حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶ الی ۱۷ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مدرس ۲ حوزه علمیه امام خمینی (ره) پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- طرح بحث
- مراحل توبه و انابه
- انابه در آیهی قرآن
- توفیق فقط از جانب خداوند
- جدا شدن انسان از خود در مقام انابه
- مقام حلم حضرت ابراهیم
- پرسش و پاسخ
- غضب و رضا در خداوند
- خشم و رضا در مقام صالحین
- مقام رضای مطلق در ائمّه
- نقل یک حدیث
- خشم و غضب حضرت موسی
- غضب افراد حلیم
- پرسش و پاسخ
- اوّاه بودن حضرت ابراهیم
- معنای منیب بودن
- مراتب انابه
- مرحلهی مراقبه
- تمام عالم شهود حق
- مراقبهی حق تعالی
- گناه نکردن حتّی در نیّت
- بهشت یا جهنّم باطن کارهای انسان
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقَِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین».
طرح بحث
مسئلهی توبه در آیینهی قرآن را در حدّ ظرفیّت زمانی بحمدالله تماشا کردیم. از لواحق توبه انابه است که در قرآن کریم علاوه بر توبه مسئلهی انابه را حضرت حق در آیاتی آورده است. سورهی مبارکهی رعد، آیه ۲۷ و ۲۸: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
مراحل توبه و انابه
انابه با توبه تفاوت دارد، انابه قدم سوم است توبه قدم دوم بود. یقظه قدم اوّل بود، توبه قدم دوم است، انابه قدم سوم است، انس با ذات احدیّت است. انسان با توبه وصل میشود، بعد از وصل شدن اگر مجذوب شد، مأنوس شد، این مقام انابه را پیدا کرده است.
انابه در آیهی قرآن
کما اینکه در این آیهی شریفه پروردگار عزیز «مَنْ أَنابَ» را توضیح داده، «وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»، خداوند به سوی خود هدایت میکند، چه کسی را هدایت میکند؟ «مَنْ أَنابَ»، کسی که اهل انابه باشد. چه کسانی اهل انابه هستند؟ انابه برای چه کسی است؟ انابه چیست؟ «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ». انابه چنین مقامی است، هم جوشش درونی است که ایمان غیر از علم است، ایمان التزام تعهّد آگاهانه توأم با عمل است، «الَّذینَ آمَنُوا». «أَنابَ» کسانی هستند اوّلین امتیازی که در وجود آنها است ایمان آنها است. امّا ایمان گذرا نه، ایمان مطمئن و پایدار، «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
توفیق فقط از جانب خداوند
از قول جناب شعیب پیغمبر در سورهی مبارکهی هود، آیه ۸۸ حکایت میکند که جناب شعیب فرمودند: «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ»، توفیق من جز به عنایت الله نیست. هر کسی در هر کاری توفیقی دارد بالله است، بدون الله کسی در هیچ امری موفّق نیست. حالا که توفیق از ناحیهی او است «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ». من کارهای نیستم بلکه همه کارهی من خدا است. انسان که وکیل میگیرد کارهای او را وکیل انجام میدهد، کارهای ما را خدا انجام میدهد، بدانیم یا ندانیم کارها دست خود او است. منتها اگر بفهمیم خود را کارهای نمیدانیم، هر چه میشود میگوییم او انجام داده، امّا اگر ندانیم حالت توکّل در ما نیست.«عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، من به او اعتماد کردم، کار خود را به او سپردم، نه کار خود را، خود را به خدا ایکال کردم. توکّل به خدا خود سپردن به حق تعالی است، خود من و کار من در دست او است، هر چه هست او است. من در چنگ ارادهی او هستم، کارهای من هم با مرجعیّت مشیّت حق تعالی انجام میشود. «وَ إِلَیْهِ أُنیبُ»، اینجا مقام توبه نیست بلکه مقام انابه است. یعنی من سر سفرهی او مستقر هستم، انس من با او است، حشر من با او است، نشر من با او است.
جدا شدن انسان از خود در مقام انابه
از وجود مبارک پیامبر اعظم اسلام، خاتم رسل، حبیب ما، شفیع ما، در سورهی مبارکهی شوری نقل فرمود: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ».[۱] این دو آیه آهنگ واحدی دارد، توکّل و انابه مناسبتی با هم دارند، هر کس خودش نیست خدای او هست او اهل انابه است، او حظّ انس با خدا را دارد. تا کسی خودش هست در امور شخص خود، در کار خود، خدا عهدهدار کار او نیست، به خود واگذار است، ارتباط برقرار ندارد انسی هم ندارد. امّا وقتی انسان اهل توکّل بود یعنی دست از خود شسته و کار خود را دارای اثر نمیبیند، نه کار نمیکند، کار میکند، ولی میداند که «لَا مؤَثِّرَ فِی الوُجود إِلَا الله».[۲] چیزی که کار انسان را به برمینشاند ارادهی خدا است، آب را ما میخوریم ولی خدا ما را سیراب میکند، غذا را ما نوش جان میکنیم ولی خدا ما را سیر میکند، چشم را ما باز میکنیم ولی خدا به ما بینایی میدهد، زبان را ما حرکت میدهیم ولی انطاق برای خدا است، «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ».[۳] هر چیزی که زبان باز کرده خدا زبان او را گویا کرده، گویایی، بینایی، شنوایی که اثر این جوارح است از خدا است. انسانی که توکّل کرد، یعنی خدا را همه کاره دید، دست از همه کارهی خود برنمیدارد، پیش او مقیم میشود، دست از دامن رحمت او نمیکشد. اینکه انسان خود را به او سپرد و در آنجا خود را مقیم یافت این منیب میشود، انابه میشود.
مقام حلم حضرت ابراهیم
در مورد حضرت ابراهیم مسئلهی انابه را دارد، ولی یک زمینه و پیش زمینهی دیگری برای انابه مطرح فرموده است. «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»،[۴] سه صفت برای حضرت ابراهیم با کلمهی «إِنَّ» و تأکید آورده، برجسته کرده است، شخصیّت حضرت ابراهیم را در این سه پوشش معرّفی فرموده است. یکی حلیم بودن حضرت است، «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ»، ظرفیّت ابراهیم بالا است، هیچ وقت عصبانی نمیشود، هیچ وقت خود را در تنگنا نمیبیند، هیچ وقت عکس العمل، یعنی انفعال در کار او نیست. ابراهیم دریا است، ابراهیم آرامش دارد. ابراهیم نه اینکه عصبانی میشود و غضب خود را مدیریت میکند، بلکه جوشش غضب در وجود او پیش نمیآید.
ریشهی آن را حل کرده، آرام، راحت، «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ». حلیم با کاظم الغیظ فرق دارد، کسی غیظ میکند ولی کظم غیظ دارد، غضب را مدیریت میکند. آب که جوش میآید میخواهد غلیان کند یک کفگیر میزنند یا یک آبی روی آن میریزند نمیگذارند بریزد آتش را خاموش کند یا کسی را بسوزاند، این کظم غیظ است. فوران را فرو نشاندن کظم است. امّا حلیم آن است که اصلاً توجّه نمیکند، این کیست که من با حرف این بخواهم عصبانی شوم؟ شده که شده، تسلیم تقدیر الهی هستم آنچه شده مقدّر بوده، من هم به آن راضی هستم. اصلاً ریشه را زده، یعنی امر خلاف توقّع نیست تا اینکه عصبانی شود، «لَحَلیمٌ» تسلیم مطلق است. هر چه از دوست میرسد نیکو است، این صفت رضا دارد، حلم از آثار رضا و قضای الهی است.
پرسش و پاسخ
– در روایات نقل شده حضرت عصبانی شدند، رسول گرامی اسلام عصبانی شدند یا صفت امام کاظم (علیه السّلام) کظم غیظ بوده، این یعنی اینها حلیم نبودند؟ قطعاً اینها حلیم بودند، وجه جمع آن چیست؟
– وجه جمع را یک مرتبه گفتیم، ولی چون سؤال سؤال جالبی است و توجّه به این هم دقیق و ظریف است باز هم خدمت شما عرض میکنیم. غضب و شهوت یک نوع عکس العمل در ما است، امر مکروهی برای ما پیش بیاید عکس العمل آن دافعهی ما به صورت غضب، عصبانیّت است. امر مرغوبی پیش بیاید برای جوان، مثلاً یک دختر زیبایی را میبیند، برای انسان پول پرست پول زیادی به او نشان میدهند، هیجان زده میشود، شهوت پول دارد و شهوت جنسی دارد، شهوت ریاست دارد. رغبتی که انسان را هیجان زده میکند عکس العمل است، پول را میبیند دست و پای او میلرزد. کراهت است که انسان را عصبانی میکند، عکس العمل در برابر امر مکروه که قلیان دافعه از وجود انسان است و عکس العمل در برابر امر مرغوب که جاذبه از ناحیهی انسان است، شهوت و غضب میشود، هر دو انفعال در ما است.
غضب و رضا در خداوند
ولی پروردگار عزیز غضب دارد، خداوند «غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ»،[۵] مگر ندارد؟ خدا غضب دارد. خدا محبّت هم دارد «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».[۶] هم اموری برای خدای عزیز مکروه است و هم اموری برای او محبوب است، چیزهایی را خدا میپسندد چیزهایی را خدا نمیپسندد. ولی انفعال در ذات مقدّس حق، هیچ نوع تغییری، تحوّلی، هیجانی وجود ندارد. بنابراین در حضرت حق غضب و رضا از افعال حق تعالی است، خدای متعال آنجایی که راضی است یعنی آنچه که لازمهی رضایت در ما است که رساندن خیر به محبوب است، عنایت به محبوب است، نصرت محبوب است، خدا از کسی که راضی باشد عنایت خود را به او میرساند. ولی انفعالی، تحوّلی، دگرگونی در وجود خداوند منّان نیست، حکیمانه عمل میکند.
خداوند متعال از کار کافر… «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»،[۷] شرک ظلم عظیم است، «وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ»،[۸] خداوند برای عباد خود کفر را نمیپسندد. پس نسبت به شرک و کفر و فسق و ظلم هم پروردگار متعال کراهت دارد، یعنی مورد رضای او نیست، مورد خاصّ تشریعی او نیست. اگر کسی امام حسین (علیه السّلام) را کشت خدا غضب میکند یعنی خدا اخم میکند؟ یا چهرهای دارد دگرگون میشود؟ اینها که نیست. دریای وجود او هم هیچ وقت طوفانی نمیشود، جذر و مدّی هم در خدا وجود ندارد. ولی آنچه لازمهی غضب است محروم کردن طرف است، عقاب کردن طرف است، عذاب کردن طرف است. حتماً براساس حکمت است، حکمت ذاتی حق تعالی است، امّا رضا و غضب فعل خداوند منّان است.
خشم و رضا در مقام صالحین
در وجود نازنین پیغمبر ما و افراد کُمَّل از انسانها، صالحین، اینها به مقام نفس مطمئنّه رسیدهاند، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه»،[۹] یعنی این آیهی کریمهای که «یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»، کسی به منزل انابه پا گذاشته باشد هم ایمان او کامل است و هم به مقام نفس مطمئنّه نایل شده است. انس دائم با خدا که همان انابهی به سوی حق تعالی است از لوازم ایمان کامل و رسیدن به آرامش و کمال مطلوب است. کسی که به آنجا رسیده ذات او آرام است، چون جلوهای از خدا شده است. لکن در پرتو رضای حق او راضی میشود در پرتو غضب حق هم او غضب میکند. آنچه را که در مورد حضرت صدیقهی طاهره، فاطمهی مرضیّه (سلام الله علیها) پیغمبر خدا فرمودند: «إِنَّ اللهَ یَرضَى لِرِضَا فَاطِمَه وَ یَغضَبُ لِغَضَبِهَا»،[۱۰] یعنی هم رضای حضرت زهرا (سلام الله علیها) تجلّی رضای خدا است، مجرای رضای خدا است، هم غضب او. هیچکدام انفعال نیست، اینطور نیست که وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) طوفانی شده باشد و در اثر طوفانی شدن کاری انجام دهد. در واقع عکس العمل عملی باشد، عکس العمل نیست همه نقش آفرینی در عالم وجود است.
«وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ»،[۱۱] بد و خوب در پیش شما، از نظر برخوردی که با اینها میکنید یکسان برخورد نکنید. اگر بخواهید با بد برخورد تشویقی داشته باشید با خوب برخورد تنبیهی داشته باشید، بساط خوبی را تعطیل میکنید بساط بدی را رونق میدهید. اینکه شما در آنجا باید احسان را با امتیاز دادن و اساعه را با یک تنبیه سامان بدهید و تدبیر کنید، این انفعال شما نیست، این نقش آفرینی شما است.
مقام رضای مطلق در ائمّه
وجود مقدّس حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که مرآت حق تعالی هستند، آیینهی صفات خدا و افعال حضرت حق هستند، از آن جهت که ایمان اینها به مرحلهی یقین رسیده، آنچه باید بشود میدانند که برو برگرد ندارد، آنچه باید نشود میدانند برو برگرد ندارد، قلم تقدیر الهی را هم قبول دارند که حکیمانه است، بنابراین رضای مطلق هستند. اینکه حضرت زینب گفتند: «مَا رَأَینَا إِلَّا جَمیلاً»، تعارف نبود، شعار نبود، واقعاً زیبا بود. اینکه مقدّر شده بود حضرت زینب خواهر شهید باشد و در راه خدا این همه مشکلات را تحمّل کند چه چیزی زیباتر از این؟ دیگر زیباتر از این کلاسی در عالم وجود ندارد.
امّا اینکه به ابن زیاد بفرماید: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَهَ»،[۱۲] این برخورد تندی که حضرت زینب (سلام الله علیها) با آن جانی میکند یک وقت از روی ضعف است، دیگر صبر او لبریز شده چنین صحبتی میکند، یک وقت نه، آرام است، مأموریّت الهی است، این را از باب ادای رسالت خود دارد میگوید. اوّلی انفعال است، غضب مذموم است، دومی فعل است نه انفعال است. در آنجا در صفحهی تابلوی حق تعالی دارد ترسیم زیبایی را میکند، هر چیزی را در جای خود قرار میدهد.
این است که غضب پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمّهی معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و کلّیّهی نفوس مطمئنّه، غضب اینها ارادی است، غضب غیر ارادی ندارند، غضب عکس العملی ندارند. هر جا خدا راضی است غضب کنند خود آنها غضب را اعمال میکنند و نشان میدهند، آنجایی هم که باید راضی باشند رضا را در عمل به مأموریّت حق تعالی جلوه میدهند. بنابراین هم رضای اینها و هم غضب اینها مأموریّت است. اینطور نیست فرزندی که در مسافرت بوده مدّتها ندیده وقتی ببیند هیجان زده شود و گریهی هیجانی به او دست بدهد که یک انفعال محض است. یا کسی جنایتی انجام داد و این شاهد جنایت او بود وجود او طوفانی شود، «مِن غَیرِ اختیارٍ» بخواهد کاری را انجام دهد. این قلب قلب آرامی است، «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ». این قلب آرام در عمل و اراده غضب نشان میدهد یا رضا نشان میدهد، هیچکدام انفعال نیست، بلکه هر دو کار اثری است که در خارج انجام میدهد و نشانهی کمال او است و نشانهی حکمت او است، یعنی حکیمانه برخورد میکند.
نقل یک حدیث
این مسئله در سیرهی نبیّ مکرّم اسلام است که کسی به پیغمبر خدا عرضه داشت: من که فرمایشات شما را ضبط میکنم مینویسم… حضرت همینطور که کاتب وحی داشتند کاتب کلمات او هم در میان اصحاب بودند. خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد عرض کرد: یا رسول الله عمر به من میگوید که فرمایشات شما را ننویسم، علّت آن را از عمر سؤال کردم، گفت: پیغمبر هم مثل ما بشر است، گاهی عصبانی میشود، انسان که عصبانی شد عنان اختیار از دست او خارج میشود. در آن حالت ممکن است یک حرفهایی بگوید که نباید بگوید، بعد برای او بد تمام میشود، او پیغمبر است نباید چیزی از او باقی بماند که موجب پشیمانی شود یا اینکه شین برای امّت او شود. به این دلیل، وقتی از او پرسیدم چرا او این دلیل را آورد، حالا آمدم از خود شما سؤال کنم. حضرت فرمودند: قسم به آن خدایی که جان محمّد در دست او است من هیچگاه برای غیر خدا غضب نکردم.
خشم و غضب حضرت موسی
در قرآن شریف در این مورد یک آیهای وجود دارد مربوط به حضرت موسی است: «وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ»،[۱۳] نمیفرماید «وَ مَا سَکَنَ»، سکوت برای ذوی العقول است سکون برای غیر ذوی العقول است. سنگی که در حرکت بود وقتی افتاد میگویند ساکن شد، امّا انسان را میگویند ساکت شد نه ساکن شد. انسان که صحبت میکند وقتی صحبت نمیکند «سَکَتَ» است، ولی در مورد غیر ذوی العقول ما سکوت نداریم. خداوند متعال در مورد موسی پیغمبر فرمود: «وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ»، غضب موسی عاقل است، غضب مهار گسیخته نیست، غضب حکیمانه است. بنابراین هم خود غضب پیام دارد هم غضب کننده که جلوهی حکمت او است.
غضب افراد حلیم
بنابراین «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ»، آیا حلیم غضب میکند یا نه؟ در روایت دارد «إِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیم»،[۱۴] خیلی عجیب است، «إِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیم»، کسی که حلیم است غضب نمیکند، اگر او غضب کرد معلوم میشود که این به حساب تو میرسد، چون او بیحساب که غضب نمیکند. انسانهایی که بیجا عصبانی میشوند اگر کسی بلد باشد رگ او را بگیرد فوری او را آرام میکند، امّا کسی که عصبانی نشده، با محاسبه، غضب او تنبیه او است، عذاب او است، این انفعال و ناراحتی من نیست که عقدهی خود را خالی کنم، من که با او عقده ندارم. ولی او کاری انجام داده که باید کار او شود. اینجا است که فرمودهاند: «إِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیم»، از غضب حلیم همیشه پروا کنید، اگر حلیم غضب کرده بدانید که این غضب حساب دارد و حساب تو را میرسد، این برو برگرد ندارد. ولی اگر غیر حلیم غضب کرد یک طوفانی است میآید با یک طوفانی میرود، طوفان است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ»،[۱۵] غضب او هم غضب نافع است، غضب ضار که نیست.
خداوند متعال جهنّم را در سورهی مبارکهی الرّحمن جزء نعمتها برشمرده است. هیچ جا خداوند منّان تشقّی خاطر ندارد، اینطور نیست که با کسی بد باشد بخواهد خود را آرام کند، این نیست. بدی و خوبی اثر خود را دارد و خداوند منّان این اثر را در عمل او قرار داده است.
پرسش و پاسخ
– پس اینکه برای امام کاظم (علیه السّلام) این وصف نقل شده این به حسب همین است. چون کظم این غضب که درست نیست، پس اگر غضب الهی است نباید کظم شود.
– خیر، وقتی آموزهدار بود، زمینههای هیجان فراوان بود و او پیشگیری میکند. این مثل استغفار است، پیغمبر برای گناهان خود استغفار میکند گناه که ندارد، پس این چه استغفاری است؟ استغفار دفعی است. اینجا هم این کظم، کظم دفعی است نه رفعی. یعنی کسی به جای او بود باید غضب میکرد، امّا با اینکه جای غضب است او غضب نمیکند، میخواهد فضا را نشان بدهد.
به حضرت موسی بن جعفر بیش از ائمّهی دیگر جفا شده، ظلم شده، بیشترین زندان را در میان امامان ما حضرت امام کاظم (علیه السّلام) تحمّل فرمودند و ناملایمات از طریق منافقین اطراف حضرت کاظم (علیه السّلام) زیاد بود. لذا اگر کسی دارای غضب بود و غضب را اعمال نمیکرد او کاظم الغیظ بود، حضرت دفعاً اینطور بودند نه رفعاً.
«إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ»، بنابراین یکی از صفات بنیانگذار توحید، پرچمدار توحید، پدر اسلام و پدر ما حضرت ابراهیم، «مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ»،[۱۶] خطاب به همهی امّت است، ابراهیم پدر ما است. همینطور که حضرت نبی و حضرت علی (علیه السّلام) پدر ما هستند حضرت ابراهیم هم به تصریح قرآن کریم پدر مسلمانها است. این پدر ما حلیم است ای کاش ارث او به ما هم رسیده باشد، ما هم حلیم باشیم. «إِنَّ إِبْراهیمَ»، البتّه بعضی اینقدر حلیم هستند که انسان میتواند آنها را بخورد، خوشمزه هستند، شیرین هستند! «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ»، یکی از صفات حضرت ابراهیم حلیم است.
اوّاه بودن حضرت ابراهیم
صفت دوم یا امتیاز دیگری که خدا به ابراهیم داده است «أَوَّاه» است. «أَوَّاه» از همان آه است، یعنی آه سوزانی دارد، سینهی سوختهای دارد، گداخته است. خام بُدَم پخته شدم سوختم، ابراهیم سوخته است، «أَوَّاه» است.
بشکاف تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید
حضرت ابراهیم حلیم است و اوّاه است، ببینید حلیم بودن با اوّاه بودن، در عین حلیم بودن قلیان دارد، همیشه میسوزد، شعلهی محبّت خدا ابراهیم را دائماً به آه… میگویند آه اسم خدا است.
– ایّاه.
– اوّاه است، دائماً دل او آه الله را دارد.
در روایت اوّاه به «دَعّاء» ترجمه شده، «أَوَّاهٌ أَی دَعَّاءٌ». در ذیل این آیه دارد: «إنَّ عَلَیَّاً (عَلَیهِ السَّلَام) أوَّاهٌ» «أَی دَعَّاءٌ». دائماً دست نیاز او در پیشگاه خدا باز بود، هیچ وقت نبود که بینیاز شود و فیض الهی را طلب نکند. کسی که دوام سؤال دارد، کسی که فقر دائم دارد سؤال دائم دارد. فقر دائم، تقاضای دائم میطلبد. وجود اینها هم فقر بود از این جهت سؤال و تقاضای آنها هم عین وجود آنها بود. لذا این را به عنوان صفت مطرح کرده نه به عنوان فعل، حضرت ابراهیم اوّاه است. همینطور که حلیم بودن صفت جناب ابراهیم است اوّاه بودن هم از صفات این بنیانگذار توحید و پرچمدار عرصهی وحدانیّت پروردگار متعال است.
معنای منیب بودن
صفت سومی که خدا برای حضرت ابراهیم معرّفی کرده منیب است، ابراهیم منیب است. یعنی این رجوعی که ابراهیم به خدا کرده دیگر از خدا برنگشته، وقتی به سوی او رفته همانجا مانده است. صفت حضرت ابراهیم این است که منیب است. بعضی «أَنَابَ» هستند، فعل آن است، ولی ممکن است باز آنجا نماند، امّا بعضی منیب هستند، اصلاً ماندگار هستند، در این رجوع آنها بازگشتی نیست، این با حقیقت انابه بیشتر همخوانی دارد.
بنابراین توبه که بازگشت به پروردگار متعال است باید با انابه همراه باشد، انابه هم از عمق جان انسان است، در انابه ذوب شدنی وجود دارد. تائب هنوز خودش هست و دارد میرود، منیب دیگر آب میشود، دیگر چیزی از او نمیماند که برگردد، وقتی رسید دیگر آب میشود. امام صادق (علیه السّلام) دارند که گاهی حاجاتی برای ما پیش میآمد در مقام دعا برمیآمدیم، وقتی حال دعا به ما دست میداد دیگر چیزی از او نمیخواستیم، نیاز برطرف میشد. به خود او که رسید چیزی نمیماند. انسان باید باشد تا چیزی بخواهد، اگر رسید دیگر نیست، دیگر تمام شد.
مراتب انابه
از خواجه عبد الله انصاری این عبارت آمده: «الإِنَابَهُ ثَلَاثَهَ أَشیِاء»، انابه سه وادی است، سه قدم و سه گام است. قدم اوّل «الرُّجوعِ إِلَی الحَقِّ إِصلاحاً»، خیلی تعبیر زیبایی است، «الرُّجوعِ إِلَی الحَقِّ إِصلاحاً». در توبه انسان از بدی برمیگردد ولی چه بسا توجّهی به پسا توبه ندارد، امّا کسی که منیب است اصلاً رجوع او «إِصلاحاً» است. من خرابِ کجا و صلاح کار کجا، چون خود من خراب هستم میخواهم به او وصل شوم، رجوع به حق است «إِصلاحاً»، با انگیزهی صالح شدن، «إِصلاحاً»، این قدم اوّل است.
«کَمَا رَجَعَ عَلَیهِ إِعتِذاراً»، همانگونه که قدم اوّل عذرخواهی بود حالا نه تنها عذر میخواهم بلکه میخواهم درست شوم. بعضی بد کردهاند، پشیمان هم هستند ولی نمیتوانند درست شوند، کار از کار گذشته، تمام شده است. ولی منیب وقتی برمیگردد «إِصلاحاً» برمیگردد، اعتذار که در توبه بود در انابه هم وجود دارد، ولی این یک چیزی بالاتر از عذرخواهی است، «إِصلاحاً».
«وَ رجوعُ إِلَیهِ وَفائاً»، گام دوم این است میرود که نیاید، وفا رفیق نیمه راه نیست، آمده که آمده باشد، یعنی از آمدن خود کم نمیگذارد، با همهی وجود خود آمده، چیزی کم نگذاشته، هر چه دارد و ندارد پیش او برده است. وفا یعنی کم نگذاشتن، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها»،[۱۷] خدا در گرفتن جان بندگان خود چیزی را جا نمیگذارد، تمام حقیقت بنده را قبض میکند. ما در رجوع و رفتن خود هر چیزی که هستیم همینطور به آنجا میرویم، «وَفَائاً».
«کَمَا رَجَعَ إِلَیهِ عَهداً»، انسان گاهی پیمانی میبندد ولی وفای به پیمان ندارد. این رجوع او همانطور که رجوع عهدی بود، پیمان جدیدی دارد با خدا برقرار میکند، در این پیمان خود هم کم نمیگذارد، «وَفَائاً».
– «کَمَا رَجَعَ إِلَیهِ عَهداً»؟
– عهد همان پیمان است، آدمی که گناه میکند نقض عهد کرده است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۱۸] عهد یک رشتهای میان ما و خدا بود. گناهی که میکنیم این رشته را پاره میکند. حالا رجوع کردیم، «أَعْهَدْ» یعنی آمدیم دوباره آن گره را منعقد کردیم، عهد را منعقد کردیم، ولی انابه که کردیم به این معنی است که دیگر این عهد پاره نمیشود. این دیگر وصلی است که هیچ چیز نمیتواند این رابطه را بگیرد.
«وَ رُجوعِ عِلَیهِ حالاً کَمَا رَجَعَ علیه إجَابتاً» و قدم سوم این است که این رجوع هم اجابت است و هم لبیک است، هم حال است، نه اینکه او تنها من را خوانده است و دارم لبیک میگویم. اصلاً خود من این حالت را پیدا کردم که با او باشم. این احساس سنخیّت با او است، تحمیل نیست، تکلّف نیست، حالی است که پیش آمده است. «وَ رُجوعِ عِلَیهِ حالاً کَمَا رَجَعَ علیه إجَابتاً». یعنی هر کسی که خدا را میخواند این دعا از تو، اجابت هم ز تو. هر کسی که دعا میخواند یا هر کسی که توبه میکند، در توبه توضیح کافی در این رابطه داشتیم که اساساً توبه رجوع از خدا است به بنده. از ما «تَابَ إلَی» بود، از خدا «تابَ عَلَی» بود. رحمت خدا بر ما فرو میآمد، ما را در برمیگرفت، تحت چتر رحمت الهی قرار میگرفتیم، نگاه به سقف رحمت او میکردیم و مجذوب میشدیم.
در انابه هم همینطور است یعنی هر دعایی لبّیک به او است. او ما را صدا میزند، ما فکر میکنیم ما شروع کردهایم میگوییم: «یا الله». نه، خدا بر دل ما گفت: ای عبد من. این «یا الله» گفتن ما لبّیک به عبدی گفتن پروردگار متعال است. یعنی خود دعا اجابت است. آن استجابت، اجابت بعد الاجابه است. دعای انسان که مستجاب میشود آن اجابت دوم است. وگرنه خود دعا لبّیک گفتن به حق تعالی است. هر کس حال دعا دارد، خدا او را صدا زده است و این دل بیدار شده است و به او لبّیک گفته است که «یا الله» میگوید، «یا رحمن» میگوید، «یا توّاب» می گوید، «یا غیاث» میگوید. همه از ناحیهی خود او است، این دعای ما ابتدا از طرف ما نیست، او شروع کرده است. ارتباط را خدا ابتدا ایجاد میکند و ما عکس العمل به عنایت حق تعالی نشان میدهیم که دعا میکنیم.
اوّل خدا ما را صدا میزند، ثانیاً ما خدا را صدا میزنیم، خدا ما را فرا میخواند. در این فراخوان ما اعلام حضور میکنیم وقتی اعلام حضور کردیم خدای متعال جوایزی به ما میدهد که ما آنها را اجابت دعا نامگذاری میکنیم. بنابراین همان طوری که رجوع اجابتی، من از جانب پروردگار متعال به انابه دعوت شدم و لبّیک گفتم حالا حالت انابه و علاقهی به تبطّن در پیشگاه حضرت حق دارم، آنجا را برای خود میدانم، آنجا را اصل خود میدانم این صرف اجابت نیست، بلکه علاوه بر اجابت حال هم است، یعنی یک پذیرش فطری در من بود که اجابت کردم.
این سه گام را در مسئلهی انابه خواجه عبدالله به حق لطیف بیان کرده است.
مرحلهی مراقبه
مرحلهی بعد از انابه، مرحلهی مراقبه است. مراقبه توجّه به تحت نظر بودن ذات و صفات و افعال ما در محضر حق تعالی است. من نکتهای را که حضرت امام فرمودند: عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید. توجّه به این معنا مراقبه است، چون خدا مراقب ما است. خدا دائماً ما را زیر نظر گرفته است، مستقیم و غیرمستقیم. «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ»[۱۹] شما تحت الحفظ هستید، ما دستگاه حفاظتی داریم. «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ» این غیر از آن رقیب عتید است. آن «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدِ»[۲۰] آنجا دو عنصر هستند ولی اینجا جمع آورده است. «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ» اینها چه نوع حفاظتی دارند؟ «کِراماً کاتِبینَ». اینها تمام آنچه شما انجام میدهیم ضبط میکنند ولی با کرامت ضبط میکنند. بیظرفیّت نیستند که تا جنایتها و زشتیهای شما را دیدند بگویند: دزد. نه، هیچ چیزی نمیگویند. همیشه ناظر هستند، ضابط هستند ولی هیچ چیزی نمیگویند. «کِراماً کاتِبینَ». «یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»[۲۱] تمام کارهای شما را میدانند. این خیلی عجیب است. میدانند ولی در عین حال کاتب هستند، همهی کارها را میدانند و کتابت هم میکنند. بنابراین خدای متعال عالم را ناظر و مراقب ما قرار داد. یک یا دو مورد نیست «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ» زمین و زمان ما را زیر نظر دارد.
تمام عالم شهود حق
لباسهای خود ما، پوست خود ما، موی خود ما، جوارح خود ما همه شهود حق هستند. تعداد ملائکه را نمیدانیم و نمیدانیم خداوند چه عیونی بر ما گمارده است. ملائکهی حسنات و سیّئات هم که جایگاه خود را دارند و خدای متعال در این قسمت دعای شریف کمیل «وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ» هم آنها و از ورع آنها، فوق آنها، خود تو مراقب بودی یک چیزهایی را پردهپوشی کردی، نگذاشتی حتّی کرام کاتب آنها را ببینند و کتابت کنند. یک چیزهایی تو از ما داری که هیچ کسی اجازهی اطّلاع به آن را پیدا نکرده است. خدا با بعضی از بندگان خود خیلی خصوصی رفتار میکند، انگار نورچشمی خدا هستند. اگر نقطه ضعف داشت نمیگذارد احدی بفهمند که نقطه ضعف دارد.
مراقبهی حق تعالی
روز قیامت هم از او تنهایی حساب میکشد، در دادگاه عمومی و علنی پروندهی او را نمیبرد. حتّی پیغمبر خود را اطّلاع نمیدهد. خودش است و این بندهای که یک امتیازاتی دارد. در روایت دارد کسانی که در این عالم از بندگان خدا آبروداری میکنند، میتوانست آبروی او را ببرد یا اگر مراقبت نمیکرد آبروی یک نفر رفته بود، این پیشگیری کرده است از اینکه یک مؤمنی بیآبرو بشود. خودش پردهپوشی کرده است، حالا خدای متعال روز قیامت پروندهی او را در دادگاه عمومی نمی برد و پروندهی او را به پیغمبر و امامش واگذار نمیکند. بلکه خود ذات احدیت پروندهی او را باز میکند و از او اعتراف میگیرد. بعد هم همهی گناهان او را محو میکند، حتّی پیغمبری هم از نقطه ضعف او مطّلع نمیشود. بنابراین خدا مراقب است، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ».[۲۲] اینها آثار مراقبت حق تعالی است.
گناه نکردن حتّی در نیّت
«إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ»، اخفاء کنید یا اعلان کنید آنچه که در درون شما وجود دارد چیزی هم که اعلان نکردید، به ظاهر نرسید، نیّت کردید، خدای متعال آن را هم محاسبه میکند. خیلی تهدید عجیبی است، انسان نباید فکر گناه را هم بکند و الّا این آیه صریح است. «إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ»، نه در عمل، «إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ»، خداوند متعال آنچه در درون شما وجود دارد، چه بیرون بریزید و چه ظاهر نکنید. خدا در آنجا میپرسد چرا اینطور فکر کردی؟ چرا این را نیّت کردی؟
«یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ». چون رقابت حق تعالی، مراقبت حق تعالی، با همهی جنودی که دارد، «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[۲۳] همهی عالم جنود خدا است و همهی این قشون را ناظر بر همدیگر قرار داده است. آنچه واقع میشود همه دارند ضبط میکنند و یک روزی هم ادای شهادت میکنند. چون از آن طرف مراقبت دائم است به ما هم گفتهاند که حواس تو به خودت باشد، یک لحظهای از خود غافل نشو. این زدودن غبار غفلت از زندگی، هوشیاری دائم، حواس جمعی نسبت به نیّت و صفات و افعال، این مراقبهی ما نسبت به خود است. در سورهی مبارکهی حشر فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ».[۲۴] در پایان مراقبت خدا را میگوید ولی در مقدّمه آیه از ما مراقبت میخواهد، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» یعنی مراقبه کنید، یعنی حواس شما به خودتان باشد، جلوی پای شما گودال جهنّم است، اگر پای خود را بگذاری نگاه نکنی افتادی، حواس تو جمع باشد.
بهشت یا جهنّم باطن کارهای انسان
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»، مراقبه داشته باشید و تماشا کنید، کارهای شما برای اینجا نیست، هر کاری انجام میدهید در باطن شما ثبت میشود. این یا بهشت است یا جهنّم است. هر کار انسان یا گودالهای جهنّمی را دارد گودتر میکند یا قصرهای بهشتی را دارد بالا میبرد، تمام کارهای ما بدون استثناء. بنابراین ما کاری که اینجا بماند نداریم، کارهای ما همه آخرتساز است. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»، حالا که کارهای تو برای آخرت میماند ببین چه برای خود نگه میداری، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ». امروز فردا دارد، هر کاری امروز انجام بدهی فردا به تو نشان میدهند، ببین چه برای فردای خود میترسی. معنای «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» را دوم را فرمودهاند محاسبه است، «اتَّقُوا اللَّهَ» اوّل مراقبه است «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» دوم محاسبه است، ارزیابی کنید، خداوند متعال به کار شما خبیر است، خبر دارد.
این هم مرحلهی مراقبه تا إنشاءالله جلسهی دیگر ببینیم به کدام منزل میرسیم. خدا کند اینها حرف نباشد، این چهار مرحلهای که تاکنون با هم آمدیم، چهار مرحله: یقظه، توبه، انابه، مراقبه، این چهار مرحله را إنشاءالله با هم آمده باشیم تا ببینیم منزلهای بعدی در قرآن کریم کدام است.
[۱]– سورهی شوری، آیه ۱۰٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۵، ص ۱۵۱٫
[۳]– سورهی فصّلت، آیه ۲۱٫
[۴]– سورهی هود، آیه ۷۵٫
[۵]– سورهی نساء، آیه ۹۳٫
[۶]– سورهی مائده، آیه ۹۴٫
[۷]– سورهی لقمان، آیه ۱۳٫
[۸]– سورهی زمر، آیه ۷٫
[۹]– سورهی فجر، آیه ۲۷٫
[۱۰]– آیات الغدیر، ص ۲۳۷٫
[۱۱]– نهج البلاغه، ص ۴۳۰٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۱۶٫
[۱۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۵۴٫
[۱۴]– شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)، ج ۱۰، ص ۷۸٫
[۱۵]– سورهی رعد، آیه ۱۷٫
[۱۶]– سورهی حج، آیه ۸۷٫
[۱۷]– سورهی زمر، آیه ۴۲٫
[۱۸]– سورهی یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۱۹]– سورهی انفطار، آیه ۱۰٫
[۲۰]– سورهی ق، آیه ۱۷٫
[۲۱]– سورهی انفطار، آیه ۱۲٫
[۲۲]– سورهی زلزله، آیه ۷ و ۸٫
[۲۳]– سورهی فتح، آیه ۴٫
[۲۴]– سورهی حشر، آیه ۱۸٫
پاسخ دهید