«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

همه‌ی افعال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نطق ایشان است

بخش اول سوره‌ی مبارکه‌ی نجم در تبیین محتوای نبوّت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است و اشاره‌ای هم به معراج نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و شهود آن مرتبه‌ای حضرت از حقّ متعال است. در ابتدا خداوند متعال به «نجم» در حال اُفول قسم یاد کردند. حال منظور می‌تواند هرچیزی باشد؛ قیامت باشد، یا صبح باشد،  یا قرآن باشد، یا نبوّت باشد؛ در هر صورت این قسم، قسمِ الهی است و خداوند متعال قسم یاد کردند. متعلق قسم این است که نطق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرض «هوی» نیست؛ در رتبه‌ای است که «هوی» به آن‌جا دسترسی ندارد. خداوند متعال در مورد حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) تعبیر گویایی دارد که می‌فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ[۲]»؛ مقام، جایگاه، رتبه و منزلت حضرت یوسف (علیه السلام) به گونه‌ای است که سوء و فحشاء نمی‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.

میان ماه من تا ماه گردون     *****     تفاوت از زمین تا آسمان است

وجود حضرت ختمی کمرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا هستند و حضرت یوسف (علیه السلام) کجا هستند!

در مورد حضرت داود پیامبر (علیه السلام) بازهم خداوند این تعبیر را دارند که می‌فرماید: «إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى[۳]»؛ کسی که خلیفه شد و خداوند برای او مقام خلافت را جعل کرد، او با هوی سازگاری ندارد؛ «وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى». خداوند متعال تکویناً جوری قرار داده است که این‌ها عاری از انگیزه‌ی غیر الهی هستند. هم نیت‌شان، هم عمل‌شان، هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی که دارند این‌گونه است و بدی نمی‌تواند به حریمِ این‌ها نزدیک شود. در این‌جا هم خداوندِ… می‌فرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی[۴]». این نطق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محتمل است که نطق مطلق باشد. نطق اظهار ما فی الضمیر است و هرچیزی نطق خاصّ خودش را دارد. «اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ[۵]». لذا فعلِ انسان نوعی حرفِ انسان است. کمااینکه در مورد خودِ حضرت حقّ فرمودند: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۶]». قول حضرت حق در آن‌جا ایجاد صوت نیست؛ بلکه همین فعل است و فعل، قولِ ایشان است و خداوند عزیز همه‌ی مخلوقاتش را کلمات خودش معرفی کرده است. کتاب الله است، نطق خداوند است، مجموعه‌ی کائنات بیان الله است. در مورد رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم احتمالاتی که در «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی» وجود دارد، سه احتمال است که نقل شده است، ولی وجود احتمال دیگر هم منتفی نیست که بگوییم این نطق، یعنی هر آن چیزی که از ویامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر می‌شود و افعال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، اقوال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تقریر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همگی نطق او هستند؛ بیان کتاب سرّ ایشان است؛ قلب مبارک ایشان لوحِ محفوظ است و آن‌چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می‌دهند و یا به زبان مصطلح می‌آوردند، همگی ظهور لوحِ محفوظ هستند و تجلّی ملکوت و تجلّی لاهوت است. «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۷]» و تأیید این نکته این است که می‌فرماید: «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ[۸]» انبیاء (علیهم السلام) آن چیزی که بر‌ آن‌ها وحی شده است، این‌گونه نیست که خداوند متعال بر قلبِ آن‌ها وحی می‌کند و آن‌ها «ما یوحی الیهم» را به زبان می‌آورند؛ بلکه این‌گونه نیست و «فعل خیرات» وحی الهی است. آن چیزی که در مورد «نحل» هم خداوند متعال فرموده است: «وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا[۹]» آن فعلی که ما انجام می‌دهیم، وحی الهی است. و در مورد حضرات انبیاء (علیهم السلام) هم این تصریح شده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم که چکیده‌ی همه‌ی پیامبران است، این نطق ایشان شامل همه‌ی آن چیزی است که از وجود حضرت در این عالم تجلّی می‌کند و عالم را روشن می‌کند. قیام ایشان، قعود ایشان، خوراک ایشان و سکوت ایشان همگی نطق هستند و همه‌ی این‌ها دارای پیام است. همگی درس و علم و تعلیم هستند.

اولین معلم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند متعال است

«إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى[۱۰]» برخی از مفسرین مصادق «شَدِیدُ الْقُوَى» را جناب جبرئیل گفته‌اند. لکن «شَدِیدُ الْقُوَى» نشان می‌دهد که این مصدرِ تولید نیروست و یک جهت هم ندارد. شدید القوّه نیست بلکه «شَدِیدُ الْقُوَى» است. خداوند متعال در آیات متعددی خودش را معلّم مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کرده است و از ابتدای طفولیت «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى[۱۱]» مستقیماً در پناه خودش قرار داده است و قلب و ذهن و جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فوق تعلیمات پدر و مادر و معلم و استاد قرار داد.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت     *****     به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد[۱۲]

این وجود نازنین «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ[۱۳]» هستند. آن انسانی که خداوند متعال به او قرآن تعلیم کرد، آن شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ[۱۴]» معلم خداوند است، کتاب قرآن است و اولین شاگرد او هم وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) است که ایشان عینیّت قرآن ناطق هستند. لذا فرمود: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین[۱۵]»؛ او همه‌ی انبیاء را بدرقه کرده است و همه‌ی انبیاء را در نبوّت‌شان تثبیت کرده است و خودش مُهر پایانی است. آن کسی که اول است، همان هم آخر است؛ آن کسی که مبدأ است، همان هم معاد است. از این رو معلم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی است که «شَدِیدُ الْقُوَى» می‌باشد. این «شَدِیدُ الْقُوَى» مانند عبارت «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ[۱۶]» است. هر سلطانی، هر حاکمی یک محلی دارد که محلّ تمرکز قدرت اوست. تخت سلطنت و تخت فرمان در یک‌جا هست و فرمان‌های او از آن‌جا صادر می‌شود و به اقصی نقاط کشور منتقل می‌شود و نافذ است. اما خداوند متعال این‌گونه نیست و هرجایی که بروید، پایتخت اوست؛ «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ». این‌جور نیست که قدرت حضرت حقّ در یک نقطه‌ای بیشتر از نقطه‌ی دیگر باشد. بلکه قدرت لایتناهی است و این کرسی قدرت همه‌ی عوالم را پوشش می‌دهد و همه جا مرکز صدور فرمان خداوند است و فرمان او از قدرت لایتناهی برخوردار است. ملائکه مظهر همه‌ی اسماء نیستند؛ بلکه قدرت‌شان و مأموریت‌شان مرزبندی شده است. جناب میکاییل مأمور ارزاق و جناب اسرافیل مأمور حیات هستند و احیاء برای ایشان است؛ جناب عزرائیل مأمور اماته و وصال است. «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۱۷]»؛ هرکدام از ملائکه رتبه و درجه‌ای دارند و این «شَدِیدُ الْقُوَى» این‌گونه نیستُ بلکه «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» است. لذا ضمیر «عَلَّمَهُ» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. فاعل «عَلَّمَهُ»، شَدِیدُ الْقُوَى است و منظور خود حق تعالی می‌باشد؛ «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى».

تدبیر الهی پس از تعلیم نبی مکرّم اسلام

«ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى[۱۸]» حال این «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»، مفعول این «ذُو مِرَّهٍ» است و مبتدا محذوف است و این خبر مبتدای محذوف است. «هو ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى» این معلم حقّ صاحب قدرت است یا صاحب عقل است و یا صاحب مرور است «فَاسْتَوَى» و با این ویژگی‌ها مستقر است. و یا این‌گونه نیست و پروردگار متعال خودش را «ذُو مِرَّهٍ» معرفی می‌کند؛ «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۹]». بعد از تعلیم، «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[۲۰]» این یک مرتبه‌ای از تدبیر الهی و تجلیّات حق تعالی است. وقتی پیامبرش را تربیت کرد و ایشان را مظهر اسماء و صفات خودش ساخت، دیگر «فَاسْتَوَى» مُلک و سلطنت او و ربوبیت او استقرار پیدا کرد و این ربوبیت و تدبیر صاحب مِرَّه است. هم ساکن نیست؛ بلکه به مضمون آیه‌ی کریمه‌ی «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۲۱]» این تدبیر الهی «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ[۲۲]» جریان دارد و همیشه وجود دارد؛ «ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى».

ظرفیت وجودی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

«وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى[۲۳]»؛ افق اعلی هم مراتب وجودی است. تعبیر «اعلی» افعل تفضیل است. یعنی جایی است که دیگر از آن بالاتر وجود ندارد. این اسم شریف حضرت محیط است و وجود نازنین نبی مکرّم اسلام در معراح به افق اعلی نائل شدند و احاطه‌ی به همه‌ی عوالم برایشان پیش آمد. «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَی[۲۴]»؛ نبی مکرّم اسلام در افق اعلی حضور پیدا کردند و این افق اعلی «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» است. در قرآن توضیحی از «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» وجود ندارد ولکن در روایات توصیفی از «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» وجود دارد. آن چیزی که از این آیه‌ی کریمه استفاده می‌شود، «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» بالاتر از «جَنَّهُ الْمَأْوَی» است. یک رتبه‌ای است که «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَی» است. آن احاطه بر «جَنَّهُ الْمَأْوَی» دارد. پس جایگاه و رتبه‌ی او بالاتر از «جَنَّهُ الْمَأْوَی» است. «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى»؛ نشان می‌دهد که خداوند علیِّ اعلی به وجود نازنین نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ظرفیت شهود باطنی نسبت به عوالم ربوبی را عنایت کرده‌اند آن در این عوالم ممکن نیست. این عوالم جای تجلّی مطلق خداوند نیست ولی اگر از این عوالم بالاتر برود، جلوه‌ی کاملِ خداوند را دریافت می‌کند و برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌جور شهودی پیش آمده است. آن‌چه که در قیامت برای صالحین پیش می‌آید، «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ[۲۵]». آن چیزی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در عوالم بعد از خداوند متعال درخواست کردند «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ[۲۶]» و حضرت حقّ وعده دادند: «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ[۲۷]»؛دنیا ظرفیت آن را برای هرکسی ندارد. لذا در آخرت چشم سِرّ با رفع حُجُبی که همه در این عالم گرفتارش هستند، در آن‌جا هرکسی خداوند را نبیند، کور محشور شده است. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى[۲۸]»؛ اگر فرض دارد بنده‌ی خدا می‌تواند چشم خدابین داشته باشد و دیدن خداوند هم بر حسبِ ظرفیت‌ها است. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۲۹]» تا زمانی که چشم سَرش بسته نشده بود و گرفتار صعقه نشده بود، نمی‌توانست آن جلوه‌ی در آن حدّ را بیابد ولی پروردگار متعال برای تکامل حضرت موسی (علیه السلام) او را گرفتار صعقه کرد تا جلوه‌‌ی الهی را ببیند و حقیقت تورات را تلقّی کند. اما وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) «رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى» نشان می‌دهد که متعددی داشته است که این «نَزْلَهً أُخْرَى» است، بر آن منزل وفود پیدا کرده است و نزیلِ حضرت حقّ شده است و عوالمی را برای چندمین بار شهود کرده است و برحسب روایات این همان سفرِ معراجی نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و برخی از مفسرین با اتکاءِ به آیه‌ی کریمه‌ی «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ[۳۰]» از اینکه بگویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند را دیده‌اند و رویت کرده است، استیحاء دارند؛ در حالی که منظور از «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ» چشم سَر و چشم حسّی است که نمی‌تواند خداوند را ببیند؛ اما چشمِ سِرّ این‌گونه نیست. از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال می‌کنند: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ[۳۱]»؛ حدیث مشهور از … یمانی است وجود مبارک حضرت امیر (علیه السلام) پاسخ می‌دهند: «لم اعبد ربا لم اره»؛ و در عبارت دیگری فرمودند: «مَا رَأیْتُ شَیْئًا إلاَّ وَ رَأیْتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ[۳۲]». و در مناجات‌ها و ادعیه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مسئله‌ی لقاء الله و شهود جمال و جلال الهی بسیار فراوان مطرح شده است و به همین جهت بعضی از بزرگان مانند مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی کتاب «لقاءالله» نوشته‌اند. از آیات و روایات و ادعیه اثبات کرده‌اند که این حقّ بشر است و این ظرفیّت برای انسان کامل و شاگردان آن بزرگوار در حدّ خودشان است که خداوند را ملاقات کنند و خداوند را ببینند؛ خداوند به آن‌ها نگاه کند و آن‌ها هم به خداوند نظر کنند و کلیمِ خداوند باشند. حضرت حقّ با آن‌ها حرف بزند و آن‌ها هم با خدای خودشان تکلّم کنند. هم مسئله‌ی بصر و هم مسئله‌ی سمع و هم مسئله‌ی شمّ، همه‌‌ی این‌ها با تجرید از عوارض حسّی برای انسان کامل و عبد محضِ پروردگار متعال میسور است و آن‌جا چشم و گوش و شامّه حقیقتِ روحِ انسان است. چون یک چیز است، نیاز به ابزار مختلف هم ندارد. مانند میوه‌های بهشتی که هر میوه‌ای جامعِ همه‌ی میوه‌ها می‌باشد. همه چیز در یک جمع است. وقتی روح به مقام جمع الجمعی می‌رسد، در آن‌جا مسئله‌ی شمّ و ذوق و سمع و بصر در یک‌جا متمرکز است. کسی که خداوند را می‌بیند، کلیم خداوند هم هست و عِطر خاصّی که لازمه‌ی آن عوالم بالاست، در وجود او انعکاس دارد و این مسائل جزءِ لطایف ادعیه و روایات و آیات قرآن کریم است که خواص با سیرِ باطنی خودشان یافته‌اند، خداوند را دیده‌اند. نقل است که از علامه طباطبائی پرسیدند: شما شهود کردید؟ ایشان پاسخ دادند: آری. انسان می‌تواند با اطاعت از رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) … «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۳۳]» بالاتر از دیدن جمال او این است که او چشم و گوش و دست خداوند می‌‌شود و برعکس این نیز وجود دارد؛ در قربِ نوافل خداوند اعلان می‌فرماید که: «کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ …[۳۴]» و الی آخر و در قربِ فرائض بنده جلوه‌ی خداوند می‌شود و این رابطه دوطرفه است. به … نبی مکرّم اسلام با آیه‌ی «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ» منافاتی ندارد. خداوند «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۳۵]» هستند؛ لذا با حسّ قابل درک نیست ولی کسانی که از عالم کثرت نجات پیدا کنند و وحدتِ حقّه را درک کنند، این‌ها شهود الهی دارند، هم ناظر و هم منظور هستند، هم شاهد و هم مشهود هستند. خداوند با این‌ها مناجات می‌کند؛ «نَاجَاهُمْ فِی قُلُوبِهِم[۳۶]»؛ خداوند با این‌ها نجوا و خلوت دارد و قلب این‌ها حرمِ حضرت حقّ است و سراسر وجودشان تجلّی حق تعالی است؛ «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى».

امیدواریم پروردگار عزیز و عظیم الشأن ما را هم از شرِّ نفس‌مان و از حجاب‌های این عالم و از تعلّقات و از تاریکی بیت مظلم طبیعت‌مان نجات بدهد و تحت ولایت او «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۳۷]» باشیم و اگر خداوند بخواهد خودش همه کاره است که غیر خودش را از ما بگیرد. ما هستیم و خداوند…

یکی بود، یکی نبود     *****     غیر از خدا هیچ کس نبود

و الان کماکان انسان امروز هم ماسوی الله را باطل و سراب ببیند، هرجا را نگاه کند به جز خداوند را نمی‌بیند. همه جا خدانماست، آیه است، مرآت است و مرآت خودش موضوعیت ندارد و شأن آن این است که خداوند را نشان می‌دهد.

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت     *****     نشان روی زیبای ته وینم[۳۸]

و جلوه‌های خداوند هم «وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى[۳۹]» هستند ولی جلوه هستند، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۴۰]» که فرمودند: «نَحْنُ وَجْهُ اَللَّهِ[۴۱]» که منظور امام زمان (ارواحنا فداه) هستند. اگر کسی به مرحله‌ی تجرّد برسد، هر جا می‌رود، امام زمان (ارواحنا فداه را می‌بیند و حقیقت حضرت را که همان جمال حقّ و وجه الله است را می‌یابد و وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) همگی محیط به احاطه‌ی حقّ (سبحانه و تعالی) هستند. اگر ما حصارها را بشکنیم و دیوارها را برداریم، هرکجا باشیم با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی (علیهم السلام) همراه هستیم؛ «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۴۲]».

سپس می‌فرماید: «لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی[۴۳]» که ان‌شاءالله در فرصت دیگر بررسی خواهیم کرد.

نثار روحِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) و نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

[۳] سوره مبارکه ص، آیه ۲۶٫

[۴] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫

[۵] سوره مبارکه فصلت، آیه ۲۱٫

[۶] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۷] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫

[۹] سوره مباکه نحل، آیه ۶۸٫

[۱۰] [۱۰] سوره مبارکه نجم، آیات ۴ و ۵٫

[۱۱] سوره مبارکه ضحی، آیه ۶٫

[۱۲] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷.

[۱۳] سوره مباکه نساء، آیه ۱۱۳٫

[۱۴] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ و ۲٫

[۱۵] مفاتیح الغیب، فخر رازى، ج ۶، صفحه ۵۲۵٫

[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۵٫

[۱۷] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴٫

[۱۸] سوره مبارکه نجم، آیه ۶٫

[۱۹] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫

[۲۰] سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۹٫

[۲۱] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

[۲۲] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۲۹٫

[۲۳] سوره مبارکه نجم، آیه ۷٫

[۲۴] سوره مبارکه نجم، آیات ۱۳ الی ۱۵٫

[۲۵] سوره مبارکه قیامه، آیات ۲۲ و ۲۳٫

[۲۶] سوره شعراء، آیه ۸۳٫

[۲۷] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۲٫

[۲۸] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۴٫

[۲۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۳۰] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۰۳٫

[۳۱]  اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۵؛ توحید صدوق، ص ۱۰۹؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۸۰٫

صحیح روایت: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حِینَ عَبَدْتَهُ قَالَ فَقَالَ وَیْلَکَ مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لاَ تُدْرِکُهُ اَلْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَهِ اَلْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِیمَانِ».

[۳۲] «این حدیث را به این عبارت مرحوم صدرالمتألّهین در أسفار أربعه، طبع سنگی، ج ۱، ص ۲۶ و از طبع حروفی، ج ۱، ص ۱۱۷ ذکر نموده است؛ و نیز مرحوم سبزواری در حاشیه خود بر شرح منظومه خود در ص ۶۶ از طبع ناصری راجع به کیفیّت تقوّم معلول به علّت ذکر کرده است. مرحوم صدرالمتألّهین پس از بیان روایت مرفوعاً از أمیرالمؤمنین علیه ‏السّلام بدین عبارت، گفته است: و روی: معهُ و فیه یعنی:« ما رأیت شیئاً إلّا و رأیت الله معه و فیه». و مرحوم عالم ربانی حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی- رضوان الله علیه- در أسرار الصلاه، ص ۶۵ گوید: قوله علیه السّلام: (یعنی أمیرالمؤمنین علیه السّلام) «ما نظرتُ إلی شی‏ء إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه». و در رساله لقاء الله خطّی، ص ۷ گوید: امام صادق علیه‏السّلام می‏فرماید: «ما رأیتُ إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه».

[۳۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱٫

[۳۴]   الکافی، جلد۲، صفحه۳۵۲.

روایت کامل: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَهِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ اَلْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ اَلْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ».

[۳۵] سوره مبارکه اخلاص، آیات ۳ و ۴٫

[۳۶] نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲٫

صحیح عبارت: «نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ».

[۳۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

[۳۸] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۱۶۲.

[۳۹] سوره مبارکه روم، آیه ۲۷٫

[۴۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵٫

[۴۱] بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، جلد۱، صفحه۶۶.

[۴۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫

[۴۳] سوره مبارکه نجم، آیه ۱۸٫