حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۱۵ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
خائن در ابتدا به خودش ضرر خواهد رساند
آیات کریمهی سورهی مبارکهی نساء آهنگ خاصّی دارد؛ خصوصاً این آیهای که مورد بحث بود و همهی آن مطالب مقدّمهی این آیه بود که میفرماید: «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا[۲]»؛ مباحثی که در حوصلهی جلسه بود، به محضر شریف شما تقدیم شد و در این جلسه هم بنده خودم را آماده کردهام که از محضر شریف شما قرآنیان پاکدل استفاده کنم. ولی دیدم مرحوم «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) در ذیل این بحث نسبت به یک نکتهای تکیه دارند و توضیح دادند و بنده قصد داشتم برداشت خود را تقدیم کنم که در آن نقصانی وجود داشت، شما تکمیل بفرمایید. مرحوم «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) در این آیهی کریمه به نکاتی توجّه فرمودهاند که عمدهی آن این است: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا»؛ اوّلاً از این آیه استفاده میشود که برنامههای آن خائنین دربارهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب نداد و اینکه وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت تأثیر آنها قرار نگرفتند و از خَصیم و خائن دفاع نکردند و این موضوع مربوط به خودشان نیست، بلکه مربوط به «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ» است. همانگونه که مصونیت حضرت یوسف (علیه السلام) متعلّق به خودشان نبود که پروردگار حکیم در قرآن کریم فرموده است: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۳]»؛ اصلاً اجازه ندادیم که این اتّفاق رُخ بدهد. ظاهر این آیه نیز به این صورت است که گویا اینها اصلاً نتوانستند چنین توطئهای را به کار ببرند. در ظاهر اینگونه است. «لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ»؛ اگر فضل الهی و رحمت خداوند متعال نبود، اینها که چنین توطئهای را تدارک دیده بودند و اهتمام میکردند که تو را تحت تأثیر این نمایشهای خودشان قرار بدهند؛ ولی ظاهر آیه این است که این هَمّ برایشان پیش نیامد؛ «لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ».
نکتهی دوّم این است که اینها میخواستند تو را اِضلال کنند، ولی خودشان را اِضلال کردند. اینها علاوه بر این خیانت و دزدی و مسائل دیگر، کسی که جَوسازی میکند، به طرف ضربه نمیزند و ضرر اوّل به خودشان میرسد و اینها هم ضرر خواهند کرد؛ «وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ». مانند همان آیهی کریمهی سورهی مبارکهی بقره است که فرموده است: «یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۴]»؛ در اینجا نیز میخواستند برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صحنهسازی کنند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اِضلال کنند؛ ولی خود این موضوع گُمراهی آنها بود و فوقِ آن گُمراهی بود که گمان میکردند می توانند برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین صحنهسازی ایجاد نمایند. پس نکتهی اوّل این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مصون و محفوظ بودند و این مصونیّت برای خودشان نبود و به دلیل فضل الهی بود. نکتهی دوّم این است که کسانی که قصد داشته باشند به مقدّسات آسیبی وارد نمایند، با ظاهرسازیهای خود نمیتوانند آسیبی به مقدّسات وارد نمایند؛ بلکه خودشان در این وادی بیشتر گُم خواهند شد و اینها مصداقاً اینگونه بودند.
هیچ آسیبی در مسیر نبوّت و هدایت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را تهدید نخواهد کرد
نکتهی سوّم این است که خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ»؛ در هیچ مسألهای که از شئون نبوّت و هدایت است، اینها به هیچ عنوان نمیتوانند هیچگونه آسیبی را به شما وارد کنند. این ضرر جانی و ضرر مالی ممکن است پیش بیاید. پیشانی وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در «جنگ اُحُد[۵]» آسیب دید، دندانهای مبارک ایشان شکست و دهان مبارک رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پُر از خون شد؛ آسیبهایی از این دست بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد میشود، ولی آنچه که مربوط به شئون هدایت مردم است، آنچه که مربوط به قُربِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، یعنی مقام نورانیّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در این جهت حقتعالی فرموده است: «وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ»؛ به هیچ عنوان و به هیچ وجه امکان اینکه اینها بتوانند ضرری بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد نمایند، وجود ندارد. اگر این کاری که در شأن نزول نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با صحنهسازی وسائط دست رَدّ بر سینهی ذیحقّی زده باشند، این ضرر خواهد بود. نه اینها در آنچه که به هدایت مردم مربوط است و آنچه به نورانیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به هیچ وَجه، زیرا عبارت «مِنْ شَیْءٍ» بسیار گویاست، به هیچ وَجه امکان برانگیختن غُباری در فضای نبوّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسالت ایشان و قلب نورانی این شخصیّت عظیم را ندارند و به هیچ وَجه نتوانستند زیان و آسیبی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد کنند.
در پایان سورهی مبارکه برای توجیه اینکه اینها نتوانستند همّتی در توطئهیشان نسبت به تو داشته باشند، یا اِضلال کنند و یا ضرری وارد کنند، برای اینکه تو انسان عادی نیستی و ما سه نور در اختیار تو قرار دادیم؛ یکی این است که فرموده است: «أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ»؛ علم تو مکتبی نیست، حوزوی نیست، علم کتابی و مفهومی نیست؛ بلکه خداوند متعال با اِنزال کتاب آیه نازل کرده است و مطلب را برای تو روشن کرده است. این رادارِ الهی در نزول کتاب برای تو مانع اینگونه آسیبها خواهد بود؛ «أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ». علاوه بر اینکه خداوند متعال کتاب را برای تو اِنزال فرموده است، حکمت را نیز بر تو نازل کرده است. حال در مورد کتاب که جای بحث است، ولی خداوند متعال هر آنچه را که مربوط به بُعدِ علمی بود، هم علم تو علمی بود که خداوند متعال انزال فرمود و اینگونه نبود که به صورت تدریجی باشد و شما کلمه به کلمه و صفحه به صفحه چیزی بخوانید؛ بلکه انزال دَفعی بود. «أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ»؛ خداوند متعال کتاب را بر تو انزال کرد. علاوه بر کتاب، حکمت را بر تو انزال کرد که هر دو علم هستند. هم وحی الهی در محدودهی کتاب بود و هم وحی الهی در محدودهی حکمت بود. هم وِعاء قلب شریف تو کتاب را اخذ کرد و هم حکمت را دریافت کرد. هم ظرف کتاب شد و هم ظرف حکمت مُنزَل قرار گرفت.
علم و حکمت وَحیانی که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عنایت شده است
ولی از اینها بالاتر بود؛ «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»؛ این احتمال وجود دارد که عبارت «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» تفسیری برای این دو مسأله باشد که علم تو، علمِ وحیانی است و حکمت تو نیز، حکمت اکتسابی نیست. آنچه را که حُکماء با ریاضت و طهارتشان به دست میآوردند و خداوند متعال به آنها حکمت عنایت میکند، از آن باب نیست. اینگونه نیست که چون تقوا را رعایت کردهای، به تو عنایت کردهایم؛ «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا[۶]»؛ این برای عموم است و خداوند متعال نسبت به همه این وعده را داده است که اگر پاک زندگی کنند و از جبههی طهارت خارج نشوند، خداوند متعال به آنها فُرقان میدهد که نوعی علم است، نوعی نور است و نوعی تشخیص است. زیرا آنها درست زندگی میکنند و در انتخابهای خود گرفتار اشتباه و خطا نمیشوند و با وجود فُرقان به طور صحیح زندگی خواهند کرد. خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: کتاب و حکمتی که ما به تو عنایت کردیم، از باب حکمتی نیست که به اهل طهارت و اهل ریاضت داده میشود. آنها را نیز خداوند عنایت مینماید، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا»، آن هم خدادادی است. ولی در اینجا از نوع وحی است و وَحیانی است. خداوند متعال هم کتاب و هم حکمت را به تو اِنزال کرد. «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»؛ هیچ مُرتاضی نمیتواند با ریاضت خودش پیامبر بشود. نه میتواند نبی بشود و نه توانایی این را پیدا میکند که رسول بشود. آن علمی که لازمهی رسالت و نبوّت است، علمی است که «مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» باشد. هیچکسی بنا نیست که با زحمات خودش، با دورههای ریاضتی، با دورههای مُراقبتی، با خواندن کتابها، با گشتن به دنبال علوم اعداد، علم جَفر و امثال این موارد، نه علوم رایج و نه علوم غریبه و نه ریاضتهای حقّ و نه ریاضتهای باطل هیچکدام روزنهای به این راه باز نخواهد کرد. این چیزی که به تو دادهایم، برای دیگران راهی در آن وجود نخواهد داشت. راه برای تو نیز بسته بود و این موهبت خاصی از جانب پروردگار متعال است که به تو داده شده است. مرحوم علّامه طباطبائی (رحمت الله علیه) میفرمایند که این چیز دیگری است. انزال کتاب و انزال حکمت یک مسأله است و «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» مسألهی دیگری است. ایشان میفرمایند: فضائل انسانی همگی تجانُسی با علم دارند. انسان شجاع اینگونه نیست که شُجاعت در وجودش باشد و انسان علم حضوری به وجود خودش و آثار وجودیاش داشته باشد. لذا عفّت، عدالت، شجاعت، حکمت و اینهایی که اُمّهاتِ فضائل انسانی است و مرحوم «نراقی» (رحمت الله علیه) نیز همه چیز را بر روی همین چهار پایه ترسیم فرموده است، شجاعت علم نامیده نمیشود؛ ولی مرحوم علّامه طباطبائی (رحمت الله علیه) میفرمایند که از سِنخهی علم است. حکمت، عفّت و همهی اینها مسانِخ علم هستند و خداوند متعال یک نوع شعوری در وجود اینها قرار داده است و اینکه خودش را مییابد، این شجاعت هم صفت وجودی اوست. سَخاوت نیز به همین صورت است و سایر فضائل نیز همینگونه هستند و این از نوع علم و شعوری است که خداوند متعال به برخی عنایت فرموده است. اما «الجواد قد یکبو». این حیوان تُندرو گاهی هم نمیتواند تُند برود. در زندگی تمام افراد صالح خطایی واقع میشود؛ حال اگر خطای عملی واقع نشود، خطای علمی برای همه عملی بوده است و ممکن خواهد بود. ما مهمتر از «سیّد بحرالعلوم[۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) نداریم. میگویند که کسی امتیازات اخلاقی و عملی سیّد بحرالعلوم (رحمت الله علیه) را میدیده است و آنچنان شیدای ایشان شده بود که معتقد بود امام زمان (ارواحنا فداه) خود ایشان هستند. بالاخره مدّتی بر روی این اعتقاد بود تا روزی سیّد بحرالعلوم (رضوان الله تعالی علیه) در بین رکعات نماز دچار شَک شد. میگوید که من در آنجا متوجّه شدم که ایشان امام نیستند و اگر امام بودند، در نمازشان شَک پیش نمیآمد.
میگویند «ابن سینا» خودش «بَهمنیار» را انتخاب کرده بود. یعنی این مرد جزء یافتهها و اکتشافات ابن سینا بود که تصادفاً آن کاری را که در بردن آتش از کورهی آتش برای محل دیگری انجام میداد و دید که خاکستر ریخته است و آتش را روی آن قرار داد و به آنجا برد. از همانجا روی این موضوع کار کرد و او شاگرد اوّل مکتب سینائی شد. او معتقد بود که ابن سینا پیامبر است و هرچه ردّ میکرد، قبول نمیکرد؛ زیرا دارای نُبوغ فوقالعادهای بود و کارهای عجیبی داشت. مشهور است و همهی شما شنیدهاید؛ ولی از باب تذکّر است که انسان به خودش بیاید و بفهمد که «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ[۸]» است و یک چیزهایی اکتسابی نیست. سپس در یک شب که سرمای سخت زمستان وجود داشت و برف شدیدی آمده بود و یخبندان شده بود، یک مأموریتی به او داد و گفت که فُلانچیز را از فُلانجا بیاور. بهمنیار عذر آورد و برای مرتبهی دوّم و سوّم این ماجرا تکرار شد و گفت که در این یخبندان نمیشود که انسان برود و آن کار را انجام بدهد. در حین این گفتگو، یک مرتبه صدای مؤذن از بالای مأذنه بلند شد و گفت: ببین که چند قرن گذشته است و او در جال حاضر نیست که به او بگوید این کار را انجام بدهد؛ ولی نفوذِ او در حدّی است که پس از این چند قرن و در میان برف و یخبندان، به بالای بام رفت و اذان گفت؛ ولی من شاگردی نزدیکتر از تو نداشتم و به اندازهای در تو نفوذ نداشتم که حرارتی به تو بدهد که در این یخبندان نیز بروی و به آن مسیر برسی.
حکمت عملی و حکمت نظری در بیان مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه)
مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در مورد این عبارت «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» میفرمایند: این فضائل اکتسابی، ولو اگر این فضائل در وجود اشخاصی نهادینه شده باشد، ولی گاهی شرایطی به وجود میآید که با داشتن چنین مَلکهای، خلاف مَلکهی خودش عمل مینماید. ولو سیّد بحرالعلوم (رضوان الله تعالی علیه) باشد، ولو «شیخ مفید[۹]» (رضوان الله تعالی علیه) باشد، ولو هرکسی در هر درجهای از پاکی باشد، با داشتن همهی مَلکات عالیهی انسانی، پیش میآید که تحت شرایطی خلاف آنچه در وجودش است، از او بروز پیدا مینماید. اما این علم، یک علمی است که به انسان مصونیت میدهد و مورد ذُحول قرار نمیگیرد و همیشه بر همهی قُوای شَهویه و غَضبیه غالب است. یک حضور و یک علم است. سپس به این آیه نیز تأیید مینمایند که خداوند متعال در سورهی مبارکهی شوری فرموده است: «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ وَ لَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا[۱۰]»؛ در مورد روح در روایات نیز داریم که خداوند متعال برای پیامبران و امامان (سلام الله علیهم اجمعین) یک روحی مازاد بر روحی که نوع بَشر دارد، به آنها عنایت فرموده است. حال منظور از این عبارت «رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا» همان روحالقُدُس است که خداوند متعال در وجود اینها قرار میدهد؟ هر چیزی که باشد، خداوند متعال فرموده است: «رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا». این روح از عالَم خَلق نیست و روحی است که از عالَم امر است و خداوند در وجود اینها قرار داده است؛ اما خاصیّت آن چه چیزی است؟ «وَ لَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا» که با این نور هدایت مینماید. مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) بر این باور هستند که عصمت وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از سِنخِ علم است و علمی است که خداوند متعال از آن به روح یاد فرموده است و همیشه نورانیّت در وجودشان هست و هیچ امری نمیتواند برای اینها حجاب بشود و این نور آن کاشفیّت خودش را از دست بدهد. حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) که شاگرد مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هستند، این موضع را در همان منظومهی فکری خودشان آوردهاند که آن را خیلی هم تکرار میکنند. حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) از روزی که ما خدمت ایشان رسیدیم تا به امروز همیشه این نکته را تکرار میکنند و کسانی که با گفتههای ایشان آشنایی هستند، ایشان میگویند که حُکما حکمت را به دو بخش تقسیم مینمایند؛ یکی حکمت نظری و دیگری حکمت عملی است. حکمت نظری مزاحمینی دارد. گاهی وَهم و خیال با عقل هماهنگی پیدا نمیکنند، سازگاری پیدا نمیکنند؛ از این جهت کسانی که دارای حکمت نظری هستند، در چینش ادله گرفتاریهایی برایشان رُخ میدهد و نتیجه اشتباه به دست میآید. در مورد حکمت عملی نیز که دیگران آن را حکمت عملی میگویند، ـ بنده برای اوّلین بار آن را از حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) شنیدم و از شخص دیگری نشنیده بودم ـ ایشان میفرمایند که حکمت علمی نیز علم است و عمل نیست. حکمت عملی به معنای اخلاق است و آن هم یک دستورالعمل است و دستورالعمل نیز علم است. حکمت عملی که برداشت ایشان است، این است که میفرمایند همانگونه که مسألهی علم خود منشأ دارد، عمل نیز عَزم و اراده است. کسی که دارای حکمت عملی است که ایشان گاهی مثال هم میزنند و میفرمایند اگر پای کسی فَلج شده باشد و نتواند فرار کند، ولی چشم او سالم باشد، این شخص مار را میبیند که در حال آمدن است، عقرب را میبیند که در حال آمدن است، حیوان دَرنده را میبیند که در حال آمدن است، ولی نمیتواند فرار کند. کسانی که حکمت عملی به معنای اینکه تربیت الهی نشدهاند، فکرشان درست کار میکند؛ آیات، روایات و حکمت را به خوبی متوجّه میشوند، میدانند که فُلان چیز مُضرّ است و فُلان چیز مفید است، ولی از نظر عملی مشکل دارد. این آیات کریمهی سورهی مبارکهی «یس» و آیات دیگر قرآن کریم نیز همین مطلب را میرسانند. «وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ[۱۱]»؛ این اعمال انسان یک صُوَر برزخی دارد و انسان را محبوس مینماید. انسان میفهمد، ولی بسته است و دست و پایش قفل شده است و نمیتواند برود. هم بر دل قفل زدهاند و هم حجابی بر روی چشم قرار گرفته است. لذا عالِم دینی، علیرغم علمی که دارد، گرفتار ریاستطلبی، دنیاطلبی و بدبختی میشود. ایشان تفاوت قائل هستند بین حکمت عملی که حُکمای قبل آن را حکمت عملی میگفتند که به این معنا بود که راه را نشان میدادند، یعنی دستورالعمل میدادند، یعین نسخه میپیچیدند؛ حکمت به معنای علم است و اراده غیر از علم است. عَزم چیز دیگری است. خداوند متعال در جایی که حضرت آدم (علیه السلام) کَم آورده است، میفرماید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۱۲]»؛ لذا حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) در توضیح فرمایش مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) که عصمت از سِنخ علم است، میگویند این علم اعم از علم ذهنی است؛ بلکه نوعی نور است که در عمل هم انسان تحتِ قیمومیّت و ولایت پروردگار متعال قرار دارد. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۳]». در مورد این نکته حیف بود که برداشت خودم را خدمت شما عرض نکنم و تکمیل آن را از دوستان استفاده خواهیم کرد. از ابتدا تا این آیه در خدمت شما هستیم.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳٫
[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۹٫
[۵] غزوه احد از غزوههای مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود. نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب و مُثلهشدن وی، جراحت بر صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکستن دندان وی. در سال سوم هجری، یک سال پس از شکست سختی که مسلمانان در جنگ بدر بر مشرکان وارد کردند، قریش به فرماندهی ابوسفیان به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. ابوسفیان برای این جنگ، کسانی همچون عمرو بن عاص و ابن زبعری و ابوعزّهرا به جلب همکاری دیگر قبایل برانگیخت. او در این جنگ با لشکری حدود سه هزار نفر، به سمت مدینه حرکت کرد. بنا بر گزارش واقدی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در قبا ـ جایی در نزدیکی مدینه ـ بود که به وسیله نامهی پنهانی عمویش عباس بن عبدالمطلب از خروج مشرکان برای نبرد آگاه شد، اما در روایات دیگر به این نامه اشارهای نشده است.
[۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۹٫
[۷] سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۱۵۵-۱۲۱۲ق) از مراجع تقلید و عهدهدار ریاست عامه شیعیان در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری بود. بحرالعلوم در علوم مختلفی چون فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر و رجال تبحر داشت. او از شاگردان وحید بهبهانی و میرزا محمدمهدی خراسانی است. خراسانی او را به سبب مقام شامخ علمیاش، بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند. سید محمدمهدی بحرالعلوم در ۲۴ رجب سال ۱۲۱۲ق در ۵۷ سالگی درگذشت و در کنار قبر شیخ طوسی در مسجد شیخ طوسی در نجف به خاک سپرده شد.
[۸] سوره مبارکه جمعه، آیه ۴٫
[۹] محمد بن محمد بن نُعمان مشهور به شیخ مُفید(۳۳۶ق یا ۳۳۸ق ـ ۴۱۳ق) متکلم و فقیه امامیه در قرنهای چهارم و پنجم قمری بود. درباره شیخ مفید گفته شده او با تدوین علم اصول فقه، روشی جدید در اجتهاد فقهی ارائه داد که راه میانهای بود در برابر دو روش عقلگرایی افراطی و اکتفاکردن به روایات بدون توجه به عقل. شیخ صدوق، ابن جنید اسکافی و ابن قولویه مشهورترین استادان شیخ مفید بودند. شیخ طوسی، سید مرتضی، سید رضی و نَجاشی نزد او درس خواندهاند. المُقنِعَه در علم فقه، اوائل المقالات در دانش کلام و الاِرشاد در شرححال امامان شیعه معروفترین آثار شیخ مفید است.
[۱۰] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۲٫
[۱۱] سوره مبارکه یس، آیه ۹٫
[۱۲] سوره مبارکه طه، آیه ۱۱۵٫
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫
پاسخ دهید