«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

شرحِ صدرِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ * لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ[۲]». در این دو آیه‌ی کریمه، مطالبی که با وجود نازنین حبیبِ الهی، امین وحی خداوند متعال و مُبلّغِ رسالات او آمده است، بسیار دل‌انگیز و نوربخش است. نکته‌ی اول این است که پروردگار عالَم در آیات قبل در مورد کُفار فرموده است: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ[۳]»؛ علی‌رغم این‌که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور  به جهاد هستند و یکی از انبیائی هستند که مأمور به سیف هستند و پرچم‌دارِ آیه‌ی کریمه‌ی «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ[۴]» هستند، ولی در مقام مناظره، ارشاد و هدایت، مأمور به «صَفحِ جمیل» است که می‌توان دو نوع برداشت از «صَفحِ جمیل» داشت؛ یکی این است که کسی خلافی انجام داده است و مُرتکب جُرمی شده است و زشتی دارد و کسی که دارای کرامتِ صَفحِ جمیل است، صورت خودش که صَفح‌اش است، در مقابل او قرار نمی‌دهد که بخواهد احساس خجالت بکند؛ به گونه‌ای که گویا از او کار خلافی ندیده است و می‌خواهد نادیده بگیرد. یا این‌گونه نیست؛ در صفحه‌ی جانش «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ[۵]» نه تنها صَفحِ ظاهری و وجه ظاهری‌اش نسبت به نقطه‌ی ضعف حسّاس و متمرکز نیست، بلکه این‌گونه وانمود می‌کند که این فرد بزرگ او را ندیده است و در وجه جانش هم نقاط ضعف را نادیده می‌گیرد و کینه و حسّاسیتی نشان نمی‌دهد. این‌که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به صَفحِ جمیل مأمور می‌شود که بالاتر از عفو است؛ در عفو کسی که عَفُو است، می‌گذرد، رها می‌کند، تعقیب و مؤاخذه نمی‌کند؛ ولی نادیده نگرفته است و طرف مقابل هم متوجّه است که او با وجود این‌که می‌داند، گذشته است. طرف ارتکای سوئی داشته است. مع ذلک با بزرگی و با کرامت او را مورد تعقیب قرار نمی‌دهد و رهایش کرد. ولی در صَفحِ جمیل به این صورت است که انگار طرف مقابل اصلاً کار خلافی انجام نداده است. لذا عفوی است که در آن عِتاب و اخذ نیست، «صَفح» گفته می‌شود. حال این روحیه‌ی بزرگ و شرحِ صدر و این بلندنظری که مورد ستایش خداوند متعال است و پروردگار عزیز پیامبرش را با این صفات تربیت می‌نماید و می‌خواهد ایشان را به این صفت بزرگ آراسته نماید، چرا این کار را انجام می‌دهد؟ زیرا بسیار سرمایه‌دار است و کمبودی ندارد که نادیده گرفتنِ امور جزئی و خلاف‌هایی در دوست و دشمن برایش مشکل باشد. چه چیزی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است که با داشتن این سرمایه و این گنج و این عظمت و این نعمت سنگین، نادیده گرفتن موضوع مهمی نیست. «وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ فرموده است «لَقَدْ آتَیْنَاکَ» و «اوحَینا» را نفرموده است؛ «آتَیْنَاکَ» حرف «لام» و «قَد» که هر دو تأکید هستند و سپس تعبیر این‌که ما به تو «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی» را داده‌ایم. درباره‌ی این عبارت «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی» احتمالات مختلفی در تفاسیر مطرح شده است؛ یکی از آن‌ها این است که صُحُفِ هفت‌گانه‌ای که بر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) نازل شده است، یکی از آن‌ها بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که جامعِ همه‌ی این صُحُفِ است، داده شده است. یکی از احتمالات «حوامیم سبعه[۶]» است. آن چیزی که در غالباً در میان مُفسرین پذیرفته شده است و مشهور مُفسرین بر آن قول هستند که روایات هم آن را تأکید می‌کنند، این است که این «سَبع» آیاتِ مبارکه‌ی سوره‌ی «فاتحه الکتاب» است. بعضی‌ها «مِن» را به عنوان «مِن» بیانیه درنظر گرفته‌اند و بعضی‌ها به عنوان تبعیض لحاظ کرده‌اند که علامه‌ی طباطبائی (رحمت الله علیه) و بزرگان دیگر، «مِن» را تبعیضیه می‌گویند و می‌فرمایند این آیات سَبعِ سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه الکتاب»، «مِنَ الْمَثَانِی» است و بعضی از این قرآنی است که همه‌ی آیات آن متشابه و مثانی است. بر حسب آیه‌ای که ظاهراً در سوره‌ی مبارکه‌ی سبأ آمده است که خداوند متعال در آن‌جا همه‌ی آیات قرآن کریم را هم متشابه و هم مثانی معرفی فرموده است. ابتدائاً جزء و سپس کُل را معرفی می‌نماید؛ «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ». حال منظور از «مَثانی» که همه‌ی قرآن کریم مثانی است و سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه الکتاب» هم مثانی است، مثانی می‌تواند جمع کلمه‌ی «مَثنیه» باشد که آیات با یکدیگر انعطاف دارند و بعضی‌ها مُبیّنِ بعضی دیگر هستند. در مجموع یک انسجام و پیوستگی‌ و سازمان یافتگی با یکدیگر برقرار می‌کنند که هوای یکدیگر را دارند و با یکدیگر نوعی انعطاف و میل به یکدیگر دارند و ثَنی هستند. «یَنثَنینَ بِه» خم شدن به طرف او و انعطاف به سوی او دارند. تمام آیات با یکدیگر این نوع تعاطف و تمایل را دارند. «وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ یکی مسأله‌ی انعطاف آیات و تبیین آیات که بعضی از آن‌ها، بعضی دیگر را تبیین می‌کنند، سبب شده است که همه‌ی قرآن کریم تحت این عنوان شناخته بشود و نکته‌ی دیگر این است که سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه الکتاب» در جهات مختلف مَثانی است. یک نکته این است که دو مرتبه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و به اعتبار اهمیّتی است که این سوره دارد و گویا فهرست حقایقِ قرآنی است و جامع آن چیزی است که در قرآن کریم آمده است. به این اعتبار، خداوند متعال دو مرتبه این سوره را بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرده است که البته در آن فرضی است که مَثانی را جمعِ کلمه‌ی «مَثنی» بگیریم که دو مرتبه بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و یا این‌گونه نیست و سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه الکتاب» دو بخش است که برحسب روایت هم همین‌گونه است. خداوند متعال فرموده است که من این سوره را بین خودم و بنده‌ام تقسیم کرده‌ام؛ بخشی بنده با خدای خودش حرف بزند و توصیف کند که اوصاف حقّ است و در بخشی دیگر هم از خداوند متعال چیزی می‌خواهد و درخواست‌هایی دارد؛ لذا مَثانی است. «وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ حال این موضوع را در یک کفه قرار داده است با وجود این‌که این جزئی است و آن موضوع کُلّی است و آن موضوع کُلّی را در کفه‌ی دیگر قرار داده است و این دلیل بر عظمت سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه الکتاب» است و ممتاز بودن این سوره از همه‌ی سُوَر قرآنی است و خداوند عزیز پیامبرش را دارای چنین سرمایه‌ی سنگینی معرفی می‌فرماید و چون پُر است و خلأ ندارد، «صَفحِ جمیل» از لوازم دارا بودن و ملائت است و داشتن سرمایه‌ی عظیمی است که کمبودی ندارد تا روحِ انتقام‌جویش بر روحِ عفو و «صَفحِ جمیل» او غلبه داشته باشد.

دستورات سَلبی و اثباتی حق‌تعالی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

در ادامه می‌فرماید: «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ خداوند متعال چهار را مطرح فرموده است که دو دستور اثباتی است و دو دستور هم سَلبی است. اولین دستور سَلبی این است که می‌فرماید: «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ»؛ دومین دستور سَلبی این است که فرموده است: «وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»؛ دستور سوم که اثباتی است، این است که می‌فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» و دستور چهارم که بازهم اثباتی است، این است که فرموده است: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ»؛ این عدم حُزن هم جزءِ امور سَلبی به شمار می‌آید. «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ» دستور تواضع است. در این آیه‌ی کریمه یک مسأله این است که کسی که قرآن را دارد، سعادت دنیا و آخرت را دارد و خداوند متعال چشمه‌ی سعادت بَشر را در اختیار او قرار داده است، «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ» چنین کسی هم باید نگاه خودش را در امتداد متاعی که در اختیار کُفار قرار داده است، «أَزْوَاجًا مِنْهُمْ» هم به گروه‌هایی از کُفار تعبیر شده است و یا زن‌ها و مردهایی از کُفار است و اَزواج هم گفته می‌شود. چشمت را به سوی چیزی که «مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ» است، خیره نکن. یک تعبیر زیبایی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره‌ی دنیا است که می‌فرماید: «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ[۷]»؛ گاهی انسان به دنیا نگاه می‌کند ولی به آن دل نمی‌دهد و دنیا با زرق و برقی که دارد، مقصد او قرار نمی‌گیرد، بلکه به عنوان آیینه‌ی عبرت به دنیا نگاه می‌کند. این عبارت «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» همراه با «إِلَى» آمده است و همراه «با» نیامده است؛ نگاه به دنیا به عنوان وسیله و ابزار و آیینه هیچ‌گونه ممنوعیتی ندارد، بلکه دنیا در این نگاه مَتجر اولیاء الله می‌شود، مسجد احبّاء الله می‌شود، محبِطِ ملائکه الله می‌شود. اما وقتی همراه «إِلَى» آمد، یعنی زرق و برق دارایی‌های کُفار چشم انسان را خیره بکند و انسان این را مهم بداند و از آن که عبرت باشد، عبور نکند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی را دارا هستند که متاعِ دنیا در برابر آن نباید به حساب بیاید. معنی آن این نیست که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین بودند، بلکه خداوند متعال می‌فرماید که این کار را نکن؛ بلکه پیشگیری است و بنا به احتمالی هم «نَزَلَ اَلْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اِسْمَعِی یَا جَارَهُ[۸]» است که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید تا دیگران این چنین باشند. ولی خداوند منّان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آیات مختلف مورد لطف قرار داده است و خودش تربیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عهده گرفته است و آن‌چه را که نهی می‌کند، همین نهیِ او توأم با نظر تکوینی حضرت حقّ است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متحقّق به دستورات پروردگار عزیز بود. دو چشمت را در مسیر آن‌چه را که ما متمتّع ساخته‌ایم و گروه‌هایی از کُفار قرار نده و خیره نشو که بخواهد دل تو را ببرد و حواسِ تو را پَرت کند. «وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»؛ ضمن این‌که دنیا و مافیه در برابر قرآن کریم، «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» که این تعبیر عظیم هم باز به این معنی است که چیزهایی که به تو داده‌ایم، چیزهای دیگر در برابر آن عظیم نیستند و قلیل هستند؛ آن‌چه تو داری عظیم است. بنابراین آن‌چه دیگران و کُفار و گروه‌های مخالف تو دارند، در برابر دارایی تو عظمتی ندارد و چیزی نیست که تو نگاهت را به آن خیره کنی و دلت را ببرد و چشمت را خیره کند. «وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»؛ حال این‌که این‌ها مؤمن بشوند و یا نشوند، حُزنی ندارد. در آیات دیگری هم که در مباحث قبل مطرح کردیم که می‌فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۹]»؛ نه آن‌چه را که این‌ها به او متمتّع هستند مهم است و نه خودشان به این اندازه اهمیّت دارند که تو برای این‌ها مشغول به این بشوی که ایمان نیاوردند. باد حُبّ خداوند متعال، ذکر خداوند متعال، خلوت خداوند متعال و سِیر به سوی حق تعالی همه‌ی جانت را فرا گرفته باشد و با این‌ چیزها مشغول نشوی و حُزنِ بر این‌ها تو را مشغول نکند.

راه پرواز برای انسان‌هایی که پیرو راه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند

دستور آخر، دستورِ معاشرت رهبرانِ توحیدی با امّت مؤمن‌شان است که می‌فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ». «خَفض» در برابر رفع است که در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه با همین تقابل آمده است که فرموده است: «خَافِضَهٌ رَافِعَهٌ[۱۰]»؛ روز قیامت برخی‌ را پایین می‌آورد و برخی را بالا می‌برد. گاهی جناح در مقام رفع است و پرنده، پَر می‌کِشد و رفع می‌کند و بالا می‌رود و ارتفاع پیدا می‌کند و گاهی این‌گونه نیست و آن‌ها را پایین می‌آورد و دیگر نمی‌خواهد پرواز کند، بلکه می‌خواهد خاکی بشود و پایین بیاید. این موضع به حالت پرندگان تشبیه شده است. پرنده‌ای که ثمره‌ی وجودش جوجه‌هایی شده است، برای سایه افکندن محبّت و عاطفه‌ی مادری نسبت به بچه‌هایش، پرهای خودش را می‌گُستراند و این جوجه‌هایش را زیر پرهای گرم خودش قرار می‌دهد و دلیل این کار این است که بچه دارد و آن‌ها قدرت پرواز ندارند، من خودم هم بالا نمی‌روم و خودم را خاکی می‌کنم تا زمانی که این‌ها را دارای پر و بال کنم و به پروازشان دربیاورم که این یک نکته است. نکته‌ی دوم این است که مادامی این پَرها را بر روی این جوجه‌ها گُسترانده است، از این‌ها فاصله نمی‌گیرد و با این‌ها می‌سازد و در کنار این‌ها خودش را نگه می‌دارد؛ با وجود این‌که موجود پرنده است، ولی مادامی که حواسش به جوجه‌هایش است و در مقام رُشد دادنِ این‌هاست، در مقام ساختن این‌هاست که در مسیر رُشد دارای پر و بال بشوند، این همچنان تا نیاز است، صبر می‌کند تا این‌ها را راه بیندازد و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که رحمت واسعه هستند، رحمه للعالمین هستند، «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۱]». اما آن رحمت واسعه که کُفار و منافقین و معاندین و حتی دشمنان خودش هم بر سر این سُفره نشسته‌اند و زندگی می‌کنند و به یُمنِ وجود او زنده هستند و رِزق می‌برند، این «خَفض» برای آن‌ها نیست؛ این خاکی شدن، با این‌ها همراه شدن، این‌ها را به خود مُلسَب کردن و متصّل شدن برای همه نیست؛ بلکه این رحمتِ خاصّه است که در آن آیه‌ای که مورد بحث قرار گرفت که می‌فرماید: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۱۲]» این دستور برای همه نیست؛ بلکه این رحمتِ خاصّه است که در آن آیه‌‌ای که مورد بحث قرار گرفت که می‌فرمود: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» این رحمتِ رحیمیّه است که از رأفت می‌جوشد و این‌ها را سیراب می‌کند و با این‌ها همراهی می‌کند. وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نُفوسِ مُستعده را راهنمایی می‌کنند؛ «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۱۳]». این‌ها که تقوا و ایمان فطری دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را در سایه‌ی تربیت خودش قرار می‌دهد و بر آن‌ها اشراف دارد و به خودش متّصل و مرتبط می‌کند تا این‌ها را دارای قدرت پرواز کند؛ «سُبْحانَ الَّذی أَسْری‏ بِعَبْدِهِ[۱۴]» همان‌گونه که خودشان عرشی بودند و صاحب معراج بودند، «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۱۵]» و تا آن‌جا بالا رفته است، ولی حالا که می‌خواهد این‌ها را بالا بیاورد، باید پَرِ رحمتش را پایین بیاورد و در کنار این‌ها، این‌ها را در سایه‌ی لُطف و رحمتِ رحیمیّه‌ی خودش و جذبه‌های نوری و عرشی خودش قرار بدهد تا این‌ها سنخیتی با پیامبر خودشان پیدا کنند و توانِ پرواز و عروج برایشان پیش بیاید؛ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ[۱۶]». وقتی جان‌شان پاک بود و چنین گرمایی از خورشید تربیت برایشان شامل و نافذ شد و عمل صالح را با دستور او انجام دادند، این‌ها هم صعود می‌کنند و به دنبال پیامبرشان به سوی عرش حرکت می‌کنند. این نکاتی بود که در وادی امر از این دو آیه‌ی مبارکه استفاده می‌شود.

چشم نداشتن به مال و امکانات کُفار و معاندین

نکاتی هم که در ذیلِ آن می‌شود گفت، یکی مسأله‌ای است که هم بُعدِ اخلاقی دارد و هم بُعدِ سیاسی و اجتماعی دارد. تکیه بر استعدادها و نیروهای داخلی، چشم ندوختن به نیروهای اجنبی و غیر، یکی از دستوراتی است که وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عملاً و قولاً و وحیاً مؤمنین را این‌گونه تربیت کرده بودند که چشم‌شان به کسی نباشد، پیش کسی زبان نیاز باز نکنند و دستِ نیاز به سوی کسی باز نکنند. این عزّت نفس و مناعت طبع که می‌فرماید: «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»؛ چشمانت را خیره نکن؛ یعنی نگاهت به آن چیزی باشد که خودت داری، زیرا خودت چیزی کم نداری، تو دارای «سبعِ مثانی» و «قرآن عظیم» هستی؛ وقتی خودت امکانات و استعداد داری، به دارایی خودت تکیه داشته باش و چشمت به بیرون نباشد. همین چیزی که در حال حاضر رهبر معظم انقلاب (مدّظله العالی) هم در توصیه‌های اقتصاد مقاومتی‌شان و هم در توصیه‌های دیگرشان به مسئولین می‌فرمایند که به نیروهای داخلی توجّه و تکیه کنید و به بیرون چشم ندوزید و معطّل بیرون نباشید. این یکی از آن دستورات سازنده است و عزّت آفرین است و مؤمن را در برابر دارایی‌های دشمن ثروتمند می‌دارد. لذا گفته می‌شود در جریان حضور نصارای نجران که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را دعوت به اسلام کرد و این‌ها برای مذاکره با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند، وقتی وارد مدینه می‌شدند، در آن‌جا با یکدیگر قرار گذاشتند که زیورآلات و طلا و جواهرات را ظهور بدهند که مسلمان‌ها به این دارایی خیره بشوند و قهراً طمع کنند و کوتاه بیایند. ولی وقتی وارد شدند. نه تنها هیچ مسلمانی به این‌ها نگاه توأم با توقیر و تکریم و تعظیم نکرد، بلکه آن‌ها را تحقیر کردند و برعکس چیزی که این‌ها گمان می‌کردند، اتفاق افتاد و ملاحظه کردند که اصلاً مسلمان‌ها هیچ توجّهی به این معانی ندارند. در پیروزی قشون اسلام بر ایران هم همین‌گونه بود؛ این‌ها که به دربار وارد شدند، آن اموال و عتیقه‌جاتی که وجود داشت، برای این‌ها بی‌معنی بود و می‌گفتند: «اللّه جاء بنا و بعثنا لنخرج من یشاء من عباده، من ضیق الدنیا الی سعتها، و من جورالادیان الی عدل الاسلام[۱۷]» ما برای این‌ها نیامدیم و همین موضوع هم در روحیه‌ی ایرانی‌ها تأثیر زیادی گذاشت و دیدند که این‌ها به دنبال زرق و برق و طلا و نقره و این چیزها نیستند؛ لذا این تربیت امّت توحیدی با وجود این‌که با داشتن خداوند متعال، «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَاالَّذِی فَقَدَ مَنْ ‌وَجَدَک[۱۸]» کسی که جلوه‌ی خداوند متعال در وجود اوست، «لقد تجلّی الله لخَلْقه فی کلامه ولکنّهم لا یُبصرون[۱۹]»؛ خداوند متعال در قرآنش تجلّی کرده است. یک قرآنی دارد که همه‌ی آیاتش نشان می‌دهد که روح واحدی است و این کلمات همگی تجلیّات یک روح است و برای تعالی بَشر، این آیات جاذبه‌هایی دارد که هیچ یک از جاذبه‌های دنیا با آن قابل مقایسه نیست. او دنیا و آخرا است، او ظاهر و باطن است، او غیب و شهود است اما دنیا فقط یک ظهور است و زینت دنیا هم، زینت مؤمن نیست. ثروت دنیا و چیزهایی که خداوند متعال به عنوان زینت قرار داده است، زینت دنیاست و زینت بَشر نیست. زینت بَشر ایمان است که در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات می‌فرماید: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ[۲۰]»؛ ثروت برای مؤمن زینت نیست و چون زینت نیست، جاذبه ندارد. پس چرا به آن خیره بشود و خودش را معطل این‌گونه امور بکند؟ این یکی از آن درس‌هایی است که وجود دارد. حالا نوع عُرفایی که مانند آقای بهجت (رحمت الله علیه) که ما ایشان را دیده بودیم و بزرگانی از این قبیل، در دستورات سیر و سلوکی‌شان مُسِرّ بودند که کسانی که تحت نظر این‌ها تربیت شده‌اند، از کسی چیزی نخواهند و از کسی چیزی نخواستن به این معنی است که به کسی چشم نداشته باشند. لذا شعارشان این بود که «استغناک عن الشی ء خیر من استغنائک به[۲۱]» بود. سراغ چیزی که با او بی‌نیاز بشوند، نمی‌رفتند؛ بلکه خودشان را از او بی‌نیاز می‌کردند. غِنای واقعی، غِنای درونی است؛ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فِی نَفْسِی[۲۲]». هنگامی که چشم دل انسان سیر باشد، چشم ظاهرش هرزگی نخواهد داشت. لذا کسی که جمال الهی در دلش نورافشانی می‌کند، این جمال‌های ظاهری و زودگذر را اصلاً به حساب نمی‌‌آورد و هیچ نوع نقشی در جانِ او و در دلِ او به وجود نمی‌آورد. علاوه بر این‌که خداوند متعال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نهی فرموده است و امّت ایشان هم قهراً از لوازم حرکات و سَکنات و صفات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۲۳]» یا بعضی از ابتدا معتقد هستند که «بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اِسْمَعِی یَا جَارَهُ» وجود دارد و این نوع خطاب‌ها را می‌گویند که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شده است تا دیگران توجّه کنند و یا این‌گونه نیست و می‌توانیم بگوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال به این صفات مأمور بودند و دیگران هم مأمور هستند که به وجود نازنین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حبیب خداوند متعال تأسی کنند. یک موضوع نهی از اشتیاق به دنیاست که نباید به دنیا و اهل دنیا چشم طمع داشت و نباید به ذخایر دنیایی تمایل نشان داد و نکته‌ی دیگر این است که از روی‌گردانی از محرومان نهی می‌فرماید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه‌ی دیگری هم فرموده است که از این‌ها اعراض نکن، کسانی که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ[۲۴]» هستند. یکی از بهانه‌هایی که برای کُفار وجود داشت تا با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار نیایند، این بود که می‌گفتند این‌ها ارازل و فقیر هستند و کسانی نیستند که بشود به این‌ها اعتماد کنیم؛ خداوند متعال هم علی‌رغم توقعات و اظهارات آن‌ها، به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گفتند و این کار را علنی می‌کرد تا آن‌ها حساب کار خودشان را بکنند. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۲۵]». بنابراین بودن با جمعی باعث می‌شود که انسان با جمعِ مقابل آن‌ها نباشد. این دو وجهه دارد؛ یکی این است که با این‌ها نباش و وجه دوم این است که از آن‌ها اعراض نکن. لازمه‌ی بودن با این‌ها، پشت کردن به آن‌هاست. به آن‌ها پُشت نکن، بی‌اعتنایی نکن و به این‌ها توجّه داشته باش. مرحوم آقای حاج شیخ ابوالقاسم کبیر (اعلی الله مقامه الشریف) از بزرگان اهل معناست و در شهر قُم مرجع تام بوده است و هنگامی که ایشان حاج شیخ عبدالکریم را کشف می‌کند، رساله‌های خودشان را جمع می‌کنند و خودش را به عنوان عضو دفتر حاج شیخ عبدالکریم قرار می‌دهد و کنار ایشان می‌نشسته است و مُقلدین می‌آمدند و از ایشان مسأله می‌پرسیدند، او می‌گفته که حضرت آیت الله ایشان هستند و از فتوای ایشان اخذ کنید و بهره ببرید. انسان عجیبی است که مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم فرموده بودند که افرادی در قُم وجود داشتند که وقتی انسان یک نگاه می‌کرد، همان نگاه‌شان یک هفته انسان را متوجّه خداوند متعال می‌کرد و اصلا دل می‌کردند؛ از ایشان پرسیده بودند آن چه کسی بود؟ پاسخ داده بودند: حاج شیخ ابوالقاسم کبیر (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. مرحوم آقای بهاءالدّینی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: یکی از صفات مرحوم آمیرزا ابوالقاسم کبیر (اعلی الله مقامه الشریف) این بود که هیچ مؤانستی با ثروت‌مندها نداشتند و به آن‌ها علاقه‌ای نداشتند و راه‌شان هم نمی‌دادند و از آن‌هایی که دنبال ثروت و زرق و برق ظاهری بودند، گریزان بود و آن‌ها هم از مرحوم آقای حاج شیخ ابوالقاسم کبیر (اعلی الله مقامه الشریف) مأیوس بودند. انسان می‌تواند به گونه‌ای زندگی کند که ثروت و ثروتمند در پیش او خودش را کوچک ببیند و تحقیر بشود و این‌گونه نیست که انسان به خاطر آن‌ها خودش را کوچک کند. لذا در روایت هم آمده است که می‌فرماید: «لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ أَکْرَمَ اَلْغَنِیَّ لِغِنَاهُ[۲۶]»؛ کسی که به خاطر ثروتش مورد احترام یک عالِمی بشود، مشخص می‌شود که این عالِم علم خودش را مادونِ ثروت او می‌داند. این امر مجرّد و امر الهی را مادونِ پول فرض کرده است و امر زنده را پَست‌تر از امرِ مُرده کرده است؛ پول و وجوهات و طلا موجوداتِ بی‌جانی هستند، ولی علم «احدی الحیاتین» است و زندگی بَشر است؛ لذا علم ارزش و موقعیّتی دارد که ثروت و همه‌ی گَنج‌های عالَم در برابر علم عالِم باید کوچک باشد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مأمور شده است که زرق و برق کُفار دل او را نبرد و او مُربّای خداوند متعال بود و این چنین بود ولی توقّع این است که همه‌ی پیروان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این‌گونه زندگی کنند.

نکته‌ی دیگری که در این آیه‌ی کریمه است، این است که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدن که بگویند: «وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ[۲۷]»؛ ضمن مصروف کردن عاطفه و رحمتِ رحیمیّه در مورد مؤمنین، ولی همیشه جاذبه و دافعه توازن دارند. خداوند منّان نسبت به مؤمنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را متمایل قرار داده است و می‌فرماید که جاذبه‌ات شامل حال این‌ها بشود ولی نسبت به کسانی که در خط نیستند و منحرف هستند و الهی هستند، باید هشدارها را داشته باشی، «النَّذِیرُ الْمُبِینُ»؛ و این نشان می‌دهد که یک رهبر هم باید نسبت به دوستانش خط ارتباطی‌اش گرم باشد و همواره پیوستگی و سازمان یافتگی را در درون حفظ کند و نسبت به بیرون هم مواضعِ صریحی داشته باشد. این‌که فقط «النَّذِیرُ الْمُبِینُ» را در دل داشته باشید، کفایت نمی‌کند؛ بلکه باید انذارش آشکار باشد و همه بدانند که این در برابر استکبار، در  برابر کُفر، شِرک، نفاق و ظلم موضع دارد و باید مواضع روشن و مُبیّن برای جامعه باشد.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ حضرت استاد به بیانات و سؤالات دوستان

ـ قابل قبول شما، دستور امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جناب محمّد ابن ابی‌بکر همین است که می‌فرمایند: «اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ[۲۸]». در نظر هم می‌فرماید که وقتی به کسی یک نظر محبّت‌آمیز می‌کنی، به آن دیگری هم به همین اندازه نگاه کن. خیلی خوب بود.

ـ «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۲۹]» گویاتر است که همه‌ی این‌ها یک شکوفه زده است و فردا ملاحظه می‌کنی که دیگر وجود ندارد. امور دنیا مانند شکوفه‌های گُل است؛ چشم را می‌گیرد ولی تا فردا وجود نخواهد داشت و خیلی زود زائل می‌شود. مانند همیشه خیلی خوب بود.

ـ بله نکته‌ی دقیقی است؛ «نِعْمَ اَلْمَالُ اَلصَّالِحُ لِلرَّجُلِ اَلصَّالِحِ[۳۰]»؛ همین آیه‌ای که تلاوت شد که می‌فرماید: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ[۳۱]»؛ اگر این ثروتی را که خداوند متعال داده است، انسان با این طالبِ دارِ آخرت باشد، آن جمله‌ی نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم هست که می‌فرماید: «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا[۳۲]» این را وسیله قرار داده است و برای او هدف نیست؛ اگر مال وسیله باشد… حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگامی که به دیدنِ آن صحابی ثروتمندشان رفتند، حضرت فرمودند تو چرا خانه‌ای با این وسعت داری؟ او پاسخ داد: من در این‌جا از میهمان پذیرایی می‌کنم و به فقرا رسیدگی می‌کنم؛ حضرت فرمودند: این دنیا نیست و همان آخرت است. مَثَلِ اعلای آن هم حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت سلیمان (علیه السلام) و هم حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) هستند که این‌ها دارای ثروت بودند ولی ثروت برایشان مقصد نبود به همین دلیل هم چیزی نگه نداشتند و ثروتشان می‌آمد و می‌رفت. خودِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقیر نبودند و جزءِ تولید کننده‌های تراز اول حجاز بودند. این «آبار علی[۳۳]» که در مدینه است، این‌ها آثار یَدی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و این‌ها را با عرقِ جَبین راه انداختند و یا صدهزار درخت خرما یک قلم از تولیدات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. این‌ها را داشتند اما هیچ‌گاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) این‌ها را گنج نکردند و ذخیره نکردند؛ بلکه زندگی خودشان، زندگی فقیرانه بود. عمده این است که انسان نسبت به دنیا زاهد است و یا چشمش به دنبال آن است. تعبیر خداوند متعال هم این است که چشمت ممدود به سوی او نباشد، در امتداد او نباشد. حال اگر نگاهِ گُذرایی کردی، گذشت و این مشکلی نیست اما هنگامی که می‌بینی و می‌ایستی و نگاهت را مدام تکرار می‌کنی، این مقصد می‌شود و شما را از مسیر و مقصد نهایی باز می‌دارد و برخی از ثروت‌مندان بوده‌اند که این‌ها واقعاً دل به دنیا نبسته بودند اما تعدادشان بسیار کم است و معمولاً «الْمَالُ مَادَّهُ الفِساد[۳۴]»؛ است؛ معمولاً این‌گونه است اما کسانی بوده‌اند که برای خداوند متعال تولید کرده‌اند، برای خداوند متعال هزینه کرده‌اند، «یَکْنِزُونَ» هم نبوده‌اند. پس ثروت انسان را بی‌ارزش نمی‌کند؛ آن وابستگی است که انسان را بی‌ارزش می کند.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ـ بعضی از نکات شما مکمّل بود و باید گفته می‌شد. ولی این قسمت اخیر که می‌فرماید: «لَا تَحْزَنْ» ربطی به آن «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» ندارد. خداوند آقای خوشوقت را رحمت کند. ایشان می‌فرمودند تربیت همراه با محبّت است؛ لذا این‌هایی که خیلی خودشان را درگیر شبهات و این چیزها می‌کنند که در کجا چه کاری کرده‌اند و این جور چیزها، اگر فقط توبه کنند خداوند متعال قبول‌شان می‌کند. دل به او بدهید و بالا بروید و به گذشته‌ها کاری نداشته باشید و برای خودتان غُصّه درست نکنید. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همان‌گونه که در آن آیه‌ی کریمه می‌فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ»؛ این‌گونه نبوده است که غُصّه‌ی ثروت این‌ها را می‌خورده است؛ غُصّه‌ی سرگرمی این‌ها را به این دنیا و این‌که از این دنیا دست برنمی‌دارند را می‌خوردند و این موضوع برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دغدغه بود و خداوند متعال می‌خواهد بفرماید که آن حالتِ تمحُّض و خلوتت را حفظ کن و خیلی تمرکز خودت را روی این موضوعات قرار نده.

ـ بله ولی «صَفحِ جمیل» را در روایات گفته است که صَفحی است که در آن عِتاب وجود ندارد. این خیلی نقطه ضعف‌هایشان را به رُخ‌شان نکش.

سؤال: آیا منظور توجّه نکردن است؟

پاسخ حضرت استاد: دو گونه توجّه نکردن داریم؛ یک نوع توجّه نکردن این است که رهایشان کن و اعتنا نکن و یک نوع توجّه نکردن این است که سر به سرشان نگذار و به آن‌ها میدان بده. درست است که انسان‌های بدی هستند، ولی این بدی‌ها را نبین و اجازه بده تا مجذوب شوند و منظور از «صَفحِ جمیل» همین مورد دوم است.

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) ما را با معارف قرآن بیش از پیش آشنا بفرما.

خدایا! آن طهارتی که به اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) عطا کرده‌ای، ذوب در آن‌ها را تا مقدمه‌ی رسیدن به قرآن مکنون‌مان باشد، روزی‌مان بفرما.

الها! پروردگارا! بین ما و قرآن و عترت فاصله نینداز.

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! ما را جزءِ نوکران مقبول حضرت امام زمان‌ (ارواحنا فداه) مکتوب بفرما.

خدایا! عاقبت به خیری ما را مقدّر و محتوم بگردان.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، خصوصاً مریض‌های مورد نظر را از خزائن رحمتِ واسعه‌ی خودت شِفا عنایت بفرما.

خدایا! دل‌های ما را شِفا عنایت بفرما.

خدایا! جان‌های ما را جَلا عنایت بفرما.

خدایا! محبّت غیر خودتت را از دل ما اخراج بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر عزیزمان را با صحّت و عزّت و قدرت و کفایت و کرامت و نورانیّت مستدام بفرما.

خدایا! مشکلات کشورمان را با دست غیب خودت مرتفع بفرما.

خدایا! دولت و ملت ما را دشمن شاد مگردان.

الها! آن‌چه خواستیم و نخواستیم که خیرِ دین و دنیای ماست، به ما مرحمت بفرما.

نثار روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهداء و ذوی الحقوق‌مان صلواتی عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه حجر، آیات ۸۷ و ۸۸٫

[۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۸۵٫

[۴] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫

[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹٫

[۶] حوامیم، مجموعه سوره‌هایی از قرآن است که با حروف مقطعه حم حا-میم شروع می‌شوند. این هفت سوره مکی به ترتیب، عبارت است از: سوره غافر، سوره فصلت، سوره شوری، سوره زخرف، سوره دخان، سوره جاثیه و سوره احقاف. اولین سوره از این سوره‌ها، غافر است و به همین دلیل به آن حم اولی نیز گفته می‌شود.

[۷] نهج البلاغه، خطبه ۸۲٫

[۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۶۳۰.

[۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۱۰] سوره مبارکه واقعه، آیه ۳٫

[۱۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۱۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫

[۱۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫

[۱۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫

[۱۷] مجموعه آثار شهید مطهری . ج۱۸، ص: ۴۳۵٫

[۱۸] بحارالأنوار،ج ۹۵،ص ۲۲۶ / مفاتیح الجنان، دعای عرفه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۱۹] بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۷٫

[۲۰] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

[۲۱] نهج البلاغه.

[۲۲] مفاتیح الجنان، دعای عرفه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۲۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

[۲۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۲۸٫

[۲۵] همان.

[۲۶]إرشاد القلوب، جلد ۱،  صفحه ۱۹۴.

[۲۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۸۹٫

[۲۸] نهج البلاغه، نامه ۲۷٫

[۲۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۳۱٫

[۳۰] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۱۵۸.

[۳۱] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۷٫

[۳۲] نهج البلاغه، خطبه ۸۲٫

[۳۳] آبار علی، منطقه و نخلستانی در جنوب مدینه که دارای چاه‌های آب منسوب به علی‌ بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و میقات مردم مدینه است. یکی از علمای معاصر اهل‌سنت در مصر، آبارعلی را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان دانسته، اما با توجه به این‌که نام آبار علی در منابع تاریخی، پیش از سفر علی بن دینار به مکه، ذکر شده، انتساب این مکان به علی بن دینار صحیح نیست.

[۳۴] نهج البلاغه، حکمت ۵۸٫

متن روایت: «الْمَالُ مَادَّهُ الشَّهَوَاتِ».