حضرت استاد صدیقی روز یکشنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
مروری بر مطالب جلسات گذشته
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا * وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا[۲]»؛ در این آیات مبارکات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای مُقابلهی با فتنهها و توطئههای دشمن، توصیههایی دارند که هم فینفسه هدایت است و هم نُسخهای برای جبههی مقاومت است که از این سِلاحها غفلت نکنند. یکی از این سِلاحها نماز بود. نمازهای یومیه حفاظ بَشر در ابعاد مختلف زندگی است و در برابر انواع مُخاطرات، از جمله نقشههایی که دشمن برای کمرنگکردن حقّ و برای تضعیف مواضع تَزَلزُلناپذیر توحید به کار میبندد.
دوّم مسألهی تَهجُّد برای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که بر حسب روایات و استفادهی از روحِ آیاتی که در مورد شبزندهداری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، مانند «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا[۳]» و «إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا[۴]» که اینها مُطلق هستند. نه اینکه برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه باشد، بلکه برای همه به همین صورت است. «إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا[۵]»؛ از این آیهی کریمه اِستشعار میشود که همهی رهبران و همهی زُعمای جبهههای مختلف در عرصهی توحید از برکات سَحر و از بیداری شب و نماز شب و استغاثهی به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بهره بگیرند، کمک بگیرند و نیرو طلب نمایند و خودشان را مُجهّز کنند.
سوّم دعاست، آن هم دعای جامعی که خداوند مَنّان خواسته است که هم انسان در مواجههی با همهی فِتَن و آفات و بَلیّات اقبال به حقّ داشته باشد و نیاز و فقر خودش را به بارگاه او عَرضه کند و هم مصداقاً چه چیزی از خداوند متعال طلب نماید. مشخّص میشود که صداقت که در پایان نیز کسانی که با صداقت زندگی نمایند، در مَقعدِ صِدق مُستقرّ میشوند و در مورد مُتّقین فرموده است: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[۶]»؛ اگر کسی به وصف تقوا متّصل شده باشد، همهی دَرجات از نِعَم الهی را در اختیار خواهد داشت. هم جنّات، هم نَهَر و هم با داشتن جنّاتِ مُتّصف به کَثرت و نَهَر، از بودن در مَقعدِ صِدق که آن هم به صورت «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» است، باز نمیماند.
جبههی حقّ باید دارای قدرت الهی باشد
بعضیها فقط «جَنَّاتٍ تَجْرِی[۷]» دارند؛ اما برخی دیگر با داشتن مقام توحید که آن هم در قُلّه است که مقام عِندیّت است، «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» هستند. این عبارت «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» بر حسب شأن نزولها و روایات، هم شامل ورود به مکّه مکرّمه در فتح آن و خروج از آن و ورود به شهر مدینه است؛ ولی این مورد مُخصّص نیست و این دعای مُطلق است. «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ خدایا! تمام آغاز و انجام ما قَرین صِدق باشد. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ اگر انسان ناخالصی نداشت، در ذاتش، در اندیشهاش، در انگیزهاش، در رفتار و گُفتارش صادق بود، اگر در همهی مراتب ورودی و مراحل حیاتش مُتّصف به صِدق بود، بندگی صادقانهای داشت و با بندگی هوی و عبودیّت شیطان مخلوط نشد، اگر کسی در تمام مراتب و مراحل اتّصاف به صِدق داشت، قهراً قدرتی که او را یاری نماید، نَصیر باشد و در برابر هیچ باطل و نفاقی مغلوب نشود و هیچنوع مُغالطهای او را درگیر نکند، خداوند متعال یک سُلطانِ نَصیری را همراه صادقین خواهد کرد، ولی باید این را از خداوند درخواست کرد که این سُلطانِ نَصیر بیواسطه باشد. از چشمه ما را سِقایت کند و ما را به مسیر و نَهر و بستر مُبتلا نکند؛ «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». این اوجِ قُرب و قُلّه است. انسانی که به مقام عِندیّت میرسد، در مقام عِندیّت قرآن کریم «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۸]» است و قُلّهای که انسان در مراتب قُرب به آن میرسد، «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ[۹]» میباشد که این مقام عِندَ رَبّ است و انسان به مقام عِندَ رَبّ دست پیدا میکند و مُتّقی هم وقتی خودش مُتّقی بشود، او هم «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» میشود و به مقام عِندیّت در محضر یکی از اسماء حُسنای الهی میرسد. کسی که آغازش، مسیرش و انجام کارش صِدقی باشد که خداوند متعال به او داده است، زیرا از خداوند متعال درخواست کرده است و پروردگار متعال هم مُستجاب کرده است؛ «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». هیچگاه من از آن بالا پایین نیایم که ملائکه یا مَجاری دیگری ولایت سلطنتی که در برابر اَمواج مقابل نُصرت بدهد، اینگونه نباشد؛ بلکه این سُلطانِ نَصیر در آنجا باشد و من همیشه متعلّق به آنجا باشم و از آنجا پایین نیایم؛ جز به تَنزُّلی که قرآن کریم این تَنزُّل را داشت، ولی جایگاه او از مقام عِندیّت پایین نیامده است، نور نبیّ نزد خداوند بوده است و تَنزُّل کرده است و همهی عوالِم را در تجلّی خودش صورت داده است؛ ولی همچنان مقام قُرب او مقام قُربِ قُلّهای است و همهی شئون دیگر ایشان نیز به همین صورت است. بنابراین دعا که آن هم به صورتی باشد که انسان قَدم صِدق داشته باشد و موطن و مَقعدش همگی صِدق باشد؛ «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ». جبههی حقّ هم باید قدرتی داشته باشد که قدرت رو به اُفول نباشد؛ بلکه قدرتی که از آن مرحله باشد و خیلی ریشهدار باشد و نتیجهی آن هم نُصرت در برابر همهی کسانی باشد که مُقابله میکنند.
نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ذوب در وجود حقتعالی است
«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»؛ هم در دعای خود تا زمانی که به تو اَمر نشده است، دست به کار نشو، زیرا باید خداوند بگوید و تو بخواهی؛ والّا اگر خواستن تو هم از جانب خودت باشد، با شأن و جایگاه تو سازگاری ندارد. تو عَبد مَحض هستی و همهچیز تو از بالاست. لذا خواست را خداوند به تو میدهد و خواستهات را هم خداوند متعال به تو میدهد. «وَ قُلْ رَبِّ»؛ این رَبّ هم در میان اسماءالله الهی جزء ارکانِ اسماء جَمالیهی پروردگار متعال است. خصوصاً کلمهی «رَبِّ» هم حالت نَجوا را میرساند. یا رَبّ میگفت و حرف نِدا بود و نشاندهندهی فاصله بود؛ ولی وقتی «رَبِّ» میگوید، مقام نَجوا و مُناجات است. اینکه من رَبّ دارم، این اختصاص عَبد به رَبّ بسیار شیرین است، بسیار دلانگیز است. «وَ قُلْ»؛ حال در گوش او میگوید که اینگونه نَجوا کن: «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». باز زُهُوقِ باطل و مَجی حقّ را بدون اذن نمیفرماید. بلکه خداوند به او گفته است و دیکته کرده است. «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ»؛ اگر به او هم نمیگفت، «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»؛ هم در «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» و هم در «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ» و هم در قُلهای دیگر، در «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ[۱۰]»، در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۱۱]»، در «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ[۱۲]» و در «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ[۱۳]» در همهی اینها نشان میدهد که واسطه حَذف شده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاً خودشان را نشان نمیدهند و قُلشان را گفتهاند. خداوند متعال به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باید مَقُول را بگوید، ولی قُل را هم میگوید؛ «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ». در مسألهی ثَبات حقّ و تَزَلزُل باطل و اعلان این معنا که هم «جَاءَ» را با لفظ ماضی فرموده است و هم «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» با لفظ ماضی گفته شده است که محقَّقالوُقوع است و قَطعیّت آن را میرساند. «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»؛ این یک موضوعِ حقّ و قابل اعلان است، ولی «قُل» را نیز گفته است. تو اینگونه بگو و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آن گُفتنش را هم فرموده است؛ «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ». اجمالاً ارتباط عَبد در آن سَطح با مولا در آن عظمت، یک ارتباطی است که دیگر عَبدی وجود ندارد، بلکه تجلّی کامل خداوند متعال است. لذا باید «قُل»های آن را هم بگوید تا مشخّص بشود که این مُندک در آن است، ذوب در آن است و اصلاً خودی ندارد و لذا وقتی خداوند میفرماید: «قُل»، این کار را انجام بده، باید «قُل» را هم بگوید تا مشخّص بشود که هرچه هست، اوست؛ «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا».
قرآن کریم در همهی اَبعاد برای انسان شِفاست
به دنبال آن نیز وَدیعهای عجیبی است که فرموده است: «وَ نُنَزِّل»؛ خدایا! یعنی میشود که ما را هم در این دارالشّفاء راه بدهی و ما را از دردِ خودبینی و از مَرَض خودخواهی و حُبّ ذات درمان نمایی؟! «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[۱۴]»؛ از عبارت «نُنَزِّل» مشخّص میشود که نُزول قرآن کریم استمرار دارد. خداوند متعال همیشه مُتکلّم است و عَبد او هم همیشه در مَحضر حقتعالی کَلیم او و مُستمع کلمات حقّ (سبحانه و تعالی) است. از قرآن کریم چیزی را که نازل میکنیم، دو خاصیّت اثباتی دارد و یک خاصیّت سَلبی دارد. دو خاصیّت ایجابی و اثباتی آن، یکی شِفاء و دیگری رحمت است. شِفاء است. کسی که تحیُّر فکری دارد، قرآن کریم به او یَقین میدهد. شَکّ و تَردید مَرَض است و یَقین سلامت فکر است. کسی که قلبش استوار نیست، خیلیها استدلال میکنند و ثَبات اندیشهای دارند، ولی پذیرش دل نیست، باور و التزام نیست. این نداشتن التزام و تَزَلزُل احساسی و قلبی خودِ آن بیماری است. قرآن کریم میآید و دل را شفاء میدهد، آرامش میبخشد. قرآن کریم ذکرالله است؛ «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۱۵]». چه شِفایی بالاتر از امنیّت روحی و طُمأنینهی قلبی است؟ در برابر انواع رَذائل، شِفای دَفعی و درمان رَفعی است. اجازه نمیدهد تا انسان مُتکبّر بشود، حَسود بشود، حَریص بشود، بَخیل بشود، عَنود بشود و جَبون بشود. اگر هم مُبتلا به اینها بوده است، اگر به قرآن کریم پَناه ببرد، «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ[۱۶]»؛ قرآن سَفینه است، قرآن مَخرَج است و انسان با قرآن کریم از همهی طوفانها نجات پیدا میکند. قرآن شِفای مُطلق است. هم در بُعد اندیشه، هم در بُعد احساس و انگیزه، هم در بُعد مَلِکات و سَجایای نَفسانی، هم در بُعد رفتار و هم در بُعد گوهر وجود آدمی شِفاست.
شِفای قرآن کریم همواره همراه با رحمت الهی است
«هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۷]»؛ قرآن کریم شِفای ظُلمت روح هم میباشد. کسی که قرآن بخواند، «اِقرَأ وَ ارقَ[۱۸]»، با هر آیهای از یک ظُلمت نجات پیدا میکند. همینگونه سِیر نوری میکند تا به «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۹]» برسد و نور مُطلق بشود. قرآن کریم رحمت نیز میباشد. یعنی هرجایی فقری دارد که قابل تَرحُّم است، خداوند متعال در آنجا با رحمتِ رحمانیّه و رحیمیّهاش به او تَرحُّم میکند و خلأ او را رفع مینماید و او را از بیچارگی و بدبختی نجات میدهد. در طبابتهای بَشری گاهی دارو شِفاست، ولی همراه رحمتِ مُطلق نیست. گاهی همین داروها مُضعف است. گاهی همین داروها ما را از یک بیماری نجات میدهد، ولی برای بیماری دیگری زمینه میشود. یا اینگونه نیست و هَزینهبَر است و برای انسان فقر به دنبال میآورد، برای انسان گرفتاری به دنبال دارد. ولی شِفای قرآن کریم هیچگاه عارضه ندارد و همواره با رحمت همراه است. اما این نوع اثر ایجابی دوضلعی «لِلْمُؤْمِنِینَ» است. هم میتواند اختصاص باشد و هم میتواند حرف «لام» نَفع باشد. برای مؤمنین اینگونه است. جَنبهی سَلبی آن مخصوص ظالم است؛ «وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا». از چند جَهت اینگونه است؛ یکی این است که قرآن کریم هم قائد است و هم ساعق است. «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى اَلنَّارِ[۲۰]»؛ قرآن کریم وقتی هر حُکمی را در بُعدِ فکر و عقیده یا در بُعد اخلاق یا در بُعد شریعت نازل میکند، دَرجات برای مؤمن مُدام بالا میرود و بیماریها و دردهایش را پُشتسر میگذارد. مُدام دَرجات نوری و وجودیاش انبساط پیدا مینماید و بالا میرود. اما هرکدام از اینها را که ظالم تَرک میکند، یک ظُلمتی بر ظُلماتش اضافه میشود. بنابراین مقابلهی با قرآن کریم سِیرِ دَرَکات است. «وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»؛ مُدام بر خسارت و آبکردن سرمایهاش در مسیر رسیدن به عَدم مُطلق که دیگر هیچ اَمر وجودی برایش نمیماند و عَذاب مَحض میشود.
در دو سه جلسهی گذشته از شما کم استفاده کردیم و حال مقداری از نَفَسهای پاک شما بهره میبریم. جناب آقای دهقانی! بَذری در دل ما بپاشید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیات ۸۰ و ۸۱٫
[۳] سوره مبارکه مزمل، آیات ۲ و ۳٫
[۴] سوره مبارکه مزمل، آیه ۶٫
«إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا».
[۵] سوره مبارکه مزمل، آیه ۷٫
[۶] سوره مبارکه قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫
[۷] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫
«وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ».
[۸] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫
«وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ».
[۹] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۸.
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ وَ إِنَّ فَوْقَ کُلِّ عُقُوقٍ عُقُوقاً حَتَّى یَقْتُلَ اَلرَّجُلُ أَحَدَ وَالِدَیْهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَلَیْسَ فَوْقَهُ عُقُوقٌ».
[۱۰] سوره مبارکه کافرون، آیه ۱٫
[۱۱] سوره مبارکه توحید، آیه ۱٫
[۱۲] سوره مبارکه ناس، آیه ۱٫
[۱۳] سوره مبارکه فلق، آیه ۱٫
[۱۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫
[۱۵] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
[۱۶] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۵۹۸ وسائل الشیعه، ج۶، ص: ۱۷۱ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۷۴، ص: ۱۳۴.
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّهِ التَّرَبُّصِ».
[۱۷] سوره مبارکه حدید، آیه ۹٫
«هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۱۸] کنز العمّال : ۲۳۳۰٫
«عنه صلى الله علیه و آله : یقالُ لِصاحِبِ القرآنِ : اِقرَأ وَ ارقَ و رَتِّلْ کما کنتَ تُرَتِّلُ فی دارِ الدنیا ، فإنّ مَنزِلَتَکَ عندَ آخِرِ آیَهٍ کُنتَ تَقرَؤها».
[۱۹] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۲۰] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۹۸.
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ اَلسَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهَارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا اَلْجَهَازَ لِبُعْدِ اَلْمَجَازِ قَالَ فَقَامَ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا دَارُ اَلْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلاَغٍ وَ اِنْقِطَاعٍ فَإِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ اَلْفِتَنُ کَقِطَعِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ هُوَ اَلدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ اَلْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لاَ تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ اَلْهُدَى وَ مَنَارُ اَلْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى اَلْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ اَلصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ اَلصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ اَلتَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ اَلْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی اَلْمُسْتَنِیرُ فِی اَلظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ اَلتَّخَلُّصِ وَ قِلَّهِ اَلتَّرَبُّصِ».
پاسخ دهید