حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۸:۰۰ الی ۱۹:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مصادیق «فتح» مطابق آیات قرآن کریم
- توافقِ مصلحتیِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکین و فتح مکّه
- رفع حجابها «فتح مُبین» است
- علم الهی و احاطی ائمهی هدی (علیهم السلام)
- ناراحتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از گناهِ گناهکارانِ امّت
- فاصلهی انبیاء و امامان (علیهم السلام) با گناه
- مغفرت از برکات فتح است
- پاسخ به سؤالات دوستان
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
مصادیق «فتح» مطابق آیات قرآن کریم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا * وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا[۲]»؛ فتح در برابر انسداد و انقلاع است. وقتی راهی مسدود است و دَری مُقَفّل است، این مقابل فتح است. میگویند: «إفتَحِ الباب»؛ وقتی دَرِ بسته را باز میکنند، فتح میشود. وقتی راهِ مسدود را هموار میکنند، فتح میشود. اساسِ فتح، رفعِ حجاب و رفعِ مانع است. به وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که مخاطب خداوند منّان از موضع جلال و عظمتش است، که نفرموده «انّی»، بلکه فرموده است «انّا»، از آن موضع اشرافِ جلالیه بر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) منظور فرموده و فرموده است: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا». مُتعَلَّق هم ندارد؛ جنگی را برایت حل کردیم، فقر را برطرف کردیم، منافقین را از سر راهت برداشتیم، فتوحات معنوی مانند تجلّی قرآن کریم یا فتحِ دلهای محجوب و دلهای مسدود را با نفسِ تو، با تلاوتِ تو، با تعلیم و تزکیهی تو باز کردیم. یا در مورد فتح الفتوح، اگر تو نبودی، هیچگاه سلمان، سلمان نمیشد، هیچگاه مقداد به قلّهی ایمان راه نمییافت، هیچگاه بَلال به شَرَفِ عرش مشرف نمیشد، هیچگاه حمزه سیدالشهداء نمیشد. فتح الفتوحی که امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) عروجِ این جوانهای شهادت طلب را فتح الفتوح انقلاب نامگذاری کردند، نجاتِ انسانها از شرِّ نفسِ خودشان و غلبهی بر غرایز و تسلّط بر نفس و طبیعت، فتح الفتوحی است که ارسالِ رُسُل و اِنزالِ کُتُب برای این معناست که درهای نور و هدایتِ الهی را بر دلِ نفوسِ مُستعده باز کند و حُجُب و موانع را یکی پس از دیگری باز رفع کنند تا بَشَر به قلّهی کمال و قلّهی نور و به منتهی الیه قُربِ خداوند و جوارِ اُنسِ خداوند نائل بشوند، بر خود غَلبه کنند، از خود بگذرند، از خود عبور کنند. این هم از مصادیقِ فتح است. لذا احتمالاتی که در تفاسیر نقل شده است، اشارهای به هریک از اینها دارد. اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را تلقّی کردهاند، خودش فتح است. اینکه علاوه بر تلقّی، حقیقت قرآن بر جانَش عرضه شده است، فتح است. «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا[۳]» اینکه بدون شمشیر و درگیری دلها یکی بعد از دیگری برای اسلام پرواز میکند و تمایل پیدا میکند و جذبههای دین آنها را میکِشد و از آحادِ پراکنده امّت واحدی میسازد، این هم فتح است. عبور از عالَم کثرت به وحدتِ برزخیه فتح است. عبور از صُورِ برزخیه به لاصورت، به عالَم اطلاق، این هم فتح است و پروردگار متعال در این آیهی کریمه چون بدون قید نقل کرده است، میتواند همهی اینها منظور حقتعالی باشد؛ «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا».
توافقِ مصلحتیِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکین و فتح مکّه
ما موانع را رفع کردیم، ما حجابها را برداشتیم، ما هجران را به وصال تبدیل کردیم، ما قِلّتِ عدد را به اُمّت تبدیل کردیم و فتوحاتِ ظاهری و باطنی را قرینِ حرکت تو قرار دادیم. گرچه شأن نزول، «فتح حُدیبیه» است که ظاهرش فتح نبود و دومی هم که با پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) درشتی کرد و این را حمل بر ذلّت میکرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را متّهم میکرد که وعده داده بودی که ما به مسجدالحرام وارد میشویم؛ «آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ[۴]» آیا ورود ما به مسجدالحرام اینگونه است؟ آنها فتح را در کُشتن و فتحِ گِل میدانستند؛ اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این عملشان فتحِ دل انجام دادند. امنیّت مسلمانها تضمین شد؛ یک آتشبسِ قابل قبولی تا مدتی اجرا شد و از همین فرصت حدوثِ امنیّت، فرصتی برای رفت و آمدها و هدایت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش آمد و گروههای زیادی در این سه سال مسلمان شدند و بعد هم آنها نقضِ عهد کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم با قدرت وارد شدند و مکّه را فتح کردند و اگر در اینجا این تاکتیک وجود نداشت و این آتشبس نبود و این توافق اجرا نمیشد، فتحِ مکّه پیش نمیآمد و حتی فتح خیبر هم پیش نمیآمد که اینها در تفسیر آمده است که احتمال دادهاند «إِنَّا فَتَحْنَا» فتح مکّه باشد؛ زیرا فتح مکّه بسیار مهم بود. «خَائِفًا یَتَرَقَّبُ[۵]» پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اوجِ ناامنی و غُربت از مکّه خارج میشدند. وقتی از مکّه بیرون آمدند و از آن کوهها بالا میرفتند، برگشتند و نگاهی به سوی کعبه کردند و قطرات اشک بر گونهی مبارکشان سرازیر شد که از وطنِ مألوفِ خودشان و از بنای ابراهیم خلیل (علیه السلام) و از خانهی دوست «خَائِفًا» از روی ناامنی فاصله میگیرد. در آنجا خداوند به ایشان وعده دادند: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ[۶]»؛ حبیب من! غصّه نخور، گریه نکن؛ برخواهی گشت. به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود که برمیگردی، بلکه فرمود: «لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ» تو را برمیگردانیم. این حُدیبیه یک قدم به سوی اقتدار و امنیّت و توسعهی فرهنگِ دین بود، زمینهسازی برای فتوحاتِ فرهنگی و جنگِ نرم بود. این در وادی جنگِ نرم، پیروزی کمنظیری بود و بیسابقه بود. کسی در دنیا گمان نمیکرد که مشرکین با آن تعصبات و با آن عِدّه و عُدّه حاضر بشوند با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر یک میز بنشینند و مذاکره کنند و از موضع خودشان که همقسم بودند تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین ببرند، عدول کنند و قرار بگذارند که سال دیگر وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعِ مسلمانها برای طواف خانهی خدا به مدت سه روز آزاد باشند و بروند مناسک را انجام بدهند. این هم فتح سیاسی بود، هم فتح اجتماعی بود و هم فتح در جنگِ نرم بود. به معنی واقعی کلمه فتوحاتی نصیبِ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد؛ ولی خودشان کارهای نبودند؛ «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا».
رفع حجابها «فتح مُبین» است
یکی از مصادیق «فتح مُبین»، رفعِ حجابهاست. گناه خودش حجاب است، گناه قفل است، گناه سدّ است و رذائل اخلاقی و تعلّقات مادی، همگی سدّ راه هستند. نتیجهی فتح این است که هرمانعی که وجود دارد رفع بشود ولی چون در مسألهی فتح مراتبی را ذکر کردهاند، هر مرتبهاش برای گروهی خواهد بود. عدّهای با صلح حُدیبیه[۷] با اسلام روی آوردند؛ حجاب شِرک و حجاب الحاد کنار زده شد و این جزءِ فتوحات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. درست است که آنها بخشیده شدند و برای آنها رفع حجاب شد، ولی وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دینِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالِ توسعه است. اینها در امّتِ توحیدی عضو میشوند و این عضویّت در امّتِ توحیدی با رفع حجاب شِرک و الحاد و جاهلیّت همراه بوده است. این رفع مانع، این فتح و انفتاحی که برای امّتِ پیش میآید، اینها به حسابِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میآید. نسبت به خودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیات دیگری هم این تعبیر آمده است که میفرماید: «اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ[۸]»؛ با اینکه اجماعِ امامیّه این است که همهی انبیاء (علیهم السلام) قبل از نبوّتشان و بعد از نبوّتشان در همهی افعالشان و اقوالشان معصوم بودهاند و در گرایش و بینششان معصوم بودهاند. هم در فهمشان و هم در علم و دانششان خطا وجود نداشته است. هم در میلشان و تعلّقاتشان هیچ تعلّق غیر الهی نداشتند و هم در گفتارشان حرفی برای غیر خدا نزدند و هم در رفتارشان هیچ وقت مرتکبِ هیچ نوع معصیّتی نبودند. در مکتب امامیّه این برای همهی انبیاء (علیهم السلام) است؛ لکن برای خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ما اعتقاد به طهارت محض داریم؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۹]». هم اذهاب تعبیر شده است و هم تطهیر آمده است و هرکدام ناظر به یک بُعد از طهارتِ ذاتی این بزرگواران است و در آیهی کریمه روشن است که «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ» منظور ارادهی تکوینی است. این موضوع در کلمهی «إِنَّمَا» کاملاً مشخص است. کمااینکه در مسألهی آیهی ولایت که میفرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ[۱۰]» لفظِ انّما آمده است، نقشِ بیبدیلی دارد در اینکه ما یقین پیدا کنیم که حاکمیّت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصراً متعلّق به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. «إِنَّمَا» معنی ولایت را که بخواهیم بگوییم در اینجا دوستی و نصرت است را نفی میکند؛ زیرا آن ولایت منحصر به شخصی نیست و خداوند برای همه خواسته است؛ «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ[۱۱]»؛ در مسألهی طهارت هم، خداوند طهارتِ تشریعی را از همه خواسته است. خداوند شِرک را برای همه حرام کرده است و به طورِ مطلق از شِرک اعلانِ نارضایتی کرده است و همه را به توحید دعوت کرده است. همهی گنهکاران را دعوت به توبه کرده است؛ «وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا[۱۲]» ، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ[۱۳]». این «إِنَّمَا» نشان میدهد که در این آیه منظور این خواستِ تشریعی و قانونی نیست، بلکه منظور یک طهارتی است که فوق طهارتِ ظاهری، قراردادی، قانونی، اعتباری و شرعی است. آن طهارتِ وجود و طهارتِ ارادهی اینهاست. لذا کلمهی «إِنَّمَا» در تفسیرِ این آیه و بیان مُراد آیه خیلی کارساز و سرنوشتساز است؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ». این نشان میدهد که برای حضرت ابراهیم (علیه السلام)، برای حضرت موسی (علیه السلام) و برای حضرت عیسی (علیه السلام) چنین ارداهای اعمال نشده است؛ والا خداوند از کلمهی «إِنَّمَا» استفاده نمیکرد. این برای همهی انبیاء (علیهم السلام) و برای همهی اوصیای انبیاء (علیهم السلام) نیست؛ خداوند متعال نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم (علیهم السلام) اعلان کرده است و خداوند اراده فرموده است؛ «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۱۴]». این ارادهی تخلّفناپذیر پروردگار متعال است و ایجاد است. وقتی خداوند وجود را اراده میکند، ایجاد میشود؛ «أَوْجَدَ فوُجِدَ»؛ موجود میشود.
علم الهی و احاطی ائمهی هدی (علیهم السلام)
خداوند متعال این طهارت را در وجود اینها ایجاد کرده است. حال این طهارت از این جهت است که علم خودش را به آنها داده است. چون صفحهی علمِ خداوند هستند و باطن گناهان را میبینند. اینها خباثت گناه و حجاب بودن گناه، آلودگی و عفونتِ زذائلِ اخلاقی را به علمِ الهی مییابند. اشراف بر بهشت و جهنّم دارند و مظهر علمِ خداوند هستند و کسی که علم و خطر داشته باشد، خودش را به خطر نمیاندازد. غالب گرفتاران در اثر جهلشان گرفتار میشوند. میگویند به مرحوم آقای حجّت (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند اینکه معصومین (علیهم السلام) گناه نمیکنند قابلِ فهم است ولی چگونه است که میگوییم فکر گناه نمیکند؟ ایشان با یک تأملی از اینها پرسیده بود: شما هیچگاه به فکر شما خطور کرده است که در کنار مَزبَله بنشینید و آن آلودگیها را بخورید؟ پاسخ داده بودند: خیر. فرموده بود: گناه برای معصومین (علیهم السلام) حُکمِ مَزبَله را دارد. بنابراین چون به حقیقت و خباثت و رذالتِ گناه علم دارند، لذا این قصد از آنها متمشّی نمیشود. نکتهی دیگر این است که اینها دوامِ ذکر دارند «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ[۱۵]» و خداوند متعال به هر ذاکری گفته است: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ[۱۶]». اگر اینها ذاکر هستند، مذکور خودِ خداوند هستند و اگر خداوند کسی را یاد کند، او را اداره میکند؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۷]». این تولیت الهی و این ذکر الهی، ذکرِ ذهنی نیست زیرا خداوند متعال ذهن ندارد که کسی را مانند ما احساسی یاد بکند. یادِ الهی، هدایتِ الهی است؛ عنایتِ الهی است؛ نصرتِ الهی است و جذبه است. اینها گرایشهای متعالی دارند و هرگز گرایشهای پَست در وجودشان منعقد نمیشود. برای ما میفرماید: «وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ[۱۸]»؛ میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۹]». ولی طبیعت و غرایزِ ما نیرومند است و گاهی خلافِ عقل ما عمل میکند و ما را میکشاند. میدانیم این کار مضرّ است؛ مثلاً غذا میخوریم و سیر میشویم و میدانیم که لذیذ است، بازهم به خوردن ادامه میدهیم. این برای اقتدارِ غریزه است که ما را میکشاند. اما انبیاء (علیهم السلام)، خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (علیهم السلام)، جذبهشان تابعِ حُبِّ خداوند است. هرآنچه محبوب خداوند است، اینها ذاتاً و وجوداً به آن تمایل دارند و هرآنچه محبوب خداوند نیست، میل به آن طرف پیدا نمیکنند. بنابراین هم از نظر علمی اشرافی که خداوند متعال در وجود اینها قرار داده است که علومشان، علومِ حصولیّه نیست، علوم اکتسابیّه نیست، علمِ کتابی نیست، علمِ کارگاه و آزمایشگاه نیست؛ بلکه علم حضوری و علم وجودی است و وجود اینها به همهی حقایق اشراف دارد؛ هم به جهنّم و هم به بهشت اشراف دارد. لذا چون اینها میبینند، آنچه که خوراک جهنّم است، انسانی که بداند آتش در جایی قرار دارد که پایش را درون آتش نمیگذارد؛ اگر بیخبر باشد، قدمش را برمیدارد و داخل آتش میگذارد اما کسی که میداند این کار را انجام نمیدهد. یکی بُعدِ بینشی اینهاست که علمِ الهی در وجودشان است و علمِ الهی، علمِ حضوری و علمِ احاطی است؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ[۲۰]»؛ اینها برای اولیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت، مظهریّت دارند؛ لذا پیداست هرکسی این علم را داشته باشد، هیچ خطری او را تهدید نخواهد کرد.
نکتهی دوم دلِ اینهاست؛ «وَلَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتی تَوَلَّی اللهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَالرَّجآءِ[۲۱]»؛ خداوند قلبِ اینها را عرش قرار داده است. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ[۲۲]»؛ مؤمنِ اوّل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پیامبر (علیهم السلام) هستند و قلبِ اینها، عرش الهی است. اگر عرش الهی است، «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۲۳]» محلِّ استقرارِ جلواتِ حق است و این دل هرگز از او غفلت نمیکند. خداوند این دل را در خودش ذوب کرده است و خود فرمانِ دل را به عهده دارد. لذا در این آیهی کریمهی آخر سورهی مبارکهی هل أتی میفرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ[۲۴]». امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: «قُلُوبُنَا أَوْعِیَهٌ لِمَشِیئَهْ اللَّهِ[۲۵]»؛ دلهای ما ظرفِ مشیّت خداوند است. یعنی خداوند مشیّتش را در این دل میریزد و از اینجا منتشر میشود. خداوند هرچه را بخواهد در دلِ حجّتِ خدا آن را القا میکند و او واسطهی فیض است؛ آنچه در عالَم واقع میشود، با ارادهی امام واقع میشود و این اراده، به صورت محض تابعِ ارادهی خداوند است؛ «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ». پس هم مشیّت و خواستشان و هم شوق و عزم و ارادهشان متعلَّق ارادهی حکیمانهی پروردگار متعال است و هم اشرافشان به احاطهی وجودی و علم حضوریشان اینگونه است و کسی که در این رتبه باشد، هرگز به پَستیها گرایش پیدا نمیکند و به هیچ رِجسی آلوده نخواهد شد.
ناراحتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از گناهِ گناهکارانِ امّت
وقتی اینگونه باشد، «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ» را باید فهمید که چه چیزی است. یک مسأله این است که ما امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حساب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بگذاریم که در روایت هم آمده است که «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ» یعنی «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ حَمَلَ مُحَمَّداً ذُنُوبَ شِیعَهِ عَلِیٍّ ثُمَّ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّر[۲۶]» که در روایت آمده است. اینهایی که رشتهی محبّتشان آنها را به کانون محبّت و ولایت متصل کرده است، اینها به حساب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ریخته میشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گناهِ اینها را به خودش میبیند. لذا ناراحت میشوند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «پیامبر را ناراحت نکنید[۲۷]». عرض کردند: آقا ما که در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستیم؛ فرمودند: «گناهان شما بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه میشود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از گناه شما ناراحت میشود». مثلاً وقتی فرزند یک خانواده خِلافی انجام میدهد، جامعه به حساب خانوادهاش میگذارد. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۲۸]» ، «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ[۲۹]»؛ در آنجا از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت دارد که اصلِ این شجره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، فرعِ آن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، شاخههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حسنین (علیهما السلام) و برگهایش شیعیان ما هستند. وقتی برگ درخت میخشکد و میریزد، بالاخره متعلّق به این درخت است و این ریزش متعلّق به این درخت است. برگ خشک هم با وجود اینکه خشک شده و جدا شده است، اما متعلّق به این درخت است. لذا ائمه (علیهم السلام) اتصال خودشان را به ارواحِ مؤمنین آنقدر شدید میدانند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ما با مریضی شما مریض میشویم. این خیلی حرف بزرگی است که فرمودند: ما با مریضی شما مریض میشویم. هر دردی که در وجود ما میآید، امام (علیه السلام) این درد را در وجود خودشان احساس میکنند. از این جهت این نوعی مکتبِ تربیتی است که گناه شما، گناهِ شخصِ شما نیست؛ «کونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکونوا عَلَینا شَیناً[۳۰]». همانگونه که اهل سنت در عُرف خُرده میگیرند و میگویند شیعیان اینگونه هستند؛ نمیگوین که این موضوع اینگونه است، بلکه میگویند شیعیان اینجور هستند. این در عالَم معنا هم همینجور است. بر حسب نقل مشهور از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند: «انّه لیغان علی قلبی و انّی لأستغفر اللَّه کلّ یوم سبعین مرّه[۳۱]»؛ منظور از «انّه لیغان علی قلبی» چه چیزی است؟ اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محاطِ حجابی قرار میگیرند؟ انعکاسِ گناه امّت در قلبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ناراحتی ایجاد میکند؛ برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد حُزن میکند و اینکه وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی هفتاد بار استغفار میکنند، استغفار برای امّت است. یکی این جهت است که بگوییم این گناه، گناه امّت و گناه شیعیان است و این فتح، تنها فتح ظاهری نیست؛ اگر در ظاهر دشمن مرعوب شده است و عقبنشینی کرده است و ناچار شده که موجودیّت ما را قبول کند، به موازاتِ فتوحاتِ ظاهری خداوند مغفرتش را شاملِ امّت کرده است. لذا چه بسا تا آن زمان روایت دارد که انسان با اولین گناهی که انجام میدهد، محکوم به جهنّم است؛ بقیهی عمرش را که خداوند به او عطا میکند، عمر مجدد است. همان گناه اول انسان را ساقط میکند و انسان جهنّمی است. اما این مغفرت میآید و خداوند متعال به ما منّت میگذارد و این به برکت فتحی است که نصیبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شده است. فتحِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ظاهر صلحِ حُدیبیه است ولی در عالَم معنا نجاتِ امّتش است و موانعی که برای تکامل امّتشان است که رذائل و معاصی میباشد، اینها مورد مغفرت حقتعالی قرار میگیرد. یک معنای دقیقتری وجود دارد که هم در آیهی تطهیر است و هم در آیات مشابه این آیات و این است که غفران یا استغفار یا طهارت دو نوع است: یک نوعِ آن رَفعی است و یک نوع دیگر آن دَفعی است. برای ما که خداوند ما را میبخشد، رَفعی است و خداوند میداند که آیا روزی بر ما گذشته است که ملائکه از ما آزرده نشده باشند و در پروندهی ما چیز جدیدی ننوشته باشند؟ وقتی انسان گناه میکند، فرمودند: امکان ندارد زیرِ هر گناهی یک توبه نوشته نشده باشد. مانند مرض میماند که اگر در قدم اوّل معالجه بشود، آسان است والا مرض مُزمِن میشود و به این سادگی قابلِ معالجه نخواهد بود. به محض اینکه گناه واقع شد، بلافاصله یک استغفار و یک آهی و یک الهی العفو یا یک سجده و حسنهای که میفرماید «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ[۳۲]» در کنار آن قرار بدهید. این رَفع است.
فاصلهی انبیاء و امامان (علیهم السلام) با گناه
اما استغفارِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، استغفارِ دَفعی است؛ ناکَرده گناه استغفار میکند که گناه نیاید. این فَورانِ طهارت است که به گناه اجازه نمیدهد؛ «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ[۳۳]». که در سورهی مبارکهی یس در مورد حضرت یوسف (علی نبیّنا و علیه السلام و آله السلام) خداوند متعال نمیفرماید که یوسف را از گناه نگه داشتیم، بلکه میفرماید اجازه ندادیم که گناه به یوسف (علیه السلام) نزدیک شود؛ «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ». اینکه گناه جزأتِ نزدیک شدن به حضرت یوسف (علیه السلام) را ندارد، همین استغفار است که فضای نورانی ایجاد میکند و شعاعِ طهارت پیامبر و امام را به اندازهای وسعت میدهد که از فرسنگها آتش جهنّم «لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا[۳۴]»، به اندازهای با جهنّم فاصله دارند که حَسیسِ آن را هم استماع نمیکنند و فاصله زیاد است. فاصلهی اینها با گناه همین اندازه است. این استغفار، استغفارِ دَفعی است. استغفار نورانیّتی ایجاد میکند که از فواصلِ دور شیاطین، وسوسه ها و گناهان نمیتوانند در حریمِ اینها وارد بشوند. این طوفان میکند، فوران دارد. نور و طهارت آن را دفع میکند و این استغفارِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، فوران طهارتِ درونی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در ظاهر به صورت استغفار ظاهر میشود و گناه را دفع میکند و آن را رَفع نمیکند. پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ناکرده گناه استغفار میکند تا گناه به سراغشان نیاید.
سؤال یکی از حاضرین در جلسه…
ادامه مباحث حضرت استاد: سؤال جلسه را رونق میدهد و گوینده را هم به فکر وادار میکند. شما مربّی ما هستید و کمک میکنید تا انشاءالله با هم حرکت کنیم. من به عنوان نقل قول عرض کردم که مشهور مفسّرین «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا» را حُدیبیه میگویند و ما هم این را نفی نمیکنیم؛ اما تنها این نیست و این یکی از فتوحاتی است که نصیبِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّتشان شده است و فتح بیسابقهای است و فتح خاصّی است که در این فتح، گروهی مشارکت نکردند و همین چیزی را که خداوند فتح مینامد، آنها نعمت را نقمه دیدند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض کردند و راضی هم نشدند. لذا این فتح صرفاً اگر صلح حُدیبیه هم باشد، قرائنی وجود دارد که این یک فتح معنوی است، فتح فرهنگی و سیاسی است و فتح اجتماعی نیز میباشد؛ لذا همهی حاضرین در این فتح حضور پیدا نکردند؛ با وجود اینکه از نظر فیزیکی در کنار نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و تا آخر هم ایمان نیاوردند. هم در اینجا به این صورت بود و هم در مسألهی حجّ تمتّع و هم آن قسمت دیگر صریحاً با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مقابله کردند و عقبنشینی هم نکردند.
مغفرت از برکات فتح است
اما «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا * وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا» اینها تأثیراتِ فتح است. وقتی خداوند متعال کسی را فاتح کرد، این فتح آثاری دارد، برکات و عواقبی دارد که یکی از برکات آن مغفرت است. مغفرت را نوع لُغوییّن ستر گرفتهاند؛ «غَفَرَ» یعنی «سَتَرَ». مرحوم آقای مصطفوی علّامه در التحقیق بعد از نقلِ اقوالِ لُغویون میگویند: والتحقیق این است که منظور از «غَفَرَ» غفران به معنای محوِ اثر است؛ یعنی گناهی که واقع شده است، اینجور نیست که این گناه را حفظ کنند و بعد پردهای روی آن بکشند. اگر به معنی ستر باشد، باید بگوییم اصلِ گناه موجود است ولی خداوند آبرو نمیبرد. یک پوششی از رحمتِ خودش را روی آن قرار میدهد تا اینکه دیگران متعرض او نشوند و نسبت به او ذهنیّتی پیدا نکنند. ایشان میفرمایند «مَحوُ السَیِّئَه» است؛ غفران به معنای محوِ سیئه است. اگر فتح را فتح مطلق گرفتیم، این سیئه که حجاب است، مطابق صحبتی که داشتیم، فتح رفعِ حجاب است. بنابراین هر مانعی در هر وادی مقابل این فتح باشد، این فتح که آمد، آن مانع و حجاب را مرتفع میکند.
«وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ»؛ این هم از نظر ظاهری … وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با فتوحاتی که خداوند برایشان پیش آوردند، غنائمی که نصیبِ مسلمانان شد، این جمعِ پابرهنهی جلای وطن شدهی بیخانمانِ سفرهنشین همگی به نعمت رسیدند و یک رفاهِ نسبی برای همه فراهم شد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول این ده سال با فتوحات متعددی که نصیبشان شد، مخصوصاً فتح خیبر و بخشیده شدن فدک و خیلی از چیزهای دیگر، «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ[۳۵]» و فتوحات دیگر و چیزهایی که در اختیارِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، «وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» این فتح باعث شد که این فقر و پریشانی از جامعهی اسلامی مرتفع شود. ولی از نظر مراتبِ بعدِ فتح که فتوحات واقعی باشد، فتوحاتِ معنوی و سیر و سلوک الی الله باشد، موانع حجابها باشد، این ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی[۳۶]» تا این فتوحات و آمادگیهای باطنی نباشد، پذیرشِ ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عملی نخواهد بود. تمامِ نعمت به ولایت و قبولِ امامتِ حضرت امیر (علیه السلام) و ائمهی اطهار (علیهم السلام) است و قبول ولایت با حجابِ رذالت، با حجابِ خباثت، با حجابِ خُبثِ طینت سازگار نیست. این فتوحات ظاهری فضا را برای تربیت و تزکیه فراهم کرد تا عدّهای مانند جناب سلمان و دیگران بتوانند معرفتی به مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در شعاعِ ولایت علی (علیه السلام) قرار بگیرند و آن «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» محقّق بشود. بنابراین این فتح هم در بُعدِ ظاهری… در جبههی ظاهری هرجنگی که انسان پیروز میشود، برکاتی دارد. هم از دشمن غنیمت میگیرد و هم اینکه ناامنی که از بین برود، مردم در داخل جامعه میتوانند کار و تولید کنند و مشکلاتشان برطرف شود و به نعمتهای الهی دسترسی پیدا میکنند. به علاوه شکوفایی و پیشرفت همگی در پرتوِ امنیت است و امنیت در گروِ فتوحات است. تا کسی مُقتدر نباشد و فتحِ رَفعی یا دَفعی نداشته باشد، دشمن اجازهی کار و تلاش و پیشرفت و وسعت به رقیبِ خودش نمیدهد و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این فتوحات امنیتی برقرار کردند و تولید را توسعه دادند و جامعه به نعمتهایی متنعّم شدند که لازمهی جامعهی ایمانی بود. «وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا * وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا».
حالا مقداری هم از دوستان عزیزمان بهره بگیریم؛ زیرا در دو سه جلسهی گذشته مقداری کمبهره شدیم تا انشاءالله به نَصرهای الهی اشراف پیدا کنیم انشاءالله.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ به سؤالات دوستان
– نکتهای که تقریباً همهی مفسّرین گفتهاند همین است. آن مباحثی که ما مطرح کردیم، سِیرِ امام (رضوان الله تعالی علیه) و عُرفاست. وگرنه از نظر ظاهری این فتح باعث شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخفیانه زندگی نکنند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحتِ تعقیب بودند؛ بُتهای آن را شکسته بودند و از نظر آنها گناه کوچکی نبود. به سُنّتِ آباءِ آنها پُشت کرده بودند، بلکه متعرّض شده بودند. لذا بُغض پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دلها پُر بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مُجرم و مُظلِم میدانستند. ایشان را مهدورالدّم میدانستند و این اوّلین بار بود که همانها نشستند و موجودیّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول کردند و امان دادند و آتشبس امضاء کردند. این همان «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ» از نظر ظاهری است و در این مقابلهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدای نبوّتشان تا آخر، یک کارهایی بود که در آغاز نبوّت انجام شده بود و یک کارهایی هم متأخّر بود؛ این چیزهایی که از قبل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عُقده داشتند و چیزهایی که متأخّر بود و بعد از آن مرحلهی اوّل بوده است، همهی اینها را در پروندهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته بودند و بنا بر انتقام داشتند. خداوند متعال با این صلح حُدیبیه این پرونده را صاف کردند و دیگر اینها به دنبال مطالبهی آن مشکلاتی که فکر میکردند گناهِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نبودند. بسیار خوب بود.
– بله میفرماید: «وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ»؛ اینکه وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در غدیر معرفی فرمودند، «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» پیش آمد، خودش نعمتی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم هست؛ که این نعمتِ ولایت که دیگران آمدند و بیعت کردند، این نعمتِ ولایت، استمرارِ ولایتِ خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ»؛ ردّ ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ردّ ولایت خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و قبول ولایت او، قبولِ ولایت خودِ ایشان است. بنابراین در اینجا «نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» هم تضییع میشود.
– اولاً آن چیزی را که از مقایس نقل کردیم، در اینجا اگر «ذنب» به معنای گناه را ما بگوییم، مَجاز نیست و مصداق است و اگر «ذنب» را به معنای تَبَعات گرفتیم، در این صورت «ذنب» هر گناهی تبعهی آن کار زشتی است که انسان انجام داده است و برایش میماند؛ بنابراین میشود گفت همان حقیقت است منتهی مصداق است. این یک نکته بود. نکتهی بعدی هم این است که فتح و غفران مانند مقدمه و نتیجه که نمیگوییم علّت و معلول، ولی اگر این فتح نبود، آن ذهنیّت و تغییر جوّ دیگر وجود نداشت، ولی این فتح مقدمه بود و نتیجهی آن این بود که این ناامنی و اتّهامی که برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود آمده بود را از بین برد. چه علّت و معلول در نظر بگیریم و چه مقدمه و نتیجه فرض کنیم، هیچ تفاوتی ندارد. اجمالاً فتح مقدمه است یا بگویید علّت است؛ چه مقدمه باشد و چه علّت باشد، این فتح چند نتیجه داشت که یکی از نتایجِ آن تغییر جوّ بود. یک روزگاری میبینید در ایران جوّی ایجاد میشود که خودِ حضرت آقا (حفظه الله) هم نمیتوانند چیزی بگویند؛ ولی تا فضای گفتمانی عوض بشود، میبینید گُل از گُل شکفته میشود و همهی این مظلومین میآیند و حرف خودشان را میزنند. این تغییر فضا خودش موجبِ این شد که امنیت و خوشنامی و همهی چیزهایی که بار شد و برای بعد هم ماند، پایه و کلیدش از اینجا زده شد و گمان نمیکنم تغییری در این باشد که «لام» را علّت بگیریم و یا «لام» را نتیجه درنظر بگیریم و از این جهت هیچ تفاوتی ندارد. این فتح آثار و برکاتی داشت که یکی از آنها این مسأله بود.
– «محو السّیئه»؛ مغفرت نتیجهی محو السیئه است؛ مغفرت یعنی این راه صاف شد، راهی که تا حال در آن به مانع برخورد کرده بودی، ما این مانع را برداشتیم. نتیجهی این فتح همین است و اگر از نظر مصداقی گاهی این دو یکی بشوند، خیلی مهم نیست ولی فتح موجبِ این محوِ موانع شد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای رفتنِ به خانهی خدا مسدود و ممنوع بودند. این فتح باعث شد که این موضوع مرتفع بشود. حال بگویید فتح و مغفرت نتیجتاً در یکجا مصداق پیدا کردهاند و یا مقدمه و نتیجه حساب کنید، خیلی در حقیقتِ قضیّه تغییری ایجاد نمیکند. اجمالاً بر حسب آنچه که ایشان میگویند «مغفرت» به معنی سَترِ تنها نیست؛ در ستر گاهی آن اثر باقی میماند ولی مغفرت خداوند اینگونه است که گناهِ گناهکار را برمیدارد، بلکه بالاتر است؛ «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[۳۷]». این دو بُعد و دو حیث دارد؛ ممکن است مصداقِ واحد باشد ولی دو حیث است. دری که بسته است را باز کردن، غیر از رفع کردن مانعی است. این دو حیث است و دو بُعد دارد. خداوند خیرتان بدهد.
– البته این نقل حدیث حاکی از این است که زحمت کشیدهاید و مراجعه کردهاید و مطلبی را نقل کردهاید؛ ولی این «مَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ» را بیاییم و به «اُمَم» تطبیق کنیم، خیلی دور از ذهنهاست. تفسیر از ظهور آیات استفاده کرده است ولی از اینکه زحمت کشیدید و حدیثی نقل کردید، تشکر میکنم.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
دعا
خدایا! به کاروان عشقِ حسینی که نزدیک به کربلا هستند و خودشان را به مسلخِ عشق میرسانند، قسمت میدهیم ما را در خطِ امام حسین (علیه السلام) و شهادت قرار بده.
خدایا! معرفت و محبّتشان را بر قلوب ما و نسلِ ما روزافزون بگردان.
خدایا! ما را از آفات و از غبارهای رذائل و معاصی محافظت بفرما.
خدایا! فرج امام زمانمان (ارواحنا فداه) را به برکت خون سیدالشهداء و عزاداری شیعیان امام حسین (علیه السلام) نزدیک بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکتِ سُکّاندارِ کَشتی انقلاب، پرچمدار نهضت مستضعفان، نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر خوبمان را مستدام بدار.
خدایا! دولت جدید را از خظر نفوذیها محافظت بفرما.
خدایا! دولت جدید را از خظر تروریستها محافظت بفرما.
خدایا! آبروی این مملکت و این انقلاب و آبروی این دولت را با استقرار در کشتی نجات امام حسین (علیه السلام) و ادامهی راهِ آن بزرگوار حفظ بفرما.
خدایا! مریضها عموماً، مریض مورد نظر خصوصاً شفای عاجل مرحمت بفرما.
خدایا! جمع حاضر را با قرآن و عترت محشور بفرما.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
وَ صَلی الله عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِه الطاهِرین
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه فتح، آیات ۱ الی ۳٫
[۳] سوره مبارکه نصر، آیه ۲٫
[۴] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۷٫
[۵] سوره مبارکه قصص، آیه ۲۱٫
[۶] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۵٫
[۷] صلح حُدَیبیه، پیمان صلحى که در سال ششم هجری بین پیامبر (ص) و مشرکان مکه در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر(ص) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا عمر بن خطاب را برگزید. ولی وی از رفتن ابا کرده و عثمان را پیشنهاد کرد، پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر(ص) مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فراخواند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند.
[۸] سوره مبارکه محمّد، آیه ۱۹٫
[۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫
[۱۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱٫
[۱۲] سوره مبارکه نور، آیه ۳۱٫
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۲۲٫
[۱۴] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱٫
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫
[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫
[۱۸] سوره مبارکه بلد، آیه ۱۰٫
[۱۹] سوره مبارکه شمس، آیه ۸٫
[۲۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۲۱] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ائمّه المؤمنین (علیه السلام).
[۲۲] بحارالأنوار، ج۵۵، ص۳۹٫
[۲۳] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫
[۲۴] سوره مبارکه انسان، آیه ۳۰٫
[۲۵] الهدایهْ الکبری:۳۵۹ ؛ دلائل الامامهْ: ص ۵۰۶؛ الغیبهْ طوسی: ص۲۴۷ ؛ تفسیر الصافی: ج۵، ص۲۰۶.
[۲۶] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب، ج ۲، ص ۳۱۴، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
[۲۷] کافی، ج۱، باب عرض الأعمال على النبی (ص) و الأئمه (ع) ص: ۲۱۹.
[۲۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫
[۲۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۷٫
[۳۰] امالی، شیخ صدوق، ص ۴۰۰؛ امالی، شیخ طوسی، ص ۴۴۰؛ مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار،طبرسى، على بن حسن، ص ۸۸؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶۸ص ۳۱۰.
[۳۱] صحیح مسلم، مسلم نیشابوری ، ج ۸ ، ص ۷۲ ؛ سنن أبی داود، ابو داود، ج ۱ ، ص ۳۳۹؛ المستدرک علی الصحیحین ، حاکم نیشابوری ، ج ۱ ، ص ۵۱۱ ؛ مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج ۵ ص ۳۲۰ ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷ ص ۴۴٫
[۳۲] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۴٫
[۳۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
[۳۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۲٫
[۳۵] سوره مبارکه حشر، آیه ۷٫
[۳۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫
[۳۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۰٫
پاسخ دهید