حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- قرآن کریم؛ کتابی که در مقام انزال مطرح شده است
- خداوند قرآن را کتاب قضاوت و عدل قرار داده است
- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرجع رفع خصومت و منازعات بین بَشر هستند
- مقام شهودی که پروردگار حکیم به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنایت کردهاند
- دستور خداوند متعال به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای رعایت انصاف
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
قرآن کریم؛ کتابی که در مقام انزال مطرح شده است
«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا[۲]»؛ این آیهی کریمه وجود نازنین پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان مخاطب قرار داده است و رموز و دستورالعملهایی را به ایشان القاء فرموده است و مطالبه مینماید. اوّلین مسأله این است که خداوند متعال برای قرآن کریم در همهجا با عظمت و کرامت یاد مینماید و معمولاً در ارتباط با قرآن کریم، به یاد ندارم که در جایی ضمیر متکلّم وحده به کار برده باشد. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ[۳]» ، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۴]»؛ در اینجا هم که فرموده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ». در هرجایی ضمیر متکلّم معالغیر به کار میرود، یکی از پیامهای آن عظمت آن مُنزَل یا آن کاری است که خداوند متعال انجام داده است. وقتی خداوند متعال موضوعی را با «إِنَّا» مطرح مینمایند، خیلی مهم است. خداوند عزّ و جل در این آیه برای تعظیم و تکریم و تجلیل قرآن کریم فرموده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا»، ما نازل کردیم. پس مبدأ نزول قرآن کریم که کتاب لوح انسان کامل است را فرمودند که از جانب ماست. خداوند متعال مبدأ را در عظمتش، در عُلُوَّش و در جَلالتش مطرح فرموده است؛ حال ظرف چه چیزی است و مقصد کجاست؟ «إِلَیْکَ». این کتاب با این عظمتی که دارد که خداوند متعال با همهی اسماء و صفاتش متکفّل نزول آن است، چه کسی است که این کتاب بزرگ را پذیرا باشد و مفتخر باشد که او منتهیالیه و مقصد باشد؟ «إِلَیْکَ». در اینجا هم نام و صفتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح نشده است. گاهی «یا ایّهاالرسول» ، «یا ایّهاالنّبی» و صفات دیگر مطرح شدهاند؛ ولی در اینجا اینگونه نیست و در اینجا خصوصیّتی مطرح شده است که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) همانگونه که در مورد خودش اسمی به کار نبرده است و نفرموده است: «انّ العلیم انزل الیک» یا «انّ الحکیم انزل الیک» یا «انّ المجید انزل الیک»، بلکه فرموده است: «إِنَّا»؛ خداوند متعال هیچ اسم و صفتی را مطرح نفرموده است؛ بلکه ذات خودش را در این قضیّه برای مخاطبش متجلّی مینماید که «أَنْزَلْنَا» ما نازل کردیم. همانگونه که ذهن نورانیتان آشناست، بزرگان بین انزال و تنزیل میگویند که در تنزیل معمولاً نزول نجومی مورد توجّه قرار میدهد، ولی در مورد انزال نزول دفعی است. جایگاه بساطت و تجرّد قرآن کریم است. «إِنَّا أَنْزَلْنَا» ما انزال کردیم، «إِلَیْکَ»؛ نفرموده است «الی الرّسول» یا «الی النّبی» یا «الی الاحمد» یا «الی محمّد»؛ بلکه فرموده است: «إِلَیْکَ». ذات رُبوبی، ذات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد توجّه و عنایت قرار داده است و آن تُحفه و هدیهای که برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام ذات و در مقام قُرب مطرح شده است، کتابی است که آن را در مقام تنزیل مطرح نکردیم و در مقام انزال است. «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ[۵]»، یا اینکه فرموده است: «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ[۶]». این مسألهی انزال در مقام «أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ» و یا در مقام «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» است. بنابراین این انزال تجلّی اعظمی است که در مرآت اعظم است و هر دو تجلّی هستند، هر دو هم مقام عندیّت دارند، هر دو در مقام بساطت هستند. «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ». در این آیهی کریمه «الْکِتَابَ» مطرح شده است، «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ»؛ حروف «الف و لام» که استفاده شده است، میتواند «الف و لام» عهد باشد که «الْکِتَابَ» برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آشناست و میداند که منظور کدام کتاب است. همان کتاب لَدُنّی است، همان کتاب بَسیط است، «إِلَیْکَ الْکِتَابَ». بنابراین تناسبی بین ذات رُبوبی و ذات نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد و این پیام و تُحفهای که بین ذات و ذات است، در عظمت با مخاطب و با منتهیالیه تناسب دارد.
خداوند قرآن را کتاب قضاوت و عدل قرار داده است
«لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»؛ حکمت این فعل الهی و فلسفهی انزال کتاب بر رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر ذات بینشان که در آن مرحله نشانی از آن وجود ندارد، این است که بین مردم حُکم نماید. بنابراین قضاء، حکم و تجلّی عدل حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) مورد نظر بوده است که بَشریک پناهی پیدا نماید و هنگامی که در آتش اختلاف در معرض نابودی قرار میگیرد، یک چشمهای و یک حقیقت آتشنشانی وجود داشته باشد، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ». این موضوع طبق بیان حضرت «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر ایشان باد، شبیه آیهی ۲۱۳ سورهی مبارکهی بقره است که فرموده است: «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ[۷]»؛ مرحوم علّامه طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) در مورد آن آیه میفرمایند: قبل از آنکه از جانب خداوند قانونی برای بَشر نازل بشود و پیامبری رسالت را برای اینها اعلان نماید، اختلافاتی در میان اینها فرض داشت و منشأ این اختلافات جهالت اینها بود. چون هیچکسی حدّ و مرز حقّ خودش را نمیشناخت. قهراً تنازع است و تخاصم پیش میآمد. این عالَم محدود است و خواستهها، خواستههای بدون مرزی است و بین آنها اصطکاک به وجود میآمد. خداوند متعال پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) را مُبشّرین و مُنذرین قرار داد تا در این اختلافی که منشأ آن جهالت است، اینها رفع اختلاف نمایند. از فلسفهی بعثت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ارسال رُسُل، رفع منازعات و رفع مخاصمات بوده است. بعد از انزال کُتب و ارسال رُسُل، بعثت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) باز دچار اختلافاتی شد، ولی دیگر منشأ آن جهل نبود و منشأ آن بَغی بود و اینها مانند اشرار قانون را نپذیرفتند. این خباثت و شرارتشان اقتضاء میکند که اینگونه باشند؛ ولی اتمام حجّت بود. هم قانونی که حقوق و حدود را مشخّص کند و هم میزانی که در صورت اختلاف بتوانند با آن رفع اختلاف نمایند و برایشان داوری بشود، خداوند متعال برای رفع این مشکل همهی مقدّمات را فراهم کرد. ولی عدّهای باقی بودند و اینها «عُدْوَانًا وَ ظُلْمًا[۸]» ، «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ * یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ[۹]»؛ انکارشان بر اساس علم نیست، بلکه بر اساس شهوت است. در اینجا هم اختلافشان بر اساس منطق نیست و با وجود اینکه حقّ را میدانند و برای آن مرجعی هم برای تببین حقّ و رفع نزاع دارند، ولی اختلاف پیدا میکنند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرجع رفع خصومت و منازعات بین بَشر هستند
این آیهی کریمه هم شبیه آن است. تفاوتش در این است که در آنجا تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) گفته شده بود، ولی اینجا اختصاص به حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که ما «الْکِتَابَ» را به تو انزال کردیم تا تو حاکم و قاضی باشی. بنابراین بر اساس مفاد این آیهی کریه، بَشر مکلّف است تا در اختلافش بدون واسطه و یا با واسطه به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه نماید. مرجع رفع خصومت و رفع منازعات، شخص پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند؛ «لِتَحْکُمَ». حال می خواهد به صورت شخصی باشد و یا بر اساس ادلّه «یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ[۱۰]» باشد که خلفای ایشان هستند و در زمان غیبت نیز مشخّص شده است. ولی تا زمانی که آن انتصاب محرز نباشد، کسی حقّ حکومت و قضاوت ندارد. ما تو را به تجهیزاتی که قرآن کریم است، مجهّز کردیم و با داشتن قرآن کریم که کلیّات قانون زندگی بَشر در این کتاب به تو داده شده است، حقّ را «علی ما هو علیه» در اختیار تو قرار دادیم و کلیّات، قانون، حدود و حقوق در اختیار توست. تو حقّ حکومت داری، «لِتَحْکُمَ». تو را صاحب کتاب قرار دادیم تا حاکم باشی و بر اساس قانون حکم کنی.
سپس فرموده است: «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»؛ این جای خوشحالی و مُباهات و جای تأمّل و دقّت دارد. قبل از مرحوم علّامه طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) بزرگان دیگری که در تفسیر کار کردهاند، «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» را به معنای «بِمَا عَلَّمَکَ اللَّهُ» دانستهاند. خداوند متعال قانون را به تو تعلیم داده است و آن را به تو نشان داده است و بر اساس قوانینی که مورد آموزش قرار گرفتهای، حال میتوانی حکم کنی و قرآن کریم کُلّیات تمام قواعد قضائی را در اختیار تو قرار داده است. بنابراین دست تو خالی نیست. تو عالِم هستی و بر اساس علمی که در اختیار تو قرار گفته است، أَرَاکَ به معنای عَلَّمَکَ است و این مفاهیم و این قوانین را ارائه کردیم و بر این اساس تو میتوانی حاکم باشی. ولی مرحوم علّامه طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) که دارای ابتکارات فراوانی هستند، بر اساس رُتبهای که خداوند متعال به خودشان و به استادشان آیت الحقّ مرحوم «میرزا علی آقای قاضی[۱۱]» (رحمت الله علیه) عنایت کرده است که اینها خودشان اهل شهود بودهاند. «شهیدان را شهیدان میشناسند[۱۲]». چون خودشان آشنا بودند و از پَسِ پرده خبر داشتند، از این جهت بدون مَجاز این آیات را میتوان گفت که بِما أَرَاکَ به معنای بِما عَلَّمَکَ است. با این کار در آن دست بُردهایم و حمل بر مَجاز کردهایم. معنای أَرَاکَ، عَلَّمَکَ نمیباشد. یا اخذ با لازم کردیم و باید برای این موضوع فکری کرد. ما بر اساس برداشت مرحوم علّامه طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) و شاگرد برجستهی ایشان، حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) و بزرگان دیگری که از ایشان آموختهاند، أَرَاکَ به همان معنای أَرَاکَ است. «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»؛ یعنی آنچه که خداوند متعال به تو ارائه کرده است و به این معناست که تو اهل شُهود هستی. این کُلّیاتی را که خداوند متعال در اختیار تو قرار داده است، دیگران ارجاع فروع به اصول را با اجتهاد انجام میدهند، یا تطبیق کُلّی بر جزئی و تطبیق قانون بر موضوع را بر اساس اجتهاد انجام میدهند؛ لذا گاهی شُبهات حکمی وجود دارد، گاهی شُبهات موضوعی وجود دارد و مشکلاتی دارد. اجتهاد «للمصیب اجران و للمخطیء اجر[۱۳]» است. تطبیق کُلّی بر مصداق خیلی مهم است. بعضی از بزرگان ما که مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) را اَعلَم میدانند که برخی از آنان وفات کردهاند و برخی دیگر در قید حیات هستند، عمده تکیهشان بر تشخیص موضوعات است. فقه تئوریسین نیست که در گوشهای بنشیند، بلکه فقیه مدیر جامعه است. باید مسألهمحور باشد و به طور دقیق موضوع را شناسایی کرده باشد و بر اساس این موضوع مشخّص حکم الهی را استنباط نماید و حکم جهاد و حکم مقابلهی با کُفّار و حکم بغی را صادر نماید. این تشخیص موضوع بسیار مهم است. به خصوص در تحوّل احوال و تغییر موضوعات، بسیاری از مُلّاهای ما که در تبیین مطالب بُغرنج کتابها بسیار مُلّا هستند، ولی اگر یک پرونده در مقابلش قرار بدهی، نمیتواند قضاوت نماید. متوجّه نمیشود که این موضوع مشمول کدام قانون میشود و موضوع کدام حکم است. در این جهت مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) بالادست ندارند و در زمان ما پس از امام عصر (ارواحنا فداه) در مسألهمحوری و موضعشناسی نفر اوّل هستند. لذا بعضیها به این اعتبار بر اَعلمیت ایشان جازِم هستند.
مقام شهودی که پروردگار حکیم به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنایت کردهاند
در این آیهی کریمه انزال کتاب کُلیّات است؛ ولی «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» یعنی ما تو را در تطبیق کُلّی و جزئی هم به اجتهادت واگذار نخواهیم کرد. بلکه علم اینکه مصداق آن کُلّی در کجا واقع است و اصل آن فرع در کجا قرار دارد را هم به تو نشان خواهیم داد. اینگونه نیست که تو میبینی، بلکه دیدن تو را هم ما ارائه میکنیم. لفظ بسیار لطیف و دقیقی است، «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ». یک زمانی است که به تو چشم بینا دادهایم، پس نگاه کن و ببین که چگونه است؛ اما ما برای تو خواهیم دید و تو نیستی که در حال دیدن هستی. در آن حدیث «قُرب نوافل[۱۴]» دارد که میفرماید: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا[۱۵]» ، «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[۱۶]»؛ نه اینکه ما کمک کردیم تا تو تیر انداخته باشی، بلکه اصلاً تو نبودی که این کار را انجام دادی؛ بلکه ما بودیم. در اینجا هم میفرماید: «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»؛ نه اینکه ما کمک تو میکنیم تا ببینی، بلکه اصلاً تو بیننده نیستی؛ بلکه ما بیننده هستیم و آن ارائه را ما بر عُهده داریم. ما برای تو این کار را انجام میدهیم؛ «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ».
خداوند متعال این مقام شهود را در مورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و در مورد حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) و در مورد اهل یقین به تصریح اعلان فرموده است. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»، در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ[۱۷]» و در مورد اهل یقین که دلِ اهلدل را میبرد، فرموده است: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ[۱۸]». در مورد عبارت «لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» اگر کسی قدرت دید جَحیم داشته باشد، دیگر دیدن نور خیلی معونهای ندارد. آنجا ظلمات است و جهنّم نور ندارد. «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ[۱۹]»؛ ظلمات فوق ظلمات است.
حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به خداوند متعال پناه میبرند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَی مَنْ عَصَاک، وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاک، وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَهٌ[۲۰]»؛ یک آتشی است که وقتی جرقه میزند، شراره دارد و شعله میکشد، آن شعله و جرقهاش نور ندارد و آن نیز ظلمت است. خیلی عجیب است که خداوند قدرتی دارد که در جهنّم درختی را در آتش رویانده است و در مورد «شجرهی زَقّوم» فرموده است: «إِنَّهَا شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ[۲۱]»؛ ریشه در جَحیم دارد. خداوند در آتش درختی را رویانده است و این درخت میوه دارد و میوهی آن هم بسیار گَزنده است و متناسب با عذاب جهنّم و عذاب اُخروی است و اگر یک قطره از آتش جهنّم در این دنیا بیفتد، همه چیز را نابود خواهد کرد؛ ولی جهنّمیها در آنجا چه ظرفیّتی دارند! خداوند به دادمان برسد. کسی که جحیم را میبیند، قطعاً جنّت و بواطن را هم میبیند. وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چشمهی یقین در مراحل سهگانه است؛ هم علمالیقین، هم عینالیقین و هم حقّالیقین. یعنی «لَوْحٍ مَحْفُوظٍ[۲۲]» خودشان هستند، «کِتَابٍ مُبِینٍ[۲۳]» خودشان هستند، «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۲۴]» خودشان هستند، «لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ[۲۵]» خودشان هستند. هم خودشان هستند و هم خودشان نیستند؛ ایشان جلوه هستند و خودشان نیستند.
دستور خداوند متعال به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای رعایت انصاف
«لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا»؛ حال که تو را در این رُتبهی قُرب قرار دادیم، در این رُتبهی تخلّق به اخلاقالله قرار دادیم که ما برای تو میبینیم، الگویی به تو میگوییم که هم خودت و هم پیروان تو بدانند که خداوند از چه چیزی برحَذَر داشته است؛ «وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا». تو به نفع خائنین و یا از جانب خائنین مدافع نباش. خصم حقّ مُخاصمه است و تداعی است و هر دو مدّعی است. خصیم به معنای کسی است که دفاع میکند و در مخاصمه میخواهد طرف خودش را مغلوب و محکوم نماید. البته در لغت آمده است که خصیم به معنای «کثیرالخُصومه» است. ولی برحسب ظاهر آیهی کریمه باید به گونهای رفتار نکنی که کسی به شُبهه بیفتد و بگوید که این به نفع خائن نظر داده است و یا خائن مُنتفِع شده است؛ اینگونه نباش.
در شأن نزول این آیهی کریمه دو گزارش نقل شده است؛ یکی این است که یک طایفهای از انصار هستند که از این طایفهی به «ابن اُبیرق» یاد میشود. سه برادر از این طایفه هستند که «بُشر و بَشیر و مُبشّر» نام دارند. بَشیر شاعر هم بوده است و مسلمانان را هجو میکرده است و بعد هم به شاعران دیگر نسبت میداده است. هم هجم میداده و جوسازی میکرده است، مانند روزنامههای اصلاحاتی امروز که اینها همان بَشیر هستند. گاهی به صورت مستقیم و گاهی به زبان دیگری میگفتهاند. میگفتند که این شعر برای فُلانی است و انسانهای ناباب و منافقی بودند. «رُفاعه» مرد مقبولی است و پیرمردی است که نابینا شده است و از منزل او سرقت شد. از منزل او هم سِلاح، هم سِپَر و هم گندم به سرقت رفت. اینها انگشت اتّهام را به سوی این سه برادر گرفتند و «قَتاده» که پسر برادر رُفاعه است و از اهل بدر است و سابقهی رزمندگی دارد و خوشنام است؛ خدمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گزارش داد که چنین سرقتی از منزل عموی ما رُخ داده است و این دزدی کار این سه برادر است. آنها هم یکی از سخنورانی که به قانون وکالت آشنایی خوبی داشت و میتوانست سرهم کند و غلطانداز بود را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و عرض کرد که این مال را فُلان شخص سرقت کرده است، ولی به این برادران نسبت دادهاند؛ ولی جزءِ کسانی بود که در اقامهی دعوا بسیار وارد بود؛ مانند برخی از وکلای پیچیده این کار را بَلد بود که از ریسمان آسمان درست نماید و ظاهر را به گونهای قرار داد که اینها در مَحکمه این اتّهام را به سوی شخص دیگری متوجّه کردند. او هم شمشیر کشید و گفت که ما را متّهم میکنید، ما فُلان کار را انجام خواهیم داد و اینها عقبنشینی کردند، ولی به هرحال سرقت برای این برادران اثبات نشد و این یک گزارش است.
گزارش دیگری که «سیّد قطب[۲۶]» در حُریّت دین ما روی آن مانور بسیاری میدهد و در عدالت پیامبر ما دادِ سخن داده است، این است که میگوید اینها مالِ رُفاعه را بردند و هنگامی که گمان کردند ممکن است بیایند و آن را کشف نمایند، این مال مسروقه را در خانهی یک یهودی انداختند و بعد هم گروهی از همین طایفهی اُبیرق پیش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و شهادت دادند که این مال مسروقه را در منزل آن یهودی مشاهده کردهایم. قرآن کریم صحبتی از قضاوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به میان نمیآورد که چنین موضوعی واقع شده است، ولی شاید از لحن روایات استفاده بشود که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب ظواهر «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَلْأَیْمَانِ[۲۷]» بودند. حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نوشته شده است و بنده برای شما خواهم خواند؛ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور عمل به علم غیبشان نبودند و شهود ایشان مانند شهود حقّ است و خداوند متعال میبیند، ولی برای اینکه اتمام حجّت نماید، خودش سارق را قطعیّت نمیکند. اگر اثبات شد، حکمِ خداوند خواهد بود، ولی خداوند به همهی خائنین و منافقین میدان داده است و زود حکم نمیکندو علم غیب سنخهی علم الهی است و تکلیفآور نیست. اینها مأمور به ظاهر هستند. البته روایتی داریم که در قضاوتهای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در قضاوتهای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح است که به بیّنات حکم میکردند، لکن خداوند متعال در ظاهر هم به اینها عنایتی کرده بود و چینش قضایا به گونهای بود که هیچگاه به ضرر کسی که حقّ دارد، حکمی داده نشده است. در این قضیّه هم حکم داده شده است یا داده نشده است، ولی به اینجا رسیده است که وانمود میشود که سارق این یهودی بوده است. بعد سیّد قطب در تفسیرشان این موضوع را مجسّم کرده است که یهود در مدینه مخاصمهی جدّی داشته است و قرآن کریم هم فرموده است: «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ[۲۸]»، شدیدترین دشمن در آیینهی وحی هم به این صورت است. سپس خیانتهای آنها کذا و کذا و باید به هر بهانهای اینها پایمال بشوند. از این سو انصار به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پناه دادند. پیمان نَفس و نصرت با ایشان برقرار کردند و مالشان در اختیار بود و همه چیزشان را تقسیم کردند و در همهی جنگها جوانانشان را فدا کردند. آنها با آن موقعیّت و پشتیبانی مُستمری که از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، در مقابلشان یک یهودی است که مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خصم ایشان است. این چه دینی است، این چه عدالتی است که خداوند متعال پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کردند تا نکند به این ظواهر بَسنده کنی و به نفع خائن که آن انصار بود، حکم نمایی. این دین، این آیین، این کتابی که خداوند تبارک و تعالی فرستاده است که در حسّاسترین شرایط مدینه یک فرد یهودی که در حال حاضر زمینهای وجود دارد تا او را از سر راه بردارند و دیگر چیزی از او باقی نماند، خداوند متعال پیامبرش را مأمور میکند و میفرماید این انصاری که پُشت تو هستند، حامی تو هستند، امروز از نظر سیاسی واقعاً دارای موقعیّت خاصّی هستند و ضرورت دارد تا اینها را دلگرم نگاه داری، خداوند متعال میفرماید که انصاف را از دست ندهید؛ ولو یهودی دشمن شما باشد و اینها حامی شما باشند، این حامیها را برنجان ولی دور از انصاف حکم نکن. سید قطب این موضوع را خیلی خوب بیان کرده است و قلم خوبی هم دارد و آن را خیلی پرورانده است و به شکل زیبایی ارائه کرده است.
یک صلواتی هدیه بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫
[۳] سوره مبارکه قدر، آیه ۱٫
[۴] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫
[۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱٫
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۳٫
[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۳۰٫
[۹] سوره مبارکه قیامه، آیات ۵ و ۶٫
[۱۰] مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
[۱۱] سید علی قاضی طَباطَبایی (۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)، عارف، و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علما، فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشتهاند. سید محمدحسین طباطبائی، سید هاشم موسوی حداد و محمدتقی بهجت از شاگردان او بودهاند. قاضی طباطبایی در عرفان از طریقۀ ملا حسینقلی همدانی پیروی میکرد و رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه و حضرت زهرا (سلام الله علیها) امکانپذیر نمیدانست. در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور، توسل به امام حسین (علیه السلام) و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. رساله سیر و سلوک بحرالعلوم را بهترین کتاب عرفانی میدانست و روش احراق را توصیه میکرد. از وی کراماتی نیز نقل شده است. شدت علاقه او به ابن عربی و مولوی به حدی بود که مخالفت برخی علما را در پی داشت. شهرت قاضی طباطبایی بیشتر بهدلیل بعد عرفانی شخصیت اوست؛ اما او در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحبنظر بود.
[۱۲] علیرضا قزوه، شعر دفاع مقدس، شعر پایداری، دوبیتی.
[۱۳] عاملى نباطى، على بن محمد بن على بن محمد بن یونس، الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، محقق، مصحح، رمضان، میخائیل، ج ۳، ص ۲۳۶، المکتبه الحیدریه، نجف.
[۱۴] حدیث قُرْب نَوَافِل حدیثی قُدسی است که خداوند در معراج خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت. این حدیث از جایگاه مؤمن نزد خدا و تقرب انسان به خدا به وسیله انجام دادن فرایض (واجبات) و نَوَافل (مستحبات) سخن گفته است. در این حدیث توهین به ولی خدا به منزله جنگ با خدا دانسته شده و خداوند از شتاب برای یاری ولی خود بیش از هر چیزی سخن به میان آورده است. طبق بند دیگری از این حدیث بندهٔ مؤمن به وسیله انجام نوافل به خدا تقرب پیدا میکند و خدا گوش و چشم او میشود. عارفان مسلمان این تعبیر را حقیقی و آن را شاهدی بر نظریه وحدت وجود و بیانگر مقام فنای در صفات خدا یا فنای فیالله دانستهاند؛ اما بهباور محدثان و فقیهان تعبیر مذکور، مجازی است و به امداد الهی به مؤمن یا به نزدیکی خدا به فرد مؤمن و یا معانی دیگری اشاره دارد. حدیث قرب نوافل با اندکی تفاوت در منابع شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.
[۱۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۹۱.
[۱۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
[۱۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۵٫
[۱۸] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۱۹] سوره مبارکه نور، آیه ۴۰٫
[۲۰] صحیفه شریف سجادیه، دعای ۳۲٫
[۲۱] سوره مبارکه صافات، آیه ۶۴٫
[۲۲] سوره مبارکه بروج، آیه ۲۲٫
[۲۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫
[۲۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹٫
[۲۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫
[۲۶] سید قطب، ابراهیم حسین شاذلی (۱۳۲۴- ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۰۶- ۱۹۶۶ م) ادیب برجسته، نویسنده و نظریهپرداز اسلامگرای مصری بود. اندیشهها و نظریات سید قطب تحت تأثیر اندیشههای اندیشمندان معاصر خود نظیر ابوالاعلی مودودی بوده و نقش عمدهای در احیای تفکر بنیادگرای قرن هشتم مانند ابن تیمیه داشـته است. سید قـطب در دههی ۱۹۷۰ میلادی بـه عنوان یک ایدئولوگ، نقش رهبری بنیادگرایی اخوان المسلمین را به عهده داشته و در ظـهور مـجدد اخـوان در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی نقش اساسی داشت و یکی از عوامل مهم انـسجام دوباره گروه اخوان المسلمین گردید. امروزه اثرگذاری نظریات سید قطب در فکر و عمل اسلامگرایان پس از او چه در مصر و چه در کـشورهای عـربی قـابل شناسایی است. مفاهیمی مانند جامعه جاهلی، جامعه اسلامی، جهاد، گروه پیشتاز، حکومت و حاکمیت از نکات کلیدی در بررسی انـدیشه سید قطب است. مهمترین اثر سید قطب به لحاظ سیاسی کتاب معالم فی الطریق است و از این کتاب به عنوان مانیفست گـروههای اسلامگرا یاد میشود.
[۲۷] الکافی، جلد ۷، صفحه ۴۱۴.
[۲۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۸۲٫
پاسخ دهید