حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
خدایا! ما را به خودمان وامگذار.
خدایا! ما را از امام زمانمان (ارواحان فداه) و قرآنمان و از عنایت و هداییت جدا مگردان.
رسالتِ تبلیغیِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
آیهای را که آقای سلطانی عزیزمان مطرح کردند، آیهی تبلیغ است ولی ظاهر اگر بنا بود آیاتی که راجع به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند را پیش برویم، فکر میکنم آیاتی وجود داشت ولی امروز ما هم به عشقِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدیم و و آیهی تبلیغ و قسمتی از وقتمان را با تأخیر آمدیم. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ *یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ[۲]». یکی از آیات روشنی که جریان تشیّع در آن سنگر شیعه بودن خودش را محفوظ میداند، آیهی تبلیغ است. این آیهی کریمه هم از نظر شأنِ نزول و هم از نظر روایات کثیرهای که از طریق عامّه و خاصّه نقل شده است، با غدیر مرتبط است. هم حدیث «ابن عبّاس[۳]»، هم «جابر بن عبدالله انصاری[۴]»، هم «ابو سعید خُدری» و هم دیگران که احادیثی را نقل کردهاند. صرف نظر از مسألهی احادیث و تاریخ، در متن آیه قرائنِ قویای وجود دارد که ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و وصایت ایشان و حکمرانی او بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قابل انکار نخواهد بود. خداوند متعال هرجایی پیامبرش را از آن حیث که پیام دریافت میکنند، مورد عنایت قرار میدهد، ایشان را با عنوان «یا ایّها النّبی» مورد خطاب قرار داده است ولی هرجایی که ابلاغ رسالت، ابلاغ مأموریت خداوند متعال به بندگانش مورد توجّه حضرت حق باشد، عنوان «یا ایّها الرسول» را مطرح میفرماید و این هم از ویژگیهای حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که خداوند علیِّ حکیم، همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را در مخاطبه به صورت «یا ابراهیم»، «یا نوح»، «یا موسی»، «یا عیسی»، «یا داود» و … مورد خطاب قرار میدهد و خداوند متعال لفظِ اسامی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را به کار برده است و خطاب به نام شخصیشان کرده است؛ ولی در مورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، در هیچ جایی ایشان را با اسم مخاطب قرار نداده است. اگر بخواهد چیزی در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اثبات کند، در آنجا اسم ایشان را آورده است و وصفشان را نیز بیان فرموده است؛ ولی در تخاطب و سخن گفتن، همیشه وجود نازنین پیامبر و حبیبش را با تکریم یاد کرده است که هم عبارت «یا ایّها النّبی» و هم عبارت «یا ایّها الرسول» جزءِ برجستگیها و سمت مُمتازی است که در مقامات انسانی به شمار میآید. در اینجا ایشان را با عبارت «یا ایّها الرسول» مورد خطاب قرار داده است. خداوند متعال از ابتدا میخواهد بگوید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت رسالتی دارد و باید آنچه را که از خداوند متعال گرفته است، به «مأمورُ لَه» برساند. «مأمورِ بِه» را به «مأمورُ لَه» ابلاغ بکند. «بَلِّغْ»؛ ظاهراً خداوند متعال در قرآن کریم به جز این آیه، در جای دیگری از کلمهی «بَلِّغْ» استفاده نکرده است. «بلاغ مُبین» را داریم ولی کلمهای که با صیغهی نَهی باشد و از مادّهی تبلیغ باشد، فقط در همینجا آمده است. «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ اقتضای آن رسالت و تأکید آن، به تبلیغ است؛ «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ». خداوند متعال «مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ» را به صورت مُبهم بیان فرموده است و مصداق آن را مذکور نفرموده است که این موضوع میتواند علّتهای مختلفی داشته باشد که یکی از آنها مسألهی تفخیم است. «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ[۵]»؛ خداوند متعال یک چیزهایی برای اهلِ نمازِ شب ذخیره کرده است که خیلی مهم است و از آن اسمی نمیبرد؛ «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ». در اینجا هم مانند همان است و خداوند متعال از مصداق نامی نبرده است. به لحاظ اهمیّت و عظمت آن موضوع است؛ «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ».
تهدید نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند تبارک و تعالی
نکتهی سوم این است که خداوند متعال تهدید میکند و تهدیدِ او هم عادی نیست؛ یکی در مورد شِرک و یکی در مورد تحریف و یکی در مورد تبلیغ است که خداوند متعال شدیدترین تهدید را در مُخاطبه به پیامبرش اعلان فرموده است. در مسألهی شِرک میفرماید: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۶]»؛ هیچ چیزی برای تو باقی نمیماند. در مسألهی تحریف فرموده است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۷]»؛ اصلاً رگِ حیات تو را میزنیم و دیگر چیزی نخواهد ماند. این هم مورد سوم است که می فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ اگر این کار را انجام ندهی، اصلاً مأموریتِ خودت را ایفا نکردی و رسالتِ خداوند متعال را به جا نیاوردهای. «رِسالَتَک» نیست و «رِسَالَتَهُ» است؛ یعنی تو رسالتِ خداوند متعال را ایفا نکردی؛ «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». نکتهی چهارم این است که میفرماید: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ تضمینی است. یعنی خداوند متعال با این عبارت خوف و نگرانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول کرده است. زمینه اقتضای نگرانی دارد؛ امر، امرِ خطرناکی است و مسأله عکسالعمل در پی خواهد داشت. یک جریانی است که بازتابِ آن ممکن است خطرآفرین باشد. این چهار نکته که یکی تعبیر به «رسول» است، نکتهی دوم «بَلِّغ» است، مورد سوم عدم ذکر آن چیزی که باید تبلیغ بشود که در قالب «مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» بیان شده است و مسألهی چهارم این است که اگر این کار را انجام ندادی، کُلاً مأموریتت را سوزاندهای و هیچ کاری انجام ندادهای. یعنی موازنهی با همهی دین دارد و نهایتاً خداوند متعال زمینهی این را که اگر تبلیغ بکنی، خطر وجود دارد، خطر را رد نکرده است ولی تضمین کرده است که خودش این عصمت و صیانتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عهده بگیرد و خطر را از ایشان دفع کند. این عبارت «مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ» با توجّه با اینکه اگر ابلاغ نکند، رسالت خداوند متعال را ابلاغ نکرده است، در سالهای آخر عُمرِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از ابلاغ اصول و فروعِ دین در جامعهی اسلامی، چه چیزی میتواند باشد که عِدلِ همهی دین باشد؟ همهی دین در یک کفه است و این به تنهایی هموزنِ همهی دین است؛ «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» و به دنبال آن هم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ[۸]». این نشان میدهد که هم مسائلی که تا کنون گفته شده است، چنین خطری نداشته است؛ خداوند متعال احکام توحید را مطرح فرموده است، مسألهی جهاد را طرح فرموده است، جنگ با یهود مدینه را مطرح نموده است، در مقابل احزاب دستوراتی داده است، روزه و حجّ و همهی اینها گفته شده است و چنین تهدیدی هم وجود نداشته است و پس از آنکه آنها پَشتِ سر گذاشته شده است و هیچ کدام هم برای دین خطری نبوده است، این چه چیزی بوده است که بعد از بیان همهی آنها زمینهی خطر دارد؟ خودِ این موضوع قرینهی روشن و بسیار واضح برای هر غیرِ مُغرض و برای هر مُنصفی است و نشان میدهد که این به غیر از مسألهی رهبری بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که موضوعی بوده است که دیگران به آن طمع داشتهاند. سمتهای دیگر قابل توزیع بوده است؛ مانند اینکه همه باید نماز بخوانند؛ همه باید جهاد کنند؛ همه باید حجّ را انجام بدهند و چیزی نبوده است که اگر به کسی واگذار شده است، از کسی دیگر کم گذاشته شود تا بخواهد زمینهی فتنه و آشوب و بهمریختگی به وجود بیاید؛ این مَنسبی است که فقط میتواند در اختیار یک نفر باشد و آن یک نفر هم اگر مشخص بشود، دیگران شورش و فتنه میکنند. این به جز مسألهی حکومت و قائم مقامیِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نیابت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پرچمداری جامعهی توحیدی، هیچ چیز دیگری در این حد از اهمیّت قرار ندارد و خداوند متعال قدرتنمایی کردند که آنها در آنجا با یکدیگر درگیر نشدند و این جزءِ موارد نادری است که علیالقاعده باید اینها درگیر میشدند. آن کسی که اجازه نداد تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنویسد، هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قلم و دوات خواستند و رسماً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را متّهم به هذیانگویی کرد و مُنکر نبوّت و عصمتِ ایشان شد، در این جا نمیتوانست این کارها را انجام بدهد؟ این زمینه در آنها وجود داشت و هم بیدین و هم بیحیا و جسور بودند. آن کسی که در آنجا این کار را کرده است، در اینجا هم میتواند عملِ ناشایستی انجام بدهد اما خداوند متعال وعده داد و تضمین کرد و بیان فرمود که من خودم بنا دارم که نگذارم شیرازه به هم بخورد و بر خِلاف آنچه که نوعاً اتفاق میافتد و با همقسم شدن اینها که از قبل توطئه داشتند و قسم خورده بودند که نگذارند کار به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) برسد، در آن جا خودشان آمدند و تبریک گفتند و بیعت نیز کردند؛ «بخ بخ یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه[۹]».
خوف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تضمین دادن خداوند متعال به ایشان
بنابراین آیهی تبلیغ با این تحلیلی که از تمام جملات و تمام کلماتش استفاده میشود، این روشن و واضح است که موازنهاش با کلّ اسلام و هم مشخص میشود که مسألهای است که خطر دارد و خداوند متعال هم خطر را منتفی نکرده است؛ بلکه میفرماید ما حفاظت و صیانت میکنیم و این فقط میتواند مسألهی ولایت و حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. بر حسب روایات، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چندین بار در آن سفر حجه الوداع، مورد خطاب خداوند متعال قرار گرفت که تبلیغ کند، ولی خداوند متعال هنوز این «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ» را برای ایشان تضمین نکرده بود؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوف داشتند و منتظر فرصت مناسب بودند. اما خوفی که حضرت موسی (علیه السلام) در انداختن عصای خودشان داشتند، خوفِ بیدین شدن مردم بود که این اتفاق نیفتد که مردم معجزه را با سِحر نتوانند تشخیص بدهند و با این سِحر عظیمی که ایشان انجام دادند، حجّت بر اینها تمام نشود. خوفِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خوفِ جانی نبود و ایشان در جنگها حضور داشتند و در جنگ اُحُد پیشانی و دندان مبارکشان شکست و چهرهی مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گُلگون شد و در به اندازهای حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگها قوی و پُر رنگ بود که وجود نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند که هرگاه تنور جنگ شعله میکشید و احتراق پیدا میکرد و سرخ میشد، «اذا اشتدّ بنا الحراق التجینا برسولاللَّه[۱۰]» ما به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پناه میبردیم. بنابراین خوفِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوفِ از جان خودشان نبود؛ بلکه خوفِ براندازی نظام توحید بود که این منافقین شورش کنند و با جنگ داخلی اساسِ اسلام را انکار کنند، همه چیز لوس بشود و زحمت بیست و سه سالهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از بین برود. خداوند متعال هم تضمین کرد که ما در دلها تصرّف میکنیم؛ یک تصرّف جدّی بود. کسی که به خون امیرالمؤمنین (علیه السلام) تشنه بود و همه جا هم اظهار میکرد، در نهایتِ انبساط بیاید و دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بگیرد و با ایشان بیعت کند و به ولایت او اقرار کند و بگوید که تو مولای ما شدی. لذا آن خطاب «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ»، اسم نبردن خداوند متعال هم جهات مختلفی دارد که یکی از آن جهات تفخیم است و این خواستِ خداوند متعال در واقع برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یک عُذری بود که اگر آنها بگویند چرا این کار را انجام دادی، بگوید که خداوند متعال مرا اینگونه تهدید کرده است و فرموده است: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ «حارث بن نعمان فهری» وقتی محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرضه داشت که برای ما تکلیف نماز را آوردید، تسلیم شدیم؛ زکات خواستید از مالمان گذشتیم؛ عمل سخت حجّ را به دوش ما گذاشتی، بازهم حرفی نزدیم؛ جانِمان را در جبههها به دستور شما به خطر انداختیم؛ بعد از این همه کارهایی که ما با فرمان شما انجام دادیم، حال در آخر میخواهی علی را بر ما تحمیل کنی؟ آیا این کار از جانب خودتان بود یا از ناحیهی خداوند متعال است؟ اگر از ناحیهی خودتان است، ما زیر بار آن نمیرویم اما اگر از ناحیهی خداوند متعال است، من از خداوند متعال میخواهم تا از آسمان سنگی بیاید و بر ما ببارد و ما را نابود کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند این امر از جانب خداوند متعال بوده است که خداوند متعال هم سنگ را بارید و او را نابود کرد. این نوع مأموریتِ شدید برای این بود که دهانِ همگی بسته شود که نگویند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داماد و پسر عموی خودش را بر جامعه تحمیل کرده است و بدانند که این فرمانِ پروردگار متعال است و فرمان اکید هم است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از جانب خداوند متعال تهدید شده است که اگر این موضوع را به مردم نمیرساند، نبوّت ایشان باطل بود؛ رسالتشان بیاثر بود و مأموریتش را ایفا نکرده بود. با این امور روشن است که این مسأله، مسألهی ولایت است و مسألهی حکومت است و این نوع مأموریتِ اکید که با زمینهی خوف همراه بوده است، با هیچ امر دیگری هم قابل مقایسه نیست؛ زیرا برای هیچکس اتفاقی نیفتاده بود و حادثهی جدیدی هم نبود و اگر این چیزها بود، «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» درست نبود. پس فقط مسألهی تبلیغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میماند.
هدیه به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
[۳] ابن عباس در برابر عدهای که نسبت به علی (علیهالسّلام) مخالفت داشتند، روایات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در فضیلت آن حضرت بیان نمود که یک مورد این است: هرکسی که من مولای او هستم، علی (علیهالسّلام) مولای اوست.
منبع: طبرانی، سلیمان بن احمدطبرانی، المعجم الاوسط، ج۳، ص۱۴۳ / طبرانی، سلیمان بن احمدطبرانی، معجم الکبیر، ج۱۲، ص۷۹، موصل، مکتبه العلوم والحکم، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳، الطبعه الثانیه.
[۴] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در غدیرخم نزول کرد و علی (علیهالسّلام) نزد او بود ولی مردم از دور ایشان پراکنده شدند و از این جهت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناراحت شد. به علی (علیهالسّلام) دستور داد تا مردم را جمع کند و ایشان جمع شدند و حضرت ایستاد و فرمود: من از جدایی و پراکندگی شما ناراحت شدم و… خدایا، هرکس که من مولای او هستم پس علی (علیهالسّلام) مولای اوست. خدایا پیروانش را یاور باش و دشمنانش را دشمن.
منبع: طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، مسند الشامیین، ج۳، ص۲۲۲، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۵هـ ق_ ۱۹۸۴م، الطبعه الاولی.
[۵] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۷٫
[۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
[۷] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
[۹] حافظ بن عساکر الشافعی، تاریخ الدمشق، شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام، ج ۲، ص ۵۲ – ۴۷ و ص ۷۸ – ۷۶، حادیث شماره ۵۴۸، ۵۴۹، ۵۵۰، ۵۵۱، ۵۵۲، ۵۷۹، ۵۸۰; فخرالدین محمد بن عمر بن الحسین، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۴۹، ذیل آیه «تبلیغ » (مائده/ ۶۷); اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۱۲; شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۱، ص ۲۸ و ۲۹; صدرالدین الحموینی الشافعی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۷، باب ۱۳، ح ۴۴ و ص ۷۰، باب ۱۲، ح ۳۸; احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی، المسند، ج ۴، ص ۲۸۱; حافظ عبدالرحمان بن علی بن محمد ابی الخرج ابن الجوزی، المناقب; ابی الفرید الموفق بن احمد خطیب خوارزمی، المناقب، ص ۹۴; ابی الحسن علی بن محمد الحلائی المعروف به «ابن المغازلی الشافعی »، المناقب، ص ۱۸ و ۲۴; جلال الدین السیوطی الشافعی، الحاوی للفتاوی، ج ۱، ص ۱۲۲; محب الدین ابو جعفر احمد بن عبدالله الاذرعی، بدیع المعانی، ص ۷۵; ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد الحسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵۶، ح ۲۱۰ و ص ۱۵۸، ح ۲۱۳; الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰; ابن حجر العسقلانی، الصواعق المحرقه، ص ۲۶; المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۶، ص ۳۹۷; شیخ محمد حبیب الله بن عبدالله الشنقیطی المدنی المالکی، کفایه الطالب لمناقب علی بن ابی طالب، ص ۲۸; جمال الدین محمد الزرندی، درر السمطین فی مناقب السبطین، ص ۱۰۹; ابی المظفر یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله البغدادی شمس الدین الملقب به سبط ابن الجوزی الحنبلی ثم الحنفی، تذکره الخواص، بیروت، مؤسسه اهل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۱ ه ق، ص ۳۷; ابی حامد محمد الغزالی، سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ص ۲۱; ابی عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المالکی، شرح المواهب اللدنیه، ج ۷، ص ۱۳; محمدرشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، الطبعه الثانیه، ج ۶، ص ۴۶۵، ذیل آیه شریفه «تبلیغ، مائده/ ۷۱»; ابوالفداء اسماعیل بن کثیر، السیره النبویه، ج ۴، ص ۴۱۷٫
[۱۰] نهج البلاغه، حکمت ۹-۲۶۰٫
متن روایت شریفه: «و فی حدیثه ( علیه السلام ) : کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ . و معنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو و اشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) بنفسه فینزل الله علیهم النصر به و یأمنون مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله إذا احمر البأس کنایه عن اشتداد الأمر و قد قیل فی ذلک أقوال أحسنها أنه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) و قد رأى مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن الآن حمی الوطیس فالوطیس مستوقد النار فشبه رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها . انقضى هذا الفصل و رجعنا إلى سنن الغرض الأول فی هذا الباب».
پاسخ دهید