حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- قیام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای انجام عبادت پروردگار متعال
- دعوت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عبادت خداوند متعال
- پناهگاهی به جز خداوند متعال وجود ندارد
- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای هیچ اثری نیستند و همهی اثرات متعلّق به خداوند تبارک و تعالی است
- کارِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب پروردگار متعال حفاظت و رصد میشود
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
قیام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای انجام عبادت پروردگار متعال
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا * قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا * قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا * قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا * إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا * حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَ أَقَلُّ عَدَدًا[۲]». چهرهی وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن کریم، تجلیّات گوناگونی به اعتبار ابعاد وجودی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که یک بخش از آن تجلیّاتِ افعالی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و گوهر وجود مبارکشان در این آیات مبارکه خودش را نشان داده است. «وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ»؛ در اینجا وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون هیچ پیرایهای از مقامات اجتماعی، رهبری، تعلیمی، ارشادی، جهادی و شئون مختلف دیگر، هیچ چیزی به جز «عبدالله» نیامده است. هیچ رنگی از اموری که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن عناوین در عالَم آوازه پیدا کرده است، هیچکدام را نیاورده است. نه شاهد بودن ایشان مطرح شده است، نه مُبشّر بودن ایشان مطرح شده است، نه مُنذر بودن ایشان مطرح شده است، نه رحمهً للعالمین بودن ایشان مطرح شده است، نه رسول بودن ایشان مطرح شده است، نه نبیّ بودن ایشان مطرح شده است؛ بلکه آن چیزی که حقیقتِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و آن مُحوضتِ در عبودیّت الله (سبحانه و تعالی) است، آن چیزی که گوهر وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و همیشهی شئون زندگی ایشان را تشکیل میدهد و همهی آثار و عظمتها در برابر این عنوان تحتالشعاع قرار میگیرد، «عبودیّت» است؛ «أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ». «قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ» یعنی «قامَ لعبادته». وقتی این وجود نازنین قیام میفرمودند، «اقیم الصلاه» نماز را صرف خواندن کفایت نمیکند؛ بلکه باید نماز را اقامه کرد. در اینجا هم اگر منظور از «یَدْعُوهُ» نماز باشد، همان اقامه است که کلمهی «قامَ» در اینجا نشان دهندهی آن است و اگر «یَدْعُوهُ» اعمّ از نماز باشد و همهی عبادتهای دیگر باشد، بازهم صرف یک عملی که قِوام و قیام ندارد و استوار نیست، آن عمل در شأن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نخواهد بود. دعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عبادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر وجه اقامه است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این امر قائم بوده است. کما اینکه در مسألهی قسط و عدل و امثال اینها هم یا قوام هستند و یا اقیمالدّین هستند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را اقامه مینماید. «وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ» که این کلمهی «قامَ» نشانهی استقرار، تمکّن، اشراف و با همهی توان کار را انجام دادن است. انسان در حال استرقاع و یا در حال قعود آن استواری و اشراف و تسلّط را ندارد؛ اما هنگامی که برای کاری برمیخیزد که گویا همهی انرژیاش را در طَبَق گذاشته است و با همهی وجودش کار را زیر نظر گرفته است. در اینجا هم خداوند متعال میفرماید: «قامَ»؛ یعنی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قیام فرموده است و «یَدْعُوهُ». «یَدْعُوهُ» صیغهی مضارع است و «قامَ یَدْعُوهُ» یعنی همیشه قیام ایشان، قیامِ داعیانه و همراه با دعوت بوده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قیامی داشته باشند که در آن قیام عبادت نباشد و یا دعوت نباشد، امکان نخواهد داشت. در اینجا هم «عبدالله» عنوان حقیقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و «قامَ یَدْعُوهُ» یعنی «قائماً یَدْعُوهُ». «کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا»؛ این عبارت «یَکُونُونَ» یا بر حسبِ آیات قبلی به جن برمیگردد؛ «جِن یَکُونُونَ» و یا به مُشرکین برمیگردد «کَادُوا یَکُونُونَ» و یا به مؤمنین و پروانههای شمعِ وجود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برمیگردد که مجذوب عبادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ موقع وضوی ایشان هجوم میآوردند که قطرهای از آب وضوی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین نریزد و مانند گوهرهای بیبدیل و با وَلَع، این قطرات را میگرفتند؛ برای تماشای عبادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا قرائت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اجتماع میکردند. در اجتماع و ازدحامِ دشمنان هم دو وجه وجود داشت؛ یک وجه اجتماعِ استهزائی بود که مترصّد بودند تا ببینند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه زمانی نماز میخوانند که ایشان را مسخره کنند و به ایشان یا حمله کنند و جلوی عبادتشان را بگیرند و یا مانند وَلید و ابوسفیان و سرانِ شِرک، مخفیانه جذبههای صوتِ دلربای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را در دلِ شب از بسترشان بیرون میکشید و بیاختیار بودند، هم به صورت بیاختیار میآمدند و هم به صورت بیاختیار از لحنِ خوش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بهره میگرفتند که هیچ لحن و هیچ صوتی و هیچ متنی دلانگیزتر از صوتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و متنِ کلام الله نبود. هم مُشرکین نسبت به این زیبایی بیاختیار بودند و هم جن «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ[۳]» اینها تحتِ نفوذِ قرائت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفتند و وقتی ایشان نماز میخواندند که نماز عبادت جامعی است که یک بخش آن تلاوت قرآن کریم است و برای این بخش، جنّ با یک جمعی دور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور پیدا میکردند و مجتمعاً گوش میکردند. هر کدام از این تعابیر باشد و یا اگر همگی با هم باشند که این احتمال هم وجود دارد. مرحوم علامه طباطبائی (رحمت الله علیه) مُشرکین را ترجیح میدهند ولی منافاتی ندارد و همهی اینها میتواند باشد؛ زیرا در خارج هم همهی اینها بوده است. هم اجتماع جنّ بوده است و هم مُشرکین و مؤمنین بودهاند. «کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا»؛ این اجتماع متراکم را «لِبَد» میگویند که از «لُبده» است.
دعوت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عبادت خداوند متعال
«قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی»؛ اینها که حیرانِ عبادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و با اعجاب به صحنه میآمدند و تماشاگرِ این صحنهی بیبدیلِ عالَم خلقت میشدند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور هستند که بگوید محتوای کاریشان چه چیزی است و آن را برای اینها تبیین کنند که اینها حَمل بر یک تردستی و نمایش و عوامفریبی نباشد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تماشاگران مأمور شدند تا حقیقتِ کار خودشان را روشن کنند. «قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی»؛ آن کسی که شما را حیران کرده است و از خانههایتان بیرون کشیده است و جمعیّتی شدید و به این صورت که سر از پا نمیشناسید که یا حُبّاً و یا عِناداً اینگونه هستید و یا جذبتاً در حال تماشا هستید، انحصاراً این «أَدْعُو رَبِّی» خواندنِ خداوند متعال است و این خواندن خداوند متعال میتواند دعای او باشد و یا میتواند نماز او باشد و یا هرکار دیگری است که انجام میدهد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تکویناً و زبان رسول الله تشریعاً و تکویناً دعوت الی الله است. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۴]»؛ هم دعوت الی الله میکند و هم وجوداً خداوند متعال را میخواند و عبادت خداوند متعال را انجام میدهد. «وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا»؛ اما این عبادت و دعای من، دعای خالص است و هیچ شائبهای ندارد و احدی و شیءای در انگیزهی من جز خداوند متعال تأثیر ندارد و احدی را در کنار خدای خودم قرار نمیدهم؛ منحصراً او را میخوانم؛ «وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا». هم از نظر شِرکِ خفی در باطنم «ایّاهُ اعبُد»، فقط او را عبادت میکنم و هم شرک به اوسان و اصنام و اشخاص و مطامع دنیا را نفی میکنم و برای من هیچ جاذبهای ندارد؛ «وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا». «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ»؛ آن وضعیت شخصی خودشان است و حال نسبتشان با آنهایی که به تماشا آمدهاند و آنهایی که اعجاب کردهاند و آنهایی که از کار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مات و محو شدهاند. هم اعلان کرد که من خودی ندارم تا خودنمایی کنم و این بندگی من است و نفی خودم است؛ من خودم را شریک نمیبینم و احدی را نیز شریک او نمیبینم که کلمهی «احدی» که به کار بردهاند، هم شامل خودش و هم شامل دیگران میشود. نفسِ خودم در این عبادت سهمی ندارد؛ من فقط او را عبادت میکنم؛ «وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا»؛ و هیچ نوع شرکی در این عبادت من راه پیدا نمیکند. به دنبال آن فرموده است: «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ»؛ میگویند کلمهی «قُل» بیش از سیصد بار در قرآن کریم آمده است که محتمل است در برخی از این عبارات، پاسخ به سؤالات باشد ولی در برخی سؤال را مطرح نفرموده است؛ بلکه دفعِ دخلِ مقدّر است و یا جای این است که این سؤال بشود و این هم پاسخ آن و روشنگری است و یا اعلان مواضع است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور میشود تا موضع خودش را بگوید. در اینجا مأمور با «قُل» است. «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ»؛ یک مأموریتِ ویژه است که شما را روشن کنم و ابهامات شما را برطرف کنم و موضع خودم را هم به شما اعلان کنم. «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا»؛ در جایگاه فردی خودم عبد هستم، داعی خداوند متعال هستم و وجوداً او را میخوانم، زبانم او را میخواند و همهی شئونِ زندگیام خداوند متعال را میخواند و هیچ نوع شرک از انواع شرکهایی که در عالَم واقع شده است یا ممکن است واقع بشود، هیچ نوع شرکی به احدی جز الله (حتّی برای خودم) در این عرصه راه پیدا نکرده است؛ اما نسبت به شما هم اعلان میکنم من که عبد او هستم، این عبودیّتِ من طلبی نسبت به شما، حاکمتی نسبت به شما، تحکّمی نسبت به شما و یا ادعای اینکه من کارهای هستم و اگر به من ایمان بیاورید، من برای شما دفعِ ضَر میکنم و یا اگر هدایت شدید، من شما را هدایت میکنم. این رشد در برابر غیر است که در اینجا با عنوان «ضَر» آمده است؛ اجمالاً من در هدایت و گمراهی شما هم نقشی ندارم و نقش نداشتن ایشان یعنی «بالاستقلال» نقشی ندارند؛ وگرنه آنچه که در وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و سُفرای الهی و کُتبِ مُنزله هست، همگی بسترهای هدایت خداوند متعال است و اسبابی است که خداوند متعال برای بندگانش فراهم فرموده است تا با این سَبب ارتقاء پیدا کنند و دلایل زیادی هم از قرآن کریم برای این معنا داریم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقش دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تأثیر دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شفاعت دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت دارد و اینها هم ایفای نقش است. لذا در آیهی کریمهی سورهی مبارکهی توبه خداوند متعال تصریح میفرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ[۵]»؛ نفرموده است «یطهّر الله»، بلکه میفرماید: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا»، «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» دوباره اثر صلاه ایشان را فرموده است که «إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ». خداوند متعال دستور استغفار میدهد، وعدهای که برای مراجعین به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میدهد و میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا[۶]». بنابراین اثر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، نقش ایشان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، مجرا بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و واسطهی فیض بودن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شئونِ مختلف حیات و مماتِ بَشر و عزّت و ذلّت بَشر، امری است که در مُصرّحاتِ وحی الهی جای تردید باقی نگذاشته است. ولی در اینجا که میفرماید: «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ»؛ یعنی بالاستقلال من هیچ کاره هستم و اگر یک ضَرّی و رَشدی است، من تسبیب هستم و سَببیت من از جانب اوست. «فی نفسه لو خُلّی و طبعهُ»؛ من هیچ کاره هستم؛ «اما من حیث رسولٌ من الله» البته که نقش رسالت را دارم، نقش وساطت را دارم، نقش شفاعت را دارم، نقش استغفار را دارم و تمام مأموریتهایی که خداوند متعال داده است، برای هر مأموریتی نقشی و اثری در نظر گرفته شده است؛ «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا»؛ بگو همینگونه که من خودم او را میخوانم، خودم هیچ هویّتی جز خواندن خداوند متعال ندارم، «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ[۷]» در اینجا هم همین را در شخص خودش میگوید که اگر این دعای من نباشد، من کارهای نیستم؛ شأن من خواندن است، عبادت کردن و پرستش است و زدودن شِرک از حیطهی وجودم است. اما نسبت به شما که در حال دعوت کردنتان هستم و یا برای شما قرآن میخوانم، به شما اعلام میکنم که من تأثیر استقلالی ندارم و من هم مانند شما هستم؛ کما اینکه در آیات دیگر با تعبیر «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ[۸]» به کار برده شده است، در اینجا هم میفرماید که شما کارهای نیستید و من هم کارهای نیستم؛ «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا». من نه میتوانم به شما ضرری برسانم و نه در برابر غیبِ انحراف، در استقامت شما و در خط بودن شما و رُشد شما نقشی ندارم. مجدداً به وجود نازنین خودش برمیگردد و کلاً اثر و خاصیّت استقلالی از خودش میکند.
پناهگاهی به جز خداوند متعال وجود ندارد
«قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»؛ باز از کلمهی «قُل» استفاده شده است که موضع صریح خودش را به فرمان حقّ اعلان مینماید. «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ»؛ بَشر موجود ضعیفی است و در برابر بلا و عذاب و تنبیه الهی و چوبِ خداوند متعال، باید به یک پناهگاهی پناه ببرد. مشکلاتی هم که در زندگی برایش پیش میآید و مشکلاتِ طبیعی هم که دارد و در برابر دشمنان اِنسی و جِنّی نیاز به یک پناهگاهی دارد؛ ولی با کلمهی «اِنّی» اعلان صریح میکند. «قُلْ»؛ اولاً مأمور هستم که بگویم و این قضیّه را خیلی مؤکّد میکند که این حرف، حرفِ خودم نیست و از بالا به من دستور میدهند تا این حرف را بگویم؛ بعد هم میفرماید: «إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ»؛ حتماً من هرگز از خداوند متعال پناهی ندارم و اگر خداوند متعال بخواهد من را بزند، اگر خداوند متعال بخواهد مؤاخذه کند، اگر خداوند متعال بخواهد من را عذاب کند، اگر خداوند متعال بخواهد آنچه را که به من داده است را بگیرد، من «مِن الله» هیچ پناهگاهی ندارم؛ «لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ»؛ احدی از خداوند متعال به من پناه نمیدهد. «وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»؛ نه کسی میتواند به من پناه بدهد و من مُستجیر باشم و او مُجیر من باشد. چنین احدی جز خداوند متعال وجود ندارد و پناهی جز خداوند متعال نیست. «وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»؛ حتّی اگر بگردم هم به غیر از او مُلتَحدی پیدا نمیکنم. مُلتَحد از همان لَحد است که جایی را گودال میکنند و سنگر هم به نحوی لَحد است و آنجا را گود میکنند و کسی در آن کنار قرار میگیرد؛ لَحد گودالی است که در کنار قرار میگیرد. من مُلتَحدی، سنگری و دِژی پیدا نمیکنم؛ «وَ لَنْ أَجِدَ». هم «لَنْ یُجِیرَنِی» یعنی در خارج کسی نیست که من را پناه بدهد «لَنْ أَجِدَ» و نه هرگز وجود ندارد تا اینکه من او را مُلتَحد قرار بدهم و برای خودم سنگر حفاظ قرار بدهم. اگر قرار بود چیزی محفوظ باشد مانند گنج، گودالهایی را در زمین حفر میکردند و آن را قرار میدادند و هر امری را که میخواستند محفوظ بماند، در آن لَحد قرار میدادند و این عنوان در اینجا به معنای حفاظ است. «وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»؛ من هم هرگز غیر از خداوند متعال جایی را پیدا نمیکنم که برای من پناهگاه باشد و حفاظ باشد. «إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ»؛ این مأموریتش را بین پرانتز بیان میفرماید که نسبت من با خداوند متعال، نسبت استقلالی نیست، بلکه نسبت ربطی است و من مأمور هستم که از جانب خداوند متعال بَلاغ داشته باشم و پیامهای خداوند متعال را به شما ابلاغ کنم و رسالاتِ پروردگار عالَم را هم برسانم که رسالاتِ خداوند متعال همان شریعت خداوند متعال است. بلاغ من الله، معرفی خداوند متعال، صفات حقتعالی در باب معرفت خداوند متعال آنچه که مأمور هستم در توصیف حقّ به شما بگویم را اعلام کنم و رسالاتِ خداوند متعال هم پیامهای عملی و اجرایی شماست و باید تکلیف شما را روشن کنم. «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای هیچ اثری نیستند و همهی اثرات متعلّق به خداوند تبارک و تعالی است
از اینجا به بعد دیگر مربوط به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ ولی این آیات کریمه در این بخش وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر ذات و از نظر صفات و از نظر افعال، عبد هستند. اینکه میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ[۹]»، بعضی به جای واژهی «ِبعَبْدِهِ»، واژهی «بِروحِه» قرار دادهاند ولی این مجموعه عبد است. جسم و جان و زبان و نگاه و نیّت و فکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مجموعاً عبد است؛ لذا در اسراء هم خداوند متعال این وجود را بیان میفرماید، خداوند متعال همین کسی که عبد است را بالا برده است. در اینجا هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام «عبدالله»، این مجموعهی گوهر و شئونِ وجودی گوهرِ پاک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) «عبدالله» است و چون «عبدالله» است، «قَامَ یَدْعُوهُ» شأن و کار و زندگی ایشان این است که برای خواندن خداوند متعال قائم باشد؛ یعنی همهی کارهایی که انجام میدهند، آنها هم عبادت خداوند متعال و خواندن پروردگار متعال است. گوهر «عبدالله» است و جز عبودیّت، چیزی در ظاهر و باطن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و این وجود، ظاهر و باطن و جسم و جانش مجموعاً «عبدالله» است و کارش هم «قَامَ یَدْعُوهُ» میباشد. ایشان در دعوتشان هم خداوند متعال را با قیام میخواند؛ یعنی کاملاً مُمحض است که هیچ چیزی کم نمیگذارند و میتواند با همهی وجودش آن کار را انجام بدهد و توانِ عبودیّت را دارد. بعد هم برای رفعِ تحیّر و اعجاب آنها، دوباره برمیگردد و شئونِ عبودیّتِ خودش را بیان میکند. نه تنها آیتِ کُبری است، بلکه برای معرفی خداوند متعال هیچ آیهای و هیچ آیینهای بسان وجود نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، بسان وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) نیست در معرفی خداوند متعال وجود ندارد؛ «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ[۱۰]»؛ لذا یک مرتبه در آنجا به عنوان «عبدالله» هم ذات و گوهرش را معرفی کرد و هم کار ایشان را که «قَامَ یَدْعُوهُ» میباشد. بعد هم «کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا» که این تحیّر و سرگردانی که ابعاد مختلف دارد، عدّهای متّهم میکردند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال عوامفریبی است و عدّهای گمان میکردند که ایشان در حال خودنمایی هستند و عدّهای فکر میکردند که میخواهد به دنیایی برسد و به دنبال جمع کردن عدّهای میباشد؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «قَامَ یَدْعُوهُ» را باز کردند و گفتند من کسی نیستم که بخواهم برای خودم گروهی داشته باشم و ریاستی بر شما بکنم و نمیتوانم مالک چیزی باشم تا اینکه دنیایی را در نظر گرفته باشم و اهداف دنیوی داشته باشم؛ «قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَ لَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا». این کار من انحصاراً عبادت پروردگار من است و من مربوب هستم و ربّ دارم و کارهای نیستم؛ «أَدْعُو رَبِّی»؛ باز هم لطافتی است که بعد از واژهی «أَدْعُو»، «رَبِّی» را آورده است. «وَ لَا أُشْرِکُ»؛ وقتی ربوبیّت منحصر در او بود، همباز و شریکی هم برای او وجود نخواهد داشت. سپس ارتباطش را با دیگران برای اینکه آب پاکی را روی دست شما بریزم، مشخص میکنم و نه تنها نمیخواهم شما را جلب بکنم، بلکه خودم اعلان میکنم. از جمله دلایل صدقِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابلاغ قرآن کریم، این است که در بسیاری از موارد، کسانی که میخواهند مردم را جذب کنند، نمیگویند کاری از من ساخته نیست؛ معمولاً نمیخواهند بگویند که این کار، کارِ من نیست و از من هیچ اثری ساخته نیست؛ اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش را نفی میکند و یا تهدیدهایی که خداوند متعال نسبت به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده است، انسانی که در شئونِ اجتماعی میخواهد اطرافش شلوغ بشود، هیچگاه تهدیدهای خداوند متعال نسبت به خودش را به مردم نمیگوید و بیان نمیکند که اینگونه از جانب خداوند متعال مورد تهدید قرار گرفتم؛ «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۱۱]». در اینجا هم به صورت گویا نشان میدهد که اصلاً او کارهای نیست و اینها هم حرفهای خودش نیست و این ادلّ و دلیل بر صدقِ گفتار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و این نوع واقعنماییها و این نوع حقنمایی ها و این نوع روشنگری هاست که کسی در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوّهم نشود و گمان نکند که این کار، کارِ خداوند متعال است و این خدای آنهاست و می توانند او را پرستش کنند؛ اینگونه نیست؛ «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا». من خودم را گفتم که شرکی ندارم و نه خودم و نه دیگران را در برابر پروردگار متعال پرستش نمیکنم و فقط او را میخوانم. نسبت به شما هم هیچ نقشی ندارم؛ «لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا». من در هدایت شما و یا در گمراهی شما نقش استقلالی ندارم و آن اندازهای که خداوند متعال در گفتار و نگاه و جهادِ من اثر قرار میدهد، همان مقدار که او خواسته است، این اثر برای خواست و ارادهی اوست؛ والا من نه در رَشَدِ شما و نه در ضَرّ و کاهش شما نقشی ندارم و من مالک این کار نیستم؛ «لَا أَمْلِکُ». درست است آنجایی که او تملیک میکند، من به صورت بالغیر میتوانم مالک باشم ولی شخصاً چنین اثر و استقلالی در من نیست. به دنبال آن هم میفرماید: «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ»؛ این هم تهدید نسبت به شنوندههاست و هم تهدید خداوند متعال نسبت به خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که اگر من خلافی بکنم، چه کسی من را از دست خداوند متعال نجات میدهد؟ مگر جز خداوند متعال کسی هست؟ اگر من اطاعت خداوند متعال را نکنم، آیا کسی هست که به من پناه بدهد؟ این وجود نازنین خودش در اوج عبودیّت آن حیا و آن خوف و خشیّتی که دارند و متوجّه است که در برابر خطرات جز او پناهی نیست، هم مأمور است که واقعیّت خودش را اعلان کند و هم برای دیگران هشدار محسوب میشود… از این باب هم میتواند باشد و واقعیّت هم بالاتر از آن … است. «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا» که هم در باطن امر انسان پناهی جز خداوند متعال ندارد و هرچه دارد، در پناه خداوند متعال دارد و هم اگر خداوند متعال بخواهد ما را براند، در بیرون هیچ پناهگاهی پیدا نمیشود که انسان خودش را مخفی کند و از نظر خداوند متعال پنهان کند. با توجّه به اینکه «مُلحتد» گودالی است که میّت را در آنجا میپوشانند تا حیوانات آن را از بین نبرند و آن جسد محفوظ بماند، اجمالاً اگر خداوند متعال پناه ندهد، نه در درون خودم پناهی دارم و نه در بیرون میتوانم حُفرهای پیدا کنم و خودم را در آنجا حفاظت کنم. نکتهی آخر این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسالت خودشان را بیان کردند و فرمودند آن چیزی که من دارم و مُجاز هستم تا به شما بگویم، این است که من مأمور هستم و وظیفهی مأمور هم اجرای مأموریتش است. خداوند متعال به من دستور بَلاغ داده است که خودش و اوصافش را برای شما معرفی کنم و رسالات او که سبک زندگی است را برای شما شرح بدهم؛ شأنی که خداوند متعال به من داده است، بَلاغ و رسالات است.
کارِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب پروردگار متعال حفاظت و رصد میشود
آیات بعدی مربوط به شئونِ نبوّت نیست تا آخر آیه که میفرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا[۱۲]»؛ این هم تبیین رسالت و حقیقتِ مأموریتِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از عصمتِ تلقّی برخوردار است، از عصمتِ حفظ برخوردار است و از عصمتِ رساندن برخوردار است و هم توحید است که هم خداوند متعال خودش را در حفاظت از رسولانش معرفی میکند و هم کارِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را صیانت شده به مردم معرفی مینماید. «فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا»؛ خداوند متعال احدی را بر غیب خودش اشراف نمیدهد، «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى» در مورد اینکه غیب از غیر خداوند متعال مسلوب است، آیات متعددی در قرآن کریم آمده است؛ «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۱۳]»؛ در آیات متعدد غیب از غیر خداوند متعال نفی شده است؛ کما اینکه علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند این شبیه مسألهی توفّی است و همینطور شبیه مسألهی شفاعت است که در یکجا از همه نفی میکند و یک جا به خودش اختصاص میدهد و بعد از خودش به دیگران به اندازهای که صلاح میداند و اراده میکند را میرساند. هم توفّی از آنِ خداوند متعال است و لاغیر و هم از غیر خداوند متعال نفی شده است و بعد هم به ملائکه نسبت داده شده است. در قرآن کریم میفرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ[۱۴]» و یا میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ[۱۵]». در مورد شفاعت هم در آیات متعدد شفیعان نفی شده است و میفرماید: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعًا[۱۶]» و سپس «لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا[۱۷]» برای اینها اثبات شده است. هم شفاعت، هم علم غیب، هم وفات و توفّی و هم عزّت، اموری است که خداوند متعال یک مرتبه از همه سَلب میکند و در یک جا فقط به خودش اختصاص میدهد و میفرماید که فقط برای من است و بعد چون مالکیت علیالاطلاق برای خودش است، به هرکسی عطا کند، به مقداری است که خودش میخواهد. در اینجا هم میفرماید: «فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا»؛ خداوند متعال بر غیبِ خودش، بر اسرار خودش احدی را مُشرف نمیکند، «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى». کما اینکه شفاعت برای «مرتضی المذهب» است، در اینجا هم فرموده است: «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى»؛ اگر کسی مرتضایِ خداوند متعال باشد. که آن «مِنْ رَسُولٍ» است. «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛ خداوند متعال از پیش رو و از پشت سر او را راه میبرد و رصد میکند؛ در عین این که «یَسْلُکُ» است، «وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا» میباشد. «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛ این سلوکش همراه با رصد است. خداوند متعال او را میبرد ولی به صورت مُرصِداً است. خداوند متعال راصِد است و این سِیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحتِ اشراف مستقیمِ پروردگار متعال است. «لِیَعْلَمَ»؛ حال از پیش رو و از پشت سر با ملائکه رصد میکند و یا ذاتِ مقدّسش رصد میکند؛ اما چرا رصد میکند؟ «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» هم به صورت پیشاپیش و هم از پشت سر، یعنی هم موقعی که از پروردگار متعال اخذ میکند و هم زمانی که میآورد تا برساند، این رصد شده است و تحت اشراف مستقیم و حفاظت شده میآورد. حال چرا این موضوع را میگوییم که غیب برای خودِ اوست و اشرافش برای مُرتضای اوست؟ در عین اینکه به مُرتضای خودش میدهد، اما او را به حال خودش رها نمیکند؛ بلکه او را به صورت رصد شده به شما «الیهم مُرسلون» میرساند؟ «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ»؛ چون هدایت شما برای ذات ربوبی مهم است و برای بَشر حساب باز کرده است و میخواهد در علم فعلیاش مشخّص باشد که این کار عملی و اجرایی شده است. منظور از «لِیَعْلَمَ» این نیست که خداوند متعال قبلاً نمیدانست، بلکه این علم به اعتبار معلوم است که محقّق بشود. «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِم وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا»؛ هم صفاتِ حفاظتی پروردگار متعال و هم صفاتِ هدایتی پروردگار متعال است و هم اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عزیزِ اوست و در دامنِ حفاظت و رصدِ او هر کاری که به ایشان واگذار شده است، به نحو صحیح انجام میگیرد. با این رصدی که وجود دارد، جای اشتباه و خطا و لغزش و نسیان وجود ندارد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه جن، آیات ۱۹ الی ۲۴٫
[۳] سوره مبارکه جن، آیه ۱٫
[۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫
[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۳٫
[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۴٫
[۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۷٫
[۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫
[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫
[۱۰] مفاتیح الجنان، زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۱] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
[۱۲] سوره مبارکه جن، آیات ۲۶ الی ۲۸٫
[۱۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫
[۱۴] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱٫
[۱۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۹۷٫
[۱۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۴٫
[۱۷] سوره مبارکه طه، آیه ۱۰۹٫
پاسخ دهید