حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- قدرت نمایی خداوند متعال با حروف قرآن کریم
- تعبیر محققان و مفسران نسبت به حروف مقطعه «طه»
- خطاب قرار دادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند متعال
- فسلفهی خلقت بشر بنا بر آیهی کریمهی سورهی مبارکهی «طه»
- عبادتهای عاشقانهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- خستگیناپذیری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بَشَر
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
قدرت نمایی خداوند متعال با حروف قرآن کریم
پیشنهاد آقای سلطانی این بود که این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی طه که در ارتباط با نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هست را در خدمت شما دوستان مُشرّف باشیم و انشاءالله خداوند از این سفره «أَنَّ هَذَاالْقُرْآنَ مَأْدُبَهُ اللَّهِ[۲]» هم به ما ادب میدهد و هم به میوه و غذا میدهد و انشاءالله تعالی رزقی داشته باشیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۳]»؛ «طه» در اینکه چه کلمه و لغتی است و یا چه حروفی است، اقوالِ مختلفی در ارتباط با «طه» نقل شده است و یکی از آنها این است که «طه» مانند صُوری که مصدر به حروف مقطّعه است، «طه» مانند «حم[۴]»، مانند «عسق[۵]»، مانند «کهیعص[۶]» و مانند «الر[۷]» است؛ «طه» از حروف مقطعه است و از نظر مفسّرین حروف مقطعه هم جزءِ مسائلی است که در مورد آن حرفهای زیادی گفته شده است و نظریات قدیم و جدید در موردش فراوان است. لکن علامه طباطبائی (سلام الله علیه) نکتهای دارند که این نشانهی اعجازِ قرآن کریم است و خداوند این حروف را به رُخِ همهی بُلغا، فُصحا و اُدبا کشیده است که موادی که قرآن کریم با او تنظیم شده است، همین حروف است؛ همین حروفی است که نزد همهی شما هست. با این حروف قرآنی جمع شده است که «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۸]» ، «لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ[۹]» ابدا. خداوند متعال تحدّی فرموده است که مطلقا که اگر از جانب غیر خداوند است، شما هم مثل او بیاورید، یک سوره بیاورید، ده سوره بیاورید. تا کنون که نشده است و تا روز قیامت هم خود خداوند خبر داده است که «وَلَنْ تَفْعَلُوا[۱۰]» نمیتوانید. این یکی از اقوال قابل فهم برای عموم است. نکتهی دیگری شاید برای خواص هم دلنشین باشد، این است که میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خداوند متعال رمز است. «میان عاشق و معشوق رمزی است…».
تعبیر محققان و مفسران نسبت به حروف مقطعه «طه»
قول سوم تحقیقی است که یکی از دانشمندان مصری با ابزار الکترونیک انجام داده است و به دست آورده است که هر سورهای با مجموعهی حروف که تک حرفی و یا چند حرفی که آغاز شده است، وقتی محاسبه کردهاند، دیدهاند که عددِ حروفِ آن سوره از همهی حروفی که در سورههای دیگر به کار رفته است، بیشتر است. این را از عجایب و از معجزات قرآن کریم به حساب میآورد. نه تنها آیات حکیمانه و حساب شده است، سورهها هدفدار است، منسجم است؛ بلکه گوینده با اینکه امّی بوده است و محیط، محیطِ محاسبه نبوده است، امکاناتِ محاسبهی الکترونیک در اختیار نبوده است، گوینده هدفدار حروفی را به کار برده است و گویا عددِ حروف هم برایش حاضر بوده است و این را جزءِ معجزات قرآن کریم به حساب آوردهاند. بعضیها هم گفتهاند که «طه» مرکِب است از «ط» و «ه»؛ «ط» مختصر «طور» است و «ه» مختصر «هدایت» است. مزمونِ و سیرِ سورهی مبارکهی «طه»، نقل مطالب در مورد حضرت موسی کلیم (علیه السلام) است که در قلّهی طور آتشی دید و برای اقتباس که قَبَسی از آن آتش بیاورد و همسرش که وضع حمل کرده بود و در حال زایمان بود و هوا هم سرد بود، رفت که آتش بیاورد و به خانوادهاش برسد؛ در آنجا آتشِ عشقِ الهی دلش را گرفت و «إِنِّی أَنَا اللَّهُ[۱۱]» را شنید و درجهی نبوّت به ایشان داده شد. بنابراین طور خاطره انگیز است، تابلو است، فِلِش است، ماندگار است و چون جریانِ نبوّت حضرت موسی (علیه السلام) از طور شروع شد و بعد هم مناجاتهایشان در آنجا بوده است، لذا به لحاظِ اهمیّت این «طه» اشارهی به آن است و بعد از مسألهی نبوّتِ آغاز شدهی از طور، کار حضرت موسی (علیه السلام) دعوت و هدایت بود و مأمور شدند تا فرعون و بنی اسرائیل را هدایت کنند و این دو مسأله که یکی به لحاظ مکانی و دیگری به لحاظ سِیر و رسالتی، هر دو مهم هستند. لذا مختصرِ «طور» به «ط» تبدیل شده است و مختصر «هدایت» هم تبدیل به «ه» شده است و در نهایت «طه» شکل گرفته است. این هم یک قولی است که وقتی توضیح داده میشود و محتوای سوره موردِ مطالعه قرار میگیرد، مطلبِ قابلِ عرضه است.
خطاب قرار دادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند متعال
نکتهی دیگر این است که «طه» بر حسب روایتی از روحالمعانی که از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت کرده است و در کتاب تفسیر شریف صافی و مجامع دیگر از امام جعفر صادق (صلوات الله علیه) هم آمده است که «طه» اسم مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ هم «طه» و هم «یس[۱۲]» خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و با حروف مقطعهی دیگر متفاوت است. در جاهای دیگر مخاطب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند و سِیر مطالب هم اینگونه اقتضا نمیکنند که انسان بگوید این عنوانی برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ اما در این جا میفرماید: «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ خیلی صاف و روشن «طه» را عنوان قرار داده است که آن را چه اسم و چه وصف و چه هر چیز دیگری که در نظر بگیرید، «طه» خطاب به نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاق شده است. خداوند به ذات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خودِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «طه* مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ کما اینکه «یس» هم همینگونه است. بلافاصله بعد از «یس» میفرماید: «وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ[۱۳]». نشان میدهد که پروردگار متعال این لفظ مبارک را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منطبق فرموده است. با این خطاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این خطاب مُشرّف فرموده است. «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» ؛ «یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ». علاوه بر این، روایتی که هم اهل سنّت نقل کردهاند، روحالمعانی نقل کرده است، درّالمنثور نقل کرده است، مجامع روایی و تفسیری شیعه هم نقل کردهاند، علاوه بر اینها، در دعای شریف ندبه هم ما آقای خودمان و امام منتظَرمان را «یَا ابْنَ طه وَالْمُحْکَماتِ * یَا ابْنَ یس وَالذَّارِیاتِ[۱۴]» خطاب قرار میدهیم. الحق و الانصاف، دعای ندبه یک مجموعه اعتقادات شیعه است و خیلی مرتّب و منظّم است و به قدری نور دارد که انسان یقین پیدا میکند که از دو لبِ مبارک معصوم (علیهم السلام) صادر شده است؛ خیلی استحکام دارد و بر حسبِ شواهد هم وجود مبارک حضرت حجّت (اروحنا فداه) به دعای ندبه عنایت خاص دارند. در آن جریان تشرّفِ یکی از انقلابیهای قبل از انقلاب که با انقلاب هم عضو سپاه شدند، تشرّفی که به محضر حضرت داشتند که هم مرحوم علامه آقای مصباح (رضوان الله علیه) و هم آقای ابوترابی که در مؤسسهی آقای مصباح حضور داشتند، نقل میکردند و گفتند پس از شنیدن این جریان، رفتم و آن شخص را هم پیدا کردم و با خودش هم صحبت کردم؛ در آن جریان آن شخص صاحب تشرّف، حضرت پیامی به مرحوم آقای حسنی داشتند؛ آقای حسنی امام جمعهی محترم کرمان در اوایل انقلاب بودند و در تصادف به رحمت الهی پیوستند (خداوند مورد رحمت قرارش بدهد)؛ حضرت به آقای حسنی پیام داده بودند و سه مطلب را فرموده بودند که به آقای حسنی بگوید که هر سه از اسرار بوده است و یکی از آن سه مطلب، این بوده است که حضرت به ایشان فرموده بودند دعای ندبه را هر جمعه بخوانند که بعد آقای حسنی گریه میکردند و میگفتند بعضی از جمعهها میخواندم و بعضی از جمعهها نمیخواندم؛ اجمالاً برای ما مورد تأیید و یقینی است که یا از زبان معصوم (علیهم السلام) است و یا امام معصوم (علیه السلام) آن را قبول دارند. «یَا ابْنَ طه وَالْمُحْکَماتِ * یَا ابْنَ یس وَالذَّارِیاتِ»؛ در دعای ندبه رسماً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان «طه» و «یس» آورده است. این هم یک مسألهای که روایات ما و قرائن و ظاهر آیات اقتضا میکند که اینها از اسماء هستند؛ لکن سابقه ندارد و قبل از نزول این سورهی مبارکه، احدی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را با عنوان «طه» و «یس» خطاب قرار نمیدادند؛ ارتجالاً این ذات ربوبی خودشان اراده فرمودند که این عنوان را به پیامبرش عطا بفرماید. چون سابقه ندارد و مطرح نبوده است و عَرب با این مأنوس نبوده است، لذا معنایی هم برایش نگفتهاند؛ اگر کسی به لغت نامهها مراجعه کند، برای «طه» و لفظ «یس» معنای خاصّی نمیتواند پیدا کند؛ مگر اینکه همین تحلیلهای مثلاً «ط»، طور است و «ه» هدایت است و … که همهی اینها تحلیل هستند و با فکر در این کلمات بیان شده است؛ والا لغت این عناوین را قبل از نزول آیه در اشعار و در لغات ندارد. ولی در مجمع آورده است که «طه» در لغت «طی» به معنای رَجُل است و «طه» یعنی ای رَجُل! یا رَجُل! و سپس اشعاری را آورده است که از آنها استنباط میشود که «رَجُل» به معنای «رَجُل» در بعضی از طوایف اطلاق شده است؛ مع ذلک این عُرف عَرب نیست و این سابقه به عنوان یک لفظ مشهوری که متداول و متعارف باشد، در عَرب سابقه ندارد. اگر «طه» و «یس» عنوانی باشد که خداوند خودش برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انتخاب فرموده باشد، این یک شَرَف جدیدی است و یک چیزی که در عالَم به هیچ کس گفته نشده است، خداوند متعال خودش خواسته است که پیامبرش به این عنوان شُهره بشود؛ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى».
فسلفهی خلقت بشر بنا بر آیهی کریمهی سورهی مبارکهی «طه»
بعد از مسألهی بحث در لفظ شریف «طه»، میفرماید: «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ از قرآن کریم استفاده میشود و اهدافی که برای خلقتِ این موجود عظیم که ظرفیّت خلافتِ مطلق خداوند به آن داده شده است که منظور بَشَر است، هدفی که خالق برای او نقل کرده است یعنی کسی که ما را به این عالَم اعزام کرده است، دو مسألهی مهم است که میتواند هدف آفرینش و توجیه و فلسفهی خلقت بَشَر باشد؛ یکی «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۵]» است؛ بَشر آمده است تا بنده باشد و بنده، بندگی میکند. مسألهی دوم هم علم است که میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۱۶]»؛ مظهریّتِ قدرتِ لایتناهی خداوند و مظهریّتِ علمِ بیحدّ پروردگار متعال، مقصدِ آفرینش بَشر بوده است. با توجّه به صدر آیه که خداوند متعال آسمانهای هفتگانه را فرموده است و سپس تنزّل امر بین آسمانها، خلق مشابه همهی آسمانها از زمین، همهی اینها برای این است که شما به دست بیاورید و اگر کسی احاطه نداشته باشد، چگونه متوجّه میشود که «أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا». این فرعِ به این است که بر همهی اینها اشراف داشته باشیم؛ والا ما هفت آسمان را ندیدهایم و نمیدانیم. باید حضور و احاطهای باشد تا هم قدرت حقّ و هم علم حقّ را با علم حضوری دریافت کنیم. علوم ذهنی هم خیلی علم نیستند؛ علوم حصولی با انسان … نمیشود اینها عوارضِ وجود است و تا خود انسان علم نشود و حقیقت و گوهرِ جودش عبودیّت و علم نشود، اینها با یک حادثهای از انسان گرفته میشود. کما اینکه در قرآن کریم میفرماید: «وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ[۱۷]»، خداوند خبر داده است و هم در بَدوِ تولّد «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا[۱۸]» و هم در نهایت بعد از آنکه عالِم بود، هیچ چیزی در دفتر ذهنش باقی نمیماند و به دوران اوّل برمیگردد و همینگونه هیچ چیزی دیگر در ذهنش نمیماند. بعضی از بزرگان از اساتید ما میگفتند اینکه به من یک تلقین میکنند «اذا اتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ وَ سَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ[۱۹]» این همین است و این سَکَراتِ موت و حائلهی موت، زنهای خطرناک حواسِ انسان را پرت میکند و انسان حافظهاش مختل میشود. «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت…[۲۰]» لذا خداوند باید حجّت را به انسان تلقین کند و گویا این تلقین کمکی است که با آن وحشتی که مواجه شده است و احیاناً یادش نمیآید، تِذکاری است که بگوید «اَللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبّى[۲۱]».
عبادتهای عاشقانهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در مسألهی علم، قرآن صامت است و قرآن ناطق خودِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۲۲]» هستند و هم در عبودیّت وجود مبارکشان دارای عبادتِ متفاوتی بوده است؛ خداوند متعال از ایشان خواستند: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا[۲۳]» ولی روایت دارد که همیشه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول راز و نیاز و مناجات و خلوق با قاضی الحاجات بودند و چون عبادت ایشان، عبادتِ عاشقانه بوده است، لذا عاشق برای معشوق به دنبال دردِسَر میگردد. آنچه سختی باشد، میخواهد در راه معشوق آن را انجام بدهد؛ «أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها[۲۴]». وجود نازنین حضرت بیتاب و بیقرار بودند و در راه معشوق خودشان را به هر کیفیتی که میتوانستند به سختی میانداختند که تحمّل کنند و خودشان را در محضر خداوند شیرین کنند. از جمله کارهایی که ایشان انجام میدادند که مختلف است و چند جور روایت وجود دارد، این بوده است یک پایشان را بلند میکردند و روی یک پا میایستادند و مشغول عبادت میشدند؛ سابقاً در مدارس وقتی میخواستند دانشآموز را تنبیه کنند، او را روی یک پا قرار نگه میداشتند. خیلی سخت است و اگر مقداری طولانی شود، انسان میافتد. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی روی این پا میایستادند و گاهی روی آن پای دیگر میایستادند و مشغول عبادت میشدند. در روایتی هم هست که حضرت روی پَنجهی پا میایستادند «حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا[۲۵]» در اثر این مَشقّتهایی که بر خودشان هموار میکردند، قدمهای مبارکشات مُتورّم شده بود. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسألهی هدایت هم بیحدّ حریص بودند؛ لذا میفرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۲۶]» ایشان شب و روز نداشتند و انواعِ کتکها و سنگهایی که میزدند را تحمّل میکردند. بعد از رحلتِ عموی بزرگوارشان که پشتوانهی عظیم و حصن و حصاری برای ایشان بودند، دژی بودند که جلوی هجمهی دشمن را گرفته بودند و همسر بزرگوارشان و مادرمان حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) را از دست دادند، دیگر فشارها بر وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تشدید شد و حضرت به طائف تشریف بردند تا شاید در آنجا زمینهای درست بشود؛ به سران طائف که سه شخصیّت مطرحِ آن زمان بودند، به هرکدام مراجعه کردند، یکی از آنها از بُغضی که برایش پیش آمد گفت: اگر تو پیامبر خدا باشی، من پَردهی کعبه را تِکه تِکه میکنم؛ شخص دیگر گفت: با تو دیگر حرف نخواهم زد. نفر سوم هم گفت: خداوند عاجز بود و کسی را غیر از تو پیدا نکرد که تو پیامبر شده ای؟ حضرت فرمودند: من به اینجا آمدهام اما شما به کسی نگویید و افشا نکنید؛ زیرا اگر به سَرانِ قُریش برسد، آنها شرارتِشان را تشدید میکنند؛ اینها هم برعکس انجام دادند و ارازل و اوباش را راه انداختند و اینها به دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه افتادند و وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قدم برمیداشتند، سنگ به پای مبارکشان اصابت میکرد. خیلی سنگ زدند به گونهای که خون از ساقهای مبارک ایشان جریان پیدا کرد و حضرت را با آن وضع بدرقه کردندو تا مسافتی خارج از شهر هم ایشان را سنگ میزدند.
خستگیناپذیری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بَشَر
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این مشقّتها را هم برای هدایت و هم در عبادت تحمّل میکردند و خستگیناپذیر بودند و شب و روز نداشتند؛ خورد و خوراک نداشتند. یا در حال مناجات با آنگونه بیخوابی و تحمّل رنجها بودند و یا در حال مراجعهی به جُهّال بودند که اینها را از جهنّم جهالت نجات بدهند و به هر قیمتی که هست، به بهشت رَهنمون بشوند. چون جوشش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، جوشش عاشقانه بود و دیگر حسابی برای جسمِ شریفشان باز نکرده بودند، خداوند متعال هم به ما میفرماید که الگو و رهبر و پدرِ شما ایشان است و شما کجا هستید؟ این همه غفلت دارید؟! این همه بی تعهدی دارید؟! این همه رکود و راحت طلبی و رفاه طلبی دارید؟! این همه بهانه گیری دارید؟! «تَشْقَى» از همان مشقّت است و در توجیه این نوع مشقّتهایی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خودشان هموار میداشتند، یکی از همسران ایشان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: چرا شما اینجور بیتابی و بیقراری میکنید و اینگونه خودتان را به رنج و زحمت میاندازید؟ با وجود اینکه در شأن شما نازل شده است: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ[۲۷]»؛ حضرت فرمودند: «أفَلا أکونُ عَبدًا شَکورًا ؟![۲۸]». توجیه این مسأله این است که طرفینی است؛ زیرا محبّت او به من حد ندارد و من در بهارِ رحمتِ و در الطافِ بیکرانِ او غوطه میخورم. مستغرق هستم. وقتی محبّت او بیپایان است و اِنعامش برای من حدّ و مرزی ندارد، من هم باید متقابلاً همینجور باشم و در عبودیّتم و در هدایت بندگان خدا باید اینگونه باشم. پروردگار متعال هم میخواهند پیامبرشان را توصیف کنند که او عبادت و هدایتش، عاشقانه بوده است و عشق هرکسی هم به میزان معرفتش است. همیشه محبّت، میوهی معرفت است و معرفت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، معرفت انحصاری است؛ هیچکسی طرفیّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداشت و هیچکسی هم قُربِ ایشان را نداشت. زیرا از همه به خداوند نزدیکتر بودند و از همه بیشتر به خداوند معرفت داشتند و چون از همه بیشتر معرفت داشت، محبّت بیکران داشتند و جوشش این محبّت به صورت این مشکلاتِ بیخوابی و آنگونه نماز شب و بعد هم برای نجات بندگان خداوند خستگی نداشتند و هیچ مشکلی برای ایشان مشکل نبود. با وجود اینکه سنگهای زیادی خورده بودند و از پای مبارکشان به آن صورت خون به جریان افتاده بود، حضرت آمدند و خواستند زیر سایهی دیواری نفسی تازه کنند، صدای شیون مُشرک را شنیدند که در حال غُر زدن به ایشان بود و ایشان بر خودشان روا ندیدند ـ و این هم از آن درسهایی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این بَرجامیها و انسانهای بیخبر دادند ـ و ایشان گفتند من نمیتوانم در سایهی دیوار یک مُشرک به دنبال آسایش و راحتی باشم. از آنجا حرکت کردند و به آبی رسیدند و در کنار آن آب در حالی که خونهای پاهای مبارکشان را میشُستند، با خداوند مناجات هم میکردند و مناجات بسیار لذیذی هم هست که متن آن در حال حاضر در ذهنم نیست. ولی همانجا که به خداوند میگوید که چه سختیهایی در ضعفِ من بود که تو جبران کردی و همینجور که در حال شمارش هستند، به خداوند عرض کردند: من اینها را از باب گِله نمیگویم؛ «إن لم یکُن بک علیَّ غضبٌ فلا أبالی[۲۹]»؛ نگران این هستم که نکند من کم گذاشته باشم و تو از من ناراحت هستی والا اینها برای من مشکلی نیستند و من راضی هستم.آآ
این آیهی اوّل سورهی «طه» خیلی در سازندگی و تنبّه و غفلتزدایی اثر دارد و جزءِ غُرَرِ آیات الهی است که خداوند در حال نوازش پیامبرش است و پیامبرش را در اوج و قلّهی عشق و تحمّل هرنوع مشکل در بندگی او و هدایت بندگان او معرفی میکند. بعد هم فلسفهی نزول قرآن کریم را میفرماید: «إِلَّا تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشَى[۳۰]» تو در حال تلاش بیش از حد هستی و در حال نابود کردن خودت هستی که همهی اینها مانند ابوجهل و ابولهب هستند، ایمان بیاورند؛ «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ» بنا نیست همه ایمان بیاورند. «تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشَى» است که همان مضمون آیهی شریفهی «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۳۱]» است.
خداوند متعال به لطف و مَنِّ خودش ما را هم کنار چشمهی عشق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، عبودیّت ایشان و عشقی که به نجات بندگانش داشت، انشاءالله یک جُرعه از آن معرفت و از آن محبّت و آن عبودیّت و بیقراری برای نجات بشریّت به کام ما هم بریزد و ما هم «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۳۲]» و در این «لِمَنْ یَخْشَى» مطالبی قابل عرض است که انشاءالله در فرصت بعدی در این مقدار عرض خواهیم کرد و مقداری هم از نَفَسِ پاک شما بزرگواران بهره بگیریم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
یک صلواتی ختم بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، المتقی الهندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، محقق: بکری حیانی، صفوه السقا، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۱ قمری / ۱۹۸۱ میلادی، چاپ: پنچم، ج ۱، ص ۵۲۶، ح ۲۳۵۶؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ قمری، چاپ: دوم، ج ۸۹، ص ۱۹، باب ۱ (فضل القرآن و إعجازه و أنه لا یتبدل بتغیر الأزمان و لا یتکرر بکثره القراءه و الفرق بین القرآن و الفرقان).
[۳] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫
[۴] سوره مبارکه زخرف، آیه ۱٫
[۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۲٫
[۶] سوره مبارکه مریم، آیه ۱٫
[۷] سوره مبارکه یونس، آیه ۱٫
[۸] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫
[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۸٫
[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴٫
[۱۱] سوره مبارکه قصص، آیه ۳۰٫
[۱۲] سوره مبارکه یس، آیه ۱٫
[۱۳] سوره مبارکه یس، آیات ۲ و ۳٫
[۱۴] مفاتیح الجنان، دعای شریف ندبه.
[۱۵] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫
[۱۶] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫
[۱۷] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۰٫
[۱۸] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۸٫
[۱۹] مفاتیح الجنان، دعای تلقین میّت.
[۲۰] سعدی شیرازی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۴۲۱.
[۲۱] مفاتیح الجنان، دعای تلقین میّت.
[۲۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹٫
[۲۳] سوره مبارکه مزمل، آیات ۲ و ۳٫
[۲۴] بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه ۱۹۱٫
[۲۵] مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام، ابن شهر آشوب مازندرانی، ج ۳، ص ۳۴۱ ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۸۴.
[۲۶] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫
[۲۷] سوره مبارکه فتح، آیه ۲٫
[۲۸] أمالی الطوسیّ : ۴۰۳ / ۹۰۳ .
[۲۹] سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۸۶٫
[۳۰] سوره مبارکه طه، آیه ۳٫
[۳۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫
[۳۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
پاسخ دهید