حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۱۵ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- دین اسلام شِرک را به اندازهی خیلی کوچک هم نمیپذیرد
- حیلهی قوم «سَقیف» برای وادار کردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تَسامُح با آنها
- اثبات و استحکام جایگاه نبوّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
- جُداشدن و زاویهگرفتن از مسیر توحید موجب عذاب الهی میشود
- دشمنان همیشه به دنبال مَکر و حیله هستند تا جبههی حقّ را تضعیف کنند
- اهمیّت ثَبات در ظاهر و باطن دین و معارف دینی
- دستور خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هجرت از مکّه به مدینه
- سُنّتهای الهی همیشگی و غیر قابل تغییر هستند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
دین اسلام شِرک را به اندازهی خیلی کوچک هم نمیپذیرد
آیهی ۷۳ سورهی مبارکه اسراء که فرموده است: «وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا * وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا * سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا[۲]»؛ در این آیات مبارکات، هم اهمیّت حراست از مَرزهای معارف دینی و حَساسیّت مُراقبت از محفوظ ماندن ما اَنزل الله در ابعد مختلف آن و ضرورت کوتاه نیامدن برای حفظ اصالت احکام الهی و معارف دینی، خداوند متعال درسهای فراموشنشدنی را عنایت فرموده است. و هم عصمت پیامبرش را در حَدّ آنچه در مُحاورات گفته میشود، خداوند متعال عصمت پیامبرش را بیان فرموده است و هم تَهدیدی برای کسانی است که با رسولان و با مکتب مُقابله میکنند و در مقام نَفی هستند که برای آنها هم هشدار و تَهدید عذاب دُنیوی است. «وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»؛ در تفسیر شریف «مجمع البیان[۳]» در شأن نزول این آیات مبارکات، پنج قول نقل کردهاند. بعضی از آنها که قابل ذکر است و بر فَرض وقوع آموزنده هم میباشد. عدّهای از «سَقیف» آمدند و به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتند: ما آمادهایم که دین اسلام را بپذیرم، ولی شما هم چند شرط را بپذیرید. اوّلین شرط این است که اجازه بدهید تا ما رُکوع و سُجود نکنیم. ما را از اَدای نماز مُعاف کنید. دوّمین شرط این است که ما را مأمور نکنید که با دست خودمان بُتهایمان را بشکنیم. سوّمین شرط هم این است که یک سال به ما مُهلت بدهید تا این هدایایی را که به بُتها نثار شده است را جمع کنیم و یک سال اُنس بگیریم و پس از مدّت یک سال به زیر پَرچم اسلام بیاییم. احتمال دیگر این بود که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بُتها را اخراج کردند و هرچه بُت در بیتاللهالحرام وجود داشت، همگی را بیرون ریختند و اینها آمدند و گفتند: شما که کار خود را کردهاید، ولی یک بُت در کوه مَروه است و فعلاً به آن دست نزنید و اجازه بدهید تا بماند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مظهر حَیا بودند. مثلاً نزدیک بود که این مُهلت را به اینها بدهد. احتمالات دیگری نیز از این قَبیل آمده است که فینفسه آمدن قوم سَقیف از طائف صحیح است و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: دینی که رُکوع و سُجود ندارد و نماز ندارد، خیری در آن دین نیست. این خیلی مهم است. «لا خیر فی دین لیس فیه صلاه»؛ نماز خیلی مهم است. مگر میشود کسی دین الهی را قبول نماید، ولی این فریضهی مهم را نپذیرد. اما این موضوع که بُتها را با دست خودتان نشکنید، مهم نیست. مهم این است که بُتها شکسته بشود و استخفاف بشود. اگر با دست خودتان هم نباشد، در این جهت اصراری نیست. اما در مورد آن یک سال، این کار نشدنی است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُجاز نیستند تا حتّی برای یک لحظهی آن هم اجازه بدهند که اینها بُتپَرست و مُشرک بمانند. این نوع مُلاحظات در دنیای سیاسی یک کار عَقلانی به حساب میآید. بالاخره اگر انسان مقداری با تَسامُح و تَساهُل با جبههی مخالف کنار بیاید، هزینه کمتر میشود و کارها با آرامشی صورت میگیرد. امروز سکولارها مانند مُشرکین همان زمان هستند. اینها در مُعاملهی با دنیای شرق، با آمریکا و اَمثال اینها مشکلی نمیبینند که باج بدهیم، ولی با اینها در نیفتیم و معتقد هستند که درافتادن با اینها هزینهها را بالا میبرد و مشکلات مردم را زیاد میکند، ولی سازش با اینها و تَمکین باجخواهی در برابر اینها راه عقلانی است و عَقلانیّت را در این نوع سازشها میبینند. اما خداوند متعال هم در این آیات و هم در آیات مبارکات «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ[۴]» آب پاکی را بر روی دست اینها ریخته است. حقّ، حقّ است و باطل هم باطل است. حقّ و باطل با یکدیگر قابل جمع نیستند و اگر هدف حقّ است، راه هم باید حقّ باشد. اینکه انسان از مسیر ناپاک عبور نماید تا به هدف پاک برسد، عملی نخواهد بود. لذا پذیرفتن آلودگی جامعه به شِرک به هر اندازهای باشد، با کسی که هدف حقّ را تعقیب مینماید، در شأن او نیست و در اسلام در هیچ دینی تَجویز نشده است.
حیلهی قوم «سَقیف» برای وادار کردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تَسامُح با آنها
«وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»؛ اینها در مقام مَکر و فَریب و فتنه بودند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از مواضع سخت و صَلابت که هیچگاه از مواضع حقّ کوتاه نمیآمدند، به یک بهانههایی وادار کنند تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اینها تَسامُحی بکند. «وَ إِنْ کَادُوا» از اَفعال مُقاربه است. یعنی اینها تا آن نزدیکها آمدند تا «لَیَفْتِنُونَکَ» تو را فَریب بدهند و فتنه کنند. «عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»؛ که تو اعراض کنی. کلمهی «عَن» به تعبیر مرحوم «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) یعنی «لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»؛ در پارهای از احکام مُستحکم دینی با آنها کنار بیایی و آنها را انجام ندهی. یکی از مواردی که درخواست میکردند، بَردههایی که دور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع میشدند، اینها میگفتند که این بَردهها بوی بُز و بوی حیوانات را میدهند. اینها را از جمع خودتان دور کنید تا ما بتوانیم با شما نشست و برخاست کنیم. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیهی کریمه نشان میدهد که اینها «وَ إِنْ کَادُوا»، که اعراض کنی «عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ» که نتیجهی آن چه باشد؟ «لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ»؛ تا آنچه که خداوند بر تو نازل کرده است و اسلام است، فَرع و چیزی که از دین نیست را به دین نسبت بدهی. چیزی بر دین اضافه کنی و یا چیزی از آن کم کنی. حال اینها با چه هدفی این کار را انجام میدهند؟ تا تو اهل سازش و مُداهِنه بشوی؛ «وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا»؛ آنها میخواهند هزینه را کم نمایند. به جای جنگیدن، آمدند تا به فَریب و دَسیسه متوسّل بشوند که اگر شما کنار میآمدی و قبول میکردی و در پارهای از احکام اجازهی موقّتی صادر میکردی، «إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا»؛ خداوند متعال خیلی قاطع میفرماید که اگر سازش میکردی، اینها با شخص تو کاری نداشتند، بلکه اینها با مَکتب و راه تو کار دارند. اگر دیدند در آن جهت خیلی قُرص و محکم نیستی، آرامآرام از جایی دیدند که رو به کَمرنگی میرود، قدم بعدی را هم برمیدارند و با تو رَفیق میشوند و با رفاقت و فریب دین را از بین میبرند.
اثبات و استحکام جایگاه نبوّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
آیهی بعدی، آیهی سازنده، تکاندهنده و در عینحال سراسر لُطف و عنایت و ولایت الهی را که خداوند برای بندگان خاصّ خود چگونه رَقیب است، مُراقب است و مُحافظ است و در حفاظتشان تا چه اندازهای اهمیّت دارد. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ فرموده است: «ثَبَّتْنَاکَ» و نفرموده است: «ثَبَّتُک». خداوند متعال در مقام تجلّی عظمت و قدرت خودش با همهی جَلال و جَبروت تو را تثبیت کرد که هیچ تردیدی و هیچ تَزلزُلی و هیچ عقبگَردی برای تو پیش نیامد. اوّلاً خداوند متعال خبر میدهد که ما تو را تثبیت کردیم و از جایگاه عظمت و قدرت، تو را مُستحکم کردیم. هیچنوع خَللی در اراده و فکر و احساس و در عَمل تو پیش نیامد. ما تو را اینگونه مُستحکم و تثبیت است. اگر این تثبیت و استحکام از جانب ما صورت نگرفته بود، «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ در سه کلمه پیام وجود دارد. یکی «لَقَدْ کِدْتَ» است، دوّم رُکون است که میل ضعیف است، میل اندک است و سوّم «شَیْئًا قَلِیلًا» است. خداوند عزیز به لطیفترین وَجه پیامبرش را مُستغرَق اَنوار ولایت و هدایت خودش معرّفی کرده است که اگر آنگونه عنایت بر تو نباشد، نزدیک میشد که یک میل اندکی به سوی آنها برای تو پیش بیاید که نتیجهی آن یک شیء قَلیل بود، مُختصر کنارآمدن و سازش با آنها بود. ولی «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ»؛ رُکون خودش میل قَلیل است. «کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ»؛ اگر تثبیت ما نسبت به آن میل قَلیل هم نباشد، نزدیک میشد که اندکی به اینها نگاه بیندازی و آن مقدار اندک هم «شَیْئًا قَلِیلًا» بود. یعنی حّتی تو در ضعیفترین جایگاه تَسامُح و تَساهُل و میل به اینها قرار نگرفتی. در سه مرحله که یکی این است که انسان وَسوسه بشود که در دلش یک تمایلی پیدا بشود و بعد هم ارتباط عملی داشته باشد؛ اصلاً به این صورت نیست. ما حَریم تو را آنچنان پاک کردیم و آنچنان وجود تو را پُر فَوَران کردیم و نوراَفکن وجودت را شَدید کردیم که اصلاً مَجالی برای نشستن غُبار یا آمدن ظُلمت سازش با اینها برای شما پیش نیامد. این امتنانی از جانب رَبّ النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و از موضع عظمت و جَلال است در مصونیّت عَمیق، مصونیّت بسیار ژَرفی که حتّی به میل ضعیف هم نزدیک نشدهای حتّی شیء قَلیلی هم در سازش با اینها در تو تحوّل و تغییر حالتی پیش نیاورد. این نشان میدهد که وجود نازنین ربّ متعال نسبت به پیامبرش آنچنان دارای ولایت مُسلّط و بازدارنده است که اصلاً نه زمینهی احساسی و نه زمینهی فکری و نه زمینهی عملی در وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای چنین پیشنهادهایی و انعطاف در برابر هیچنوع فَریب و سازشی وجود ندارد. این از یک سو هدایت خاصّ خداوند و عنایت ویژهی خداوند و تجلّی رحمت رحیمیّهی حقتعالی نسبت به خداوند در دَرجهی اعلای خودش وجود دارد که دیگر از این بالاتر نمیشود و از سوی دیگر هم قابل بسیار قابل است. همانگونه که فاعل در فاعلیّت خود چنین فضای نور شدید برای تو ایجاد کرده است که بنا نیست تا هیچنوع غُباری در اطراف تو دیده شود، این برای فاعل است، برای هدایتگر است، برای آن رَحیم است، برای آن خداوند کَریم است که نسبت به تو اینگونه اِکرام و اینگونه هدایت و اینگونه مَعیّت با تو دارد. از سوی دیگر هم در حال اعلانِ قابلیّت قابل است. چه شخصیّتی هستی، چه قابلیّتی داری که پَذیرای این نوع از مَصونیّتی که خداوند برای تو منظور فرموده است، هیچچیزی کم نگذاشتهای؛ لذا نزدیک هیچنوع شیء قَلیلی از رُکون هم نشدهای.
جُداشدن و زاویهگرفتن از مسیر توحید موجب عذاب الهی میشود
به دنبال این تَجلیل و تَکریم و امتنان در موضع عنایت و هدایت و عظمت و جَلال، حال اگر چنین چیزی واقع نمیشد، تو مُختصری … طبق آن آیهی کریمه که میفرماید: «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا[۵]»؛ آن رُکون و میل کم هم «فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ[۶]»، آن سُنّت عمومی است. هر بندهای از بندگان خداوند ممکن است خودش ظُلم عَملی داشته باشد؛ ولی تغییر هویّت و رفتن در خطّ آنها و زاویهگرفتن از مسیر توحید، سَبب عذاب میشود. خداوند متعال همهی اُمّت را تهدید کرده است که نکند شما نسبت به دنیای سُلطه و دنیای ظلم میل کمی هم داشته باشید. این در مورد عُموم است. ولی خداوند متعال در مورد خواصّ و در میان خواصّ، خاصّ الخواصّ را به گونهی دیگری تَهدید مینماید. «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ اگر این رُکون، هرچند خیلی قَلیل باشد، هرچند به اینکه با اینها یک رابطه و سازشی داشته باشی، نزدیک میشدی، آنگاه «لَأَذَقْنَاکَ» ما به تو عذاب دُنیوی و عذاب اُخروی را میچشاندیم. کار را به آخرت واگذار نمیکردیم که بگوییم شاید در اینجا توبه کرد و توبهی آن را بپذیریم؛ در همین حَیات دنیا هم عذاب مُضاعف داشتی و منظور از «ضِعْفَ» دو برابر شدن نیست، بلکه چند برابر است و میتواند از دو برابر تا بینهایت باشد. وقتی چیزی در مقام تَزایُد، میگویند که مُضاعف است. مُضاعف دو برابر را شامل میشود و هزار برابر را هم شامل میشود. ولی تَهدید الهی نسبت به مُقرّبان بارگاه خودش خیلی تَهدید خطرناک و تکاندهندهای است. این هم حاکی از لُطف خداوند متعال است که به اینها هُشدار بسیار بازدارنده میدهد. «ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ حال بعضیها گرفتار عذاب میشوند، ولی بعد یک یاور و آبرومندی میآید و ریش گِرو میگذارد و او را خَلاص میکند. تو هم از نظر شدّت عذاب عاجل و آجل قابل مقایسه با دیگران نخواهی بود و هم اگر گرفتار شدی، هیچکسی به داد تو نمیرسد؛ هیچدادرَسی برای تو پیدا نمیشود؛ «ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا». بعضی از صفات خداوند متعال جلوی بعضی دیگر از صفات را میگیرد. «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[۷]»؛ رحمت اَمام غَضب خداوند متعال است. رحمت عایقِ غَضب پروردگار متعال است. وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دختر گرامی ایشان و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) که مَجلای رحمتِ رَحمانیه و رَحیمیّهی پروردگار متعال هستند، همهی اینها از خودش است، زیرا اینها اسماءالله هستند. اینها که مانع میشوند و میگویند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) جلوی جهنّم میایستد تا یک نفر از شیعیان و دوستان ایشان به آنجا کشیده نشود. ولی «آخِرُ مَن یَشفَع فَهُوَ أرحَمُ الرّاحِمینَ». خداوند متعال نَفی مُطلق دارد. ؛ «ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا»؛ دیگر اَحدی «لَا تَجِدُ لَکَ» به نفع تو «عَلَیْنَا نَصِیرًا» نمیآید تا جلوی عذاب ما را بگیرد یا واسطه بشود تا ما رحمت خودمان را شامل حال تو کنیم و بر ما چنین حقّی را به نفع تو ایجاد نماید، چنین ناصری پیدا نخواهی کرد. به حق میتوانم بگویم که این آیه در یک زمانی به قدری اثر داشت که تا استخوان جانم را سورزاند. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ سپس خداوند متعال پیامبرش را، اوّلُ ما خَلَق را، عالیترین ظرفیّت عالَم امکان را اینگونه مورد وَعید قرار میدهد که «لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ نتیجه این میشود که مهربانی خداوند بیحَدّ و بینهایت است. خداوند که اینگونه مُراقبت دارد که اگر رها میکرد در عذاب مضاعف دُنیوی و اُخروی گرفتار میشدند، میفرماید که نتیجهاش آن میشد؛ ولی این که نشده است، هُنر تو نیست، بلکه کار ماست. ما هوای تو را داریم و اگر تو را رها میکردیم، ببین به چه وَضعی گرفتار میشدی. خداوند متعال خواسته است تا هم قدرت خودش، هدایت خودش، عنایت خودش، رَحیمیّت خودش، کَرامت و اِکرام خودش را نشان بدهد و هم اینکه اگر نبود، بَشر چه وضعیّتی پیدا میکرد. این آیه بسیار آیهی جامعی است. ابعاد مختلف و لطائفی در آن وجود دارد که اگر خداوند توفیق توبه را به انسان عنایت نماید و بر سر این سُفره بنشیند، خیلی اشک میریزد. . «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ در روایت آمده است که وقتی این آیهی کریمه نازل شد، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به التماس افتادند. «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۸]»؛ همان ادّعای همیشگی او بود، ولی مُجدداً جا داشت تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همهی وجود نیاز خودش را به این عنایت مُستمر وجدان میکرد و وجود مُقدّس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) چه اِمتنانی را به رُخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میکشد که چه اندازه برای ما عزیز هستی و چگونه همهی اسماء ما برای صیانت و حفاظت تو دستاَندرکار هستند و اگر این فضای بیکران هدایت الهی تو را مُستغرق نکرده بود، کافی بود تا اندکی به رُکون نزدیک بشوی، آنگاه میدیدی که کار به کجا خواهد کشید و سر از کجا درمیآوردی.
دشمنان همیشه به دنبال مَکر و حیله هستند تا جبههی حقّ را تضعیف کنند
این دو آیه در مقام این است که اگر دشمن با جنگ سخت نتوانست جبههی حقّ را شکست بدهد، رَفع نگرانی نشده است. او موضع خود را عوض میکند و از مسیر توطئه، فَریب و جنگ نَرم با شما کنار میآید. حَواستان جمع باشد که هم در جنگ سخت «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ[۹]» باشید و هم در جنگ نرم همیشه به اینها بَدبین باشید و بدانید که کار دشمن، دشمنی کردن است. لذا یا میتوانند شما را از بین ببرند و حذف فیزیکی میکنند و میکُشند و اگر دیدند قدرت حذف فیزیکی شما را ندارند، دست از سر شما برنمیدارند و از شما فرصت طلب میکنند. مانند همهی مُذاکراتی که کشورهای اسلامی با دشمنان اسلام دارند، اینها همیشه عَهدشِکن هستند. «فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ[۱۰]»؛ اینها عَهدشِکن هستند، اینها میثاقشِکن هستند و همیشه هم با فَریب شما را تا پای میز مُذاکره میبرند و رفتن نزد اینها خودش خِفّت شماست و استخفافی است که از جانب آنهاست و نشان میدهد که شما احساس نیاز کردهاید و بدون اینها کِفایت لازم و عُرضهی لازم را ندارید که با اینها در کنار یک میز نشستهاید تا اینها با شما جنگ نکنند و بتوانید اینها را راضی کنید. این خودش اوّلین قدم ذلّت و عقبنشینی شماست. تجربه هم نشان داده است که در مرحلهی اوّل شما را خَفیف و سبک میکنند و بعد از آنکه شما را به آنجا کشاندند و متوجّه شدند که ضعیف هستید که به پای میز مُذاکره رفتهاید و اگر قَوی بودید، پای مُذاکره نمیرفتید. حال با این اَمر ضعف شما بیشتر میشود و به شما سرکوفت میزنند. همین کاری که در بَرجام با آقایان انجام دادند و همیشه هم به همین صورت بوده است. در تمام تاریخ دشمنان دین در مصاف با جبههی حقّ کم آوردهاند، ولی متوسّل به حیله و فَریب و توطئه و کشاندن جبههی حقّ شدند. خداوند متعال این موضوع را در مورد شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است که دیگران هم حساب کار خودشان را بدانند.
اهمیّت ثَبات در ظاهر و باطن دین و معارف دینی
موضوع دیگر نیز این است که مسألهی «لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ» بدعتگذاشتن در دین، تغییر هویّت دین در ابعاد مختلف به صورت جُزئی و کُلّی به قَدری مهم است که خداوند متعال هم در اینجا یک تَهدید بینظیری کرده است و هم در آن آیهی کریمه «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ [۱۱]» که بسیار عجیب است. اگر تو برای اینکه اینها را متمایل کنی و گُمان کنی که یک راهی برای شکار دلهاست و به خواست اینها یک دَخل و تصرّفی در قوانین اسلامی به عمل بیاوری، آنگاه ما مُچ تو را میگیریم و رَگِ حیاتِ تو را قطع میکنیم. هم در اینجا که فرموده است «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ» و هم در آنجا که فرموده است: «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ». این خُروج از دایرهی توحید است. در آن آیهی کریمه هم که فرموده است: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۱۲]»؛ این سه آیهی کریمه اهمیّت ثَبات در ظاهر و باطن دین و معارف دینی و احکام دینی است و این آیات حرفی باقی نگذاشته است. آنچه گفتنی بوده است را بیان کرده است. به این دلیل حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هر دو به فضل الهی در برابر طوفانها و فشارهای قدرتهای بزرگ خَم به اَبرو نیاوردند و از موضع انقلاب به هیچوَجه عقبنشینی نکردند.
شاید این ماجرا را برای شما گفته باشم. همین آقای «مُخبر» برای بنده نقل کردند. ایشان گفتند در این اَواخر که آقای هاشمی زاویه پیدا کرده بود و آن نامه را نوشته بودند و آن حرفها را زده بودند، من نزد آقای هاشمی رفتم و دیدم که آقای هاشمی پُر هستند و با یک بُغض و عصبانیّتی شروع به انتقاد کردند. حدود ۴۰ دقیقه بُمباران میکردند و من هم گوش میکردم. وقتی حرفهای ایشان تمام شد، عرض کردم که اینها را به مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بگویید. ایشان گفتند که به مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) گفتهایم، ولی عَمل نمیکنند. بنده گفتم: آقای هاشمی اجازه میدهید تا بنده چند نکته خدمت شما عرض کنم؟ ایشان گفتند: بفرمایید. بنده ۳-۲ مورد از عنایات مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) به آقای هاشمی که یکی از آنها در مورد ترکیب مُحافظین ایشان بود و چندین مورد دیگر را برای ایشان بیان کردم. آقای مُخبر میگفتند مانند بادکنکی که باد آن کم شده باشد، دیدم انگار نَفَس راحتی کشیدند و موضع نشستن خود را هم تغییر دادند و ۳-۲ امتیاز از مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) گفتند. ایشان گفتند همهی فُقهایی که امروز رِساله دارند را از نزدیک به لحاظ علمی میشناسم و بعضی از آنها را خودم مَرجع کردهام. ولی همه را جمع کنید، به اندازهی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) نمیشوند. این یک نکته بود. نکتهی دیگر هم این بود که گفتند مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) مانند خودِ حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) هستند. لذا در فشارهای بینالمللی ممکن است که من کوتاه بیایم و بخواهم به گونهای کنار بیایم، ولی نه حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در یک مورد از مواضع انقلاب عقبنشینی کردند و نه مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) این کار را کردند. حتّی یک مورد هم در این مسأله نداریم که اینها از مواضع انقلابی خود در برابر همهی فشارها کوتاه آمده باشند. اینها تربیتشدهی این قرآن و این آیات هستند. «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا»؛ هیچکسی از تو حمایت نمیکند و اگر ما هم کسی را چوب بزنیم، کسی نیست که در مقابل چوب ما بایستد تا به تو نخورد. خیلی آیهی عجیبی است.
دستور خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هجرت از مکّه به مدینه
«وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا»؛ خداوند متعال اوّل سُراغ حبیب خود را گرفت و مطلب را با او تمام کرد. حال که تو در این جبههی توحید مُمحَّض هستی و غُبار تعلّق غیر از خداوند در حَریم تو نمیتواند بنشیند، اگر کسی تحت حمایت ما باشد، ما هم میگوییم که نسبت به دشمنان تو چه کاری خواهیم کرد. «وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ»؛ اگر آنها توطئه داشتند، «کَادُوا» نزدیک بود تا تو را بلرزانند و زیر پای تو را خالی کنند، «استفزاز» ایجاد لرزش و لغزش و گرفتن استحکام از طرف مقابل است. «لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ»؛ میگویند که حرف الف و لام در «مِنَ الْأَرْضِ» مربوط به عَهد است و اشاره به مَکّه است. اگر مُشرکین این سرسختی را در تو مُلاحظه کردند و دیدند که «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ[۱۳]»، آنها به دنبال مُداهنه بودند و تو هیچ زمینهای برای مُداهنه نشان ندادی، قهراً آنها تصمیم میگیرند تا تو را به گونهای بیرون نمایند و خودشان را از این دردسر خَلاص نمایند. اگر اینها با قاطعیّت تو تصمیم بر نَفی تو کردند که تو را از این شهر بیرون کنند، در آنجا هم من به تو وَعده میدهم: «وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا»؛ ممکن است که تو را از شهر بیرون کنند، ولی اینها به دنبال این کار گرفتار عذاب و هَلاکت میشوند و به حساب همهی آنها به جز «إِلَّا قَلِیلًا» خواهیم رسید. در این رابطه هم سؤالاتی پیش میآید که باید برای پاسخ آن ذهن را آماده کرد. یکی از آنها این است که اینها پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اخراج کردند. در آیات قرآن کریم هم تَصدیع شده است که اینها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اخراج کردند. در پاسخ به نظر میرسد که با وجود اینکه فشار از جانب آنها بود، ولی آنها در آن شب قصد قتل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند و تصمیم اخراج ایشان را نداشتند. در آن شب میخواستند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در یک شبیخونِ حسابشده به قتل برسانند و همهی طوائف هم در این خون مُشارکت داشتند که «بنیهاشم» نتواند از عُهدهی تقاص این مجموعه بربیاید. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با تَهدید اینها نبود که رفتند؛ بلکه دستور هجرت را خداوند متعال خودش صادر کرد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اجرای دستور حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) مکّه را ترک کردند و این کاهش و شکست نبود، بلکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این تَهدید را به فرصت جدیدی تبدیل کردند. اینجا محیط برای نشر دین آمادگی نداشت، ولی در مدینه زمینهای پیش آمده بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه برای اخراج اینها، بلکه برای دستور خداوند متعال مبنی بر هجرت خودشان هجرت فرمودند؛ گرچه مقدّمات آن هم فشار همهجانبهی دشمن بود، هم فشار اجتماعی بود، هم فشار تبلیغاتی بود، هم فشار سیاسی بود و هم آزار و اذیّت جسمی و فیزیکی هم بود. نهایتاً هم قصد قتل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند. ولی آن چیزی که سبب مُباشر بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مکّه را ترک کردند، اطاعت از اَمر خداوند مبنی بر هجرت بود و این شکست نبود، بلکه فرصتی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و آن را انجام دادند. ولی آن آیاتی که «اَخرَجوا» را فرموده است، سبب بَعید را بیان میکند. یعنی فضا به گونهای بود که نمیشد در آنجا کاری انجام داد. اینها در آنجا فرصتها را برای هدایت از بین برده بودند. لذا چارهای جز رفتن نبود؛ «وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا».
سُنّتهای الهی همیشگی و غیر قابل تغییر هستند
این هم سُنّت همیشگی خداوند متعال است. «سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا»؛ هم قوم حضرت نوح (علیه السلام) به آن عاقبت سوء گرفتار شدند و هم قوم حضرت موسی (علیه السلام) و هم قوم حضرت صالح (علیه السلام) اینگونه شدند. داستانهایی که در قرآن کریم برای هَلاکت کسانی که قصد نَفی وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند، «سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا»؛ به صورت یک قانون و یک قاعدهی مُستمر از جانب پروردگار متعال است و قواعد و سُنّتهای الهی، سُنّتهای همیشگی هستند و قابل تغییر نیستند.
صلوات مرحمت بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیات ۷۳ الی ۷۷٫
[۳] مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند. این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است.
مجمع البیان شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. این تفسیر بسیار متاثر از تبیان شیخ طوسی است، با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینه استفاده بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. کسانی که به هر قسمت از تفسیر، علاقمند باشند، میتوانند بهراحتی به همان قسمت از ادبیات، قرائت و تفسیر مراجعه کنند. مجمع البیان به بحثهای موضوعی نمیپردازد و نظریات مفسران اهل سنت را نقل و با روش عالمانه نقد میکند. گفته شده مبحث تناسب آیات در این تفسیر از ویژگیهای بارز مجمع است و به این ترتیب، نظم و پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات نسبت به یکدیگر آشکار میشود و طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. نقل قو ل های متعدد وعدم انتخاب یا ترجیح مصداقی معین ازآنها یکی دیگر ازویژگی های این تفسیر است.
[۴] سوره مبارکه کافرون، آیات ۱ و ۲٫
[۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۳٫
«وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ».
[۶] همان.
[۷] مفاتیج الجنان، فرازی از دعای شریف جوشن کبیر.
«یَا مَنْ لَایُرْجىٰ إِلّا فَضْلُهُ، یَا مَنْ لَایُسْأَلُ إِلّا عَفْوُهُ، یَا مَنْ لَایُنْظَرُ إِلّا بِرُّهُ، یَا مَنْ لَایُخافُ إِلّا عَدْلُهُ، یَا مَنْ لَایَدُومُ إِلّا مُلْکُهُ، یَا مَنْ لَاسُلْطانَ إِلّا سُلْطانُهُ، یَا مَنْ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ رَحْمَتُهُ، یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ، یَا مَنْ أَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْمُهُ، یَا مَنْ لَیْسَ أَحَدٌ مِثْلَهُ».
[۸] تفسیر قمی ، علی بن ابراهیم قمی ج ۲ ص ۷۴ ؛ تفسیر نورالثقلین ، شیخ حویزی :ج۳ ص ۴۵۱ ؛ بحارالانوار : ج۱۶ ص ۲۱۷ ح ۶ ؛ میزان الحکمه ، محمدی ری شهری : ج ۴ ص ۳۲۳۲ ؛
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».
[۹] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ و َالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۱۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲٫
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ ۙ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ».
[۱۱] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۱۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۱۳] سوره مبارکه قلم، آیه ۹٫
پاسخ دهید