حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۱۵ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- دستور الهی به رعایت حَریم خصوصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- صلوات مُداوم خداوند و ملائکه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
- ظُلمت موارد بسیاری را شامل میشود، ولی صراط مُستقیم فقط یکی است
- صلوات نردبانی برای انسان است تا خود را به ملأ اعلی برساند
- جایگاه صلوات در مذهب شیعه و مذاهب دیگر
- پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
دستور الهی به رعایت حَریم خصوصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۲]»؛ این آیهی کریمه، آیهی ۵۶ سورهی مبارکهی احزاب است و به تعبیر استادمان از غُرَر آیات قرآنی است و دارای لطائف و اسرار است. روح سورهی احزاب، بیان لزوم حفظ حُرمت و کَرامت بیتِ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هم در مورد رعایت حَریم بیت از نظر ورود و خروج و هم عَدم مُزاحمت برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم نسبت به بانوان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبی است که جزء امتحانات الهی است، برای مؤمن مَزید ایمان است و برای منافق و خَبیث بهانهای برای تخریب قِداست رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بعد از آنکه محبوبیّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حفظ کَرامت بین نبوّت و حفظ نوامیس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شد و علاقهی رِجال و نِسوان به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شد که بسیاری از نِسوان علاقه داشتند تا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را به همسری بپذیردند و وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعدادی از بانوان را که به ایشان مَحرم بودند، همگی در سنّ شَباب وجود نداشتند؛ ولی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر کدام را برای حکمتی که در آن وجود داشت و بعضی از آنها برای ما نیز قابل فَهم است. خداوند متعال اجازه داده بودند تا دیگران هم مانند بَنات، خالات، عَمّات یا مؤمنهای که «وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ[۳]» بود و برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بلامانع بود، اینها میخواستند شَرفِ ثبت نامشان در زُمرهی اُمّهاتالمؤمنین برایشان حاصل بشود و این مسأله خیلی مسألهی نیاز جنسی نبود. بلکه این شَرف و عزّت و کَرامت بود و امری هم نبود که در آن جامعه برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شِماتتی به وجود بیاید. در قُرون بعدی اینگونه شد، ولی در آن زمان اینگونه درخواستها و اینگونه جوازها صرفاً اَمر مُقدّسی بود و مَزید کَرامت و شَرافت خانوادهها بود که قبایل به این وسیله با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مربوط میشدند و هر بانویی که به همسری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درمیآمد، اُمّهاتالمؤمنین بود. چنین شَرفی مرغوب همه بود. لذا خداوند متعال دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را باز گذاشته بود و در خیلی از موارد هم علیرغم خواستهای فراوان، انجام نشد.
صلوات مُداوم خداوند و ملائکه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
وجود حقتعالی برای اینکه شأن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حدّی که برای بَشر قابل فَهم است، نشان بدهند که این وجود یک عُنصر مادی و یک فردی در کنار جامعه نیستند، بلکه یک شخصیّتی هستند که وجود گُستردهای هستند، پروردگار متعال و همهی مُدبّرات اَمر و مجموعهی ملائکهای که لاتُعَدُّ و لاتُحصی هستند و همهی جهان در کَف تدبیر آنهاست، همهی اینها نسبت به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) عشق دارند، محبّت دارند، دعا میکنند، رحمت نازل میکنند و استغفار میکنند. این مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک مقامی است که ذات الهی مِن الأزل الی الأبد مشغول صلوات بر ایشان است و کار ملائکه الهی نیز مِن الأزل الی الأبد صلوات بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بعد هم خداوند متعال اُفُق اوج مؤمن را به گونهای ترسیم مینماید که حال که ذات ذوالجَلال را در مقام عظمت و لایتناهی میبینید و برای همیشه صلواتش شامل حال پیامبرش میباشد و مجموعهی ملائکه در این کار مُتخلّق به اخلاقالله هستند، شما هم میتوانید با این نَردبان آسمانی بشوید و جزء روحانیون و ملائکه به حساب بیایید و شما هم این کار را انجام بدهید. این مقام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بُعد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نه خداوند صلوات فرستاده است و یا میفرستد، بلکه اصلاً کار خداوند اینگونه است. فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ» و از کلمهی «إِنَّ» استفاده کرده است. در میان اسماءالله هم اسم مُستجمع جمیع کمالات را میفرماید به این معنا که خداوند با همهی اسماء جَلالیه و جَمالیهاش، همهی جِلوههای پروردگار متعال در مقام نوازش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تعظیم و تکریم ایشان هستند و همهی جنود الهی که فرموده است: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۴]»، در بُعد ملائکه که باطن همهی عوالِم هستند، آنها هم عَلیالدّوام «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» هستند و بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات میفرستند. مؤمنین! شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا». در این آیهی کریمه مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) در مورد اینکه صلوات به چه معنایی است، در میان اَقوال جمع کردهاند و فرمودهاند که صلوات از جانب پروردگار متعال انعطاف رحمت حقّ بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به همین صورت ملائکه رحمت الهی را از ذاتِ ذوالجَلال به صورت عَلیالدّوام شامل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میکنند و استغفار ملائکه و دعای ملائکه و صلوات مؤمنین هم در مورد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به معنای دعاست.
ظُلمت موارد بسیاری را شامل میشود، ولی صراط مُستقیم فقط یکی است
در آیات دیگری هم خداوند متعال در مورد خودِ مؤمنین همین تعبیر را به کار برده است و فرموده است: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ[۵]»؛ در اینجا «المَلائکه» ندارد و «مَلَائِکَتُهُ» را فرموده است؛ گرچه در این آیهی کریمه هم فرموده است: «وَ مَلَائِکَتَهُ»؛ در اینجا هم فرموده است: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا[۶]». در آیهی دیگری هم فرموده است: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ[۷]». خداوند متعال در آیهی صبر هم فرموده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۸]»؛ صلات خداوند و رسول خداوند در مورد مؤمنین، همان شُمول رحمت الهی است و صلوات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مؤمن، دعای نزول رحمت بر مؤمن است و اثر صلوات خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این است که بَشر به تدریج از ظُلماتِ عالَم کَثرت به نور عالَمِ وحدت خارج میشود؛ «لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»؛ ظُلمات جمع است و مخصوص عالَم کَثرت است، ولی نور واحد است که در آیتالکُرسی هم به همین صورت است. در قرآن کریم نور به صورت واحد اطلاق شده است، ولی در مقابل آن ظُلمات از کَثرت برخوردار است. ما به عدد موجودات عالَم، به عدد سلولهای بدنمان در مسیر سقوط و ضلالت هستیم؛ ولی صراط مستقیم فقط یکی است و آن چیزی است که ما کَثراتمان را به یک واحدی مُتّصل کنیم و همه را در یک مسیر و به سوی یک هدف بسیج نماییم. اگر وجود ما با تعلّقات کَثیرهای که دارد، قطع علایق نشود، «حتى تکون أعمالی و أورادی کلها وردا واحدا[۹]»، اگر دل ما به یک دلبر سپرده نشود و این جاذبههای کَثیره دل واحد ما را به عنوان یک کشوری که از یکپارچگی برخوردار بود، ولی اشغال شد و هر گوشهی از آن را گروهی از متجاوزین آمدند و اشغال کردند، هم ذلّت به همراه دارد و هم ضعف به همراه دارد و هم اینکه هرچه داریم از ما خواهند گرفت و خواهند بُرد. قلب و روح و جان ما نیز به همین صورت است. اگر به قدرت واحدی مُتمرکز شد، به سوی وحدت میرود و از کَثراتی که هر کَثرتی یک حجاب بود، یک ظُلمت بود که اسباب کَثرات هستند؛ آنها مجموعاً برای ما تجزیهی وجود میآورد و ضعف و ذلّت به همراه داشت، ولی وقتی کَثرات ما به وحدت تبدیل بشود و همه به مقصد واحدی جریان پیدا کردند، این جَذبهی نور واحد است و وجود کَثیر ما هم رنگ وحدت میگیرد و واحد میشود.
صلوات نردبانی برای انسان است تا خود را به ملأ اعلی برساند
عباراتی در کتاب «تفسیر فی ظلال القرآن[۱۰]» آمده بود که عینک بنده همراهم نیست و اگر آقای رضازاده بتوانند خطّ بنده را بخوانند، بنده از این عبارات خوشم آمد و نوشتم تا به عرض شما برسانم. تفسیر فی ظلال القرآن از نظر ادبی بسیار زیبا نوشته شده است. اُدبای مصر در این جهت برجستگی دارند. نسبت به این هم بنده خوشم آمد. نکات زیبایی وجود داشت. یکی صلوات است که در واقع صلوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مَجرای اِشراق الهی میباشد که ایجاد است و مَجرای اِشراق است. ثانیاً ملائکه در ملأ اعلی با وجود اینکه در مقام عِند ربّی هستند، این مأموریت را اجرا مینمایند. زیرا آنها «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[۱۱]» هستند و همهی ملائکه چنین مأموریتی را دارند. ثالثاً این نردبانی برای مؤمنین است که صلوات آنها با صلوات ملأ اعلی تقارن پیدا نماید و این صلوات انسان را بالا میبرد وصلوات انسان را قَرین ملائکه میکند. به عبارتی که گاهی بر زبان جاری میشود، صلوات، تخلُّق به اخلاقالله و اخلاق روحانییّن است. رنگ خداگرفتن و رنگ ملائکه گرفتن است و بسیار جالب است.
جایگاه صلوات در مذهب شیعه و مذاهب دیگر
ظاهر آیه این است که خداوند متعال دستور میدهد و ظاهر اَمر هم نشان میدهد که در عالَم زَر وجوب مینماید. لذا فُقهای شیعه اجماعاً در تشهّد نماز صلوات را واجب میدانند. ولی در میان اهل سُنّت همه واجب نمیدانند. اشعار «شافعی[۱۲]» نشان میدهد که واجب میداند.
قالَ الشّافِعِیُّ : «یا أهلَ بَیتِ رَسولِ اللّه ِ، حُبُّکُمُ *** فَرضٌ مِنَ اللّه ِ فِی القُرآنِ أنزَلَهُ
کَفاکُمُ مِن عَظیمِ القَدرِ أنَّکُمُ *** مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاهَ لَهُ[۱۳]»؛
فتوای او نیز به همین صورت است. مطابق همین شعر او، فتوایش هم به این صورت است که صلوات در تشهّد واجب است. برخی از فُقهای اهل سُنّت در تشهّد اوّل واجب نمیدانند، ولی در تشهّد دوّم واجب میدانند. بعضیها هم مانند «ابو حنیفه[۱۴]» که مبغوض حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم بود، اصلا ًواجب نمیداند. ولی در خارج از نماز امامیه قائل بر اِستحباب صلوات هستند. ولی از این روایت که فرمودهاند: «اگر کسی نام من را بشنود و به من صلوات نفرستد، جَفا نیست»؛ مقداری این احساس را منتقل میکند که باید واجب باشد. اجمالاً صلوات جزء اذکار خاصّه است. خداوند متعال مرحوم «آیت الله خوشوفت» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان میگفتند یکی از ویژگیهای صلوات در همهی اذکار، این مُدّعیان اهل سِیر و سلوک غیر از مذهب امامیه، اذکار زیادی دارند و خیلی از آنها هم از نظر لطافت به مقاماتی هم میرسند و کارهای عجیب زیادی هم انجام میدهند؛ ولی در صلوات مشارکت ندارند. خداوند متعال این را بر سر سُفرهی شیعیان قرار داده است. پذیرایی ویژهای است و باید قَدر آن را بدانیم. بازهم یکی از توصیههای مرحوم آیت الله خوشوفت (رضوان الله تعالی علیه) این بود که در هر روز ۱۰۰ صلوات بفرستید، ولی در روزهای جمعه ۱۰۰۰ صلوات بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) هدیه کنید. مرحوم «آیت الله بهاء الدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) هم ختم صلوات را یکی از کلیدهای بازشدن دربهای بسته میدانستند و باورشان بر این بود. بزرگانی مانند مرحوم «آیت الله قاضی» (رحمت الله علیه) هم ختم صلوات را مؤثر میدانستند. در مورد صلوات هم فرمودهاند: «لا تصلوا علیّ الصّلاه البتراء، فقالوا: یا رسول الله ما الصلاه البتراء[۱۵]»؛ از ایشان پرسیدند که «صلاه بَتراء» چه چیزی است؟ فرمودند: «صلاه بَتراء» این است که «آل» را از صلوات حذف کنید. چنین صلواتی کامل نیست و صلوات ناقص و اَبتر است. لذا صلوات بر آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مُکمّل و مُتمّم صلوات بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در ارتباط با صلوات هم در کتاب شریف «کافی» و هم در مجامع روایی ما، به تعداد فراوان روایت نقل شده است که در فضیلت و در آثار آن است و در کتابهای اهل سُنّت هم که در ذهن بنده نیست که در کدامیک از تفاسیر بود، ولی «سیوطی[۱۶]» در «الدر المنثور[۱۷]» هم حدود ۱۷ روایت در فضیلت بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان ایشان با «آل پیامبر» آورده است که صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باید با آل ایشان همراه باشد.
صلوات مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
ـ الحقّ و الانصاف جای دارد تا جایزهای به شما داده بشود. خیلی زیبا گفتید، خیلی خوب بود. برای ایشان یک صلوات عنایت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
اگر این را قَرین دو سه آیهی دیگر قرار بدهیم که یکی این آیهی کریمه است که میفرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ[۱۸]»؛ این یک آیه است. اگر این ذکر «اُذْکُرُونِی» که مشروط است و هرگاه شما من را ذکر کنید، من هم شما را یاد خواهم کرد. نکتهی دوّم این است که فرموده است: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ[۱۹]»؛ در تمام آیات خداوند را ذکر کنید. در کنار این آیهی کریمه، آیهی دیگری است که فرموده است: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۲۰]»؛ همین اقتضا میکند که «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» باشد؛ زیرا او همیشه موفّق است و خداوند متعال هم دائماً یُصلّی دارد و نتیجهی قطعی آن هم یُصلّی است. خیلی خوب بود. ماشاءالله. خیلی لطیف و بسیار گویا و خیلی سریع بود و بسیار زیبا بیان کردید. جزء مواردی بود که بسیار از آن لذّت بردم. الحمدالله.
ـ آقای سلطانی! نکتهی بسیار زیبایی بود. اگر چه فی ظلال همان تقارن است و خداوند خواسته است تا اینها تقارن پیدا نمایند؛ ولی شما زیباتر از ایشان توضیح دادید که «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ» و مؤمنون در یک ردیف قرار میگیرند. بسیار خوب بود.
ـ طیّب الله! همهی مطالبی را که بیان فرمودید، مُفید بودند؛ ولی در ارتباط با این تکامل، به محضر شریف شما عرض میشود که جای بحث زیاد بوده است و از قدیم هم مورد بحث بوده است. کسانی که به این جملات زیارت شریفهی جامعهی کبیره مُعتقد هستند که میفرماید: «بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ[۲۱]»؛ یا آن جملهای که فرموده است: «وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا[۲۲]»؛ صلوات بر آنها به ما بازمیگردد. خداوند مرحوم «علّامه مصباح» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان از صاحب «تفسیر المیزان» مرحوم علّامه آقای طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) نقل میکردند و میفرمودند: اگر صاحب یک باغ، باغی را به عمل آورده باشد و به باغبانی نیز مُزد میدهد تا از این باغ نگهداری نماید. وقتی وارد باغ میشود، باغبان میرود و از میوهها و یا گُلهای این باغ جمع میکند و با یک سلیقهای به صاحب باغ تقدیم میکند. صاحب باغ در اثر این اخلاصی که او به خرج داده است، جایزهی جدیدی به او میدهد. این باغبان هیچ چیزی بر صاحب باغ اضافه نکرده است، ولی این کار او زمینه شده است تا برای خودش درآمد جدیدی را کسب نماید. اگر «أَوَّلُ مَا خَلَقَ[۲۳]» همان آخر باشد، قاعدتاً به این صورت است که این صلواتها به خودمان بازمیگردد، ولی آن علمی که در شبهای جمعه بر ما اضافه میشود، مانند اضافهشدن علم خداوند متعال است. «لِیَعلَم الصّادقین وَ عَنکُمُ الکاذِبین» و امثال اینها علم فعلی است. هرچه موجودات بیشتر بشوند، مشخّص میشود که خداوند بیشتر میشود. برای برکات وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این صلوات جِلوههای جدید وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود.
صلوات مرحمت بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۶٫
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۰٫
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَنَاتِ عَمِّکَ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَ بَنَاتِ خَالِکَ وَ بَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَهَا خَالِصَهً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ ۗ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا».
[۴] سوره مبارکه فتح، آیه ۷٫
«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا».
[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۳٫
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا».
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰۳٫
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ۗ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۵۵ الی ۱۵۷٫
[۹] مصباح المتهجد،شیخ طوسی ص ۸۴۴ ؛ إقبالالأعمال ، سید ابن طاووس ص ۷۰۶ ؛ البلدالأمین ، ابراهیم بن على عاملى کفعمىص ۱۸۸ ؛ مفاتیح الجنان ، شیخ عباس قمی ، ص ۶۲ (دعای کمیل)؛
«یا رب یا رب یا رب یا إلهی و سیدی و مولای و مالک رقی یا من بیده ناصیتی یا علیم بفقری و مسکنتی یا خبیرا بفقری و فاقتی یا رب یا رب یا رب أسألک بحقک و قدسک و أعظم صفاتک و أسمائک أن تجعل أوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و أعمالی عندک مقبوله حتى تکون أعمالی و أورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا یا سیدی یا من علیه معولی یا من إلیه شکوت أحوالی یا رب یا رب قو على خدمتک جوارحی و اشدد على العزیمه جوانحی و هب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک حتى أسرح إلیک فی میادین السابقین و أسرع إلیک فی البارزین و أشتاق إلى قربک فی المشتاقین و أدنو منک دنو المخلصین و أخافک مخافه الموقنین و أجتمع فی جوارک مع المؤمنین اللهم و من أرادنی بسوء فأرده ومن کادنی فکده و اجعلنی من أحسن عبادک نصیبا عندک و أقربهم منزله منک و أخصهم زلفه لدیک فإنه لا ینال ذلک إلا بفضلک و جد لی بجودک و اعطف علی بمجدک و احفظنی برحمتک و اجعل لسانی بذکرک لهجا و قلبی بحبک متیما و من علی بحسن إجابتک و أقلنی عثرتی و اغفر زلتی فإنک قضیت على عبادک بعبادتک و أمرتهم بدعائک و ضمنت لهم الإجابه فإلیک یا رب نصبت وجهی و إلیک یا رب مددت یدی فبعزتک استجب لی دعائی و بلغنی منای و لا تقطع من و الإنس من أعدائی یا سریع الرضا اغفر لمن لا یملک إلا الدعاء فإنک فعال لما تشاء یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غنى ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء یا سابغ النعم یا دافع النقم یا نور المستوحشین فی الظلم یا عالما لا یعلم صل على محمد و آل محمد و افعل بی ما أنت أهله و صلى الله على رسوله و الأئمه المیامین من آله و سلم تسلیما کثیرا».
[۱۰] فی ضلال القرآن نوشته سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی است که در سال ۱۳۸۶ توسط حاکمان ستمگر مصر به شهادت رسید. وی در محیطی اصیل و اسلامی رشد کرد و پدرش مردی مومن و معتقد بود. در سال ۱۳۲۶ در روستای موشا در استان اسیوط متولد شد؛ سپس به قاهره رفت و تحصیلات عالیه خود را در آنجا گذرانید. او نویسنده مسلمان توانایی بود که کتابها و رسالههای فراوانی درباره مسائل اسلامی به هدف ایجاد یک نهضت دینی متناسب با پیشرفت تمدن نوشت. این تفسیر از بهترین تفاسیر ادبی – اجتماعی است که به هدف احیای نهضت اصیل اسلامی به رشته تحریر در آمد. از جمله اهداف او نیز، پر کردن شکاف عمیقی بود که بین مسلمانان عصر حاضر و قرآن به وجود آمده بود و شناساندن رسالت علمی – سیاسی قرآن و تبیین غیرت دینی و روحیه جهاد (آنگونه که مورد نظر قرآن است) همراه با تربیت اسلامی و قرآنی نسل کنونی مسلمانان و نیز نشان دادن آثار و نشانههای راهی است که مسلمانان باید آن را بپیمایند.
این تفسیر در میان تفسیرهای قرآن کریم دارای رویکردی سیاسی، اجتماعی، حرکتی و تربیتی است که مؤلف آن به مفسری مجدد با سیاق تفسیری نوینی شهرت دارد و یکی از پیشوایان و اندیشوران اصیل حرکت اسلامی معاصر است. بنابراین تکرار مکررات فراوانی که در سایر تفاسیر ملاحظه میگردد، در این تفسیر جایی ندارد و در بسیاری از موارد، عرضه دارنده مباحثی بکر و بدیع است. شخص مؤلف تمام تجربه قرآنیاش و نیز رهیافت تفسیریاش را در مقدمه «فی ظلال» چنین خلاصه میکند: در پرتو قرآن زیستم تا هستی را بسی فراختر از بسیاری از ظواهر مشهودش ببینم، بزرگتر در حقیقت و بزرگتر در تعدد جوانبش … در سایه قرآن بازیافتم که تصادف بیبصیرت را در عرصه هستی جایی نیست…
روش او در تفسیر؛ اولا بیان آیات مرتبط به هم در یک مجموعه منسجم و منظم و مشخص نمودن هدف کلی سوره و هدف آیات مطرح شده و تقسیم موضوعی آیات (تا هر مجموعه، از وحدت موضوعی و هدف معین برخوردار باشد) روش اصلی و نخستین اوست. سپس میکوشد تا آیات را با ذوق خالص ادبی تفسیر و اهداف کلی مورد نظر آیات را بدون پرداختن به جزئیات بیان کند. وی همچنین از نقل اسرائیلیات و روایات مجعول و ضعیف و آوردن مسائل مورد اختلاف و علوم قدیم و جدیدی که ارتباطی به فهم معانی آیات ندارد، خودداری میورزد و پرداختن به این مسائل را ظلم به قرآن میداند. از تفسیر «فی ظلال القرآن» استقبالی شایان شده است، چنانکه این استقبال آن را در رده پرتیراژترین کتابهای دنیا، خصوصا کشورهای اسلامی درآورده است. استاد حسن فرحات در اینباره میگوید: این همه، بدان سبب است که سید قطب فی ظلال را دو بار نوشت. باری با قلم عالم و دیگر بار به خون شهید! در سالهای اخیر دار الشروق در لبنان، بیروت چاپی منقح از این تفسیر را به بازار کتاب عرضه داشته است. خداوند از مؤلف شهید «فی ظلال القرآن» راضی و خشنود باد و به شیفتگان قرآن کریم و خدمت گزارانش در عصر بحران معنویت توفیق بندگی و نشر حقایق قرآن ارزانی دارد.
[۱۱] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».
[۱۲] محمد بن ادریس شافعی (۱۵۰-۲۰۴ق) معروف به امام شافعی سومین فقیه از فقهای چهارگانه اهلسنت است. مالک بن انس (دومین فقیه از فقهای چهارگانه اهل سنت) مهمترین استاد او و احمد بن حنبل (چهارمین فقیه از فقهای اهلسنت) مهمترین شاگرد او بودهاند. شافعی خلفای راشدین را به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) دانسته است. شافعی دوستدار اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) بود. او اشعار مختلفی در وصف و محبت آنان سروده و زمانی که بیان فضائل امام علی (علیه السلام) جرم حساب میشد، به بیان مناقب او پرداخته است. شافعی در زمان هارون الرشید توسط عدهای شیعه خوانده شد. فقه شافعی با وجود اصرار و تأکید بسیار بر حدیث، از روشهای عقلی نیز استفاده کرده است. فقه او در جهان اسلام طرفداران بسیاری دارد و به عنوان نزدیکترین فقه اهلسنت به شیعه معرفی شده است.
شافعی خلفای راشدین را به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) دانسته است. برخی محققان اهلسنت فتاوای شافعی علیه شیعیان را جمع کرده و معتقدند شافعی از مخالفان سرسخت شیعه بوده است در مقابل برخی محققان شیعه، نظرات و آراء شافعی که نشان از گرایشات او به شیعه است را جمع کردهاند. احمد پاکتچی از محققان معاصر، شافعی را از نزدیکترین عالمان اهلسنت به حلقههای شیعه دانسته است. شافعی جایگاه و منزلت بسیار والایی در نزد اهل سنت داشته و دارد. برخی بزرگان اهل سنت معتقدند پیامبر اسلام به آمدن شافعی اشاره کرده و شافعی را مصداق روایت پیامبر اسلام دانستهاند که فرمود: «خداوندا قریش را هدایت فرما، همانا عالمی از قریش خواهد آمد که علم او در همه زمین پخش خواهد شد».
[۱۳] الصواعق المحرقه : ۱۴۸ ، نور الأبصار : ۱۲۷ وفیه «الفخر» بدل «القدر». / ابراهیم سلیم، دیوان الامام الشافعی، قاهره، ص۱۲۱.
[۱۴] ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، فقیه و متکلم کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت. نام او نعمان بن ثابت و کنیهاش ابوحنیفه است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب دادهاند. ثابت بن النُعمان بن زُوطیٰ بن ماه مشهور به ابوحنیفه از فقهای چهارگانه اهل سنت است. گفته شده پدربزرگ او زوطیٰ به عنوان برده از کابل به کوفه آورده شد و یکی از افراد طایفه بنی تیم الله بن ثعلبه از قبیله ربیعه او را آزاد کرد. از این رو خاندان ابوحنیفه با این طایفه نسبت ولاء داشت. در برخی آمده است که ثابت پدر ابوحنیفه، غلام آزادشده مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. به روایت عثمان بن سعید دارمی از ابن اسباط، پدر ابوحنیفه تا مدتی پس از ولادت وی نصرانی بوده است.
از زندگی شخصی ابوحنیفه آگاهی چندانی در دست نیست. آوردهاند که او در کوفه به دنیا آمده، برای گذراندن معاش به تجارت خز (نوعی پارچه ابریشمی) میپرداخته و در اوایل جوانی با حماد عجرد، شاعر کوفه معاشرت داشته است. در برخی منابع اهل سنت به ارتباط روایی ابوحنیفه با امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) اشاره شده است؛ ذهبی و قرمانی به روایت او از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق اشاره کردهاند. ابوالحجاج مزی امام باقر (علیه السلام) را در شمار مشایخ او آورده است. برخی دیگر از عالمان اهلسنت مانند ابن حجر هیتمی، ابن صباغ مالکی و سلیمان قندوزی به روایت او از امام صادق (علیه السلام) تصریح کردهاند. شیخ طوسی نیز نام وی را در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) ذکر کرده است.
در آخرین روزهای زندگی ابوحنیفه، منصور عباسی او را به بغداد فراخواند و او را به زندان افکند. جعفری در کتاب تشیع در مسیر تاریخ علت زندانی شدن او را پشتیبانی از قیام نفس زکیه بر ضد منصور میداند. ابوحنیفه پس از چند روز در زندان درگذشت. پیکر ابوحنیفه، پس از آنکه حسن بن عُماره بجلی، محدث کوفی بر آن نماز گزارد، در مقبره خیزران بغداد مدفون گردید بر مدفن وی در ۴۵۹ق قبه (گنبد) و مدرسهای برپا گردید واکنون محلهای که مقبره درآن واقع است، به نام حی الأعظمیه خوانده میشود. به گفته خطیب بغدادی، تاریخنگار، درگذشت او در سال ۱۵۰ق بود. برخی نیز وفات او را سال ۱۵۱ق دانستهاند.
[۱۵] ابن حجر هیتمی مکی «الصواعق المحرقه» ص ۱۴۴٫
«لا تصلوا علیّ الصّلاه البتراء، فقالوا: یا رسول الله ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولوا: الّلهّم صلّ على محمد، و تمسکون، بل قولوا اللهم صلّ على محمد و آل محمد».
[۱۶] حافظ، ابوالفضل جلالالدّین عبدالرّحمن بن کمالالدّین ابیبکر بن محمّد سیوطی، معروف به ابن السیوطی شافعی مصری است. از عالمان اهل سنت و مؤلف آثار بسیار در حدیث و تاریخ و علوم دیگر است. در احاطه نسبت به علوم و فضایل، از نوابغ عصر خود به شمار میرفت و از علوم و فنون مختلف بهره داشت و پیرامون تالیفاتی از خود به جای گذاشت. میگویند تالیفات وی افزون بر پانصد جلد کتاب بوده که از رسالههای یک ورقی و دو ورقی تا کتابهای چند جلدی را شامل میشده است. او در تحریم منطق نیز کتابی نگاشته است. سیوطی مدّعی اجتهاد بود و در برخی از تالیفاتش خود را به عنوان نوآور قرن نهم معرّفی نموده است، و همین ادّعا سبب گردیده که گرفتاریهای فراوانی برای او پدید آید. وی سحرگاه شب جمعه ۱۹ جمادیالاوّل سال ۹۱۱ هـ درگذشت و در ((حوش قوصون)) بیرون ((باب القرافه)) مصر به خاک سپرده شد.
[۱۷] تفسیر درالمنثور تألیف جلالالدین ابوالفضل عبدالرحمان بن ابیبکر بن محمد سیوطی (متوفای ۹۱۱) از مفسرین اهل سنت میباشد. وی نخست بر اساس نقل روایات از سلف و با اسانید متصل، تفسیری به نام ترجمان القرآن نوشت؛ سپس به اختصار و نیز حذف اسانید آن پرداخت و تنها به ذکر صاحب کتاب مرجع اکتفا نمود. تفسیر الدر المنثور نتیجه همین کار است و نامی است کاملا متناسب؛ زیرا روایات منقول در ذیل هر آیه، بدون نظم و دستهبندی و اظهار نظر یا جرح و تعدیل است و مانند گوهرهایی از هم پاشیده، در این تفسیر پخش گردیده است؛ و همان وصفی که سعدالدین تفتازانی درباره کتابهای شیخ عبدالقاهر جرجانی کرده است: کانها عقد قد انفصم فتناثرت لئالیه (همانند گردنبندی از گوهر که از هم بگسلد و دانههای آن پراکنده شود) درباره این تفسیر نیز صادق است. این تفسیر، انباشته از آثار قدماست و برای مراجعهکنندگان، منبع سرشاری به شمار میآید. سیوطی این تفسیر را در دو موضع معرفی کرده، یکی در مقدمه «الدر المنثور» و دیگری در پایان کتاب اتقان. در کتاب اتقان میگوید: کتاب مستندی گردآوری کردم که در آن روایات تفسیری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را آوردهام، این روایات حدود ده هزار و اندی میشود. در میان آنها حدیث مرفوع و موقوف وجود دارد. به حمدالله این تفسیر در چهار جلد به پایان رسیده و آن را به «ترجمان القرآن» نامگذاری کردم.
یادآوری این نکته سودمند است که تفسیر «الدر المنثور» علی رغم شهرت فراوانی که دارد از منابع معتبر و قدیمی تفسیر ماثور به شمار نمیآید زیرا تفسیر طبری به لحاظ قدمت و جامعیت مقدم بر تفسیر سیوطی است. شاید شهرت تفسیر سیوطی بدین خاطر است که تفسیر وی از منابع و مآخذی است که در دسترس همگان به ویژه تفسیر پژوهان بوده و مراجعه به آن بسیار آسان است. نکته دیگر اینکه تفسیر سیوطی یک تفسیر اختصاصی روایی است که تفسیر پژوهان به راحتی به احادیث مراجعه میکنند ولی تفسیر طبری یک تفسیر روایی جامعی است که به شیوه اجتهادی تدوین شده و دسترسی به روایات آن مستلزم صرف وقت بیشتری است از اینرو تفسیر طبری کمتر مورد توجه قرار گرفته ولی تفسیر سیوطی جزو منابع تفسیر ماثور به حساب آمده است. سوم اینکه شهرت شخص سیوطی و خوش ذوقی ایشان در تالیف آثار و جامعیت علمی وی نیز در شهرت تفسیر «الدر المنثور» نقش بسزایی داشته است. این نوشتار ترجمه و تلخیص جزوه «الامام السیوطی» محمد علی قطب است.
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ».
[۱۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱٫
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».
[۲۰] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫
«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».
[۲۱] مفاتیح الجنان، زیارت شریفهی جامعهی کبیره.
[۲۲] همان.
[۲۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۴، صفحه ۱۷۰.
«وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ثُمَّ خَلَقَ اَلْعَرْشَ وَ اَللَّوْحَ وَ اَلشَّمْسَ وَ ضَوْءَ اَلنَّهَارِ وَ نُورَ اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْعَقْلَ وَ اَلْمَعْرِفَهَ اَلْخَبَرَ».
پاسخ دهید