«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

مأیوس شدن کفار طبق آیه‌ی کریمه‌ی سوره مائده

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ؛ «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا[۲]». نکته‌ای که دوستان هم در جلسه‌ی قبل متذکّر شدند، این بود که دو کلمه‌ی «الیوم» با یکدیگر ارتباط سیاقی و معنوی دارند و یک مسئله‌اند و در خلال آن آیه قرار گرفته است. اگر این آیه را برداریم، آن آیه با ذیلش هیچ تفاوتی نمی‌کند. یعنی هیچ نقشی در معنا و مراد از آن آیه ندارد و بود و نبود آن به آن آسیبی نمی‌رساند و تغییر معنایی هم نمی‌دهد. این نشان دهنده‌ی این موضوع است که یا این آیه جمله‌ی معترضه است و خدای متعال اساساً و نزولاً خواسته‌اند که این آیه در این جا قرار داشته باشد و یا خداوند مستقلاً نازل فرموده‌اند و بعداً یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با پیامی که جبرئیل آورد و یا بعداً مؤلفینی که قرآن کریم را تنظیم کردند، این آیه را در این‌جا قرار دادند. مرحوم آیت الله طباطبائی این سه احتمال را داده‌اند و در جلسه‌ی گذشته هم دوستان مطرح فرمودند. اما چون آیه جزء ارکان کلامی شیعه در اثبات وصایت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، خوب است که هرچه بیشتر تبیین شود و ان‌شاءالله نتایج روشنی بر جان‌مان از جانب خداوند متعال القا شود. یک مسئله این است که «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» یعنی جبهه‌ی کفر. «الَّذِینَ کَفَرُوا» استثناء ندارد؛ امروز کار جامعه‌ی کفر کارشان به یأس منجر شد. امید کفار که منتظر بودند وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا بروند و مانند نوع سلطنت‌ها که یک سلطانی در حال حیاتِ است و اقتدار کافی دارد و دشمنان و رُقبایش او را می‌زنند و می‌بییند که موفق نشدند، دیگر آخرین کارشان این است که منتظر باشند تا آن سلطان و آن مقتدر زائل شود و رقبا حیطه را از دست بچه های او و ادامه‌ی او بگیرند. با حقیقتی که در این روز وجود دارد که حالا هر روزی است که روزی است که امید کفاری که از راه‌های مختلف اقدام کردن تا اسلام را محدود کنند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین ببرند، نتوانستند. آن‌هایی که آخرین امیدشان را سر می‌کشیدند که وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، ولی با حادثه‌ای که در این روز واقع شده است، بر این‌ها یأس حاصل گشته است. این یک نکته است.

نکته‌ی دوم این است که خداوند متعال در حال امید دادن به مسلمانان هستند که آن‌ها مأیوس شدند، شما هم امیدوار باشید و دیگر ترس شما از جبهه‌ی کفر جایی و زمینه‌ای ندارد. وقتی آن‌‌ها مأیوس هستند، باید دغدغه شما برطرف شده باشد و وسوسه نشوید تا بخواهید بروید و با آن‌ها ارتباط برقرار کنید و به آن‌ها وصل شوید؛ بلکه خداوند خبر می‌دهد که آن‌‌ها مأیوس شده‌اند و حال که آن‌ها مأیوس شده‌اند، شما هم باید آرامشی داشته باشید که دیگر از کفار نسبت به اساس دین شما آسیبی وارد نخواهد شد. «فَلَا تَخْشَوْهُمْ» خداوند متعال نوعی آرامش و اطمینان امید کامل به این‌ها می‌دهد. «فَلَا تَخْشَوْهُمْ» دو قضیه پشت سر هم وجود دارد؛ یکی اینکه خداوند یأس آن را اعلام می‌کند و می‌فرماید چون اخبار الهی است، هیچ تردیدی نداشته باشید که جبهه‌ی کفر به هر دلیلی که هست، مأیوس شده اند. با این حادثه آب پاکی بر روی دست آن‌ها ریخته شد و یأس بر آن‌ها حاصل شد که این یک نکته می‌باشد و نتیجه‌ی یأس امید شماست و حالا که آن‌ها مأیوس شده‌اند، شما هم نباید بترسید؛ «فَلَا تَخْشَوْهُمْ». نتیجه‌ی یئسَ عدم خشیّه شما از آن‌هاست.

نکته‌ی سوم «وَاخْشَوْنِ» است.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پس نکته‌ی دوم این است که جامعه‌ی اسلامی باید از آن حیث که احتمال می‌دادند کفار بتوانند مکتب را به هم بزنند، از این جهت خاطرشان جمع باشد و حسابی در این جهت برای آن‌ها باز نکنند.

نکته‌ی سوم این است که خطر جدّی است؛ از جانب کفار نیست، «وَاخْشَوْنِ». یعنی ممکن است خودِ شما باشید نه اینکه کفار به دین ضربه بزنند. شما بیایید با اختلافاتی که در داخل پیش می‌آید و با تبدیل نعمتی که انجام می‌دهید، آن چیزی که «الیوم»، الیوم است، شما خاصیّت «الیوم» را از بین ببرید که این زمینه وجود دارد. لذا خداوند متعال هشدار می‌دهند که غصب من را جدّی بگیرید که حالا شما خودتان آن کاری را که کفار می‌خواستند انجام بدهند و حالا مأیوس شدند را انجام دادید، گرفتار همان آفات و بلیّات می‌شوید و خدای متعال به شما غضب می‌کند. این آیه این سه نکته را دارد.

روزی که نعمت بر همگان تمام شد

آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»؛ سه مسئله در آیه‌ی اول وجود داشت و سه مسئله‌ی اثباتی هم در آیه‌ی دوم هست؛ یک مسئله این است که دین کامل شده است؛ روز اکمالِ دین خدا بود. دوم نعمت تمام شد. سوم مُهر رضای الهی به دین خورد و خداوند آن را امضاء کرد و امروز کارنامه‌ی دینت به امضای شارع مقدس رسید و دیگر خداوند راضی شد. با حادثه‌ی امروز، از ظاهر و باطن دین خداوند متعال مُهر رضایت را بر کارنامه‌ی شما زد و دین مرضیّ پروردگار عالَم قرار گرفت. در بسیاری از لغت نامه‌ها، دو لغت کمال و تمام را گفته‌اند که مانند یکدیگر هستند. کامل شد یا اتمام شد، هر دو یک معنا را می‌رساند. احیاناً شواهدی هم که می‌آورند، همین‌طور است. گاهی کامل شد افاده‌ی تمام هم می‌کند و گاهی هم وقتی می‌گویند به اتمام رسید، مُراد همان کمال هم هست ولی در این‌جا هر دو با هم به کار رفته است. می‌گویند کمال فوق تمام است؛ یک چیزی مانند آن چیزی که قاموس مثال زده است، می‌گوید وقتی آنچه از اجزای بدن که لازم است، در کنار یکدیگر قرار گرفت، این تام است اما تا به این بدن تام اوصاف کمالیه داده نشود، کامل نیست. مانند شجاعت، عفّت و مانند مهارت‌های دیگر. یعین تمامیّت به وصف کمّی و کمال به وصف کیفی مربوط است. یا اینکه بفرمایید کمال ناظر به امور معنوی است و تمام ناظر به امور مادی می‌باشد. لذا کمال به دین متعلَّق شده و تمام به نعمت متعلَّق شده است. در کتاب التحقیق[۳] این‌گونه بیان فرموده است: «و قد سبق أنّ التمام یستعمل غالبا فی الکمّیّات، و الکمال فی الکیفیّات، و أنّ الکمال یتحقّق بعد تمامیّه الأجزاء إذا أضیفت الیها خصوصیّات و محسنّات اخری، فهو مرتبه بعد التمامیّه» بعد می‌نویسد: «فَستُعمَلَ الکَمالُ فی الدّین و التّمام فی النعمه حیثُ أنّ الدّینَ بَعدَ تمامیّه الأحکام و الاداب و بیانِ المعارفِ الالهیّه أکملهُ بالولایه و تعیین الخلیفه بعد النبیّه فیکون مرجعاً لهم فی ادامه الدّین و من نعمه بمن الطیب و سأت العش مادّیاً أو معنویاً»؛ این هم نکته‌ای است که التحقیق بیان فرموده است. خب حالا این «الیوم» چه روزی می‌تواند باشد که خداوند متعال سه مسئله‌ی سلبی که یکی یأس کفار است، دوم لزوم عدم خشیّه جامعه‌ی اسلامی از جبهه‌ی کفر است و سوم خشیّه از خداوند است که از فتنه‌ی سقیفه و توطئه‌های داخلی پیشگیری کرده است و آن روزی که دین کامل شده است، «دین بماهو دین[۴]» مجموعه‌ای از مقررات و معارف هست، احکام فکری، اخلاقی و عملی یک مجموعه‌ای است، آن روز اگر آن روز نبود، این مجموعه کامل نبود. یعنی آن وصفی که این را ممتاز می‌کند، آن وصف را پیدا نمی‌کرد و تمامیّت آن هم زیر سؤال بود. چون نعمت وقتی تمام است، «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[۵]» اگرزمین، زمینِ مستعدی بود، اگر بذر، بذرِ درستی بود، اگر باران به موقع آمد، اگر کود به آن زمین داده شد، زمانی همه‌ی این اجزاء ثمر می‌دهد که یک باغبان باکفایتی، یک مالک باکفایتی همه‌ی این‌ها را رصد کند و هرکدام را در جای خودش قرار دهد و جلوی آسیب‌ها را بگیرد. باغی که همه چیز دارد اما نه مالک دارد و نه باغبانی که از طرف مالک مکلّف باشد از این باغ حفاظت کند، مشخص است که مورد تعرض احشام مردم قرار می‌گیرد، حیوانات یا سارقین می‌آیند و یا غارتگران می‌آیند و آن را غارت می‌کنند. هر چیز ثمینی اگر حفاظ داشته باشد، خاطر انسان جمع است که ‌به موقع از آن استفاده خواهد شد و این سرمایه پشتوانه‌‌ی زندگی قرار می‌گیرد؛ اما اگر جواهرات مربوط به خزائن یا ثروت یک کشور حفاظ نداشته باشد و هرکسی بتواند به آن‌جا ورود و خروج داشته باشد، هرکسی بتواند مطابق سلیقه‌ی خودش ارزان فروشی و تقلّب بکند، بدل به جای آن قرار دهد، مشخص است که این سرمایه ماندگار نخواهد بود. سرمایه‌ی دین تا زمانی که به طور رسمی برای آن ولی نصب نشده بود، برای بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حفاظ نداشت؛ ولی الان با وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) که خودِ قرآن کریم کمالِ ایشان را در آیه‌ی مبارکه‌ی مباهله، هرچیزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند، ایشان هم دارا هستند و این دین، دینِ کاملی است ولی دین کامل را رهبر و معلّمِ و نگهبان کامل می‌تواند آن را نشر دهد و حفاظت کند و اگر هرکدام از این‌ها نباشد، دین وجود دارد اما دین‌شناس کامل وجود نخواهد داشت؛ دین هست اما دین‌مدارِ کامل وجود ندارد؛ دین هست اما حفاظ کامل نخواهد داشت و ممکن است در فهم آن و در اعمالِ هرکدام در جایِ خودش اشتباه کند. این‌گونه نمی‌شود بگوییم دین کامل است و مصونیّت دارد و دشمن به این ضربه‌ای نمی‌زند. با معرّفی و نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) تمامِ نسبتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دینِ‌شان داشتند و شئونی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به این دین و دین‌داران داشتند، همه‌ی این‌ها با وجودِ «أنفسنا» در وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست. لذا این نصبِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) و آن خوفی که مقطعی هست، این را از بین برد و تنها آن نبود؛ بلکه در مرور زمان این دین خوراکِ همه‌ی امّت‌ها تا دامنه‌ی قیامت است. در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از احکام پیش نیامد تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکمِ آن را بیان کنند؛ مسئله‌ی بُقاط، مسئله‌ی بغیِ عایشه و اینکه نمی‌شود او را اسیر گرفت و امثال این احکام در مرور زمان حوادثی اتفاق می‌افتد که باید پاسخگویِ این حوادث باشد، «عَلی ما یُجیبُ الرّسول (صلی الله علیه و آله و سلم)»  چون خداوند متعال عترت را عِدلِ قرآن قرار دادند، یعنی عترت دقیقاً «یحذو حذو الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)» است. این آیات کریمه‌ی «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ[۶]» این «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» نکات بسیاری دارد. خداوند متعال کتاب را به سوی تو فرستاد و به سوی امّت نفرستاده است. گیرنده‌ی کتاب تو هستی؛ حالا چرا تو هستی؟ به این دلیل که خداوند به تو شهود داده است؛ «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ». آن‌ها با یک مفاهیم و اصطلاحاتی برخورد می‌کنند ولی چشم باطن تو باز است و همه‌‌ی حقائق و بطون این را می‌دانی. بنابراین چون خداوند متعال قلب تو را فرودگاه این دین قرار داده است، علاوه بر این‌که تو فرودگاه هستی و قلب تو محلّ نزول هست، تو دارای شهود هستی و فراتر از مفهوم و الفاظ قرآن کریم در اختیار تو می‌باشد؛ اما آن‌ها این‌گونه نیستند. این «أنفسنا» آمده است و آن را برای ما مسجّل کرده است که «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» تو به دو دلیل حاکم هستی؛ یکی این است که حفاظ خوبی است و قرآن کریم به آن‌جا نازل شده است و دوم این‌که اهلِ شهود هستی و شهودِ تو هم مال خودت نیست و «أَرَاکَ اللَّهُ» است نه اینکه «بما رأیت» باشد. این تعبیرِ بسیار عجیبی است؛ «أَرَاکَ اللَّهُ» به جز آن چیزی است که دیده‌ای. اصلاً دیدنت هم متعلّق به تو نیست؛ «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ».

همه چیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) وجود دارد

لذا این انتصاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز غدیر تمام احتمالاتی که در نقصِ فهمِ از قرآن و برداشت از قرآن یا جایگاهِ حکمی در مرحله‌ی اجرایی، آن چیزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، همه در وجودِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز قرار داشت. لذا دین در کمالِ خودش برای ابدیّت مسلّم شد که دینی است که به اندازه‌ای کامل است که فراگیر است و همه‌ی ازمنه را تحت پوشش خودش قرار می‌دهد و از نظر اجزاء هم هیچ چیزی کم ندارد و آن چیزی که لازمه‌ی یک زندگی توأم با سعادت دنیوی و اخروی است، تمام اجزاء از نظر احکام فکری، احکام اخلاقی و احکام عملی، هم دارای فرمول کاملی و قانون جامعی است و هم وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن چیزی که از تحریف در ادیان گذشته وجود داشت، چون انجیل و تورات هم از جانب خداوند بودند اما در ادامه به دست کسانی که در تراز حضرت موسی (علیه السلام) یا حضرت عیسی (علیه السلام) باشند، قرار نگرفت و به همین دلیل دوام پیدا نکرد. در این‌جا هم اجزاء کامل است و هم آن کیفیّت که وجود یک رهبری است که عینیّت آن است و جامعیّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارا می‌باشد و عِدلِ قرآن کریم است. لذا سه نکته در آیه اول وجود دارد؛ اول یأس کفار، دوم احساس اقتدار جامعه‌ی اسلامی که این انرژی را در خودتان بیابید که با وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیگر جای هیچ دغدغه و ترسی نسبت به کفار نیست؛ «فَلَا تَخْشَوْهُمْ». و سوم هم هشدار به این‌که دست آن‌ها کوتاه شد اما خودتان به جای آن‌ها فتنه نکنید؛ «وَاخْشَوْنِ» خشیّه داخلی است. من قول دادم که دیگر کفار نمی‌توانند ضربه بزنند اما خودِ شما می‌توانید آسیب وارد کنید که این‌کار را نیز کردند؛ «وَاخْشَوْنِ».

بعد هم سه نکته کمالِ دین که آن کیفی بودنِ دین است و برای همیشه انعطاف دارد، تمامِ دین که آن‌چه لازمه‌ی قانونی در بُعد فکری، در بُعد اخلاقی و در بُعد عملی است، همه‌ی این‌ها را داراست که اگر آن رهبری نبود، علمی بدون معلّم و ممکلتی بدونِ مرزبان بود که بتواند ثغورش را حفظ نماید و مانند دوایی بود بدون اینکه دکتری وجود داشته باشد و این دوا را تجویز کند. لذا کیفیتی که وجود رهبریِ عِدلِ قرآن به این دین می‌دهد، دین را کامل می‌کند و محتوایی که با وجود این استخراج و استنباط می‌شود، این مواد خام است و باید برای اکتشاف و استحصال و رساندن آن، همه‌ی این‌ها را در مجاری لازم خودش مهندس خاصّ خودش را نیاز دارد و غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کسانی که خداوند عصمت این‌ها را امضاء کرده است، شخص دیگری نمی‌تواند. این کمیّت که در نعمت الهی وجود دارد، همه چیز که لازمه‌ی زندگی بشر است در این قرآن‌ و در این آیین وجود دارد؛ اما کیفیّت آن این است که در کنارش کسی هست که خودش چشمه است و از او آب زلال می‌جوشد و آن چیزی که از عطش اودیه دارند، هر وادی به اندازه‌ی ظرفیت خودش از این بارانی که دائماً با وجود ولایت نزول می‌کند، در تعبیرات حضرت رضا (علیه الصلاه و السلام) آمده است که می‌فرمایند: امام سحاب ماطر هست. او همیشه ابر باران‌زایی است که جاهای خشکسالی را پوشش می‌دهد و عطش‌ها را برطرف می‌نماید. و وقتی هم از نظر کمّی کامل بود و هم از نظر کیفی قابل ارزش و نعمت را نعمت می‌کند، حالا جای آن است که خداوند بفرماید که من راضی شدم. اگر این‌گونه بود، هم کلّ اسلام مورد رضایت است و هم اجزای اسلام مورد رضایت  خواهد بود. این عبارت «َرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا» مطلق است؛ هم شامل کل و هم شامل اجزاء می‌شود. یعنی نمازی هم که شما می‌خوانید، اگر علی (علیه السلام) در کنار آن نبود، نماز شما که به عنوان یک عبادت آن را انجام می‌دهید، مورد رضایت خداوند نیست؛ خداوند از حجّ شما راضی نیست؛ خداوند از زکات شما راضی نیست؛ خداوند از جهاد شما هم راضی نیست؛ یعنی «اسلام بما هو اسلام» در فروعش و در اصولش و در شرایعش با این مورد رضایت است که اگر این نباشد، هیچ چیز آن مورد رضایت نیست. بنابراین می‌توان استظهار کرد که تعبد یاد و عبادات هم منهای ولایت، به هرحال ولایت قبله است و جهت زندگی است و فلش است و احکامِ اسلام باید ما را به آن‌جا ببرد؛ اینکه به دور خود بچرخیم که اسلام محسوب نمی‌شود. و این نشان می‌دهد که نماز بی ولایت نه تنها مورد قبول نیست، بلکه خلافِ شرع نیز می‌باشد. حج و چیزهای دیگر نیز به همین صورت است. خداوند راضی نیست و معنی این جمله یعنی مُغضب است؛ چون یا رضا هست و یا غضب است و وقتی رضا نباشد، غضب است. این نکاتی بود که در آن‌ جلسه نشد که عرض کنیم و خواستیم در این جلسه توضیح مختصری در این رابطه داشته باشیم. ان‌شاءالله جلسه‌ی بعدی هم «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ[۷]» را بررسی خواهیم کرد و الحمدلله الان در خدمت دوستانِ قرآنی و با ذوقِ سلیم و با فکر مستقیم خواهیم بود. من خیلی از شما برادران عزیزم که در این مدت با یکدیگر در کنار این سفره نشستیم، حظ می‌برم و واقعاً استعداد و آینده‌ای می‌بینم و خیلی امید است که ان‌شاءالله شکوفا شوید و برای قرآن کریم ناصر خوبی باشید ان‌شاءالله.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫

[۳] ألتّحقیق فی کلمات القرآن الکریم دایره المعارفی قرآنی به زبان عربی تألیف حسن مصطفوی است. شرح کلمات قرآن و تفسیر ضمنی و محتوایی آن، از ویژگی‌های این کتاب است. این کتاب در ۱۴ جلد به چاپ رسیده و در سال ۱۳۶۲ش به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از سوی وزارت ارشاد اسلامی برگزیده شد.

[۴] جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، صص ۸۱ ـ ۷۹٫

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۸٫

[۶] سوره مبارکه‌ی نساء، آیه ۱۰۵٫

[۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫