حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مُلایمت اعجابانگیز نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
- دلیل اصرار خداوند متعال بر نرمش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
- واسطه شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پذیرفته شدن استغفار امّت
- عزّت بخشیدن و مشورت کردن با شکستخوردگان توسط نبیّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
- پاسخ حضرت استاد به سوالات و بیانات دوستان
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
تقدیم به آستان نورانیِ ولی نعمتمان، امید و پناه و تکیهگاهمان، عمودِ دینمان، نور خداوند متعال در ظلمات الارض، حضرت اباالحسن علی بن موسی امام رضا (علیه الصلاه و السلام) صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
انشاءالله خداوند متعال عنایت بفرماید و محفل ما نور قرآن داشته باشد و اخلاصی در آن وجود داشته باشد، آن را به حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) تقدیم میکنیم.
مُلایمت اعجابانگیز نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ[۲]». مرور اجمالی میکنیم تا از دوستان بهره بگیریم. «فَبِمَا رَحْمَهٍ»؛ حرف «باء»، باءِ سَببیه است. اگر «ما»، ماء زادئده باشد، تأکید است؛ در واژهی «رَحْمَهٍ» تنوین تفخیم به کار رفته است؛ یک رحمت است ولی رحمتی است که همهی رحمتها در آن میگنجد. «مِنَ اللَّهِ»؛ از رحمتِ بزرگی است که از الله ناشی شده است. باز این لفظ جلاله نشان میدهد که مجموعهی صفات کمالیهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) الله است، این رحمت درخورِ همهی صفاتِ جمالیه و جلالیه است. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ»؛ این هزار و یک اسمی که خداوند متعال در عالَم با این اسماء تجلّی کرده است و یک اسمِ مُستأثره دارد که «فَلَمْ یَخْرُجْ مِنْکَ إِلا إِلَیْکَ[۳]»، اگر همهی اسامی را جمع کنیم، «الله» میشود و این رحمت، آن چنان رحمتی است که گویا همهی اسماء الهی در این رحمت دخیل هستند و همگی حضور دارند. «لِنْتَ لَهُمْ»؛ کسی که مانند آب نرم و روان و لطیف است، زبان نرم و برخورد نرم دارد، دارای تعامل نرم است و حتّی جنگیدن او هم جنگ نرم است؛ یک ویژگی در این «نرم» بودن است که شامل ابعاد مختلف در زندگی میشود؛ هم قول است و هم فعل است و هم نگاه است و همه چیز را شامل میشود. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عُنصر لطیفی بودند و بدنِ نازنین ایشان هم لینت داشت و اینگونه که مشهور است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سایه نداشتند؛ با وجود اینکه جسم شریفِ ایشان جسم بود و پیشانی مبارک ایشان شکسته شده است و دندان مبارک ایشان آسیب دیده است و اینها نشان دهندهی این است که خداوند متعال جسمِ عالَمی را به ایشان داده بود؛ ولی در بعضی از روایات آمده است که خداوند متعال ابدان ما را از جایی خلق کرده است که ارواحِ شما را از آنجا خلق کرده است و این هم از معجزات وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و با وجود اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم کشاورزی میکردند و هم دامداری میکردند و هم در کارهای منزل سهیم بودند و منزل را جارو میکردند و کسی نبودند که نازپرورده باشند؛ مع ذلک بدن نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از گُل لطیفتر بود و آن گوهر لطیف، جوهر لطیف و روح لطیف مجلای لطیف داشتند. این عبارت «لِنْتَ لَهُمْ» یعنی وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط اینگونه نبودند که مُلایم حرف بزنند؛ بلکه رفتارشان با مردم رفتار مُلایمی بود و کسی احساس مادّیت نمیکرد. گویا با روح و با جان طرف هستند و مردم هیچگونه تکاثفی در وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس نمیکردند. «لِنْتَ لَهُمْ»؛ در کلمهی «لَهُمْ» هم لطافتی وجود دارد که اگر این لینت نبود، آنها متضرر میشدند. میتوان حرف «لام» را به صورت انتفاع در نظر گرفت؛ این نرمش شما به نفعِ آنها بود و آنها را سرمایهدار کرد و به آنها ایمان بخشید و آنها را دارای ارزشهای اخلاقی کرد و به آنها توبه عنایت کرد؛ «لِنْتَ لَهُمْ». درخورِ آن رحمت بزرگ که میفرماید «فَبِمَا رَحْمَهٍ»، این در تراز آن بود که تو باید «لِنْتَ لَهُمْ» باشی. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی مُلایمت مُحیّرالعقولی داشتند. یک عَربی آمده است و یقهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته است که گویا «کِساءِ خیبری» بود که پشمی بود و سخت بود، به گردن و گلوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فشار آورد و گفت: «المالُ مالُ اللّه»؛ این مال برای خداوند متعال است و برای پدر تو نیست؛ بار من را ببند تا بروم. اصحاب خواستند که عکسالعمل نشان بدهند اما وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه ندادند؛ ولی این فشاری که او آورده بود، روی گردن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جا انداخته بود و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «المالُ مالُ اللّه و أنا عبدالله»؛ اگر این مال برای خداوند متعال است، من هم بندهی خداوند متعال هستم؛ پس چرا اینگونه رفتار میکنی؟ بالاخره هم او را نوازش کردند، هم بار او را بستند، هم مشکل او را برطرف کردند و او هم تسلیم شد و اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواستند با شمشیر او را تسلیم کنند، نمیپذیرفت ولی این نوع نرمش تمام وجودش را به زانو درآورد و در برابر وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تسلیم شد.
دلیل اصرار خداوند متعال بر نرمش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
«وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ در برابر لینت و آن لطافت، غلظت است که «فَضّ» است. اگر «وَ لَوْ کُنْتَ» امتناع است و یعنی اگر اینگونه بودی که هرگز اینجور نیستی. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ» اگر سخت و خشن بودی و قلب تو هم قلبِ مهربانی نبود و از قَسوَت برخوردار بود، این هم باز از آن لطایف قرآنی است که «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن». همیشه نمیشود به صورت تصنُعی خوب بود. انسان در آناتی میتواند تظاهر داشته باشد ولی تا حقیقت و گوهرش مُتّصف به صفتی نباشد، چون بود ندارد و نُمُود است، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ[۴]»؛ لذا باید باطن را درست کرد تا ظاهر درست بشود. «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اَللَّهُ عَلاَنِیَتَهُ[۵]»؛ اول ظاهر را که همه میبینند مطرح است که «فَضّ» نباشد و سپس «غَلِیظَ الْقَلْبِ» را مطرح مینماید. درشتی ظاهر و سختی ظاهر با باطن انسان هماهنگی دارد؛ یعنی هم ظاهر و باطن تو نباید اینگونه باشد و این جهت سَلبی را که «فَضّ» و «غَلِیظَ الْقَلْبِ» باشد، هر دو مُلازم یکدیگر هستند که در تو وجود ندارد. لینت از صفات ثبوتیهی وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که لطافت گوهر آن بود و این «فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ» جزءِ صفات سَلبیهی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. میتوان گفت که لینت از صفات ذاتی وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و جنگ و برخودهای آنگونه، صفات فعل است و به اقتضای مصالح خارجیه است که برایش میآورد ولی منشأ آن، لینت است. «یا من سبقت رحمته غضبه[۶]»؛ لذا اگر خداوند متعال جهنّم را آفریده است و اگر عذاب دارد، این جهنّم و این عذاب هم مأمومِ امامتِ رحمت است. رحمت خداوند متعال شامل و جامع است و عذاب عَرَضی است و از فعل خداوند متعال ناشی میشود. اینکه دارد که میفرماید: «لَوِ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَمَا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلنَّارَ[۷]»؛ این جهنّم عَرَض است. جهنّم را نفوسِ خبیثه درست کردهاند وگرنه رحمتِ خداوند متعال، رحمتِ واسعه است؛ «بِرَحْمَتِک الَّتِی وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ[۸]». ذات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۹]» که تنها برای مؤمنین نیست و «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» هستند. لذا لینت همان رحمت است و جهانشمول است ولی «فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ» جزءِ عوارض صفات فعلیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در یک مواردی با امامت رحمت و لینت ایشان این کار انجام میشود. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ بین پرانتز وقتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در گوهرش معرفی مینماید، آن فرض را هم برای درس آموزی ما برای ما مُمَثّل میکند که این جاذبهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که پراکندهها را جمع کرد و از قطرات دریا به وجود آورد، مغناطیسِ لینت بود و اگر با این مغناطیسِ این بُرادههای پراکنده جمه نشده بودند، چه اتفاقی میافتاد؟ «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ مجتمع و امّتی وجود نداشت و دیگر تشکّلی وجود نخواهد داشت و چیزی به وجود نمیآمد. از «فاء» تفریع استفاده کرده است.
واسطه شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پذیرفته شدن استغفار امّت
حال که اینگونه است و تو ذاتاً اینجور هستی، مظهر رحمتِ جان شمول خداوند متعال هستی، «فَاعْفُ عَنْهُمْ»؛ خداوند متعال به پیامبرش دستور میدهد که متّصف به لینت است، ثمرهی لینت باید این باشد که آنها را عفو کنی و مورد عفو قرار بدهی و بدیهایشان را به رُخشان نکش و تعقیب نکن و از آنان بگذر؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ». ولی خداوند متعال تنها به عفو بسنده نکرده است و میفرماید اگر تو هم آنان را عفو کنی، اثر وضعیِ فرار از ضعف، عدم لبیک گفتن به استنصار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، عدم حمایت از مظلوم که نتیجهی آن این است که عونِ ظالم شدید، عناوین مجرمانهی متعددی در فرار از جنگ و غربت و مظلومیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پروندهی اینها ثبت است. لذا بدون شفاعت تو کافی نیست و باید برای پُر کردن خلأهایی که برایشان به وجود آمده است و جرایمی که برایشان ثبت شده است، بالاتر از عفو خودت که مسألهی شخصی توست، زیرا اینها به امّت و دین ضربه زدهاند و مایهی شکست شدند و این آسیبها و خونهایی که ریخته شدند، تنها با عفو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کفایت نمیکند و حقّ امّت و حقّ نسلهاست، حقّ شهدایی است که به شهادت رسیدند و در اینجا باید یک کار فوق العاده انجام بدهی؛ خداوند متعال خودش پیامبرش را دعوت به وساطت میکند و این مشخّص میشود که عفوِ الهی همانگونه که نزول وحی بدون وساطت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ظرفیّتی برای گیرنده وجود ندارد تا اشعهی وحی را مستقیماً دریافت کند که خداوند متعال هم میفرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۱۰]»، همه چیز را آب میکرد و این ظرفیّت فقط برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در مسألهی شمولِ غفران هم برای گناهی در سطح، وساطت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را لازم دارد و کسی نمیتواند مستقیماً این غفران الهی را دریافت کند و کسی این ظرفیّت را ندارد و این نکته در زیارت جامعهی کبیره آمده است که میفرماید: «إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاکُمْ[۱۱]»؛ برای رفعِ بعضی از گناهان تنها استغفار ما ممکن نیست که بدون شفاعت و وساطت مرتفع شود؛ لذا چنین گناه عظیمی استغفار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را لازم دارد. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا[۱۲]». برای اینکه روحِ اینها از غبارِ گناه پاک بشود و این روح لیاقت پیدا بکند و نور مغفرت الهی در آن بتابد، باید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در استغفار واسطه بشود. این جزءِ سنّتهای الهی است. «أبیَ اللّه أن یُجریَ الأشیاء الاّ بأسبابها[۱۳]» سبب مغفرت، استغفار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اگر آن استغفار نباشد، استغفار امّت کفایت نمیکند؛ زیرا معصیت خداوند بزرگ بسیار عظیم و بزرگ است. لذا شفاعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در همه جا لازم دارد. پس دستور دوم بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این شد که باید برای اینها استغفار کنی؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ».
عزّت بخشیدن و مشورت کردن با شکستخوردگان توسط نبیّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
دستور سوم پس از بخشیده شدن آنها این است که وقتی یک زندانی که در زندان بود و مورد عفو قرار گرفت و مورد مغفرت ما واقع شد؛ به او جایزه نمیدهند و برای او عزّت زیادی قائل نمیشوند، اما خداوند متعال میفرماید بخشیده شدن اینها برای بازسازی اینها کافی نیست و باید به آنها عزّت بدهی و اینها را بالا بیاوری. اینها بسیار شکست خوردهاند؛ خیلی حقیر شدهاند؛ این احساسِ حقارتی که با این فرار و شکست برایشان به وجود آمد، در هر شکستی دشمن جنگ روانی را تعمیق میکند و توسعه میدهد و این جنگ روانی به مراتب از جنگ نظامی شکنندهتر است. انسان شکستخورده در ابعاد زندگی تحقیر شده است و این در مسائلِ روانشناسی تربیتی بسیار مهم است. اینکه میفرماید: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ[۱۴]». کسی که پیش خودش کوچک و حقیر بشود، هیچ امنیّتی از وجود او نخواهد بود و ممکن است دست به هرکاری بزند. منشأ جنایت، احساس ضعف و حقارت است. این چه دین و چه تربیت و چه پیامبری است! الله اکبر! خداوند متعال فرمود: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»؛ اینها را در کنار خودت بیاور و زانو به زانو آنها را بالا بیاور و در رُتبهی خودت قرار بده و فکر اینها را به کار بینداز و به اینها شخصیّت بده تا بجوشند. انسانهایی که موهون و حقیر شدهاند، دیگر موجودیّتی ندارد و هویّتش را از دست داده است. باید هویّت انسانی او را بازسازی کنی تا مجدداً آدم بشود. این شخصیّت دادن، بهتر از این راه ندارد که ما بیاییم و از خودش نظرخواهی کنیم. یک مرتبه چشم باز میکند و میبیند که شخصیّت اول عالَم از او کمک فکری میخواهد و به خودش میگوید یعنی در این حد هستم که میتوانم در مسألهی مهمّ عالَم با رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نظر بدهم؟! این نوع تربیت، این نوع شخصیّت دادن و بزرگ کردن و زمینهی حقارت را به کلّی از وجود آنها جارو کردن و کنار انداختن بسیار عجیب است؛ «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ». میشود گفت که «الف و لام» در کلمهی «الْأَمْرِ» هم عهدِ «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ[۱۵]» است و اَمرُالله نیست. امر اینها در زندگی خودشان است و در محدودهی زندگی بَشری با اینها مشورت کن؛ «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ». مشورت ابعاد مختلفی دارد که مهمترین مسأله در این قضیّه شخصیّت دادن و جبران حقارتی است که از جانب شکست نظامی برایشان پیش آمده است؛ اما به صورت کلّی مشورت برکات و اسراری دارد. لکن مشورت، مشورت کننده را مُلزم نمیکند که به نظر دیگران عمل کند. اگر همه به خلاف رأی دادند و حتّی اگر اکثریّت مطلق هم باشند، میشود یک جامعه را با نظر غلط عموم به جای نامشخصی فرستاد؟ این که نمیشود. این حدیثی هم که میفرماید: «شاوروهنّ و خالفوهن[۱۶]»؛ بعضی گمان میکنند که در مشورت با بانوان، الزام است که هرچیزی که آنها نظر دادند، مخالفت کنیم؛ در صورتی که اینگونه نیست. قطعاً اینگونه نیست و معیار حقّ است. اگر بانویی نظر حقّ داد، با کدام جواز شرعی و اخلاقی میشود خلاف حقّی که او نظر داده است و خلاف مصلحتی که او تشخیص داده است، بگوییم چون مشورت کردهایم، با او مخالفت کنیم؛ بلکه اینگونه نیست و نکتهی روانی دیگری وجود دارد که حالا اگر بانوان مورد توجّه هستند و شما با آنها مشورت میکنید، فکر نکنید که دیگر گردنگیر هستید و حتماً باید حرف آنها را عمل کنید و روایت هم در حال بیان این نکته است و منظور آن سوی قضیّه نیست. معمولاً در خانوادهها تعارفات فراوان است؛ مخصوصاً زنی که مورد توجّه همسرش قرار گرفته است و شریک زندگی اوست و مورد اعتناست، با او که مشورت میشود، اینگونه نیست که بگویید اگر نظر خلافی داد دیگر عواطف خانوادگی و تعارفات باعث بشود که حقّ را نادیده بگیرید و نظر او را بر حقّ ترجیح بدهید؛ نباید اینگونه باشد. لذا میفرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ»؛ مشورت کن ولی مشورت برای تو تصمیمسازی نمیکند و تصمیم را تشخیص تو درست میکند و نظر اینها نیست؛ عزم و اراده متعلّق به توست. مدیر باید قاطع باشد و با تردید نمیتوان مدیریت کرد، باید جاذم باشد و با شک نمیتوان قضاوت کرد. در معاملات هم باید طرفین جاذم باشند و اگر جذم نداشته باشند، معامله واقع نمیشود. در همهی اموری که زندگی باید ثبات و قوام داشته باشد، باید قطع کرد و کار را یکطرفه کرد. اختلاف آراء، اکثریت و اقلیّت تو را تکان ندهد. فرمانده تو هستی و فرمان را به دست تو دادهایم و باید راه را تو انتخاب کنی. «فَإِذَا عَزَمْتَ»؛ وقتی که عزم و عزیمت و ارادهات به چیزی تعلّق گرفت، ملاحظهی این موضوع که با اینها مشورت کردهای و آنها چنین گفتهاند را نباید داشته باشی؛ راه برای تو باز است و علیرغم مشورت، مدیریت و رهبری از آن شماست و خطّ سیر را شما تعیین میکنید. شما راهبر هستی و آنها باید به دنبال شما بیایند و نباید اینگونه باشد که شما به دنبال آنها بروی. آن کسی که در جلوی راه قرار گرفته است و کاروان به دنبال آن حرکت میکند، نمیتواند با تردید اینها را از راه باز دارد و به بیابان بکشد؛ باید اینها را به مقصد برساند. این کاروان در اختیار توست و کاروانسالار تو هستی و باید کاروان را به مقصد برسانی. لذا مشورت برای شما الجاء[۱۷] و اجبار نمیآورد و آن حقّ مدیریت و حقّ تصمیمگیری برای مدیر و رهبر و عالیترین مقام است. «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»؛ باز در اینجا نکتهی تربیتی و عرفانی وجود دارد که اگر تصمیم به انجام کاری گرفتی، دیگر به آن فکر نکن؛ زیرا تصمیم تو کارساز است. خودت و تصمیمات را ایکال کن. همه کاره اوست؛ پس به او توکّل کن و واگذار کن.
پاسخ حضرت استاد به سوالات و بیانات دوستان
ـ با توجّه به اینکه خداوند متعال خُلُق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را عظیم خوانده است، در اینجا نشان میدهد که این جزءِ امور بسیار مهم است و چیز عادی نیست؛ «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۸]». چرا خداوند متعال در آنجا این تابلو را به این صورت برجسته کرده است؟ این هم همان شأنِ عظمتی اخلاق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ گرچه خداوند متعال رحمتِ کوچک ندارد و چون خداوند متعال بزرگ است، از شخصِ کریم و عظیم به جز کرامت و عظمت چیز دیگری صادر نمیشود. از جمیل، جمال و از کریم، کرم صادر میشود. خداوند متعال بزرگ است و همهی کارهایش هم بزرگ است. اما در اینجا برای یک رهبر، برای یک الگو خیلی مهم است که در برابر بدیها، جفاها، قصورها و تقصیرها ظرفیّت داشته باشد و کارش به خشونت نکشد. این موضوع خیلی مهم است و اگر نباشد، «آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهُ الصَّدْرِ[۱۹]». قاعدتاً جزءِ امور مهمّه است و شما هم اِبایی نداشته باشید و این رحمت را کوچک نکنید؛ زیرا رحمت بزرگی است.
ـ در اینجا لینت هم بینهایت است. فی ضلال همین حرف شما را دارد. او میگوید که وجود نازنین پبامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشورت کردند و اینها نظر دادند که در مدینه نمانیم و به استقبال دشمن برویم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این را در خواب دیده بودند و میدانستند که قضیّه به همین صورت برای اینها گران تمام میشود؛ اما مصلحتِ رعایت آن مشورت و نگهداشتن آن مجموعه اَقوی از این تلخیهایی بود که در این جنگ برایشان پیش آمد. اجمالاً ایشان چنین چیزی را در آنجا نقل کردهاند. ولی با ذهن شیعی ما که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را معصوم میدانیم، «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی[۲۰]» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خودشان حرفی ندارند که این حرف خداوند متعال است. اجمالاً مشورت مصلحتی اَقوی دارد و رعایت این کار را هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کردهاند و هم به امّت توصیه کردهاند و مردمسالاری به جز از طریق آراءِ عمومی امکان ندارد و این همان مشورتی است که قرآن کریم توصیه کرده است و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و نظام هم به این موضوع پایبند بودهاند و علّت استمرار نظام هم همین بوده است. اگر این همراهی مردم، مشورت با مردم و انتخاب مردم نبود که گاهی هم ممکن است اشتباه انتخاب کنند، ولی نظام ملتزم است که آن ضرر را بپذیرد ولی مردم مقابل نظام قرار نگیرند؛ زیرا در این صورت کار پیش نمیرود. چنین چیزی هم هست. نکتهای در جلسهی گذشته عرض شد و این بود که مشورت همیشه نظر خواهی نیست؛ بلکه نظرسازی است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نحوی مشورت میکنند و زیر و رو میکنند؛ کما اینکه در جنگ بدر همین کار را کردند. دو نفر گفتند ما ضعیف هستیم، ما امکانات نداریم، عدّهی ما کم است، تعداد آنها بسیار است و مجهّز هستند؛ همین جور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مشورت را تکرار میکردند و به اظهار نظر نفر اول و دوم قرائت نکردند. تا هنگامی که مقداد لب به سخن گشود و گفت: یا رسول الله! ما به شما ایمان آوردیم. معنی این کلام این است که ما سر سپرده هستیم و شما دستور میدهید تا ما خودمان را به بحر أحمر بزنیم و در آب خودمان را غرق کنیم؛ فقط کافی است که بگویید و اگر میخواهید ما خودمان را به آتش بکشیم؛ فقط کافی است که بگویید. ما در اختیار شما هستیم. میگویند مسلمانها همیشه آرزو میکردند که ایکاش موقعیت مقداد را داشتند. در یک روایتی آمده است که گُل از گُلِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شکفت و چهره ایشان باز شد و زمینهی دفاع برایشان پیش آمد. غالباً این مشورتها خیلی نظرخواهی نیست و نظرسازی است و با تکرار مشورتها و زمینهسازی، جوی را به وجود میآوردند که اینها را همراه میکند.
ـ علم ارزش ذاتی دارد؛ چه اینکه شما با زحمت به دست آورده باشید به آن رسیدهاید و چه اینکه خداوند متعال به شما داده باشد، باز هم به آن رسیدهاید و مگر ارزش علوم موهبتی کمتر از علوم اکتسابی است؟ بلکه بالاتر است. در اینجا هم کسی که زمینهاش ضعیف است ولی دست و پا میزند، این صبر را چه کسی به او میدهد؟ مشخص است که من الله است.
دعا
انشاءالله خداوند متعال به حقّ محمد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) به همهی ما توفیق فهم قرآن کریم و ایمان به آنچه که از قرآن کریم میفهمیم و توفیق عمل به آن را مرحمت بفرماید.
خداوند متعال سلام و عرض ارادت و آمادگی ما را برای خدمت و ایثار به محضر شریف امام زمانمان (اروحنا فداه) ابلاغ بفرماید.
خداوند متعال قلب مبارک آقایمان را همیشه از ما راضی بدارد.
خداوند متعال مشکلات شیعه را در همهی عالَم خصوصاً در این کشور اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) با رحمت واسعهی خودش و قدرت غالبهی خودش برطرف بفرماید.
خداوند متعال این سیّد و الگو و حکیم ما و این رهبر خوب ما را به آبروی محمد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) با آبرو، با اقتدار و عزّت، صحت، کرامت و کفایت تا ظهور و در کنار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مستدام بدارد.
خداوند متعال به ما توفیق هدایت دلها را بدهد و ما را زین دین قرار بدهد.
خداوند متعال اموات و گذشتگان، امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را مستغرق بهار رحمتش بفرماید.
خداوند متعال مریضها عموماً، مریض منظورین خصوصاً عافیت عنایت بفرماید.
خداوند متعال توفیق شکر این همه نعمت را به همهی مردم ما و خودمان روزی بفرماید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۳] دعایی که مرحوم کفعمى در کتاب «بلد الامین» دعایى به روایت از موسى بن جعفر(ع) نقل کرده است.
متن دعای شریفه: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَطَعْتُکَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیْکَ وَ هُوَ التَّوْحِیدُ وَ لَمْ أَعْصِکَ فِی أَبْغَضِ الْأَشْیَاءِ إِلَیْکَ وَ هُوَ الْکُفْرُ فَاغْفِرْ لِی مَا بَیْنَهُمَا یَا مَنْ إِلَیْهِ مَفَرِّی آمِنِّی مِمَّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَیْکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الْکَثِیرَ مِنْ مَعَاصِیکَ وَ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ مِنْ طَاعَتِکَ یَا عُدَّتِی دُونَ الْعُدَدِ وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدَ وَ یَا کَهْفِی وَ السَّنَدَ وَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُوْلَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَیْتَهُمْ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَدا أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى محمد وَ آلِهِ وَ تَفْعَلَ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالْوَحْدَانِیَّهِ الْکُبْرَى وَ الْمُحَمَّدِیَّهِ الْبَیْضَاءِ وَ الْعَلَوِیَّهِ الْعُلْیَا [الْعَلْیَاءِ] وَ بِجَمِیعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِکَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِکَ فَلَمْ یَخْرُجْ مِنْکَ إِلا إِلَیْکَ صَلِّ عَلَى محمد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لا أَحْتَسِبُ إِنَّکَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ».
[۴] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۷٫
[۵] نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۵۵۱٫
[۶] مفاتیح الجنان، دعای شریف جوشن کبیر / علم الیقین، فیض کاشانی، ج ۱، ص ۵۷٫
[۷] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۳۴٫
[۸] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.
[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۰] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫
[۱۱] مفاتیح الجنان، زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫
[۱۳] بحارالأنوار، ج۲، ص ۹۰، باب ۱۴، حدیث ۱۴ و ۱۵ / بحارالأنوار، ج۲، ص ۱۶۸، باب ۲۲، حدیث ۱.
[۱۴] بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۶۵، حدیث ۱٫
[۱۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۸٫
[۱۶] بحار الانوار، ج ۱۰۳، باب جوامع أحکام النّسآء (۶۲) ص ۲۶۲، حدیث ۲۵.
صحیح روایت: «شَاوِرُوا النِّسَآءَ وَ خَالِفُوهُنَّ فَإنَّ خِلافَهُنَّ بَرکَه».
[۱۷] اجبار کردن انسان تا سرحد سلب اختیار از او را الجاء می گویند. الجا، مصدر باب افعال از ریشه «لجأ» به معنای اجبار و اضطرار است و گاهی به معنای تکیه گاه گرفتن و پناه بردن نیز آمده است.
[۱۸] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۱۹] نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶٫
[۲۰] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫
پاسخ دهید