«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

قصد و نیّت در مراقبه

در مراقبه یکی از مناظر، قصد است و مرادف قصد، نیّت است، اراده است. سالک باید عظم و تصمیم جدّی داشته باشد، زیرا مبارزه با خود و خصائصی که در وجود انسان است و عبور از تعلّقات و لذائذ نفسانی، بدون یک عظم جدّی، عملی نخواهد بود.

نوع محبّت خدا نسبت به بندگان

این‌که خدای متعال فرمود: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ»[۱]، خداوند صابرین را دوست می‌دارد. محبّت حق تعالی، محبّت هیجانی نیست. وقتی ما کسی را دوست داریم یک حالت انفعال، کشش و جذبه‌ای است که ما را به طرف مقابل جذب می‌کند امّا در مورد خدا این‌طور نیست، خدا رفع حجاب می‌کند که کسی که استقامت کرده و به خاطر خدا از تعلّقات گذشته است، خدا رفع حُجُب می‌کند و او را با انوار جمال و جلال خود مأنوس می‌سازد، به مرحله‌ی قرب می‌رسد. این صبر، ادامه‌ی اراده و تصمیم است.

توصیه به مطالعه‌ی کتاب جامع السّعادات

کتاب جامع السّعادات مرحوم نراقی برای همه خوب است، به خصوص برای کسی که می‌خواهد اهل سیر و سلوک باشد، این کتاب می‌تواند بسیار مفید باشد.

غفلت، راهزن سلوک و اهل سلوک

ایشان می‌فرمایند: «الغفله و هی فُتُور النَّفس عَنِ الإلتفات و التَّوجُّه إلى مَا فیه غَرَضُهَا و مَطلَبُهَا، إمَّا عاجلاً أو آجلاً»[۲]، غفلت چیست؟ غفلت که از رهزن‌های سلوک و قطّاع الطّریق سلوک است، عبارت است از این‌که نفس از التفات فتور داشته باشد. یک وقت انسان ملتفت است، یک وقت برای شخص مهم نیست، التفات و توجّهی ندارد. فتور نفس از التفات و توجّه به چیزی که غرض و مطلب انسان نسبت به آن است به این معنی که به آن غرض و مطلب حضور و عنایت و التفاتی نداشته باشد.

اهمّیّت داشتن نیّت برای سالک

ضدّ غفلت، نیّت است. بسیار دقیق معلوم می‌شود که نقش نیّت چیست و غفلت نمی‌دانم قبلاً در سلسله بحث‌های ما بود یا نبود- از خطرناکترین امور برای یک انسان سالک و هدفدار است. غفلت از مهلکات یک انسان سالک و هدفدار است.

هشدار قرآن در مورد غفلت

در قرآن کریم، آیه هشدار عجیبی در رابطه با غفلت دارد «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۳]، اصلاً این‌که چشم دارد و نمی‌بینید، دل دارد و نمی‌فهمد، این‌که گوش دارد و نمی‌شنود یعنی چه؟ گاهی انسان چشم دارد ولی التفات ندارد، توجّه ندارد کأنّه چشم ندارد کما این‌که دیده است ولی انگیزه نداشته که از دیده‌ی خود انگیزه و درس و عبرت بگیرد، در شنیده‌ها همین‌طور است، در فهم نیز همین‌طور است.

گاهی اتّفاق افتاده که شخص از اوّل تا آخر کلاس بوده و حرف‌ها را شنیده است امّا حتّی یک کلمه را درس را نفهمیده است! کما این‌که نماز ما هم همین‌طور است. گاهی نماز ما به پایان می‌رسد و تازه متوجّه می‌شویم که نماز خوانده‌ایم و هیچ حضوری در نماز نداشته‌ایم. در درس هم همین‌طور است، در غذا هم همین‌طور است، آدم هر کاری انجام می‌دهد ولی در انجام آن کار توجّهی ندارد. کار انجام می‌شود امّا براساس عادت و مسائل دیگر انجام می‌شود ولی انسان نسبت به آن کار هیچ حضوری پیدا نمی‌کند؛ این غفلت خطرناک است!

سالک باید تصمیم و عزم داشته باشد که این راه را تا نیل به قرب نهایی، تا نیل به قرب نهایی، تا فناء ذاتی می‌خواهم بروم. این انسان، خطّ خود را خطّ خدا قرار داده است و از این غفلت نمی‌کند و حواس او به این هست که در چه راهی قرار گرفته است و باید از چه موانعی عبور کند.

منظور از نیّت چیست؟

«و هِیَ انْبِعاثُ النَّفس»[۴]، نیّت که گفتیم ضدّ غفلت است چه توضیحی دارد؟ توضیح آن این است: «انْبِعاثُ النَّفس و میلُهَا و توجُّهِهَا إلى ما فیه غَرَضُهَا و مطلبها حالاً او مآلاً» نیّت، عبارت است از آن چیزی که نفس انسان را برمی‌انگیزد. انبعاث نفس، همان انگیزه‌ی درونی است، یک نوع خیزش است، یک نوع یقظه است، یک نوع بیداری است در وجود و در باطن انسان پیش می‌آید که نفس انسان را متمایل و متوجّه به چیزی می‌کند که هدف و غرض او است و می‌خواهد به آن برسد، حالا یا غرض متوسط است یا غرض نهایی است، «حالاً او مآلاً». غرض نقدی و فعلی یا این‌که مآل و نتیجه‌ی آن چیست.

نتایج غفلت سالک

می‌فرمایند: آن کسی که موافق غرض نفس است، اگر خیر و سعادت در دنیا و آخرت باشد، غفلت از آن موجب رذیلت انسان می‌شود امّا اگر چیزی که نفس به آن توجّه دارد شر باشد در آن صورت غفلت از آن موجب باز ماندن از شر و رذیلت می‌شود. اجمالاً این مسئله‌ی بسیار اساسی است که سالک در سیر خود متوجّه مسیر و مقصد باشد. اگر انسان در ذهن نداشته باشد که کجا می‌خواهد برود، می‌خواهد چه کاری انجام دهد، همان لحظه‌ای که غفلت می‌کند، ممکن است از راه خارج بشود. راه هم صراط مستقیم است، سقوط است، این‌طور نیست که راه افقی بوده و شخص چند متر کنار راه را رفته و دوباره برگردد. این‌طور نیست، انسان بالا می‌رود، اگر یک لحظه غفلت کند و از مسیر خارج بشود به جای این‌که صعود کند سقوط می‌کند. آن وقت آیا جبران سقوط‌ها عملی باشد یا نباشد تا چه نوع سقوطی باشد و انسان چه مقدار سقوط کرده باشد.

غفلت، بسیار خطرناک است، مثل غفلت راننده از رانندگی است. اگر انسان می‌خواهد قضیه را درست متوجّه بشود این مثال بسیار آن را واضح بیان می‌کند. مثل راننده‌ای که پشت رول نشسته و مقصدی دارد که خود او سوار ماشین شده و مسافرین هم سوار ماشین شده‌اند. راننده دائماً باید به راه و فرمان و مقصد توجّه و تمرکز داشته باشد. اگر غفلت کند ماشین چپ می‌کند یا با ماشینی تصادف می‌کند یا اتوبان را اشتباه می‌رود و تا وقتی که برگردد معلوم نیست کار به کجا می‌انجامد.

غفلت دقیقاً همین‌طور است. انسان باید علی الدّوام نسبت به مسیری که به سوی مقصد انتخاب کرده ملتفت باشد که این راه ادامه داشته باشد تا به مقصد برسد. هر قسمت از این راه که انسان انگیزه و التفات را از دست داد مواجه با خطر سقوط و ارتجاع به قهقرا و از دست دادن آن چیزی است که آن را به دست آورده است.

تشابه مرگ و آغاز راه سیر و سلوک

-‌ مطلبی که در جلسه‌ی قبل به خود من گفتید این است که انسانی که می‌خواهد قصد سیر و سلوک کند و این کار را شروع کند و انجام دهد مثل حالت مرگ برای انسان است که باید همه‌ی تعلّقات خود را از دست بدهد، مثل تمام چیزهایی که مادّی بوده و تا به حال از آن لذّت می‌برده است. دل کندن از این دوست داشتنی‌ها گاهی اوقات برای انسان سخت می‌شود، به همین دلیل انسان اصلاً قصد نمی‌کند که وارد این راه بشود. آن چیزی که باعث می‌شود که انسان این قصد و اراده را داشته باشد و از تعلّقات بگذرد و این راه را شروع کند چیست که باید باشد؟

توفیق الهی، منشأ تمام خیرات

-‌ پناه به خدا می‌بریم. شاید در مباحث ما بیاید. ولی نقداً توفیق الهی منشأ همه‌ی خیرات است؛ این واقعاً جزء اسرار است که چه می‌شود که انسان در این مسیر قررا می‌گیرد؟ چه می‌شود که انسان از مسیر خارج می‌شود؟ یقیناً کارهای خدا براساس حکمت است ولی این حکمت همه جا برای ما روشن نیست. آن چیزی که بر عهده‌ی ما است، مراقبت است؛ یعنی همین که اگر انسان تصمیم بگیرد گناه نکند قدم اوّل است.

در خدمت شما از کتاب مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب شریف لقاء الله، ظاهراً خواندیم که ایشان می‌گویند: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه. مرحوم ملّا مهدی نراقی هم در کتاب جامع السّعادات همین مطلب را دارد. راه این است که انسان هر روز تجدید نیّت کند؛ یعنی هر روز صبح که بر می‌خیزد نیّت او بندگی خدا باشد.

ارکان بندگی خدا

در بندگی خدا دو رکن، اساس و زیر بنای همه چیز است؛ یکی این‌که هر چیزی که خدا برای ما واجب کرده است در آن تسامح نباشد و انجام بشود. دوم این‌که هر چیزی که مانع است، آدم گرفتار آن مانع نشود که این موانع، گناهان هستند؛ یعنی هیچ چیزی از مصالح ضروری و ملزمه از دست انسان نرود و هیچ کدام از مفاسد مضرّه هم در زندگی او نباشد. توجّه به این‌که من نباید گناه کنم و حتماً باید واجبات را انجام دهم.

برنامه‌ریزی سالک برای نیل به مقصد

بعد ریز واجبات و محرّماتی که شخص در حیطه‌ی زندگی خود احتمال می‌دهد باید احصاء کند، مثلاً این‌که نماز بر ما واجب است، تأمین معاش بر ما واجب است، حسن خُلق بر ما واجب است و…

دستوری برای تمرین مراقبه

تعلیم و تعلّم برای سالک جزء عبادت‌های ملزمه است که قطعاً تحصیل معرفت، جزء واجبات است. آنچه خدای متعال از ما خواسته است به دست بیاوریم و آنچه خدای متعال برای ما قَدَر کرده است هم احصاء کنیم، سپس جدولی تهیه کنیم و خطّ خود را مشخّص کنیم. طول روز هم با تمرین مراقبه حاصل می‌شود. مثل نماز است، انسان لحظاتی در نماز حضور دارد ولی یک مرتبه اختیار آن از دست انسان می‌رود و یک مرتبه متوجّه می‌شود فکر او رفته است و بخشی از نماز او به غفلت گذشته است. هر جایی که متوجّه شدیم تمرکز کنیم که بتوانیم این حضور را حفظ کنیم.

در مراقبه همین‌طور است؛ مراقبه ابتدائاً در ۲۴ ساعت اوّل یا برای ما مقدور نیست یا میسور نیست ولی یک ساعت مراقبه در یک روز برای یک طلبه نه تنها ممکن است بلکه آسان نیز هست سپس این یک ساعت را به دو ساعت تبدیل می‌کند، هر هفته یک ساعت اضافه می‌کند. کم کم خدای متعال حالت مراقبه را برای او مستقر می‌کند.

اختصاص وقت برای اصلاح رابطه بین خود و خدا

مرحوم آیت الله سیّد حسین قاضی، پدر بزرگوار علّامه، جمال السّالکین، میرزا علی قاضی وقتی از نجف به ایران می‌آمد، استاد بزرگوار ایشان، مرحوم میرزای بزرگ شیرازی به ایشان می‌گوید: حالا که می‌روی روزی نیم ساعت را به خودت اختصاص بده. بعد از مدّتی شخصی از تبریز به نجف می‌رود و از میرزا شیرازی سراغ آقا سیّد حسین قاضی را می‌گیرد. آن فرد می‌گوید: آن نیم ساعت که شما به او توصیه کرده بودید، تمام زندگی ایشان را پوشش داده است. همیشه در خودش است (مجذوب اطراف خود نیست) هیچ وقت از خود غافل نیست. آدم نیم ساعت برای خودش باشد، بنشیند و ببیند با خدا چه معامله‌ای کرده است و چه معامله‌ای می‌کند و در چه مرحله‌ای از بندگی قرار دارد و چه آفت‌ها و آسیب‌هایی دارد؟

توسعه دادن تدریجی مراقبه

این مراقبه با تمرین توسعه پیدا می‌کند و محاسبه کمک می‌کند. محاسبه، آسیب‌هایی را که انسان در مسیر سلوک به آن بر خورده است برجسته می‌کند و به انسان انگیزه و نیّت می‌دهد که در رفع این آسیب‌ها جدّی باشد. بعد از آن هم معاتبه است. مرحوم آقای بروجردی گاهی در برابر شاگردان خود عصبانی می‌شد. او تصمیم گرفته بود هر وقت عصبانی شد روزه بگیرد، با هر ناراحتی که پیش می‌آمد یک روز روزه می‌گرفت.

تمرین دادن عاقلانه‌ی نفس سرکش

هر کسی در حیطه‌ی وضعیت روحی خود معاتبه داشته باشد. گاهی ناسازگاری با نفس سازگاری با نفس را برای انسان به همراه می‌آورد. مرحوم آقای خوشوقت می‌فرمودند: اگر زیاد با نفس سختگیری کنید نفس اجازه نمی‌دهد در عبادت‌های خود نشاط داشته باشید. کارهای سنگین، نذرهای سنگین روا نیست.

دستور امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای تمرین دادن نفس

وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) می‌فرمایند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً»[۵] و در مستحبّات فرمودند: «فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا»، سپس حکمت آن را فرمودند: «فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِی‏» وقتی انسان چیزی را به نفس تحمیل کرد، نفس نیز کور می‌شود. مثل اسب هرو می‌شود و انسان دیگر نشاط در عبادت هم پیدا نمی‌کند. به همین دلیل است که معاتبه باید براساس شرایط روحی خود ما باشد که آن نشاط را برای ما حفظ کند. «مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ»[۶].

لزوم تناسب معاتبه با استعداد روحی شخص سالک

-‌ مثالی که فرمودید بنده‌ی خدا عصبانی می‌شد جریمه‌ی این کار را برای خود روزه گرفته گذاشته بود، شبیه آقای در دانشکده‌ی نیروی انتظامی است. جریمه‌ی عزیزانی که نمی‌آمدند در نماز صبح شرکت کنند این بود که در مراسم زیارت عاشورا شرکت کنند و زیارت عاشورا بخوانند. این هم یک امر عبادی است مثل نماز، این‌که این کار را برای خود به عنوان جریمه قرار داده است باید (فهم به جایی برسد) باید به عنوان جایزه باشد.

-‌ یعنی باید چه کاری انجام دهد، هر کاری که شما بگویید در همین مسیر است. بالاخره تحمّل مشقّت در راه خدا آزارنده است. یا انسان با این روزه شوق پیدا می‌کند که روزه‌های بیشتر بگیرد که چه بهتر یا نه این تحمّل ضعف و گرسنگی باعث می‌شود در یاد انسان بماند که آن اشتباه را تکرار نکند. بعضی افراد برای خود جریمه‌های مالی وضع می‌کنند. بعضی‌ها ریاضت‌های خاصّ دیگری را انتخاب می‌کنند، هر کسی در حدّ استعداد و امکانات روحی خود باید به فکر باشد.

عقل، مرز تفاوت انسانیت و حیوانیت

بعد ایشان آیه‌ای که قرائت کردیم را می‌خوانند و در مذمّت غفلت بیان می‌فرمایند: «الآیات وَ الأخبار الوارده فی ذمّ الغفله کما وَصَفَ الله الغافلین. قال: «إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً»» در یک آیه این‌طور فرموده است، در آیه‌ی دیگری هم که خواندیم «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ … أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۷] حضرت حق بندگان خود را در هر دو آیه به یک حقیقت، به یک واقعیت توجّه داده است. انسانیت یک انسان به کار ارادی است؛ کار ارادی «عَنْ حضورٍ و عَنْ توجُّهٍ» است. هر جا انسان بدون اراده، از روی تمایلات، بدون توجّه کاری انجام می‌دهد، کار انسانی نیست. همان‌طور که حیوانات نمی‌نشینند محاسبه کنند و سپس انتخاب کنند آن‌طور که غریزه‌ی آن‌ها ایجاب می‌کند یا غضب یا شهوت؛ این دو مورد عامل زندگی حیوان است. اگر ما هم همین‌طور بودیم و هرچه نفس ما تمایل داشت دنبال کردیم بدون این‌که به آن توجّه کنیم یا از آن ارزیابی و مصلحت سنجی داشته باشیم یا در برابر هر چیزی که مکروه نفس ما است دافعه نشان دادیم.

اثرات غفلت در انسان

«کَالْأَنْعامِ … أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ». این نکته بسیار مهم است که انسان در زندگی باید با توجّه زندگی کند. انسان غافل، در حدّ حیوان است در حدّ حیوان نیست. ضدّ غفلت، نیّت است، نیّت بسیار مهم است. بد نیست این قسمت را هم بخوانیم.

«تَتْمیم (الغفله موجبهٌ للحرمان) الغفلهُ و الکِسَاله عمَّا ینبغی تحصیله مِنْ أمور الدُّنیا و الدّین توجِبُ الحِرمَان عَنْ سَعادَه الدَّارین»[۸]، غفلت موجب از دست دادن سعادت دارین است پناه بر خدا- «و تُؤَدّى إلى شِقاوهِ النَّشأتین، إذ الإهمال فِی رِعَایَه أمر المعیشه و مَصَالِحِهَا یؤَدِّى إلى هَلاکه الشَّخص و انقطاع النّوع، و الغفله عَنْ اِکتسابِ المعارف و الأخلاقِ الفاضله و عَنْ أداءِ الفَرائضِ و النَّوافل تَنْجَرُّ إلى إبطال غایه الایجاد»، خدای متعال ما را برای خود آفریده است، باید به او برسیم. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[۹] یا «لِتَعْلَموا» همه‌ی عالم را آفریدیم که «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»[۱۰]، این مظهریت برای قدرت خدا و برای علم خدا، هدف غایی آفرینش است. کسی که در رعایت امر معیشت اهمال می‌کند و مصالح آن را مورد توجّه قرار نمی‌دهد، این منجر به این می‌شود که شخص هلاک بشود و منقطع بشود. انسان با عقل و فکر، معیشت خود را تأمین می‌کند، نسل خود را تداوم می‌بخشد و مصالح نوعیه زندگی بشر را گرم می‌کند. اگر شخص اهل اهمال باشد موجب انقطاع نوم می‌شود.

از سوی دیگر اگر کسی از اکتساب معارف غافل بشود بسیار خطرناک می‌شود و منجر به ابطال غایت ایجاد می‌شود. غایت ایجاد چیست؟ «أعنى بُلوغَ کُلِّ شخصٍ إلى کَمَالهِ المستَعَدُّ لَهُ»[۱۱]، هر کسی باید به کمالی که استعداد رسیدن به آن کمال را می‌رسید امّا غفلت باعث می‌شود که به این هدف نرسد.

نیّت، روح عمل است

«و هُوَ مع کونه صریحُ المُضادَّه و المنازعه لِخَالِقِ العِبَاد یُوجبُ الهَلاکه و الشَّقاوه أبدُ الآباد». حالا ضدّ آن که عبارت از نیّت است. نیّت هم یعنی انبعاث نفس و توجّه به آن چیزی که غرض انسان است؛ یا غرض عاجل یا غرض آجل. اگر این‌طور شد، معلوم می‌شود روح عمل همان نیّت است، ارزش عمل به همان نیّت است. از این جهت فرموده‌اند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[۱۲] سال‌ها است که همه این عبارت را می‌دانیم؛ یعنی ارزش عمل را نیّت تعیین می‌کند.

اخلاص در عمل

این‌که در روایات مختلف آمده است، مثلاً در زیارت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از یک حج تا هزار، هزار حج بیان شده است. بعضی افراد این را حمل بر انگیزه می‌کنند مثل حضرت امیر (علیه السّلام): «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»[۱۳]، چرا؟ به دلیل این‌که اخلاص علی (علیه السّلام) را هیچ کسی ندارد. او محو در ذات احدیت است و در وجود او محض خدا است. لذا چون نیّت او عالمگیر و فراگیر است، ارزش عمل او نیز عالمگیر است و مساوی با عبادت ثقلین است.

اهمّیّت فاعلِ فعل

اگر یکی از یاران امیر المؤمنین (علیه السّلام)، یکی از مجاهدین دیگر همین کار را انجام داده بود، هم رزم امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود معلوم نبود که «أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ» باشد. بنابراین فاعل و فعل در همدیگر اثر دارند، حسن فاعلی و حسن فعلی به اعتبار درجات نیّت فاعل و برد فعل است و هر کدام هم در جای خود ارزش خود را دارد ولی نیّت، مهم‌ترین رکن اعتبار عمل به نیّت است که در قرآن کریم هم…

تطابق مقصد و قصد

چند روایت را می‌خوانم: «فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ امْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ»[۱۴]، هر کسی چیزی را به دست می‌آورد که آن را نیّت کرده باشد؛ یعنی مقصد انسان را قصد انسان تعیین می‌کند، قصد هر چیزی که باشد مقصد همان است. بنابراین هر کسی به سوی خدا هجرت داشته باشد، یعنی مقصد او خدا باشد، رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد «فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» این شخص به خدا و رسول می‌رسد. همین که شخص نیّت می‌کند، این نیّت او را به مقصد وصل می‌کند.

اتّصال بین مبدأ و مقصد

بین مبدأ و مقصد رشته‌ای وجود دارد که مبدأ و مقصد را به هم متّصل می‌کند. «وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا»، امّا اگر کسی در درس خواندن خود، در کاسبی، در صحبت کردن، در منبر خود، در تدریس خود، «إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا» باید یک مدرّس مشهور و با تجربه‌ای بشود یا حقوق کلانی دریافت کند. «أَوِ امْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُهَا» یا در ازدواج شخص، مسئله اجرای دستور خدا و تحقّق سنّت خدا نبوده است. خیر، بلکه هوای نفس بوده و می‌خواسته همسر داشته باشد. «فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ» مقصد این شخص همین نیّتی است که دارد و به همان مقدار هم به دست می‌آورد.

حدیث دیگری بیان می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَنْظُرُ إِلَى صُوَرِکُمْ وَ لَا إِلَى أَمْوَالِکُمْ وَ لَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ»[۱۵]، خدا به صورت شما، به مال شما عنایتی ندارد، عنایت خدا به دل‌های شما و عملی است که از دل حاصل می‌شود.

اثرات نیّت صادق

باز روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که ننوشته‌ام از چه کسی است امّا در کتاب المحجّه البیضاء وجود دارد. «النَّاسُ أربعَهٌ: رجلٌ آتاهُ اللّه تَعَالى علماً و مالاً فهو یَعملُ بِعلمهِ فی ماله، فیقول رجل: لَو آتانِیَ اللّه تعالى مِثل مَا آتاه لَعَمِلْتُ کَمَا یَعْمَل فَهُمَا فی الأجرِ سواء»[۱۶]، مردی که خدای متعال هم به او علم داده است و هم مال امّا مال خود را براساس علم و معرفت خود هزینه می‌کند. در راه رضای خدا، چون می‌داند باید با خدا معامله کند، مال خود را در آن مسیر «عَنْ علمٍ و بصیرهٍ» به کار می‌برد. شخصی آن را ندارد ولی می‌گوید: «لَو آتَانِیَ اللّه مِثلَ مَا آتَاهُ»، -یعنی نیّت او این است، این قول، قول لفظی نیست، در باطن او چنین انگیزه‌ای وجود دارد- «لَو آتَانِیَ اللّه مِثلَ مَا آتَاهُ لَعَمِلْتُ کَمَا یَعمَل»، اگر خدا به من هم بدهد، من نیز هم مسیر را می‌روم. خدای متعال هر دو نفر را در یک مرتبه مورد عنایت قرار می‌دهد. مثل روایتی می‌گوید: هر کسی بگوید: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکَ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً»[۱۷]، خدا این شخص را جزء شهدای کربلا محسوب می‌دارد. اگر نیّت شخص صادق باشد، انسان موانع خارجی داشته باشد ولی مانع باطنی نداشته باشد، خدای متعال به خاطر نیّت آن شخص چیزی را به او می‌دهد که به عامل آن عمل داده است. این مسائل بسیار اساسی هستند و إن‌شاءالله در مراحل بالاتر روی این مباحث تدبّر کنید به نتایج بیشتری دست پیدا خواهید کرد که اساساً عمل انسان مجرایی برای تنظیم امور خارجی است و الّا چزی که باعث تعالی انسان می‌شود روح انسان است، عمل فیزیکی نه مبدأ است و نه مقصد، ابزار است. بدن انسان، کارهای بدنی انسان، ابزار کار هستند. آن چیزی که منفعل یا فعّال می‌شود روح انسان است و نیّت از روح منبعث می‌شود و یک امر باطنی است و حقیقت انسان به باطن او است.

در حدیث شریفی آمده است که اگر دو نفر با همدیگر منازعه کنند و همدیگر را بکشند، خدا هر دو را به جهنّم می‌برد: «الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِی النَّارِ»[۱۸]، از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند چرا؟ فرمود: به دلیل این‌که او کشته است، اگر این هم می‌توانست او را می‌کشت، چون نیّت هر دو این بوده که همدیگر را از پا در بیاورند. حالا آن کسی هم که از پا در آمده است اگر قدرت داشت این شخص را از پا در می‌آورد امّا نیّت او هم جهنّمی است.

یک آیه‌ی دیگر هم می‌خوانیم و جلسه‌ی امروز را خاتمه می‌دهیم. آیه‌ی ۱۰۰، از سوره‌ی مبارکه‌ی نساء: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ مَنْ یُهاجِرْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَهً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»، کسی که در مسیر حق مهاجرت کند، خدا در زمین برای او منافعی را عاید می‌کند و منافع کثیری به دست او می‌آید، وسعت در زندگی برای او پیش می‌آید ولی آیه در پایان، خدا یک قانون سازنده را مطرح کرد: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»، اگر کسی خود را کنار گذاشت، از خود هجرت کرد. منظور از «مِنْ بَیْتِهِ» خانه‌ی خاکی و آجری نیست، «مِنْ بَیْتِهِ» یعنی اگر (شخص) از خود، از موطن نفس خود خارج شد و فاصله گرفت به این نیّت که او (خدا) باشد، خودش نباشد و خدا باشد، اگر کسی چنین نیّتی کرد که از خود مهاجرت کند و قصد او خدا و رسول خدا باشد «ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ»، نتیجه گرفت، به موت اختیاری دست یافت «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»، اگر برای شخصی چنین انقلابی حاصل شد، قصد کرده بود خودش نباشد و خدا باشد و به موت دست یافت؛ یعنی به انتقال به وفود الی الله که مرگ لقاء الله و وفود الی الله است دست یافت، اگر خداوند عالم این حالت را در عالم بیداری نصیب او کرد، قصد شخص خدا بود، خدا نفس را از او گرفت و خود را به جای او قرار داد، اگر این‌طور شد اجر او بر عهده‌ی خدا است، یعنی فوق خواست او است، این دیگر بی‌نهایت می‌شود؛ یعنی فناء فی الله پیدا می‌کند و جزای او هم فوق آن چیزی است که گفته شود خدا چه چیزی به او می‌دهد. «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»، وقتی که انسان از موطن نفس ظلمانی خارج شد و به موت اختیاری دست یافت، دیگر خودش در زندگی نبود و در همه جای زندگی او خدا ظهور داشت، حرف او خدایی بود، نگاه او خدایی بود، درس او خدایی بود، رفت و آمد او خدایی بود، اگر این‌طور شد «کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»، خدا آن بخشی که شخص در بیت مُظلِم نفس بوده است پوشش می‌دهد و چون خدا رحیم است بنده را با خود می‌برد، خدا با بنده‌ی خود همراه است.

این مطلب در مورد ارزش نیّت و جایگاه قصد برای سالک الی الله بود. بعضی از مطالب را از بعضی عرفا نوشته‌ایم که إن‌شاءالله تعالی اگر مصلحت شد و وقت اقتضا کرد بی‌فایده نیست، بعضی از موارد آن را نقل خواهیم کرد.


[۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴۶٫

[۲]– جامع السّعادات، ج ‏۳، ص ۱۰۵٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۴]– جامع السّعادات، ج ‏۳، ص ۱۰۶٫

[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰۳٫

[۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص ۵۷۲٫

[۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۸]– جامع السّعادات، ج ‏۳، ص ۱۰۷٫

[۹]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۵۶٫

[۱۰]– سوره‌ی طلاق، آیه ۱۲٫

[۱۱]– جامع السّعادات، ج ‏۳، ص ۱۰۷٫

[۱۲]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۱، ص ۸۳٫

[۱۳]– روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط – القدیمه)، ج ‏۱۳، ص ۱۰۸٫

[۱۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱، ص ۹۰٫

[۱۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۲۶۴٫

[۱۶]-‌ المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج ‏۸، ص ۱۰۴٫

[۱۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۱۸۴٫

[۱۸]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۱۷۴٫