حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۱۵ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- هیچگونه خطا و نِسیان در دودمان اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) راه ندارد
- باید مَشیّت الهی را سرمشق خودتان قرار بدهید
- بَشر به صورت ذاتی آزاد آفریده شده است
- هیچکاری انجام نمیشود، مگر اینکه اِذن الهی در انجام آن دَخیل باشد
- هیچکاری بدون اِذن خالق خود اثری ندارد
- همهی کارها باید به مَشیّت پروردگار متعال مُقیّد گردد
- اُمید انسان باید فقط به خدا باشد و باید فقط تَرس از گناه داشته باشد
- پروردگار متعال میخواهد به انسان رُشد فُوقِ تصوّر او را عنایت نماید
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
هیچگونه خطا و نِسیان در دودمان اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) راه ندارد
سورهی قَدری را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) تقدیم میکنیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ[۲]».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا[۳]»؛ ما قبلاً در آیینهی وحی الهی یک کُلیّاتی را با یکدیگر تماشا کردیم و آن عصمت خاتمی حضرت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که هم نُطق ایشان از جانب خداست و هم کارشان از جانب خداوند متعال است. هم خداوند متعال اِزهاق رِجس کرده است و جز جِلوهی حقّ در وجودشان چیز دیگری وجود ندارد و هم اینکه نِسیان به وجود ایشان راه پیدا نمیکند و مصون از هر خطا و اشتباه هستند. آن آیاتی هم که این دودمان را ذاکر دائمی معرّفی مینماید که فرموده است: «یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ[۴]»؛ و میفرماید: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۵]»؛ اینها مجموعه آیاتی هستند که در ابعاد مختلف قابل مُلاحظه است. لکن این آیات کریمه مسألهی حضور دائم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را و عصمت علیالاطلاق ایشان را به وضوح دلالت میکند. در قبال آن آیات دیگری داریم که لحن آنها لحنِ تهدید است. مانند آیهی کریمهای که فرموده است: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۶]»؛ یا آیهای که میفرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۷]»؛ و آیات دیگری که از این دست هستند.
باید مَشیّت الهی را سرمشق خودتان قرار بدهید
در این آیهی کریمه اینگونه آمده است: «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا»؛ در آیهی اوّل هم دستور است و هم اِخبار است. در جایی که فرموده است: «إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»، یعنی در جایی که میخواهی خبر از آینده بدهی. در این صورت مُقیّد باشد که مَشیّت الهی را قید همهی کارهای خود قرار بدهی. تا اینجا مشکلی وجود ندارد. «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ»؛ ذَکرهی در قبال نَهی است و اِطلاق را اِفاده مینماید. در هیچکاری که استثناء هم برای آن وجود ندارد. «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ»؛ هر وعدهای میخواهی بدهی، هر خبری را میخواهی از آینده بدهی، هر کاری را میخواهی به کسی واگذار نمایی و یا هرچیزی، «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»؛ غَداً هم به معنای متعارف آن است که «الیوم أمسُ غَد»؛ اگر در کنار یکدیگر باشند، أمس به معنای روز گذشته است، الیوم به معنای امروز و غَد به معنای فرداست. ولی در اینجا منظور آینده است و منظور غَد به معنای مُصطلح آن نیست. هرچند انسان بخواهد برای یک دقیقهی دیگر وَعده بدهد، یا بخواهد برای یک چشمبرهمزدن چیزی را خبر بدهد، همگی را شامل میشود. غَداً به معنای فیالمُستقبَل است. یعنی آنچه واقع نشده است.
بَشر به صورت ذاتی آزاد آفریده شده است
«إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ»؛ چیزی را نگو، مگر اینکه همراه آن انشاءالله بگویی. این قید انشاءالله را داشته باش. درست است که این مطلب خطاب به نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به هیچوَجه منافاتی هم با عصمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد. آیات تَهدید و آیات نَهی که بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است، دلالت بر این میکند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عصمت خودشان مجبور نیستند؛ مانند همهی مُکلّفین، ایشان هم مُکلّف است و اَوامر به ایشان تعلّق میگیرد، نواحی شامل حال وجود نازنین پیامبر ما هم میشود و اگر ایشان هم از دستورات الهی تخطّی نمایند، عواقب سختی دامان ایشان را خواهد گرفت. هم مُکلّفبودن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در این آیات برای همهی ما به عنوان یک الگوست. اگر ایشان مَلَک بودند و راه ایشان یکطرفه بود و راهی به معصیت نداشتند، نمیتوانستند تا به عنوان الگوی بَشر باشند. بلکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بر سر دوراهیها و بیشتر از دوراهیها مُخیّر و مُختار هستند و انتخاب با خود ایشان است، تکلیف دارند و این آیات هم نشانهی مُکلّفبودن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و مُختار بودن ایشان و امکان این که بخواهند خَلافی را انجام بدهند، از نظر عقلی محال نیست. عقلاً لازمهی این آزادی همین است. آزاد آفریده شدهاند. استاد ما میگفتند که بَشر در همهچیز آزاد است، الّا در آزادیاش که در آزادی خود مجبور است. انسان در آزادی خودش اختیار ندارد و نمیتواند آزاد نباشد. خداوند متعال او را به صورت خَلَقَهُ حُرّاً آفریده است که آن تعبیر وجود مُقدّس مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودهاند: «لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً[۸]»؛ میتوانیم بگوییم که منظور «قَدْ خَلَقَکَ اللّهُ حُرّاً» است. این جعل تکوینی است. خداوند متعال ذاتاً بَشر را آزاد قرار داده است و آزاد آفریده است. نوع خلقت او با حُرّیت آمیخته است و پیامبر ما هم بَشر بودند و در این اَمر مانند همهی انسانهای دیگر مسألهی آزادی و حُرّیت در ذات ایشان است. بنابراین اَمر و نَهی طبیعی است و شامل حال ایشان هم میشود.
هیچکاری انجام نمیشود، مگر اینکه اِذن الهی در انجام آن دَخیل باشد
لکن با این فرض که عصمت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عصمت آیهی تطهیر است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «طَهّرَهُ عَمّا سِواه» است و غیر از خداوند در وجود او راه ندارد. آیینهی تمامنماست و تمام کارهای ایشان جهتی به سوی پروردگار متعال و هدایت است و کار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کلام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، سکوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خواب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همگی رسالت ایشان است و همهی اینها هدایت بَشر است و الگوی علیالاطلاق است، بنابراین میتواند از باب «ایاک اعنی واسمعی یاجاره[۹]» هم باشد. تو این کار را نمیکنی، ولی به تو میگوییم تا دیگران حَواسشان را جمع کنند. خداوند متعال در اینجا هم به رسول خود به صورت مؤکّداً میفرماید: «لَا تَقُولَنَّ»؛ قانون تأکید ثَقیله است که این ترک قول تو قطعی و مؤکّد است. «لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»؛ در هیچ شأنی از شئون، در هیچکاری و هیچ وعدهای و هیچ شیء و هیچچیزی را «إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا» به خودت نسبت نده و نگو که کُنندهی این کار من هستم، «إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ»، مگر اینکه خداوند متعال بخواهد. یعنی تمام کارهای خودت را به مَشیّت الهی مُقیّد کن. این جهاتی دارد که یکی از آنها توحید افعالی است. «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ[۱۰]» ؛ «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[۱۱]» ؛ «أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ[۱۲]» ؛ «أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ[۱۳]»؛ خداوند متعال میخواهد تا بندگانش تربیت توحیدی داشته باشند. بگوید که اثر برای وجود است و وجود هم به صورت علیالاطلاق «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۴]» است. اثر برای ماهیّت نیست، بلکه برای وجود است. وجود هم «کُلُّ نَفسٍ قائمٌ بِه» است. همهی مخلوقات به علّت خودشان قائم هستند. قِوامشان، قیامشان و شَراشرِ وجودشان وابسته است و فقرِ مَحض است و وجود ربطی است، وجود تعلّقی است و اثر برای او نیست، بلکه برای وجود مُطلق است. لذا در همهی شئون اینگونه است. آتش میسوزاند، ولی سوزاندن اثر وجودی است که خداوند متعال به آن اِذن داده است تا بسوزاند. لذا در هرجایی نخواهد، آتش هم نمیسوزاند. در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آتش دستور داد: «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ[۱۵]»؛ آتش هم از فرمان پروردگار متعال اطاعت کرد. آتش بود و خاصیّت او سوزاندن است، ولی در آنجایی که مُوجد اجازه ندهد، نه تنها نمیسوزاند، بلکه برای او مایهی سلامتی هم هست. گویا آتش برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوستان و گُلستان شد. این کارِ خودش است. در همهی امور کارهایی که انسان انجام میدهد، اثر این کار به اِذن الهی و مَشیّت حقتعالی موکول است. ما غذا را میخوریم، ولی اثر سیرکردن غذا ارتباطی به ما ندارد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد «معاویه» نفرین کردند و فرمودند که خداوند تو را سیر نکند. لذا غذا میخورد، ولی غذا برای او خاصیّت سیرکردن نداشت. این سَبَبیّت را از آن گرفته بود.
هیچکاری بدون اِذن خالق خود اثری ندارد
در همهجا هر مؤثری هر اثری دارد، هر سَببی هر سَبَبیّتی دارد، «وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ[۱۶]»، او هم سَببساز است و هم سَببسوز است. اثر کار به مَشیّت خداوند متعال است و هیچ موجودی استقلال در اثر ندارد. انسان هم مانند همهی موجودات، یک موجود وابسته است، از خودش وجود ندارد، خاصیّت کار او نیز که مربوط به وجود است، به اِذن مُوجِد و خالق خود موکول است. خداوند متعال میخواهد کسانی که در دامن قرآن کریم تربیت میشوند، به صورت لایَزال متوجّه به این مسأله باشند که اگر کسی حرفی میزند و چیزی یاد میگیرد، حرف او نیست که در دل کسی نور جدیدی ایجاد مینماید و بر علم او افزوده میشود؛ بلکه این خاصیّتِ اَثربخشیِ تَعلیمِ مُعلّم از آنِ خداوند متعال است. اگر خداوند نخواهد، حرف ما اَثر ندارد. شاید این دعای حضرت موسی کلیم (علیه السلام) که میفرماید: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی»، مربوط به آن مُشکل زبانی که در تاریخ نقل شده است که حضرت جبرئیل (علیه السلام) در دوران سَبابت برای حفظ جان حضرت موسی (علیه السلام)، برای اینکه حضرت موسی (علیه السلام) به طرف جواهر برود، به سوی آتش کشاند و آتش را در دهان حضرت موسی (علیه السلام) گذاشت. گفته میشود که این موضوع در زبان حضرت موسی (علیه السلام) اَثر کرده بود. ولی با ارتکازات ذهنی ما خیلی سازگاری ندارد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جهات بدنی هم همیشه کامل است و یکی از چیزهایی که میتواند در هدایت نشدن طرف مقابل بَهانه بشود، نداشتن فصاحت و بَلاغ مُبین است. حضرت موسی (علیه السلام) از پیامبران اولیالعزم هستند و زبان گویا دارند. ولی منظور از «وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی»، گِرهای است که باعث میشود به ذهن طرف مقابل مُنتقل نشود. اگر خداوند متعال این عُقده را از زبان او باز کند که حرف رَوان حرکت نماید. «عبارت» را عبارت میگویند به این دلیل است که معنا را از قلب و جان ما به جان مُخاطبمان عبور میدهد. گاهی لفظ است، ولی عبارت نیست و عبور نمیدهد. گاهی این عُبورندادن به دلیل ایجاد مانعی است که خداوند متعال کرده است. حال این عَدم لیاقت مُخاطب است و یا یک اقتضائی در اینجا وجود دارد که هم اتمامحجّت بشود و هم طرف قبول نکند. چه بسا این عبارت «وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی» درخواست رسیدن مطلب به جان مُخاطب باشد و منظور از آن «اَثر» باشد. اجمالاً هم در تعلیم و تَعلُّم و هم در احسان، در انفاق و در همهی شئون زندگی، اَکل، شُرب، ضِحک، اِضحاک، اِبکاء و همهی اینها عامل مُهم اِذن الهی است که اگر اذن الهی نباشد، هیچ سَببی، سَبَبیّت ندارد و هیچکاری اثر وجودی ندارد. اثر وجودی همهی شئون عالَم به اذن الهی واقع میشود و بَشر هم به همین صورت است. بنابراین چون مَشیّت خداوند متعال سَبب را دارای اثر میکند، این مقدّماتی که ما فراهم کردیم و گُمان کردیم که مقدّمات عامل این است تا اکنون سخن بگوییم، یا حرف ما مقبول واقع بشود، غفلت ماست. این مقدّمات زمینی بود، ولی اذن و مَشیّت الهی اثر آن مقدّمات را محقّق میکند. وگرنه اگر بِستر آماده باشد و انسان همهی کارها را انجام بدهد، ولی خداوند متعال نخواهد، کار نتیجهی مورد توقّع را نخواهد داشت.
همهی کارها باید به مَشیّت پروردگار متعال مُقیّد گردد
خطابی که خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میکند، توجّه به این حقیقت حاکم بر عالَم امکان است که در عالَم امکان یک اراده و یک مَشیّت و یک خواست نافذ است و چیز دیگری غیر از آن نیست و آن مَشیّت هم خودِ خداوند است. «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۷]»؛ یک عالَم و یک اراده است و این عالَم با یک اراده اداره میشود و ارادهی او هم در تمام شئون و مَجاری علیالدّوام ساری و جاری است. شاید این آیهی سورهی مبارکهی طلاق هم که میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ[۱۸]»؛ این حاکمیّت عالَم اَمر بر عالَم خَلق است که خداوند متعال آفریده است، ولی هیچ آفریدهای مُستقل نیست. «یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا»؛ این عالِمشدن هم از عالَم اَمر است. اوست که مَشیّت و اِذن او اقتضا میکند تا شما علم پیدا کنید. خداوند متعال این درس توحیدی را با خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواهد یک حقیقت و رازی را مکشوف نماید که همهی موجودات وابستهاند و تو نیز همینگونه هستی. بنابراین این را همیشه در کُمون وجودت داشته باش و به آن توجّه کن که این تو نیستی. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۱۹]»؛ حال که یک حقیقت حاکمِ استثناءناپذیر است، «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا». گذشته مربوط به گذشته است. هرکاری شده است، هر اَثری واقع شده است، دیگر نسبت به او دست تو کوتاه است؛ ولی خودت را نسبت به آینده مُستقل نبین و همواره اتّکاء تو به اِذن الهی باشد. «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ[۲۰]»؛ آیات فراوانی وجود دارد که آن اِذن الهی را بیان مینماید. «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[۲۱]»؛ این اِذن هم در مُعجزات حضرت موسی (علیه السلام) به کار رفته است و هم در امور تکوینی به کار رفته است و هم در اَفعال به کار رفته است و یک اَمر مُطلق و غیر قابل تغییر و تخصیص است. تکویناً تمام عالَم امکان یک مجموعه هستند و یک مُدبّر و مؤثر بیشتر ندارد. «لا مؤثر فی الوجود الا الله تبارک و تعالی[۲۲]»؛ علیهذا باید گُفتمان جامعهی توحیدی گُفتمان توحیدی باشد. حتّی اموری که مُقدّمات قطعی دارد و مُقدّمات ریاضی دارد و باید آن نتیجه را بدهد، در همانجا هم شما آن را به مَشیّت پروردگار عالَم مُقیّد کنید. حال شما اقتضائات را فراهم کردید، ولی خداوند متعال قادر است تا مانع ایجاد نماید و جلوی اقتضا را بگیرد. بنابراین هم برای هر وعدهای که میخواهید به کسی بدهید، انشاءالله بگویید و هم خبری که از آینده میخواهید بدهید، انشاءالله بگویید. گفتن انشاءالله منافعی دارد که یکی از آنها این است که گاهی کِذب، کِذبِ مُخبری نیست و کِذبِ خبری است. انسان دوست نداشت که دروغ بگوید، ولی گُمان میکرد که اینگونه میشود و یک خبری را میدهد، ولی آنگونه نمیشود. این خلاف واقع میشود و کِذب میشود. برای اینکه هیچگاه شما مُبتلا به کِذب خبری نشوید، انشاءالله بگویید که اگر نشد، از ابتدا خودتان اعلان کردهاید که این با قید مَشیّت الهی اینگونه خواهد شد و اگر خداوند متعال نخواهد، اینگونه نخواهد شد.
اُمید انسان باید فقط به خدا باشد و باید فقط تَرس از گناه داشته باشد
آیهی بعدی قطعاً از باب «ایاک اعنی» است. به دَر میگوییم که دیوار بشنود. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ»؛ این نِسیان را در مورد پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و با توجّه به آیات مُحکمات از آیات، نمیتوانیم بپذیریم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفتار نِسیان میشوند. «إِذَا نَسِیتَ» مربوط به شاگردان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اُمّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. حال اگر در جایی گفتن انشاءالله را فراموش کردید، هرگاه یادتان آمد، میگویید. آن زمانی که به مردم وَعده دادید یا آن وقتی که خبری از آینده دادید، غفلت داشتید و انشاءالله را نگفتید. حال که یادتان آمد، فوراً انشاءالله را بگویید. گفتن این انشاءالله هم تعلیم اَدب است، زیرا تو بنده هستی و هیچگاه رَبّ خودت را از یاد نبر و اینکه او روی هویّت خود مُدبّر توست، مدیر توست و در هیچکاری مُستقل نیستی و کسی بالای سر تو قرار دارد. این را به زبان بیاور. انسان باید حقایق را به صورت مُرتّب بیان کند و شعور خودش را تبدیل به شعار نماید. این را به صورت گُفتمان دربیاورید که من کارهای نیستم و همهکاره دارم. من خدا دارم، من رَبّ دارم. یکی این اَدب توحیدی اقتضا میکند که بَشر همهی امورش را به خداوند متعال مُستند کند و از خداوند بداند و جز با مَشیّت خداوند، جز با توکّل خداوند به هیچکاری اُمید نداشته باشد. این جملهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میتواند ترجمان این آیهی کریمه باشد که فرمودهاند: «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ[۲۳]»؛ مبادا به کار خودتان اُمید داشته باشید، به مُطالعهی خودتان اُمید داشته باشید، به رزمندگی رزمندگانتان دل ببندید، به سِلاحهایی که میسازید دلتان را راضی کنید؛ هیچگاه در هیچ شرایطی به هیچکسی، نه به خودتان و نه به غیر از خودتان اُمیدی نداشته باشید. «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ»؛ در هیچ شأنی و در هیچکاری به هیچکسی حتّی خودتان اُمید نداشته باشید و تنها اُمیدتان پروردگارتان باشد. فقط و فقط به خداوند اُمید داشته باشید؛ «إِلَّا رَبَّهُ». از سوی دیگر هم از کسی خوف نداشته باشید، زیرا خداوند متعال خودش حفاظت شما را بر عُهده گرفته است. «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ[۲۴]»؛ هم مُحافظ است و هم مُحافظت او تحمیلی نیست. مُحافظین شخصیّتها در بسیاری از موارد دلشان با آن شخص نیست، ولی او «أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» است و مُحافظ شماست. کسی را از او مهربانتر نداریم. مهربانترین شما، مُحافظ شماست. اگر او مُحافظ است، پس از چیزی و از کسی نترسید، اما اگر گناه کردید، ممکن است که او حفاظتش را بردارد. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ[۲۵]»؛ باید فقط اُمید به خداوند متعال باشد و باید فقط تَرس از گناه داشته باشید. اینها همه برای این است که این باور در وجود ما تأکید بشود، تقویت بشود و همیشه خودمان را در دامان رحمت الهی ببینیم و دست نوازش حقّ را که یدالله آن هم امام زمان ما (ارواحنا فداه) هستند، بر سر خودمان ببینیم و هیچجایی خودمان را بدون سرپرست و بدون حامی نبینیم. کارهای ما نیز چون در قَبضهی اوست، وقتی به مَشیّت او بگوییم، انشاءالله اثر خود را هم خواهد گذاشت. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ»؛ وقتی گفتن انشاءالله را فراموش کردید، هرگاه به خاطر آوردید بگویید.
پروردگار متعال میخواهد به انسان رُشد فُوقِ تصوّر او را عنایت نماید
بعد درس توحیدی دیگری را بیان میفرماید. «وَ قُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا»؛ باز در اینجا «عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ» آمده است. نمیتواند وَعدهی قطعی بدهد. با وجود اینکه خداوند متعال به او میگوید، ولی میگوید که در همانجا هم آن مَشیّت را در کُمُون خودت درنظر داشته باش. «عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی»؛ اُمید داشته باش که خدایا به من، هم «أَنْ یَهْدِیَنِ» خودش را که گاهی انسان خودش را در جمع در محضر خداوند متعال میبیند، ولی گاهی انسان حالی دارد که خداوند را خدای خودش میداند. گاهی میگوییم: ای خدای من! گفتن ای خدای من خیلی عالَم دارد. ای خدای من! خدای من، من هم خدا دارم. خدای من هم هست. آن حدیث قُدسی هست که فرموده است من با هرکدام از بندگانم چنان رفتار میکنم که گویا غیر از این بنده، بندهی دیگری ندارم. بندهی من هم با من به گونهای رفتار میکند که گویا غیر از من خُدای دیگری دارد. حال اگر انسان این محبّت را از جانب خداوند احساس نماید که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چون مظهر رحمت خداوند و «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۲۶]» بودند، هر کسی به محضر ایشان شَرفیاب میشد، احساس میکرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را از همه بیشتر دوست دارد. پدران نیز نسبت به فرزندان خود اینگونه هستند؛ هر فرزندی احساس میکند که پدرش او را بیش از فرزندان دیگر دوست دارد. وقتی انسان با این توضیح «ای خدای من!» میگوید، یک گونهی دیگری میشود، زیرا واقعاً احساس میکند که خدای من است. «عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ»؛ نفرموده است: «یَهْدِیَنِا»، بلکه فرموده است: «عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی»؛ دل انسان چگونه آب میشود! «عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا»؛ رُشد من نزدیک است. با این جریان اصحاب کَهف و خارِق عادتهایی که وجود دارد، همهی اینها موجب رُشد انسان است. اما چه بَسا خدای من میخواهد که از اینها نزدیکتر به من رُشد بدهد.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه قدر.
[۳] سوره مبارکه کهف، آیات ۲۳ و ۲۴٫
[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱٫
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».
[۵] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫
«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».
[۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۷] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۸] نهج البلاغه: نامه ۳۱، ص ۹۲۹٫
[۹] عبارت «ایاک اعنی واسمعی یاجاره» در اصل ضربالمثلی قدیمی است که از دوره جاهلیت در میان اعراب شبه جزیره رایج بوده است. این عبارت، در اصل، مصرعی از یک چارپاره است که با ساختهای مختلفی روایت شده و داستانهایی نیز در باره چگونگی شکلگیری آن نقل شده است. ابوعبید قاسم بن سلّام، این ضربالمثل را از باب تعریض میداند؛ به این معنا که «گوینده، مطلبی را بیان میکند، اما منظور واقعیاش چیز دیگری است». سایر سخن سنجان عرب نیز دیدگاه مشابهی دارند، ازجمله صاحب عقدالفرید که این ضربالمثل را در دسته «تعریض بالکنایه» قرار داده است. محتوای این ضربالمثل در زبان فارسی نیز با عباراتی نظیر «به در میگویم تا دیوار بشنود» کاربرد دارد. از این رو، این اصطلاح، در واقع، عبارت دیگری برای نوعی از کنایه یا تعریض است که در حالت خطاب و در باره انسان به کار رود. این اصطلاح هنگامی اهمیت ویژه یافت که از طریق برخی روایات درباره قرآن مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن وارد تفاسیر روایی و سپس همه گونههای تفسیری شد. به این ترتیب، این قاعده در کتابهای کلامی، جا باز کرد آنجا که از عصمت انبیاء علیهم السلام بحث میکنند و به توجیه آیاتی میپردازند که به نوعی مخالف عصمت به طور عام و به خصوص عصمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است.
این قاعده بارها در تفاسیر مختلف به کار گرفته شده است؛ یا به شکل مستقیم، با ذکر عنوان «ایاک اعنی» و یا بدون آن و گاهی فقط به عنوان قاعدهای ادبی و گاه مستند به روایات. در صورت نام بردن از عنوان نیز گاه این قاعده به روایات مستند شده و گاه فقط به عنوان قاعدهای ادبی مد نظر مفسر قرار گرفته است. آنچه در پی میآید، اشارهای مختصر به برخی از موارد این کاربردها به تفکیک در تفاسیر شیعه و سنی است.
[۱۰] سوره مبارکه واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫
[۱۱] سوره مبارکه واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴٫
[۱۲] سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۱٫
[۱۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۶۸٫
[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۵] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۶۹٫
[۱۶] صحیفه سجادیه، دعای هفتم.
[۱۷] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫
[۱۸] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا».
[۱۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۲۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».
[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۸٫
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا ۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ».
[۲۲] شیرازی ، صدرالدین، الأسفارالأربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱ م، ج ۶، ص ۳۷۳٫
«لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعدههای فلسفی بوده و به این معناست که هیچ علت فاعلی حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست. و تنها خداوند است که حقیقتا به دیگر موجودات هستی و وجود میدهد و دیگر موجودات در زمینه هستی بخشی، تنها علت اعدادی هستند (علت اعدادی به علتی گفته میشود که در وجود معلول خود تاثیر ندارد و تنها زمینه لازم را برای موجود شدن آن، فراهم میکند؛) نه علت حقیقی. با اثبات این مطلب، میتوان نتیجه گرفت که هیچ علت غیر فاعلی نیز (خواه علت غایی باشد یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، در وجود معلول خود، تاثیر حقیقی ندارد؛ زیرا علیت هرچیز (چه به نحو غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، تابع وجود آن است و وقتی اثبات شد که وجود را تنها خداوند اعطاء میکند، وجود هر علتی و در نتیجه علیت آن (به نحو فاعلی یا غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) از آن خداوند خواهد بود.
با اثبات مطلب یادشده، «توحید افعالی» به معنی دقیق کلمه، اثبات شده است؛ زیرا توحید افعالی به معنای دقیق این است که هر فعلی در جهان، حقیقتا فعل خداوند است و چون فعل، همان علیت و تاثیر است، با اثبات این که علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است، همه افعال، حقیقتا فعل خداوند خواهند بود. بدین ترتیب روشن میشود که علیت فاعلی و تاثیر، حقیقتا از آن خداوند است ولذا هر موجود دیگری در زمینه وجودبخشی، تنها علت اعدادی است که زمینه را برای رسیدن فیض وجودی خداوند به معلولات پایین تر فراهم میکند.
با اثبات مطلب فوق، روشن میشود که هیچ علتی غیر خداوند، تاثیر و علیت غیر فاعلی حقیقی نیز ندارد و هرگونه علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است ولذا همه افعال، فعل حقیقی خداونداند که این به معنای «توحید افعالی» است. با توجه به استدلال یادشده در مییابیم که اثبات توحید افعالی، درگرو پذیرش نوعی وحدت وجود (وحدت شخصیه) یا توحید وجودی است که وجود همه موجودات را در اصل، از آن خداوند میداند ولذا پذیرش توحید افعالی به معنای دقیق، بدون پذیرش توحید وجودی (وحدت وجود)، به تناقض میانجامد.
[۲۳] نهج البلاغه، حکمت ۸۲٫
«وَ قَالَ (علیه السلام): أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا: لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ».
[۲۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۶۴٫
«قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ ۖ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».
[۲۵] نهج البلاغه، حکمت ۸۲٫
[۲۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».
پاسخ دهید