حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۹:۰۰ الی ۲۰:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- رسالت همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) برای خداوند متعال بوده است و عالَم امکان ظرفیت پاداش آنها را ندارد
- همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارای غِنای الهی بودند و از غیر خدا چیزی طلب نمیکردند
- رساندن انسان به ملکوت اعلاء جزء مُزد انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به شمار میآید
- نزدیکترین راه به خداوند متعال، راه «محبّت» است
- اهمیّت استمرار راه هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
- جمعبندی حضرت استاد از بیانات دوستان
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
رسالت همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) برای خداوند متعال بوده است و عالَم امکان ظرفیت پاداش آنها را ندارد
آیات متعددی از قول انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مانند حضرات نوح (علیه السلام)، هود (علیه السلام)، صالح (علیه السلام)، لوط (علیه السلام)، شعیب (علیه السلام) و وجود نازنین خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح شده است که اینها به امّتشان گفتهاند که ما از شما اَجر نمیخواهیم. بعضیها علاوه بر اینکه فرمودهاند اَجر نمیخواهیم، گفتهاند که اَجرِ ما با خداوند متعال است. این یک بخش از آیاتی است که نفیِ مُطلقِ اَجر است. در یک مورد که از قول نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، فرموده است: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا[۲]»؛ در اینجا اجر را نفی کرده است، ولی استثناء دارد. کسی که میخواهد راهِ خداوند متعال را برود، گویا باید مُزد بدهد و جبران نماید. خداوند متعال در سورهی مبارکهی شوری هم دستور داده است و حکایت نیست، دستور است که میفرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۳]»؛ این سه بخش آیه هم وجه جمع میخواهد و هم توضیح نیاز دارد. در یک آیهای هم که میتوان گفت بخش سوم است، باز خداوند متعال از نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته است که بگوید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ[۴]»؛ پس یک بخش آیاتی است که نفیِ اَجر به طور مُطلق است؛ یک بخش که اگرچه یک آیه است، ولی از نظر تقسیم خودش یک بخش است که اَجر از همه منفی است، ولی کسی که اراده دارد و میخواهد با اختیار خودش راهِ خداوند متعال را ادامه بدهد، او مستثنی است و باید اَجر بدهد؛ بخش دیگر هم این است که اَجری که میخواهم، به من برنمیگردد و به خودتان بازمیگردد، گرچه اَجر است و مُزد است، این همان چیزهایی است که خداوند متعال به انسان میدهد و انسان برای خودش را قرض میخواهد یا هِبه میخواهد، در اینجا هم به همین صورت است؛ آن چیزی که من به عنوان مُزد میخواهم، به خودتان برمیگردد و برای خودتان میخواهم و برای خودم نمیخواهم. در نهایت هم آیهی کریمهی سورهی مبارکهی شوری و لواحِق آن است که در آیاتِ بعدی آمده است که فرموده است: «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً[۵]» و امثال اینهاست که خداوند متعال در مورد مُزدِ رسالتِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ایشان دستور داده است که بگوید من از شما مودّتِ ذَویالقُربی را به عنوان اَجر و مُزد مطالبه میکنم. روشن است که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مأمور حقّ بودند و رسالتشان، هدایتِ بَشر بوده است، یا نجات بَشر بوده است و یا اتمام حجّت بر انسانهایی بوده است که پذیرش نشان نمیدهند و خلعِ سِلاحِ آنها بوده است، قطعِ عُذرِ آنها بوده است و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مأمورِ خداوند متعال بودهاند و مأمور کسی نبودهاند که از آن مُزد بخواهند. هرکسی برای هرکسی که کار میکند، از صاحبکار باید مُزدش را دریافت نماید و نباید از کس دیگری طلب مُزد نماید. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) همگی مردان خدا بودند، منالله، فیالله، الیالله و بالله تمام رسالتشان را تشکیل میداده است. از جانب خداوند متعال مأموریت داشتند، در اسماءِ الهی حرکت داشتند، فیالله بودند، من حرمٍ الی حرم بودند و با عنایت و کمک پروردگار متعال کار میکردند و برای خداوند متعال هم کار میکردند؛ لله بوده است، فیالله بوده است، بالله بوده است و کارشان الیالله بوده است. وقتی کسی منالله است، بالله است، فیالله است، لله است، دیگر سر و کاری با غیر خداوند ندارد و نمیتواند به کسی دیگر بگوید که من برای تو کار کردهام و تو مُزد من را بده. چون رسالت، رسالتِ الهی بوده است، مأموریت، مأموریتِ آسمانی و عرشی بوده است، مُزدشان هم مُزدِ الهی است، مُزدِ عرشی است و برای کسی که کار کردهاند، از او هم توقّع پاداش دارند. این اساس کار است که اصلاً اینها به جز خداوند متعال، برای کسی کار نکردهاند تا بخواهند از کسی طلبکار باشند. مطلب بعدی این است که آن کاری که انجام دادهاند، مُزدِ آن در عالَم نمیگنجد. این روایتی که میفرماید: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْن[۶]»؛ در برخی از روایات برای بعضی دیگر از کارهایشان همین احادیث آمده است. کارهایی که اینها انجام دادهاند، اگر عرش و فرش را در یک کفهی ترازو قرار بدهند، یک شبِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم در کفهی دیگر قرار بدهند، موازنه نخواهد داشت. آن سِعهی کار اینها و عمقِ کار اینها و شدّت نور اینها در حدّی نیست که بشود با سویالله مقایسه کرد و حتّی نمیتوان گفت که بهشت مُزدِ اینهاست. کار اینها در حدّی است که از مرتبهی خیلی بلندی که عقلِ کسی به آنجا نمیرسد، حرکت کرده است و هیچ چیزی به آنجا نمیرسد. چیزی که منشأ آن خیلی بلند است، هر موجودی غیر از اینها به هر اندازهای حرکت کند، دستش به آنجا نمیرسد. بنابراین این یک گوهرِ گرانبهایِ در قُربِ ذاتِ الهی و اعظم الهی است و وقتی به مراحل پایین تنزّل پیدا میکند، این مراتبِ پایین به هر اندازهای جمع بشوند، به آنجا نمیرسند. نمیشود که با اینها موازنه داشته باشید. مانند همین مجازاتهایی که در دنیا وجود دارد؛ اگر بنا بود که یزید را در دنیا مجازات کنند، شمر را در دنیا مجازات کنند، این دنیا ظرفیت آن اندازه خباثت را ندارد و خیلی از گناهانی که بعضی از انسانها در این عالَم انجام میدهند، این عالَم ظرفیت آن همه کیفر را ندارد. در مورد ثوابها هم به همین صورت است تا چه برسد به چیزی که محضاً من الله است و فیالله است و الیالله است و هیچ چیزی قاطی غیر از خداوند متعال ندارد. پاداش او در این عالَم امکان ندارد؛ یعنی در عالَم امکان، ممکن نیست. منظور عالَم نیست، بلکه منظور عالَم مادّه است که در آن امکان ندارد. به غیر ماسوی نمیتوانند آن کار را جبران نمایند.
همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارای غِنای الهی بودند و از غیر خدا چیزی طلب نمیکردند
نکتهی سوم این است که توجیه نفوذِ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در قلوبِ امّت این بود که اینها مُزد دریافت نمیکردند. «اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُمْ مُهْتَدُونَ[۷]»؛ این هر دو نکته خصوصاً برای علماء، برای مدرّسین، برای مبلّغین و برای مراجعِ تقلید که تأسی به شهداء و عرشیان دارند، قابل توجّه است که باید همیشه به این صورت آزاد باشند. اینکه فرموده است: «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا» اگر آنها مُزد میخواستند، وضعیّت و قیمت کارشان تنزّل میکرد و نمیشد که آنها این قداست و زُلالی را به همراه داشته باشند. موضوع دیگر این است که «مُهْتَدُونَ» هستند؛ وقتی کسی هم بلدچی است و هم برای سِیر کاروان چیزی نمیخواهد، چه عذری داریم که نپذیریم؟ اگر هزینهای درخواست میکرد، میگفتیم که برای او منفعت شخصی دارد و برای خودش کار میکند؛ ولی وقتی از ما چیزی نمیخواهد، نه پولی میخواهد، نه احترامی میخواهد و نه توقّعی دارد، هیچ اَجری از ما نمیخواهد و راه درست را هم او میرود و ما را نیز به راه درست دعوت مینماید، این نکتهی بسیار مهمی است؛ «اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُمْ مُهْتَدُونَ». همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هم مُهتدی بودند و هم رمز موفّقیتشان این بود که از کسی چیزی توقّع نکردند و مطالبهای از کسی نداشتند. نکتهی دیگر این است که کسی که مُزد دریافت نمیکند، آزاد است؛ اگر کسی به نفر دیگری تکیه کند، او مانعِ بیان همهی حقایق است؛ زیرا مصالح او را رعایت میکند و چه بسا گفتنِ حقّ در جاهایی برای او مشکل باشد. بنابراین سِیر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، سیر الهی بوده است، آنها اَسفار چهارگانه را طیّ کرده بودند و این سفر آخرشان منالحقّ الی الخلق بوده است و خودشان کارهای نبودهاند؛ هرکاری که اینها کردهاند، خداوند متعال انجام داده است؛ «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۸]»؛ نه تنها کارشان برای خودشان نیست، بلکه حرفشان هم به خودشان تعلّق ندارد. «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۹]». نوع کار اینها، قماش کار اینها و جنس کارشان معاملهی با غیرِ خداوند متعال نیست و اصلاً نمیگنجد و بازار به گونهای نیست که کسی بتواند غیرِ خداوند متعال این کار را جبران کند و یا اینها از غیرِ خداوند متعال چیزی بخواهند؛ زیرا چیزی کم ندارند. اینها مظهر غِنای مطلق بودند. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ[۱۰]»؛ او غنیّ حمید است و مظهرش هم اینها هستند که واقعاً غنیّ حمید بودند. وقتی غنیّ حمید است و کاری انجام میدهد، به دنبال این نیست که چیزی از او بگیرد. این برای افراد محتاج، افراد درون تُهی و افراد بیپشتوانه است که چشمشان به این و آن است؛ ولی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) غِنای الهی داشتند، غِنای نفسی داشتند و الهی بودند؛ لذا هیچ زمینهای برایشان وجود ندارد که انسان بگوید اینها برای غیری خداوند قدمی برداشتهاند تا از غیرِ خداوند متعال طلبی داشته باشند. این اساس کار انبیاء است که در چند سوره که نام بردند و ما هم یادداشت کردیم، از قول آنها حکایت شده است که ما اجری نمیخواهیم. «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ[۱۱]».
رساندن انسان به ملکوت اعلاء جزء مُزد انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به شمار میآید
اما آن بخشی که فرموده است: «إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا»؛ کسی که با اراده و اختیار خودش، «شَاءَ» خودش بخواهد راه خداوند متعال را برود، گویا در این کار ما، آنها عکسالعملش را به ما میدهند و ثمرهی کارمان که همان… وقتی انسان کاری انجام میدهد، مُزدِ آن نتیجهی کارش است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) وقتی میخواهند کسی را هدایت کنند، آن کسی که خودش خواسته است تا هدایت بشود، کارِ پیامبر را به ثمر میرساند و میتوان نام او را مُزد گذاشت؛ «إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا». ما میخواستیم تا این را نزدِ خداوند متعال ببریم و کار ما ارائهی طریق بود و این هم اراده کرد تا با ما بیاید؛ وقتی رسالت و انگیزهی ما این است که این را با خداوند متعال مربوط کنیم و این را از نقص به کمال برسانیم، از مُلکی بودن به ملکوتی بودن متحوّلش کنیم و او را از ظلمات به نور منتقل کنیم، او لبیک گفت. ما میخواستیم او را به نور برسانیم و او آمد و به نور رسید. میتوان گفت این موضوع نوعی مُزد است؛ چون هرکسی برای کسی کاری انجام میدهد، آن حقوق و مُزدی که میگیرد، نتیجهی کار خودش است که دریافت میکند. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بذر را پاشیدهاند. مُزدِ یک برزگر چه چیزی است؟ مُزد او این است که این تخمهایی که پاشیده است و این دانههایی که کاشت کرده است، میوه و حاصل آن را دِرو کند و این مُزدِ اوست. کسانی که زمینِ دلشان را در اختیار انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) قرار دادند و پیامبران در این زمین بذرِ ایمان را پاشیدهاند و نهال محبّت حقّ را کِشت کردهاند، در واقع کار اینها حاصل داده است و اینها مُزدِ خودشان را گرفتهاند. از این جهت میتوان گفت که این مُزدِ کار پیامبر است؛ اما از آن جهت آن کسی که ناقص بوده است و به کمال رسیده است؛ ما چیزی برای خودمان به دست نیاوردیم و هرچیزی که به دست آمد، برای این به دست آمد. لذا میفرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ». این هم یک توجیه بسیار قابل فهم، آسان و روشن است که عبارت «مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ» به من برنمیگردد و به خودت باز میگردد. تو بودی که در اوّل هیچ بودی، اما الان نور هستی، مظهر خداوند متعال هستی، تو به کمال رسیدهای و خودت نتیجه گرفتهای؛ «فَهُوَ لَکُمْ». اما در این میان که ما مُزد نمیخواهیم، گرفتن مُزد از کسی مطلوب است که او خودش بخواهد راه خداوند متعال را طی کند و خودش منتفع بشود. این مجرای هدایت، «أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» این راه و سبیلی که آن کسی که خواسته است آن را طیّ کند، آن سبیل جز مودّت ذَویالقُربی چیز دیگری نمیتواند باشد. اینکه مودّت گفته شده است و معرفت گفته نشده است، اینکه مودّت گفته شده است و عبودیت گفته نشده است؛ راه عبودیت، راه خداوند متعال است و انسان را به مقصد میرساند. راه معرفت راهی است که میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا[۱۲]»؛ غایتِ خلقت همهی کائنات علم است؛ ولی در اینجا که میخواهد مُزد و نتیجه را مطرح نماید، نه عبادت را مطرح کرده است و نه علم را مطرح کرده است؛ بلکه مودّت را مطرح فرموده است. شاید حکمتِ آن هم این باشد، «چونک صد آمد نود هم پیش ماست[۱۳]»؛ مودّت حاصل معرفت است و معرفت هم حاصل عبودیّت است. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۱۴]»؛ که امروز هم در جلسهی صبح در بیان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مضمون همین عبارت «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» بود که در حدیثی به «عنوان بصری[۱۵]» فرمودند: «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِک حَقِیقَهَ الْعُبُودِیهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ[۱۶]»؛ این همان بندگی است. اگر به دنبال علم موهبتی و علم نوری هستی، با کتاب خواندن انجام نمیشود، بلکه با راه رفتن صورت میگیرد. به دنبال آن برو تا به آن برسی. این راهی را که خداوند متعال مشخّص فرموده است، باید آن را رفت تا به آن برسیم و آن کسانی که راه را رفتهاند و خودشان راه شدهاند، ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. لذا مودّت بدون معرفت و بدون اینکه یک محبّی مجذوبِ محبوب بشود و این راه را طی کند، عملی نمیشود.
نزدیکترین راه به خداوند متعال، راه «محبّت» است
لذا جامعترین تعریف برای رهایی بَشر از جاذبههای غیرِ الهی، مودّت کسانی است که به جز خداوند متعال در وجودشان نیست؛ ممحض در ذات ربوبی هستند، مظهر اسماءِ الهی هستند، مظهرِ جمال و مظهر جلال هستند، اسمِ اعظم هستند و مطلقا دارای خودیّت نیستند و محبّت آنها، محبّت خداوند متعال است. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۱۷]»؛ اگر خداوند متعال را دوست دارید، باید راهِ او را دوست داشته باشید؛ راهِ خداوند متعال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. این نزدیکترین راه است و راههای غیر محبّتی، خستگی و دردسر دارد؛ ولی راه محبّت نه فرسودگی دارد و نه خستگی دارد. در موضوع عش، عاشق در هر قدمی به معشوق رسیده است. «ان من حرمٍ إلی حرم»؛ زیرا او اصلاً خودش نیست. او دارد این را میبرد و این خودش نمیرود. همهی راهیان خودشان می روند و چون خودشان میروند، خسته میشوند و گاهی هم درمانده میشوند و نمیتوانند بروند. اما کسی که در وادی محبّت افتاده است؛
«رشتهای بر گردنم افکنده دوست ***** میکشد هر جا که خاطرخواه اوست»
خداوند متعال فرموده است: «یُحِبُّهُمْ[۱۸]» و چون او دوست دارد، میفرماید: «وَ یُحِبُّونَهُ[۱۹]». او در حال بردن دل است. انسان که نمیتواند به اختیار دلش را به کسی بدهد، باید یکی دل انسان را برده باشد. راه دل هم راه نزدیک است؛ «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَهِ[۲۰]»؛ مُحب همیشه با محبوب است. جسم نیست و دل است و دل همیشه وصل است. لذا میفرماید: «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَهِ». موضوع دیگر این است که هیچ عارضهای ندارد؛ «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۲۱]»؛
«در بلا هم میچشم لذات او ***** مات اویم مات اویم مات او[۲۲]»
این مودّت نزدیکترین و بدون دردسرترین راه است و ظرفیّتی که عشق به بَشر میدهد، هیچ چیزی این ظرفیّت را به انسان نمیدهد. لذا مودّت ذبیالقُربی که مودّت اسماءُ الله است، مودّت جمال الله است، مودّت جلال الله و همهی صفات حقتعالی است که خداوند متعال در وجود اینها نشان داده است و اصلِ آن هم محبّت خودش است و اینها جلوههای خداوند متعال هستند و دل میبرند. هم در عصمت حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به این آیه استدلال شده است؛ وقتی مودّت علیالاطلاق مورد فرمان پروردگار متعال است و مطالبهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال است، اگر در این مجموعه یک مورد خِلافِ رضای خداوند متعال باشد، با «لَا طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ[۲۳]» تناقض پیدا میکند. هرجایی یک نقضی وجود داشته باشد، محبّت نقص با محبّت الله سازگاری ندارد؛ زیرا او کامل است و کمال مُطلق است و آن راهی که ما را به آن میرساند، باید کمال داشته باشد. هرجایی نقص داشته باشد، باید با این امر و مطالبهی جدی که برابر با دینش است، «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»، کار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائهی دین بود و میگوید: «هل الدّین الّا الحبّ[۲۴]»؛ اصلاً دین به جز این نیست و اگر کسی این را نداشته باشد، دین ندارد و این برابر با آن «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» است.
اهمیّت استمرار راه هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
یکی مسألهی عصمت است و دیگر مسألهی استمرار هدایتِ الهی برای بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرض غروب قرار گرفته است و باید آن حقیقتِ نبوی باقی باشد تا این جَذبهی الهی در دلها عاشقپَروری کند و سائلین و سالکین را به خداوند متعال برساند. در کتاب «مجمع البیان[۲۵]» یک حدیثی نقل شده است که جالب است و مرحوم علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هم احتمالاتی را که تفاسیر گفتهاند را آورده است و برای هرکدام هم به تفصیل پاسخ داده است که اینها را خودتان مطالعه بفرمایید و آنچه به زبان ما آمد، سِیری بود که خداوند متعال به زبان ما جاری کرده است و انشاءالله دلپذیرِ دلهای پاک باشد. این حدیث شریف از «ابن عبّاس[۲۶]» نقل شده است که میگوید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حِینَ قَدِمَ الْمَدِینَهْ[۲۷]» وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مدینه شدند «وَ اسْتَحْکَمَ الْإِسْلَامَ[۲۸]» و اسلام را سامان دادند و قدرت اسلام را احراز کردند، «قَالَتِ الْأَنْصَارُ فِیمَا بَیْنَهَا نَأْتِی رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَنَقُولُ لَهُ إِنَّهُ تَعْرُکُ أُمُورٌ فَهَذِهِ أَمْوَالُنَا تَحْکُمُ فِیهَا مِنْ غَیْرِ حَرَجٍ وَ لَا مَحْظُورٍ[۲۹]» اینها درون خودشان گفتند که ما به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میرویم و عرضه میداریم: ما هرچه داریم، شما هر نیازی دارید، این اموال ما در اختیار شماست و بدون اینکه حَرج یا محظوری احساس کنید، این در اختیار شماست؛ «فَأَتَوْهُ فِی ذَلِکَ[۳۰]»، به تعبیر بنده اینها از روی عشق و محبّت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند که «العبدُ و ما فی یده کانَ لِمولاه[۳۱]»؛ خودمان و اموالمان همگی در اختیار شماست. عملاً هم به همین صورت عمل کردند و خداوند متعال در سورهی مبارکهی حشر از اینها تجلیل مینماید و میفرماید: «وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۳۲]»؛ اینها هم خانهشان را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار دادند و هم ایثار کردند و در درونشان هم احساس ناراحتی نکردند. خداوند متعال از اینها تصریح کرده است. وقتی اینها به این صورت و خالصانه با شخص پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند، این آیهی مبارکه نازل شد که میفرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا»؛ حال که شما با من صادق هستید، من رفتنی هستم و میخواهم راه را برای بعد از خودم به شما نشان بدهم و آن این است که: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۳۳]». در ادامه میفرماید: «فَأَقْرَأَهَا عَلَیْهِمْ[۳۴]»؛ وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اینها قرائت فرمودند؛ «وَ قَالَ تُوْذُونَ قَرَابَتِی مِنْ بَعْدِی فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ مُسَلِّمِینَ لِقَوْلِهِ[۳۵]» در حالیکه تسلیم بودند، «فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّ هَذِهِ الشَّیْءَ افْتَرَاهُ فِی مَجْلِسِهِ أَرَادَ أَنْ یُذَلِّلَنَا لِقَرَابَتِهِ[۳۶]» ایشان میخواهند برای بعد از خودشان هم ما را ذلیلِ قوم و خویش خودشان بکنند. اینها شنیدند و کمی تردید کردند و این آیه نازل شد که میفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا[۳۷]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را نیز بر اینها تلاوت فرمودند و اینها شکسته شدند و بهم ریختند و گریه کردند و مجدداً آیه نازل شد که میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ[۳۸]» و سپس آن آیات حسنه که میفرماید: «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً[۳۹]» نازل شد و آن آیات آمد. این مقدار برای ما کافی است. از افاضات نوری دوستانمان استفاده کنیم که انشاءالله این بحث تکمیل بشود.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
جمعبندی حضرت استاد از بیانات دوستان
ـ یک نکتهای که خوب است که از بیانمان حذف نشود، این است که در مورد «قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»، این مسألهی مودّت فقط برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و برای انبیاء سلف (سلام الله علیهم اجمعین) اینگونه نیست. این دلیل بر بقاءِ دین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که باید این دین با همان آهنگی که خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بندگان خداوند متعال که دارای جاذبههای عرشی میباشد، این ذَویالقُربی در ابدیّت این دین باید ادامه دهندهی همان جایگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. چون این دین همیشگی است، باید در کنار کتاب آن که باید از تحریف مصون باشد، آن قدرت بازدارنده و قدرت جاذبه باید باقی بماند. لذا این عترت فقط در مورد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده است و چون دینهای دیگر ابدی نبوده است، باقی نمانده است.
ـ ظاهراً مودّت در غیر ذویالعقول مصطلح نیست. اینکه بگوییم در آنجا مودّت داشته باش؛ میفرماید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً[۴۰]»؛ در اینجا هم برای ذویالعقول است.
ـ این نکته بسیار جالب است که هم «تفسیر نمونه[۴۱]» و هم آقای قرائتی در این باره بیاناتی داشتهاند و انصافاً هم درست است. وقتی میگوید این نیست، مگر این باشد، یعنی منحصر است و نمیتواند با دو چیز منحصر باشد. پس مشخّص میشود که این یک چیز است. هم عبارت «مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» و عبارت «فَهُوَ لَکُمْ» و این هرسه یک چیز است. در بیان در یکجا آنگونه تعبیر شده است و یکجا به این صورت تعبیر میشود، ولی اینکه «اِلّا» یک چیز را میرساند، یعنی این سه باید در یک چیز منحصر باشد و آن هم مودّت میشود. بسیار خوب بود.
ـ خدا خیرتان بدهد انشاءالله. این نکته هم بسیار جای تأکید است و جای تکرار است که قرآن کریم تنها راه نجات را مودّت ذَویالقُربی معرفی کرده است و نتیجهی کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این منحصر کرده است که اگر این راه را نرود، کار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نتیجه نرسیده است و مُزد و اثر آن را از بین میبرد. فقط مودّت ذَویالقُربی مُزدِ کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و این یعنی اثر و نتیجهی دین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مودّت آل پیامبر خدا (سلام الله علیهم اجمعین) قابل تحصیل است و چیزی غیر از آن نیست. بسیار خوب بود و همهی نکات شما مطلوب و مرغوب و مفهوم بود. خدا خیرتان بدهد.
ـ هر سه نکته فاخر بود. طیبالله. خیلی خوب بود. نتیجهی آن هم «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» است و آن تشریع، تکوین را به همراه میآورد و عکس ربطِ آن هم به همین صورت است. یعنی راه آن این است. خدا خیرتان بدهد.
ـ اینها ارتباطی با کار و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد. خداوند متعال در مقام حقوق برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذَویالقُربی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حقّی را قائل شده است. گاهی خداوند متعال حقّ قائل میشود و گاهی این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما کاری کرده است و میگوید من این کار را کردهام و شما هم برای من این کار را انجام بدهید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «بِما هُوَ رَسُول»، رسول هستند، پیک هستند و خودش کارهای نیست. لذا برای کسی که از ناحیهی آن پیام آورده است به کسانی که پیام رسانده است، هیچ چیزی جز اینکه پذیرش این پیام باشد که به نفعِ خودشان است، هیچگاه برای شخص خودش نه زمینه است و نه آن وجود نازنین گُستردهی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که همه چیز از وجود ایشان نشأت گرفته است و همه محتاجِ او هستند و ایشان محتاج هیچ کسی نیست، بخواهد از دون و اثر و شئونِ خودش چیزی را به خودش اضافه نماید. هم زمینهی این کار را ندارد و هم با اخلاقیّات و آیات قرآن کریم تناسب ندارد. اما این آیاتی که میفرماید، حقوقی است که خداوند متعال در مقام تشریع اعتبار فرموده است و مشکلی با این آیه ندارد و با آن هیچ تضادّی ندارد.
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین.
در پایان هم باز دربارهی قضیّهی «مُباهله[۴۲]» میتوان گفت که پس از ماجرای غدیر، از حوادث بسیار مهمی است که دلیل بر افضلیّتِ اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) بر همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و بر همهی کائنات دارد و نوعِ وقوع آن هم شباهتهایی به غدیر دارد. در اینجا هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) را به بیرون از مدینه کشاندند و جریان مُباهله در آنجا واقع شد که بر حسب بعضی از روایات و نقلها، جریان «کساء[۴۳]» هم در همانجا اتّفاق افتاده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج تن را زیر کسای خودشان جمع کردند و دعا کردند و آیهی تطهیر هم در اینجا نازل شد. اجمالاً اتفاقاتی است که «نُورٌ عَلَى نُورٍ[۴۴]» است. این عید بر همگی ما مبارک باشد.
دعا
خداوند متعال را به نورانیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) قسم میدهم که به ما نور معرفت و نور محبّت و نور طاعت خودش و انوارش را روزی بفرماید.
ما را با اینها بدارد و با اینها بمیراند، با اینها محشور بدارد و ما را فدا و قربانی این راه قرار بدهد.
خداوند امام زمانمان (ارواحنا فداه) را به حقّ اولیاء و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و خمسه طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) در همین ایّام برساند.
موانع ظهور حضرت صاحبالزّمان (ارواحنا فداه) را به سرعت مرتفع بفرماید.
خداوند متعال را به همهی مُقرّبان قسم میدهیم، به اسم اعظمش قسم میدهیمُ به آن اسمی که «لم یخرج منه الّا إلیه» قسم میدهیم، به آن اسمی که هرکس با آن نام خداوند متعال را بخواند جواب میگیرد قسم میدهیم سایهی پُر برکت رهبر نورانیمان و این وجود نازنین را تا ظهور حضرت صاحبالزّمان (ارواحنا فداه) با اقتدار و با صحّت و با عزّت مُستدام بدارد و جامعهی ما را از فیض وجود ایشان محروم نفرماید.
خداوند متعال این نگرانیها و این سَمپاشیهای ظلمانی مادّی و این حواسپرتیهای دُنیوی را از همهی ما خصوصاً از علما و روحانیون دفع و رفع بفرماید.
خداوند متعال باران رحمت و باران مغفرت و باران وسعت رزقش را بر آحاد مردم ما نازل بفرماید.
خداوند متعال ما را دشمنشاد نکند و ما را زِینِ دینش قرار بدهد و ما را به کمالاتی که اقتضای دینش است، نائل بفرماید.
برای آمرزش مشایخمان، ذویالحقوقمان، گذشتگانمان یک صلوات و یک حمد قرائت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ[۴۵]»
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۷٫
[۳] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫
[۴] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۷٫
[۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫
[۶] سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ۱، ص ۴۶۷، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج ۳، ص ۳۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق. البته در المستدرک به جای «الثقلین»، «اعمال امتی الی یوم القیامه» آمده است.
[۷] سوره مبارکه یس، آیه ۲۱٫
[۸] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
[۹] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۱۰] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵٫
[۱۱] سوره مبارکه شعراء، آیه ۱۰۹٫
[۱۲] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫
[۱۳] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۶۱٫
[۱۴] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫
[۱۵] «حسن بَصْری»، با نام اصلی «حسن بن ابوالحسن یسار»، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره مکتب فکری او اتفاق نظر وجود ندارد.
او سیصد تن از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرد و با هفتاد نفر از حاضران در غزوه بدر مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فراگرفت و برای دیگران روایت کرد. با ملاحظه روایات و اقوال و خطبههای او میتوان گفت که تنها تعداد کمی از صحابه و تابعین، به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام علی (علیه السلام) اهتمام داشتهاند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی (علیه السلام) را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «ابوزینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است. حسن بصری در مدینه به دنیا آمد و در وادی القری (از توابع مدینه) پرورش یافت. در تاریخ تولد او اتفاق نظر وجود ندارد. به گفته عطار حسن در دوره حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد. به گفته وَکیع، در زمان قتل عثمان (در سال ۳۵) حسن ده ساله و به گفته ابن سعد چهارده ساله بود. به نظر میرسد که قول اخیر درستتر باشد، زیرا ابن سعد (متوفی ۲۰۳) نزدیکترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جای دیگری تأکید کرده است که حسن دو سال پیش از قتل خلیفه دوم متولد شد. اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال ۲۱ به دنیا آمده باشد، ضمن آن که وکیع و صَفَدی نیز همین تاریخ را پذیرفتهاند.
پدر حسن اهل میسان و نخست مسیحی و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود. فیروز در یکی از فتوح اسلامی اسیر شد و در جرگه موالی درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتی آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبدالله انصاری یا فرد دیگری از انصار، پیوند ولاء داشت. از این رو، حسن را انصاری میخواندند. مادر حسن، خَیرَه، کنیهاش امّالحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّسلمه، همسر پیامبر، یا کسان دیگری پیوند ولاء داشت. خیره به زنان قرآن میآموخت و برای آنان وعظ میکرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانستهاند که از دو همسر پیامبر، امّسلمه و عایشه، حدیث روایت میکرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت میکردند.
علمای بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل کردهاند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّی داشت و حسن در اشتغال به قصه گویی و وعظ از مادر خود متأثر بود. وی به امام التابعین، سیدالتابعین و شیخ الاسلام ملقب و کنیهاش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود. حسن در دوازده سالگی یا چهارده سالگی قرآن را از بر کرد و گفتهاند هر سورهای را که میآموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامی گرفت. در سال دوم خلافت امام علی (علیه السلام)، حسن به شانزده سالگی رسید و همراه خانوادهاش به بصره سفر کرد و پس از مدتی با زنی ایرانیالاصل ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد. حسن در ۱ رجب سال ۱۱۰ق در بصره درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسی از آن یاد کرده و امروزه نیز پابرجاست.
[۱۶] بحار الأنوار : ۱/۲۲۵/۱۷؛ حدیث عنوان بصری.
قسمتی از متن حدیث شریف: «- . . . فَقَالَ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ یبْدِیهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِک حَقِیقَهَ الْعُبُودِیهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یفَهِّمْک.
– قُلْتُ یا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیهِ؟ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیاءَ: أَنْ لَا یرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یکونُ لَهُمْ مِلْک یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَی بِهِ؛ وَ لَا یدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَی مِلْکاً هَانَ عَلَیهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی أَنْ ینْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَی: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
– قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیک بِتِسْعَهِ أَشْیاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یوَفِّقَک لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ. فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیاضَهِ: فَإِیاک أَنْ تَأْکلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکلْتَ فَکلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِی وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ إِنْ کنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کنْتَ کاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لَک وَ مَنْ وَعَدَک بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الدُّعَاءِ؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیاک أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیک شَیئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَک لِلنَّاسِ جِسْراً».
منابع: ۱- سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی رحمه الله، مبلغان بهمن ۱۳۸۱، شماره ۳۷، به نقل از محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص ۱۷۵٫
۲- مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، علی بن حسن طبرسی، ص ۳۲۶؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، کتاب العلم، باب: آداب طلب العلم و أحکامه.
۳- مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ترجمه عبدالله محمدی و مهدی هوشمند.
[۱۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱٫
[۱۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫
[۱۹] همان.
[۲۰] مصباح المتهجد ، شیخ طوسی، ص ۵۸۳ اقبال الاعمال ، سید بن طاووس : ص ۶۷ ؛ بحارالانوار،علامه مجلسی : ج ۹۵ ص ۸۳ ؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص ۱۸۶ (دعای ابوحمزه ثمالی)؛
متن عبارت شریف: «… وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِی بِمَوْضِعِ إِجَابَهِ وَ لِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَهٍ وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَى جُودِکَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَهً عَمَّا فِی أَیْدِی الْمُسْتَأْثِرِینَ وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغَاثَتِی وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ ثِقَتِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ … إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّهَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ وَ الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِک …».
[۲۱] صحیفه امام، ج۲۰، ص ۲۰۴٫
[۲۲] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴٫
[۲۳] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۵٫
[۲۴] الکافی ،ثقه الاسلام کلینی ج ۲ ص ۱۲۵ ؛ المحاسن ،احمد بن ابى عبد اللّه برقى،ج ۱،ص۲۶۲ ؛ تفسیرفراتالکوفی، فرات بن ابراهیم کوفى،ص ۴۲۸ ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۶۵ ص ۶۳؛
متن روایت شریف: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».
[۲۵] «مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن»، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند. این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است.
مفسر، متکلم و فقیه شیعی، «امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن طبرسی» (درگذشت ۵۴۸ق)، از عالمان بزرگ قرن ۶ ق. است که اکثر شرح حال نگاران، درباره مقام علمی و جایگاه بلند او سخن گفتهاند و او را به خوبی و آراستگی ستودهاند. درباره زادگاه او اختلاف است که اهل طبرستان مازندران است یا طَبرِس، مُعرّب تَفرش، از شهرهای نزدیک قم و ساوه. در هر صورت، شخصیت علمی و فکری طبرسی در مشهد و سبزوار تکوین یافت، و در همان جا به تدریس و تعلیم و نشر افکار پرداخت و در نهایت دیده از جهان فرو بست. مدفن وی در مشهد رضوی در نزدیکی حرم امام رضا (علیه السلام) است. خیابانی که وی در آن دفن است به نام او طبرسی نامگذاری شده است.
طبرسی از مفسران چندگانه نویس است. وی سه تفسیر به نگارش درآورده است: مجمع البیان، جوامع الجامع و الکافی الشافی. گستردهترین این تفاسیر، مجمع البیان و فشردهترین آنها الکافی الشافی است. بنا بر آنچه در مقدمه جوامع گزارش کرده است، پس از نگارش مجمع البیان و الکافی الشافی، به تفسیر کشاف برخورد میکند و بحثهای ادبی، بلاغی و گرایشهای عقلی زمخشری او را به اعجاب میآورد، از این رو با تأثر از کشاف و روش بلاغی او، تفسیری موجزتر از مجمع البیان مینویسد. برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل میکنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانوادهاش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و نذر خود را ادا کرد.
این داستان را نخستین بار میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند و به عنوان «مشهور بین خاص و عام» نقل کرده است. محدث نوری نیز تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است. مجمع البیان شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. این تفسیر بسیار متاثر از تبیان شیخ طوسی است، با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینه استفاده بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. کسانی که به هر قسمت از تفسیر، علاقمند باشند، میتوانند بهراحتی به همان قسمت از ادبیات، قرائت و تفسیر مراجعه کنند. مجمع البیان به بحثهای موضوعی نمیپردازد و نظریات مفسران اهل سنت را نقل و با روش عالمانه نقد میکند. گفته شده مبحث تناسب آیات در این تفسیر از ویژگیهای بارز مجمع است و به این ترتیب، نظم و پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات نسبت به یکدیگر آشکار میشود و طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. نقل قو ل های متعدد وعدم انتخاب یا ترجیح مصداقی معین ازآنها یکی دیگر ازویژگی های این تفسیر است.
مجمع البیان نمونه کامل تفسیر ادبی است. روش طبرسی در این اثر این است که ابتدا گروهی از آیات هر سوره را نقل میکند، سپس تحت چند سرعنوان از نظرگاههای علوم و معارف مختلف آن گروه آیات را بررسی و حلاجی میکند. ابتدا از نظر قرائت و اختلاف قرائات و قضاوت در بین قرائتهای مختلف (تحت عنوان «حُجه»)، سپس از نظر لغت و مشکلات لغوی، سپس از نظر اعراب، سپس از نظر اسباب النزول، سپس معنای مبسوط و مُنقّح آن گروه آیات را به دست میدهد و سرانجام تحت عنوان «نظم»، ربط سورهها را به یکدیگر باز مینمایاند. این شیوه و این سبک شیوا و فصلبندی شده، به مراجعهکننده امکان میدهد مشکل خود را که طبعاً در ذیل یکی از این ابواب و فصلهای فرعی میگنجد به سرعت بازیابد و مانند سایر تفسیرها ناچار نباشد که گمشده خود را در لابهلای صفحات بسیاری جستجو کند. تفسیر مجمع البیان یکی از مهمترین و ارجمندترین تفاسیر جهان اسلام است که دانشمندان شیعه و سنی آن را مورد توجه قرار دادهاند و از آن به عنوان یکی از منابع تفسیر یاد کردهاند و آن را از جمله تفاسیر قدیم دانستهاند که به نیکوترین صورت با الگویی مناسب و ضمن سرعنوان های مکرر و ثابت تنظیم شده است. شیخ شلتوت مفتی اهل سنت در مقدمهای که بر این تفسیر نگاشته است مینویسد: «مجمع البیان، در میان کتابهای تفسیری بیهمتاست. این تفسیر با گستردگی، ژرفا و تنوع در مطالب و تقسیم، تبویب و ترتیب، دارای ویژگی و امتیازی است که در میان تفاسیر پیش از او بینظیر و در میان آثار پس از آن کم نظیر است.» اهمیت مجمع، به خاطر جامعیت، اتقان و استحکام مطالب و ترتیب دقیق و تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آراء است.
[۲۶] «عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب» مشهور به «ابن عباس» (۳ سال پیش از هجرت-۶۸ق)، فرزند عباس بن عبدالمطلب و پسر عموی پیامبر(ص) و امام علی(ع)، از صحابه پیامبر(ص) و یاران سه امام اول شیعیان بود. ابن عباس حضرت علی را شایسته مقام خلافت میدانست و با خلفای سه گانه نیز همکاری داشت؛ او در جنگهای جمل، صفین و نهروان به طرفداری از علی(ع) حضور یافت و از طرف امام استانداری بصره را بر عهده گرفت. روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی از ابن عباس نقل شده است. کتاب تفسیری منسوب به او، بارها به چاپ رسیده است. وی جد خلفای بنی عباس نیز به شمار میآید.
[۲۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۶۲۶ تأویل الآیات الظاهرهْ، ص۵۳۱/ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۳۱؛ «بتفاوت».
متن روایت شریف: «ابنعبّاس (رحمه الله علیه)- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حِینَ قَدِمَ الْمَدِینَهْ وَ اسْتَحْکَمَ الْإِسْلَامَ قَالَتِ الْأَنْصَارُ فِیمَا بَیْنَهَا نَأْتِی رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَنَقُولُ لَهُ إِنَّهُ تَعْرُکُ أُمُورٌ فَهَذِهِ أَمْوَالُنَا تَحْکُمُ فِیهَا مِنْ غَیْرِ حَرَجٍ وَ لَا مَحْظُورٍ فَأَتَوْهُ فِی ذَلِکَ فَنَزَلَتْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی فَأَقْرَأَهَا عَلَیْهِمْ وَ قَالَ تُوْذُونَ قَرَابَتِی مِنْ بَعْدِی فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ مُسَلِّمِینَ لِقَوْلِهِ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّ هَذِهِ الشَّیْءَ افْتَرَاهُ فِی مَجْلِسِهِ أَرَادَ أَنْ یُذَلِّلَنَا لِقَرَابَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَنَزَلَ قَوْلُهُ أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِباً».
[۲۸] همان.
[۲۹] همان.
[۳۰] همان.
[۳۱] بحار الأنوار : ۱/۲۲۵/۱۷؛ حدیث عنوان بصری.
[۳۲] سوره مبارکه حشر، آیه ۹٫
[۳۳] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۶۲۶ تأویل الآیات الظاهرهْ، ص۵۳۱/ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۳۱؛ «بتفاوت».
[۳۴] همان.
[۳۵] همان.
[۳۶] همان.
[۳۷] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۴٫
[۳۸] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۵٫
[۳۹] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫
[۴۰] سوره مبارکه روم، آیه ۲۱٫
[۴۱] «تفسیر نمونه» از تفاسیر ترتیبی قرآن به زبان فارسی، اثر آیت الله ناصر مکارم شیرازی و گروهی از نویسندگان حوزه علمیه قم. تألیف این کتاب ۱۵ سال طول کشیده و نویسندگان کوشیدهاند آیات قرآن را با زبانی ساده و روان ترجمه و شرح کنند. مؤلف در پیشگفتار این اثر، هدف از تألیف آن را ارائه تفسیری برای استفاده عموم مردم بیان کرده است. تفسیر نمونه به زبانهای عربی و اردو ترجمه شده است. ده نویسنده از حوزه علمیه قم با آیت الله ناصر مکارم شیرازی در تالیف این تفسیر همکاری داشتهاند: «محمدرضا آشتیانی»، «محمدجعفر امامی»، «داود الهامی»، «اسدالله ایمانی»، «عبدالرسول حسنی»، «سید حسن شجاعی»، «سید نورالله طباطبائی»، «محمود عبداللهی»، «محسن قرائتی» و «محمد محمدی اشتهاردی».
مهمترین ویژگی این تفسیر، اختصاص آن به عموم مردم است. نوع تفسیر و بیان مطالب، برای افراد و اقشار غیرمتخصص قابل فهم است. برخی دیگر ویژگیهای تفسیر نمونه بنابر آنچه در مقدمۀ جلد اول آمده است: از آنجا که قرآن کتاب زندگی و حیات است، در تفسیر آیات به جای پرداختن به مسائل ادبی و عرفانی و مانند آن، توجه خاصی به مسائل سازنده زندگی مادی و معنوی و به ویژه مسائل اجتماعی شده و به اندازه کافی روی مسائلی که تماس نزدیک با حیات فرد و اجتماع دارد تکیه گردیده است. به تناسب عناوینی که در آیات مطرح میشود، در ذیل هر آیه بحث فشرده و مستقلی درباره موضوعاتی مانند: ربا، بردگی، حقوق زن، فلسفه حج، اسرار تحریم قمار، شراب، گوشت خوک و ارکان و اهداف جهاد اسلامی و مانند آن آمده است تا خوانندگان در یک مطالعه اجمالی از مراجعه به کتابهای دیگر بینیاز گردند. به جای پرداختن به بحثهای کمحاصل، توجه مخصوصی به ریشه لغات و شان نزول آیات که هر دو در فهم دقیق معانی قرآن مؤثر هستند شده است. اشکالات، ایرادات و سؤالات مختلفی که گاهی در پیرامون اصول و فروع اسلام مطرح میگردد، به تناسب هر آیه طرح شده و پاسخ فشرده آن ذکر گردیده است، مانند: شبهه آکل و مأکول، معراج، تعدد زوجات، علت تفاوت ارث زن و مرد، تفاوت دیه زن و مرد، حروف مقطعه قرآن، نسخ احکام، جنگها و غزوات اسلامی، آزمایشهای گوناگون الهی و دهها مسأله دیگر به طوری که هنگام مطالعه آیات، علامت استفهامی در ذهن خواننده عزیز باقی نماند. از اصطلاحاتِ پیچیده علمی که نتیجه آن اختصاص کتاب به صنف خاصی است در متن کتاب دوری و به هنگام ضرورت در پاورقی آمده تا برای دانشمندان و صاحبنظران نیز مفید باشد.
[۴۲] «مُباهَلَه» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با مسیحیان نجران، از رویدادهای صدر اسلام که نشانگر حقانیت دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بر فضیلت همراهان او (حضرت علی (علیه السلام)، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حسنین (علیهما السلام)) دلالت دارد. واقعه مباهله در ۲۴ ذیالحجه سال نهم هجری روی داد و آیه ۶۱ سوره آل عمران معروف به آیه مباهله به آن اشاره دارد. شیعیان معتقدند امام علی (علیه السلام) بر اساس آیه مباهله، به منزلۀ نَفْس و جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این واقعه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. براساس منابع، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مناظره با مسیحیانِ نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند؛ اما در روز موعود مسیحیان نجران از انجام مباهله خودداری کردند. مباهله درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ میدهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند.
[۴۳] «حدیث کِساء» حدیثی در فضیلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) که به پنج تن آل عبا شهرت یافتهاند. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، روی داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچهای پشمین (کِساء) پوشانید. امامان شیعه به این حدیث برای اثبات فضیلت و برتری خود برای به دست گرفتن خلافت استناد کردهاند. متن حدیثی که در مفاتیح الجنان به نام حدیث کساء آمده، در بخشهایی، متفاوت با حدیثی است که در منابع کهن شیعه و سنی نقل شده است. کساء در زبان عربی به لباسی میگویند که خود را با آن بپوشانند. به عنوان زیرانداز و روانداز نیز به کار رفته است. این واژه در حدیث کساء به همین معنا است.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه همسرش، ام سلمه قرار است پیام مهمی از سوی خداوند درباره چند تن از نزدیکان خود دریافت کند. لذا به همسرش تأکید میکند که به هیچکس اجازه ورود ندهد. از سوی دیگر، در همین روز، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم میگیرد برای پدر غذای مناسبی به نام عصیده (حلوا) تهیه کند. او این غذا را در دیگ کوچک سنگی فراهم میکند و آن را روی طبقی گذاشته، برای پدر میآورد. ام سلمه میگوید: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم». محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دخترش فرمود: «برو و همسر و دو فرزندت را هم بیاور». حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بیدرنگ به منزل بازگشت و همراه همسر و دو فرزندش که در آنوقت، خردسال بودند به خانه پدر وارد شد. ام سلمه با اشاره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و در کناری مشغول نماز شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با امام علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و دو فرزندش حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام)، کنار سفره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نشستند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسای خیبری (عبایی از بافتههای مردم منطقه خیبر) را بر سر داماد و دختر و فرزندانش کشید و با دست راست به آسمان اشاره کرده، فرمود: «خدایا! اینان اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) من هستند. پس هرگونه پلیدی را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان!» آنگاه جبرئیل امین، نازل شد و آیه تطهیر را خواند: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا»؛ (ترجمه: … خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.) [ احزاب–۳۳] ام سلمه جلو آمد و عرض کرد: آیا من در شمار اهل بیت نیستم؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا فرمود: تو در راه خیر و نیکی هستی، تو از همسران پیامبر خدایی. گفته شده ماجرای کساء در پی نزول آیه تطهیر و در جهت تفسیر و تبیین آن و در خانه ام سلمه تحقق پیدا کرد. به گفته علامه حلی، نازل شدن آیه تطهیر در خانه ام سلمه از مطالبی است که امت اسلام بر آن اجماع دارد و بهصورت متواتر از ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و بسیاری از اصحاب نقل شده است. ابن حجر نیز بر آن است این آیه در خانه ام سلمه نازل شده است. شیخ مفید از اصحاب حدیث نقل کرده که درباره این آیه از عمر بن خطاب سؤال شد و او گفت: «دربارۀ آن، از عایشه سؤال کنید» و عایشه در پاسخ گفت: «این آیه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است. پس درباره آن، از او بپرسید که در زمینه این آیه، از من آگاهتر است». سیوطی نیز در «دُرُّ المنثور» از ابن مردویه نقل کرده که ام سلمه گفت: آیه «انما یرید الله…» در خانه من نازل شد.
سید جعفر مرتضی عاملی، تاریخپژوه شیعه قرن ۱۴ قمری، زمان حدیث کساء را مدتی پس از ولادت حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) دانسته است. بر اساس روایتی در کتاب امالی شیخ طوسی، محدث شیعه قرن پنجم قمری، ماجرای حدیث کساء پس از نزول آیه تطهیر و برای تعیین مصداقهای آن نازل شده و گفته شده آیه تطهیر در ماه ذیحجه نازل شده است. حدیث کساء مستفیض و بلکه متواتر دانسته شده است. طبری در کتاب دلائل الامامه میگوید: مسلمانان اتفاق نظر دارند که همزمان با نزول آیه تطهیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) را فراخواند و با کساء آنان را پوشاند و چنین دعا کرد «اللهم هؤلاء أهلی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا» خدایا اینان اهل بیت من هستند از آنها پلیدی را دور کن و آنها را پاک گردان.
این روایت در کتب تفسیری شیعه از جمله تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفی، مجمع البیان و البرهان فی تفسیر القرآن و منابع حدیثی شیعه همچون اصول کافی، و امالی شیخ طوسی نقل شده است. حدیث کساء در کتب حدیثی اهل سنت همچون صحیح مسلم، مسند احمد بن حنبل و اسد الغابه اثر ابن اثیر و منابع تفسیری آنها مانند جامع البیان اثر محمد بن جریر طبری، تفسیر القرآن العظیم اثر ابن ابیحاتم رازی، الکشاف اثر زمخشری، التفسیر الکبیر اثر فخر رازی و الجامع لاحکام القرآن اثر قرطبی، تفسیر القرآن العظیم اثر ابن کثیر و الدرالمنثور سیوطی نقل شده است. ابن تیمیه در منهاج السنه و ابن حجر در الصواعق المحرقه سند این حدیث را صحیح شمردهاند.
[۴۴] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
[۴۵] سوره مبارکه فاتحه الکتاب، آیات ۱ الی ۷٫
پاسخ دهید