حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
قسم بزرگِ خداوند متعال
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى[۲]»؛ پروردگار عزیز در این آیات کریمه در مقامِ تنزیهِ پیامبرش از عوارضی است که مانع هدایت و موجب تردید بشر میشود. لذا خداوند با قسم شروع میفرمایند و به «نجم» که در جلسهی گذشته به اندازه فرصت درباره نجم گفتگو کردیم ولی نکتهای که در قاموس نسبت به «نجم» داشت، که در «نجم) مسئلهی طلوع اشراف شده است؛ لذا هم چیزی که به ذهن انسان میآید و عالِمی فکر و تحقیق میکند و یکمرتبه مطلب روشنی در ذهنشان میآید، این را «نَجَمَ» میگویند و یا بذری که پاشیده شده است، هنگامی که جوانه میزند، میگویند: «نَجَمَ». در «نجم» طلوع، ظهور و بروز، چیزی است که در همهی موارد آن قابل استیاد است و از این جهت هر طالعی از اجرامِ آسمانی و کیهانی «نجم» است؛ زیرا همگی طلوع و درخشش دارند و از جهت همگی «نجم» هستند و وقتی خداوند متعال به «نجم» قسم میخورند، قدر متیقّن آن به اجرامِ کیهانی قسم میخورد و با توسعهی فرهنگِ اصطلاحِ نجم، میتوان گفت که خداوند به هر چیزِ طالعی و هر چیزی که درخشش دارد و یک رتبهای از وجود پیدا کرده و میتواند خودش را نشان بدهد، بروز و ظهور و طلوعش مورد قسم است و خداوند به همهی موجوداتی که درخشان میشوند، قسم میخورد. ولی این بلاغت و لطافت قرآن کریم است که در عین قسم به طلوع، متذکّر میشود که اُفولی نیز دارد و برای ما شاگردی حضرت ابراهیم (علیه السلام) خلیلِ خدا باید تداعی بکند که «لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ[۳]» و خداوند متعال به هر طلوع کننده و کوکب و ستارهای قسم میخورد و ما به یک حالتی از او و مقطعی از درخشش او که در پایان درخشش آن است…
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود[۴]
و چون همهی طلوع کنندهها افول دارند و دارای هَوی و زَوال هستند، از این جهت آن چیزی که در وادی امر به نظر میرسد، این است که گویا پروردگار متعال ضمن اینکه به نجم قسم میخورد، «إِذَا هَوَى» ولی ما را به طلوع خورشید توجّه میدهد که با طلوع خورشید، همهی ستارگاه هَوی میشوند و هیچ کدام از اینها وجودی که خودش را نشان بدهد، درمیان زمینیان خبری از آنها نیست؛ «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى». یا اینطور نیست و هنگامی که قیامت طالع میشود، همهی آن ممکناتی که اثر وجودی داشتند، خودی داشتند، نمودی داشتند، تمام بتها و نمودها «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[۵]» خورشیدِ قهاریّت پروردگار عالم وقتی طلوع میکند، تمام ممکناتی که نمود و طلوعی داشتند، همگی هَوی میشود و خداوند متعال یا ما را به اینها توجّه میدهند و یا مطلقا اینگونه نیست و هم شامل طلوعِ خورشید است که همهی نجوم با طلوعِ خورشید ناپدید میشوند و با طلوعِ قهاریّت خداوند در روز قیامت هیچ موجودی خودی ندارد که نمودی داشته باشد و آن را هم شامل میشود و طلوع و غروبهای اجرام را نیز شامل میشود، رویش و ریزش گیاهان و امثالِ اینها هم که نجمی دارند، یا انسانهایی که نجمی دارند، اینها را نیز شامل میشود. خداوند یک قسم فراگیرِ بزرگی را مطرح نمودهاند و به ما عالَم امکان را معرفی میکند. ناپایداری ممکنات را یادآور میشود. ضمن اینکه عظمت هر موجودی به طلوع آن است، به نورافشانی و درخشش آن است. در این تلفیق «نجم» و «هوی» نکات زیادی وجود دارد که میتوان استخراج کرد و درسهای زیادی دارد که میتوان از آن استفاده کرد.
صراط مستقیم و مقصد اعلی
«مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» نشانهی عصمتِ مطلق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. کسانی که سقوط میکنند، نابود میشوند و به هلاکت میرسند، یا در راه نیستند و در بیراهه قرار گرفته و از خط خارج شدهاند و در تیه سرگرداناند و یا اینطور نیست راه وجود دارد اما نمیداند که باید به کجا برود. مقصد نامشخصی دارد و دلیل زندگی کردن را نمیداند. زندگی را معنی نمیکند و روز و شبش بیمعنی و بیمقصد است. اگر کسی هم راه در اختیار دارد و هم از مقصد آمده است تا دیگران را به مقصد برساند، هیچ نوع لغزش و خطایی برای او فرض ندارد. کسی که در صراط باشد، «إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ[۶]» چیزی است که خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ[۷]». هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر صراط مستقیم هستند و هم خدای پیامبر بر این صراط اشراف دارد و هدایت این راه بر عهدهی خودِ اوست. و هم از نظر مقصد، میفرماید: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا على لما خلقتک[۸]» خودِ نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جزءِ مقاصد عالَم آفرینش هستند. موجودات ممکن از هرجایی آمدهاند، تا همانجا صعود میکنند و هیچ کسی در سیرِ اسمائی اسم اعظم نیست؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «أَوَّلُ مَا خَلَقَ» هستند و همهی عالَم امکان از او صادر شده است و به او برمیگردد. بنابراین پیامبر ما در عالم امکان و در مقام فعلِ الهی هم مبدأ هدایت هستند و هم مسیر هستند و هم مقصد هستند و این دو جمله که میفرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» شاملِ همهی این عوالم میشود. در هیچ یک از عوالم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدونِ نور نیستند و نور الهی در وجودِ ایشان میتابد و همه جا روشنگر و راهنما و راهبر هستند. هم صراط مستقیم و هم مقصد اعلی هستند. تعبیر «صَاحِبُکُمْ» هم تعبیر عاطفی میباشد و هم به ما میگوید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جامعهای را که دعوت به خداوند میکردند، با آن جامعه مصاحبت داشتند و مبلّغ زمانی میتواند جامعه را در مسیر هدایت قرار بدهد که با اینها مصاحبت و آشنایی داشته باشد و رگِ آنها را به دست بیاورد و آسیبهای آنها را شناخته باشد. ایشان در بین خودِ آنها بودند و مصاحب آنها بودند و همهی وجود نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستی به بشریّت بود؛ هم مصاحب به معنای همراهی است و هم اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست بودند و به همه قصدِ خیر و دوستی داشتند؛ «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى».
صیانت از وحی و رساندن آن توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
در توضیح این آیهی «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» گویا آیهی بعدی این را تفسیر میکند؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى». چون ایشان هم خطِشان، خطِ خداوند است و هم مقصد خدانما و سیرِ توحیدی است، بنابراین در وجودِ ایشان چیزی به جز حق نیست و وقتی در وجود جز حق نباشد، نمود آن هم جز حق نخواهد بود؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى».
در عبارت «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» سه احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است که ناظر به همهی قرآن باشد؛ یعنی این وحی که من البدو الی الختم بر قلبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است، وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این قرآن را برای شما میگوید، از روی هَوی نمیگویند و وحی الهی است. همهی قرآن کریم نطق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفوه به آیات قرآنی و در القای آیات قرآنی هیچگاه در وجودشان هَوی نیست و آن چیزی را که تلقّی کردهاند، همان را نیز القا میکنند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در اخذ و تلقّی وحی و هم در صیانت و حفاظت وحی و هم در رساندن وحی گرفتارِ هَوی نیستند. لذا همانگونه که از خداوند گرفتهاند، به همان صورت حفظ میکنند و به همان صورت نیز تبلیغ مینمایند. خداوند متعال در آیات متعدد قرآن کریم این معنا را به سمعِ همهی امّت و بشریت رساندهاند که این کلام، کلامِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و کلامِ خداوند است. «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى[۹]» ما اقراء میکنیم و عدم نسیان آن را نیز خداوند متعال تضمین فرموده است؛ «فَلَا تَنْسَى». «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۱۰]»؛ وقتی آیات را بر قلب نازنین تو نازل میکنیم، نگران نباش. دستپاچگی نشان نده؛ «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» زیرا ما خودمان عهدهدار این کتاب شریف هستیم و هم حفاظت از آن به عهدهی ماست و هم قرآن و قرائتش به عهدهی ماست. بنابراین وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرائت میفرمایند که همان «نطق» ایشان است، خداوند متعال فرموده است که تو (پیامبر) بلندگوی ما هستی و قاری خودِ ما هستیم؛ «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ». ممکن است ناظر به حقیقت باشد که تمام حروف، کلمات، آیات و صُوَرِ قرآنِ شریف هم در مسئلهی تلقّی وحی از عصمت خاتمیه برخوردار است و هم در حفظ و عدم نسیانِ آن، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۱۱]» در تمام مراحل از آن حفاظت میکنیم از جمله حفاظت از آن چیزی که در مخزنِ جانِ تو القا میکنیم، در آنجا خودمان عهدهدار حفاظتش هستیم و در ذهنِ تو چیزی کم یا زیاد نمیشود و گرفتار غفلت یا نسیان نخواهی بود و ما خودمان حافظ هستیم. در مرحلهی قرآن هم «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[۱۲]» هر زمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرائت کردهاند، به تَبَعِ قرائت الهی قرائت فرمودهاند. بنابراین میفرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». البته اگر منظور این باشد، آن زمان آیهی مبارکهی سورهی شوری که میفرماید: «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا[۱۳]»؛ سه گونه نزول بوده است؛ گونهی اول این است که ذاتِ مقدّس ربوبی خودشان بر قلبّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشراق میکردند که نام این «وحی» است؛ گونهی دوم «مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» بوده است که مثلاً از درختی صدایی میشنیدند و یا از وراءِ حجاب خلقِ صدا میشد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیامبران (علیهم السلام) دریافت میکردند و گونهی سوم نزول ملائکه بوده است که میفرماید: «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا». در این صورت این در مقابل آنها نخواهد بود و «وحی» به معنی اعم کلمه همانگونه که در مورد مادر حضرت موسی (علیه السلام) میفرماید: «وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ[۱۴]» این وحی به معنای آن وحی که خداوند مستقیماً اینکار را انجام بدهند، نیست؛ ولی بُعدِ الهی دارد و همهاش از آن ناحیه است؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». این نطق وحیانی و نطق قرآنی، خداوند متعال اطمینان میدهد هرچیزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگویند وحی الهی است که ایشان رساندهاند و حرف خودشان نیست.
احتمال دوم این است که به قرینهی نقلِ معراج، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از معراج حکایاتی دارد که در تفاسیر و در احادیث آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهشت را دیدهاند، جهنّم را دیدهاند، در آسمان چهارم حضرت عزرائیل میآید و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سراغِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) را میگیرد؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال میپرسند که آیا علی را میشناسید؟ عرض میکند چگونه ایشان را نمیشناسم! من نسبت به همهی موجودات حیّ اشراف دارم و در چنگِ من هستند و جانشان را قبضه میکنم به جز شما و علی (علیه السلام) که بزرگتر از من هستید و من در قبضهی شما هستم و امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر من احاطه دارند. یا در یکی دیگر از آسمانها سیمای امیرالمؤمنین (علیه السلام) را میبینند، سپس خطاب میکنند: «سَبَقْتَنِی یا عَلی[۱۵]»؛ خداوند متعال به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) القا میکنند که ملائکه مشتاقِ سیمای امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند و تحمّل فراق ایشان را نداشتند و این تَمثُّل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. در اینجا یا در آخرین مرحله که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال میکنند: «بأیّ لُغَهٍ کَلِّمُکُ رَبُّک؟[۱۶]» با چه زبانی و با چه لغتی با تو حرف بزند؟ حضرت فرمودند: «کَلَّمَنی بِلُغَهِ عَلیٍ»؛ خداوند هم که بالاتر از حضور جبرئیل و در آن خلوت با من صحبت کرد، به زبانِ علی با من صحبت کرد. یا جهنّمیها و گروههای مختلفی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدهاند و نقل کردهاند که بعضیها چگونه آویزان شده بودند و انواع عذابها و صورتها را نقل میکنند و اینها همگی چیزهایی هستند که باور آن برای بشر کار آسانی نبود. خداوند متعال میفرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» این از جانب خودش سخن نمیگوید و برای شما قِصّه تعریف نمیکند؛ «لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى[۱۷]» درآیات بعدی ملاحظه میکنیم که خداوند متعال میفرماید ما نشان دادیم که وحی الهی است و این چیزهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنند، خودشان درست نکردهاند و ما دیدهایم و گفتهایم که دیدهها و ارئهی ما و کلامِ ما را بیان کند.
احتمال سوم این است که «مَا یَنْطِقُ» همان ظهورش را در نظر بگیریم؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». اصلاً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرچه گفتهاند، آیا شوخی کردهاند؟ یا اینکه عصبانی شدهاند و در عصبانیّتشان چیزی گفتهاند؟ خوشحال بودهاند و به امام حسین (علیه السلام) محبّتی کردهاند و ایشان را بالای منبر بردهاند و حرفهایی زدهاند؛ یا رفتاری که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) و با دیگران داشتهاند؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمامی اینها از وحی سخن گفتهاند و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلقا قرآنِ ناطق هستند و تمام حرکات و سکناتشان «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ[۱۸]» است. اینگونه نیست که اینها حرف بزنند و بعد عملشان را مطابق وحی الهی انجام دهند؛ بلکه کار اینها عینِ وحی خداوند است. این قضیه در معرفت عمق بسیاری دارد و وقتی انسان بخواهد مقداری عمیقتر شود، آن زمان مراتبِ انسانِ کامل را بهتر مییابد که اصلاً انسانِ کامل، هیکلِ ربّانی است و هیچ خطی از خطوط زندگیاش را خودش ترسیم نمیکند و همهاش نقاشی خداوند است. هم کلمات ایشان، هم افعال ایشان، هم افکار ایشان و هم احساس ایشان به این صورت است و همهی اینها دربست تابلوی عرش است. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۹]» عرش خداوند متعال قلبِ پیامبر خداست. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ[۲۰]» آن مؤمن پیامبر ما هستند، امیرالمؤمنین ما هستند، ائمهی ما هستند. اینها عرش الرحمن هستند و بر این عرش خداوند مُستَوی است. اسماءِ الهی، جمال و جلال خداوند بر این عرش مستقر است. بنابراین وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت فرمانِ خداوند هستند. خداوند فرمانهایش را از این طریق صادر میکند. پایگاه نزول دستورات خداوند، قلب مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سخن و عمل ایشان همگی وحی هستند. «مَا یَنْطِقُ» یعنی مطلقا اینگونه است. «إِنْ هُوَ» یعنی نه قرآن است و نه معراج؛ خداوند ضامن آن است «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ» یعنی آن نُطق. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». به نظر میرسد این سه مرحله همگی حق است. هم القایِ قرآنی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشمول این است، «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» و هم بیان آنچه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیینهی معراج عوالمی را دیدهاند و ایشان در یک آسمان با تمام انبیاء نماز خواندهاند؛ «من لدن آدم[۲۱]» هرچه پیامبر بوده است، در آنجا آمدهاند و به پیامبر ما اقتدا کردهاند. ابراهیم خلیل (علیه السلام) و انبیاء اولی العزم همگی پشت سرِ پیامبر ما بودهاند و در آنجا تقدّم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همگی ظهور کرده است و ریاست و نگین بودن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا بروز کرده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اینها را و هم کمالاتِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) و تجلیّات علوی را در آسمانهای مختلف بیان کردهاند و به علاوه اهل بهشت را با خصوصیّات مختلف و اهل جهنّم را با خصوصیّات مختلف دیدهاند و این سفرِ معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش کتابی از کتابهای الهی و آسمانی است که ایشان همراه خودشان آوردهاند و به قرینهی این آیات ناظر به این باشد که گمان نکنید آنچه از رهاورد معراج است، داستان سرایی است؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». و با توجّه به مجموعهی آیات و روایات و ادلّهی عقلی که داریم، این مطلب هم که «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»…
خداوند استاد بزرگوارمان علامه حضرت آیت الله جوادی (حفظه الله) را سلامت بدارد؛ ایشان مکرر این داستان را نقل میکردند که یکی از کُتّابِ فرمایشات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در محضر ایشان، وقتی حضرت حرف میزدند متوجّه شدند که او نمینویسد؛ فرمودند: چرا کتابت نمیکنی؟ پاسخ داد: خلیفهی دوم به من گفته است که ننویسم. حضرت فرمودند: چرا؟ عرض کرد: به این دلیل که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند ما عصبانی میشود در حال غضب ممکن است چیزهایی بگویند که بعدا مشخص شود که نباید میگفتند. لذا برای اینکه در روایات و حرفهایی که از ایشان میماند، مشکلی به وجود نیاید، آنها را ننویسیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم خوردند: «وَ الّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدهِ![۲۲]» مضمون حدیث این است که غضب من هم از عاقلانه است و با غضبی که بیاختیار باشد تفاوت دارد. سپس آقای جوادی این آیهی کریمه را تلاوت میکردند: «وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ[۲۳]» خداوند تعبیر سکوت را استفاده میکنند «لِسُّکُن»؛ سکوت برای ذوی العقول است.
بنابراین غضبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، غضبِ عاقل است؛ همانگونه که خوشیِ ایشان، خوشیِ آسمانی است، غضبشان هم همینگونه است و شاهدِ روشن دیگرش هم عبارت «ان الله یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضبها[۲۴]»؛ است در صورتی که ایشان پیامبر هم نبودهاند. بسیار عجیب است. نه اینکه فاطمه (سلام الله علیها) با رضا و غضب خداوند راضی است؛ بلکه خداوند با رضای فاطمه (سلام الله علیها) راضی است و با غضب فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، غضب میکند. با توجّه به مجوعهی روایات و آیاتی که در این زمینه داریم، اگر بگوییم این آیهی کریمه مطلقِ فرمایشات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را من البدو الی الختم کلام الله معرفی کرده است، هیچ گزاف نگفتهایم و از این آیه هم میتوان استخراج کرد. مرحوم علامه در المیزان استبعاد میکنند و میگویند که قرائن این است که این مسئلهی معراج است؛ باشد، مگر اثبات شیء نفی ما ادا میکند؟ بله پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند بگویند این است ولی در یک سطحِ وسیعتری مطلب را مستحکم کردهاند؛ نه تنها این را از غیر خداوند و از روی «هَوی» نمیگویند، بلکه هرچه میگویند از جانب خداوند متعال بیان میکنند؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى».
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» هم معرکهآرا است. اگر ذهن انسان کمی مخشوش باشد، جمع کردن آن کار مشکلی خواهد بود. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» چه کسی «شَدِیدُ الْقُوَى» است؟ جبرئیل است؟
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
پاسخ حضرت استاد به سؤال پرسیده شده: آنچه که از افعالِ ماضی در مورد خودِ خداوند و سُفرای الهی مطرح میشود، منسلخ از زمان است. مانند آیهی شریفهی «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۲۵]» اینطور نیست که بعدا میبینند، بلکه همیشه همینگونه هستند. خداوند همیشه میبیند و پیامبرش هم همیشه میبیند و مؤمنون هم همیشه شاهدِ اعمال هستند؛ یعنی اشراف و احاطه دارند و همیشه میبینند. در اینجور موارد منظور معنای ماضی نیست و این ماضی چون محقق الوقوع است، از این جهت به تعبیرِ ماضی گفته شده است چون واقعهای که گذشته باشد قابل انکار نیست. از این جهت تعبیرِ ضلّه شده است. حال این جزءِ آیاتی نیست که بنده بخواهم اصرار کنم که به جز این چیز دیگری از آن استخراج نمیشود؛ ولی اگر کسی ذهن وحیانی داشته باشد، تلقّی این معنا که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه در خط بودهاند و همیشه هم راه و هم هدف بودهاند، اگر انسان بخواهد این را استخراج کند، استبعادی ندارد.
دیگر باید از دوستان عزیزمان استفاده کنیم. حالا یک مروری به ذهن دوستان که خداوند متعال توفیق دادند فضای این جلسه مقداری جدید شود و ببینیم در تکمیل و یا نقد این حرفها موارد جدیدی داشته باشید استفاده خواهیم کرد و بعد به آیهی شریفهی «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» خواهیم پرداخت.
بنده برای اینکه مطلب خودم را بیشتر مورد توجّه قرار داده باشم، دو حدیث در این جهت بیان میکنم؛ یکی حدیث «سدّ ابواب[۲۶]» است. وقتی حضرت حمزه (علیه السلام) و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که برایشان خلاف توقع بود که درب ها بر روی آنان نیز بسته شد، از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کردند که چرا اینگونه شد؟ حضرت فرمودند: «ما سَدَدْتُ شَیْئاً وَلاَ فَتَحْتُهُ» زیرا خداوند باز کرد و خداوند بست. در جریان «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[۲۷]» هم همینجور بود؛ آن مرد که از … بود، با ناراحتی به درب خانهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: هر چه در این مدت گفتید، ما در خدمت شما بودم، حال میخواهید بعد از خودتان این شخص را بر ما مسلّط کنید؟ آیا این حرف خودتان است یا حرف خداوند است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من معیّن نکردم؛ خداوند معیّن کرده است. آن مرد گفت: اگر از جانب خداوند است، پس یک سنگی بیاید و ما را نابود کند. اجمالاً قرائنِ زیادی وجود دارد که کارهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام دادهاند، خودشان نبودهاند و تمامِ کارهایشان، کِشتهی آسمان بوده است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیینهی تمام نمای مشیّت تکوینی و تشریعی خداوند متعال در تمام مجاری زندگیشان بوده است. در تمام مجاری زندگیشان آیینهی مشیّت تکوینی و تشریعی حضرت حق (سبحانه و تعالی) بودهاند.
«مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» سؤالی هم که آقای قورچیان عزیز مطرح کردند، در آنجا هم «مَا ضَلَّ» و «مَا غَوَى» به صورت ماضی گفته شده است و بعد عبارت «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» به صورت مضارع به کار رفته است و خودِ این موضوع میتواند قرینه باشد که نه در آنجا و نه در اینجا مسئلهی حال و یا گذشته مطرح نیست؛ هم عدم ضلالت و عدم غوایت همیشگی هستند و «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» هم به این معنا نیست که زین پس هرچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بگویند مستمراً اینگونه است، بلکه هرچه گفتهاند همینگونه میباشد و آمدن هر دو مورد در کنار یکدیگر میتواند یکی از قرائن به این معنا باشد که منظور در آنجا ماضی نیست.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خیلی حدیث جانانهای بود که منظور قبضِ نبیّ مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و خیلی عجیب است که «نجم»، نجمِ وجود ایشان است و «هَوی» هم، قبضَ ایشان است، بسیار خوب بود.
بله این برای ما حقیقت است ولی عرف اینجور معنا را از «هوی» برداشت نمیکند. در مورد حضرت داود (علیه السلام) هم خداوند متعال میفرماید: «إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى[۲۸]»؛ «هوی» در عرف و لغت همین «هوی» است؛ یا خداست و یا «هوی» است و هرچه غیر از خداوند باشد، «هوی» است. ظاهرش و ظهورش این است و چنین چیزی خیلی مستعبد از ذهن است که ما میگوییم. بله در بعضی از روایات اینها تأویل و کُمون هستند ولی در تفاهم عرفی ما نمیتوانیم اینها را به این صورت بیان کنیم. اینگونه نیست؟
غفرالله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۱ الی ۵٫
[۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۷۶٫
[۴] حافظ شیرازی، غزلیات، غزل شماره ۲۰۷٫
[۵] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۶٫
[۶] سوره مبارکه هود، آیه ۵۶٫
[۷] سوره مبارکه زخرف، آیه ۴۳٫
[۸] شیخ على نمازى، مستدرک سفینه البحار، ج ۳، ص ۱۶۸ و ۱۶۹٫
[۹] سوره مبارکه اعلی، آیه ۶٫
[۱۰] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۶ و ۱۷٫
[۱۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫
[۱۲] سوره مبارکه قیامه، آیه ۱۸٫
[۱۳] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۱٫
[۱۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۶۸٫
[۱۵] المناقب، جلد۲، صفحه۲۳۴.
صحیح روایت: «مُجَاهِدٌ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ وَ اَلْحَدِیثُ مُخْتَصَرٌ: لَمَّا عُرِجَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ رَأَى مَلَکاً عَلَى صُورَهِ عَلِیٍّ حَتَّى لاَ یُفَاوِتَ مِنْهُ شَیْئاً فَظَنَّهُ عَلِیّاً فَقَالَ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ سَبَقْتَنِی إِلَى هَذَا اَلْمَکَانِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیْسَ هَذَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ هَذَا مَلَکٌ عَلَى صُورَتِهِ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ اِشْتَاقُوا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَسَأَلُوا رَبَّهُمْ أَنْ یَکُونَ مِنْ عَلِیٍّ صُورَتُهُ فَیَرَوْنَهُ وَ فِی حَدِیثِ حُذَیْفَهَ : أَنَّهُ رَآهُ فِی اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَهِ».
[۱۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد۳۸، صفحه۳۱۲.
صحیح روایت: «یف، [الطرائف] ، رَوَى أَخْطَبُ خُوارِزْمَ عَنِ اَلْمُهَذَّبِ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْمُقْرِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلنَّیْسَابُورِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَغْدَادِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ اَلطَّبَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمَیْدٍ اَلرَّازِیِّ عَنِ اَلْعَلاَءِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی مِخْنَفٍ لُوطِ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : وَ سُئِلَ بِأَیِّ لُغَهٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ لَیْلَهَ اَلْمِعْرَاجِ قَالَ خَاطَبَنِی بِلُغَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَلْهَمَنِی أَنْ قُلْتُ یَا رَبِّ أَنْتَ خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِیٌّ قَالَ یَا أَحْمَدُ أَنَا شَیْءٌ لاَ کَالْأَشْیَاءِ لاَ أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لاَ أُوصَفُ بِالشُّبُهَاتِ بِالْأَشْیَاءِ خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِی وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ أَجِدْ إِلَى قَلْبِکَ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَخَاطَبْتُکَ بِلِسَانِهِ کَیْمَا تَطْمَئِنَّ قَلْبُکَ».
[۱۷] سوره مبارکه نجم، آیه ۱۸٫
[۱۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫
[۱۹] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫
[۲۰] بحارالأنوار، ج ۵۵، ص ۳۹٫
[۲۱] کمال الدین و تمام النعمه، جلد ۱، صفحه ۲۳۰.
[۲۲] کنز العمّال : ۲۸۹۰۸٫
[۲۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۴٫
[۲۴] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۲۵.
صحیح روایت: «اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاکِ».
[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫
[۲۶] شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۸۱، ح۹۸۵، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر:مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۳ه – ۱۹۸۳م.
متن حدیث: «حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا محمد بن جَعْفَرٍ ثنا عَوْفٌ عن مَیْمُونٍ ابی عبد اللَّهِ عن زَیْدِ بن اَرْقَمَ قال: کان لِنَفَرٍ من اَصْحَابِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اَبْوَابٌ شَارِعَهٌ فی الْمَسْجِدِ قال: فقال: یَوْماً سُدُّوا هَذِه الاَبْوَابَ الا بَابَ عَلِیٍّ قال فَتَکَلَّمَ فی ذلک الناس قال فَقَامَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَاَثْنَی علیه ثُمَّ قال اَمَّا بَعْدُ فانی اَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِه الاَبْوَابَ الا بَابَ عَلِیٍّ وقال فیه قَائِلُکُمْ وانی والله ما سَدَدْتُ شَیْئاً وَلاَ فَتَحْتُهُ ولکنی اُمِرْتُ بشیء فَاتَّبَعْتُهُ».
[۲۷] سوره مبارکه معارج، آیه ۱٫
[۲۸] سوره مبارکه ص، آیه ۲۶٫
پاسخ دهید