حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۲ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از مراتب مراقبه
- دو کاربرد ذکر کثیر
- مستقل نبودن مخلوقات خدا
- علّت ذکر کثیر بودن تسبیح فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- فاطمه (سلام الله علیها) سفرهگستر تمام خیرات
- بساط شفاعت پیامبر به دست فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- کثرت کیفی و مرتبط شدن انسان به اصل خلقت
- اتّصال به ذوات مقدّسه با اسماء الحسنی خدای متعال
- شأنیّت مادری حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
- دعای نور ذکر مجرّب حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- تسبیحات فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ارکان عرش خداوندی
- وصل شدن قلب انسان به عرش الهی
- ولایت، حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» است
- «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نفی حاکمیّت غیر خدا
- ولایت نداشتن بدون قبول حاکمیّت خدا
- مجرای ارتباط با خدا از طریق خلفای الهی
- تمرّد کافر از فرمان خدا و مطرود شدن او
- توبهی واقعی کردن و بازگشت به انوار الهی
- طهارت دائم یکی دیگر از مراقبههای اهل سلوک
- لازم بودن طهارت مائیّه در عبادتها
- آغاز بندگی و وصل به خدا با نماز
- وضو، ملاک و مناط سلوک برای همیشه بودن با خدا
- طهارت یکی از آداب حضور در برابر حق تعالی
- طهارت داشتن با وضو و رسیدن به باطن
- روشن شدن راه در قیامت با اعضای وضو
- تعبیر نماز به نردبان برای نزدیک شدن به قرب الهی
- حالت تجرّد داشتن در پیشگاه خدای متعال
- دلایل مأموریت دادن انسان به وضو گرفتن
- حکمتها و آثار وضو
- اعضا و جوارح برای حضور انسان در پیشگاه پروردگار متعال
- آماده شدن اعضای انسان با وضو در برابر حق تعالی
- گرفتار شدن حضرت آدم با دست زدن به شجرهی منعیّه
- گرفتار شدن آدم با انعکاس خطای گذشتگان
- پاک شدن انسان در سه مرحله برای رسیدن به قرب الهی
- سه رذیلهای که انسان را به کفر میکشاند
- هجرت إلی الله با دوام طهارت وضوئیّه و غسلیّه
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّه».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ سَیِّدِنَا أَبی القَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّهِ مُولانَا بَقیَّهِ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرواحُنَا وَ أَرواحُ مَن سِواهُ فِداهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ إلی یَوْمِ الدِّینِ».
تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از مراتب مراقبه
صحبت در مسئلهی مراقبه در قرآن بود. عرض کردیم مراقبه مراتبی دارد، ارتقاء کلاسها است و یکی از مراتب مراقبه تسبیح بی بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. مناسبت قرآن این هم آیات ۴۲ و ۴۳ سورهی احزاب است که فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً» خطاب حق تعالی به مؤمن است، سیم غیر مؤمن قطع است و گیرایی او مختل است، تعطیل است. ولی مؤمن است که آینهی دل او تجلیّات الهی را منعکس میکند لذا این مسئلهی خاص مؤمنین است «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ» ای مؤمنین خدا را یاد کنید ولی نه ذکر کم بلکه «ذِکْراً کَثیراً».
دو کاربرد ذکر کثیر
ذکر کثیر دو کاربرد دارد. یکی کثیر در برابر قلیل است؛ یکی کثرت مطلق است. وقتی ما میگوییم نعمتهای الهی کثیر است یعنی در برابر قلیل نیست، همه چیز نعمت خدا است. کثرت در برابر قلّت نیست که گاهی هم بگوییم ذکر خدا نکنید، نه اینجا کثرت، کثرت مطلق است، کثرت نسبی نیست. «وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً» ذکر خود را پالایش کنید و یاد خود را دون شأن خدا ببینید. مقام خدا، صفات اولیای پروردگار متعال بالاتر از یاد شما است «وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً».
مستقل نبودن مخلوقات خدا
این یک دستور توحیدی جامع و کامل است که مؤمن باید در همه چیز و در همه جا خدا ببیند. اینکه دائماً به یاد خدا باشید یعنی همه چیز را جلوهی خدا بدانید؛ چیز مستقلی در عالم نیست که شما را سرگرم کند. هم خودتان آویز خدا هستید، آیهی خدا هستید، سایهی خدا هستید و هم هر چیزی میبینید آنها هم استقلال ندارند، همهی مخلوقات خلق هستند، وابسته هستند و عین فعل الهی هستند. این دستور، دستور توحیدی است و تنزیه خدا و کارهای خدا از آنچه که نقص است «وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً».
علّت ذکر کثیر بودن تسبیح فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
در مقام مصادیق ذکر -حالا آن روح کلّی است- چه چیزهایی میتواند ذکر کثیر باشد؟ در روایت از امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) از حمران بن أعین آمده است که فرمود: «مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَهَ (علیها سلام) فَقَدْ ذَکَرَ اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً»[۱] تسبیح حضرت زهرا را ذکر کثیر معرّفی کردند. چرا تسبیح حضرت زهرا ذکر کثیر است؟ علم پیش خدا است ولی شاید. یکی از این جهت است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) امّ الکتاب است. آنچه که در نامهی حسنات هر کسی مکتوب میشود از این مادر است، از برکات حضرت صدیقهی طاهره است که کوثر است، غیر کثیر است، نسل کثیر است، علم کثیر است. آنجا هم کثرت، کثرت نسبی نیست، کثرت مطلق است.
فاطمه (سلام الله علیها) سفرهگستر تمام خیرات
بنابراین چون حضرت زهرا (سلام الله علیها) سفرهگستر تمام خیرات است. مادری او مادری همهی خوبیها است. «وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ هَیْئَهً لَکَانَتْ فَاطِمَهَ ابْنَتِی»[۲] اگر بنا بود همهی خوبیها در یک تابلو قابل ارائه بود دخترم فاطمه میشد. «بَلْ هِیَ أَعْظَم» بلکه او از خود خوبی هم خوبتر است. بنابراین هر کس هر چه دارد از حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است و این سفرهی فاطمهی زهرا که این تسبیحات را بعد از نماز از پدرش، از خدا دریافت کرده است رمز آن مجرا بودن حضرت صدیقهی طاهره است. هر کس این را میگوید به یاد فاطمه است، سر سفرهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است.
بساط شفاعت پیامبر به دست فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
بساط شفاعت پیغمبر اکرم هم به دست حضرت زهرا گسترده است و تا فاطمه نیاید بساط شفاعت راه نمیافتد. این شفاعت فقط در آخرت نیست، مطلق است. آنجا باطن است. هر جا پیغمبر بنا است واسطهی فیض شود، ارادهی الهی این است که از مجرای فاطمهی زهرا و بچّههای فاطمه باشد.
کثرت کیفی و مرتبط شدن انسان به اصل خلقت
نکتهی دوم ذکر کثیر فقط کثرت کمّی نیست، کثرت کیفی هم کثرت است. کثرت کیفی به این است که انسان به اصل مرتبط شود «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»[۳] اصلاً تا ذکری، عبادتی به آن خانه وصل نشود قدرت پرواز ندارد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۴] تناسب این آیات را دقّت بفرمایید. «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»[۵] مفهوم دارد یعنی هر بیتی مأذون نیست که اذن بالا برود یعنی ذکر بالا برود، هر جا میخواهید ذکر بگویید ولی همهی ذکرها بالا نمیرود. «مَن اَرادَ اللَّهَ بَدَءَ بِکُم وَ مَن وَحَدهُ قَبلَ عَنکُم»[۶] وقتی فریضه بدون وساطت آنها قبول نشود نافله معلوم است که قبول نمیشود. بنابراین عینیّت است، صفات الهی اینها هستند.
اتّصال به ذوات مقدّسه با اسماء الحسنی خدای متعال
حالا یک آیهی دیگری در کنار این آیات مورد نظر مبارک شما قرار بگیرد و آن اینکه خداوند منّان فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[۷] خدا اسماء الحسنی دارد، اگر خواستید خدا را بخوانید باید با اسماء حسنی بخوانید. فرمود: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»[۸] یعنی بدون آنها ما اصلاً راهی به خدا نداریم. اینها ابواب رحمان هستند، اینها باب هستند. «أَنَا مَدِینَهُ الْحِکْمَهِ وَ هِیَ الْجَنَّهُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»[۹] باب حکمت، باب جنّت که جنّت لقاء است، جنّت عندیّت است. خدا حکیم است، خزینهی حکمت پیش خودش است، وجود نازنین پیغمبر همان خزینه است، باب آن هم علیّ بن ابیطالب (علیه الصّلاه و السّلام) است. بنابراین کیفیت هر علمی بخواهد کیفیت کثیرهای باشد باید اتّصال به این ذوات مقدّسه پیدا کند.
شأنیّت مادری حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
شأنیّت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) شأنیّت مادر است. پرورش و کیفیت دادن برای حضرت فاطمه است، او مادر است، مادر بچّه را تربیت میکند. همانطور که خودمان لازم داریم در دامن بی بی رشد کنیم ذکر ما هم در حیطهی جاذبه و مغناطیس وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حق تعالی میرسد.
- در مورد مقام و منصب حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینطور بیان میشود که رسول الله حاضر هستند و امام علی (علیه السّلام) علم هستند و وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) وجود برزخی متّصل کنندهی بین این آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ * بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ»[۱۰] حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) به برزخ تعبیر شده است. این یک سری الفاظی است که ما نمیتوانیم به یک درک درستی برسیم.
– آن الفاظی که روایت باشد قابل تأمّل است، ولی ذوقیات باشد لذا ما دوست داریم وقتی با شما هستیم ذوقیّات خود را در حیطهی قرآن بیاوریم نه اینکه کلاس ما هم کلاس قرآنی است. این تناسب تسبیحات حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با ذکر کثیر است. امام صادق (علیه السّلام) اینطور تعبیر فرمودند: ذکر کثیر همین تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. چرا تسبیحات فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ذکر کثیر باشد؟ وجوهی محتمل است در آیات قرآن یکی آیهی «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»[۱۱] دوم «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[۱۲] و سوم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»[۱۳] وقتی میخواهید نزد خدا بروید تقوا به تنهایی شما را بالا نمیبرد بلکه باید به سوی آنها ابتغاء وسیله کنید. همهی اینها منطبق با وجود حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است.
دعای نور ذکر مجرّب حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
امّا بی بی عالم حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) اذکار دیگری هم دارند. دعای نور فاطمهی زهرا جزو دعاهای مجرّب است. ما یک وقتی در یک شهرستانی بودیم آنجا بچّهی یکی از برادان سپاه مریض بود. پیش ما آورد که او را دعا کنیم. دیدم بچّه خیلی تب دارد من دعای نور حضرت صدیقهی طاهره، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را برای او خواندم، رفتند. به تهران آمدند ما یکی از بچّههای کوچک خود را به دکتر میبردیم، آنها همان وقتی که ما میرفتیم رسیدند. گفتند کجا میروید؟ گفتم به دکتر میرویم. تعجّب کرد گفت: حاج آقا بچّهی ما مریض بود آوردیم شما دعا کردید، حالا بچّهی خودتان را به دکتر میبرید؟! من یک تأمّلی کردم اینکه هنر من نبود، آن چه دعایی بود که ما کردیم؟ به یاد آوردم که دعای نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) را خواندم. سلمان میگوید به هزار نفر دعای نور را تعلیم دادم که آنها از تب مصون شدند. دعای نور و دعاهای دیگر هم از حضرت صدیقهی طاهره وجود دارد.
تسبیحات فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ارکان عرش خداوندی
امّا تسبیحات حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ارکان عرش خدا است. تکبیر، تحمید و توحید. الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله. سه رکن از ارکان عرش الهی این سه کلمه است. از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد یا رسول الله چرا کعبه مکعب است؟ حضرت فرمود: برای اینکه در محاذات بیت المعمور است و بیت المعمور مکعب است. عرض کردند: چرا بیت المعمور مکعب است؟ فرمود: برای اینکه بیت المعمور در محاذات عرش الهی است و عرش خدا مکعب است. سؤال کردند چرا عرش خدا مکعب است؟ حضرت فرمودند: به خاطر اینکه عرش خدا بر پایهی تسبیحات اربعه است. «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا الهَ الّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ».
وصل شدن قلب انسان به عرش الهی
سیر از ماده به معنای محض است، کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود. آدم از این بستر حرکت کند و بالا برود… امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: وقتی کعبه را طواف میکنید بدن شما کعبه را طواف میکند، قلب شما عرش الهی را طواف میکند «وَ طُفْ بِقَلْبِکَ مَعَ الْمَلَائِکَهِ حَوْلَ الْعَرْشِ کَطَوَافِکَ مَعَ الْمُسْلِمِین»[۱۴]، «و طف بقلبک عرش الرحمن» برای این است که کد است، باید دل شما به آنجا وصل شود. تسبیحات حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) سه رکن از چهار رکن را دارا است. از این جهت ویژگی خاصّی دارد به علاوه احیاء حضرت زهرا است. آدم با مداومت بر این ذکر کنار هر نمازی حضرت زهرا را یاد میکند.
- میشود اینطور گفت تسبیحات اربعه برای حضرت زهرا است؟
– ما رمز آن را خیلی نمیدانیم، ولی تسبیحات حضرت فاطمهی زهرا این سه رکن عرش را دارا است.
- مستحب است بین الحمدلله و سبحان الله یک بار لا اله الّا الله گفته شود.
– آخرش یک بار گفته میشود.
- این حرف آن را تکمیل میکند، چهار رکن را دارد. این هم مطالبی راجع به تسبیحات حضرت فاطمهی زهرا است.
- چند سؤال بپرسیم که فرمودید آقای سیستانی هم جواب دادند، وجه شباهت بیوت با حضرات معصومین چیست که «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»[۱۵]؟
دومین نکته هم میفرماید: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»[۱۶] سؤال این است که چطور میشود با این ذوات ارتباط برقرار کرد؟ اگر بخواهیم ظاهری بگوییم که تبعیّت است، الآن هم یک اهل سنّت که منکر از ولایت باشد میتواند سبحان الله بگوید، ولی چه میشود که تسبیحات حضرت زهرا با آن توضیحی که فرمودید دست حضرات است، آنها پرورش بدهند رونده چیست، تبعیّت که این ذکر است، آن هم ذکر است. چه میشود که این ذکر به دامان اهل بیت میرود پرورش پیدا میکند؟ یعنی فرآیند آن چه کارهایی است؟
- «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» اسم لفظی که نیست، اسم عینی است.
– مذهب.
– بله. «بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ»[۱۷] خدا عالم را با اسماء خود اداره میکند. مدبرات امر که در قرآن کریم، «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (سورهی نازعات، آیه ۵) اینها ایادی پیامبر اکرم و ائمّهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. دلیل آن هم سورهی قدر است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَهِ الْقَدْر»[۱۸] در آن شب «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ»[۱۹] هر چه ملک است فرودگاه آنها اینجا است، از اینجا مایه میگیرند و کارها را انجام میدهند.
ولایت، حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» است
در یک روایتی هم دارد که ظاهراً از حضرت رضا (صلوات الله علیه) است که فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ»[۲۰] عرض کردم مجاب هستیم این را همه جا بگوییم مردم آسوده خاطر شوند؟ فرمودند: بله ولی شرط «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ما هستیم. کسانی که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگویند ولی از طریق ما به سوی خدا نمیروند روز قیامت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» آنها پاک شده است یعنی رنگ نگرفته است. حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ولایت است.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نفی حاکمیّت غیر خدا
فرمود: «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[۲۱] در قبال آن هم «ولایه علیّ بن ابیطالب حِصنی»، «وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی» هر دو یک چیز هستند. یعنی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نفی حاکمیّت غیر خدا است. هر چه غیر خدا بر بشر حکومت کند طاغوت است. خدا اجازه نداده است چون بشر برای خودش نیست، مالک دارد، او ساخته است مالک آن هم خودش است، باید خودش حکم کند و حاکمیت کند. حاکمیّت حق تعالی بر جهان ماده برای عالم ماده یک سنخیّتی لازم داشت، پروردگار متعال ولایت مطلقهی خودش را در وجود حضرات معصومین که نشئهای از وجود آنها با عالم ماده سنخیّت پیدا کرده که همان جسم مادی آنها است و برای اینکه بشر محروم نشود و نسوزد خدای متعال حاکمیّت خودش را از طریق آنها اعمال کرده است. غیر اینها هم عقلاً و هم نقلاً حقّ حاکمیّت ندارند.
ولایت نداشتن بدون قبول حاکمیّت خدا
بنابراین حاکمیّت خدا قبول توحید خدا است. اینکه قبول ولایت شرط است، قبول توحید است. این خیلی روشن است که ولایت به معنی محبّت و نصرت نیست، ولایت یک معجونی است که بدون اطاعت ولایت نیست، بدون قبول حاکمیّت ولایت نیست، بدون دلدادگی هم ولایت نیست. دل شما برای خدا است، اعضا و جوارح شما هم برای خدا است، تمام شئون زندگی تو هم برای خدا است، ملک خدا است اصلاً شما اینها را تأثیر نکردید، خدا ابتدائاً به شما داده، نداده است که شما کارهای باشید، داده که بندگی کنید، حاکمیّت او را قبول کنید. ما چطور حاکمیّت خدا را در این عالمی که ولی نبود، خلیفهی خدا نبود میخواستیم عبادت کنیم؟
مجرای ارتباط با خدا از طریق خلفای الهی
از امام رضا (علیه السّلام) باز در حدیثی دارد که خدا رضا و سخطی دارد، این رضا و سخط خدا را جز اینکه خدا پیغمبر بفرستد بگوید به چه راضی هستم و به چه ناراضی هستم راه دیگری نداشت. بنابراین مجرای ارتباط با خدا صرفاً از طریق خلفای الهی تنظیم میشود. حکومت خدا یعنی حکومت قوانین الهی که برای سرنوشت و ارتقای ما فرستاده شده است. این قوانین انحصاری است. بدعت در قانون، بدعت در دین همهی اینها ما را پرت میکند. چون خودش آفریده است، دفترچه راهنمای آن هم خود دارد. کارشناس آن کیست که این دفترچه راهنما چه توجیحی دارد که به تحریف کشیده نشود، پرت نشود؟ معصومین (سلام الله علیها) هستند، غیر معصوم هم نمیتواند این کار را انجام دهد. الآن هم این شرایط ما آخرین شرایط برای بشریّت است قبل از انقلاب حضرت مهدی آنکه باید بشود نخواهد شد. یک قدم جلو رفتیم که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها. بالاخره ما و همه به این نتیجه میرسیم که تا حضرت تشریف نیاورند کار به سامان نرسد. تشریف آوردن حضرت هم یک پریشانی را لازم دارد، تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.
خدا این انقلاب را کرده است، دنیا شوکه شده است یک پریشانی در کار است ولی إنشاءالله میآید. کار به این میرسد که خود خدا حاکم باشد و جز خدا هیچ کسی عبادت نشود «یؤمنون بی و یشرکون بی شیئا»، «یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً»[۲۲] این برای زمان حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. بنابراین این حرفهایی که ما میزنیم حرفهای تعصّبی نیست، تعقّلی است. به هر حال آدم میخواهد خدا را عبادت کند چطور عبادت کند باید خودش بگوید.
- سؤال این بود یک شیعه که «لا إِلَه الّا الله» میگوید و در دامان ولایت رشد پیدا میکند فرق او با غیر شیعه در دانستن و باور به این قضیه است و گرنه «لا إلَهَ الّا الله» گفتن که فرقی ندارد؟ اعتقاد به رشد «لا الَه الّا الله» فرق دارد؟
– نه بالاتر از این حرفها است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»[۲۳] در آنجا دارد «أَصْلُها ثابِتٌ» اصل رسول الله است. ساقه امیر المؤمنین است، شاخهها حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. میوه ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) هستند، برگهای این درخت شیعیان هستند. کسانی که لجن و غضارت شرک را دارند، کسانی که ولایت ندارند شرک دارند. در این عالم خدا برای تسهیل زندگی، اینها را جزو کفّار حساب نکرده است. برای اینکه برای ما عسر و حرج درست نشود ولی کافر حکمی هستند، کافر فقهی نیستند در قیامت آنها کفّار هستند، معاملهی کفّار با آنها خواهد شد. اگر آنها بخواهند متّصل شوند مثل قاذورات هستند که به پای درخت ریخته میشود جذب این درخت میشوند.
تمرّد کافر از فرمان خدا و مطرود شدن او
آدم تا اتصال تکوینی به اسم عینی خدا پیدا نکند لفظ اعتبار است، این لفظ را عقیده پشتیبانی میکند، عقیده هم از وجود نشأت میگیرد. طینت پاک میخواهد. «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»[۲۴] در امتحانات غربال میشود طیب به طیبات «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ … وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ»[۲۵] وجودهای ناپاک کفر میوهی آنها است لذا اگر وجود و گوهر او کفر باشد «لا الَه الّا الله» هم بگوید نفاق است. «لا الَه الّا الله» واقعی حاکمیّت خدا را قبول نکرده است. شیطان «لا الَه الّا الله» میگفت، نماز هم میخواند آنجا که خدا خواست اعمال حاکمیّت کند در برابر حاکمیّت خدا بود نه در برابر آدم. در برابر فرمان خدا تمرّد کرد که اینطور مطرود شد. آدم مجرا بود، اصل این بود که من حاکم فرستادم یعنی حکومت خودم است، وجود آدم حکومت من است، زیر بار حکومت خدا نرفت، چون نرفت معلوم شد که «کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۲۶] ذات او خراب بود، جنس او خراب بود، سنخیتی با این نداشت در این امتحان آن ناپاکی و خباثت خود را ظاهر کرد.
توبهی واقعی کردن و بازگشت به انوار الهی
بنابراین مسئله، مسئلهی تکوین است، پشتوانهی تشریع تکوین است. این هماهنگی وجودهای نوری با نوری است.
ناریان مر ناریان را جاذباند نوریان مر نوریان را طالباند
خدا آیت الله بهاء الدینی را رحمت کند. فرمودند: ما از نفوس ناریّه رنج میبریم. بالاخره باید سنخیت باشد، هماهنگی وجود باشد. اگر کسی ابتدائاً گرفتاریهایی پیدا کرده خدا راه را باز کرده است، توبهی واقعی بکند هویّت او عوض میشود. دلیل آن هم صریح آیهی قرآن است «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۲۷] حسنات تبدیل میشود. پس نام مبارک فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به برکت نیّات پاک شما کلّی استفاده کردیم. بنابراین تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) را قدر بدانیم و خود را به آن بیوت با این سیم وصل کنیم تا بالا برویم.
طهارت دائم یکی دیگر از مراقبههای اهل سلوک
مرتبهی دیگری که در مراقبه اهل سلوک روی آن اصرار دارند طهارت دائم است. طهارت دائم ۳۲:۳۴«الوضوء نور و تجدیده نور علی نور»، «الْوُضُوءِ نُورٌ عَلَى نُورٍ وَ مَنْ جَدَّدَ وُضُوءَهُ»[۲۸] آیهای هم دارد که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ»[۲۹] یک آیه هم دارد که «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ … وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[۳۰]. فکر میکنم یک نسبتی با آیهی تیمم هم باید داشته باشد.
- سورهی مائده، آیه ۶٫
– بخوانید.
– «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».
لازم بودن طهارت مائیّه در عبادتها
- من دنبال این آیه بودم. طهارت مائیّه در عبادتها لازم است، عبادت انسان بدون طهارت مائیّه قبول نیست. یعنی محدث نمیتواند در حال حدث به خدا نزدیک شود. ارتباط انسی و تشرّفی به محضر خدا مجاز نیست. وقتی وضوی کسی باطل میشود نماز بیوضو «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِطَهُورٍ»[۳۱] کما اینکه «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ»[۳۲] شرط صحّت است نه شرط قبول. اگر نبود نماز صحیح نیست، نماز، نماز نیست. «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِطَهُورٍ»[۳۳] پروردگار متعال هم تصریح فرموده است «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا»[۳۴] دستور وضو را موقع قیام به نماز داده است.
آغاز بندگی و وصل به خدا با نماز
نماز آغاز بندگی است، نماز دالان ورود به حضرت دوست است. نماز کلید ارتباط انس با حضرت حق است ولی نماز بیمهگر است «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»[۳۵]. لذا خود نماز که ذکر است، مقدّمهی ذکر است هم در مورد نماز جمعه «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ»[۳۶] هم در آیات دیگر هم داریم. این معنا بعد از حج، هم بعد از نماز. معلوم میشود که نماز برای این است که وصل شود، اگر وصل شدید قطع نکنید آن را ادامه بدهید.
وضو، ملاک و مناط سلوک برای همیشه بودن با خدا
ملاک نماز که بدون وضو و بدون غسل آدم حق ندارد حالت قرب معراجیّه با خدا داشته باشد اگر انسان آن حالتی که از نماز حاصل شد بخواهد نگه دارد مگر میشود بدون وضو باشد؟ لذا هم ملاک و مناط اشتراط وضو برای سالکی که میخواهد همیشه با خدا باشد و هیچ گاه از اوج به حضیض ارتجاع نکند… نماز آدم را بالا میبرد بعد غفلت آدم را پایین میآورد. این بندگی نیست، نماز برای این است که بندگی شما را تعمیق و تثبیت کند نه اینکه «یُقَدِّمَ رِجْلًا وَ یُؤَخِّرَ أُخْرَى»[۳۷] آدم یک قدم جلو بگذارد چند قدم عقب برود… آن کسی که فردای او بدتر از امروز او است ملعون است. آدمی که نماز میخواند و به یاد خدا است بعد از نماز به حالت قبل از نماز برگردد، نماز او نماز درستی نیست «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۳۸]میشد، وقتی فحشا و منکر عائق هستند و اینها نباشند «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» همان حالت نماز است، آن برای انسان باقی میماند.
طهارت یکی از آداب حضور در برابر حق تعالی
اگر نماز انسان را وصل کرد در حال وصل باید طهارت داشته باشد. لذا یکی از آداب حضور حق تعالی مسئلهی طهارت است. اگر کسی طهارت مائیه نداشت این آیهی کریمه فرمودند: «فَتَیَمَّمُوا صَعیداً»[۳۹] -صعید همان خاک است- به خاک تیمّم کنید. خدای متعال ارادهی تسهیل بر شما دارد، نمیخواهد کار را بر شما مشکل کند که به هر کیفیت بخواهید با وضو پاک باشید اگر مریض هستید، اگر «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً» بعد میگوید: «ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» یکی مسئلهی لطف و مهربانی خدا است. با اینکه به حضور من میآیید اگر برای شما عسر و حرج بود که با وضو بیایید خدا راضی به زحمت شما نیست، نمیخواهد شما به زحمت بیفتید بعد دنبالهی آن میفرماید: «وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» این معنای زیادی دارد.
طهارت داشتن با وضو و رسیدن به باطن
این طهارت مطلوب ما از وضو است. آن جایی که وضو ندارید خاکی شوید –خاک مقابل آب است ولی آنکه شما را پاک میکند انقیاد است. آن جایی که میتوانستید وضو داشته باشید وضو بگیرید، حالا که وضو نمیگیرید آنکه ضد وضو است ظاهراً غبار است و کثافت است اگر شما این را هم برای رضای ما انجام دادید خاصیّت آن را دارد، خدا میخواهد شما را پاک کند. پاکی در اجرای دستور خدا است، اگر میتوانستید با آب باشید، با آب باشید و الّا ما خاک را هم برای شما اکسیر قرار میدهیم. همانطور که روح شما را آب پاک میکند، خاک هم با ارادهی ما همان را در روح شما ایجاد میکند. این طهارت به باطن برمیگردد و الّا بین آب و خاک در تطهیر مناسبتی وجود ندارد، آب پاک میکند غبار آلوده میکند. همیشهی خاک و غبار را با آب پاک میکنند و اگر این خاک و خل داخل آب بریزد خود آب را هم آلوده میکند. امّا منظور ما این ظاهر نیست، منظور ما این است آب که به عنوان وضو است حالا شما هزار بار خود را بشورید ولی حالت وضو نداشته باشید آن شما را پاک نمیکند. صابون بزنید ضد عفونی میکنید مثل غربیها، هیچ میکروب و ویروسی در اینها نباشد این شما را پاک نمیکند، ما کار ظاهر با شما نداریم. ما میخواهیم شما از این ظاهر عبور کنید و به باطن برسید. لذا این آبی که تمیز میکند مقابل آنکه آب را آلوده میکند ما همان را هم برای شما موجب طهارت قرار دادیم.
- یک نکتهای هم آیهی مبارکه میفرماید: «وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» بعد در ادامه میفرماید: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ» یعنی وضو باعث میشود که نعمتها بر انسان تمام شود.
– بله ارادهی تشریعی و رضای خدای متعال در این است که شما از طریق وضو پاک شوید، وسیلهی طهارت شما است. آنجا هم که آب برای شما عسر و حرج بود آن خاک را به جای آب از شما قبول داریم، شما در برابر ما خاکی بیایید ببینید ما چه کار میکنیم، بهتر از آب شما را تمیز میکنیم. این فرمایش حضرت حق سبحانه و تعالی است و لطایفی که در این آیه است. وقتی میخواهید به نماز به پا خیزید «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ» صورت خود را…. «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» بعد «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ» پروردگار متعال مواضع وضو را هم روشن کرده است.
در این راستا روایاتی به مناسبت این آیه وجود دارد من خواستم هم نام امام اینجا برده شود و هم روایاتی که حضرت امام در آداب الصلاه آوردند هم آهنگ عرفانی دارد و هم شنیدنی است. میشد مأخذ اصلی آن را هم مثل مصباح الشریعه و کتابهای دیگر در اختیار بود آورد ولی خواستم که از آداب الصلاه باشد. مثل جلسهی قبل که از کتاب آقا میرزا جواد آقا خواندیم، چون خود این بار دارد، این را کسی نوشته که خودش به آن رسیده است.
- با این توضیحاتی که دادید مثلاً وضو خودش موضوعیّتی ندارد چون اطاعت خدا است مقدّمهی حضور عبادت است.
- این روح همهی عبادتها است، ولی هیچ کدام از اینهایی که خدای متعال فرموده بدون حکمت نیست. وضو خودش حکمت دارد. چرا با وضو؟ اصل این است که «سَمْعاً وَ طَاعَهً» هر چه خدا گفت آن خود شکستن، غضارت حجاب نفس است. آدم وقتی نفس خود را کنار بگذارد خدا پاک است، او قدوس است.
روشن شدن راه در قیامت با اعضای وضو
وقتی من نباشد حجابی نیست فقط قداست است. ولی انانیّت آدم را آلوده میکند، کثیف میکند. حالا وضو چه حکمتی دارد که خدا صورت و رأس و دو دست… روایت دارد کسانی که وضو میگیرند روز قیامت اعضای وضو میدرخشد، در آنجا نور آفتاب نیست، هر کسی با نور خودش روشن است. از جمله چراغهایی که مسیر را در قیامت برای انسان روشن میکند و انسان را در میان اهل محشر به صورت یک شمع فروزان نشان میدهد اعضای وضوی آدم است. لذا اصلاً تعبیر روایت این است «الْوُضُوءِ نُورٌ»[۴۰] وضو نور است، تجدید وضو هم «نُورٍ».
تعبیر نماز به نردبان برای نزدیک شدن به قرب الهی
نکتهی دوم این است نماز رفتن به سوی خدا است. رفتن به سوی خدا مسئلهی مادی نیست، آدم با دل به سوی خدا میرود، با بدن که به سوی خدا نمیرود. اگر کسی حالت حضور را یافت، خدا اگر حالت حضور را به آدم داد سیر صلاتیّه است، نتیجهی نماز را به او داده است؛ نماز برای این بود که آدم خودش را حاضر کند. نماز قطع علائق و رفع حجب بود که آدم آن حالت حضور را بیابد و لذا فرمود: «الصَّلَاهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ»[۴۱] نماز نردبان شما را نزدیک میکند. اگر انسان این نزدیکی را یافت اصلاً بدون وضو خجالت میکشد. آدم چطور بدون وضو نمیتواند به حرم امام برود، محضر او که به طریق اولی است نمیتواند برود و خداوند متعال فرموده است «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً»[۴۲] این بارگاه خود خدای متعال است، هر کجا بروید نزد خدا هستید چطور میتوانید بدون طهارت و با حدث نزد او بروید؟ شاعبهی عالم ماده است پیش خدا بروید باید حالت تجرّد داشته باشید.
حالت تجرّد داشتن در پیشگاه خدای متعال
خوردن و خوابیدن و جنب شدن انسان را به عالم طبیعت منغمر میکند، آدم غذا میخورد حدث از او عارض میشود. این عوارض ماده است بخواهید الهی شوید باید از ماده فاصله بگیرید. وضو میگیریم تشبّه به ملائکه پیدا میکنیم مثل آنها نورانی میشویم و جنابت هم چون با همهی وجود… افرادی که جنب میشوند در غذا خوردن آن حالت را ندارند ولی در جنابت همهی وجود آدم آلوده به ماده میشود، تمرکز پیدا میکند و با تمام وجود به قعر اسفل السافلین آمده است. لذا با غسل همهی بدن را باید شست، بر خلاف وضو است. غضارت بول بیشتر از منی است. منی را با یک بار شستن اگر انیّت نداشته باشد پاک میشود ولی بول دو بار شستن لازم دارد آن اغضر از این است، ولی آنجا غسل لازم نیست، اینجا غسل لازم است. چون آن عوارض خوردن و آشامیدن به اندازهی مسئلهی جنسی آدم را در عالم ماده نمیبرد. از این جهت آن تعمیق شده است. خدای متعال غسل را قرار داده است که آدم با تمام وجود به وادی طهارت برود، درست مقابل با آن. ولی در اینجا اعضایی که کار کردند و حالا اینها را در روایات میخوانیم.
- شستن چطور باعث تجرّد میشود؟
- اگر انسان به روح وضو توجّه داشته باشد میفهمد این شستن ظاهری نیست، محاذات دارد باطن خود را میشُویَد.
دلایل مأموریت دادن انسان به وضو گرفتن
«عَنِ الرِّضَا (علیه السّلام) قَالَ: إِنَّمَا أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِئَ بِهِ لِأَنْ یَکُونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِیَّاهُ مُطِیعاً لَهُ فِیمَا أَمَرَهُ نَقِیّاً مِنَ الْأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَهِ مَعَ مَا فِیهِ مِنْ ذَهَابِ الْکَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ وَ تَزْکِیَهِ الْفُؤَادِ لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ»[۴۳]، «إِنَّمَا أُمِرَ بِالْوُضُوءِ» چرا انسان به وضو مأمور شده است و فقط باید وضو بگیرد کار دیگر جای این را نمیگیرد، منحصراً به وضو مأموریّت پیدا کرده است؟ تا اینکه «لِأَنْ یَکُونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ» اوّلاً خود این یک نوع آمادگی دادن به بنده است که یک حرکت از خود به خدا است، یک سفر مهمی است، میخواهید نزد بزرگی بروید باید خود را تمیز کنید. شما پیش اشخاص میروید با لباس آلوده، با سر و صورت آلوده نمیروید، خود را شستشو میکنید. حالا میخواهید «بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ» قرار بگیرید و با او مناجات کنید و اطاعت او را به جا بیاورید باید نقی باشید، نقاوت پاکیزگی است. از ادناس باید تمیز شده باشید و از نجاست هم پاک شده باشید به علاوه جنبهی روانی دارد. آب خنک یا کل آب آدم را از کسل و چرت بیرون میآورد. آدم خسته وقتی بلند میشود یک دوشی میگیرد، یک آبی به سر و صورت خود میزند سرحال میشود. یک آدم چرتی وقتی صورت خود را میشُویَد بیدار میشود.
یک منبری در قم بود به نام مرحوم آقای مرتضی برقعی که خدا او را رحمت کند. هم خوب میگریاند و هم خوب میخنداند داستان جالبی از او در رابطه با انقلاب است که اگر فرصت شد میگوییم و کسانی که از انقلاب دور افتادند. ایشان بالای منبر میگفت: یک آقایی بود من در روز هشت جا منبر میرفتم همه جا با من بود، هر جا میرفتم میدیدم او موی دماغ ما است. خسته شده بودم چون وقتی مستمع همان مستمع است تکرار آن مطالب خیلی خسته کننده است. به او گفتم بنده خدا من همان مطالبی که در مجالس مختلف میگویم در مجلس اوّل شنیدی برای چه مدام از این مجلس به آن مجلس میآیی؟ گفت: حاج آقا من در خانه نمیتوانم بخوابم پای منبر شما میخوابم. گفتم خدایا شکر اقلاً منبر ما اثر دارد میخواباند. حالا بعضی کلاسها خواب هم دارد.
حکمتها و آثار وضو
بنابراین حکمتهای وضو یا آثار و برکات وضو یکی این است که انسان را از دنس، از آلودگیهایی که نجاست ندارد پاک میکند. دوم از نجاست پاک میکند، سوم از کسالت بیرون میآورد، چهارم چرت انسان را پاره میکند. این چهار اثر مربوط به جسم و روان است و امّا آن مرحلهی بالاتر «وَ تَذْکِیَهِ الْفُؤَادِ لِلْقِیَامِ»؛ «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[۴۴] این فؤاد را تزکیّه میکند. خواب فؤاد آدم را تمیز میکند، چون آنکه پیش خدا است آن دل است. «لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ»[۴۵].
اعضا و جوارح برای حضور انسان در پیشگاه پروردگار متعال
حالا از اینجا به بعد امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) حکمت اینکه وضو چرا شستن صورت و دو دست و مسح سر و مسح رجلین است؟ فرمود: «فَإِنْ قَالَ فَلِمَ وَجَبَ ذَلِکَ عَلَى الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ قِیلَ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ فَإِنَّمَا یَنْکَشِفُ مِنْ جَوَارِحِهِ وَ یَظْهَرُ مَا وَجَبَ فِیهِ الْوُضُوءُ» زیرا که انسان در پیشگاه خدا با اینها منکشف میشود. آدم وقتی میخواهد با کسی تماس بگیرد به او روی میآورد. بروز و ظهور من نزد شما با وجههی خودم است. شما به صورت من نگاه میکنید، من میخواهم با شما تماس بگیرم به شما روی میآورم.
دست خود را تکان میدهم یا به شما دست میدهم. با پا به طرف شما حرکت میکنم تا نزدیک شوم. این چیزهایی که حضور انسان را مرتبط میکند، منکشف میکند اینها اعضای فعّال است، انسان نمود را از این طریق حاصل میکند. «فَإِنَّمَا یَنْکَشِفُ مِنْ جَوَارِحِهِ وَ یَظْهَرُ مَا وَجَبَ فِیهِ الْوُضُوءُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ» حالا امام رضا (علیه السّلام) برای فهم ما ریزتر کرده و بیشتر مایه گذاشته است. فرمود: «وَ ذَلِکَ أَنَّهُ بِوَجْهِهِ یَسْتَقْبِلُ وَ یَسْجُدُ» صورت به خاک میگذارد «وَ یَخْضَعُ وَ بِیَدِهِ یَسْأَلُ» بخواهد چیزی بگیرد با دست خود میگیرد، میخواهد کوچکی کند صورت به خاک میگذارد. «وَ بِیَدِهِ یَسْأَلُ وَ یَرْغَبُ وَ یَرْهَبُ» این سه مسئله مربوط به دست است. «وَ یَتَبَتَّلُ» تبتیل هم با دست است. «وَ بِرَأْسِهِ یَسْتَقْبِلُ فِی رُکُوعِهِ» آدم وقتی رکوع میکند سرش را جلو میآورد.
در روایت دارد مستحب است انسان وقتی رکوع میکند یا در جان او باشد یا به زبان بیاورد «آمَنتُ بالله ولو قطعت أنُقی» یعنی من در راه ایمان سر خود را میدهم. آدم در حال رکوع سر خم کرده است، در سجده هم همینطور است. «بِرِجْلَیْهِ یَقُومُ وَ یَقْعُدُ»[۴۶] ببینید حضرت امام رضا (علیه السّلام) دبستانی با ما صحبت کردند و آقایی فرمودند. از آن جهت که با صورت به خاک میآییم، خضوع خود را با صورت نشان میدهیم، با دست خود هم سائل هستیم و هم راغب هستیم و هم آدم وقتی میترسد دست خود را میکشد، مظهر رغبت و رهبت هر دو دست است.
آماده شدن اعضای انسان با وضو در برابر حق تعالی
و باز تبتیل که نوعی خضوع دون الخضوع است. «یا ذَ الجلالِ وَ الإکرام» تبتیل است. نماز استغاثهی به رسول الله هم است، مثل کسی که او را غل و زنجیر کردند، دو دست خود را پشت سرش میگذارد انگشت تکان میدهد مثل دم تکان دادن آن موجودی است که از صاحب خود طمع دارد استخوانی جلوی او بیندازند. «وَ بِرَأْسِهِ یَسْتَقْبِلُ فِی رُکُوعِهِ وَ سُجُودِهِ» بل رجل آن هم به این جهت که قیام و قعود آن در نماز به پای او مربوط است. بنابراین اعضایی که در آن حالت بنده با این اعضا در خدمت خدا قرار میگیرد، اینها را خدای متعال با وضو آماده میکند، مشرّف میکند، به او لیاقت میدهد تا بتوانند وسیله باشند. در واقع آدم میخواهد با کسی تماس بگیرد آن ابزار تماس باید تناسبی داشته باشد.
- کتابی که حدیث خواندید چه کتابی بود؟
- این آداب الصلاه مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. امام (رضوان الله تعالی علیه) از علل الشرائع نقل میکند.
گرفتار شدن حضرت آدم با دست زدن به شجرهی منعیّه
«جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلُوهُ أَخْبِرْنَا یَا مُحَمَّدُ لِأَیِّ عِلَّهٍ تُوَضَّأُ هَذِهِ الْجَوَارِحُ الْأَرْبَعُ»[۴۷] چرا این چهار جارحه وضو داده میشود؟ «وَ هِیَ أَنْظَفُ الْمَوَاضِعِ» در حالی که معمولاً این چهار عضو نظیفترین اعضا است؟ زیر بغل آدم عرق میکند یا زیر پای یا مواضع دیگر او مشکلات دارد ولی صورت معمولاً پاکترین و نظیفترین است، دست هم همینطور است. «فَقَالَ النَّبِیُّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَى آدَمَ دَنَا مِنَ الشَّجَرَهِ وَ نَظَرَ إِلَیْهَا ذَهَبَ مَاءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قَامَ وَ مَشَى إِلَیْهَا وَ هِیَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى الْخَطِیئَهِ ثُمَّ تَنَاوَلَ بِیَدِهِ مِنْهَا مِمَّا عَلَیْهَا فَأَکَلَ فَطَارَ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَکَى فَلَمَّا تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَرَضَ عَلَیْهِ وَ عَلَى ذُرِّیَّتِهِ غَسْلَ هَذِهِ الْجَوَارِحِ الْأَرْبَعِ وَ أَمَرَهُ بِغَسْلِ الْوَجْهِ لِمَا نَظَرَ إِلَى الشَّجَرَهِ» چون روی آورد و شجره را دید و دل داد از این جهت خدای متعال بر ذریّهی او هم واجب کرد که صورتهای خود را بشویند «وَ أَمَرَهُ بِغَسْلِ الْیَدَیْنِ إِلَى الْمِرْفَقَیْنِ لِمَا تَنَاوَلَ مِنْهَا» چون دست دراز کرده و از آن میوه چیده و خورده است این دست آلودگی پیدا کرد و باید شسته شود. «وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِمَا وَضَعَ یَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ» وقتی دید بیچاره شد دست خود را روی سرش گذاشت «وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَیْنِ لِمَا مَشَى بِهِمَا إِلَى الْخَطِیئَهِ» چون با پا به سوی خطئیه حرکت کرد خدای متعال واجب فرمود که مسح بر قدمین شود. این بازگشت به آسیبهایی است که پدرمان آدم با آن آسیبها گرفتار خسران شد و برای تحصیل بهشت گرفتار محنت و بلا شد. ما همیشه باید این عبرت را داشته باشیم که خدای متعال در پنج وقت ما را به آن وضعیتی که حضرت آدم را بیچاره کرده است بازگشت میدهد. نباید صورت خود را به طرف منطقهای میبرد که چشم او شجرهی منعیّه را ببیند و نباید با قدم خود به آن طرف حرکت میکرد و نباید دست او به جایی میرفت که خدا به او گفته است نرو. عامل این خطاها اینها بودند، حواس ما هم جمع باشد، گرفتاریهای ما هم از همینها است. منشأ گرفتاریهای ما همان گرفتاریهای پدر ما است.
گرفتار شدن آدم با انعکاس خطای گذشتگان
نکتهی دیگر اینکه آدم تصوّر نکند یک گناهی انجام داد استغفار کرد و تمام شد، نه گناه در ژن انسان تمکّن پیدا میکند و اولاد آدم را بدبخت میکند. در مورد ظلم روایات متعدّد است. فرزندان آدم ادامهی خود آدم هستند و باید جور پدرشان را تحمّل کنند. لذا آدمهایی که گرفتار هستند گاهی خودشان توبه میکنند ولی توجّه ندارند که این انعکاس خطای گذشتگان آنها است، باید برای آنها استغفار کنند و برای آنها رد مظالم دهند تا از سر خودشان هم رفع شود. خیلی اسرارآمیز است اینکه «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً»[۴۸] خدا یک پیغمبری را مأمور میکند به آنجا برود و برای او عملگی کند که پدر او صالح است. ولی به آنجا میرود و بچّهی خودش را میکشد باز برای اینکه پدر صالح بوده است. صلاح پدر اقتضای صیانت خاصّی از جانب خداوند متعال دارد، آثار فساد پدر هم گاهی به این زودیها رفع نمیشود. این است که ما جور پدر خود را تا قیامت باید بکشیم.
امام (رضوان الله تعالی علیه) در همین جا دارند اسراری در اینجا به ذهن ما رسیده است و من بنا داشتم در مورد روزه و حج که آنها هم بازتاب خطای پدرمان حضرت ابراهیم است، جزوهای مستقل بنویسم که فرصت مجال نداد. در مورد روزه هم روایت دارد آن گندمی که حضرت آدم تناول کرد ۳۰ روز در وجودش بود و ۳۰ روز باید بچّههای او ریاضت بکشند تا آدم پاک شود. پاکی ما پاکی او است، ناپاکی ما هم به حساب او ریخته میشود.
- محمّد بن ابی بکر هم داریم.
- نه آنجا قطع تکوینی شده است. محمّد بن ابی بکر هیچ تناسبی با ابی بکر نمانده است مثل بچّهی نوح که هیچ تناسبی با نوح ندارد در این طرف هم بچّهی ابی بکر هیچ نسبتی، رابطهای تکویناً با او ندارد. اصلاً این نور مطلق است، او ظلمت مطلق است هیچ رابطهای ندارند. یعنی قبل از قیامت این رابطه اینجا قطع شده است. حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: محمّد پسر من است، جلوهی علوی بود هیچ تناسبی با… ولی خدا مادر او را رحمت کند. مادرش نفوذی امیر المؤمنین در آن خانه بود، خبر میآورد.
پاک شدن انسان در سه مرحله برای رسیدن به قرب الهی
این طهارت در واقع سمبل است. انسان بخواهد الهی شود، به قرب الهی برسد در سه مرحله باید خودش را پاک کند. مرحلهی اوّل مرحلهی گناهان جوارح است؛ حالا چون آنجا تکلیف نبوده گناه نمیگوییم ولی خلاف اوامر ارشادی خدا بود قهراَ آلوده شد. او نتوانست صیانت خود را حفظ کند بنابراین ابتدائاً اعضای او آلوده شد. ما باید اوّل اعضای خود را از گناهان پاک کنیم یعنی این وضو امر جسمانی نیست، این به آن چیزی برمیگرداند که ما را به خدا نزدیک میکند «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ»[۴۹] شما به قربانگاه میروید قربانی میکشید خون گوشت آن گوسفند به خدا نمیرسد، خدا که خون آن گوسفند را لازم ندارد، تقوای شما به خدا میرسد. خدا میخواهد شما را الهی کند تا آنجا میروید به دردسر میافتید، ذبح میکنید، توجّه میکنید که نفس خود را ذبح میکنید این شما را بالا میبرد. «یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ» تقوای شما به خدا میرسد نه گوشت قربانی شما.
در وضو هم همینطور است این آب نیست که میرسد، این جارحه نیست که به خدا میرسد آن دل شما است. اوّل چیزی که دل را محجوب میکند گناهان جوارح است. آدم گناهی که با چشم میکند، گناهی که با صورت میکند «الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى»[۵۰] سر به آنچه که سر آن را در برگرفته است. زبان آدم در همین مجموعه است، شامهی آدم در این مجموعه است، گوش آدم در این مجموعه است. صورت آدم، سر آدم نقش مهمی در معصیت دارد لذا جوارح خود را از گناه پاک کند. وضو به ما این را میگوید که جوارح باید پاکیزه باشد تا دل حجابی پیدا نکند. دوم باید ملکات را تمیز کنیم. رذایل اخلاقی حجاب است. آنکه حضرت آدم را بیچاره کرد خوردن بود یا حرص بود؟ حرص بود، باید این را حل کرد.
- چه ملکهای؟ چطور برای آنها ملکه شد؟
- بعضی بیماریها روانی نیست، یک مرتبه آدم یک غدهای میگیرد بعد به دکتر میرود میبیند این سرطان است. بعضی بیماریها اینگونه است. حرص آدم را به آنجا برده است، آدم باید این حرص را از وجودش پاک کند. شیطان را حسد و تکبّر از بهشت بیرون کرد. حرص و حسد و تکبّر مثلث سه گانهای است که پایههای کفر هستند.
سه رذیلهای که انسان را به کفر میکشاند
آن چیزی که باعث میشود کار بشر به کفر کشیده شود حرص و حسد و تکبّر است که این سه رذیله باعث شد که اخراجیهای بهشت برای این سه جبهه باشد. لذا باید رذایل را پاک کرد. چه میشود آدم نمیتواند رذایل خود را معالجه کند و آدم را وادار میکند که به سمت شجرهی منعیّه برود. حرص او را به این سمت برد، ولی چرا حرص برد؟ جز این است که دل کنترل نشده است، باید دل را از غیر خدا تمیز کرد.
هجرت إلی الله با دوام طهارت وضوئیّه و غسلیّه
بنابراین با این دوام طهارت وضوئیه و غسلیّه انسان هجرت إلی الله میکند و از این حجابها عبور میکند. از حجاب معصیت جوارحی، از رذایل جوانحی و از هواهای نفسانی که دل را جا به جا میکند، قلب میکند، منقلب میکند. آدم باید این سه مرحله را با وضوی خودش پاک کند، وقتی پاک کرد آن وقت نور میشود مخصوصاً وقتی قلب نور شد، قلب الهی لاهوتی میشود و لاهوت در وجود انسان تجلّی پیدا میکند تمام اعضا و جوارح نور میگیرد و انسان به جایی میرسد که اینها بندگی بود، بندگی فنا پیدا میکند، ربوبیّت در وجود او ظهور پیدا میکند. «العُبودیَّهُ جُوهرهٌ کُنهُهُا الرُّبوبیَّه»[۵۱] این عبودیّت سبب میشود که انسان به کلّی وجود خودش را خاکستر کند. خام بدم پخته شدم سوختم، وقتی من بسوزم دیگر منی نیستم پس او است، وقتی او شد یدالله میشود. او خودش نیست اگر کاری انجام میدهد از سوی خدا است، من انجام نمیدهم او انجام میدهد. وجود نازنین حضرات معصومین (علیهم السّلام) اینطور بودند در اثر بندگی نور او شده بودند لذا آنها هیچ کاری نداشتند، اگر کاری انجام میدادند به عنوان یدالله، عین الله، اذن الله، لسان الله او بود، هیچ اثری از خودشان نبود. امیدوار هستم خدا ما را ذوب کند و اثری از ما نباشد و همه او باشد «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ».[۵۲]
[۱]– وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۴۴۳٫
[۲]– مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، ص ۱۳۶٫
[۳]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۴]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۵]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۶]– عیون أخبار الرضا / ترجمه آقا نجفى، ج ۲، ص ۵۲۸٫
[۷]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۰٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۵٫
[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۸۸٫
[۱۰]– سورهی الرّحمن، آیات ۱۹ و ۲۰٫
[۱۱]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۱۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۰٫
[۱۳]– سورهی مائده، آیه ۳۵٫
[۱۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص۱۷۲٫
[۱۵]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۵٫
[۱۷]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۰٫
[۱۸]– سورهی قدر، آیه ۱٫
[۱۹]– همان، آیه ۴٫
[۲۰]– الکافی، ج ۲، ص ۵۲۰٫
[۲۱]– بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۷٫
[۲۲]– سورهی نور، آیه ۵۵٫
[۲۳]– سورهی ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫
[۲۴]– سورهی آل عمران، آیه ۱۷۹٫
[۲۵]– سوره ی نور، آیه ۲۶٫
[۲۶]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۲۷]– سورهی فرقان، آیه ۷۰٫
[۲۸]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۱٫
[۲۹]– سورهی بقره، آیه ۲۲۲٫
[۳۰]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۳۱]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳٫
[۳۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۴، ص ۱۵۸٫
[۳۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳٫
[۳۴]– سورهی مائده، آیه ۶٫
[۳۵]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۳۶]– سورهی جمعه، آیه ۱۰٫
[۳۷]– الکافی، ج ۲، ص ۱۴۷٫
[۳۸]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۳۹]– سورهی مائده، آیه ۶٫
[۴۰]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۱٫
[۴۱]– الکافی، ج ۳، ص ۲۶۵٫
[۴۲]– سورهی نوح، آیه ۱۹٫
[۴۳]– بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۲۳۴٫
[۴۴]– سورهی اسراء، آیه ۳۶٫
[۴۵]– بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۲۳۴٫
[۴۶]– بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۲۳۴٫
[۴۷]– علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۸۰٫
[۴۸]– سورهی کهف، آیه ۸۲٫
[۴۹]– سورهی حج، آیه ۳۷٫
[۵۰]– الأمالی (للصدوق)، ص ۶۱۶٫
[۵۱]– مصباح الشریعه / ترجمه مصطفوى، متن، ص ۴۵۳.
[۵۲]– سورهی حدید، آیه ۳٫
پاسخ دهید