در این متن می خوانید:
      1. ‌ سؤالی در مورد نگاه تند به پدر و مادر و قبول نشدن نماز
      2. جواب دادن به سؤال مذکور با توجّه به آیات و روایات متشابه
      3. اهمّیّت احترام به والدین در آیات و روایات
      4. تشویق قرآن به نگهداری والدین در نزد فرزندان
      5. بازگشت انسان در دوران پیری به ناتوانی دوره‌ی کودکی
      6. آگاه بودن و آگاهی دادن خدا به دو دوره‌ی ناتوانی انسان
      7. سرپرستی از والدین سازنده‌ترین کلاس برای بشر
      8. حفظ شخصیت والدین مهمتر از رسیدگی جسمانی
      9. مسئله‌ی خفض جناح در رابطه با والدین
      10. معنای ذل در این آیه‌ی قرآن
      11. تواتر حدیث فدک
      12. شاهد خواستن از حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد فدک خلاف قضای اسلامی
      13. تفاوت معنای لفظ مسکین و فقیر
      14. تفاوت معنای کلمه‌ی تبذیر و اسراف
      15. اخوّت مبذّر با شیطان
      16. شباهت مبذّر و شیطان در شاکر نبودن نعمت
      17.  قول میسور در برخورد با فقیر در زمان نداری
      18. محبّت به دنیا زنجیر انسان
      19. غل و زنجیر بودن باطن رذائل
      20. قید ملوم و محسور برای احسان در قرآن کریم
      21. معنای تبذیر از نظر علّامه‌ی طباطبایی
      22. فراوانی آیات ایثار و انفاق اهل بیت (علیهم السّلام) در قرآن کریم
      23. قید قرآن در مورد میزان انفاق کردن
      24. اولویت داشتن رسیدگی به زن و فرزند
      25. واجب بودن کمک در عین ملوم و محسور بودن در مورد خطرات جانی
      26. تربیت شدن پیامبر به واسطه‌ی دستورات الهی
      27. حرکت کردن در عقبه همان اطعام و آزاد کردن بنده
      28. توضیح تبذیر در کلام اهل بیت (علیهم السّلام)
      29. معنای اقتار
      30. نحوه‌ی رد کردن فقیر طبق عمل به فرمایش پیامبر

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

سؤالی در مورد نگاه تند به پدر و مادر و قبول نشدن نماز

-‌‌ جلسه‌ی قبل یک سؤالی از شما پرسیدم آن هم روایتی بود که اگر اشتباه نکنم در اصول کافی بود که عبارت آن این است «مَنْ نَظَرَ إِلى‏ أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ- وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ- لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاهً»[۱] که اگر کسی مثلاً نگاه تندی به پدر و مادر خود بکند و پدر و مادر هم به این شخص ظلم کرده بودند، هیچ نمازی دیگر از او پذیرفته نمی‌شود. می‌خواهم ببینم این از باب مبالغه بودن این‌طور فرمودند یا نه واقعاً اگر کسی یک نگاه تندی بکند نماز او پذیرفته نمی‌شود؟

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (9)

جواب دادن به سؤال مذکور با توجّه به آیات و روایات متشابه

-‌ ما نظایر این‌طور تعبیرات را هم در قرآن، هم در روایات فراوان داریم. همین «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۲] همه نامسلمان هستند؟! این‌طور که نیست. شما چند نفر را می‌شناسید که وقتی صبح بلند می‌شوند به فکر مؤمنین باشند، غالباً نیستیم یا در قرآن کریم مؤمن را منحصر می‌کند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۳] چند نفر را سراغ دارید این‌طور باشند ولی در عین حال ضرورت دین ما این است کسی که می‌گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» این محکوم به اسلام است از نظر واقعی آن هم کسی که… ایمان می‌گویند: اعتقاد به جنان است و اقرار به لسان است و عمل به ارکان. کسی این سه مرحله را داشته باشد، مؤمن است ولی آن‌ها قلّه را به ما نشان می‌دهند؛ یعنی اسلام، اسلام کامل نیست مگر که این‌طور باشد. ایمان، ایمان کامل نیست، مگر این‌که این‌طور باشد.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (8)

اهمّیّت احترام به والدین در آیات و روایات

در مسئله‌ی والدین هم این‌که دوستان آن دفعه خواندند که اگر کمتر از اُف کلمه‌ای بود امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید خدای متعال آن را می‌آورد. این از این طرف که به هر حال سنگین‌تر از گل به پدر و مادر نگویید، از آن طرف هم فرض را بر آن جنبه‌ی غلظت قضیه که پدر و مادر ظالم است، از این بالاتر که نیست. اگر ظالم هم بود، شما حق ندارید به او نظر این‌طور بکنید که اگر این‌طور کردید ایمان شما، ایمان کامل نیست، شما مؤمن کامل نیستند. این وصف کمال را مطوی در این امور است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ َوَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

«وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی‏ نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً».[۴]

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (7)

تشویق قرآن به نگهداری والدین در نزد فرزندان

 چند نکته‌ی جزئی در این آیه‌ی کریمه خوب است که اگر می‌دانیم متذکّر باشیم و اگر نمی‌دانیم بدانیم. یکی مسئله‌ی «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» این اشعار دارد به این‌که یعنی گویا ناظر به این زمان بوده است که خانه‌ی بزرگسالان وجود دارد و می‌شود پدر و مادر را برد و آن‌جا گذاشت، این تشویق به این است که پدر و مادر باید پیش فرزندان باشند. «عِنْدَکَ» پیش خود شما باشد، آن‌ها را به دست خادمت نسپار، به دست عیال خود نسپار. خود تو ولو این‌که همسر تو هم سالم است، به او هم می‌توانی تحمیل بکنی ولی این کار را نکن، این منظور این است که پسر، دختر، خود او باید به پدر رسیدگی بکند «عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» یکی این نکته است، نکته‌ی لطیفی است ظهور نیست، این‌ها استشعار است.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (6)

بازگشت انسان در دوران پیری به ناتوانی دوره‌ی کودکی

 آن وقت این «الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» با توجّه به آن آخر قضیه که «کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً» بشر در کبر سن به اوّل کار برمی‌گردد. خدای متعال هم در مورد آغاز زندگی فرموده است: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»[۵] در مورد پیری هم همین تعبیر را دارد. «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً»[۶] آدم به دوران کودکی خود بر‌می‌گردد. من از این پیرمردها و پیرزن‌ها دیدم، دقیقاً مثل بچّه بهانه‌گیر می‌شود. نمی‌گذارد بچّه قدم از قدم بردارد، کجا می‌روی؟ زود برگردد. مرتّب نق می‌زند، گیر می‌دهد، می‌خواهد با او باشد، اجازه‌ی هیچ کاری به او نمی‌دهد. نه به زن، نه به زندگی هیچ توجّهی نکند. این دورانی که عقل رو به افول است، هوش سر جای خود نیست، از طرفی هم چون بی‌دست و پا شده است، توقّعات بالا رفته است. آدم‌های بی‌توقّع آدم‌های مقتدر هستند. هر چه غنای باطنی و غنای ظاهری انسان زیاد باشد، توقّع او از دیگران کم است، مناعت طبع دارد، آقا صفت است ولی آدم ضعیف آن ضعف، ضعف روحی هم می‌آورد. نه تنها بنیه‌ی او ضعیف شده است، فکر او هم ضعیف می‌شود. وقتی ضعیف شد، نیاز به تکیه‌گاه دارد. وابستگی معلول ضعف و ناتوانی بشر است. آدم ناتوان یک‌جایی می‌خواهد که تکیه بکند. پدر و مادر وقتی ناتوان شدند، به مرحله‌ی طفولیّت برمی‌گردد و در آن حالت «کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً» همان وقتی که ما نمی‌توانستیم برنامه‌ریزی بکنیم، فکر ما نمی‌رسید، نفع و زیان خود را نمی‌توانستیم بسنجیم، این‌ها ما را در آغوش گرفتند، حالا هم وقت جبران آن است. ما بهانه‌گیری می‌کردیم، گریه می‌کردیم، پدر و مادر ما را نمی‌زدند، اظهار انزجار نمی‌کردند، ناز ما را می‌کشیدند، بعضی بچّه‌های کوچک خیلی شرور هستند، ولی مادر دریا دل است، همه‌ی این‌ها را تحمّل می‌کند. این در این شرایطی که برسد گاهی جای خود را خیس می‌کند، نمی‌تواند خود را کنترل بکند. دقیقاً عین دوران کودکی است. این‌ها مخصوصاً زن‌ها یک مقدار سن بالا برود، کنترل از دست آن‌ها خارج می‌شود.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (5)

آگاه بودن و آگاهی دادن خدا به دو دوره‌ی ناتوانی انسان

خدای متعال با توجّه به واقعیاتی که «أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»[۷] او خالق است، می‌داند که چه خبر است. این یک حقیقتی است که در دو دوره بروز می‌کند. یکی در دوره‌ی کودکی است که انسان هم چیزی نمی‌داند و هم چیزی نمی‌تواند. هم توانایی ندارد، هم دانایی ندارد؛ به کبر سن هم که می‌رسد، به دوره‌ی اوّل برمی‌گردد. هم چیزی نمی‌داند، هم کاری از او ساخته نیست. در این شرایط دوره‌ی ایذاء پدر و مادر است. منتها بچّه لطیف است، دست گل است، جلب می‌کند ولی این فرسوده است نه تنها جلب نمی‌کند، اطرافیان خود را خسته می‌کند.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (4)

سرپرستی از والدین سازنده‌ترین کلاس برای بشر

 این سازنده‌ترین کلاس برای بشر است. یعنی گویا دیگر از این سخت‌تر نبوده است. این‌که خدای متعال بعد از عبادت خود «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ»[۸] به دنبال آن «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» از نظر بار معنوی چیزی بعد از توحید مثل سر پرستی و رسیدگی به امور والدین نمی‌تواند باشد. برای این‌که خیلی سخت است. به خصوص آدم همسر داشته باشد، فرزند داشته باشد، شأنی داشته باشد، موقعیتی داشته باشد، پدر و مادر هم این‌طور بهانه‌گیر و ضعیف و بیچاره باشند، خیلی سخت است. لذا این جزء کلاس‌های سازنده است. آدم به هر جا می‌رسد، از همین‌جا می‌رسد، آن‌جا نباید مصالح مادی و شخصیتی را در نظر گرفت، باید تحمّل را بالا برد، باید آمادگی را احراز کرد تا این‌که هیچ لفظی که حکایت از ناراحتی ما از این وضع پدر و مادر باشد، به زبان ما نیاید.

 «وَ لا تَنْهَرْهُما» باز آن دفعه آقای رضازاده از مجمع البیان چیزی نقل کردند، من فکر کردم من اشتباه کردم که چیزی اضافه گفتم ولی بعد دیدم نه، یعنی «(لا تزجرهما بِإغلاظٍ وَ صِیاح»[۹] صدای خود را پیش او بلند نکن، داد نزن. این آن‌جا دارد «لا تَنْهَرْهُما» این‌طور معنی کردند، این هم یک نکته.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (3)

حفظ شخصیت والدین مهمتر از رسیدگی جسمانی

«وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» یعنی مهمتر از مسئله‌ی رسیدگی جسمانی، حفظ شخصیت آن‌ها است. حالا این ضعیف شده است، تو هم هر چه بگویی، هیچ چیزی نمی‌گوید ولی وظیفه داریم که شخصیت پدر و مادر خود را حفظ بکنیم، بیشتر آن هم زبانی است. آدم تا حدّی که می‌تواند «إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِکُم‏»[۱۰] آدم باید وسعت اخلاقی داشته باشد، به پدر و مادر ارزشی صحبت بکند. قول کریم یعنی… در مجمع البیان عبارت زیبایی را در این رابطه آورده است؛ «أی و خَاطِبهُمَا بِقولٍ رَقیقٍ لَطیفٍ حَسنٍ جَمیل بَعیدٌ عَنِ اللغو وَ القَبیح یَکُونُ فِیهِ کَرامَهً لَهُمَا»[۱۱] اگر بخواهید کرامت او حفظ بشود، باید این مراتب را حفظ بکنید. هم قول شما غلظت نداشته باشد، رقّت داشته باشد؛ هم لطیف باشد یعنی هیچ وقت پر نکنید، آرام آرام صحبت بکنید، لطیف صحبت بکنید. خوب صحبت بکنید، زیبا صحبت بکنید. چیز زشتی بر زبان نیاورید، زیاده‌گویی با پدر و مادر نکنید. تا این‌که کرامت آن‌ها حفظ بشود.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (2)

مسئله‌ی خفض جناح در رابطه با والدین

نکته‌ی دیگر این «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۱۲] دو تا حالت برای مرغ و جوجه است یک حالت این است که مرغ پر خود را باز می‌کند، پایین می‌آورد جوجه‌های خود را زیر پر خود می‌گیرد. یک حالت هم این است که جوجه پر خود را به زمین بکشد که مادر او را راه بدهد. هر دو حالت آن می‌تواند باشد؛ چون استعمال لفظ در اکثر از معنا در قرآن فراوان است؛ در این‌جا هم می‌تواند هر دو حالت باشد. باید ببینیم که ما فعلاً پر گشادی داریم، می‌توانیم این را زیر پر بگیریم یا نه، می‌توانیم مثل جوجه خود را آن‌جا در دل او جا بکنیم. یکی این مسئله‌ی خفض جناح است که گاهی باید از موضع نوازش خفض جناح بکنیم، گاهی از نظر تواضع خفظ جناح بکنیم. گاهی او چون ضعیف است، ما قوی هستیم، ما می‌خواهیم او را زیر پر داشته باشیم، گاهی نه می‌خواهم فرزندی بکنم، او دوست داشته باشد، من او را یک کاری می‌کنم… کأنّه با این‌که او الآن محتاج است، یک کاری بکنم گویا او دارد من را زیر پر می‌گیرد. این هر دو مسئله‌ی قابل توجّهی است.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (1)

معنای ذل در این آیه‌ی قرآن

 یکی هم ذل در این‌جا به معنای هوان نیست، به معنای پستی نیست، ذلّت نیست بلکه به معنای نرمش است. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی‏ مَناکِبِها»[۱۳] این ذل همان ذلول است. یعنی به معنای لینت است، به معنای مسکنت است. پستی نیست. مقابل عزّت نیست. مقابل غلظت است، باید نرم باشیم.

تواتر حدیث فدک

و امّا سؤالی که آقای مزگی عزیز ما در آن جلسه کردند این را المیزان خیلی جواب زیبایی تصریح کرده است آن دفعه هم جمع‌بندی فی الجمله جواب‌هایی گفته شد ولی این «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»[۱۴] ذی القربی نزدیکان است. درست است که شأن نزول جریان فدک است و دو تا حدیث هم از طریق اهل سنّت و هم از طریق شیعه آوردند و جزء احادیث متواتر هم است؛ بعضی از خلفا هم مثل عمر بن عبد العزیز و مثل مأمون الرّشید که به یکی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) نامه نوشت دلیل بر این‌که این فدک برای بچّه‌های فاطمه است چیست؟ او هم حدیث برای او نوشت و او حدیث را قبول کرد، حدیثی را که اهل سنّت هم قبول کردند و برگرداندند. یکی از خلفایی که فدک را برگردانده است، مأمون است. اجمالاً مسئله‌ی فدک جزء روایت متواتر است. حضرت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هم در آن احتجاج خود حجّت را تمام کردند این‌ها دلیلی نداشتند، حدیث جعل کردند که «نَحنُ مَعَاشِرَ الأنبیاء لَم نُورِّث»؛

شاهد خواستن از حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد فدک خلاف قضای اسلامی

حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ابوبکر دلیل خواست. این خلاف قضای اسلامی است. حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) ذی الید بود، در تصرّف ایشان بود، کارگزاران بی‌بی در آن‌جا مشغول به کار بودند، عوامل خلیفه‌ی غاصب رفتند و این‌ها را بیرون کردند. آن وقت از ذی الید دلیل می‌خواهد در حالی که «الْیَمِینُ عَلَى مَنْ أَنْکَرَ»[۱۵] او مدّعی فدک بود، باید دلیل می‌آورد ولی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم از جهت ذی الید بودن و هم از جهت مشمول آیه‌ی تطهیر و آیه‌ی مباهله و آیه‌ی مؤدّت این بر خلاف همه‌ی این‌ها بود. آیه‌ی تطهیر می‌گوید: این عصمت دارد، از این شاهد نمی‌خواهند. کلام این، کلام خود او نیست، کلام الله است. حضرت زهرا لسان الله است. عصمت خاتمیّه دارد. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[۱۶] مع ذلک به هر حال یک جمعی توطئه کردند و غصب کردند و بعد هم زور گفتند، منطقی نبودند، زور گفتند. ولی با این‌که شأن نزول آن است ولی هیچ وقت شأن نزول نمی‌تواند مخصّص  باشد.

تفاوت معنای لفظ مسکین و فقیر

ظهور «آتِ ذَا الْقُرْبى»[۱۷] یعنی حقوق نزدیکان خود را به آن‌ها بدهید. «وَ الْمِسْکینَ» مسکین وقتی مطلق گفته می‌شود شامل فقیر هم است. ولی وقتی در مقابل هم گفته بشود می‌گویند: مسکین اسوأ حالاً از فقیر است. مسکین «مَن أسکَنَهُ الفَقر» این دیگر زمین‌گیر شده است، توانی که بلند بشود برای خود دست و پایی بکند، نه سرمایه دارد، نه توان دارد، دیگر زمین‌گیر است، هیچ کاری از او ساخته نیست. فقیر کسی است که ستون فقرات او شکسته است. اگر ترمیم بشود، راه می‌افتد. فقیر الآن بالفعل نمی‌تواند کاری بکند امّا بالقوّه ممکن است این ستون فقرات او خوب بشود و راه بیفتد؛ می‌گویند: مسکین اسوأ حالاً از فقیر است ولی هر دو آدم‌های بی‌تحرّکی هستند (پرش صوت) به دلیل نقصی که در فقرات او پیش آمده است، این هم به دلیل زمین‌گیری او.

 «وَ ابْنَ السَّبیلِ» درمانده را می‌گویند. این در وطن خود امکاناتی دارد ولی آمده است در راه مثلاً دزد به او زده است. الآن چیزی ندارد. این ابن سبیل است، یعنی مادر او دیگر راه است، این دیگر کسی را ندارد، این درمانده است، در راه باید به این رسیدگی بشود.

تفاوت معنای کلمه‌ی تبذیر و اسراف

 «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً» باز تبذیر همان اسراف است، خیلی جاها هم تبذیر و اسراف در روایات تفکیک نشده است، هر دو یک نوع است ولی تبذیر ظاهراً بذر را در غیر محلّی که رویش دارد، آدم تخم را حرام بکند. آدم یک وقت زمین مستعدی در اختیار دارد، بذر می‌پاشد، یک وقت می‌برد در شوره‌زار می‌پاشد یا روی سنگ صخره بذر می‌پاشد. خوب معلوم است از روی سنگ که چیزی رویش نمی‌کند. زمین شوره که بَر ندارد، میوه نمی‌دهند این تبذیر می‌شود. آدم وقتی احسان خود را نا به جا می‌کند، مال خود را در غیر مورد آن خرج می‌کند، این تبذیر است؛ بذر را در غیر جایی که رویش برای آن پیش می‌آید، این هزینه را این‌جاها کرده است، در غیر موقع آن چیز کرده است. اسراف زیاده‌روی است. نه این‌که در این چیز ندارد. مثلاً این لباسی که در شأن او است، یک لباس صد هزار تومانی است می‌رود یک میلیون تومان می‌خرد. این اسراف است، زیاده‌روی کرده است ولی غالباً همان مصرف نابه جا است. مصرف نابه جا هم می‌تواند تبذیر باشد و هم اسراف می‌تواند باشد که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»[۱۸]؛

اخوّت مبذّر با شیطان

دو تا نکته است. یکی این است که این اهل تقوا نیست، به دلیل این‌که «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ‏»[۱۹] «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»[۲۰] این عوض این‌که با مؤمن همراه باشد، اخوّت ملازمه است. پشت هم را داشتن. این با شیطان همراه شده است. یکی مسئله‌ی اخوّت با شیطان است.

شباهت مبذّر و شیطان در شاکر نبودن نعمت

نکته‌ی دوم در این صفت «وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»[۲۱] این وصف مشعر به علیّت است. شیطان کفور است، آن هم برادر شیطان است، یعنی این شکر نعمت نکرده است، وقتی آدم نعمت را در جایی که باید صرف بشود، صرف نکند، این کفران نعمت است. شیطان این کاره است، آن کسی هم که مبذّر است نعمت را در جای خود به کار نبرده است. بنابراین صفت شیطانی دارد، او وصف شیطنت دارد.

«إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً * وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً»؛

 قول میسور در برخورد با فقیر در زمان نداری

یک وقت شما دارا هستید، دست خود را باز می‌کنید، ریخت و پاش دارید مشکل او را حل می‌کنید، یک وقت ندار هستید، ناچار هستید که رو به او نیاورید، اقبال به او نیاورید. اگر امکان مساعدت برای شما نیست، «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً» اخم نکنید، اظهار خستگی نکنید، او را کوچک نکنید، او را ناراحت نکنید. اگر مال ندارید، قول میسور که داری؟ می‌توانی بگویی من برای تو دعا می‌کنم، برو یک راهنمایی بکن، برو فلان کار را بکن. اجمالاً او را ناامید نکنید، با او برخوردی که برای او سنگین باشد نداشته باشید، اگر می‌خواهید ابتغاء رحمت الهی بکنید، «وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها» رحمتی که شما هم امید آن را داشته باشید تا «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً» مال به او ندادی، به او اخلاق بده. ماده به او ندادی، معنویّت به او بده. با مال دل او را نتوانستی به دست بیاوری با زبان می‌توانی دل او را به دست بیاوری.

محبّت به دنیا زنجیر انسان

«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۲۲] هم دست خود را غُل نکن، کسی که دست او را با زنجیر می‌بستند، حضرت سجّاد (علیه السّلام) غل و زنجیر داشت، مغلول بود، دست را از پشت گردن ببندند، دیگر انسان هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند. «لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ» نکند دست خود را ببندی، دست باز نداشته باشی. کسی که به مردم احسان نمی‌کند، تعاون بر برّ و تقوا ندارد، گویا دست او با زنجیر بسته شده است. واقعیت هم همین است در باطن محبّت به دنیا زنجیری است، دست او را بسته است، روز قیامت هم می‌بیند این زنجیری است. این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی یس «إِنَّا جَعَلْنا فی‏ أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‏»[۲۳] این‌ کسی که ایمان نمی‌آورد، مغلول است، فکر او کار می‌کند ولی دلبسته است، زنجیری است، هیچ نمی‌تواند تکان بخورد، به سمت حق یک قدم جلو بیاید.

غل و زنجیر بودن باطن رذائل

آدم بخیل این در باطن زنجیری است. روح او زنجیری است، آزاد نیست، نمی‌تواند پرواز بکند. خدا به داد ما برسد و ما را از این رذائل حفظ بکند، باطن رذائل همان غل و زنجیری است که «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ»[۲۴] به زنجیر بکشید و ببرید. این زنجیر را خود او برده است. خود بخل زنجیر است، آدم را دست بسته می‌کند. کسی که بتواند بیماری بخل را معالجه بکند، دست خود را باز کرده است. پس یک مسئله این است که از بخل پرهیز بکن، نکند دست خود را ببندی و جزء مغلول‌ها به حساب بیایی.

قید ملوم و محسور برای احسان در قرآن کریم

«وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۲۵] این ذیل اگر نبود، شبهه‌ای که آقای مزگی عزیز آن دفعه مطرح کردند، به ذهن می‌آمد که پس ایثار یعنی چه؟ «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» ولی فاء دارد، فاء تفریع دارد. «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» بسطی که نتیجه‌ی آن ملوم بودن و محسور بودن است، آن‌جا باید این کار را نکنیم ولی اگر یک چنین اثری برای ما به بار نمی‌آورد، مورد ملامت قرار نمی‌گیریم، محسور نمی‌شویم، درمانده نمی‌شویم، آدم یک وقت هر چه دارد الآن می‌دهد، برای بعد دیگر نمی‌تواند، یعنی سرمایه را می‌دهد. خوب این بعد دیگر نمی‌تواند به فقیر کمک بکند، حضرت امیر المؤمنین نخلستان‌ها را نمی‌داد، حاصل آن را می‌داد. آن ریشه را نگه داشته است که مرتّب تولید بکند، به این‌ها بدهد. این اگر اساس را داد که اصلاً دیگر بعد از آن نمی‌تواند انفاق بکند، خوب این ملوم و محسور می‌شود، یکی خود این قید توجیه خوبی است،

معنای تبذیر از نظر علّامه‌ی طباطبایی

این «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» نکته‌ی دومی که مرحوم علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی در المیزان آوردند، آن این است که ایشان می‌فرمایند: تبذیر انفاقی است که افساد در آن وجود دارد. «قَالَ فِی المَجمَع،: التَّبذیر التَّفریق بِالإسراف»[۲۶] یعنی با اسراف پاشیدند؛ این اصلاً علّت این‌که تبذیر گفته است، بذر پاشیدن است، در این خیلی نکته است، آدم سرمایه‌ی خود را دارد از بین می‌برد، دارد می‌پاشد «التَّفریق بِالإسراف» حالا «وَ أصلُهُ أن یُفَرِّق کَمَا یِفَرِّقُ البَذر إلَّا أنَّهُ یَختَصُّ بِمَا یَکُونُ عَلى سَبیلِ الإفساد» این اختصاص به این مورد دارد. امّا اگر «عَلى سَبیلِ الإفساد» نبود، «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»[۲۷] «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ».[۲۸]

فراوانی آیات ایثار و انفاق اهل بیت (علیهم السّلام) در قرآن کریم

 آیات ایثار، انفاق در قرآن در شأن اهل بیت عصمت و طهارت یکی دو تا نیست، آیات زیادی است که این‌ها را به عنوان الگو معرّفی می‌کنند، اهل ایثار بودند و ایثار با تبذیر فرق دارد. تبذیر در مسیر افساد مال را خرج کرده است ولی انفاق یا ایثار در مسیر اصلاح است نه در مسیر افساد است.

-‌ این دستورات غیر از آن بحث نماز شب که بر دیگران واجب نیست ولی بر رسول خدا واجب بود، در بقیه‌ی موضوعات بر سایر مسلمان‌ها هم واجب است؟ یعنی این‌جا دستور داده شده است که حقّ ذوی القربی را بدهید. یعنی ما هم هر زمان آمد باید حق آن‌ها را بدهیم.

-‌ بله.

-‌ ابن السّبیل و مسکین هم بر همه واجب است.

-‌ بله همین‌طور است.

-‌پس نمی‌توانیم هر اعراضی بکنیم، با توجّه به این‌که واجب است، دیگر آن موقع این‌که «وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ» بعد از آن گفته شده است، دیگر اعراض از آن دلبخواهی نیست، یعنی این‌که اگر دوست داشتی بده، اگر دوست نداشتی نده. نه، اعراض ناتوانی است.

-‌ موضع ناتوانی است.

-‌ اگر نمی‌توانی این کار را بکنی، «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً» نه این‌که می‌توانی این کار را بکنی، اگر کسی توانست همان «آتِ ذَا الْقُرْبى» حقّ را باید داد «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر»[۲۹]؛

این‌ها نکاتی بود که در این دو تا آیه مفید دیدیم که با شما بزرگواران مطرح بکنیم ما در اختیار شما هستیم و استفاده هم می‌کنیم.

قید قرآن در مورد میزان انفاق کردن

-‌ برای یکی از دوستان ما این موضوع پیش آمده بود و روی حساب همین نوع آیات در انفاق کردن که گفته شده است که اگر کسی نیازمند است باید به او انفاق بکنید، استدلال این آقا این بود، این خیلی انفاق می‌کرد. حتّی می‌رفت از افراد مختلف قرض می‌گرفت، می‌گفت: من از آبروی خود می‌گذرم و انفاق می‌کنم برای آن کسی که نیاز به کمک دارد. حتّی اگر بار زیادی روی شانه‌ی من بیاید، باز هم این کار را می‌کنم چرا که برای من واجب است، هر کسی صدای او را می‌شنوم و مسکین است، نیازمند است، قرآن بر من واجب کرده است که به او کمک بکنم از این آیات می‌شود این استفاده کرد که

-‌ این قید پاسخگو است. اگر ملوم و محسور می‌شود با این کارهایی که می‌کند، نباید بکند. امّا اگر نه بالقوّه امکاناتی دارد الآن قرض می‌کند ولی دو روز دیگر برای او پول می‌آید می‌دهد، اشکالی ندارد. اگر به مرز ملوم و محسور رسید، این مرز آن است، نباید ملوم و محسور باشد. نکته‌ی بعدی هم این است که این هم قید عقلی است، هم قید شرعی است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[۳۰] بر حسب توان خود تکلیف دارد، خارج از توان تکلیف ندارد. دین ما، دین رفق و مدارا است.

اولویت داشتن رسیدگی به زن و فرزند

 یک نکته‌ی دیگر هم این است که «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فی‏ کِتابِ اللَّهِ»[۳۱] حمل دایر باشد آدم به زن و فرزند خود برسد یا به دیگران، این واجب است. زن و فرزند خود آدم واجب هستند.

آن وقت شما بگویید که پس چطور در مسئله‌ی «یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً»[۳۲] این را بعضی‌ها ایراد می‌گیرند که حضرت امیر (علیه السّلام) چرا حسنین (علیهما السّلام)… به قدری در اثر جوع وضع آن‌ها وخیم بود که مثل جوجه‌ی پر کنده می‌لرزیدند، این‌ها خبر ندارند که مشمول آیه‌ی مباهله هستند، چه زمانی؟ در همان دوره‌ی کودکی خود. حجّت خدا است، خود او نمی‌خورد. نه این‌که والدین او از این می‌گیرند.

-‌ آن‌جا هم خود پیغمبر لباس خود را داد. مگر ملامت مردم این‌جا ملاک است که خدا بیاید بگوید: یک طوری رفتار نکن که مردم تو را ملامت بکنند. خوب آن‌جا هم این رفتار را مردم در جامعه ملامت می‌کنند.

-‌ نه متوجّه نشدید، آن‌جا حضرت نتوانست نماز برود و مایه‌ی گفتگوی کفّار شد. یک کاری کرد که از یک کار دیگر بازماند و الّا صرف پیراهن دادن نبود، پیراهن دادنی بود که او را محسور کرد، نتوانست به نماز جماعت خود برسد. اگر این جهت را نداشت اشکال نداشت،

-‌ در موردی که جان یک نفر در خطر باشد بعد بگوید کسی که از من کمک می‌کند به من گفته است که: جان من در خطر است. من حتّی اگر ملوم و محسور بشوم باید بروم کمک بکنم.

واجب بودن کمک در عین ملوم و محسور بودن در مورد خطرات جانی

-‌ اگر به باور او بیاید بله. امّا اگر اظهار طرف باشد حجّت نیست. حجّت داشته باشد او در خطر است بله، امّا اگر حجّتی نداشته باشد. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشرّیف) فرمودند که: مرحوم آقای شربیانی از مراجع صاحب باطن نجف اشرف بوده است. هم متمکّن بوده است، از نظر مالی متوّل بوده است؛ هم از نظر علمی جزء برجستگان و تراز اوّل علما بوده است و هم از نظر صفات اخلاقی برجسته بوده است. به گونه‌ای که طلبه‌ای می‌آید به او می‌گوید: آقا عبای خود را به من بده. ایشان می‌گوید: این عبا برای شما، ولی چون می‌خواهم نماز جماعت بخوانم از حالا تا برگردم به خانه، این را به من اجاره بده، تملیک به او می‌کند و خود او مستأجر آن آقا طلبه می‌شود و به خانه که می‌رسد عبا را می‌دهد وجه الاجاره‌ی این یک ساعت را هم به او می‌دهد. فرمود: کسی پیش ایشان آمد گفت: آقا به من کمک بکن. این اعتنا نکرد. همین‌طور پشت سر او رفت تا به مقابل منزل او رسیدند. گفت: آقا اگر به من کمک نکنی می‌میرم. باز هم آقا اعتنا نکرد و داخل رفت. این هم آن‌جا افتاد و مرد. از گرسنگی افتاد و مرد. وقتی آمدند جنازه‌ی را برداشتند دیدند در تمام لباس او پول است. یعنی همین‌طور پول را می‌گرفته است و به لباس خود می‌دوخته است، خرج هم نمی‌کرده است. حالا گاهی این‌طور است. خوب می‌میرد هم به جهنّم که می‌میرد.

تربیت شدن پیامبر به واسطه‌ی دستورات الهی

-‌ حاج آقا شأن نزول این آیه‌ی ۲۸ اگر اشتباه نکنم همان قضیه‌ی پیراهن حضرت رسول (صلوات الله علیه) است حاج آقا این قضیه منافاتی با فطرت معصومین ندارد.

– چرا؟

-‌ بالاخره این حرکتی بوده است که خداوند ملامت کرده است، گفته است: این‌طور نکنید.

-‌ ملامت نکرده است، تربیت کرده است. خدا مربّی پیغمبر خود است. گاهی بعضی از کارها را می‌کند که به دیگران بگوید

-‌

-‌ بله همین‌طور است.

-‌ بعد نظایر دیگر هم دارد.

-‌ چند تا نکته احساس می‌کنم خوب است از تفاسیر خدمت شما عرض می‌کنم

-‌ بله ما خیلی خوشحال می‌شویم شما بگویید، به خصوص اگر ابتکار داشته باشید.

-‌ این‌که این «وَ قَضى‏»[۳۳] بود که در همان جلسه‌ی اوّل بیان فرمودید که این نکته دارد که می‌گوید: «وَ قَضى‏ رَبُّکَ» از الفاظ دیگری در جاهای دیگر استفاده نمی‌کند؛ در المیزان خیلی زیبا توصیف کردند؛ هر تفسیر دیگری که رفتیم مخصوصاً این تفسیرهای سنّی که  «وَ هُوَ قَضَی التَّشریعِی المُتَعَلَّمُ بِالأحکامِ وَ القَضَایا التَّشریعیَّه» می‌فرماید: قضای تشریعی که تعلّق پیدا می‌کند هم به احکام، هم به قضایای شرعیّه «وَ یُفیدَ مَعنَی الفَصلِ وَ الحُکمِ القَاطِعُ المُولَوی وَ هُوَ کَمَا یَتَعَلَّقُ بِهِ الأمرِ یَتَعَلَّقُ بِهِ النَّص» هر طور دیگری که بخواهیم این قضا را ترجمه بکنیم، این امر و نهی در کنار آن درنمی‌آید مگر این‌که یک چیزی در تقریر گرفته بشود، ایشان که این‌طور تفسیر می‌کنند تفسیر می‌دهند «وَ قَضى‏» را می‌فرماید: قضا حکم قاطع مولوی است، منظور این است که حکم حالا می‌تواند شامل امر بشود، شامل نهی باشد حتِّی نه امری، نه نهی‌ای یک قضیه باشد، یعنی یک اخبار باشد. این یک نکته.

-‌ یعنی می‌خواهند بفرمایند که: این آکد از امر و فرمان است. یعنی دیگر «قُضِیَ» این دیگر حصر/حسر شده است.

-‌ فرمودید تفاسیر خیلی روی لفظ کبر کار نکردند ولی تفسیر مجمع است که فقط می‌فرماید: «إن عَاشا عِندَکَ أیُّهَا الإنسَان المُخَاطَب حَتَّى یَکبُرا… یُرید أن بَلَغا فِی السِّن مَبلَغاً یُصیرانِ بِمنزِلَهِ الطَّفل»[۳۴] ایشان به صراحت این مطلب شما را (قطع کلام)

– ظاهراً باید «یَصیران» باشد.

-‌ یکی هم در مورد این کلمه‌ی اُف که روایات آن را خواندم در این کتاب سنّی‌ها هم یک چیزهایی گفته بودند که بیشتر بحث ادبی کرده بودند، بحث مفهوم و این‌ها را زیاد در تفاسیر سنّی نمی‌شود پیدا کرد. همان بحث ادبی و این‌ها می‌کنند. یکی هم این بحث نهر را در تفاسیر حدس زده بودند، این نهر به معنای «لا تَنْهَر»[۳۵] به معنای «لاتزجرهما الزجر بالصیاح و الغلظه » یعنی این‌که سر او داد بزنی و با غلظت با او حرف می‌زنی، نهر می‌شود. یکی هم این قول کریم بود که خود شما فرمودید در این «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ»[۳۶] یک بحثی این‌جا است که این «فَتَقْعُدَ» تفریع بر هر دو بخش است. یعنی هم «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» این «فَتَقْعُدَ» تفریع بر هر دوی این‌ها باشد یا تفریع فقط بر طبقه‌ی دوم باشد؛ روی این هم بحث است و در تفاسیر بحث می‌کنند بعضی‌ها هم می‌گویند: آدم وقتی انفاق نکند، «فَتَقْعُدَ» این ماندن و این‌ها ندارد.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (11)

حرکت کردن در عقبه همان اطعام و آزاد کردن بنده

ولی آن چیزی که به ذهن خود من می‌رسد در سوره می‌فرماید: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ»[۳۷] چرا در گردنه‌ها حرکت نمی‌کنید. «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَهُ * فَکُّ رَقَبَهٍ»[۳۸] یعنی این حرکت کردن در عقبه همان اطعام است، همان آزاد کردن بنده است. یعنی این آزاد نکردن خود آن یک دور نشستن و ماندن در عقبه است. پس «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۳۹] در آن صدق می‌کند. چه آدم این‌قدر پرداخت بکند،  این کل سور قضیه است. یعنی نه این‌که «أن تبسطها بسطهً» نمی‌گوید. اگر این‌طور می‌گفت، آن وقت همه‌ی ایرادها درست می‌شود ولی «بسطهً» نمی‌گوید؛ «کُلَّ الْبَسْطِ» می‌گوید یعنی هر چیزی را که دارید بدهید، هیچ چیزی برای خود شما نماند آن وقت این قضیه مشکل است. یا آن‌طور باشد آدم ندهد، در هر صورت می‌ماند، در جای خود می‌ماند و نمی‌تواند حرکت بکند. چه اگر همه چیز را بدهد، چه این‌که هیچ چیزی را ندهد. در هر دو صورت آدم می‌ماند.

یکی هم بحث محسور بود که (قطع کلام)

-‌ اگر شما این را در کنار آیه هم قرار بدهید «کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ»[۴۰] می‌گویند خون وقتی که در جریان است، مایه‌ی حیات است، ولی وقتی منجمد بشود و یک‌جا بماند، آدم سکته می‌کند. امّا آدم خون نداشته باشد بی‌خون باشد از بین می‌رود هم خون او اگر غلظت پیدا بکند، باز هم خطرناک است. این حرف شما را از نظر اعتبار تأیید می‌کند.

توضیح تبذیر در کلام اهل بیت (علیهم السّلام)

-‌ بعد یک مطلبی هم است در این محسورات «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۴۱] این محسور را… اوّل این تبذیر را بگویم این «لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»[۴۲] یک روایتی دارند خیلی زیبا است که حضرت تبذیر را توضیح می‌دهند می‌فرمایند که: «عَنَهُ (عَلیه السلام) أنَّّهُ سُئِلَ عَن هِذِه الآیَه فَقالَ منَ أنفَقَ شَیئاً فِی غشیرِ طَاعَهِ اللَّه فَهُوَ مُبذِّر»[۴۳] یا این‌که این روایت پیغمبر هم خیلی زیبا است می‌فرماید که: «وَ عَنهُ (علیه السّلام أنَّهُ دَعا بِرُطبٍ»[۴۴] یک خرمایی خواستند، آن کسانی که رفتند رطب را بیاورند، یک چیزی پرت می‌کردند روی درخت که این رطب‌ها پایین بریزد حضرت فرمودند: «فَقالَ لَا تَفعَل» این کار را نکنید «إنَّ هَذا مِنَ التَّبذیر» این کار شما تبذیر است. بعد تبذیر را می‌خواهند توضیح بدهند، می‌فرمایند: «و انّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الفَساد» این یعنی این تبذیر فساد است. تبذیر زیاد دادن و کم دادن و این‌ها نیست، تبذیر این است که انسان یک چیزی را خراب کند.

Sadighi-13951104-Tafsir-ThaqalainSite (10)

معنای اقتار

در این محسور هم می‌فرماید: رسول الله فرمودند: «الْإِنْفَاقُ مِنَ الْإِقْتَار»[۴۵] برای اقتار چند تا معنی ذکر کردند ظاهراً آن چیزی که خیلی اصیل‌تر است روسیاهی را می‌گویند و شرمندگی است. اقتار این است که انسان شرمنده بشود. یعنی کاری را که باید انجام بدهد، دیگر نتواند انجام بدهد، بعد مقتر بشود، یعنی روسیاه بشود، شرمنده بشودو.

-‌ مطلق نیست، در اثر نداشتن، در اثر فقر انسان این‌طور می‌شود. «الْإِنْفَاقُ فِی الْإِقْتَارِ»[۴۶] که جزء فضائل انسانی است، اقتار فقر است منتها فقری که «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ‏ فِی‏ الدَّارَیْنِ‏»[۴۷] این است دیگر.

-‌ چیزهایی که حالا جمع‌بندی می‌کنم این است که دو تا نکته است که تفاسیر خیلی خوب روی آن بحث کردند و خوب است که ما هم روی آن کار بکنیم، یکی این بحث قضی بود یکی این قیدی که «فَتَقْعُدَ» به کدام می‌خورد و این‌که محسور فقط به معنای دست بسته نیست، روسیاهی و این‌ها است که شبهات دیگر پیش نمی‌آید یکی هم این بحث سور بودن «کُلَّ الْبَسْطِ» است، یعنی قید جزء قضیه است و اگر کل را برداریم قضیه کاذب می‌شود اصلاً. و تبسطها بسطهً نیست «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» است.

-‌ مباحثه بهتر از یک طرفه شنیدن است. باید بتوانید زکات علم را ادا بکنید، نشر بدهید.

نحوه‌ی رد کردن فقیر طبق عمل به فرمایش پیامبر

-‌ روایت قول میسور خیلی برای من جالب بود من می‌خواستم خود من یک فقیری را رد بکنم، همیشه می‌ماندم که چه چیزی به او بگویم، چه جمله‌ای را به او بگویم. بگویم خود من هم ندارم، این اظهار فقر است و خدا این را دوست ندارد. این روایت خیلی جالب است «رُویَ أنَّ النّبیّ (صلَّى اللَّه علیه و آله و سلّم) کَانَ لَمَّا نَزلَتْ هِذهِ الآیَه إذا سُئِلَ وَ لَم یَکُن عِندَهُ مَا یُعطی قَالَ یَرزُقُنَا اللَّه وَ إیّاکُم مِن فَضلِهِ»[۴۸] نگفت: ندارم گفت: دعا بکن خدا هم به تو بدهد، هم به من.

-‌ پیغمبر هم خیلی زرنگ بود.

-‌ می‌توانید بفرمایید  تفسیر نور الثّقلین چه تفسیری است، بین تفاسیر چه جایگاهی دارد؟

-‌ تفسیر نور الثّقلین تفسیر روایی است. در میان تفاسیر روایی می‌توان گفت تفسیر… یکی از شاگردان مرحوم علّامه‌ی مجلسی (پرش صوت) کنز الدّقاوق تفسیر روایی خیلی جامعی است. بعد تفسیر برهان است و تفسیر نور الثّقلین است و تفسیر صافی است این‌ها همه تفاسیر روایی هستند و همه هم خوب هستند. تفسیر نور الثّقلین جمع و جور است.

-‌ مثل این‌که خیلی روایی است.

-‌ این‌ها همه این‌طور هستند، کنز الدّقائق آیات بیشتری دارد.

-‌ بله بیشتر دارد. ولی تفسیر برهان تفسیر مفصّلی است. تفسیر خوبی است و همین تفسیر نور الثّقلین تفسیر روایی خوبی است. تفاسیر مرحوم صافی همه این‌طور هستند هم صافی هم اسفار. تفسیر علیّ بن ابراهیم قمّی تفسیر فرات کوفی این‌ها تفاسیر روایی هستند و جزء تفسیرهای قدیمی هستند، همین تفسیر علیّ بن ابراهیم یا تفسیر فرات کوفی این‌ها اقدم هستند. تفسیر مجمع البیان هم روایات مربوطه را معمولاً می‌اورد. منتها تفسیر تبیان مقدّم است از نظر تفسیری نه روایی تفسیر تبیان شیخ طوسی شاید اوّل تفسیری است که سبک تفسیری دارد.


[۱]– کافی، ج ‏۴، ص ۶۵٫

[۲]– الکافی، ج ‏۲، ص ۱۶۳٫

[۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۲٫

[۴]– سوره‌ی اسراء، آیات ۲۳ تا ۲۵٫

[۵]– سوره‌ی نحل، آیه ۷۸٫

[۶]– سوره‌ی حج، آیه ۵٫

[۷]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۴٫

[۸]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۹]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۶۳۱٫

[۱۰]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص۳۹۴٫

[۱۱]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۶۳۱٫

[۱۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۴٫

[۱۳]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۵٫

[۱۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۶٫

[۱۵]– وسائل الشیعه، ج ‏۲۷، ص ۲۹۳٫

[۱۶]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫

[۱۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۶٫

[۱۸]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۷٫

[۱۹]– سوره‌‌ی زخرف، آیه ۶۷٫

[۲۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۰٫

[۲۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۷٫

[۲۲]– همان، آیه ۲۹٫

[۲۳]– سوره‌ی یس، آیه ۸٫

[۲۴]– سوره‌ی حاقّه، آیات ۳۰ و ۳۱٫

[۲۵]– همان، آیه ۲۹٫

[۲۶]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۱۳، ص ۸۲٫

[۲۷]– سوره‌ی انسان، آیات ۸ و ۹٫

[۲۸]– سوره‌ی حشر، آیه ۹٫

[۲۹]– سوره‌ی ضحی، آیات ۹ و ۱۰٫

[۳۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۶٫

[۳۱]– سوره‌‌ی انفال، آیه ۷۵٫

[۳۲]– سوره‌ی انسان، آیه ۸٫

[۳۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳۴]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۶۳۱٫

[۳۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۹٫

[۳۷]– سوره‌ی بلد، آیه ۱۱٫

[۳۸]– همان، آیات ۱۲ و ۱۳٫

[۳۹]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۹٫

[۴۰]– سوره‌ی حشر، آیه ۷٫

[۴۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۹٫

[۴۲]– همان، آیه ۲۶٫

[۴۳]– تفسیر الصافی، ج ‏۳، ص ۱۸۸٫

[۴۴]– همان.

[۴۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۳۶۰٫

[۴۶]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۴۵٫

[۴۷]– همان، ج ‏۶۹، ص ۳۰٫

[۴۸] =- مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۶۳۴٫