکند.
اذعان آیهی قرآن به خونخواهی امام زمان (علیه السّلام) از قاتلان امام حسین (علیه السّلام)
و دیگر در آیه داریم که «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»[۱۵] آنجا حدیث داریم که شأن نزول آن حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است. «و فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً» ولی آن هم حضرت حجّت امام زمان (ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) است، شاید اینجا هم تأویل آن… من ندیدم، اینجا روایت ندیدم ولی آنجا روایت وجود دارد که مراد از «قُتِلَ مَظْلُوماً» امام حسین (علیه السّلام) است و ولیای که خدای متعال به او سلطان داده است، سلطنت داده است دست او را باز گذاشته است تا انتقام بکشد آن هم وجود نازنین حضرت حجّت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) است.
انتقام امام زمان (علیه السّلام) از راضی شدگان به قتل امام حسین (علیه السّلام)
- این درست است که میگویند حضرت حجّت که تشریف بیاورند خیلیها را میکشند علی الظاهر در زمان ابی عبدالله نبودند چون راضی به آن قتل بودند میکشند و اسرافی هم در قتل نیست. یعنی اینطور آیه را توضیح دادند. این درست است که حالا به صرف اینکه رضایت به قتل داشتن مستحق قتل باشد؟
فتوای فقهی مربوط به آن
- این جزء مباحث دقیق فقهی است. إنشاءالله سوژهای است که باید تحقیق بکنید حالا اصلاً رمز اینکه حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) برای منافقین آن حکم را داد با اینکه همهی این قاتل نبودند و اقدامی نکرده بودند مبنای فقهی است و ابتدائاً نظر فقهی امام این نبود. برخی از فقهای موجود ما رفتند با امام صحبت کردند، مباحثهی علمی کردند که یک جریانی اگر دنبال یک مطلبی هستند که ایدهی اینها این است که میشود ما را بکشند، تا به آنجا برسند. یکی دو نفر از اینها اقدام عملی کردند، همه محکوم به این حکم خواهند بود. این مبنا دارد، مبنای فقهی دارد و روی آن هم بحث شده است و نه اینکه همینطور عصبانی… از ابتدا نظر امام این نبود، نظر فقهی ایشان این نبود و اجازه هم نمیداد بعد که رفتند صحبت کردند بالا و پایین کردند این نظر از نظر فقهی استوار شد که میشود خطر را برداشت. وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) هم آن کسانی را که از خوارج توبه نکردند، همه را کشت. یک جریان قاتل ولو اینکه شخص قتل نکرده باشد امّا این جریان این است، شروع هم کردند اگر آزاد باشند این قتل را که کردند ادامه میدهند نه اینکه قصاص قبل از جنایت، نه اینها جنایت را شروع کردند. این مبنای فقهی دارد.
- میشود از این باب چون ابی عبدالله مثلاً به یک نوعی… اینها انکار ضروری دین را دارند میکنند، کافر هستند و از باب کفر اینها را کشت.
داشتن دستور خاص برای ائمّه (علیهم السّلام) از طرف خدا
- البتّه ما که نمیتوانیم برای امام زمان (علیه السّلام) فتوا بدهیم. او حجّت خدا است عصمت خاتمی هم دارد «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَََ»[۱۶] وجود حضرات معصومین (علیهم السّلام) از جانب خدا هر یک صحیفهی دارد که مجموعهی وظایف فردی، خانوادگی و اجتماعی آنها از جانب خدا مشخّصاً دیکته شده است، دستور دارند لذا اگر امام حسن مجتبی (علیه السّلام) در آن شرایط با معاویه آن توافق را میکند و امام حسین (علیه السّلام) هر جا اصرار میکنند میگوید: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا»[۱۷] هم برای این مأموریت بود، هم برای آن مأموریت بود.
حجّت بودن فعل و قول و تقریر امام
منتها چون فعل امام حجّت است، قول امام حجّت است، تقریر امام حجّت است، معنی آن این است که برای ما پیام دارد، پس ما باید استنباط بکنیم آن موادّ عملکرد امام را در شرایطی که این کار را انجام داد اگر به دست آوردیم ملاک برای ما روشن باشد. ما هم میتوانیم به آن ملاک، کاری را که امام کرده است انجام بدهیم و الّا اگر حضرت تشریف بیاورند ما نمیدانیم شرایط، چه شرایطی است، فضایی که در آن فضا حضرت جنگ میکند چه فضایی است، نمیدانم، جای چون و چرا هم در مورد حضرت نیست.
مملوک بودن همه چیز در پیشگاه خدا
چون در مورد کار خدا «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ».[۱۸] خدا که مسئول نیست، کار امام مطلقا کار امام نیست، کار خدا است. حضرت خضر آن بچّه را کشت. بعد هم برای حضرت موسی که گفت، گفت: این ابوینی داشتند، هر دو سالم بودند و این آنها را ارهاب میکرد. الآن ما که نمیتوانیم این کار را بکنیم. بچّهای در آینده بنا است برای پدر و مادر خود مشکل درست بکند، ولی آن چیزی که آدم را قانع میکند… حضرت خضر به موسی گفت: من هر کاری کردم از جانب خدا بود. خوب خدایی که عزرائیل را مأمور میکند یک بچّهای را بکشد، عوض عزرائیل به خضر گفته است: بکشد فرقی نمیکند. خدا است، مالک است، همه چیز ملک خود او است.
حکیمانه بودن افعال خداوند
به علاوه خدا حکیم است، کار غیر حکیمانه نمیکند. ما بفهمیم یا نفهمیم خدا حکیم است، کار غیر حکیمانه نمیکند. امامان معصوم ما مجرای حکمت پروردگار هستند. تمام کارهای اینها مأموریت است، یعنی هیچ کجا به خود رها نشدند که بنشینند، استنباط بکنند یا مشورت بکنند حاصل مشورت آنها این کار باشد یا حاصل جمعبندی آنها هیچ وقت اینطور نیست. در همه جا امر الهی پشتوانهی کار آنها است و امر الهی هم چون و چرا ندارد. در یک بخشی عقل ما میفهمد، در یک بخشی خلاف عقل نیست ولی فوق عقل است. ما در عالم حکمی ضدّ عقل نداریم ولی احکام فوق عقل و قول خود فراوان داریم. لذا إنشاءالله تشریف بیاورند ببینیم که چه کار میخواهند بکنند، هر کار بکنند ولو خود ما و فرزندان ما را بکشند، همه چیز برای ما شیرین است.
عدم مغایرت کشتن ذریّهی قاتلین امام حسین با آیهی قرآن از زبان امام صادق
- تفسیر البرهان ذیل این آیه روایت میفرماید: در کامل الزّیارات ابن قولویه، صفحهی ۶۳، حدیث ۵٫ از وجود مقدّس امام صادق (علیه السّلام) نقل میکنند که در این حدیث میفرماید: وقتی حجّت قیام بکنند، قصاص خون حسین (علیه السّلام) را میگیرند و اگر تمام اهل زمین را به قصاص بکشد اسراف وزیادهروی نکرده است و سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند حضرت حجّت فرزندان و ذریّهی قاتلین حسین (علیه السّلام) را به قصاص جرم پدران خود میکشد؛ در ادامه در جایی دیگر عبد السّلام بن صالح هروی نقل میکند -این در عیون اخبار الرّضا است- از حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) سؤال میپرسد که این فرمودهی امام صادق (علیه السّلام) که ذریّهی قاتلین سیّد الشّهداء را میکشد با آیهی «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى»[۱۹] مغایر نیست؟ حضرت پاسخ میدهند: این فرمایش خداوند درست است، امّا به علّت اینکه اینها از اعمال پدران خود راضی و خشنود بودند به خاطر همین حضرت فرزندان را هم… یعنی قصاص خون امام حسین را از فرزندان آنها هم میگیرد. بعد در ادامه میفرماید: اگر فعلی در شرق عالم یعنی قتلی در شرق عالم رخ بدهد و کسی در غرب عالم از آن مرگ خشنود بشود مانند کسی است که در آن عمل شریک شده است و جرم آن برای او هم نوشته میشود.
- در یک حدیثی حضرت رضا (علیه السّلام) استدلال به آیهی قرآن میکنند که در سورهی مبارکهی و الشّمس میفرماید: «فَعَقَرُوها»[۲۰] در حالی که عاقر یک نفر بیشتر نبود. «إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ»[۲۱] آن که مجموعه را یک واحد میکند رضا و سخط است. چون اینها همه راضی بودند این کار بشود، یکی به نمایندگی همه کرده است، لذا همهی آنها مجرم هستند.
- کافی هم یک قسمتی از این روایت را آوردند «لَوْ قُتِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِهِ مَا کَانَ سَرَفاً»[۲۲]
- شاید بشود در جواب گفت: منظور حضرت حتماً آن نسل جسمانی نیست کما اینکه در آیات هم داشتیم «إِخْوانَ الشَّیاطینِ»[۲۳] شاید آن نسل منظور این است که در زمان حضرت مثل همان افعال را انجام میدهند.
- ظهور این را نمیگوید ولی اساس کار همان است که عرض کردیم که امام زمان (ارواحنا فداه) خود ایشان امام هستند، اجتهاد هم ندارند، مأمور هستند از جانب خدا هر کاری بکند، کار خدا است، نه کار خود ایشان.
- در بین مراجع کسی را نمیداند که روی این قضیه یعنی جریان بودن یک چیزی فتوای صریح داده باشد که میشود اگر کسی راضی به آن قضیه هم باشد و حالا گامی هم برداشته بشود، برای این هم میشود حد جاری کرد یا قصاص جاری کرد یا…
- آیت الله جوادی آملی بر این مبنا است. ایشان چیز را تبیین کرده است.
- در آن ماجرای سلمان رشدی هم حضرت امام فتوای به قتل سلمان رشدی نداد، گفت: هر کسی که کمک کرده است ولو نوشتن آن را چاپ آن را، نشر آن را.
- بله.
- ظاهراً در بعضی از کتب چند وجه برای «إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»[۲۴] آورده شده است.
- بله وجوه آن را بگویید. من چون دیگر ظاهر آن این بود و همین را گفتیم (قطع کلام)
- روایت هم همین را که فرمودید تأیید میکرد «إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» را این «أنَّهُ» و «کانَ» و این «هُوَ» که در کان وجود دارد، میآیم یک موقع است که به قاتل برمیگردد، یک موقع به ولی مقتول برمیگردد. با هر کدام از اینها یک طور تفسیر میشود، یعنی از این طرفآن مقتول منصور میشود. از این جهت که ولی او میآید قاتل را قصاص میکند. قاتل هم منصور است از این جهت که خدا آن ولی را فقط مأمور به او کرده است، دیگر کسی حق ندارد به خانوادهی او تعرّض بکند یا به اطرافیان او و یا به فامیل او یا به قبیلهی او تعرّض بکند. از این جهت هم منصور است.
- بله، این وجوه را در مجمع البیان آورده است، مرحوم آقای طباطبایی هم نقل قول کرده است لکن خلاف ظاهر است. ظهور آن همان وجه اوّلی است.
- علّامه «ما حَرَّمَ اللَّهُ» را فرموده بودند که از اینجا که خداوند مطلق فرموده است و نفرموده است که «حرم الله فی الاسلام» ظاهر میشود که مختص به دین اسلام نیست، این حرمت قتل نفس در همهی شرایع بوده است.
– بله درست است. در زنا هم همین است. حرمت را مطلق در چه زمانی نیست. خدا این را حرام کرده است.
- این ظاهر امر و نهی کأنّه برمیآید که قالب حکومت اسلامی نیست. یک چیز دیگر میشود این را تبیین کرد کأنّه این کار را نکنید یعنی کسی که کشته شده است، حالا آن کسی که مقتول است ولی او زیادهروی نکن، همان قاتل را بکش. در نظام اسلامی مجری حاکم اسلامی است. اینجا مخاطب کأنّه آن شخص ولی مقتول گرفته است. تبیین آن در حکومت اسلامی چطور میشود؟
اثبات قتل توسّط دادگاه و اجرا بر عهدهی ولی
- به هر حال حکومت اسلامی اگر واقع نشده باشد اجمالاً ولی دم حقّ قصاص دارد. اگر حکومت اسلامی باشد برای پیشگیری از هرج و مرج، دادگاه دارد، قتل در آنجا مطرح میشود اثبات آن در آنجا میشود بعد هم حکم قصاص را حاکم شرع میدهد و اجرای آن هم به ولی دم واگذار میکند.
سه نوع برخورد در هنگام قصاص قاتل
ولی دم سه نوع میتواند برخورد بکند یکی قصاص. «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»[۲۵] سلطنت برای ولی است. اگر بخواهد قصاص بکند حقّ او است. بخواهد تبدیل به دیه بکند خدا این اجازه را به او داده است، بخواهد عفو بکند حاکم شرع هم نمیتواند او را بکشد، حقّ شخص او است. لذا سه نوع برخورد را خدای متعال به ولی واگذار کرده است. او سلطان است، سلطنت دارد و یکی از سه مسئله را میتواند انتخاب بکند. در نظام اسلامی در حکومتهای دیگر هم همینطور است. اگر حکومتی آمد و جلوی قصاص بدون رأی دادگاه را گرفت، خوب کسی نمیتواند توان قصاص ندارد، حقّ او پایمال میشود ولی بخواهد اقدام بکند به هرج و مرج دارد، اقدام میکند معلوم نیست جایز باشد.
ضرورت وجود حکومت اسلامی
این است که حکومت اسلامی جزء ضروریات است، نباشد اجرای احکام دین عملی نیست. اینها که سکولار هستند، حاکم اسلامی، حکومت اسلامی را قبول ندارند بیدین هستند یا بیفهم هستند یا بیدین هستند، والّا مگر میشود این احکامی که در متن قرآن آمده است بدون حکومت اجرا کرد؟! حکومت لازم است. لزوم حکومت از بیّنترین ضروریات است. ولی چرا بعضیها اینقدر مشکل دارند نمیدانم. خدا بکند حسد و این طور چیزها نباشد. حالا به خود آنها واگذار بکنیم ببینیم میشود یا نمیشود.
- اگر کسی یک بندهی خدا را به قتل برساند در نحوهی اجرای این قصاص هم، کیفیت آن چطور است؟ یک کسی یک نفر را میکشد مثلاً با ماشین به طرف زده است به قتل رسیده است کیفیت آن هم مطرح است که چطور باید قاتل را قصاص بکند یا نه؟
- حضرت امیر (علیه السّلام) که در آن وصیت خود به امام حسن مجتبی (علیه السّلام) فرمودند که: اگر ماندم که خود من میدانم با او چه کار بکنم ولی اگر من از دنیا رفتم، او مرا با یک شمشیر کشته است، شما هم او را با یک شمشیر قصاص بکنید اگر خواستید قصاص بکنید با یک شمشیر. ولی آن که مهمّ است ازهاق نفس است. این مرگ او است، حالا به هر کیفیتی باشد. ظاهراً ممنوعیّتی ندارد. ولی اولی این است که به همان کیفیتی که او به قتل رسانده است او هم به همین کیفیت… حالا اگر به نحو دیگری به قتل رساند، مشکلی ندارد.
- یعنی اگر شمشیر زهر آلود باشد باید دقیقاً شرایط یکی باشد. شمشیری که به حضرت زدند زهر آلود بود باید شمشیر (قطع کلام)
– ایشان فرمودند با یک ضربت، شما هم با یک ضربت. نفرمودند: شمشیر زهر آلود.
- مگر نباید شرایط یکسان باشد؟
- نه. این سلطنت برای ولی دم است. اگر شمشیر را زهر آلود بکند، ممنوعیتی ندارد بکند.
- حضرت روی آن یک ضربت تأکید کردند.
- اسراف در قتل به این صورت نمیشود که طرف را زجرکش نکنند، باید او را بکشند.
- آن هم میتواند باشد، بله. آن هم بالاخره زیادهروی در کیفیت و کمیّت فرق نمیکند. اسلام انصافاً دین انسانها است. هر امری که با وجدان بشریّت با عواطف انسانی ناسازگار باشد، در اسلام جایگاهی ندارد. در جنگ هم رعایت همهی اصول انسانی را کرده است.
[۱]– سورهی اسراء، آیه ۳۲٫
[۲]– سورهی نحل، آیه ۶۸٫
[۳]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۲٫
[۵]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۷۹٫
[۷]– سورهی مائده، آیه ۳۸٫
[۸]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۹]– همان.
[۱۰]– همان.
[۱۱]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۱۲]– سورهی نساء، آیه ۹۳٫
[۱۳]– سورهی مائده، آیه ۳۲٫
[۱۴]– سورهی نساء، آیه ۹۵٫
[۱۵]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۱۶]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۱۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص ۳۶۴٫
[۱۸]– سورهی انبیاء، آیه ۲۳٫
[۱۹]– سورهی زمر، آیه ۷٫
[۲۰]– سورهی شمس، آیه ۱۴٫
[۲۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۹٫
[۲۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۲۵۵٫
[۲۳]– سورهی اسراء، آیه ۲۷٫
[۲۴]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
[۲۵]– سورهی اسراء، آیه ۳۳٫
پاسخ دهید