حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اوّلین مرحلهی توحید، توفیق الهی است
- «توفیق الهی» اوّلین قَدم در اثبات معصومیّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است
- «نماز» لازمهی استمرارِ عصمتِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است
- اهمیّت اَدای نماز صبح در هنگام فَجر
- «نماز شب» سوّمین قدم در مسیر عصمت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است
- چهارمین قدم در مسیر عصمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «دعا» است
- مناجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با پروردگار متعال
- انسان باید ادخال و اخراج صدق داشته باشد
- انسان باید از خداوند درخواست دلیل و بُرهان همیشگی داشته باشد
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
اوّلین مرحلهی توحید، توفیق الهی است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا * وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا * سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا * أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا * وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا * وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا[۲]»؛ این آیات مبارکات را قرائت کردیم و اگر خداوند متعال به لُطف خودش ثَوابی را مُقدّر فرموده باشد، به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تقدیم میکنیم. در این آیات مبارکات مسألهی توطئهی مُشرکین علیه رهبری عَرشی و توحیدی مسلمانان مطرح شده است که این برای همهی رهبران دینی و زُعما تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و کُفّار و مُشرکین و مُنافقین به دنبال نقشه هستند تا رهبری را از مسیر مُنحرف نمایند و خطّ دین را مخدوش نمایند. التقاطی نمایند و به بهانههای مختلف از جمله اینکه اگر این کار را انجام بدهید، ما هم این کار را میکنیم که هرگز هم انجام نمیدهند و أیمان اینها و عُهود اینها هیچ گاه اعتباری نداشته است، ولی از راه تقدُّس وارد میشوند. میگویند: مگر نمیخواهید که ما مسلمان بشویم؟ حال بیایید و بُتهای ما را اِستلام کنید تا ما وارد دین شما بشویم. حال یک سال مُهلت بدهید، حال نماز را از ما نخواهید. از این قَبیل خواستهایی که ظاهر آن به هر شخص سیاسی عرضه نماید، میگویند که بسیار خوب است و طریق است. چه اشکالی دارد که انسان مقداری کوتاه بیاید و هزینهی آن کمتر بشود و نتیجه هم میگیرد، پس چه اشکالی دارد؟ ولی خداوند متعال چون خداست، چون حکیم است، چون نسبت به بندگانش رئوف و رَحیم است، این نقشهها را با این اِخبار هُشدار میدهد و توطئهها را گوشزد میکند که مبادا گاهی انعطافی نسبت به اینها حاصل بشود و زَعیم و رهبری بخواهد به خاطر توحید از مواضع توحیدی کوتاه بیاید. برای صیانت از این توطئهها و نقشهها، اموری در این آیات به نظر میرسد. در قدم اوّل «لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ» قرار دارد. آن چیزی که مهم است، این است که جز من تکیهگاهی نداشته باشی و تو هرچه داری، تکیهگاه تو و ملجأ تو من هستم و کسی که اساس دین را به تو القاء کرده است، ثَبات تو را در مسیر دین هم خودش بر عُهده دارد و اگر این تثبیت الهی نباشد، اگر این استمرار عنایت و هدایت خداوند نباشد، تو هم با وجود تمام تقرُّبی که داری، با همهی کمالاتی که نصیب تو شده است، خوبی تو به صورت ذاتیِ تو نیست و هرچه داری از ما گرفتهای و هرچه به تو ندادهایم، آن را نداری. لذا فرموده است: «لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ»؛ تو هم با همهی عُروج و با همهی محبوبیّت و مرغوبیّت خود، اگر مورد تثبیت خداوند متعال قرار نمیگرفتی، چنین وَسوسههایی برای تو پیش میآمد: «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا». چون حَسنات الابرار، سیّئات المُقرّبین است، نه تنها میل تو، بلکه اگر مُقدّمات میل هم فراهم میشد، مبتلا به عذابی میشدی که نه دنیا برای تو باقی میماند و نه آخرت باقی میماند. «خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ[۳]» میشدی. این موضوع باید برای ما خیلی سازنده باشد، باید خیلی آموزنده باشد که خداوند متعال به حبیب خود که بالاتر از خلیل و کَلیم و مسیح خود است و خداوند متعال کسی را خاصّتر از او ندارد و نیافریده است. اوّلین درسی که در توحید به او میدهد، این است که اگر این اندازه قُرص و مُحکم هستی که حتّی «لَم یَکِد أن تَمیل»، حتّی نزدیک به میل هم برای تو پیش نمیآید، بدان که خداوند متعال خیلی با تو خاصّ است و خیلی هوای تو را دارد. والّا ممکن بود تا برای تو هم به آن اندازه پیش بیاید و اگر پیش میآمد، احتیاجی به گناهان دیگر نبود. سقوط تو به گونهای بود که عذاب دُنیوی و هم عذاب اُخروی چندین برابر دیگران برای تو اعمال میشد.
«توفیق الهی» اوّلین قَدم در اثبات معصومیّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است
بنابراین اوّلین چیز توفیق الهی است که وجود نازنین حضرت امام محمّد تقی (صلوات الله و سلامه علیه) که جوادالائمه هستند و این ماه، ماهِ حضرت امام جواد (علیه السلام) و حضرت امام هادی (علیه السلام) است. مولودِینی هستند که هرکسی میخواهد به خداوند متعال نزدیک بشود، «وَ أَتَقَرَّبُ بِهِمَا إِلَیْکَ خَیْرَ الْقُرَبِ[۴]»، چاشنی ماه رجب حضرت امام جواد و حضرت امام هادی (صلوات الله علیهما) هستند. این یکی از آن رُموزی است که آقای سلطانی به دنبال آن بودند. یکی از چیزهایی که دعاها به ما نشان میدهد که اگر میخواهید موفّق باشید، «وَ أَتَقَرَّبُ بِهِمَا إِلَیْکَ خَیْرَ الْقُرَبِ»؛ یعنی دیگر وسیلهای بهتر از این نیست. حضرت امام جواد (علیه السلام) و حضرت امام هادی (علیه السلام) در ماه رجب مأموریت ویژه دارند و پذیرایی دلها متعلّق به این دو بزرگوار است و حَواستان باشد که جُدا نشوید و از پَناهگاه اینها بیرون نیایید. ایشان فرمودند: «المؤمن یحتاج إلى ثلاث[۵]»؛ مؤمن به سه چیز نیاز دارد و نیاز همیشگی مؤمن است. اوّلین مورد آن «توفیق من اللّه[۶]» است. این «توفیق من اللّه» در رأس امور قرار دارد. خداوند متعال هم در عصمت پیامبرش اوّلین چیزی که عصمت ایشان را تضمین مینماید، توفیق الهی است؛ «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا».
«نماز» لازمهی استمرارِ عصمتِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است
سنگر یا وسیلهی دوّم که لازمهی معصوم ماندن است، استقرار در سنگر نماز است. «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ»؛ تناسب آیات قبل با این آیات ذیل اقتضاء میکند که انسان بگوید این اِشعار دارد. اگر سنگر نماز نباشد، حفاظ وجود ندارد. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۷]» که اطلاق دارد. برای خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به همین صورت است. ایشان در استمرار عصمتشان، نیاز به نماز دارند. منظور همین نمازهای یومیّه هستند. ما نسبت به اینها خیلی بیتوجّه هستیم که نماز برای عاقبت به خیری ما، برای اصلاح نَفس ما و برای دوری شیطان از ما چه تضمینی است. آوردن مسألهی نماز بعد از بیان توطئه و توفیق الهی که میفرماید: «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا»؛ حال بعضیها احتمال دادهاند و بعضیها بر این باور هستند که هم نماز ظُهر بسیار مهم است؛ زیرا خداوند متعال مبدأ حرکت صلاه معراجیه را نماز ظُهر معرّفی فرموده است که بعد از زَوال دُلوکِ شَمس است و هم نماز صبح جایگاه خاصّ خودش را دارد و خداوند متعال آن را جُدا کرده است. آن را برجسته کرده است. وقتی خطوط چاپ میشود، بعضی از جاهای آن را رنگی میکنند تا جَلب توجّه نماید. خداوند متعال هم این مسألهی نماز صبح را فرموده است: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» و سپس آن را توصیف نموده است که برای قبلیها وجود نداشت؛ «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا». علاقهی ملائکه به نماز و نمازگزار به گونهای است که در حدیث آمده است: ملائکهی شب در اینکه زود خودشان را برسانند و نماز صبح را دَرک کنند، تعجیل دارند. هنوز آفتاب نتابیده است، ملائکهی نهار هم پیشدَستی میکنند که زود بیایند و این نماز صبح را دَرک کنند؛ «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا».
اهمیّت اَدای نماز صبح در هنگام فَجر
در بعضی از اَقوال یا روایات آمده است ـ البته الآن در مورد این که قول یا روایت است، به تردید افتادم ـ که شهادت خداوند متعال هم میباشد. «مَشْهُودًا» اوّل شهادت خداوند متعال است و خداوند متعال بر همهچیز شاهد است؛ ولی شُهود و نظارت و عنایت خداوند نسبت به نماز صبح یک عنایت ویژه است. اینکه در روایت آمده است: اگر نمازگزار متوجّه بود که در حال نماز چه کسی در حال تماشای اوست، حاضر نمیشد دست از نمازش بکشد و نمازش را به درازا میکشید و از آن سیر نمیشد. زیرا یک نفر در حال تماشاکردن اوست، یک نفر از او خوشش میآید. این برای حَبیب و محبوب خودش تماشایی شده است. خداوند متعال بندهای را که به ضیافت قبول کرده است و او را بر سر سُفرهاش نشانده است، تا زمانی که او بر سر این سُفره است، خداوند از او خوشش میآید و وقتی خداوند از کسی خوشش بیاید، مُدام او را نگاه میکند. این نظر خداوند یک چیزی است که اگر انسان یکمرتبه هم آن را مَزه کند، آنگاه این شعر برای او تبدیل به یک آرزو میشود.
«خوشا آنانکه الله یارشان بی ***** بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند ***** بهشت جاودان بازارشان بی[۸]»
الحقّ و الانصاف نماز بازار محبّت است. بهشت رضوان است، بهشت قُرب است. در میان نمازها، نماز صبح مشهود است. یعنی هم تماشای خداوند متعال نسبت به کسی که نماز صبح را در هنگام فَجر میخواند، تماشای خاصّی است؛ «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ»؛ در تعبیر «فَجر» عنایت وجود دارد. اینکه انسان بخوابد و نزدیک طلوع آفتاب از خواب بیدار شود و نماز بخواند، «قُرْآنَ الْفَجْرِ» را دَرک نکرده است؛ «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا». نماز صبح که هنگام طلوع فَجر خوانده میشود، هم نگاه خداوند متعال یک نگاه خاصّی است و شهادت خداوند، شهود خداوند، توجّه خداوند و عنایت خداوند بسیار دلنواز است و هم ملائکهی شب به همراه ملائکهی روز هستند. گویا خداوند متعال همهی هستی را به گونهای مَجذوب نماز صبح کرده است که همهی کائنات در حال تماشا هستند. ملائکهی روز و ملائکهی شب و خداوند مَنّان خودشان نظر میکنند؛ «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا». بنابراین برای استمرار عصمت در قدم اوّل آن تثبیت و توفیق الهی است و در قدم دوّم «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ» است و در میان نمازها، نماز ظُهر و نماز صبح دارای ویژگی هستند. نماز ظُهر از این باب که خداوند متعال در این آیهی کریمه آن را مبدأ حساب کرده است و نماز صبح هم به این دلیل که خداوند متعال آن را برجسته کرده است. در شمار آنها نیاورده است و آن را جُدا کرده است و این مشهودبودن آن هم دارای نکات زیادی است؛ «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا». پس این هم وسیلهی دوّم است. وسیلهی اوّل برای عصمت توفیق الهی است و وسیلهی دوّم نماز است. نماز واقعاً عصمت است. چرا افراد جهنّمی گرفتار جهنّم میشوند؟ از آنها سؤال میپرسند: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ[۹]»؛ این حفاظ است و اگر این حفاظ برداشته شود، انسان میافتد. نماز بسیار مهم است. نماز را با محبّت بخوانید.
«نماز شب» سوّمین قدم در مسیر عصمت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است
وسیلهی سوّم برای عصمت، نماز شب است. نماز شب انسان را معصوم میکند. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ»؛ حال این «بِهِ» یا به «قُرْآنَ الْفَجْرِ» برمیگردد؛ یعنی «تَهَجَّد بالقرآنه». و یا اینگونه نیست و «مِنَ اللَّیْلِ» است و به قیام لیل برمیگردد. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ»؛ اینکه تَهَجَّد را بیان کردیم و آن را واجب کردیم، برای همه نیست، بلکه «نَافِلَهً لَکَ» است و اختصاص به خود پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. بحمدالله خداوند متعال افتخار داده است و به دیگران هم اجازه داده است تا به تأسی از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، اینها هم در خَلوتسَرای خداوند حضور پیدا کنند و با خداوند سُفرهی دل باز کنند و خودشان و خداوند باشد. در مقام نَجوا باشند، در مقام قُرب باشند؛ اما وجوب آن «نَافِلَهً لَکَ» است. این اضافه بر نمازهایی است که اقامهی آن بر دیگران واجب شده است. برای تو تَهَجُّد هم به شمار میآید. خداوند متعال هم برای نماز صبح حکمت بیان فرموده است و هم برای نماز شب بیان نموده است؛ «عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا». در نماز صبح فرمود که شاهد دارید، تماشاگر دارید، حَواستان باشد و در مورد نماز شب هم فرمود: «عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا». اطلاق این مقام محمود به گونهای است که مشخّص میشود اینها هم در صفات قُدُّوسی خداوند متعال و هم در صفات سُبُّوحی الهی مظهر هستند. یعنی هیچچیزی از صفات سَلبیه در وجودشان نیست و همهی صفات ثُبوتیه هم در وجودشان هست. زیرا اگر در یکجا ایراد داشت، به صورت مُطلق «مَحمود» نبودند. این اطلاق «مَحمود» اقتضا میکند که اسم اعظم است. جامعِ صفات جَمال و جَلال است، لذا زیبایی مُطلق است. یکی از جهت کمال و نبود نَقص مقام اینها مقام «مَحمود» است و یکی هم این است که «مَحمود عندَ کُلّ» هستند. در روز قیامت همه در زیر پَرچم این آقا هستند. همه چشم به زیباییهای پیامبر ما دوختهاند. «شَفاعَتِی لأهلِ الکَبائرِ مِن اُمَّتی[۱۰]»؛ چقدر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را دوست دارند. چقدر هوای ما را دارند، «شَفاعَتِی لأهلِ الکَبائرِ مِن اُمَّتی». پس برای ثَبات عصمت و استمرار مُستمر در جایگاه قُرب الهی، یکی توفیق الهی است، «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ» و مقابلهی با توطئههای دشمن مَصونیت از نفوذ آنها و ایجاد وَسوسهی آنها، اوّل باید خداوند نگاه دارد؛ در مرحلهی دوّم خداوند متعال سنگر نماز را توصیه مینماید؛ در در مرحلهی سوّم نماز شب را بیان فرمودهاند.
چهارمین قدم در مسیر عصمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «دعا» است
در مرحلهی چهارم دعا را بیان مینمایند. «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ این آیه هم برای بعضیها جزء شیرینترین شَرابهای محبّت الهی است. حال باز در پاسخ به سؤال آقای سلطانی خودمان، در مورد این آیه جناب آقای «حمید روحانی» مه مورّخ هستند و پدرشان مشهور به «زیارتی» بودند، ایشان از مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» (رحمت الله علیه) نسخهای درخواست کرده بودند تا به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) تشرّف پیدا نمایند. مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله تعالی علیه) به او گفته بود یک چِلّه پس از نماز صبح، ۱۱۰ مرتبه بگو: «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». او یک چِلّه را موفّق بوده است و سپس شیخ را میبیند و به او میگوید: نسخهی شما برای من شفابخش نبود. شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: شفابخش بوده است؛ زیرا وقتی نماز میخواندی و به تشهّد که میرسیدی، یک آقایی از مقابل تو عبور کرد و به آن توجّه هم داشتی، آن خود حضرت حجّت (ارواحنا فداه) بودند و ایشان را مشاهده کردهاید. این دعا، نماز شب و نمازهای یومیّه زیرمجموعهی «ثَبَّتْنَاکَ» هستند و تثبیت الهی هستند. «قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ چنین درخواستی با اسم رَبّ تناسب دارد. هر خواهشی، هر نیازی و هر طلبی با یکی از اسماء الهی مناسبت دارد. اگر کسی به دنبال زندگی معصومانه باشد، باید رَبّ او را تربیت نماید و لحظه به لحظه رُبوبیّت خداوند شامل حال او بشود. در مناجات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کوفه میخوانیم: «مَوْلایَ یَا مَوْلایَ، أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَا الْمَرْبُوبُ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلا الرَّبُّ؟[۱۱]»؛ فرزندی که در دامن مادر است، اگر یک لحظه مادر از او غفلت نماید، ممکن است در کثافت خودش خَفه بشود و یا جانوری به او نزدیک میشود. در هر صورت خطر او را تَهدید میکند. لذا فرزندی که نمیتواند حرکت کند، مادر لحظهای از او غفلت نمیکند. در مورد آیتالحقّ مرحوم «آیت الله قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) که استاد مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف)، استاد مرحوم «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) هستند، میگویند که در سَجدهای مُدام نام «حَسن» را صدا میزد. تعجّب کرده بودند و در مورد این موضوع از ایشان سؤال پرسیده بودند، زیرا نام فرزند تازه متولّدشدهی ایشان حَسن بوده است. او گریه کرده بود و با نالهی او عاطفهی مادر جَلب شده بود و به کنار فرزند خود رفته بود. گفته بودند: ای کاش من هم مانند حَسن بودم و ناله داشتم تا مادر به دادم میرسید و همیشه میتوانستم این حالت را حفظ کنم.
مناجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با پروردگار متعال
«وَ قُلْ رَبِّ»؛ این «رَبِّ» بسیار عجیب است، زیرا «یا رَبّ» نیست. «یا رَبّ» منادات است، ولی «رَبِّ» مناجات است. در مقام قُرب اگر کسی دور باشد، انسان با کلمهی «آی» او را صدا میزند، ولی اگر نزدیک باشد، دیگر انسان کلمهی «آی» را به کار نمیبرد و او را نگاه میکند و از نزدیک حرف خود را بیان مینماید. «وَ قُلْ»؛ حبیب من! بگو: «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». قرآن کریم هم در مورد حضرت یحیی (علیه السلام) و هم در مورد حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) از قول خودشان دارد که در مورد یکی از آنها میفرماید: «وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ[۱۲]»؛ و در مورد دیگری فرموده است: «وَ السَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا[۱۳]»؛ این تضمین است که پروردگار متعال اینها را سالم آورد، سالم بُرد و به صورت سالم هم آنها را محشورشان کرد؛ «وَ السَّلَامُ عَلَیَّ»؛ این همان عصمت است که سلامت مُطلق است؛ «یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا». «وَ قُلْ رَبِّ»؛ عجیب است؛ زیرا احتیاج به مُربّی داری، احتیاج به کسی مهربانتر از مادر داری. از کودکی من هم به جای پدر تو بودهام و هم به جای مادر تو بودهام. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»؛ بعضیها خوب شروع میکنند، ولی در اواسط کار از خط خارج میشوند. برخی دیگر هم در ابتدا انسانهای خوبی نبودهاند و خوب شروع نمیکنند، ولی نسیم الهی میوَزد؛ «فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا[۱۴]»؛ نسیم رجب، شعبان و یا رمضان انسان را زنده میکند، انسان را تمیز و پاک میکند و این نسیم همهی غُبارهای او را میریزد، آیینهی دل او را کاملاً پاک میکند. او را مانند «حُرّ» میکند، او را مانند «زُهیر» میکند؛ ولی بعضی اینگونه نیستند، بلکه همیشه امور اینها را خداوند خودش بر عُهده دارد. «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۱۵]»؛ جناب یوسف (علیه السلام) و همراه ایشان مشخّص میشود که بیابانگَرد بودند و گُمشده داشتند. «فَوَجَدَا»؛ اینها که گُمشده داشتند، به گُمشدهی خود رسیدند؛ ولی گُمشدهی چه چیزی بود، چه کسی بود و چه خصوصیّاتی داشت؟ «عَبْدًا»؛ اینها به دنبال عَبد مَحض میگشتند که هرچه دارند، خداوند متعال بدون واسطه به اینها عنایت کرده است. «آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا»؛ وقتی آب زُلال هم درون لوله حرکت میکند، گاهی زنگ لوله را میگیرد. یا وقتی در جوی حرکت میکند، ممکن است آلودگیهایی در مسیر وجود داشته باشد و یا گِلی در آن مخلوط بشود. اما وقتی از سرچشمه باشد، دیگر هیچ مسیری وجود ندارد که شاید آلوده شده باشد. اگی در مسیر بیاید و پاک هم باشد، بالاخره واسطه به آن خورده است و دَستخورده است؛ ولی کسی که «رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا» دارد، حتّی آلودهی به واسطهی پاک هم نیست و هیچ واسطهای ندارد. ساقی به او جام نداده است، بلکه خودش به خورد او داده است. «رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»؛ این کسی که سراسر زندگیاش رحمت بود و گرفتار نِقمت نبود. این رحمت بدون واسطه بود و علمی هم که به او دادیم، بدون واسطه بود. علم او ذهنی نبود و نور وجودی بود و مُستقلاً از ما گرفته بود. «وَ قُلْ رَبِّ»؛ در این دعای بعد از نماز «جعفر طیّار» در ابتدا «یا رَبِّ یا رَبِّ» میگوییم، ولی برای سوّمین مرتبه میگوییم: «رَبِّ رَبِّ». اوّل از خداوند دور هستیم و سپس خداوند نسبت به ما ترحّم میکند و میگوید که داخل شو و ما هم برای مرتبهی سوّم میگوییم: «رَبِّ رَبِّ رَبِّ»، به مقام نَجوا میرسیم و مناجات میکنیم.
انسان باید ادخال و اخراج صدق داشته باشد
«وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ بگو: رَبِّ من! انسان بهقَدری از گفتن رَبِّ مُبتهج میشود، زیرا خداوند «الهالعاصین» است و رَبِّ من است. رَبِّ من چه کسی است و من چه هستم که او رَبِّ من است؟ «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ همواره ادخال تو که من میخواهم به جایی وارد بشوم، خودم عُرضهی آن را ندارم که دَری بر روی من باز بشود و وارد بشوم، بلکه تو ادخال میکنی. همیشه هم در پُشت درب هستم و این تو هستی که مرا ادخال میکنی. اگر من به همین صورت بخواهم از یک حَرم خارج بشوم و به حَرم بعدی داخل بشوم، برای اخراج هم باز خودم عُرضه ندارم، بلکه تو من را اخراج میکنی. بنابراین هم در دُخول من تو باش و من نباشم و تو مرا ادخال کن و هم در خروجم من نباشم و تو مرا اخراج کن. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ سراسر حروف آن نیز بوی محبّت میدهد و جوشش مِهر خداوند متعال است. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ ادخال صدق به این است که قول انسان با فعل او و ظاهر انسان با باطن او همخوانی داشته باشد. اگر زبان میگوید، ولی عَمل تطبیق با قول نمیکند و قول آن با فعلش متفاوت است، این انسان صادقی نیست. ولی اگر قول دارد و عمل هم دارد، اما سَریره و نیّت او خراب است، این هم صادق نیست. صدق وقتی حاصل است که عَمل انسان هم حُسن فعلی داشته باشد و هم حُسن فاعلی داشته باشد. اگر هم فاعل خالص بود و هم فعل آن مُخلصانه بود و هم شعار و قولش با اینها همراهی داشت، گفتار و رفتار و باطن همگی خداوند را نشان میدهند، همگی فقر خود انسان را نشان میدهد. انسان به صورت ذاتاً ممکن است و واجد نیست، یعنی فقر وجودی دارد. اگر خودش را مُستقل ببیند، دروغ دیده است، سَراب را آب دیده است و این انسان صادقی نیست؛ ولی اگر موجودی که ذاتاً فقر است و فقر وجودی دارد، این فقر را هم یافت و هم اعتراف کرد و هم به زبان جاری کرد و هم در عمل فقیرانه عمل کرد، یعنی همیشه وابسته باشد و هیچگاه مُستقل نباشد تا خودش اعمال سَلیقه نماید؛ بلکه «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ[۱۶]» باشد. اگر کسی حُسن فاعلی داشت، یعنی ذاتِ او عبودیّت داشت، ذاتِ او وابستگی داشت و قولاً هم این وابستگی و فقر و نبود را اعلان کرد و عملاً هم هیچگاه کاری از نزد خودش انجام نداد و هر کاری میکند، با رضای اوست و با دستور او کار میکند. چنین کسی صدیق میشود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صدیق اکبر هستند و مادرمان حَبیبهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صدیقه بودند. اینها هم همهی وجودشان فقر الیالله بود و هم این را یافته بودند و هم یافتهی خودشان را به علم حُصولی تبدیل کرده بودند و هم به زبان جاری کرده بودند و هم لحظهای بدون دستور خداوند متعال عَملی انجام نداده بودند. لذا فرمودهاند: «انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها[۱۷]»؛ خیلی عجیب است. نفرموده است: فاطمه (سلام الله علیها) با رضای خداوند راضی میشود، بلکه فرموده است: خداوند با رضای فاطمه (سلام الله علیها) راضی میشود. «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ[۱۸]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه صلواه المُصلّین و ارواحنا فداه) محور حقّ هستند. کسی که ادخال او و دخول او با اراده و انتخاب خودش نیست؛ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در مورد «جناب سلمان[۱۹]» فرمودند: «إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ[۲۰]»؛ میل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مَسبوق به میل خودش قرار میداد، عَقربهی دل او با عَقربهی دل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میچرخید. خدایا! هر کاری را که میخواهم اقدام کنم، تو برای من انتخاب کن. «إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی»؛ رَبّ من! مالک من! تربیت کنندهی من! در تمام زندگیام هر اقدامی میخواهم انجام بدهم، من نباشم، من را به خودم واگذار نکن، زیرا من بَد انتخاب میکنم. تو خودت ادخال کن. مقدّمات انتخاب من، در ذهن من، در وجود من، مقدّمات اشتیاق من، شوق من از ناحیهی تو به گونهای تدبیر و تقدیر شود که خواست من، خواست تو باشد و با رضای تو همراه باشد. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ این یک ادخالی دارد که شامل گفتار انسان، رفتار انسان، میل انسان، حُبّ انسان، بُغض انسان، سکوت انسان، حرف انسان، جنگ انسان، صُلح انسان و در تمام اینها ورود و خروج دارد. هم مبدأ خودت باش و خودت برای من این ادخال را انجام بده که تو من را میبری و من نمیروم، تو من را وارد میکنی و من وارد نمیشوم. از هر حَرم و منزل و مزلتی هم بناست به من ارتقاء بدهی، دستم را بگیر و من را از این منزل به منزلت بعدی خارج کن. در این تحوّل من، این انقلاب من و این تکامل من قَدم به قَدم همه و همه تحت عنایت تو باشد. به من پَناه بده که ورود و خروجم از ناحیهی تو باشد و زندگی من «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً[۲۱]» باشد.
انسان باید از خداوند درخواست دلیل و بُرهان همیشگی داشته باشد
خداوند متعال یک نمونه از این عبارت «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» را در قرآن کریم در مورد شهدا فرموده است. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا[۲۲]»؛ منظور از «صَدَقُوا»، «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» است. «صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ[۲۳]»؛ اینها صادق بودند. دخول و خروج انسان صادق از ناحیهی خودش نیست، بلکه جَذبهی الهی است.، حُبّالله است. انسان همیشه باید طفل راه باشد و خضر حُبّ الهی قَرین لحظات و آناتِ عُمر انسان باشد، این دعایش مُستجاب شده است؛ «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ این عبارت «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» تمام حرف است، ولی ذیل آن نیز میتواند عطف بیان باشد که میفرماید: «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ یکی از معانی سلطان، بُرهان و دلیل است. خیلی جاها انسان میفهمد که دَلیل دارد، ولی دلیل نُصرت و کمک نمیکند. ولی در بعضی از جاها به محض اینکه انسان دلیل را ببیند، بیاختیار میرود. تا اقامهی دلیل شد، دیگر مُعطّل نمیکند. «نَصِیر» صیغهی مُبالغه است. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا»، یعنی بُرهاناً؛ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۲۴]»؛ آن بُرهان و سُلطانی که برای حضرت یوسف (علیه السلام) قرار دادی که اگر نبود، آن زن دل او را میبُرد، یک سُلطان نَصیر بود. انگار نه انگار، معاذالله! اصلاً من نیستم تا تو من را به کثافت بکشی. تو یوسف را میبینی، در صورتی که اصلاً یوسف نیست. تو بدبخت هستی که یوسف را میبینی. «قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ[۲۵]»؛ نگفت: «إِنِّی أَعُوذُ بِالله»، بلکه فرمود: «مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی[۲۶]»؛ من که بدون رَبّ نیستم. «أَحْسَنَ مَثْوَایَ[۲۷]»؛ او جایگاه من، منزل و منزلت من را خیلی زیبا قرار داده است و دست تو به آنجا نمیرسد و تو آنچه را من میبینم، نمیبینی. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا»؛ یعنی خدایا زندگی من را زندگی عالِمانه قرار بده. قَدم به قَدم حجّت داشته باشم. سُلطان به معنای همان حجّت است. من با حجّت زندگی کنم، من با امام زمان (ارواحنا فداه) زندگی کنم، زیرا ایشان حجّت علیالاطلاق هستند، من با حجّت زندگی کنم. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ این حجّت همیشه همراه من باشد و حجّت یاریدهنده باشد، حجّت نافذ باشد. «سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ و یا سُلطان اَعم از حجّت باشد. من سرپرست میخواهم، من عاجز هستم. کسی را میخواهم که دستم در دست او باشد و من را با خودش ببرد و تحت حاکمیّت او باشم و او بر من حاکمِ نافذ باشد. همان کاری که با پیامبر خود انجام دادی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرمایند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ[۲۸]»؛ خداوند متعال یک مَلَک عظیمی را قَرین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد و در هیچجایی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان نبودند. لکن مأمور الهی در باطن و ظاهر قَرین او بود. در اعماق زندگیاش یک لحظه هم به خودش واگذار نشد و همیشه سُلطان نَصیر داشت و او را خوب اداره کرد. اگر سُلطان نَصیر خودش باشد، «نِعمَالرّبّ»؛ «اذا اتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَینِ مِنْ عِندِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالَی وَ سَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ؟[۲۹]» پاسخ بده: «انَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَبّی وَ نِعْمَ الرَّبُّ[۳۰]»؛ «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». این عرایض ناقابلی از یک فرد ناقابل بود که «مُتَزَیِّنٌ بِنَا وَ نَحْنُ زَیْنٌ لِمَنْ تَزَیَّنَ بِنَا[۳۱]»؛ هر کسی خودش را به قرآن که چه به صورت صامت باشد و چه به صورت ناطق باشد، خودش را به اینها ببندد، او را مُزیّن میکنند و اجازه نمیدهند تا آبروی او برود. «مُتَزَیِّنٌ بِنَا وَ نَحْنُ زَیْنٌ لِمَنْ تَزَیَّنَ بِنَا».
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیات ۷۳ الی ۸۱٫
[۳] سوره مبارکه حج، آیه ۱۱٫
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».
[۴] مفاتیح الجنان، از ناحیه مقدّسه به دست شیخ ابو القاسم رحمه الله این دعا در ایّام رجب صادر شده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فِی رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الثَّانِی وَ ابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ وَ أَتَقَرَّبُ بِهِمَا إِلَیْکَ خَیْرَ الْقُرَبِ یَا مَنْ إِلَیْهِ الْمَعْرُوفُ طُلِبَ وَ فِیمَا لَدَیْهِ رُغِبَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مُقْتَرِفٍ مُذْنِبٍ قَدْ أَوْبَقَتْهُ ذُنُوبُهُ وَ أَوْثَقَتْهُ عُیُوبُهُ فَطَالَ عَلَى الْخَطَایَا دُءُوبُهُ وَ مِنَ الرَّزَایَا خُطُوبُهُ یَسْأَلُکَ التَّوْبَهَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَهِ وَ النُّزُوعَ عَنِ الْحَوْبَهِ وَ مِنَ النَّارِ فَکَاکَ رَقَبَتِهِ وَ الْعَفْوَ عَمَّا فِی رِبْقَتِهِ فَأَنْتَ مَوْلایَ أَعْظَمُ أَمَلِهِ وَ ثِقَتِهِ [ثِقَتُهُ ] اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ بِمَسَائِلِکَ الشَّرِیفَهِ وَ وَسَائِلِکَ الْمُنِیفَهِ أَنْ تَتَغَمَّدَنِی فِی هَذَا الشَّهْرِ بِرَحْمَهٍ مِنْکَ وَاسِعَهٍ وَ نِعْمَهٍ وَازِعَهٍ وَ نَفْسٍ بِمَا رَزَقْتَهَا قَانِعَهٍ إِلَى نُزُولِ الْحَافِرَهِ وَ مَحَلِّ الْآخِرَهِ وَ مَا هِیَ إِلَیْهِ صَائِرَهٌ».
[۵] الوافی، جلد ۲۶، صفحه ۲۸۴.
«و قال علیه السلام: المؤمن یحتاج إلى ثلاث خصال: توفیق من اللّٰه، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ینصحه».
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».
[۸] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۱۳.
[۹] سوره مبارکه مدثر، آیات ۴۲ و ۴۳٫
[۱۰] کنز العمّال : ۳۹۰۵۵٫
[۱۱] مفاتیح الجنان، مناجات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کوفه.
[۱۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۵٫
«وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا».
[۱۳] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۳٫
[۱۴] کنز العمّال : ۲۱۳۲۴٫
«رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله: إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَهٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا».
[۱۵] سوره مبارکه کهف، آیه ۶۵٫
[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷٫
[۱۷] کنزالعمال ج۱۲/ ص۱۱۱٫
[۱۸] الفصول المختاره، ص ۱۳۵ و ۹۷ و ۲۱۱ و ۲۲۴ و ۳۳۹؛ إعلام الورى، ج ۱، ص ۳۱۶؛ الفضائل لابن شاذان، ص ۱۲۳ عن سلمان وأبیذرّ والمقداد وفیه «کیفما» بدل «حیثما»؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۶۴، ح ۶۱ عن سلمان وفیه «إنّ علیا یدور مع الحقّ حیث دار».
[۱۹] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد.
سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
[۲۰] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۶۷.
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَهُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ اَلثَّانِیَهُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ وَ اِخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَی أَهْلِ اَلثَّرْوَهِ وَ اَلْعُدَدِ وَ اَلثَّالِثَهُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ».
[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳٫
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».
[۲۳] همان.
[۲۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
[۲۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۳٫
«وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَیْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ».
[۲۶] همان.
[۲۷] همان.
[۲۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه)، بخش ۱۶٫
«فضلُ الوحی: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ».
[۲۹] مفاتیح الجنان، دعای تلقین میّت.
[۳۰] همان.
[۳۱] الخصال، جلد ۱، صفحه ۱۰۳.
«حَدَّثَنَا حَمْزَهُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْعَلَوِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلشِّیعَهُ ثَلاَثٌ مُحِبٌّ وَادٌّ فَهُوَ مِنَّا وَ مُتَزَیِّنٌ بِنَا وَ نَحْنُ زَیْنٌ لِمَنْ تَزَیَّنَ بِنَا وَ مُسْتَأْکِلٌ بِنَا اَلنَّاسَ وَ مَنِ اِسْتَأْکَلَ بِنَا اِفْتَقَرَ».
پاسخ دهید