در این متن می خوانید:
      1. رابطه‌ی پذیرش حاکمیّت خدا و امداد توسّط نیروهای غیبی
      2. ممثّل شدن ملک برای دیدن شدن با چشم حسّی
      3. مشتبّه شدن مکاشفات و مشاهدات آیت الله بهاء الدّینی
      4. راه خدا و پیدا شدن رهروان خوب در این مسیر
      5. بودن در صراط بندگی و دوستی با انبیاء و اولیاء
      6. اثرات خارج شدن از مسیر بندگی
      7. گرفتار شدن انسان به آرزوهای طولانی توسّط شیطان
      8. علّت اعراض پیامبر از بعضی افراد
      9. نبودن صدیق حمیم برای اهل جهنّم
      10. مجذوب کامل بودن حاج هادی ابهری
      11. درخواست هم‌نشین توسّط حاج هادی ابهری از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      12. عقد اخوّت حاج هادی ابهری و مرحوم میلانی
      13. تأثیر دوست در بدی و خوبی انسان
      14. ادب منزل بعدی سالک
      15. نقش تصرّف افراد صالح در سالک
      16. زهد در زندگانی سیّد محمّد فشارکی
      17. زندگی فقیرانه‌ی مراجع نجف
      18. تعریف آقای بهجت از زندگی زاهدانه‌ی استاد خود
      19. کمک مرحوم وحید بهبهانی به شاگردان نخبه‌ی خود توسّط روزه‌ی استیجاری
      20. سخت بودن نگه داشتن دین در آخر الزّمان
      21. بهترین روش برای تفسیر قرآن
      22. ویژگی تفسیر المیزان علّامه طباطبایی
      23. انقضاء نداشتن اسرار قرآن
      24. عالم بودن کربلایی کاظم به اسرار آیات
      25. قرآن بهترین انیس
      26. قابل فهم بودن قرآن برای عامّه‌ی مردم

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ».

رابطه‌ی پذیرش حاکمیّت خدا و امداد توسّط نیروهای غیبی

یکی از منازلی که برای سالک تعریف شده است، منزل دوستی است. دوست و همراه در سفر إلی الله لازم است. هفته‌ی پیش آیاتی به محضر شریف شما قرائت شد. آیه‌ای هم که خیلی ذهن‌ها با آن آشنا است، «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[۱] سوره‌ی مبارکه‌ی فصلّت. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» آخر آن این است که: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۲] اگر انسان ربوبیّت خدا را پذیرفته باشد، حاکمیّت حق را قبول کرده باشد و در این مسیر استقامت بکند، خدای متعال از نیروهای غیبی با او همراه می‌کند. این‌ها را الآن ما نمی‌بینیم ولی این‌ها در تشکیل این کلاس ما مؤثّر هستند. این‌ها در نماز خواندن‌های ما، با ما همراه هستند. هر کار خیری که بخواهیم بکنیم، این‌ها به عنوان اولیای ما هستند، همراهان ما هستند و به ما کمک می‌کنند.

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (1)

ممثّل شدن ملک برای دیدن شدن با چشم حسّی

 آن روز هم که روز معاینه خواهد بود، این چشم که بسته می‌شود، آدم می‌تواند مَلک را ببیند. مَلک چون حسّی نیست، با چشم حسّی نمی‌شود دید، مگر این‌که ممثّل بشود، «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»[۳] حضرت مریم مَلک را دید و با او هم صحبت کرد گفت که: «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»[۴] ولی جسم نبود، مثال بود. حالا در این بحثی که آدم صورت مثالی را با چشم حسّی می‌تواند ببیند؟ قاعدتاً نه.

مشتبّه شدن مکاشفات و مشاهدات آیت الله بهاء الدّینی

مقام حضرت مریم بود که صورت مثالی را در بیداری دید. این‌ کسانی که تمرین می‌کنند، روح خود را بر بدن حاکم می‌کنند، این‌ها به اموری دست می‌یابند، یکی این است آنچه را که در خواب می‌بینند، در بیداری هم می‌توانند ببینند. مرحوم آقای بهاءالدّینی یکی از این‌ها بود. یعنی گاهی مکاشفات ایشان با مشاهدات ایشان اشتباه می‌شد. آنچه را که با چشم برزخی می‌بیند، مشتبّه می‌شد با آنچه که با چشم حسّی می‌بیند. ولی اجمالاً چشم حسّی این‌ها مزاحم چشم برزخی آن‌ها نیست. لذا ملک که جسم نیست ولی وقتی ممثّل می‌شود، صورت مثالی پیدا می‌کند حضرت مریم او را دید.

راه خدا و پیدا شدن رهروان خوب در این مسیر

ملائکه به تصریح قرآن کریم اعلان می‌کنند که «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»[۵] ما یاورانی از جانب خدا همراه داریم، این‌ها ولی ما هستند، اولیاء ما هستند و همه جا در توفیقات و تأییدات ما را قرین شرف قرار می‌دهند. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» و این آیاتی بود که به نظر ما رسید. حالا اگر هم آیاتی در این زمینه به ذهن شما آمد، بعد اضافه بفرمایید. امّا مقابل آن اگر کسی درصدد همراهی با نبیّین، صدّیقین، شهدا، صالحین نبود، با ملائکه دوست نشد، یعنی اهل غفلت بود، دنبال راه نبود، آدم راه خوب انتخاب کند، رهروان خوب همراه او هستند. راه تقوا، راه پاکی، راه خدا سبیل الله راهی است که آدم وقتی به این خط می‌رود، ملائکه آن‌جا هستند، نبیّین این‌جا هستند، صدّیقین این‌جا هستند، شهدا این‌جا هستند، صالحین این‌جا هستند، همه در این خط هستند. چون خدا خود به صراط مستقیم است و پیغمبر هم بر صراط مستقیم است، همه‌ی انبیاء در صراط مستقیم هستند. ما هم که می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» که در صراط مستقیم بودیم، بخواهیم یا نخواهیم با این‌ها هستیم.

بودن در صراط بندگی و دوستی با انبیاء و اولیاء

این است که در زیارت جامعه، در زیارت عاشورا و زیارت نامه‌های مختلف ائمّه (علیهم السّلام) به زبان ما گذاشتند که بگوییم: «مَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُمْ غیرکم » در زیارت عاشورا هم می‌خوانیم که «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُم‏» هم در دنیا، هم در آخرت می‌خواهم با شما باشم و از شما جدا نشوم و این را خدا مستجاب کرده است، اگر ما بر صراط مستقیم که همان صراط بندگی است «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ‏»[۶] اگر بر صراط بندگی باشیم، این‌ها دوستان ما هستند.

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (2)

اثرات خارج شدن از مسیر بندگی

امّا مقابل آن اگر انسان اهل غفلت بود، از راه خارج شد، آن‌جا هم آیات قرآن، آیات هشداردهنده‌ای است که آدم نگران می‌شود. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی ۳۶؛ «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ‏». «نُقَیِّضْ» خود خدا این کار را می‌کند. اگر با خدا نبودیم، با هوا هستیم. اگر با هوا بودیم شیطان مأمور است، شیطان کلب معلّم خدا است، خدا خود برای شکار گمراهان شیطان را مأموریت می‌دهد، لذا اصلاً تعبیر نسبت به خدا است، این توحید افعالی است، تکویناً این‌طور است. «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ‏».

گرفتار شدن انسان به آرزوهای طولانی توسّط شیطان

در سوره‌ی مبارکه‌ی فصلّت هم «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ»[۷] دیگر شیطان نیست، بلکه قرینه‌های مختلف است. این «قُرَناءَ» چه کار می‌کنند؟ «فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» این‌ها از طرفی جلوی پای آدم که آینده‌ی زندگی انسان است، آدم را گرفتار آرزوهای طولانی می‌کند. نسبت به گذشته هم عوض این‌که آدم بنشیند توبه بکند، بدهی‌های خود را بشناسد، در مقام ادای دین باشد، می‌نشیند غصّه می‌خورد چرا فلان جا خانه نخریدم، چرا فلان مقام به ما نرسید، مدام حزن و خوف هر دو برای او وجود دارد، این گذشته «ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» و هم روز گذشته‌ی او، هم امروز او مورد تزیین شیطان است. گذشته را تزیین می‌کند، به هوا و هوس دل، خود را خوش می‌کند که فلان جا لذّت بردیم. آن‌جاهایی هم که نرسیده است، بزرگ می‌کند می‌گوید: حیف شد از دست تو رفت. آدم را مرتّب به آن نور واهی، به سراب‌ها سرگرم می‌کند و برای آینده‌ی او هم مقام پست و پول و شهوت و این‌ها را برای آدم تزیین می‌کند که آدم کشیده بشود.

علّت اعراض پیامبر از بعضی افراد

در سوره‌ی مبارکه‌ی نجم هم خدای متعال «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا»[۸]؛ به پیغمبر دستور می‌دهد که با این‌ها نباش. از این‌ها روی برگردان، با این‌ها نباش. کسی که با خدا زندگی نمی‌کند و سرگرمی او در زندگی فقط حیات دنیا است، برای آخرت حسابی باز نکرده است، پیغمبر با این‌ها همراهی نمی‌کند، دوستی نمی‌کند. اعراض می‌کند. اعلان نفرت می‌کند، برائت از این‌ها دارد.

-‌ آن طرف که بودند خوب همه این باور را نداشتند؛ زندگی دنیایی را می‌خواستند، یک چنین حالتی داشتند. خوب پیامبر آن‌طور که باید اعراض بکند، از این‌ها اعراض نکردند؟

-‌ یعنی اعراضی از این بالاتر که به قعر جهنّم بفرستد؟!

– نه از این بابت که در همان حالت‌ها (قطع کلام)

-‌ نه اعراض ظاهری که اعراض نیست. گاهی مصلحتاً ائمّه (علیهم السّلام) بعضی از یاران خود را راه نمی‌دادند، گاهی علیه آن‌ها حرف می‌زدند، بعد هم می‌فرمودند که مثل شما مثل کشتی… خضر را سوراخ کرد، اگر ما علیه شما حرف نزده بودیم یا اجازه می‌دادیم با ما رفت و آمد بکنید، جان شما در خطر بود. این‌که ملاک نیست، عین محبّت است. آنچه پیغمبر در مورد غاصبین انجام شد، املاء و استدراج است. «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ‏»[۹] برای آن‌ها املاء بود.

نبودن صدیق حمیم برای اهل جهنّم

آیه‌ای هم وجود دارد که جهنّمی‌ها صدیق حمیم ندارند «وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ‏»[۱۰] حمیم از همان حمّام است. صدیق حمیم یعنی دوستی که خیلی گرم است. ولی این‌قدر مهم است که این‌ها در آن‌جا هم این خلأ را احساس می‌کنند که اگر صدیق حمیم داشتند، گرفتار جهنّم نمی‌شدند. خدا به ما هم بدهد.

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (4)

مجذوب کامل بودن حاج هادی ابهری

این حاج هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) جزء اعجوبه‌ها و آیات روشن پروردگار متعال است و برای ما عبرت است، جزء مجذوبین است. علاقه‌ی مرحوم آقای خوشوقت و این‌ها نسبت به او کامل بود با این‌که عوام بود ولی مجذوب بود. بعد از وفات او مرحوم آقای میلانی اظهار تأسّف می‌کرده است، می‌فرموده است: برادری داشتیم اهل جذبه بود، از دست ما رفت.

درخواست هم‌نشین توسّط حاج هادی ابهری از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

همیشه این برای او مطرح بوده است که تنها نباشد. یک اهل اللّهی همیشه در کنار او باشد. نجف می‌رود، آن‌جا در حرم حضرت امیر (علیه السّلام) درخواست می‌کند من در این‌جا تنها هستم، از آن دوستان خوب می‌خواهم. خیلی تعبیرات عجیب و غریبی هم داشت. از حرم که بیرون می‌آید هر کجا که حواله‌ی او بوده است، کشیده می‌شده است بدون این‌که سابقه‌ای داشته باشد ولی جاذبه می‌برده است. در مدرسه‌ی سیّد رفته بود. در مدرسه‌ی سیّد نگاه می‌کرده است به اطراف که چه کسی حواله‌ی او در این مدرسه است. یک وقت می‌بیند یک پیرمردی از یک حجره‌ای بیرون آمد، نور در صورت او روشن است که خود او به پشت بام رفت، اذان گفت و بعد از اذان هم برگشت و داخل حجره رفت و در حجره را بست. حاج هادی هم رفته بود پشت در نشسته بود، شروع به گریه کردن کرده بود. بعد در را باز کرده بود این شیخ مرتضی طالقانی بوده است. حاج هادی می‌گفته است: هیچ حرفی با هم نزدیم، او گریه می‌کرد و من هم گریه می‌کردم. دو تایی گریه می‌کردیم.

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (5)

عقد اخوّت حاج هادی ابهری و مرحوم میلانی

 در کربلا هم به حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) عرضه می‌دارد که من دیر آمدم راه من طولانی است، این تأخیر آمدن من یک کسی می‌خواهد که میان‌بر من را ببرد، به من یک کسی را بدهید که بلد باشد، میان‌بر ببرد، جبران تأخیر من بشود. از حرم حضرت سیّد الشّهداء بیرون می‌آید، مرحوم آقای میلانی به سراغ او می‌آید او دیگر با اذن پیدا بوده است که حواله است. صدا می‌زند حاج هادی می‌آیی با هم صیغه‌ی برادری بخوانیم؟ هیچ سابقه‌ای هم با هم نداشتند، دست او را می‌گیرد و صیغه‌ی برادری را با هم می‌خوانند. آقای میلانی فرموده بود: هر وقت به مشهد آمدی مستقیم به خانه‌ی خود ما بیا، او هم می‌رفته است و مرحوم آقای میلانی کفش‌های او را جفت می‌کرده است. ولی همه جا از این‌ها شکار می‌کرده است، یعنی با همان صافی که داشته است از خدا می‌خواست خدا هم برای او از آن خوب‌ها می‌فرستاد. «الرَّفِیقَ ثُمَّ الطَّرِیقَ»[۱۱]

-‌ این حاج هادی ابهری همان که تعریف می‌فرمودید اوّل ظاهراً خیلی در مسیر نبوده است، یک انقلاب روحی برای ایشان به وجود می‌آید.

-‌ بله همین‌طور است.

-‌ این انقلاب روحی ایشان یک دلیل خاصّی بوده است، ذکر شده است؟

-‌ کسی نمی‌داند. چه شده است، کسی نمی‌داند.

-‌ در جوانی نبوده است درست است؟

-‌ در ۴۰ سالگی بوده است. کارهای خود را کرده بود. در این جهت به روایات هم مراجعه بفرمایید برای جلسه‌ی بعد یک چند تا از شرایط دوست خوب چیست، دوست خوب چه کسی است، از این‌ها یک چند مورد برای من بیاورید.

-‌ در مورد دوست بد در قرآن آیات زیادی وجود دارد. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ‏»[۱۲]، «یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً»[۱۳] 

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (6)

تأثیر دوست در بدی و خوبی انسان

 -‌ «یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ‏»[۱۴] آن است. دوست خیلی نقش دارد. در خوبی آدم، در بدی آدم خیلی تأثیر دارد. این برنامه‌ی اخوّتی هم که نبی مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام دادند، مؤیّد این معنا است. برای هر کسی یک قرینی قرار داد. سلمان و ابی‌ذر را با هم. مقداد و عمار را با هم. عمر و ابابکر را با هم. خیلی حساب شده، زیبا. جفت هر کسی را پیدا کرد و گفت: همدیگر را کمک بکنید یا به بالا یا به پایین می‌روید، با هم می‌روید. ظاهراً عثمان با ابوعبیده‌ی جراح شده است که در شورای شش نفره هم علی را همین‌ها باعث شدند… وجود مبارک هم حضرت امیر هم در نهج البلاغه دارند که «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ»[۱۵] در آن‌جا هم این ویژگی‌هایی که یک برادر الهی می‌تواند داشته باشد، می‌توانید ببینید. خود آن هم خواندنی است.

-‌ حاج آقا چه کسی بوده است؟

-‌ به یاد ندارم.

-‌ خیلی‌ها می‌گویند ابوذر است.

-‌ آن‌جا هم حضرت نامی از او نبرده است.

-‌ در آن پاورقی من دیدم نمی‌دانم آقای دشتی بود یا سیّد رضی بود. عثمان مظعون یا اباذر است.

ادب منزل بعدی سالک

-‌ بله دیگر حالا این چند جلسه‌ی باقی را هم دوست داریم شما کار بکنید. به این‌جا بیاورید ما استفاده بکنیم. یک مقدار به برنامه‌های عملی هم… گرچه همه‌ی این‌ها هم عملی بود، کاربردی بود. یعنی تا به حال ما چیز ذهنی صرف نداشتیم، این‌ها همه مسائل مهمّی است، منزل بعدی ادب است. ادب سالک. بعد دیگر این سوره‌های اخلاقی، عملی را دارد سوره‌ی اسراء را از آیه‌ی «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۱۶] احتمال می‌دهم آیه‌ی ۱۵ به بعد تا ۲۵ به بعد است. ابتدائاً توصیه توحید است. «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» بعد توصیه‌ی والدین است. «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۱۷] دیگر همین‌طور برنامه‌های نفی و اثبات، هر دوی این‌ها آورده است که بعد در پایان آن می‌فرماید: «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ»[۱۸] این دستوراتی است که خود خدا این‌ها را حکمت نامیده است. این را إن‌شاءالله ببینید، تقسیم کار بکنید، ببینید، بیاورید این‌جا با همدیگر إن‌شاءالله ملاحظه می‌کنیم.

بعد سوره‌ی مؤمنین «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۱۹] تا آن‌جا که صفات مؤمنین مفلح را بیان می‌کند. بعد سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان، آخر آن «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۲۰] بعد سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان، سوره‌ی لقمان هم توصیه‌های حضرت لقمان به فرزندش همه‌ی آن‌ها بار اخلاقی دارد، آن هم مهم است. سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات هم از اوّل تا آخر آن اخلاق معاشرتی است، تنظیم ارتباطات است. آن هم همین‌طور. دیگر بیشتر از این هم ظاهراً فرصتی نخواهیم داشت ولی این‌ها را ببینید. دوستان تفسیر هم ما در خدمت شما افتخار داریم که مأنوس هستیم، هم در کلاس آقای میری خلاصه کار ارائه‌ای تا به حال نکرده‌اید. پژوهشی، مقاله‌ای، کار نوئی، حالا إن‌شاءالله در این قسمت‌ها یک مقدار جستجو بکنید، بعد هم با هم می‌نشینیم یک گعده‌ی این‌طور می‌کنیم. بعد این‌ها را تنظیم بکنید، الحمدلله بعضی از شما در قسمت‌های مختلف تجربه دارید، تنظیم بکنید به آقایان مسئول پژوهش بدهید، إن‌شاءالله تعالی به حول و قوّه‌ی خدا جزء ذخایر شما باشد.

مرحوم آقای طباطبایی در المیزان بحث مستقلاً در ادب مع الله دارد، آن وقت ادب انبیاء را، برخی از انبیاء، کیفیت ارتباط آن‌ها با پروردگار متعال، حرف زدن آن‌ها، ادب آن‌ها را آن‌جا آورده است. این هم إن‌شاءالله المیزان را ببینید و بعد هم این بحث ادب را ملاحظه بکنید.

-‌ در مورد همین دوستی که بحث آن بود، بحث انبیاء الهی و اولیاءالله یا شهدا که جدا است، آن‌ها نمونه هستند؛ این علمایی که ما از دست دادیم، مثل آیت الله بهجت یا آیت الله خوشوقت، با این‌ها همچنان می‌شود ارتباط برقرار کرد؟ یعنی از این طرف قابلیّت ما است، حالا شاید از آن طرف فاعلیّت بیشتر باشد، ما می‌توانیم با این‌ها دوستی بکنیم؟

Sadighi-13950920-Tafsir-ThaqalainSite (3)

نقش تصرّف افراد صالح در سالک

-‌ تجربه بکنید، ببینید می‌شود یا نه. یکی از توصیه‌های سلوک بزرگان… حالا به مرحله‌ی ذکر که می‌رسیم اوراد و این‌ها، ذکر خاصّی را که سالک می‌گوید، باید آن دوست خود را یا الگو و استاد خود را، حکیم خود را، او را در ذهن خود همیشه داشته باشد، یعنی در محضر او این ذکرها را می‌گوید که واسطه بشود و ظاهراً این‌ها همین‌طور گزاف و گتره‌ نیست، این تصرّفات افراد صالح در سالک نقش دارد، آدم تنها برود خیلی نمی‌تواند برود.

رضای خدا بالاتر از ذکر و عمل

 امّا با یک ره یافته‌ای خود را همراه بکند، حالا دیگر دست ما خالی است ولی خوب این بزرگانی که به اشخاص اجازه‌ی ذکر و این‌ها می‌دادند، خود آن‌ها هم مراقب بودند که این‌ها یک وقتی… بعضی از بزرگان برنامه‌ی چهله می‌دادند، بعد ۳۹ روز کار را انجام دادی، یک روز مانده است که کار تمام بشود، می‌آمد چهله‌ی او را خراب می‌کرد. می‌خواست هم کار خود را کرده باشد، هم گرفتار عُجب نشود، همیشه احساس بکند یک حسرتی یک چیزی… هم این جهت بوده است، هم می‌خواست بگوید مهمتر از آن ذکر و عمل، آن انقیاد است، رضا است. ما می‌خواهیم او را راضی بکنیم، نمی‌خواهیم او را بزرگ بکنیم. لذا این‌ها هر دو جهت را انجام می‌دادند. تربیت کار بسیار… کار خود پیغمبر است. این‌ها وارث پیغمبر بودند، به این‌ها رسیده بود. حرف نمی‌زدند، راه بلد بودند. تمیز زندگی کرده بودند، وابستگی‌های خود را به کلّی از بین برده بودند. به یک‌جا وابسته بودند و بس. این بود که هیچ دنیا برای آن‌ها واقعاً مهم نبوده است.

زهد در زندگانی سیّد محمّد فشارکی

مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشّریف) فرموده بودند که بعد از من درس آقا سیّد محمّد فشارکی بروید. تمام بزرگان به اعتبار سفارش استاد خود در درس آقا سیّد محمد فشارکی حضور پیدا کرده بودند، رساله نداده بود، گفته بودند: چرا؟ گفته بود: اگر اعلمیّت باشد، اعلم هستم. امّا مرجعیّت مدیریّت می‌خواهد من ندارم. ایشان با این مقام و موقعیت خود که همه‌ی بزرگان آن روز در برابر او زانو می‌زدند ولی به قدری بدهکار به نانوای محل بوده است که رفته بود به نانوایی به او نان نداده بود. یکی از طلبه‌های عادی ضامن شده بود. هیچ برای او مهم نبوده است. این به قدری خود را عادت داده بودند که دنیا پست است، هیچ است، اصلاً چیزی نیست که آدم به آن نگاه بکند یا فکر خود را مشغول بکند چه چیزی دارم، چه چیزی ندارم.

زندگی فقیرانه‌ی مراجع نجف

 آقای بهجت (اعلی الله مقامه) فرمودند: در نجف مراجع تقلید هیچ کدام خانه نداشتند. کویتی‌ها آمدند برای مرحوم آقای حکیم یک خانه خریدند، بسیار در نجف صدا کرد، برای آقای حکیم منزل خریدند. فرمودند این مرحوم مشکینی صاحب حاشیه بر کفایه گفت: یک کسی آمد همشهری ما بود یا آشنای ما بود، به حجره‌ی ما وارد شد. با این مرحوم آقای مشکینی هم سابقه‌ای داشت، او مهمان کرد و من هم با او مهمان بودم رفتم. گفت: یک اتاق اجاره کرده بود، مهمان که داشت وسط آن پرده زد، خانواده‌ی او آن طرف بود و ما مهمان‌ها هم این طرف بودیم. مشکینی که برجسته بود در تدرس و علم و این‌ها شهره بود، یک اتاق اجاره‌ای بود که در پذیرایی آن مجبور بود که پرده بزند و از مهمان‌ها پذیرایی بکند، تازه اجاره‌ی آن هم با روزه‌ی استیجاری انجام می‌داد.

تعریف آقای بهجت از زندگی زاهدانه‌ی استاد خود

 باز آقای بهجت فرمود که: ما استادی داشتیم -ظاهراً آقای آقا شیخ ابو القاسم خویی بوده است- گفت: این استاد ما بچّه دار نمی‌شد، من هم مباحثه‌ای داشتیم که با هم  درس این آقای خویی می‌رفتیم. این دوست ما با جن مراوده داشت، استاد ما به این دوست ما، هم مباحثه‌ای ما گفت که: از این‌ها بپرس به تعبیر من یک ویزیتی از ما بکنند، ببینند من امکان بچّه‌دار شدن دارم یا نه. اگر نیست که… اگر از این همسر خود صاحب اولاد نشدیم، فکری بکنیم. این دوست ما رفته بود -که در حرم مطهّر امام حسین (علیه السّلام) قرن‌ها  مستقر هستند می‌فرمود: نُه نفر از آن‌ها آن‌جا از روز عاشورا ماندند، هنوز هم هستند- با یکی از این‌ها صحبت کرده بود. او گفته بود: او را می‌گویی، او که فلان ساعت این‌جا می‌آید، اذن دخول می‌خواند، بعد می‌آید پایین پا، بعد به کجا می‌رود، بعد به کجا می‌رود، یک دور زیارت می‌کند، بر می‌گردد دوباره می‌آید همین را از نو شروع می‌کند. جن چند بار آن را گفته بود، و کیفیت آمدن او، هم و وقت آمدن او و هم دفعات ورود و خروج او را. آقای بهجت گفت: علّت آن این بود که این آدم فقیری بود، استاد ما آدم فقیری بود، اجیر می‌شد به نیابت از افراد زیارت انجا بدهد و برای بزرگان نجف این‌ها عادی بوده است.

کمک مرحوم وحید بهبهانی به شاگردان نخبه‌ی خود توسّط روزه‌ی استیجاری

خود مرحوم وحید بهبهبانی که آقای مطلق در فقهای شیعه است. صاحب قدرت، نفوذ، ریاست تامّه اخباری‌ها را مخالفین را، قلع و قلمع کرد، خیلی قدرتمند بود. ایشان در حالات خود نوشتند، روزه‌ی استیجاری می‌گرفت، پول می‌گرفت. مرجع تقلید زعیم آن روز. مثلاً مثل مقام معظّم رهبری امروز، امام دیروز، آقای بروجردی سال‌های گذشته. این روزه‌ی استیجاری می‌گرفت، پول ذخیره می‌کرد به چند تن از شاگردان خود که نخبه بودند، برای این‌که این‌ها از درس باز نمانند به آن‌ها می‌داد که یکی از آن‌ها مرحوم ملّا مهدی نراقی بود. پول می‌داد که این‌ها بتوانند درس بخوانند. روزه‌ی استیجاری می‌گرفت، پول می‌گرفت به این‌ها می‌داد.

سخت بودن نگه داشتن دین در آخر الزّمان

خوب حالا ما دیگر این‌ها را نداریم. حالا شما اگر درست بروید، معلوم می‌شود که خدا شما را خیلی دوست دارد. آن وقت‌ها نه این زرق و برق بود، این تنوّعات در زندگی، در خانواده‌ها نبود، این ارتباطات نبود، الآن این تلویزیون‌ها بلای جان خانواده‌ها است. دیدن این‌ها اثر می‌کند، در خانواده‌ها اثر دارد. آن وقت هر کاری هم می‌شود همه اطّلاع دارند که چه کسی چه چیزی دارد، چه کسی چه چیزی ندارد. آدم هر قدر خودش خود را کنترل بکند، ولی بالاخره عائله‌ی یک بحث جدایی هستند، مدیریّت آن‌ها خیلی مهم است. این است که امروز… گفتند: آخر الزّمان دین را نگه داشتن مثل آتش نگه داشتن در دست است. آدم این را لمس می‌کند. واقعاً دین‌داری حالا خیلی مشکل‌تر از زمان وحید بهبهانی و بزرگان دیگر است.

ولی (هر که را اسرار حق آموختند) او را هم بی‌سر و صدا بردند. همین الآن هم هستند از این افراد، از این قماش افراد. با همان زیّ و با همان شکل و شمایل مشغول کار خود هستند و دارند می‌روند. خوب جلسه دیگر إن‌شاءالله سوره‌ی اسراء. چند آیه‌ای از آیه‌ی ۲۲ تا ۳۹ إن‌شاءالله.

بهترین روش برای تفسیر قرآن

من یک بار هم خدمت شما بزرگواران عرض کردم بهترین روش همین است که قبل از آن که به تفسیری مراجعه بفرمایید، یک دور آیات را بخوانید، هر لغتی را نمی‌دانستید، فقط به لغت نامه مراجعه بکنید. بعد تأملی بکنید، ببینید قرآن با شما چه می‌گوید. برداشت خود را بنویسید. بعد به تفسیر المیزان، مجمع البیان و به تفاسیر دیگر مراجعه بکنید. عمده‌ی آن هم تفسیر المیزان است. المیزان هم از بُعد تفسیری خیلی تفسیر روشنی دارد و تمام آیاتی که تفسیر روایی دارد، روایات مربوطه را آورده است. آن وقت غیر از تفسیر و روایات تفسیری مستقلاً مباحثی در حاشیه قاطی تفسیر نکرده است.

ویژگی تفسیر المیزان علّامه طباطبایی

 امانتداری علّامه‌ی طباطبایی خیلی بالا است. بحثٌ فلسفیٌ، بحثٌ اجتماعیهٌ به مناسبت مباحث مفید و مناسب با آن، آیه را ایشان آوردند و از حدّ تفسیر هم خارج نشدند، خیلی تفسیر شسته رفته هدفدار خیلی تفسیر خوبی است. تفسیر روح المعانی در میان اهل سنّت بعد عرفانی خوبی دارد. مباحث ذوقی و عرفانی در آن کم نیست.

-‌ این مطلبی که فرمودند خود آدم یک تدبّری در آیات بکند، یک موقعی که آدم تدبّری بکند یک مطلبی به ذهن او می‌آید، بعد در تفاسیر که نگاه می‌کند می‌بیند هیچ مفسّری پیدا نمی‌کند که یک چنین حرفی را زده باشد، ما باید این‌ها را چه کار بکنیم؟ این‌ها را باید در فی بقعه الامکان بگذاریم، بشود روی آن کار کرد؟

-‌ نه شکر بکنید خوراک خود شما است.

-‌ مثلاً آدم علّامه را نگاه می‌کند خوب یک چنین چیزی به ذهن ایشان نرسیده است.

انقضاء نداشتن اسرار قرآن

-‌ من ظاهراً جلسه‌ی گذشته در آن جلسه‌ی عمومی یا کجا بود عرض کردم علّامه فرموده بود: من سال‌ها روزی یک جزء قرآن خواندم و بدون استثناء هر وقت قرآن خواندم، چیز جدیدی برداشت کردم که اگر قرار بود یک بار دیگر تفسیر بنویسیم، خیلی چیزهای دیگر می‌شود نوشت. قرآن همین است، آدم با قرآن محرم بشود، این مثل چشمه دائماً می‌جوشد. شما هر چه بخورید، مصرف شما است. تمام عالم هم جمع بشوند، اسرار قرآن انقضاء ندارد. «لَا تَقضَى عَجائِبُه» ما هم که خیلی بی‌مایه هستیم، گاهی یک چیزهایی به ذهن ما می‌آید که در تفسیرها نیست. نه با دید مشتری بروید با خدا تجارت بکنید، سر سفره‌ی او بنشینید، قبل از آن هم إن‌شاءالله توسّلی، ارتباطی برقرار بکنید چه بسا خیلی روزنه‌ها به روی شما باز می‌شود.

عالم بودن کربلایی کاظم به اسرار آیات

 می‌گویند: این کربلایی کاظم که بی‌سواد بود و خدا او را حافظ قرآن کرد، اسرار آیات را می‌دانسته است، مثلاً چه آیاتی را آدم بخواند می‌تواند طی الأرض بکند و از طریق قرآن داروها را می‌دانسته است در این گیاهان چه چیزی، برای چه مرضی مفید است. یک آدم بی‌سواد چیزهایی به دست آورده است که به دست مفسّرین از بزرگان ما نیامده است، محرمیّت می‌خواهد.

قرآن بهترین انیس

وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) دارد به این‌که هیچ کسی با قرآن مجالست نمی‌کند، مگر این‌که کاهشی و افزایشی از کنار آن برمی‌خیزد هم باعث زدوده شدن معصیت و عیب او می‌شود و هم کمالاتی به دست می‌آورد. بهترین انیس قرآن است، بهترین رفیق قرآن است، بهترین شفیع قرآن است.

-‌ اگر این‌طور باشد فهم ما بدون مراجعه به روایات فهم درستی می‌شود؟

قابل فهم بودن قرآن برای عامّه‌ی مردم

-‌ بله. خود ائمّه (علیهم السّلام) فرمودند: «القُرآن یُفَسِّر بَعضُهُ بَعضا» قرآن چون برای مردم است، «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٌ‏ٌ»[۲۱] است و به همین جهت فرمود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ»[۲۲] اگر آیه‌ی قرآن قابل فهم نبود، مشرک. «حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» این‌ها می‌شنیدند، می‌فهمیدند، مؤمن می‌شدند، خدای متعال هم می‌گوید: قبل از آن که این‌ها بشنوند، حجّت بر آن‌ها تمام نیست، پس معلوم است قابل فهم است نه تنها برای مؤمنین، حتّی برای مشرکین قابل فهم است. منتها حقیقت نوری قرآن کریم تقوا می‌خواهد «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۲۳].


[۱]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۰٫

[۲]– همان، آیه ۳۱٫

[۳]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۷٫

[۴]– همان، آیه ۱۸٫

[۵]– همان، آیه ۳۱٫

[۶]– سوره‌ی یس، آیه ۶۱٫

[۷]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۲۵٫

[۸]– سوره‌ی نجم، آیه ۲۹٫

[۹]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۷۸٫

[۱۰]– سوره‌ی شعراء، آیه ۱۰۱٫

[۱۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۸، ص ۲۰۹٫

[۱۲]– سوره‌ی مدثّر، آیه ۴۵٫

[۱۳]– سوره‌ی فرقان، آیه ۲۸٫

[۱۴]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۸٫

[۱۵]– نهج البلاغه، ص ۵۲۶٫

[۱۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۲٫

[۱۷]– همان، آیه ۲۳٫

[۱۸]– همان، آیه ۳۹٫

[۱۹]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱٫

[۲۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۳٫

[۲۱]– سوره‌ی شعراء، آیه ۱۹۵٫

[۲۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۶٫

[۲۳]– سوره‌ی واقعه، آیه ۷۹٫