حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
احاطهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تمام عوالم وجود
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى[۲]»؛ در اینکه خداوند منّان رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خودش من البدو الی الختم متولّی همهی امورش کرده بود و دورانِ شیرخوارگی ایشان هم قرینِ اعظم ملائکه خداوند بوده است و قدم به قدم خادمِ عرشی داشتند و سیر ایشان، سیر تنظیم شدهای از جانب بالا بوده است و رؤیاها و صداهایی که قبل از نزول جبرئیل میشنیدند، حکایت از اتصال ایشان به عالَم بالا بوده است و بعد از نزول وحی الهی، فصل جدیدی از زندگی یل النّاسی نبی مکرّم اسلام آغاز شده است و آیات قرآن، نجومی بر حسب حکمت الهی بر قلبِ نازنین حضرتشان نازل شده است و بر حسبِ رفعِ نیازها، این آیات با شأن نزولها قاعدهی زندگی بشر قرار گرفته است. اینها نشان میدهد که علم و کار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با علوّ دیگران متفاوت است. مبدأ علوم بشر ابتدائاً حسّ است؛ بعد در ذهن و قوّهی خیال و قوّهی وهم، دستکاری و تنظیم میشود و صورت ذهنی پیدا میکند و حضور صورتی در روحِ انسان به صورت علم معرفی میشود و این علوم عموماً وجود نیست؛ البته وجود هست اما وجودِ ذهنی است؛ عینِ خارج نیست و اجتهادِ مجتهدین هم قابل اشتباه است و حکمای الهی علیرغم اینکه مقدّمات قضایا روشن بوده است، مع ذلک استنتاجات منطقی آنها هم مقبول همه نیست و حکما و فلاسفه یکدیگر را ردّ میکنند، جرح و تعدیل میکنند، تکمیل میکنند. ولی علوّ انبیاء (علیهم السلام) و خصوصاً خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) اولاً اشراقِ خداوند در وجودِ پیامبرش و نزول مَلَک بر قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و انعکاس خودِ واقعه میباشد؛ نه اینکه استنباطِ شخص و استنتاج و اجتهاد است، مطلقا اینطور نیست؛ مَلَک آیینهای از جانب خداوند است که بر قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لوحِ محفوظ و آن خزائنی که این عالَم رویهی آن حقایقِ سِرّی و باطنی است؛ «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ[۳]» میتوان گفت که خودِ جبرئیل آیینهی حقایق باطنی و مراتبِ همهی عوالم وجود بر قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به علاوه علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از آن که از طریقِ پیک وحی معلومی را دریافت کند، مانند دریاست که این ابر از خودِ دریا نشأت گرفته است و به خودِ دریا میبارد و جبرئیل خودش تعلیم یافتهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و وجودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، وجودِ منبسطی است که همهی ملائکه در آن جای میگیرند و به همهی ملائکه محیط است که یکی از دلایل آن، آیات سورهی قدر میباشد که میفرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ[۴]» و چون اوّلُ ما خَلَق است و همان کسی که اول هست، آخر هم همان هست، «بِکُم فَتَحَ اللّه وَ بِکُم یَختِم[۵]» و این همان امری است که میفرماید: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۶]»؛ بنابراین وجود نازنین حبیبِ خدا احاطهی عینی و حضوری و وجودی به همهی عوالم و بواطن و ظواهر دارند و مظهریّت تام برای این اسماء حسنای الهی «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ[۷]» هستند. هیچ زمانی انعکاس صورت مجرد نزد مجرد که علم ما اینگونه است، علم او، علم مفهمومی و علم ماهُوی نیست؛ بلکه علم احاطی است، علم شهودی است، علم حضوری است و با داشتن آن مرتبهی قُرب به ذاتِ ذوالجلال، «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» امری روشن و بدیهی خواهد بود و کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از این زوایه نگاه کنند، هیچگاه زمینهی این شبهات برایش پیش نمیآید و کسی که معرفتی با مبانی مستحکم نسبت به وجود مبارک ایشان پیدا کند، برایش «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» خیلی روشن است و این وحی هم که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشود، نشئات وجودی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرحلهی فعلِ پروردگار متعال اینها را تلقّی میکنند و این عینِ واقعه است و قابل اشتباه نیست. در قلمِ صُنع، خطا راه ندارد و این جا صُنعِ پروردگار و ایجاد حق تعالی است؛ «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى». «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»؛ تمام اقوال و افعال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی است که میتوان این را از آیات قرآن نیز استفاده کرد که میفرماید: «وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ[۸]» تنها قول ایشان وحی الهی نیست، بلکه فعل پیامبر عینیت وحی حق تعالی را دارد.
توصیف مُعَلِّم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به «شَدِیدُ الْقُوَى»
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»؛ فاعل «عَلَّمَهُ» چه کسی است؟ ضمیر «عَلَّمَهُ» به چه کسی برمیگردد؟ مشهور این است که «عَلَّمَهُ» فاعل «شَدِیدُ الْقُوَى» است و این «عَلَّمَهُ» که ضمیر مفعول است، یا وحی با طور مطلق است و یا وحی بِأیّ وجهٍ یُراد است. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» که جریان معراج بوده است و یا قرآن بوده است و یا کلّ افعالِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، سه نظریهای که مطرح شده است. «عَلَّمَهُ» آن شدید القوی این وحی به معنای قرآن را یا وحی به معنای بازگو کردن وقایع معراج را یه کلّ اقوال و افعال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیکته شدهی «شَدِیدُ الْقُوَى» است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعَلَّم است و در تمام شئون تحتِ تعلیم مُعَلِّم است و آن مُعَلِّم «شَدِیدُ الْقُوَى» میباشد؛ «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى». احتمال هم وجود دارد که «عَلَّمَهُ» یعنی قرآن را تعلیم کرده است؛ «شَدِیدُ الْقُوَى» مُعَلِّم قرآن است. مشابه آیات شریفهی «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ[۹]» در اینجا هم هرکسی «شَدِیدُ الْقُوَى» است، مُعَلِّم آن وحی و آن قرآن «شَدِیدُ الْقُوَى» است. مشهور میگویند منظور از «شَدِیدُ الْقُوَى» جناب جبرئیل امین و پیک وحی است که برای «شَدِیدُ الْقُوَى» بودنش هم مصادیقی نقل کردهاند که دلالت بر شدّت قوّت جبرئیل دارد. در جریان اصحاب لوط، آن شهر را روی پَرَش آنچنان زیر و رو کرد و میگویند در لمحهای آن را بالا برد و از آنجا وارو پایین انداخت. خیلی قدرت است که چنین قدرتنمایی را در آن جریان انجام دادند و در تعذیب اقوام دیگر هم جبرئیل امین از این قدرتنماییها و مظهریّت خشم برای خداوند را بروز داده است. بنابراین این مظهر قوّت پروردگار متعال است و چون «شَدِیدُ الْقُوَى» مُعَلِّم قرآن است یا مُعَلِّم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، لذا برنامهها و دستوراتی که از جانب حق تعالی میآورد، همگی مستحکم هستند. این «شَدِیدُ الْقُوَى» گفتن با عنایت است که این دین، دینِ قویم است و این دستورات، دستورات محکمی است و قابل تبدیل نیست؛ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۱۰]» این هم قابل تبدیل نیست. اینها جزءِ سنّتها و قواعدِ الهی است و غیر قابل تغییر است؛ چون استحکام آن، استحکام در تراز «شَدِیدُ الْقُوَى» است؛ «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى».
سه معنای مختلف عبارت «ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى»
«ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى»؛ علاوه بر اینکه آن مُعَلِّم را به «شَدِیدُ الْقُوَى» توصیف کرده است، تأکید میکند؛ «ذُو مِرَّهٍ»، این «ذُو مِرَّه» است. سه معنی برای «مِرَّه» گفتهاند؛ یکی از معانی این است که مستحکم است. گفتهاند وقتی این طناب، نخهای رشته شده است، خیلی استحکامی ندارد ولی وقتی به صورت بافته میشود و به صورت طناب درمیآید، هرچه محتوای درون آن بیشتر باشد، قدرتِ مقاومت آن بیشتر است و آن را «مِرَّه» میگویند. «مِرَّه» یعنی شدید، محکم، غیر قابل پاره شدن. معنای دیگر آن این است که میگویند «مِرَّه» از همان «مرور» است؛ اگر منظور جبرئیل باشد، جبرئیل یک مرتبه خودش را نشان نداده است؛ بلکه مکرر به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى»؛ یعنی در مرور آن هم، مروری بود که اعتدال یا استقامتِ خودش را عَلی ما هُوَ عَلَیه به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد. نقل کردهاند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مرتبه جبرئیل را به صورت واقعی خودش و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جبرئیل را به صورت واقعیت فراگیرش شهود کردهاند. و معنای سوم آن هم این است که از نظر عقلی و خِرَد کامل است. «ذُو مِرَّهٍ» حصافتِ عقل است که به معنای پُر بودن است. خلأ و چیزی به جای عقل آن را پُر کرده باشد و یا کم داشته باشد، نیست. سه جور معنا گفته شده است که در اینجا قابل تطبیق هم هست.
معلِّم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند متعال است
«ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى»؛ بر حسب احتمالی که میدهند، بازهم خداوند متعال خواسته است که عظمت پیامبرش را با وجود اینکه جبرئیل متعلّق به اُفُقِ اعلی است و متعلّق به فرش و عالَم مُلک نیست، با وجود اینکه مرتبهی جناب جبرئیل برای اُفُقهای بالاست، از نظر مرتبهی وجودی از ملأ اعلی و از عوالم بالاست، مع ذلک نزول پیدا کرده است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را با آن مرتبهی اعلا و اُفُقِ اعلا بودنش یافته و دیده است. یک احتمال دیگر هم طبق نقلهایی که هم در المیزان و هم در بعضی تفاسیر وجود دارد، قول مشهور این است لکن اگر کلاً بگوییم که این ضمائر، هم فاعلِ «عَلَّمَهُ» خداوند است، «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» پروردگار متعال در سورهی مبارکهی ذاریات در مورد رزق میفرمایند: «ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ[۱۱]» خداوند متعال رزّاق است و دارای قوّت متین است و خداوند خودش را به این عنوان در قرآن کریم معرفی کرده است و «شَدِیدُ الْقُوَى» خودِ خداوند است و معلِّم هم خودِ خداوند است؛ چه ضمیر قرآن باشد معلِّم «شَدِیدُ الْقُوَى» است، یعنی ذاتِ ربوبی است و چه ضمیر «عَلَّمَهُ» مفعول نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، بازهم معلِّم ذاتِ ربوبی است که «شَدِیدُ الْقُوَى» است و آیات بعدی هم که میفرماید: «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى[۱۲]» بیشتر تأکید میکند و نظم واحدی را پیش میآورد که از ابتدا «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى» که این «اسْتَوَى» همان «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَی[۱۳]» است، استیلا و احاطه است، «فَاسْتَوَى». «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» این در یک نظم واحدی ارتباط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان کسی که استضائه میکند، به عنوان کسی که ارتزاق میشود، به عنوان کسی که علم دریافت میکند، ارتباط این عبد با آن ربّ است و به نظر میرسد که این با همهی مبانی سازگارتر است. هم از نظر وجودی اگر بگوییم جبرئیل معلِّم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، باید توجیه کنیم که این معلِّم، معلِّم رتبهای است اما اگر گفتیم که معلِّم خودِ خداوند است، دیگر جی توجیهی برای این امور باقی نمیماند. «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» قابل توجیه نیست که بگوییم در آنجا هم جبرئیل بوده است، زیرا دقیقا مسانخ با قبل آن قرار میگیرد. بنابراین این با مبانی عقلی که اوّلُ ما خَلَق واسطهی فیضِ مطلق است، نمیشود معلولِ خودش، علّتِ خودش باشد؛ او علمش را از اصلش گرفته است؛ حال نمیتوانیم او را به عنوان معلِّم بگوییم. لذا مقداری برای کسی که با این مبانی اُنش دارد، مقداری سنگین است و اما اگر آن ضمیر خداوند باشد و همهی این افاضات حق باشد، این مشکل نیز به وجود نمیآید.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ حضرت استاد به کلام دوستان:
در این حاشیهی شما اجمالاً میشود دقتّی کرد؛ صحبت ما درباره این مطلب نبود که اگر مأموریت حضرت جبرئیل رساندن مطلبی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، دون شأن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، یا اینکه امرِ محالی است؛ کسی مدّعی این نیست بلکه ما معتقد هستیم که جبرئیل واسطهی وحی بوده است و پیامهای الهی را بر حسبِ حکمتی که خداوند دارد و حضرتعالی هم اشاره کردید، به نبی مکرّم اسلام میرساندند؛ منتها دربارهی ظهور آیات را صحبت میکنیم. ظهور آیات با آن مبانی که وجود دارد، انسان خیلی متوجّه ظهور نمیشود؛ یعنی اگر این احتمال مفسرین وجود نداشت، کسی در آنجا به جبرئیل پی نمیبرد. از ظهور کلمات این مضمون استفاده نمیشود. نکتهی دیگر هم درباب صوت این است که هیچگاه درخت را به عنوان معلِّم به کار نمیبرند؛ ولو واسطه است. شعری در آن مثنوی است که میگوید:
موسی نیست که دعوی اناالحق شنود ***** ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست[۱۴]
خلاصه این یک چیز دیگر است و هیچ کسی هم این بلندگو را معلِّم نمیداند. درست است که کارِ بلندگو پخش کردن است، اما نمیگویند که بلندگو میآموزد. «عَلَّمَهُ» چیزی جز آن واسطه بودن است؛ معلِّم است و معلِّم واسطه نیست. ولی صرف نظر از این نکته که ما هم درباره احتمالات صحبت میکنیم و انصافاً نکاتی که حضرتعالی بیان میکنید را استفاده میکنیم، ولی این نکتهی شما بسیار نکتهی جالب و بدیعی بود که در تعلیم «ذی قُوَّهٍ»؛ در اهداف خلقت وجود دارد که میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا[۱۵]» همهی عوالم مقدمهی این هستند که شما عالِم شوید. همهی عوالم و همه چیز در کنار هم قرار گرفتهاند برای اینکه شما عالِم شوید. علم به چه چیزی مد نظر است؟ در ابتدا قدرت را مطرح میکند؛ «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۱۶]» و سپس میفرماید: «وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۱۷]» انسان که میخواهد از این سیر بالا برود، علم مقدمهی قدرت است ولی در مقام سیر نزولی، قدرت مقدمهی علم است. در اینجا هم مسئلهی علمی که به نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) القا شده است، علم حصولی نیست زیرا علمِ ذهنی قدرت نمیآورد، بلکه وجود است که قدرت میآورد. تصرّف برای ذهن و لفظ نیست و برای وجود است و وجودِ قوّی است که میتواند طرف مقابل را تحتِ تأثیر خودش قرار بدهد و چیزهای غیر قابل فهم را برای او نرم کند و یا دلش را بالا ببرد. انصافاً نکتهی بسیار زیبایی بود و استفاده کردیم.
اثباتِ شیء نفی ما أدا نکرد؛ عرض کردیم که انکارِ آن مسأله نیست. یعنی با فرضِ محیط بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جبرئیل، اشکالی هم ندارد که جبرئیل واسطهی وحی باشد و مأموریتهای جدید را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) القا کند. ولی در این آیات جبرئیل نیست و هدف ما این است که این موضوع را بیان کنیم.
برای شفای بیماران مورد نظر محبّت بفرمایید یک صلوات و یک حمد شفاء قرائت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ[۱۸]»
دعا
اللهم! اشف کلّ مریض.
اللهم! اشف مرض المنظور.
اللهم! عجّل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه.
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۱ الی ۷٫
[۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫
[۴] سوره مبارکه قدر، آیه ۴٫
[۵] زیارت شریف جامعهی کبیره.
[۶] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫
[۷] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫
[۹] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ الی ۴٫
[۱۰] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫
[۱۱] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۸٫
[۱۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۱۰٫
[۱۳] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫
[۱۴] حکیم سبزواری، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۴۲.
[۱۵] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫
[۱۶] همان.
[۱۷] همان.
[۱۸] سوره مبارکه فاتحه، آیات ۱ الی ۷٫
پاسخ دهید