حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۷ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- «نَوافل» نردبان قُرب انسان به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
- علائم پنجگانهی مؤمن در بیان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
- «تَسبیح» توجّه انسان به جَلال پروردگار عالَمیان است
- وقتِ نمازهای پنجگانه طبق آیات قرآن کریم
- مُلازمهی بین رضای حقتعالی و رضای بنده
- اهمیت و توصیهی به خواندن «نماز جعفر طیّار» در نَوافل یومیه
- اهمیّت کتاب ارزشمند «إقبال الأعمال» در مُعرّفی نمازهای نافله
- مُباهات خدای متعال به بندهای که نَوافل را به جای میآورد
- نَوافل انسان را به صفات الهی مُزیّن میکند
- نَوافل تمرین حضور در مَحضر پروردگار حکیم است
- نمازهای نافله پُشتیبان نمازهای واجب انسان هستند
- انسان باید همواره شاکرِ بارگاه اَحدیّت باشد
- لَذائذ عالَم آخرت مانند لَذائذ دُنیوی مَحدود نیستند
- انسان باید از همهی فرصتها برای انجام نَوافل استفاده کند
- انسان نباید فَرائض خود را فدای نَوافل کند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
«نَوافل» نردبان قُرب انسان به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
یکی از مَراتب مُراقبه یا یکی از منازل سائرین و سالکین به سوی خداوند متعال، التزام به نَوافل هست. نافله در برابر فَریضه است. «نَفْل» به معنای زائد است. فَرائض اساس هستند و نبودِ آن نَقص است؛ ولی نافله اینگونه نیست که اگر نباشد، نَقص و ایرادی وارد باشد؛ اما وجودش فَضل و فَضیلت است. برای کسی که خداوند متعال را بر خودش رَقیب میداند، چون اساس مُراقبه این است که خداوند متعال مُراقب ماست و ما هم باید حَواسمان به خداوند متعال باشد. همان عبارتی که از مرحوم آیت الحقّ «آیت الله سیّد جمال گلپایگانی[۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) نقل میشود که میفرمودند: شما را به خداوند متعال میسپاریم و خداوند متعال را هم به شما میسپاریم. وقتی خداوند متعال خودش را به عنوان رَقیب و مُراقب به ما توصیف فرموده است و یکی از صفات حضرت حقّ (جَلّ و عَلا) رَقیب هست، پس ما هم باید مُراقب مَحضر باشیم. اگر این حال به کسی دست بدهد که خداوند متعال را بر خودش مُراقب ببیند، این جملهی مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) که فرمودند: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها رَقِیباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً[۳]»؛ کور باد چشمی که تو را بر خودش مُراقب نبیند و زیانکار باد تجارت و مُعاملهی کسی که از محبّت تو نَصیبی ندارد. انسان باید همواره در بازار محبّت باشد و تمام عوائد هم در این بازار محبّت است. کسی که قَدم در سوقِ محبّت نگذاشته باشد، وَرشکسته است. اگر قرار شد که «إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا[۴]»، خداوند متعال بر شما است را باور داشته باشیم که رَقیببودنِ خداوند متعال مَقطعی نیست، بلکه همواره خداوند متعال بر ما رَقیب است، ناچاراً ما همهی اَفکار، انگیزهها، نیّات و اَفعالمان را با رضای او مُنطبق میکنیم. نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و رضای او را در نظر نگیریم. یعنی واجبات که در جای خودش است، الزام بود، اَمر مولوی بود و عَدم اتیانِ فرائض تَمرّد بود، عِصیان بود؛ اما چون در پیشگاه پروردگار متعال هستیم و نَوافل ما را به خداوند متعال نزدیک مینماید، نَوافل نردبانِ قُرب به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. از این رو نه تنها هیچ فَریضهای برای کسی که در وادی مُراقبه قَدم گذاشته است تَرک نمیشود، بلکه جُرأت تَرک هیچ نافلهای را هم پیدا نمیکند.
علائم پنجگانهی مؤمن در بیان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
بخشی از نَوافل، نَوافلِ یومیه است، همین ۵۱ رکعت نماز است که از علائم مؤمن است. مؤمن در برابر مُسلم است. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) دربارهی علامت مؤمن فرمودند: «عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِ خَمْسٌ[۵]»؛ یکی «تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ[۶]» است. کسانی که اهل ایمان نیستند، ولو مسلمان هستند، آنها به همهچیز به عنوان سَجده پیشانی میسایند، سر میگذارند. بعضی از ائمهی آنها فتوا دادند که حتّی سَجده به عَذرهی سگ هم اشکال ندارد. فتوای «ابو حنیفه[۷]» را اینگونه نقل میکنند. حال مُراجعه کنید و بعداً به ما هم بگویید. ولی مؤمن یعنی تربیتشدهی مَکتب اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) و پیروان فقه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) پیشانی خود را بر خاک میسایند و تَعفیر به جَبین میکنند. علامت دیگری که از عَلائم خَمس مؤمن است، «اَلتَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ[۸]» است. انگشتر را در دست راست میکنند. علامت دیگر «اَلْجَهْرُ بِبِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ[۹]» است. در روایت آمده است که اینها بزرگترین آیهی قرآن کریم را سرقت کردهاند. عدّهای از اینها در نمازهایشان اصلاً «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را نمیگویند و سارق هستند. کسانی هم که میگویند، آرام میگویند. نمیدانم از میان شما کسی به سفر مدینهی منوّره یا مکّهی مکرّمه رفته است یا خیر، اگر رفته باشید و در نماز اینها شرکت کرده باشید، یک مورد نه در مسجد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نه در مسجد الحرام با آن بلندگوهای قوی و مناسبی که صدا را مُنعکس میکند، هیچگاه شما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را نمیشنوید. در خاطر دارم که در مکّهی مکرّمه امام جماعت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را نمیگفت و در مدینهی منوّره آهسته میگفت. ولی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» شُعارِ ماست. حتی در نمازهای ظُهر و عَصر که اِخفاء است، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلند میگوییم. علامت دیگر هم زیارت اربعین است که انشاءالله تعالی خداوند متعال قسمت کند و حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بطلبند تا ما هم در این دریای خروشانی که این حماسهی عظیم عشق را میآفریند و از هیچ خطری نمیترسند، حرکت ۲۰ میلیونی دریای خروشان عُشّاق حضرت امام حسین (علیه السلام) علامت مؤمنبودن است. علامت دیگر هم «صَلاَهُ اَلْإِحْدَى وَ اَلْخَمْسِینَ[۱۰]» است. ۵۱ رکعت نماز است که ۱۷ رکعت آن فَریضه است و مابقی نافله است. این را جُزء علائم و جلوههای ایمان مؤمن میدانند. کسی که تارکِ نَوافل هست، ایمان او نُمود ندارد، بُروز و ظهور ندارد. در حالیکه فرموده است: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۱۱]»؛ تَعظیم شعائر خودش ریشه در تقوای ما دارد. انسانی که باتقواست، دوست دارد تا دینش رونق داشته باشد. مردم دین و مُتدیّن را احساس کند. دین در اِنزوا نرود، به مَفخیگاهها نرود. در کوچه و بازار، در اداره و کلاس دین دیده بشود. لذا اینها جُزء شعائر، جُزء نُمودها و جُزء علائم است و خواندن نَوافل برای شیعه موجبات مختلفی دارد. یکی از آنها نُمود شیعه است. اگر کسی علاقه به اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) دارد و میخواهد مؤمن و شیعه نوشته بشود، سعی میکند که نَوافل را تَرک نکند. علاوه بر آن بُعد حماسی و اجتماعی، فرمودهاند: «اَلصَّلوهُ قُربانُ کُلِّ تَقیّ[۱۲]»؛ هرکسی که اهل تقوا هست، اگر بخواهد از پایگاه تقوا پَرواز کند و خودش را به موطِن لقاء الهی نزدیک نماید، وسیلهی پَرواز او «نماز» است؛ «اَلصَّلوهُ قُربانُ کُلِّ تَقیّ». «فَمَنْ شَاءَ اِسْتَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ اِسْتَکْثَرَ[۱۳]»؛ یعنی هرچه میتوانید، ولو به مقدار کم هم نَوافل را بخوانید. اما آن را زیاد هم میتوانید بخوانید. این نمازهای نَوافل هست.
سؤال: در آن ۵۱ رکعت نمازی که فرمودند، طبعیتاً در آن سجدهکردن هم وجود دارد. اما آیا اینکه پیشانی بر خاک ساییدن را به صورت جُدا آوردهاند، تأکید برای سجدهکردن جُدای از نماز است؟
پاسخ جناب استاد: عنوان سجده خودش عنوان مُستقلی است. هم سجدههای نماز را شامل میشود، هم سجدههای شُکر را شامل میشود و هم سجدههایی را شامل میشود که اهل سِیر و سلوک دارند. مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: استاد ما سر به سجده میگذاشت و گاهی تا هزار مرتبه «ذکر یونسیه[۱۵]» را میگفتند. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[۱۶]». تا ۳ هزار بار هم نقل کردهاند. یا جناب «اُویس» (علیه السلام) «لَیْلَهُ السُّجُود[۱۷]» داشتهاند. کما اینکه «لَیْلَهُ الرُّکُوع[۱۸]» و «لَیْلَهُ القُنُوت» داشتهاند. شبهای ایشان تقسیم بوده است و در بعضی از شبهای طولانیِ زمستان ۱۲ الی ۱۳ ساعت در حال سجده بودهاند. برای قُرب به خداوند متعال چیزی بهتر از سجده نیست. نزدیکترین حالتِ عَبد به مولا حال سُجودِ اوست که بخشی از سجود در نمازهاست. رُکوع مخصوصِ نماز است، ولی سجده اختصاص به نماز ندارد. کما اینکه ذکر اختصاص به نماز ندارد.
سؤال: اینکه میفرمایند علامت مؤمن ۵ تاست، آیا اینها از ایمان نشأت میگیرند یا اینکه انسان با انجامدادن اینها دارای ایمان میشود که بتواند آن را رُشد بدهد؟
پاسخ جناب استاد: احتمال دارد که وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) با کار فرهنگی که کرده بودند و ۴ هزار عالِمی که تربیت کرده بودند و نُفوذی که در جامعه پیدا کرده بودند، دوست داشتند تا این کثرت شیعه خودش را نشان بدهد و این مقابلهی با آنها بوده است که اینها خودشان را هَضمشده نبینند و خیال نکنند که فقط آنها هستند و از اینها هیچ خبری نیست. احتمال دارد که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) این را وسیلهی دلگرمی تکتک شیعیانی که احساس غُربت میکنند، قرار داده باشند که وقتی نشان دارند به هرجایی میروند، میبینند که تنها نیستند و عدّهی دیگری هم انگشتر در دست راست دارند، نماز نافله میخوانند، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلند میگویند و در ایام اربعین حضرت امام حسین (علیه السلام) یک اجتماع عظیمی در آنجا تشکیل میشود. این علامت مؤمن در واقع پَرچمداریِ مؤمن است. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به مؤمنین عَلم دادند که این عَلمها را بلند کنند و با اقتدار و عزّت در جامعه مطرح بشوند.
«تَسبیح» توجّه انسان به جَلال پروردگار عالَمیان است
در آیات کریمه هم آیهی ۱۳۰ سورهی مبارکهی طه فرموده است: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى[۱۹]»؛ مانند تمام آیات قرآن کریم که لطیف است و دل انسان را آب میکند، این آیه هم از آن آیات است. «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ»؛ اوّلین توصیهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به پیامبرش این است که در برابر جَوّهای مخالف و اَمواجی که در برابر تو ایجاد شده است، اعتنایی نداشته باش. شایعات میکنند، سر و صدا میکنند، دشنام میدهند، جسارت و اهانت میکنند؛ ولی به این قیل و قالها توجّه نداشته باشد. «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»؛ احتمال میدهد که هرکسی بخواهد در برابر عَداوت دشمنان و جَوّسازی مخالفین کوهِ اُستوار باشد، باید به سنگر نماز پَناه ببَرد. در آنجا استقرار پیدا کند؛ «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۲۰]»؛ لذا خداوند متعال به دنبال «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ» دستورِ تسبیح میدهند و این هم باز از آن نکاتی است که یکی از برکات نماز، این است که بنده مُسبّح به عمل میآید. خداوند متعال برای تَسبیح جایگاه خاصّی قائل شده است. گاهی شاید در جمع شما در سال گذشته هم عرض کرده باشیم که تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) تکبیرات هم هستند، تَحمیدات هم هستند، ولی عنوان آن تسبیحات است. مشخّص میشود آن چیزی که ذکر را مَرغوب میکند، تَسبیح است. یا تسبیحات اَربعه که ۴ پایه دارد؛ هم تَحمید است، هم تَهلیل است، هم تکبیر است و هم تسبیح است؛ ولی به آن تسبیحات اَربعه میگویند. در ذکر رُکوع و ذکر سَجده هم حَمد هست، ولی عنوان غالب آن تَسبیح است. جناب یونس (علیه السلام) در آن تَنگنا و ظُلماتی که مَحبوس شدند و خداوند متعال ایشان را امتحان کرد، خداوند متعال میفرماید: «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ[۲۱]»؛ در حالی که قبل از تَسبیح، تَهلیل داشتند؛ «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ». هم تَهلیل داشتند و هم اعتراف و اقرار داشتند؛ اما وسط آن تَسبیح است. ولی پروردگار متعال مُسبّحبودن ایشان را برجسته کرده است. تَسبیح توجّه به جَلال الهی است. جَلال آب میکند. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»؛ خداوند متعال از نماز به تَسبیح یاد کرده است. با اینکه نماز یک مَعجونی است و بخش کوچکی از آن تَسبیح است. تکبیره الاِحرام دارد، ذکر دارد، تشهّد دارد، سلام دارد، قیام دارد، قنوت دارد. اما در میان این مُقارناتی که نماز دارد، پروردگار متعال تَسبیح را بر همهی اینها عنوان غالب قرار داده است. این هم واقعاً برای ما یک درس است. ما باید به دنبال بَهانه باشیم که ما نباشیم. تَسبیح قیچیکردنِ غیرِ خداست. فقط خداوند متعال مُنزّه است و غیرِ خداوند متعال هیچ تنزُّهی ندارد. بنابراین اگر کسی خوبی دارد، باید خودش را از خوبی خودش هم مِنها کند. خوبی برای من نیست و فقط خداوند متعال است که خوب است. اگر کسی خوب باشد، خداوند متعال به او خوبی داده است، خداوند متعال خوبی را برای او نگاه داشته است و خوبی را در وجودش استمرار میدهد. اصلاً خوبیها ربطی به ما ندارد. «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۲۲]»؛ این جَلال الهی میآید و هرچه غیرِ خدا هست را میگیرد و وقتی گرفت، آنگاه الهی میشود و وقتی الهی شد، رنگ بَقاء پیدا میکند؛ «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۲۳]».
سؤال: اینجا معنی لفظی تَسبیح نمیتواند پاسخی داشته باشد؟ چون تَسبیح در لغت به معنای سِیر و جریانی است که آن نه افراطی وجود داشته باشد و نه تفریطی وجود داشته باشد. میتوانیم در اینجا این معنا را به کار ببَریم؟
پاسخ جناب استاد: در لغت چنین چیزی را نداریم.
سؤال: بنده در چندین فرهنگ لغت نگاه کردم و هم اینکه جناب آقای «جوادی آملی» (حفظه الله) هم در یکی از درسهای تفسیرشان «وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ[۲۴]» را به همین معنا فرمودهاند.
پاسخ جناب استاد: در آنجا به معنای شناور است.
سؤال: یعنی جریانی که در آن افراط و تفریط وجود نداشته باشد.
پاسخ جناب استاد: حال این اصطلاحات شرعی و فقهی ما را کنار بگذارید. همهی ما میدانیم که تَسبیح به چه معنایی است. اگر شما در اینجا لغت هم اعتدال داشته باشد، در اصطلاح هیچکسی اعتدال را از تَسبیح نمیفَهمد. «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» یعنی خداوند متعال را تَنزیه کنید. مَنتها تنزیهی که به آن توفیق پیدا میکنید، نعمتی است که از جانب حقتعالی به تو رسیده است. به حَمد او تَنزیه کنید. یعنی در همین جهت هم بدانید که بر سر سُفرهی نعمت او نشستهاید و در حال تَسبیحکردن هستید. بنده در خاطر ندارم که کسی عبارت «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» را به اعتدال بیان کرده باشد. ولو ریشهی لُغویاش به آن صورت باشد، حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) مهارتی دارند که آن ریشهها را با این مُصطلحات تنظیم مینمایند. بنده در حال حاضر در این جهت چیزی در ذهن خود ندارم. ولی آنچه مُسلّم است، این است که وقتی ما «سُبحانَ الله» میگوییم، هیچکسی از آن اعتدال را متوجّه نمیشود. مثلاً اینکه خداوند متعال مُعتدل است و افراط و تَفریط ندارد، وقعاً در ذهن هیچکسی نمیآید و هیچکسی هم با این وصف نمیگوید. «سُبحانَ الله» یعنی خداوند متعال مُنزّه است. هیچ عیب و نَقصی در وجود خداوند متعال نیست، هیچ کمبودی در او نیست. مُنزّه از همهی نَواقص و شَوائب است.
وقتِ نمازهای پنجگانه طبق آیات قرآن کریم
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»؛ در این آیهی کریمه منظور از این عبارت نمازهاست. حال توضیحی که وجود دارد، همین است. «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ»؛ منظور نماز صبح است. بر حسب روایات که این آیهی کریمه را فقط روایت میتواند تفسیر کند و اگر روایتی وجود نداشت، انسان نمیتوانست از این آیه برداشت نماز داشته باشد. «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» را به نماز صبح تطبق کردهاند. «وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا»؛ منظور نماز عصر است. قبل از غروب نماز عصر است. «وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ»؛ منظور نماز مغرب و عشاء است. «وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ»؛ هم منظور نماز ظهر است. این تفسیر روایی این آیهی کریمه است. «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى».
سؤال: نمازهای پنجگانه در ۴ عنوان آمده است؟
پاسخ جناب استاد: بله.
سؤال: اشارهای به نماز نافله نداشته است؟
پاسخ جناب استاد: بله بنده هم به دنبال آن هستم که کدام قسمت به نماز نافله برمیخورده است که ما در اینجا بحث نکردیم.
سؤال: «سَبِّحْ» میتواند همان نافله باشد؟
پاسخ جناب استاد: خیر؛ «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» مُتعلَّق دارد. خداوند متعال ظرف زمانی آن را مُشخّص فرموده است: «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ». مگر اینکه اینگونه باشد که همینطور هم هست که «قَبْلَ غُرُوبِهَا» هم شامل نماز ظهر میشود و هم شامل نماز عصر میشود که هر دو قبل از غروب است. «وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ»؛ منظور از این عبارت نَوافل هستند. آن چیزی که برای بنده جالب بود، «لَعَلَّکَ تَرْضَى» است. صرف نظر از نافله و این موارد صحبت میکنیم. خداوند متعال میخواهد بندهاش را راضی نماید که بسیار عجیب است. نماز به انسان رضا میدهد. خداوند متعال این عبادتها را به عنوان سُفرهی آرامش برای ما گُسترده است. «لَعَلَّکَ تَرْضَى»؛ نمیفرماید: «لَعَلَّکَ تُرْضِى الله»، بلکه میفرماید: «لَعَلَّکَ تَرْضَى». این خیلی مسأله است که خداوند متعال چه اندازهای مهربان است و با چه لِسانی با بندهاش صحبت میکند. خداوند متعال میخواهد ما را راضی کند که بسیار عجیب است؛ «لَعَلَّکَ تَرْضَى». این چیزی که بنده در اینجا نوشتهام، گفته شده است که «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» همان نماز صبح است، «قَبْلَ غُرُوبِهَا» نماز عصر یا نماز ظهر و عصر است، «وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ» نماز مغرب و عشاء است، «وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ» نمازهای مُستحبّی است.
مُلازمهی بین رضای حقتعالی و رضای بنده
این یک آیه است که خداوند متعال با تفسیر روایی مُستحبّات را هم در دایرهی اُموری که ما را رضا میکند و رضای ما فَرع بر رضای حقتعالی است، «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً[۲۵]»؛ که اگر ما راضی بودیم، خداوند متعال هم از ما راضی است. بین رضای عَبد و رضای مولا مُلازمه است. وقتی ما از خداوند متعال راضی باشیم، کاشف از این است که او از ما راضی است. همیشه کارهای ما جَنبهی کَشفی دارد. اگر ما خداوند متعال را دوست داشتیم، کاشف از این است که خداوند متعال ما را دوست میدارد. اگر ما از خداوند متعال راضی بودیم، کاشف از این است که خداوند متعال از ما راضی است.
اهمیت و توصیهی به خواندن «نماز جعفر طیّار» در نَوافل یومیه
یک آیهی دیگری هم در ارتباط با نَوافل به کمک روایت وجود دارد که آیهی ۲۳ سورهی مبارکهی مَعارج است که میفرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ[۲۶]».
«خوشا آنانکه دایم در نمازند ***** بهشت جاودان بازارشان بی[۲۷]».
پس از مصادیقِ بارز و برجستهی نَوافل، نَوافلِ یومیه است. اما بر حسب روایات نَوافل در اسلام و در مکتب ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بسیار زیاد است. اوّلاً چهارده معصوم ما (سلام الله علیهم اجمعین) نماز دارند. بعضی از آنها تنها یک نماز هم ندارند. مثلاً برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) ۴ نوع نماز وجود دارد. برای وجود نازنین امام عصر (ارواحنا فداه) نمازهای مُتعددی وجود دارد. و خداوند متعال برای برخی از ائمهی ما بیش از یک نماز هدیه کرده است و هرکدام از اینها هم آهنگ خاصّی دارند. این دعاهایی که بعد از نماز حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و بعد از نماز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وجود دارد، بخصوص در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دعای بسیار لطیفی بعد از نمازشان وجود دارد. اینها واقعاً برای کسی که دلی با خداوند متعال دارد، اهلالله است و میخواهد به خداوند متعال برسد، زندگیاش سُلوک الیالله است و سِیر الیالله است، نمیتواند از این روزنههایی که انسان را به سوی خداوند متعال عبور میدهد، غافل باشد. علاوه بر نمازهایی که برای چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) وجود دارد، برای جناب «سلمان» هم نمازی وجود دارد. همان نماز اوّل ماه که میخوانید، نماز جناب سلمان هم همان نُسخه را دارد. یا نماز «جعفر طیّار» که از آن به اِکسیر اعظم یاد شده است. نماز جعفر طیّار برای اهل باطن قُرّه العین بوده است. خیلی برایشان مهمّ بوده است و آن را تَرک نمیکردند. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) گاهی از اساتیدشان یاد میکردند و سپس هم حسرت میخوردند. البته ما اعتقاد داریم که تواضع ایشان بود. «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری[۲۸]». مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هر «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ[۲۹]»، تالی تِلو ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) بودند. هیچ برنامهای، هیچ بهانهای برای قُرب خداوند متعال نبوده است الّا اینکه مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) عامل به آنها بودند. ولی میفرمودند: استاد ما که منظور ایشان «آیت الله آقای شیخ محمّد حسین غروی[۳۰]» (رضوان الله تعالی علیه) بوده است. مرحوم آقای اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) که حاشیهای بر مَکاسب و کِفایه دارند و مباحث فقهی ایشان از عمیقترین مباحثی است که عُلما مُتعرّض شدهاند و مَراجع فعلی ما که بخواهند مطلب مهمّی را مطرح کنند، از مرحوم آقای اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنند. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: اگر کسی درس ایشان را میدید، فکر میکرد این نوع درس ساعتها کار نیاز دارد. هم از نظر تتبّع و هم از نظر تحقیق آنچنان اوج داشت که اگر کسی ساعتها منابع را بررسی میکرد و مینشست و جمعبندی میکرد، میتوانست چنین درسی را ارائه کند و اگر کسی میخواست چنین درسی را بگوید، باید دیگر فراغتی برای مُستحبّات نداشته باشد. چنین حالتی داشت. و اگر کسی عبادت ایشان را میدید، گمان میکرد که ایشان هیچ وقتی برای غیرِ عبادتشان نمیگذارند. از جمله چیزهایی که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از سیرهی روزمَرهی ایشان در تمام عُمرشان نَقل کردند، این بود که فرمودند: نَوافل یومیه ایشان مُطلقا تَرک نشد، نافلهی شب هیچگاه از دست ایشان نرفت و نماز جعفر طیّار هم هیچروزی از ایشان فوت نشد و ایشان در شبانهروز هزار مرتبه سورهی مبارکهی «قَدر» را هم تلاوت میکردند و زیارت عاشورای ایشان همراه صد لعن و صد صلوات هیچگاه تَرک نشد و روزی دو درس که یکی درس فقهی و دیگری درس اصولی بود، هیچگاه از ایشان تَرک نشد. این را بَرکت عُمر میگویند؛ «وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ[۳۱]». چه بوده است؟ خداوند متعال چه نگاهی به ایشان کرده بوده است؟! همچنین در حالات حضرت ثامنالحُجج آقا علیبنموسیالرضا (علیه الصلاه و السّلام) دارد که ایشان در همهی سَحَرها نماز جعفر طیّار را جانشین ۴ رکعت از نَوافل شب قرار میدادند. نماز شب که باید ۸ رکعت خوانده شود، ایشان به جای ۴ رکعت از آن، نماز جعفر طیّار را میخواندند. البته در کُتب فقهی هم آمده است که به جای نَوافل یومیه میشود که نماز جعفر طیّار را به جای ۴ رکعت از آنها قرار داد. این عظمت حضرت «جعفر بن ابیطالب» (علیه السلام) است. امام جایگاه خودشان را دارند. او امام نبوده است، ولی به مقامی رسیده است که هم حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب نقل فرمودند: من در خواب عمویم حضرت «حَمزه» (علیه السلام) و پسر عمویم حضرت جعفر (علیه السلام) را در بهشت مشاهده کردم. سپس طَبقهای میوهای که در مقابل ایشان گذاشته شده بود را توصیف میکنند و نعمتهایی که اینها در آن نعمتها مُتنعّم بودند را بیان میکنند و میفرمایند: من به این دو بزرگوار خطاب کردم و گفتم: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی»؛ این تعبیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودند: پدر و مادرم به قُربان شما باد. این نشان میدهد که آنها به جایی رسیدند که عقل از آن حیرت میکند. چه نورانیّت و چه صفای باطنیای خداوند متعال به حضرت جعفر (علیه السلام) داده بوده است که به جایی رسیده است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با چنین تَعبیری ایشان را تَکریم و تَعظیم میکنند و نماز ایشان به جای نمازهای نافلهی یومیه هم قرار میگیرد، به جای نافلهی شب هم قرار میگیرد. نماز جعفر طیّار را نماز تَسبیحات هم میگویند.
اهمیّت کتاب ارزشمند «إقبال الأعمال» در مُعرّفی نمازهای نافله
علاوه بر این نمازهایی که نام بُردیم، «نماز وصیّت» است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده میشود. «نماز والدین» هست و نمازهای دیگری که مانند «نماز عید غدیر» میباشد. برای عید غدیر دو نوع نماز گفته شده است و برای ایّام دیگر هم به تناسب نمازهای خاصّی وجود دارد و برای ماه مبارک رمضان هم هزار رکعت نماز بیان شده است که تقسیم شده است تا چگونه در طول این ماه این هزار رکعت نماز خوانده شود. همچنین لَیالی قَدر هم نماز هزار رکعت و صد رکعت را با تفاوتهایی که در آن هست، دارد. تعداد سورههایی که در آنها گفته شده است. نماز ۱۲ رکعتی با یک سلام را داریم. و نمازها با فضیلتهای مُحیّر العُقول برای ایّام برای اهل مُراقبه گُسترده است. اگر کسی طالب باشد، نماز نافلهی ایّام خاصّ و لَیالی خاصّه را دریافت نماید، بهترین مَرجع آن کتاب شریف «إقبال الأعمال[۳۲]» مرحوم سیّد اهل مُراقبه «علی بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) است که مشهور به «سیّد بن طاووس» هستند. اگر به آنجا مُراجعه کنید، تقریباً شما به همهی نمازهای نافله دسترسی دارید و گَنجینهی عظیمی است. اهل مُراقبه این کتاب إقبال را به عنوان یکی از میراثهای گرانبها میدانند که توشهی سفر الیالله و سُلوک الیالله را تأمین میکند و در نوع خودش نیز مُنحصر است و کتاب بیبَدیلی است که مرحوم سیّد بن طاووس (اعلی الله مقامه الشریف) از خودشان به یادگار گذاشتهاند.
سؤال: حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) در درس فرمودهاند که نماز جعفر طیّار نماز پُر فضیلتی است؛ اما بنده در کتاب «مفاتیح الجنان» دیدم که نقل قول از حضرت امام رضا (علیه السلام) است که مرحوم سیّد بن طاووس (اعلی الله مقامه الشریف) آن را بیان کردهاند. از حضرت امام رضا (علیه السلام) دربارهی نماز جعفر طیّار پرسیدهاند که ایشان میفرمایند: چرا نماز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیخوانید؟ از کجا مشخّص است که منظور حضرت امام رضا (علیه السلام) این نبوده است و خودِ جعفر (علیه السلام) نیز نماز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیخوانده است؟ درست است که نماز را بیان کردهاند و آموزش دادهاند؛ اما خودِ نمازی که خیلی سخت و طولانی هم میباشد.
پاسخ جناب استاد: اینها بُعد تربیتی دارد. قاعدتاً آن فَرد عارف به مقام نماز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است و حضرت امام رضا (علیه السلام) خواستهاند تا به او معرفت بدهند؛ والّا نماز جعفر طیّار جایگاه خاصّ خودش را دارد. آخرین توصیهی مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) برای رَفع گرفتاریها نماز جعفر طیّار بود. خودشان هم در مشکلاتی که برای کشور به وجود میآمد، نماز جعفر طیّار را برای رَفع مشکلات تقیّد داشتند که میخواندند. در خطراتی که پیشبینی میآمد، یکی از پایگاههایی که ایشان پَناه میبُردند، نماز جعفر طیّار بود. لکن توصیه میفرمودند: در دعای نماز جعفر طیّار بعد از نماز یک دعایی هست که آن دعا در مفاتیح الجنان ذکر نشده است و در کتاب «زاد المَعاد[۳۳]» آمده است. کتاب زاد المَعاد مرحوم «مجلسی[۳۴]» (رضوان الله تعالی علیه) از کتابهای بسیار خوبی است که در مورد دعا نوشته شده است. متأسفانه ما در ایران ندیدیم که چاپ بشود. بنده این کتاب را در شهر دُبی خریداری کردم. یک دعای بسیار جانانهای است که دو صفحه دعا بعد از نماز جعفر طیّار است و اگر کتاب «بحارالانوار» را هم بگردید، شاید در آنجا هم آمده باشد.
مُباهات خدای متعال به بندهای که نَوافل را به جای میآورد
اجمالاً نَوافل برای اهل مُراقبه هم از مَنظر قرآن کریم با تفسیر اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) جایگاه ویژه دارد؛ حال اگر ما در این آیهی کریمه که فرموده است: «أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى»، شاید به همین «الاقرب یمنع الابعد» باشد. به همه میخورد و یا به این آخری میخورد که نماز واجب را که خواندهاید، واجب بوده است؛ اما اگر میخواهید به جایی برسید، نافلهها را بخوانید. آنجا الزام بوده است، ولی آن چیزی را که خداوند متعال واجب نکرده است وقتی عمل کنید، برایتان شَعَف دیگری دارد که با اراده و اختیار خودتان کاری را انجام میدهید که مولا بر شما الزام نکرده است. قهراً اِبتهاج و طُمأنینهای که انسان در جاهایی که الزامی برای او وجود ندارد، انجام میدهد، قهراً نورانیّت خاصّی پیدا میکند. وقتی خداوند متعال ببیند بندهای با وجود اینکه بر او واجب نیست؛ در روایت دارد که اگر کسی نماز شب میخوانده است و در سجده خوابش ببَرد، خداوند متعال مُباهات میکند. هم در آن مورد دارد که به ملائکه خطاب میکند: نگاه کنید که بندهی من با وجود اینکه بر او الزام نبوده است، خودش را به تَعَب میاندازد تا خودش را به ما نزدیک نماید. هم کسی که نماز نافله از دستش رفته است و قضای آن را به جای میآورد، خداوند متعال به او مُباهات میکند و به ملائکهاش خطاب میکند: با اینکه بندهی من مُلزم نبوده است، ولی مانند اُمور الزامی قضای آن را به جای میآورد. این دو مرحله نشانهی اثر فوقالعادهی نَوافل در قُرب به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
نَوافل انسان را به صفات الهی مُزیّن میکند
إضِف إلى ذلک حدیث قُرب نَوافل را که میفرماید: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا[۳۵]»؛ خیلی حدیث عجیبی است که انسان در اثر التزام به نَوافل، آیینهی خداوند متعال میشود. خداوند متعال چشم او میشود، خداوند متعال گوش او میشود، خداوند متعال دست او میشود. خیلی عجیب است! نمیگوید که او «من» میشود؛ بلکه میفرماید من «او» میشوم. خداوند متعال چشم بنده را به خودش اختصاص میدهد. میگوید: تا به حال خودت بودی، ولی از این به بعد دیگر چشم تو، چشم تو نیست؛ عینالله شده است، یدالله شده است، اُذُنالله شده است. همان چیزی که ما در مورد حضرت حجّت (ارواحنا فداه) اعتقاد داریم و قرآن کریم در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد که میفرماید: «وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَهٌ[۳۶]»؛ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) هم اُذُن واعیه هستند. اگر ما هم بخواهیم تالی تِلو معصوم (علیه السلام) بشویم، راه آن این است که دست از نَوافل برنداریم. این از اُمور سازنده برای ماست. نماز کلاس آدمسازی است. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۳۷]» ؛ «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[۳۸]»؛ و نهایتاً میفرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی[۳۹]»؛ هرکسی بخواهد همیشه مُتذکّر باشد، باید از سنگر نماز خارج نشود.
نَوافل تمرین حضور در مَحضر پروردگار حکیم است
چیزی که یُسَهِّل الخَطب است، این است که در نَوافل «هیچ آدابی و ترتیبی مجو[۴۰]». هم اجازه دادهاند در حال حرکت اَدا کنیم؛ مثلاً شما پُشت فرمان نشستهاید و اذان ظهر را گفتهاند و در حال رسیدن به مسجد هستید. میتوانید نیّت نماز بکنید و رکوع و سجود را با اشاره انجام بدهید. خداوند متعال هم اجازه داده است که انسان در جایی نشسته باشد و یا در حالت ایستاده نَوافل را انجام بدهد. این موضوع نشان میدهد که این خیلی به دردِ بنده میخورد. خداوند متعال راههایی را قرار داده است تا از دست ما نرود. این یک اَمری است که از نظر مَعنوی مایهی اوج انسان است، از نظر زندگی آخرت برای انسان زندگیساز است و خداوند متعال که بندهاش را دوست دارد، نمیخواهد بندهاش از این محروم بشود. لذا میگوید: اگر مریض هستی و حال آن را نداری یا وقت نداری و یا اصلاً حوصلهی آن را نداری که نماز مُفصّل بخوانی، قنوت آن را نخوان، سوره را نخوان، رکوع و سجود آن را هنگام رفتن انجام بده. اینکه خداوند متعال این همه اِرفاق در نَوافل رَوا داشته است، هم در حال سِیر، روی مَرکب، راجلاً، قائماً و قاعداً، این مقدار سِعه نشانهی اهمیّت نَوافل است که شما به هیچ قیمتی نماز نَوافل را تَرک نکنید. این موضوع جهات مختلفی دارد. یکی جهتِ تأمین ارتباط با خداوند متعال است. غفلت از خداوند متعال موجب فِسق است، موجب سقوط است. خداوند متعال میخواهد زندگی ما را «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۴۱]» قرار بدهد. میخواهد ما جُزء رِجال آسمانی بشویم و بیع و تجارت، تعلیم و تعلُّم، کلاس و تدریس و تدرُّس برای ما حجاب نباشد. آخوندی که مُلّایی و علم او را سرگرم کند و خداوند متعال را از یاد ببَرد. این خیلی انسانِ بدبختی است. عالِمشدن برای معرفت حقتعالی است. کسی که معرفت به خداوند متعال پیدا میکند، محبّت پیدا میکند و محبّت اجازه نمیدهد که انسان خداوند متعال را فراموش کند. انسان عشق به فرزندش که دارد، وقتی فرزندش در خانه است، او به هرجایی میرود، یادِ او هست. اگر فرزند نگرانی داشته باشد، نگرانی فرزند را در کارهای خودش هم سرایت میدهد. گویا انسان برای خداوند متعال به اندازهی فرزندش هم اهمیّت قائل نیست. خداوند متعال این نمازها را قرار داده است تا ما حال حضور را تمرین کنیم و ذکر دائم پیدا کنیم.
نمازهای نافله پُشتیبان نمازهای واجب انسان هستند
نکتهی دوّم این است که اوّلین چیزی که در قیامت در مورد آن سؤال میشود، نماز است. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا[۴۲]»؛ چون رَمز قبول و رَد در روز قیامت نماز است، این کلید قبولی تمام اَعمال است. میدانید که کلید هم قفل میکند و هم باز میکند. اگر کسی مَردود بشود، این کلید میبَندد و اگر کسی قبول بشود، این کلید باز میکند. یا دَرب بهشت را با نماز باز میکنیم و یا دَرب بهشت را میبَندیم و دَرب جهنّم را باز میکنیم. همچنین از نماز آن مقداری که حضور قلب هست، قبول میشود. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) با نگرانی سؤال شد: یابن رسول الله! اگر اینگونه باشد که ما هَلاک خواهیم شد؛ ما که نمیتوانیم با حضور قلب نماز بخوانیم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال نَوافل را برای رَفع همین مشکل شما قرار داده است. اگر در نماز فَریضه حضور قلب پیدا نکردیم، با تکرار نَوافل که هرچند یک بخش آن باشد تا ما را به خداوند متعال مُرتبط کند، در فَرائض ما جُبرانکننده است. این جابرِ عَدم حضور در فرائض است. این نقش در مُحاسبات سُلوکیه کم نیست و بسیار اهمیّت دارد. به این دلیل که ما به نمازهای فَریضهی خود اعتماد نداریم، قهراً باید با نمازهای نافله نمازهای فَریضهمان را پُشتیبانی کنیم تا نُمرهی قبولی را از حضرتِ او دریافت نماییم. این هم یک نکتهای بود که عرض کردیم.
انسان باید همواره شاکرِ بارگاه اَحدیّت باشد
نکتهی دیگری که وجود دارد این است که مُراد از نَوافل فراتر از نمازهاست. چون نماز خیرالعَمل است، باید این نافله را خواند. نماز با اعمال دیگر قابل مقایسه نیست. لکن انسان سالک ذکر دائم دارد. ذکر دائم اقتضاء میکند که انسان هیچکاری را برای غیرِ خداوند انجام ندهد. اگر حرف میزند، برای خداوند متعال حرف بزند؛ اگر نگاه میکند، برای خداوند متعال نگاه کند؛ اگر سکوت میکند، برای خداوند متعال سکوت کند؛ اگر متأهل میشود، برای خداوند متعال تأهل کند؛ اگر میخواهد خانه بخَرد، برای خداوند متعال بخَرد؛ اگر میخواهد لباس بخَرد، برای خداوند متعال بخَرد. چون مملوک است و مِلک طِلق پروردگار متعال است و برای این مِلک چه کسی شایستهتر از مالک خودش است که انسان به او بسپارد؟ انسان با چه رویی در مَحضر مالک این را بگذارد و با دیگری مُعامله نماید؟ تصرّفات ما در وجود خودمان، تصرّف در مِلک خداوند متعال است و اگر انسان مقداری معرفت و عقل داشته باشد، وقتی لحظات ما را خداوند متعال خریدار است، چه کسی مانند خداوند متعال به ما رِبح میدهد؟ چه کسی مانند خداوند متعال جُبران میکند؟ «إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا[۴۳]»؛ اما در مورد خَلایق اینگونه نیست. «اِتَّقِ شَرَّ مَنْ اَحْسَنتَ اِلَیْه»؛ بَشر کَفور است؛ نه اینکه در برابر خداوند متعال کَفور باشد؛ در برابر خودهایمان هم قدردان نیستیم. ما اولیاء نِعَم را از یاد میبَریم. پدرمان و مادرمان را با وجود اینکه حقّ وجود و حقّ حیات به ما دارند، اما سرگرمیهای زندگی باعث میشود تا ما برای آنها هم کم بگذاریم. اگر آنها به کِبَر سنّ برسند و تُندخود شده باشند، تحمّل نمیکنیم. در برابر پروردگار متعال هم کَفور هستیم. به این دلیل است که اگر انسان بخواهد شُکر وجود خودش را داشته باشد، باید این چیزی را که از خداوند متعال گرفته است، به خودِ خداوند متعال بدهد. اختصاص دادنِ نعمتی که خداوند متعال داده است به غیرِ خدا، کُفران نعمت است. لذا وقتی از وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد: یا رسول الله! با این آیهای که در مورد شما در سورهی «فَتح» آمده است که میفرماید: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا[۴۴]»، این آیهی کریمه همهی شئون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیمهشده مُعرّفی کرده است. «مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ»؛ اصلاً ما قَلم برداشتهایم. تو پَروندهای نداری و مُدام تحت پوشش هستی. گفتند: شما با وجود اینکه خداوند متعال اینگونه برخورد کردهاند و چنین وعدههای کَریمانهای به شما داده است، چرا اینقَدر خودتان را به مشقّت میاندازید که خودِ قرآن کریم هم بیقراری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای ما بیان فرموده است: «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۴۵]»؛ در شأن نزول این آیهی کریمه دارد که خودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اینکه نهایت سختی را در راه مَعشوق خودشان تحمّل کنند، شبها در مَحضر خداوند متعال به خواب میرفتند و بر روی یک پا میایستادند و پای مبارک ایشان وَرم کرده بود. آیه آمد که ایشان را تسلّی میدهد: «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى». وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ به کسانی که دلسوزی میکردند و میگفتند: یا رسول الله! خداوند متعال که دست نوازشش بر سر تو به گونهای است که وعده داده است که این دست نوازش را برندارد، چه نیازی است که شما خودتان را اینگونه به مشقّت میاندازید؟ پاسخ میدادند: «أفَلا اُحِبُّ أن أکونَ عَبدًا شَکورًا[۴۶]».
لَذائذ عالَم آخرت مانند لَذائذ دُنیوی مَحدود نیستند
نکتهی دیگری هم وجود دارد، این است که جلسات ما با شما جلسات اُخوّت است. بین خود و خدا جلسات اُخوّت است و میخواهیم دست یکدیگر را بگیریم و انشاءالله به خداوند متعال نزدیک بشویم. شاید به بَرکت نیّات پاک شما خداوند متعال به ما هم یک لحظهای بدهد تا وصل بشویم و دیگر قَطع نشویم. مراتب وجود مختلف است. مرتبهی دانیهاش عالَم کَثرت و عالَم ماده است. عالَم ماده و عالَم دنیا، عالَم پراکنده است. لذا ما در این عالَم لَذائذ مُتمرکز هم نداریم. لذّت مَحض در اینجا نیست. اوّلاً تمام لذائذ آن خیلی پایین و رَقیق است و در حدّ دَرک حیوان است. یعنی لذّتی که انسان در زندگی طبیعی خودش که زندگی مُشترک با حیوانات است میبَرد، لذّت خوراکش که همان لذّتی است که حیوانات خوراک میخورند، ما هم همان خوراک را میخوریم. ازدواج نیز به همین صورت است و وَجه مُشترک بین ما و آن حیوانات است و غَلبهی آن نیز به همین صورت است. رقابتی که حیوانات وحشی دارند و حیوانات دیگر را میدَرند و پاره میکنند، این تَفرُّسشان برایشان یک لذّتی دارد. این پایینترین مرحلهی لذّتی است که حیوان در عالَم دارد. اگر انسان مقداری از عالَم ماده بالا بیاید، به عالَم مثال و عالَم برزخ میرسد. تناسب عالَم ماده با عالَم مثال مانند قطره نسبت به دریاست. مثالی که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) دارند، این است که میگویند عالَم ماده کَفشکَن ورودی عالَم برزخ است. یعنی اصلاً به حساب نمیآید. اگر کسی آنجا را دیده باشد، احساس میکند که آنجا دالان ورودی است و اصلاً محلّ زندگی نیست. وقتی کسی خانهی مُزیّن و زیبایی دارد، در آنجا نمینشیند و در آنجا زندگی نمیکند. آنجا دالان ورودی است و زندگی با این وسعت در اینجا قرار داده شده است. چون آنجا عالَم وسیعی است، کَثرت آن نیز کَثرت صوری است و کَثرت محتوایی نیست. آنجا ماده نیست؛ آنجا صورت است ولی فیزیک نیست، تکاثُف ندارد، کَثیف نیست. این کَثیف برای ماده است، کثافت برای ماده است. آنجا رقّت و لطافت است. لطافت ارتباط بیشتری نسبت به عالَک کثافت دارد. در کثافت تمام اَجزاء از یکدیگر جُدا هستند. لذا ما در اینجا لذّت همهجانبه نداریم. تمام وصالهای عالَم مادهی ما مُلازم با فراقهایمان هستیم. اگر بخواهیم در خانهی خودمان باشیم، باید در مدرسه نباشیم. اگر بخواهیم در مدرسه باشیم، قطعاً باید در خانهی خودمان نباشیم. این عالَم، عالَم جمع نیست و عالَم پراکنده است، عالَم کَثرت است. چون عالَم کَثرت است، امکان تجمّع لَذائذ در یکجا نیست، مُطلقا نیست. ولی در عالَم مثال، در عالَم برزخ، عالَم کَثرت به این اندازه نیست. در آنجا امکان جَمع لَذائذ هست؛ ولی در اینجا امکان جَمع لَذائذ نیست. اگر نماز کسی نماز باشد، یعنی نمازِ معراجیه داشته باشد، «الصلاهُ معراجُ المؤمن[۴۷]»، یعنی در نماز دلِ انسان از این عالَم خَلع بشود و دل در مَحضر خداوند متعال قرار بگیرد، لَذائذ وجودی مُتمرکزاً در این نماز خُلاصه شده است. اینکه ما در روایت داریم که مثلاً انسان در بهشت میوهی گُلابی میخواهد، «لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ[۴۸]»، همین که اراده میکند یک میوهی گُلابی بخورد، یک میوهی گُلابی حاضر میشود. همچنین در آیهی کریمهی سورهی مبارکهی بقره دارد که میفرماید: «کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ[۴۹]»؛ انسان در آنجا یک خربزهی ایوانکی یا یک گُلابی نطنز که آرزو میکند، میبیند که حاضر خواهد شد. به مَحض اینکه میبیند، میگوید: «هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ»؛ این همان گُلابی خوشمزه است، همان میوهی مُعطّر است. اما وقتی میخورد، میگوید: «أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا[۵۰]»؛ این مانند آن نیست. روایت دارد که تمام لَذائذی که در میوههای مختلف عالَم وجود دارد که هریک از آنها یک مَزّهی خاصّی دارد، خداوند متعال تمامی این مَزّهها را در این میوهی گُلابی مُتمرکز کرده است و به خوردِ ما میدهد. تازه اینها از ضیقِ خِناق است؛ والّا میفرماید: «ما لا عَینٌ رَأتْ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ[۵۱]»؛ یعنی خواستهاند تا این را برای تَقریب ذهن به ما بگویند. شما اینجا یک میوه میخورید و یک نوع لذّت نصیبتان میشود؛ ولی در آنجا یک لذّت نیست و همهی لَذائذ به صورت مُتمرکز و یکجا به خوردِ شما داده میشود.
انسان باید از همهی فرصتها برای انجام نَوافل استفاده کند
نماز میوهی عالَم برزخ است. این است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمودند: شما غذا میخورید و آب مینوشید و چشمتان نور میگیرد. ولی «قُرَّهَ عَینِی فی الصَّلاهِ[۵۲]»، نور چشم من در نماز است. با این تفاوت که وقتی شما غذا میخورید، سیر میشوید؛ ولی من هر چقدر نماز میخوانم، سیر نمیشوم. واقعاً «خوشا آنانکه دایم در نمازند». مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) که این مَشهور است و همهی شما هم شنیدهاید. ایشان هم نقل میفرمودند و هم یافتهی ایشان این بود که اگر سَلاطین عالَم مَزّهی نماز را میچشیدند، دست از سلطنتشان برمیداشتند. این نمیشود مگر اینکه انسان تمرین کند و حقیقت نماز را در وجود خودش مُحقّق کند. این نماز صوری نیست، نماز حقیقی است که صورتِ فعلی انسان نماز بشود. حقیقت نماز به انسان صورت نمازیه بدهد. آنگاه انسان با عالَم مَعنا سِنخیّت پیدا میکند و به هیچ وَجه لذّت عالَم مَعنا با لذّت عالَم ماده قابل مقایسه نیست. به همین منظور سعی کنیم تا انشاءالله نَوافلمان را تَرک نکنیم و یکدیگر را دعا کنیم و تواصی هم داشته باشیم. شما که با یکدیگر هستید، چه اشکالی دارد که وقتی کسی حرف میزند، دست او را بگیرید و با خود ببَرید و نماز نافلهای بخوانید و بعد هم حرف بزنید. استاد ما حضرت آیت الله مصباح یزدی (اطال الله عُمره الشریف) میفرمودند: مرحوم آقای «شیخ غلامرضا یزدی[۵۳]» (رحمت الله علیه) وارد مسجد میشدند و میدیدند که مؤمنین در مسجد هستند، ولی نماز نمیخوانند. میگفتند: شیطان لعنت کرده! چرا بیکار نشستهاید؟! مسجد خانهی خداست؛ بلند شوید و دو رکعت نماز بخوانید. تشویق میکردند. میگفتند که اگر کسی میخواست به عنوان مُکبّر تکبیر بگوید، ایشان میگفتند که چرا میخواهی از نماز جماعت باز بمانی؟ تو هم بیا و نماز را به جماعت بخوان. این مردم صدای من را میشنوند و نیازی به مُکبّر نیست. این دلسوزی است. نسبت به یکدیگر این دلسوزی را داشته باشیم. سعی کنیم هم خودمان تا جایی که برایمان ممکن است هم برای ما عُجب نیاورد و هم مانع فَرائض ما نشود. گاهی واقعاً نرنجاندن همسر خودش فَریضه است. اگر ما در حالی که نیاز به ما دارد، او را رها کنیم و مشغول خواندن نماز بشویم، این جَفای به اوست. گاهی بوی حُرمت میدهد. «که هر چیزی به جای خویش نیکوست[۵۴]».
انسان نباید فَرائض خود را فدای نَوافل کند
ولی انشاءالله در بحث بعدیمان که بحث قَصد و اراده است و از مباحث لطیف مُراقبه هم هست، در آنجا جای این بحث وجود دارد که نیّت انسان این باشد که اهل نماز باشد. «الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ[۵۵]»؛ وقتی نیّت این باشد، در یک جاهایی با یک فَریضهای تَزاحُم پیدا میکند. ما که دیگر کاسهی داغتر از آش نیستیم. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی نماز اوّل وقتشان به تأخیر اُفتاده است. گاهی اُموری پیش میآید که انسان یک عمل مُستحبّی را بخاطر مسألهی مهمتری تَرک میکند.. اهمّ و مهمّ است. این عالَم، عالَم تَزاحُم است. در باب تَزاحُم باید رعایت اهمّ و مهمّ را داشته باشیم. باید مهمّتر را بگیریم، باید اَصلح را بگیریم و صالح را فدای اَصلح بکنیم. گاهی اَمر دایر است که انسان امام زمان (ارواحنا فداه) را تماشا کند و یا نماز نافله بخواند. آن بزرگواری که در مقابل حضرت امام حسین (علیه السلام) ایستادند و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نمازشان را خواندند، خودش را فدای نماز امام حسین (علیه السلام) کرد و خودش نیز موفّق به نماز نشد. اما این فدای نمازشدن در کجاست و نماز خواندن در کجاست! این خیلی عُجب است. گاهی وظیفهی انسان تَرک مُستحبّ است. «یا علیُّ إذا رَأیتَ الناسَ یَشتَغِلُونَ بالفَضائلِ فاشتَغِلْ أنتَ بِإتمامِ الفَرائضِ[۵۶]»؛ نکند که انسان فَرائض را فدای نَوافل کند. فَریضه هم فقط نماز نیست؛ گاهی تَزاحُم بین نماز نافلهی ما و یک اَمر واجب دیگری است. در آنجا باید آن اَمر مهمّتر را انتخاب کرد. ولی اگر برنامهریزی کنیم، در طول زمان موفّق میشویم که همهی نَوافل را مانند مرحوم آقای شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی (اعلی الله مقامه الشریف) و مانند مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) انجام بدهیم. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) نَوافل ظهر را در ماشین میخواندند. آن زمانی هم که پیاده میآمدند، به صورت پیاده میخواندند تا به مسجد برسند و نافلهی عَصر را هم بین الصلاتین میخواندند. اجمالاً اینها مطالبی است که انسان باید در برنامهریزی همهجانبه فکر کند و یک برنامهی جامع و شاملی که هم حقّ کسی را ضایع نکند، هم واجبی را تَلف نکند، هم وظیفهای را تَرک نکند و هم اینکه بتواند نَوافل خودش را بخواند. همچنین یقین بدانید که این امکان ندارد، مگر «بِتَوفیقٍ مِنَ الله». و توفیق الهی هم مُیسّر نمیشود مگر اینکه انسان تَرک گناه انجام بدهد. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[۵۷]»؛ اینها روزی است و کلید این روزی تقواست. اگر شروع کنیم، خداوند متعال به عُمر ما برکت میدهد. با وجود اینکه حقّ کسی را ضایع نمیکنیم، حقّ نماز و نَوافلمان را هم اَدا میکنیم انشاءالله تعالی.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سید جمالالدین گلپایگانی (۱۲۹۵-۱۳۷۷ق) فقیه شیعی قرن ۱۴ هجری قمری، از شاگردان میرزای نائینی بود و تقریرات دروس او را به رشته تحریر درآورد. همچنین با سید حسین بروجردی همدرس و هم مباحثه بود. در جریان جنگ جهانی اول و تهاجم به عراق در مقابله با مهاجمان فعالیت کرد. از وی آثاری بر جای مانده است. سید جمالالدین گلپایگانی خواندن و نوشتن را در روستای خود فرا گرفت و دروس حوزوی را در پیش برادران خود آموخت. سپس برای ادامه دروس به گلپایگان رفت و آمد میکرد. بیشتر علوم عربی، بلاغت و منطق را از علمای گلپایگان آموخت. در سال ۱۳۱۱ق در ۱۶ سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. دربارهی ویژگیهای اخلاقی وسلوکی و (تزکیه|تهذیب نفس) سیدجمال الدین گلپایگانی مطالب متعدد ومتنوعی گزارش شده مانند: دیدن صورتهای برزخی، کشف وکرامات، ملاقات با ارواح، عبادت های طولانی و خلوت وتفکر در قبرستان ها، انس با صحیفه سجادیه و صبر و شکیبایی بیش از حد توان در برابر مشکلات وسختی ها و… سید محمدحسین حسینی تهرانی او را از مردان پاک و منزّه و از مراجع عالیقدر نجف اشرف می داند که در عین حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حقّ متعال بود. وى را فردی متین و استوار و مراقب و او را جمال السّالکین إلى الله تعالى نام برده است. و او را نمونه ظاهر و بارزى از علماء راستین، و مشایخ طائفه حقّه مذهب جعفریّه و آئینه و آیتى از سیر و سلوک أئمّه طاهرین سلام الله علیهم أجمعین، و یاد آورنده خدا و عالم آخرت دانسته است. گلپایگانی عصر دوشنبه ۲۹ محرم ۱۳۷۷ق در ۸۲ سالگی درگذشت و در قبرستان وادی السلام نجف دفن شد.
[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عرفه.
«…إِلٰهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِى إِلَیْکَ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ؟ أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّىٰ یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟ مَتىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتاجَ إِلىٰ دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟ وَ مَتىٰ بَعُدْتَ حَتَّىٰ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَیْکَ؟ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها رَقِیباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً؛ إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ…».
[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱٫
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَ نِسَاءً ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا».
[۵] بحار الأنوار، جلد ۸۲، صفحه ۷۵.
«عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلاَهُ اَلْإِحْدَى وَ اَلْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ اَلْأَرْبَعِینَ وَ اَلتَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ وَ اَلْجَهْرُ بِبِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ».
[۶] همان.
[۷] ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، فقیه و متکلم کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت. نام او نعمان بن ثابت و کنیهاش ابوحنیفه است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب دادهاند. نعمان بن ثابت بن زُوطیٰ بن ماه مشهور به ابوحنیفه از فقهای چهارگانه اهل سنت است. گفته شده پدربزرگ او زوطیٰ به عنوان برده از کابل به کوفه آورده شد و یکی از افراد طایفه بنی تیم الله بن ثعلبه از قبیله ربیعه او را آزاد کرد. از این رو خاندان ابوحنیفه با این طایفه نسبت ولاء داشت. در برخی آمده است که ثابت پدر ابوحنیفه، غلام آزادشده مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. به روایت عثمان بن سعید دارمی از ابن اسباط، پدر ابوحنیفه تا مدتی پس از ولادت وی نصرانی بوده است. ابوحنیفه نزد بسیاری از فقها و علما دانش آموخت. استاد ویژه او حماد بن ابیسلیمان بود. وی مدت ۱۸سال در درسش شرکت میکرد و تا پیش از مرگ حماد، شاگرد وی بود. عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابیالنجود، قیس بن مسلم، سماک بن حرب، علقمه بن مرثد، عطیه بن سعد عوفی و حکم بن عتیه از دیگر استادان وی بودهاند. همچنین نام برخی از رجال بصره همچون قتاده بن دعامه و مالک بن دینار در فهرست استادان وی نیز دیده میشود.
ابوحنیفه در زمان تحصیل (پیش از ۱۱۴ق) سفر یا سفرهایی به حجاز کرده و از شیوخ حرمین دانش آموخته است. او در مدینه مدتی در مجلس درس ربیعه بن ابی عبدالرحمن از فقیهان اهل رأی حاضر میشد و در مکه مدتی در مجلس عطاء بن ابی رباح (متوفی۱۱۴ یا ۱۱۵ق) فقیه بزرگ آن سرزمین حاضر میشد. او در مدینه از امام محمد باقر (علیه السلام)، عبدالرحمن بن هرمز اعرج، نافع مولای ابن عمر، محمد بن منکدر و ابن شهاب زهری و در مکه از کسانی چون عمرو بن دینار و ابوالزبیر مکی نیز بهره برد. در برخی منابع اهل سنت به ارتباط روایی ابوحنیفه با امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) اشاره شده است؛ ذهبی و قرمانی به روایت او از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق اشاره کردهاند. ابوالحجاج مزی امام باقر (علیه السلام) را در شمار مشایخ او آورده است. برخی دیگر از عالمان اهلسنت مانند ابن حجر هیتمی، ابن صَبّاغ مالکی و سلیمان قندوزی به روایت او از امام صادق (علیه السلام) تصریح کردهاند. شیخ طوسی نیز نام وی را در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) ذکر کرده است. ابن ابیالحدید به شاگردی ابوحنیفه نزد امام صادق (علیه السلام) تصریح کرده است. ابوحنیفه، پس از درگذشت حماد بن ابیسلیمان (۱۲۰ق) به عنوان برجستهترین شاگردش مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه گردید و از جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار شد.
[۸] بحار الأنوار، جلد ۸۲، صفحه ۷۵.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه حج، آیه ۳۲٫
«ذَٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ».
[۱۲] الخصال : ۶۲۰/۱۰٫ / قصار ۱۳۶.
«وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الصَّلَاهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ لِکُلِّ شَیْءٍ زَکَاهٌ وَ زَکَاهُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ».
[۱۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۹، صفحه ۳۰۸.
«کِتَابُ اَلْإِمَامَهِ وَ اَلتَّبْصِرَهِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ حَمْزَهَ اَلْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلصَّلاَهُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شَاءَ اِسْتَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ اِسْتَکْثَرَ».
[۱۴] میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۳ق مطابق با ۱۲ تیر ۱۳۰۴ش درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. علوم صرف، نحو، معانی و بیان و سطح حوزه را در تبریز فرا گرفت و پس از مدتی در نجف از اساتید زیر کسب علم نمود: میرزا حسین نوری؛ آقا رضا همدانی؛ آخوند خراسانی؛ ملا حسینقلی همدانی؛ ملکی تبریزی ارادت ویژهای به وی داشت و مدت ۱۴ سال ملازمش بود. مراتب سیر و سلوک را نزد وی طی کرد و از او اجازه روایی گرفته بود. سید مرتضی کشمیری؛ برخی گفته اند وی از شیخ مرتضی انصاری نیز اجازه روایت داشته است. در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با عبدالکریم حائری یزدی و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس میکرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه میکرد. مشهور است که امام خمینی نیز از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بودهاست اما آیتالله خامنهای از قول امام خمینی نقل میکند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و از این که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خورده است.
[۱۵] ذکر یونسیه دعای حضرت یونس (علیه السلام) برای نجات خویش از شکم ماهی است. این ذکر در آیه ۸۷ سوره انبیا آمده و در رکعت اول نماز غفیله خوانده میشود. از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که این دعا، اسم اعظم خداوند است که اگر خدا به آن خوانده شود، اجابت میکند. بزرگان اخلاق و عرفان نیز درباره مداومت بر گفتن این ذکر بهویژه در حال سجده تأکید دارند. آنگونه که در قرآن و روایات آمده است حضرت یونس (علیه السلام) مدتی در میان قوم خود تبلیغ کرد و چون ایمان نیاوردند، آنان را نفرین کرد و از نزد آنان رفت و سوار بر کشتی شد. خداوند یونس (علیه السلام) را به خاطر عدم پایداری در دعوت مردم، در شکم ماهی گرفتار ساخت و او توبه کرد و برای نجات خود دست به دعا برداشت. قرآن کریم دعای یونس را چنین نقل کرده است: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ. سید بن طاوس دعای یونس (علیه السلام) را که مشتمل بر ذکر یونسیه است چنین نقل کرده است: «یا رَبِّ مِنَ الْجِبَالِ أَنْزَلْتَنِی وَ مِنَ الْمَسْکنِ أَخْرَجْتَنِی وَ فِی الْبِحَارِ صَیرْتَنِی وَ فِی بَطْنِ الْحُوتِ حَبَسْتَنِی فَلا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۷٫
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
[۱۷] شرح حدیث معراج، محمد تقی مصباح یزدی، جلد ۱، صفحه ۲۵۹٫
[۱۸] همان.
[۱۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۳۰٫
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ».
[۲۱] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۴۳٫
[۲۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫
«وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».
[۲۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶٫
«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۲۴] سوره مبارکه یس، آیه ۴۰٫
«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ».
[۲۵] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ و ۲۸٫
[۲۶] سورهی مبارکهی معارج، آیه ۲۳٫
[۲۷] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۱۳.
[۲۸] شهریار، گزیده، غزلیات، غزل شماره ۱۳۸.
[۲۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِکُمْ، وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلائِکُمْ، وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِینِنا، وَ أَصْلَحَ مَا کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا، وَ بِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَهُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَهُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ…».
[۳۰] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[۳۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۱٫
«وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَ أَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا».
[۳۲] الإقبالُ بالأعمالِ الحَسَنَهِ فیما یعمَلُ مَرَّهً فی السَّنَهِ (رویآوردن به اعمال نیک: درباره اعمالی که در سال، یکبار انجام میشوند) معروف به اقبال الاعمال کتابی به زبان عربی نوشته سید بن طاووس متوفای ۶۶۴ق از علما و فقهای شیعه است. وی این اثر را در موضوع ادعیه و اعمال سال و زیارات معصومین نگاشته است. ابن طاووس کتاب اقبال را در سال۶۵۰ق، در حالی که به سن ۶۰ سالگی قدم نهاده بود، تألیف کرد. او این کتاب را همراه با چندین جلد دیگر به عنوان تتمه مصباح المتهجد شیخ طوسی نوشته است. او در مقدمه کتاب فلاح السائل، که جلد اوّل از تتمّات مصباح المتهجد است، اسامی این کتب را آورده است. در سالهای ۶۵۵ و ۶۵۶ق نیز مؤلف چند باب به کتاب اقبال افزود. ابن طاووس این کتاب را در کربلا، در جوار مرقد و بارگاه امام حسین (علیه السلام) تألیف کرد.
[۳۳] زادُ الْمَعاد (به معنای توشۀ روز معاد)، کتابی به زبان فارسی درباره پارهای از اعمال مستحب نوشته علامه مجلسی که در سال ۱۱۰۷ق و در اواخر عمر خود تألیف کرده است. محتوای این کتاب، دعاها، زیارتها و اعمال مستحبی در طول سال است که مختصری از برخی احکام شرعی نیز در آن بیان شده است. این کتاب پیش از رواج مفاتیح الجنان، کتاب دعای رایج بین مردم بود. کتابی دیگر از ابن قیم جوزی با عنوانی شبیه این کتاب، یعنی «زادُ الْمَعاد، فی هُدی خَیْرِ الْعِباد» در فقه و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته شده است. مؤلف در مقدمۀ کوتاه کتاب، انگیزه تألیف این اثر دعایی را اینگونه بیان میکند که چون از ائمه معصومین، ادعیه و اعمال کثیری نقل شده و او هم اکثر آنها را در کتاب بحارالانوار جمع کرده و سپس متوجه گردیده که تحصیل آنها و عمل به آن برای اغلب مردم به سبب اشتغال آنان به مشاغل دنیوی میسر نیست لذا علاقه داشته که در این رساله، منتخبی از فضائل روزها و شبهای شریف و کارهایی که به سند صحیح و معتبر وارد شده را بیاورد تا عامه مردم از برکات آن محروم نمانند. او این کتاب را به شاه سلطان حسین صفوی هدیه کرده است.
[۳۴] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف بهعلامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخههای علوم اسلامی بیش از همه به حدیثنگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روشهای علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعیاش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت میورزید. مجلسی در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود. محمدباقر مجلسی در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه تخصص داشت. او نویسندهای پرکار بود و به نگارش آثاری در این زمینهها پرداخت. شیخ حرّ عاملی، نسبت به او چنین گفته است که تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده است و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازهنامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است. بیش از هر چیز به نگارش مجموعههای حدیثی اهتمام داشت و از میان کتابهای او بحارالانوار که مجموعه بزرگی از احادیث امامان شیعه است، بیش از همه شهرت دارد. عملکرد علامه مجلسی در تألیف مجموعههای حدیث شیعه همچون عملی در تقویت مذهب تشیع ارزیابی شده و از او همچون احیا کنند مذهب تشیع یاد شده است. محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کردهاند.
[۳۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۹۱.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ».
[۳۶] سوره مبارکه حاقه، آیه ۱۲٫
«لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَهً وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَهٌ».
[۳۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».
[۳۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫
[۳۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۴٫
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی».
[۴۰] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۳۷.
[۴۱] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫
«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».
[۴۲] فلاح السائل، جلد ۱، صفحه ۱۲۷.
«وَ رَوَى اِبْنُ بَابَوَیْهِ أَیْضاً فِی کِتَابِ مَنْ لاَ یَحْضُرُهُ اَلْفَقِیهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَوَّلُ مَا یُحَاسَبُ اَلْعَبْدُ اَلصَّلاَهُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا».
[۴۳] سوره مبارکه کهف، آیه ۳۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا».
[۴۴] سوره مبارکه فتح، آیات ۱ و ۲٫
[۴۵] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫
[۴۶] صحیح البخاریّ : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۷ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۲ / ۲۸۲۰ ، وراجع صحیح البخاریّ : ۱/۳۸۰/۱۰۷۸ ، و : ۵/۲۳۷۵/۶۱۰۶ ، و : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۶ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۱ / ۲۸۱۹ ، سنن الترمذیّ : ۲ / ۲۶۸ / ۴۱۲ ، سنن ابن ماجه : ۱ / ۴۵۶ / ۱۴۱۹ ، سنن النسائیّ : ۳ / ۲۱۹، مسند ابن حنبل : ۶ / ۳۴۸ / ۱۸۲۶۶ ، الزهد لابن المبارک : ۳۵ / ۱۰۷ ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ۲ / ۲۹۸ ، السنن الکبرى : ۳ / ۲۴ / ۴۷۳۱ کلّها عن المغیره ، تاریخ بغداد : ۴/۳۳۱ عن أنس ، و : ۷ / ۲۶۵ عن أبی جحیفه ، فتح الأبواب : ۱۷۰ عن الزهریّ عن علیّبن الحسین علیهماالسلام.
«عائِشَهُ : إنَّ نَبِیَّ اللّه ِ صلی الله علیه و آله کانَ یَقومُ مِنَ اللَّیلِ حَتّى تَتَفَطَّرَ قَدَماهُ ، فَقُلتُ : لِمَ تَصنَعُ هذا یا رَسولَ اللّه ِ وقَد غَفَرَ اللّه ُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأَخَّرَ ؟ قالَ : أفَلا اُحِبُّ أن أکونَ عَبدًا شَکورًا؟!».
[۴۷] رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تحقیق، حکمت، علی اصغر، ج ۲، ص ۶۷۶، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ عطار، محمد بن ابراهیم، تذکره الأولیاء، ص ۲۲۲، دمشق، دار المکتبى، چاپ اول، بیتا؛ آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، تحقیق، موسوی تبریزی، سید محسن، ج ۶، ص ۲۵۰، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق؛ قمی نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، محقق، عمیرات، شیخ زکریا، ج ۱، ص ۱۱۴، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق؛ نخجوانی، نعمت الله بن محمود، الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، ص ۱۹، مصر، دار رکابی للنشر، چاپ اول، ۱۹۹۹م. / مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج ۲، ص ۶، قم، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
[۴۸] سوره مبارکه ق، آیه ۳۵٫
«لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ».
[۴۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵٫
«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَ لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ ۖ وَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».
[۵۰] همان.
[۵۱] کنز العمّال : ۴۳۰۶۹ ، بحار الأنوار : ۸/۱۹۱/۱۶۸ مع تفاوت یسیر فی اللفظ.
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله :قالَ اللّه ُ تعالى : أعْدَدْتُ لِعِبادیَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَأتْ ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ».
[۵۲] مکارم الأخلاق : ۲/۳۶۶/۲۶۶۱٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : جَعَلَ اللّه ُ جَلَّ ثناؤهُ قُرَّهَ عَینِی فی الصَّلاهِ، و حَبَّبَ إلَیَّ الصَّـلاهَ کما حَبَّبَ إلى الجائعِ الطَّعامَ، و إلى الظَّمآنِ الماءَ، و إنَّ الجائعَ إذا أکَلَ شَبِعَ، و إنَّ الظَمآنَ إذا شَرِبَ رَوِیَ، و أنا لا أشبَعُ مِن الصَّلاهِ».
[۵۳] حاج شیخ غلامرضایزدی، از علمای وارسته یزد و از مجتهدان زمان خود، یار همدل و هم مباحثه آقا سید حسن نجفی قوچانی، و از شاگردان آخوند خراسانی، و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب عروه الوثقی، و از مبلغان با اخلاص، که عمرش در خالصانه در راه تبلیغ دین گذاشت. متوفای ۱۳۸۰ هـ. ق. هنگامه آوای دلنشین مناجات شعبانیه بر بلندای گلدستههای حرم مطهر حضرت رضا علیهالسّلام، در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)، در خانواده حاجی ابراهیم یزدی پسری به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا علیهالسّلام ، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سالها به عشق غلامی آن حضرت، به دیار غریب نواز مشهد پا نهاده بود. «غلامرضا» دوران کودکی را به کمک پدر در مزرعهای در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزی، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت. او کودکی تیزهوش و علاقه مند به علم بود. نقل شده است که شیخ غلامرضا بعدها در این باره میگفت: «پدرم در مشهد کشاورزی داشت و وضعیتش خوب بود، من هم کشاورزی بلد بودم اما به علم علاقه داشتم. اگر چه پدرم مرا به دنبال کار میفرستاد ولی خودم دنبال درس میرفتم. (به نقل از حجهالاسلام، سید ابوالفضل مدرس سعیدی.) بعد از اصرار بسیار غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که: «چون غلامرضا در کار رعیتی خیلی زرنگ بود، پدر با تحصیل وی مخالفت مینمود تا این که وی در حرم امام رضا علیهالسّلام بست نشست و از تمامی کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وی ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را برای تحصیل دید، با تحصیل وی موافقت نمود. (به نقل از بی بی معصوم ناصری، همسر حاج شیخ.) در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیه الله میرزا سید علی مدرسی لب خندقی بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاشهای مجدانه حاج شیخ در راه پاسداری از دین خدا و برپایی مجالس تبلیغ اسلام و دست گیری مستمندان و یاری طلاب و دیگر امور اجتماعی، ریاست دینی مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد. البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیه الله سید علی مدرسی لب خندقی، سالها در درس خارج وی شرکت میکرد و بارها میگفت: «من مجتهد نیستم». در آن سالها در حدود ۲۰ مجتهد در یزد وجود داشت، در صورتی که حاج شیخ نزدیک به چهل سال ریاست بلامنازع مردم یزد را بر عهده داشت. او مرجع تمامی مسائل علمی و دینی و اجتماعی مردم یزد، بلکه شهرهای هم جوار بود. پس از آن که آیه الله شهید محمد صدوقی به اصرار و سفارش حاج شیخ و آقای وزیری و دیگر روحانیان، در یزد ماندگار شد، ریاست دینی مردم با حمایت و اصرار حاج شیخ به ایشان محول گردید.
[۵۴] شیخ محمود شبستری، گلشن راز، بخش ۵۰.
[۵۵] سوره مبارکه معارج، آیه ۲۳٫
[۵۶] الواعظ العددیه، ص ۲۹۳؛ به نقل از: میزان الحکمه، محمدی ری شهری، محمد، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، ۱۳۷۷ هـ ش، چاپ اول، ج ۹، ص ۱۰۳٫
«…یا علیُّ إذا رَأیتَ الناسَ یَشتَغِلُونَ بالفَضائلِ فاشتَغِلْ أنتَ بِإتمامِ الفَرائضِ، و إذا رَأیتَ الناسَ یَشتَغِلُونَ بِعَمَلِ الدنیا فاشتَغِلْ أنتَ بعَمَلِ الآخِرَهِ، و إذا رأیتَ الناسَ یَشتَغِلونَ بِعُیوبِ الناسِ فاشتَغِلْ أنتَ بِعُیوبِ نفسِکَ، و إذا رَأیتَ الناسَ یَشتَغِلونَ بتَزیینِ الدنیا فاشتَغِلْ أنتَ بتَزیینِ الآخِرَهِ، و إذا رَأیتَ الناسَ یَشتغِلونَ بکَثرَهِ العَمَلِ فاشتَغِلْ أنتَ بصَفوَهِ العَمَلِ، و إذا رَأیتَ الناسَ یَتوسَّلُونَ بالخَلقِ فَتَوَسَّلْ أنتَ بالخالِقِ».
[۵۷] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳٫
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».
پاسخ دهید