«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

ارسال رسول به سوی مردم از جانب خداوند متعال

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ[۲]»؛ این دو آیه‌ی مبارکه قسمت پایانی سوره‌ی مبارکه‌‌‌ی توبه است. از ابتدای سوره‌ی توبه، مظاهر غضب پروردگار متعال و برائت از مُشرکین است. در فواصل مختلف هم در ارتباط با «جهاد» و «معامله‌ی با خدا»، صفات کسانی که با خداوند متعال معامله می‌کنند، با آیات بشارت‌آمیز وجود دارد. اما به آیه‌ی رحمت ختم شده است؛ «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»؛ گویا این پیام را دارد که برائت و جنگ و شدّت عمل و مقابله‌ی با کفر و نفاق و یا داغی که برای مسلمانان پیش می‌آید «فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ[۳]»، مصیبت‌هایی که بر سرِ مؤمنین در مسیر هدف عارض می‌شود، همه‌‌ی این‌ها بر اساس رحمتِ خداوند متعال است که مظهرِ آن هم رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. با این حال در ابتدایش که حرف «لام» یا لامِ قَسَم است و یا لامِ تأکید است، می‌فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ»؛ از ابتدا بنا را بر لطف و‌ محبّت و نوازش گذاشته است که با قَسم و قدر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سراغ شما را گرفته است. آن هم به عنوان نبی نیست؛ بلکه رسول است و پیام خداوند را دارد و مأمورِ نجات شماست. رسول است و چگونه رسولی است؛ «جَاءَکُمْ» با وجود این‌که علی‌الرأس آن‌چه که متعارف بَشَر است، محتاج سراغ بی‌نیاز می‌رود، مریض سراغ طبیب می‌رود، فقیر سراغ غنی می‌رود، ضعیف سراغ قوی را می‌گیرد اما در این‌جا بر خِلاف آن‌چه که در میان بَشَر متداول است که اقویا و اغنیاء و اطباء سراغ مریض را نمی‌گیرند بلکه باید آن‌ها بیایند و منّت بکشند تا نظر یک قوی و یک غنی و یک طبیب را جلب کنند. خداوند چه خدایی است که پیک خود را به سوی شما مأمور کرده است که او بیاید «جَاءَکُمْ». مخاطب ضمیر می‌تواند همه‌ی بَشَر باشد، می‌تواند مؤمنین باشد. نکته‌ی سوم این است که این رسول ویژگی‌هایی دارد که این ویژگی‌ها هم برای این است که امّت، پیروان، دلدادگان و کسانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اُسوه و مقتدا می‌دانند، می‌خواهد راه را به آن‌ها نشان بدهد.

 

فرستاده‌ای از جنس خودِ مردم

«مِنْ أَنْفُسِکُمْ»؛ این رسول فرشته نیست، این موجودی که شما به او دسترسی نداشته باشید، نیست؛ بلکه از خود شماست؛ «رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ». «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» بنا بر ذهنیّت ما، کسانی که با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جذب و انجذاب دارند، وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جان هستند و این‌ها جسمی هستند که تحتِ تدبیر آن جان می‌گُنجند و هماهنگ هستند. «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»؛ قاعدتاً «رسولٌ» که دارای تنوین تفخیم هم می‌باشد، یک رسولِ با عظمت و باکرامت است که از خودِ شماست. صرف نظر از آن «اَلسِّنْخِیَّهُ عِلَّهُ الْاِنْضِمام[۴]» که در همه‌جا ساری و جاری است تا سنخیّتی نباشد. نمی‌شود که با یکدیگر جوش بخورند. هرجا یک واحدی به شکل واحدِ مُتشکّل و منسجم است، قهراً بین اجزایی که به یکدیگر می‌پیوندند، قُماش‌شان یک چیز است و مشترکاتی دارند، مُجالستی دارند و لذا آن‌هایی که جنس‌شان خراب است و هیچ نوع اشتراکی با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارند، «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ[۵]». بالاخره آن‌ها در ظاهر شکل انسان هستند ولی واقعاً انسان و آدم نیستند؛ «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۶]»؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ[۷]» خداوند در یک جاهایی پرده برداری کرده است و ناجنس‌ها را معرفی فرموده است. این پیامبر، به سوی کسانی آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزءِ این‌هاست و این‌ها عضو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند؛ «مِنْ أَنْفُسِکُمْ». این مدیر و رهبر و مسئول و آموزگاری وقتی از خودِ افرادِ محلی است، از خودِ آن جمع است، موفقیّت، موفقیّتِ خوب و نتیجه، نتیجه‌ی حاصلی است؛ اما اگر این شخص از بیرون بیاید و معروف و شناخته شده نباشد، همان‌گونه که ما در افعال معروف و مُنکَر داریم، «وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ[۸]». این معروف و مُنکَر بودن به اعتبار سنخیّتی است که فطرت با او دارد و او را می‌شناسد. عدل با فطرت آدمی آشناست، با محبّت آشناست؛ با ایثار آشناست، با امانت آشناست، با صداقت آشناست و خیلی خوب این‌ها را می‌شناسد؛ ولی رذائلِ اخلاقی با فطرت آدمی بیگانه است و وقتی وارد می‌شود، گویا بیگانه‌ی جاسوسی آمده است و با حساسیّت با او برخورد می‌کند؛ مانند ویروس و میکروبی است که این یافته‌های سفید عکس العمل نشان می‌دهند؛ زیرا از خودشان نیست و وقتی بیگانه وارد شد، فوراً در مقام دفع برمی‌آیند. چون مُنکَر و بیگانه است. لذا رسول برای امّت، «یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ[۹]» این پیامبر، پیامبرِ شناخته شده‌ای است و از خودتان است. با شما هماهنگ است و زاویه و بیگانگی ندارد و خودی است؛ «مِنْ أَنْفُسِکُمْ».

ارتباط تکوینی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با امّت خودشان

صفت بعدی این است که فرموده است: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ»؛ آن‌چنان خودی است که گویا خودتان هستید. تحمّلِ آن‌چه که برای شما مشکل‌ساز است و دردسر آفرین است، برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گران و سخت است و تا هنگامی که یک وحدتی وجود نداشته باشد، انسان متوجه دَزر نمی‌شود. مانند این است که عضوی از بدن شخص دیگری شکسته باشد و انسان متوجّه درد او نمی‌شود اما وقتی عضوی از بدن خودش بشکند، همه‌‌‌ی اعضاء ورودِ این درد را درک می‌کنند. وجود عزیز پیامبر ما، «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» هستند. حال اگر «مَا عَنِتُّمْ» به اعتبار آیات گذشته باشد که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ[۱۰]»؛ این‌که به قتل می‌رسند، این‌که مجروح می‌شوند، می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ[۱۱]»، این جنگ، جنگِ نُقل و نبات نیست و جنگِ واقعی است. گویا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال نوازش آن‌هایی هستند که شهید داده‌اند؛ امّت سنگر‌نشین هستند که آن‌چه که بر سرِ شما از داغ‌ها و مصائب در این درگیری‌ها و مقاومت‌ها پیش می‌آید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش همه‌ی این‌ها را لمس می‌کنند و برای او سختی‌ها و مصیبت‌ها و مشکلات شما گران است. یا این‌گونه نیست و اگر به بُعدِ معنوی توجّه کنیم، خداوند متعال به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ[۱۲]»؛ هم مصیبت‌های دُنیوی و هم عذاب‌های اُخروی، اعمال انجام داده‌ی خودِ شماست. هنگامی که یک کودک بازیگوشی می‌کند، خودش متوجّه نمی‌شود که چگونه در حال خراب کردن آینده‌اش است؛ ولی پدر این فشار و رنج را با همه‌ی وجود لمس می‌کند و برای او غصّه می‌خورد. این مشکلاتی که شما به خاطر اعمال‌تان در برزخ دارید و یا در قیامت گرفتار سوءِ حساب می‌شوید و یا این‌که باید مدّتی در جهنّم با آتش پاک شوید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجّه این‌ها هستند و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قابل تحمّل نیست که جلوی چشم ایشان شما وارد جهنّم بشوید. این شدّت ارتباط تکوینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با امّت است که مسأله قرار دادی نیست و جزء مسئولیت‌های اعتباری نیست که کسی وزیر می‌شود و شخص دیگر مدیر کل و یا استاندار می‌شود و مردم دچار هر مشکلی هم بشوند، شاید برایشان مهم نباشد؛ بلکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ارتباط تکوینی به همه‌ی امّت خودشان دارند و خداوند این‌گونه قرار داده است؛ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ». در آن حدیثی که یکی از یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حالت مریضی در نماز جمعه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور پیدا کردند و حال مساعدی نداشتند، وجود مقدس حضرت مولا علی (علیه السلام) بعد از خواندن خطبه و نماز به سراغش آمدند و پرسیدند: چه چیزی شده است؟ عرض کرد: حالم بد است لولا نماز جمعه‌ی شما نمی‌توانستم بیایم، ولی محبّت شما ما را به این‌جا کشانده است. حضرت فرمودند: ما با مریضی شما مریض هستیم. تعبیر این است که ما با مریضی شما مریض هستیم؛ وقتی شما دعا می‌کنید، ما آمین می‌گوییم. وقتی هم سکوت دارید، ما برایتان دعا می‌کنیم. عرض کرد: آقا الان که ما در محضر شما هستیم این‌گونه هستید؟ حضرت پاسخ دادند: خیر؛ ما با همه‌ی شیعیان‌مان این‌گونه هستیم؛ «إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ[۱۳]». همان‌گونه که رابطه‌‌‌ی پدر با فرزند یک رابطه‌ی قراردادی نیست، مخصوصاً رابطه‌ی مادر با فرزند که یک رابطه‌ی مرموز تکوینی بین مادر و فرزندش وجود دارد. اگر فرزند در غرب عالَم دچار مشکلی بشود، مادر این را در شرق عالَم حس می‌کند و متوجّه می‌شود. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ»؛ این حضور وجودی نامرئی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به همه‌ی امّت تا دامنه‌ی قیامت ادامه دارد. در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات فرمود: «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ[۱۴]»؛ مخاطب این آیه تا روز قیامت امّت هستند؛ «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ». «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ»؛ عزَّ به معنای کمیاب است. «عزیز» هم به معنی شدیدی است که غلبه بر او ممکن نیست؛ غالبِ غیر مغلوب است. این امر بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شدّت دارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همه‌ی امور غالب هستند ولی مشکلات شما بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غلبه می‌کند. گویا در این‌جا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کم می‌آوردند؛ اگر خاری به پای کسی از امّت‌شان برود و یا کسی رُسوا بشود و دچار مشکلی بشود، یک شخصی ذلیل و فقیر بشود؛ این‌ها برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گران است. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» و «مَا عَنِتُّمْ» مطلق می‌باشد؛ هم عَنِت‌های مادّی و هم عَنِت‌های اقتصادی، سیاسی، فردی و هم برزخ و قیامت و همگی را شامل می‌شود. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» همه‌ی دردهای شما انعکاس در جان پیامبرتان دارد.

حریص بودن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به مؤمنین

«حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ»؛ او نسبت به نجاتِ شما و نسبت به ترقّی و تکامل و تقرّب و استقلال و عزّت شما، حریص است و متعلَّق حریص را شخص گفته است که همین برداشت را شامل می‌شود؛ «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» و هیچ قیدی هم ندارد. او نسبت به شما حریص است؛ یعنی شما هر اندازه در مسیر کمال، ترقّی، آسایش، عرّت، علم، دانش، بینش، ایمان و … به هر درجه‌ای رسیده باشید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قانع نیستند. انسان‌هایی که حریص در دنیا هستند، چگونه سیر نمی‌شوند؟ هر اندازه‌ای نصیبش بشود، بازهم می‌خواهد و به دنبال آن می‌رود. آن حِرصی که دنیاپرست‌ها نسبت به دنیا دارند که هیچ مقداری و حدّی از دنیا این‌ها را اغنا و ارضا نمی‌کند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به سعادت شما همین حس را دارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواهند همه‌ی شما در اعلی علییّن، در مسابقه «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ[۱۵]» ، «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ[۱۶]» ، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ[۱۷]» باشید. این‌ها جلوه‌های حرصِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواهد در انواع جنگ‌ها شما فاتح باشید؛ در جنگ با نَفس، در جنگ با دشمن و … «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ»؛ از این حریص، مشخص می‌شود که ضمّ و مدحّ حرص مربوط به متعلَّق آن است. ذاتاً حرص بد نیست. حرص منشأ تکامل است و اگر حرص نباشد، انسان حرکتی ندارد؛ ولی حرص انگیزه ایجاد می‌کند و انسان به دنبال چیزی که دوست دارد، می‌رود و آن را به دست می‌آورد. حرص در مسائل معنوی خوب است و در مسائلِ مادّی مضموم است.

رأفت و رحمتِ رحیمیّه‌ی خداوند متعال نسبت به مؤمنین

«حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ»؛ این وجود گرامی و نور خدا با مؤمنین به گونه‌ی دیگری هستند. دو صفت و دو اسم از اسماءِ حُسنای خداوند متعال به پیامبرش اختصاص پیدا کرده است؛ خداوند نُه بار در قرآن کریم خودش را به رئوف و رحیم توصیف کرده است و خودش را با این عنوان معرفی کرده است. دوبار هم با واژه‌ی رئوف بدون آوردن واژه‌ی رحیم، خداوند متعال خودش را «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱۸]» معرفی فرموده است. اما در این آیه که هم واژه‌ی رئوف و هم واژه‌ی رحیم را آورده است، این رأفت و رحمت مجموعاً در حیطه‌ی مؤمنین است و اگر کسی ایمان نداشته باشد و مؤمن نباشد، در دایره‌ی رأفت و رحمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار نمی‌گیرد. بعضی گفته‌اند که رأفت و رحمت تأکید است و هر دو دارای یک معنا هستند؛ ولی اقوال را یادداشت کرده‌ایم که خدمت شما عرض کنیم.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

اقرب الموارد گفته‌اند که رأفت، همان رحمتِ شدید است؛ بنابراین اخصّ از رحمت است.

راغب فرموده که رحمت و رأفت مهربانی مطلق است.

مرحوم علامه طباطبائی (رحمت الله علیه) می‌فرمایند که رأفت و رحمت مشترک هستند و قلمروشان یک‌چیز است اما از نظر خارجی رأفت مخصوص کسی است که مبتلاست و رحمت مطلق است. باز هم رأفت در این‌جا اخصّ از رحمت به حساب آمده است. کسی که گرفتار است ولی دلش می‌سوزد و به سراغش می‌آید، آن رأفت انگیزه است اما رحمت اعم است و انسان به کسی که دلش برای آن نمی‌سوزد و مبتلا هم نیست، ولی استحقاق نوازش را دارد، رحمت را دارد و در آن‌جا رحمت اطلاق می‌شود ولی افرادی که گرفتار نباشند، در مورد آن‌ها رأفت به کار نمی‌رود.

ابن اثیر گفته است که رحمت هم در شیءِ محبوب و هم شیءِ مکروه وجود دارد ولی رأفت فقط در مورد محبوب استعمال می‌شود و خلاصه فرق آن‌ها در شدّت و ضعف است؛ وگرنه مشترک هستند که هر دو جوششِ خیری است که به انسان وارد می‌شود.

به نظر می‌رسد نه این‌که «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» است، بلکه رحمتِ رحمانیّه‌ی خداوند متعال شامل جهنّم هم می‌شود؛ «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ[۱۹]» و در ادامه‌اش می‌فرماید: «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ[۲۰]». خداوند متعال یک رحمت واسعه‌ای دارد که در امیرالمؤمنین (علیه السلام) دعای شریف کمیل این‌جور با خدای خودش سخن گفته است: «بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ[۲۱]»؛ «کُلَّ شَیْءٍ» همه چیز را شامل می‌شود که می‌تواند جهنّم و مریضی و شکست و مجروحیت باشد؛ همه‌ی این‌ها را در برمی‌گیرد. ولی رحمتِ رحیمیّه‌‌‌ی خداوند متعال شامل گروهِ خاص است و آن‌ها مؤمنین هستند. «رحمان» را گفته‌اند که از نظر وسعت فراگیر است ولی رحیم مستمر است و خداوند بنده‌ی مؤمنش را تا آخر شامل رحمت و رأفتش قرار می‌دهد ولی کافر تا هنگام مرگ مشمول رحمت است و آن رحمتی که شامل مؤمن و کافر، ظالم و عادل و ظالم و مظلوم می‌شود، رحمتِ رحمانیّه‌یخداوند متعال است ولی رحمتِ رحیمیّه‌‌‌ی که خداوند متعال هدایت خاصّش را هم در عالَم دنیا خداوند جذبه و هدایت ایصالی و توفیقاتش را شامل حال مؤمن می‌کند و کافر محروم است و هم بعد از مرگ هم این رحمتِ رحیمیّه‌‌‌ی خداوند متعال همراه مؤمن، حامی مؤمن و پذیرای مؤمن است و تا ابد با او خواهد بود. در این‌جا هم خداوند متعال که دو صفت از صفات جمالیّه‌اش را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص داده است، هر دو مربوط به مؤمن و مربوط به مؤمنین است؛ «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ». تقدم هم داشته است که مشخص بشود اگر کسی مؤمن نباشد، در این دایره راه پیدا نخواهد کرد؛ «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ». «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۲۲]»‌؛ ما هم اگر می‌خواهیم پیروِ پیامبرمان باشیم و دل در گروِ محبّتش گذاشته باشیم، باید نسبت به جامعه‌ی ایمانی هم «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» باشیم، مساوات داشته باشیم و دردِ جامعه را، دردِ خودمان بدانیم.

«چو عضوی به درد آورد روزگار     *****     دگر عضوها را نماند قرار[۲۳]»

هم حریص باشیم و حسود نباشیم، بلکه همان‌گونه که در امور مادّی حرص مخصوصِ خودمان است، نسبت به کمالاتِ خودمان و هم نسبت به دیگران حریص باشیم و کمک کنیم. راضی نشویم که کسی ناقص بماند، کسی با معرفتِ کم از دنیا برود، کسی توفیقاتش در بندگی خداوند متعال، در بینش و دانش حضّ کمی داشته باشد و تا می‌توانیم همه را بالا ببریم و به همه بگوییم «تَعال» بیا بالا و اگر کسی در یک حدّی از موقعیت و آبرو و علم قرار گرفت، نگوییم دیگر برای او کافی است و به ما ربطی ندارد که او به جایی رسیده است؛ بلکه همین‌گونه که انسان برای فرزندِ خودش به هیچ حدّی قانع نیست، برای آروزهای خودش به هیچ حدّی قانع نیست، قرآن کریم هم نسبت به مؤمنین با کلمه‌ی «انّما» یک رابطه‌‌‌ی تکوینی را بیان می‌فرماید؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ[۲۴]» و نمی‌تواند قراردادی باشد؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»؛ «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۵]»؛ خداوند متعال هم ولایت را و هم اخوّت را لازمه‌ی جامعه‌ی ایمانی معرفی فرموده است و ایمان یک رشته‌ی نامرئی است که همه را به یکدیگر وصل می‌کند و هم از نظر اعتباری و هم از نظر تکوینی دارای آثاری می‌باشد.

حالا باید از علمای محضر استفاده کنیم.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

یک صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه توبه، آیات ۱۲۸ و ۱۲۹٫

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫

[۴] مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۶، ص ۲۲۵٫

توضیح: در اینجا غرض از جذب و دفع، جذب و دفع های جنسی نیست (اگرچه آن نیز خود نوع خاصی از جذب و دفع است اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعی مستقل است) بلکه مراد آن جذب و دفع هایی است که در میان افراد انسان در صحنه ی حیات اجتماعی وجود دارد. در جامعه ی انسانی نیز برخی همکاریهاست که بر اساس اشتراک منافع است. البته اینها نیز از بحث ما خارج است. قسمت عمده ای از دوستیها و رفاقتها، و یا دشمنیها و کینه توزی ها، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفع ها بر اساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد، همچنانکه از نظر بحثهای فلسفی مسلّم است که: «اَلسِّنْخِیَّهُ عِلَّهُ الْاِنْضِمام».

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۶٫

[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۷] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۲٫

[۸] مفاتیح الجنان، بخشی از زیارت آل یاسین.

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۴۶٫

[۱۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫

[۱۲] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۰٫

[۱۳] احتجاج، ج ۲، ص ۳۲۳٫ / الخرائج و الحرائج، ج ۲، ص ۹۰۳٫ / بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵، ح ۷٫

[۱۴] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

[۱۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۱٫

[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۳٫

[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۴۸٫

[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷٫

[۱۹] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۴۳٫

[۲۰] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۴۵٫

[۲۱] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.

[۲۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

[۲۳] سعدی شیرازی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۱۰٫

[۲۴] سوره حجرات، آیه ۱۰٫

[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱٫