«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

بخشی از تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی «طه» در کتاب التحقیق

اقوالی که راجع به «طه[۲]» نقل شده است، بسیار است. صاحب منهج می‌گوید که در هیچ آیه‌ای به این اندازه اختلاف ملاحظه نکردم که در مورد «طه» اقوال مفسرّین وجود دارد. ولی در آن‌جا دو حدیث نقل کرده است؛ یکی از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که مراد از «ط» طولِ الهی است؛ «یَا ذَا الطَّوْلِ و الْمَنِّ» و مراد از «ه» هم هدایت سَرمدیِ اقتداری است. یک حدیث دیگر از وجود مبارک حضرت جعفر ابن محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است فرمودند: مراد از «ط» طوبی است و مراد از «ه» هدایت است؛ طوبی و هدایت. مطالب ذوقی هم در مورد «طه» بسیار گفته شده است و من برای کتاب «التحقیق» را نوشته‌ام تا برای‌تان بخوانم. «۱- هذان الحرفان یشیران الى أنّ البحث فی هذه السوره المبارکه مربوط بموضوعات فیها هذان الحرفان، فالبحث المهمّ فیها انّما هو فیما یتعلّق بالطغیان من فرعون، و طریق البحر فیه هلاکه و نجات موسى و بنى إسرائیل، ثمّ بالهدى المطلق، و الهدى فی التکوین، و الهدى من الأنبیاء. و جریان أمر هارون، و هکذا الطور الأیمن، و اتّباع الهوى. و صدر السوره- إلّا تذکره: فیه اشاره الى انّ النبىّ (ص) یؤمر بهدایه الناس، و القرآن وسیله للهدایه، لا للزحمه و التکلّف. فیکون التوجّه فی السوره الى الطغیان و هدایه الطاغین [۳]» همه‌اش «ط» است؛ «بالطغیان من فرعون» و «طریق البحر فیه هلاکه»؛ همه‌ی این‌ها در این سوره‌ی مبارکه وجود دارد. «۲- أن یکون الحرفان فیهما إشاره…[۴]»؛ اشاره به این است که این «ه» از نظر حروف ابجد عدد ۵ است و «ط» عدد ۹ است و مجموع این دو عدد ۱۴ می‌شود و ایشان می‌گویند این عدد ۱۴ اشاره به چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) است که هدایت الهی از بسترِ ولایت و امامتِ این بزرگواران جریان پیدا می‌کند؛ اما «ط» عدد ۹ است و «ه» عدد ۵ است، این عدد ۵ اشاره به خمسه‌ی طیّبه است و «ط» بقیه‌ی معصومین (علیهم السلام) هستند. حال چرا «ط» مقدم است؟ زیرا خمسه‌ی طیّبه موقع نزول این آیات حضور داشتند و آن‌ها غایب بودند؛ لذا برای توجّه دادن به آن‌ها که الان در مَنظَر نیستند، «ط» یعنی آن ۹ نفر را بر ۵ نفر دیگر مقدم داشته است. وجوه دیگری هم در این حروف ابجد در آن‌جا نقل کرده است که ملاحظه خواهید فرمود.

مأموریت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بَشَر

اما قرآن کریم می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشَى[۵]»؛ دوستان عزیز ما در جلسه‌ی گذشته نکاتی افاده فرمودند و ما استفاده کردیم و مطالبی نیز نقل شد. حال می‌شود در این رابطه یک جمع‌بندی ارائه کرد که خداوند متعال پیامبرش را هم تسلّی می‌دهد و هم متذکّر می‌شود که هدایتّ امرِ جبری نیست و چون امرِ جبری نیست، عدّه‌ای می‌پذیرند و عدّه‌ای هم قهراً نمی‌پذیرند. آن‌هایی که می‌پذیرند همان «یَخْشَى» هستند. در آیات دیگر به تعابیر مختلف آمده است که می‌فرماید: «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۶]» و یا می‌فرماید: «تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشَى» و چند مورد از این آیات وجود دارد که شما «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ[۷]». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به همه حرص و ولع داشتند که همه را هدایت کنند و در این رابطه به قدری به ایشان فشار می‌آمد که خداوند متعال دارد ایشان را کنترل می‌کند و به ایشان می‌گوید که در حال از بین بردن خودت هستی؛  «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ[۸]». خداوند متعال هم در حال تربیت پیامبرش است و هم او را هدایت می‌کند که چون امر هدایت اختیاری است، هر اندازه‌ای هم که شما تلاش کنی، آن‌هایی که اهل نیستند، از تو قبول نخواهند کرد. لذا چه موعظه و استغفار بکنی و چه این‌کارها را انجام ندهی، این‌ها کارشان خراب است. کما این‌که در یکی از وجوه «طه» همان طینت را گفته‌اند و بیان کرده‌اند منظور از «ط» همان طینت است و اختلاف طینت‌ها باعث می‌شود که گروهی می‌پذیرند و گروهی هم نمی‌پذیرند. «ه» هدایت است و «طه» طینت است و تا وقتی که طینت آماده نباشد، هدایت واقع نمی‌شود. لذا مأموریت تو در حدّ تکلیف است؛ «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[۹]». دایره‌ی تکلیف دو چیز است؛ یکی علم و دیگری قدرت است. هم «رُفِعَ عن امّتی تِسعَهٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ[۱۰]» و هم «رُفِعَ عن امّتی تِسعَهٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یطیقونَ[۱۱]» داریم. ای پیامبر! تو هم که پیامبر هستی، در حدّ وُسعِ خودت تکلیف داری و این همّتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند و نسبت به همه طمع داشتند و پیگیر هم بودند و خیلی به ایشان فشار می‌آمد؛ «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۱۲]».

«چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود     *****     بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش[۱۳]»

تو چراغ را روشن کرده‌ای و راه را هم نشان‌شان می‌دهی و گودال‌ها را هم به آن‌ها ارائه می‌کنی اما نمی‌خواهند بپذیرند؛ می‌خواهند خودشان را درون گودال بیندازند. تو نمی‌توانی این‌ها را مجبور کنی، نه وکیل این‌ها هستی، نه مُسیطر این‌ها هستی و نه زورت می‌رسد. ما قفل‌های دل را به دست تو ندادیم و دست خود خداوند است. لذا می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ[۱۴]» و «وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ[۱۵]».

«رگ رگست این آب شیرین و آب شور     *****     در خلایق می‌رود تا نفخ صور[۱۶]»

این‌ها مانند انسان بودند و محیط فاسدی هم وجود نداشت؛ اولین قتل را یک پیامبر زاده انجام داده است درحالی که در محیطی بوده‌اند که زمینه‌ی انحراف هم وجود نداشته است. بنابراین هرچه هم تلاش کنی، آن کسی که«یَخْشَى» است، زمینه باطنی دارد، رِقّت قلب دارد و استعداد پذیرش دارد، می‌پذیرد و هدایت می‌شود و آن کسی هم که خُبثِ طینت دارد و متکبّر است و دارای صفاتی است که حداوند متعال برای کسانی که هدایت نمی‌شوند، بیان فرموده است، با این تلاش بی‌وقفه‌ی تو هم هدایت نمی‌شوند. «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ یک بُعد آن مربوط به فضای بیرونی است که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخورد با طاغوت‌ها، مستکبرین و افرادی که لجوج بودند و جهالت عمیق داشتند، خداوند متعال می‌فرماید که محدوده‌ی تکلیف تو همین است که تذکّر بدهی. تو باید بَلاغِ مُبین داشته باشی و پیام من را به همه ابلاغ کنی. اما هدایت این‌جور نیست که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی، هدایت می‌شود و این شدنی نیست. خداوند متعال می‌خواهد هم این فشار بیرونی را از دوش حبیبش بردارد و به او می‌فرماید که تو کار خودت را انجام بده و هرکاری هم انجام بدهی، عدّه‌ای بنا نیست که هدایت بشوند و این‌ها محکوم به ضلالت هستند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۱۷]». در آیه‌ی دیگری هم می فرماید: «إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ[۱۸]»؛ نمی‌توانی انسان‌های ناشنوا را شنوا کنی؛ زیرا در آذان‌شان وَقر است و گوش‌شان سنگین شده است و آن اعمال و نیّات فاسد و حجاب ظلم‌شان وَقرِ در سمع‌شان است و در قلب‌هایشان غشاوه وجود دارد. کسی که دلش پشت دیوار است و پرده را برنمی‌دارد، صدای تو به آن نمی‌رسد. کسی هم که گوشش سنگین است، هرچه داد و فریاد کنی چون «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ[۱۹]» هستند، متوجّه نمی‌شوند. می‌گویند کسانی که ناشنوا هستند، لال هم هستند که خیلی عجیب است؛ زیرا اگر بشنود و نتواند حرف بزند، خیلی به او فشار می‌آید و کار خداوند مطابق حکمت است. این‌هایی که کوری باطن و ناشنوایی باطن دارند، هرکاری انجام بدهی شدنی نیست و سنّت الهی هم این‌جور نیست که این‌ها به جبر مؤمن بشوند؛ «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ[۲۰]» خودِ این‌ مُشرکین هم می‌گفتند: «فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ[۲۱]» اگر خداوند می‌خواست، ما هدایت می‌شدیم. خداوند متعال هم فرموده است: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا[۲۲]» ما دو راه را در پیش روی آن‌ها قرار دادیم و انتخاب را هم به خودشان واگذار کردیم؛ بعد از انتخاب می‌فرماید: «کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ[۲۳]» منتهی امداد مؤمنین به این است که می‌فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[۲۴]» و یا می‌فرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ[۲۵]». گاهی خداوند کسی را که در خط خودش است، یک‌جوری این‌ها را خارج از محاسبات می‌برد و خیلی سعه‌ی صدر و سعه‌ی وجود به او می‌دهد؛ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ[۲۶]». اما کفار به همان مقداری که خباثت به خرج می‌دهند، به همان مقدار هم بر بدی‌ها و ظلمات‌شان افزوده می‌شود، بر نابینایی و ناشنوایی خودشان اضافه می‌کنند.

بی‌قراری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عبادت و هدایت بندگان الهی

در بُعد بیرونی خداوند متعال مشاهده کرد که پیامبرش خیلی حرص و ولع دارد و حرص و جوش می‌خورد و نزدیک است که خودش را از بین ببرد، خداوند متعال کَرَم کرد و پیامبرش را از این تنگنا نجات داد. در بعد عبادت هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی بی‌قرار بودند و هرکاری انجام می‌دادند، باز اغنا نمی‌شدند. بسیار نماز می‌خواندند، اشک می‌ریختند، بیداری می‌کشیدند ولی گویا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه هم خودکشی می‌کردند و تنها در زمینه‌ی هدایت بیرونی این‌جور نبودند. در عبادت فردی خودشان هم حَد نداشتند و یک بی‌قراری بود که هرکاری می‌کردند، آرام نمی‌گرفتند. لذا در هر دو بُعد خداوند متعال می‌فرماید که ما این دین را فرستادیم و از تو در دایره‌ی قدرت تکلیف خواستیم. هم در عبادت فردی و هم در هدایت بیرونی بیش از توانَت مُکلّف نیستی و این یک نکته است که تذکّر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که توانِ تو، توانِ خداوند نیست، نامحدود نیست و توانِ تو، توانِ بَشری است و بَشر در محدوده‌ی قدرتش تکلیف دارد و تو برای کسانی که لجاجت و مقابله می‌کنند، خیلی تلاش نکن. از این طرف هم، عبادت وسیله است. خداوند متعال به دل نگاه می‌کند و به عمل نگاه نمی‌کند. «نِیَّهُ اَلْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ[۲۷]». خداوند دل تو را می‌داند و محبّت تو را هم قبول می‌کند اما خداوند متعال این‌جور زحمت را از دوش تو برداشته است؛ «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى».

آزار و اذیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط دیگران و هدایت ایشان توسط خداوند متعال

یک احتمال دیگر هم وجود دارد که عبارت منظور از «لِتَشْقَى» ابولهب و دیگران این رنج و تَعَبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که ملاحظه می‌کردند، هم در بیرون مورد ایذاء و آزار و تهمت و زخمِ زبان و انواعِ اذیّت‌ها بودند که فرموده است: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ[۲۸]» و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از نظر زندگی شخصی، «یَجلِسُ جَلسَهَ العَبِیدِ[۲۹]» و یال و کوپالی نداشتند، تشریفاتی نداشتند. روی خاک می‌نشستند و غذا خوردنشان، مانند غذا خوردن برده‌ها بود و این‌جور نبود که ظرف‌های تشریفاتی و سفره‌های تشریفاتی داشته باشند. لذا آن‌ها حملِ بر شقاوت می‌کردند و می‌گفتند ایشان در زندگی‌شان خوشبخت نیست. معاذالله می‌گفتند چه کسی بدبخت از این است؟ قرآن کریم در حال ابطال کردن نظرات آن‌ها هم هست و پیامبرش را به سعادت منتصب می‌کند. ما این قرآن را نازل کردیم، برای این‌که این قرآن در مراحل مختلف موجب سعادت است. این هم نکته‌ای بود که عرض کردیم.

نکته‌ی دیگر این است که خداوند متعال می‌خواهند بفرمایند: «لا مُؤثّرَ فی الوجود الا الله تبارک و تعالی[۳۰]». به همین دلیل است که خیلی تلاش می‌کند و گویا فکر می‌کند که می‌تواند کاری انجام بدهد. تو عبد من هستی، کاری از تو ساخته نیست و ما بیش از این به تو ندادیم، تو در حال انجام چه کاری هستی؟ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ تو خودت هیچ چیزی نداری و ما تو را مأمور کردیم و دایره‌ی مأموریتت را خودمان به تو می‌گوییم که آن‌هایی که قابل هدایت نیستند را نمی‌توانی هدایت کنی و در عبادت هم ما بیش از این از تو درخواست نکردیم.‌ چرا این‌ اندازه خودت را در تَعَب و ناراحتی نگه می‌داری؟ بنابراین هم بُعدِ معرفتی دارد، هم بُعدِ معرفتی و هدایتی دارد و هم بُعدِ تبلیغی دارد. تکریم و تعظیم نبی مکرمّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ به سؤالات دوستان

دوستانی که توفیق نداشتیم در جلسه‌ی گذشته از آن‌ها استفاده کنیم، می‌توانیم فیض ببریم. چند نکته در قرآن کریم نشان می‌دهد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علی‌الدّوام تحتِ کنترل ذاتِ رُبوبی بوده است؛ لذا قدم به قدم تحت هدایت خودِ خداوند می‌باشد. اولاً در حالت کلی این آیه شریفه است که می‌فرماید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۳۱]»؛ اصلاً خداوند بار را از روی دوش پیامبرش برداشته بود و ایشان دریا دل بودند و این سختی‌ها و مشقّت‌ها برایشان سخت نبود و مانند ما نبودند که این‌ها برایشان فشار باشد. هدف بلند بود و در راه این هدف، هر قدمی که برمی‌داشتند، برایش حَسَنه و تقرّب بود، برایش موفقیّت در اجرای مأموریت بود و خداوند دفعه‌ی اول که به ایشان شرح صَدر دادند، مشکلات را حل کرد و مشکلات را از روی دوش ایشان برداشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرص داشتند و هنگامی که وحی می‌آمد، می‌خواستند تکرار کنند و باز فرمودند: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۳۲]»؛ این قدر نگران نباش و حرص نخور. در سوره‌ی مبارکه‌ی اعلی می‌فرماید: «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى[۳۳]» ما خودمان نگه می‌داریم. تو اگر می‌خواهی زود دست‌پاچه بشوی و مدام می‌نویسی یا تکرار می‌کنی… ما خودمان عهده‌دار هستیم. در مورد عبادت ایشان هم می‌فرماید که به این اندازه لازم نیست بدنت را به زحمت بیندازی. ما همان مقداری را که معمول است، همان را از تو قبول می‌کنیم. در مورد برخورد هدایتی با خارج هم فرموده است: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ». لذا همه‌جا آن بار را «وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ» خداوند بارها را از دوش پیامبرش برمی‌دارد چون می‌فرماید: «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ[۳۴]». این دین، دینِ آسان و دلپذیری است  و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در قلّه هستند و مردم باید با دیدن ایشان احساس ناامیدی برایشان به وجود نیاید که نمی‌توانند زندگی الهی داشته باشند. لذا هرچقدر پیامبر اکرم عبادت بکند که خودشان می‌فرمودند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ[۳۵]»، نسبت به بارگاه خداوند متعال عبادتِ‌شان قلیل است و به حساب نمی‌آید. عبادت به هر اندازه‌ای که باشد، محدود است ولی احسان خداوند نامحدود است، عظمت خداوند نامحدود است. لذا بنای خداوند هم بر این است که «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ[۳۶]» او کمِ شما را هم قبول می‌کند و اگر عمل نکردید، نیّت شما را هم قبول می‌کند و همین که می‌خواهید یک کاری انجام بدهید را هم می‌پذیرد. خداوند در مرحله‌ی اول میدان را برای پیامبرش باز می‌کند و برایش دین‌داری را تسهیل می‌کند و بعد هم این را به رُخِ ما می‌کشد که در حالی که او پیامبر ماست و مقام و مرتبه‌اش اقتضا می‌کند که خیلی تلاش کند، ما به او می‌گوییم که آرام باش و ما همین‌جور قبول داریم. دیگران هم همین‌جور هستند؛ «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[۳۷]» هر کسی در حدّ توانش کار بکند و بیش از این را از او مطالبه نخواهیم کرد؛ به وجود این‌که حقّ آن این است که بیش از این‌ها باشد؛ زیرا بدهی، بدهیِ نامحدودی است؛ لذا باید کار هم در حدّ بدهی باشد و عملی نیست. ولی خداوند متعال بر پیامبرش آسان کرد، بر ما هم آسان کرد و تربیت دیگرش هم این بود که فرمود تو هر اندازه‌ای تلاش هم بکنی، آن کسی که «یخشی» نیست، بنا نیست که هدایت بشود. هم به تو می‌گوییم و هم به دیگران که گمان نکنند که آن‌ها قدرتِ نامحدود دارند. شما کاره‌ای نیستید و اثرِ کار شما را من باید بدهم. توحید افعالی این است و انسان هرکاری که انجام می‌دهد، خواستِ خداوند است و آیا توقع تو این است که چیزی که خواست خداوند نبوده را انجام بدهی؟ این کار شدنی نیست. لذا هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به فقرش متذکّر می‌شود و هم کار را برای جامعه آسان می‌کند و فضای بازی برای اسلام‌شان و دیانت‌شان فراهم می‌کند. جزاکم الله خیرا. ظاهراً دیگر وقت نماز است.

دعا

خدایا! به قرآن کریم، به قرآن ناطق، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسمت می‌دهیم وجود مبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را از سِجن غیبت نجات عنایت بفرما!

خدایا! قلب مبارک‌شان را از ما و همه‌‌ی حوزه‌ها راضی نگه دار.

خدایا! این مملکت را از شر اشرار و منافقین محافظت بفرما.

خدایا! سرنوشت به دست توست؛ مجاهدین عراق را بر منافقین عراق پیروز بگردان.

خدایا! دست نفاق و نفوذ را در آن‌جا افشا، رسوا و قطع بفرما.

خدایا! جبهه‌ی مقاومت را پیروز بگردان.

خدایا! سایه‌‌ی رهبر بزرگوارمان را با اقتدار و عزّت و پیروزی مستدام بدار.

غفر الله لنا و لکم

برای شفای همه‌ی مریض‌ها یک سوره‌ی حمد قرائت بفرمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ[۳۸]»

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه طه، آیه ۱٫

[۳] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، المصطفوی، حسن، جلد ۷،  صفحه ۱۲۶٫

[۴] همان.

ادامه‌ی متن التحقیق: «۲- أن یکون الحرفان فیهما إشاره الى عدد ۱۴ ۵+ ۹ و هذا العدد ۱۴ إمّا اشاره الى بشاره بأربعه عشر معصوما، و تتمیم هذا العدد فی عترته، و ادامه هذا المقام (وظیفه التذکره و الهدایه) الى أن ینتهى الى تمام العدد. و بوجودهم تستمرّ الهدایه و التبلیغ و تبیین الحقّ فی قبال الطغاه. و التعبیر بهذین الحرفین: اشاره الى خمسه أصیله، ثم تسعه متفرّعه، و البشاره تقتضی تقدّم التسعه الّذین لیسوا بحاضرین. و إمّا أنّ العدد اشاره الى بدایه ظهور أمر الهدایه و أوّل زمان تحقّق التبلیغ و الرساله، و ذلک بانتهاء ۱۳ سنه، ثمّ وقوع الهجره و انتقال المسلمین الى المدینه و حرّیّتهم فی بیان الحقائق. و إمّا أنّ العدد اشاره الى امتداد زمان حیاه الرسول (ص) الى أربعه عشر سنه، من نزول السوره و الآیه، بناء على أنّ نزولها کان فی سنه أربع قبل الهجره، فیمتدّ التبلیغ و الهدایه و العبودیّه الى الأجل المسمّى. و هذه السوره الکریمه قد نزلت بمکّه و قبل الهجره- و فی آخر السوره».

[۵] سوره مبارکه طه، آیات ۱ الی ۳٫

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۶٫

[۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۶٫

[۱۰] خصال، ص ۴۱۷، ح ۹. / بحار الأنوار، ج ۵، ص ۳۰۳، ح ۱۴.

[۱۱] همان.

[۱۲] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۱۳] سعدی شیرازی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۳۸.

[۱۴] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۷٫

[۱۵] سوره مبارکه نور، آیه ۴۶٫

[۱۶] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۶ – حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود.

[۱۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۱۸] سوره مبارکه نمل، آیه ۸۰٫

[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۱٫

[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۶٫

[۲۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۴۹٫

[۲۲] سوره مبارکه انسان، آیه ۳٫

[۲۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۰٫

[۲۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۶۰٫

[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۱٫

[۲۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫

[۲۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۹.

[۲۸] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۵۳۷.

[۲۹] الکافی، جلد ۶، صفحه ۲۷۱٫ / المحاسن، ج ۲، ص ۴۵۷٫ / بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج ۶۳، ص ۴۱۹٫

[۳۰] شیرازی، صدرالدین، الاسفارالاربعه، ج۶، ص۳۷۳.

«لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعده‌های فلسفی بوده و به این معناست که در جهان، هیچ علت فاعلی (علت فاعلی به علتی گفته می‌شود که به معلول خود، وجود می‌دهد) حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست. این قاعده به این معناست که هیچ علت فاعلی حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست. و تنها خداوند است که حقیقتا به دیگر موجودات هستی و وجود می‌دهد و دیگر موجودات در زمینه هستی بخشی، تنها علت اعدادی هستند (علت اعدادی به علتی گفته می‌شود که در وجود معلول خود تاثیر ندارد و تنها زمینه لازم را برای موجود شدن آن، فراهم می‌کند؛) نه علت حقیقی. با اثبات این مطلب، می‌توان نتیجه گرفت که هیچ علت غیر فاعلی نیز (خواه علت غایی باشد یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، در وجود معلول خود، تاثیر حقیقی ندارد؛ زیرا علیت هرچیز (چه به نحو غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، تابع وجود آن است و وقتی اثبات شد که وجود را تنها خداوند اعطاء می‌کند، وجود هر علتی و در نتیجه علیت آن (به نحو فاعلی یا غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) از آن خداوند خواهد بود. با اثبات مطلب یادشده، «توحید افعالی» به معنی دقیق کلمه، اثبات شده است؛ زیرا توحید افعالی به معنای دقیق این است که هر فعلی در جهان، حقیقتا فعل خداوند است و چون فعل، همان علیت و تاثیر است، با اثبات این که علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است، همه افعال، حقیقتا فعل خداوند خواهند بود.

[۳۱] سوره مبارکه شرح، آیات ۱ و ۲٫

[۳۲] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۶ و ۱۷٫

[۳۳] سوره مبارکه اعلی، آیه ۶٫

[۳۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵٫

[۳۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳٫

[۳۶] این دعا مختصرترین دعا از دعاهای سحر است و در کتاب «اقبال» آمده است.

[۳۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۶٫

[۳۸] سوره مبارکه فاتحه، آیات ۱ الی ۷٫