حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
کرامت انسان از جانبِ خداوند متعال
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۲]»؛ سورهی مبارکهی نجم حاوی اسرارِ خاص است. مطالبی از دیدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از عوالِم سرّ الهی به میان آمده است، بحث حقانیّت نبوّت است، توحید است، معاد است، مقابلهی با اوصان و شرک و بُت پرستی است و در جبهههای مختلف دل را حاضر میکند و با معارف خاصّ آن جبهه آشنا میکند. ابتدای آن قسم خداوند به نجم است و این قسم در قرآن کریم امرِ رایجی است و دارای حکمت و فلسفه است. نکاتی که در مورد قسمهای خداوند شایان توجّه است، یکی احترام ِخداوند به بشر است؛ خداوند برای بندهاش حساب باز کرده است، خودش بندهاش را مهم تلقی میکند. لذا هم او را به حساب میاورد که برایش قسم میخورد، عقلا برای دَر و دیوار و شَجَر و مَدَر و برای حیوان قسم نمیخورند؛ اما پدر برای فرزندش قسم میخورد که هم دلسوزی دارد و هم میخواهد مسئلهی مهم را، او مهم تلقی کند. پس مسئلهی اول اکرام است؛ «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۳]» و اکرام الهی اقتضاء میکند که خداوند متعال او را به عنوان یک مخاطبِ حسابی مورد توجّه قرار داده است و برایش قسم میخورد.
همهی موجودات در آفرینش یگانه هستند
نکتهی دوم آن چیزی است که خداوند به آن قسم میخورد؛ خداوند هم میخواهد آن را با عنوان یک امرِ قابل مطالعه که این از آیات الهی است و حاوی اسرار است و برای شما دارای منافع است که یا منافع معرفتی و یا معارف مادی و یا معارف معنوی برای شما دارد. خداوند متعال به جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم خوردند «لأمرُک». خداوند متعال به نفسِ بشر و «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا[۴]» قسم میخورد و نشان میدهد در میان آیات الهی این آیت، آیت خاصّی است و باید روی آن مطالعه و فکر کرد و راه رسیدن به عظمتش را پیمود و رمز عظمت جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جان بشر را به دست آورد. یا در جای دیگر خداوند متعال به «انجیر» قسم میخورد، به زیتون قسم میخورد. این هم در کنارِ جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جان بشر جلوه و آیه و اثر خداست؛ بنابراین قداست دارد. همان «انجیر» از آن جهت که خلقِ خداست و آیت حقّ و جلوهی پروردگار متعال است، امرِ مقدسی است ولی در آن بُعد که بشر هم در بُعد تأمینِ سوخت بدن و کسبِ انرژی لازم و در بُعد تأمین مواد لازم بدن که از مریض شدن و ضعیف شدن پیشگیری میکند، از این ابعاد «زیتون» و «انجیر» خیلی مهم هستند و هر روز که طب پیشرفت میکند، از این چیزهایی که خداوند به آنها قسم خورده است، منافع و آثار و برکاتش برای بشر شناسایی میشود. بنابراین این قسم خوردن خداوند، سرفصل دادن به بشر است که به انسان بگوید برو و رشتههای علوم را توسعه بده و هرکدام از اینها میتواند یک رشتهی خاصّ علمی باشد و جبههی علم شما را تأمین کند و سِلاحِ علم شما را قّوت میدهد و شما را عالِم میکند و در بُعد عملی و اجرای هم بناست بخشی از نیازهای شما با همینها برطرف شود. پس هم تشویق به علم است، علم طبیعت شناسی، علم طبّ، علم بهداشت و بسیاری از علوم در اینها فِلِش دارد و اگر انسان به دنبال آن برود، گنجینهی اسرارِ عالَم آفرینش خواهد شد.
دوامِ ذکر کائنات
نکتهی دیگر این است که اساساً اینکه خداوند به زمین و زمان و آسمان و گیاه و میوه و حتی به حیوان قسم میخورد، میخواهد به ما بگوید اینها همگی مقدس هستند و نباید کسی به اینها آسیبی وارد کند. باید حریمِ خلق را از آن جهت که خلق خداست، حفظ کرد. لذا کسی که آسمان و زمین را دارای تسبیح و سجود و شاهد و مسبّح میداند، باور کرده است که همهی اینها جنودِ الهی هستند، قشون خداوند میباشند، مأمورین الهی برای ضبطِ ما هستند؛ هم در حال نظارت بر اعمال ما هستند و هم خودشان در مأموریتهایشان چیزی کم نمیگذارند. خداوند هر وظیفهای به عهدهی اینها گذاشته است، اینها به نحوِ اوفی هم به وظایف خودشان آشنا هستند و هم رسالتِ خودشان را ایفا میکنند؛ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ[۵]»؛ اینها دستهایشان بالاست و با نهایتِ رغبت و شوق در محضر خداوند حاضر میشوند؛ «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[۶]». اینها موجودِ عارفی هستند و دوام ذکر دارند. گمان نکنید که اینها عادی هستند، خاکی که بر گُردهاش سوار میشوید و این خاک را لگدمال میکنید، گاهی این حاک بر خودِ تو شرف دارد. ما به او مأموریت دادهایم که در دامنش گُل پرورش دهد و موادّ غذایی شما را در دامنش رُشد میدهد و چه منظرههای زیبایی در همین دامن و در همین ظرف، جانِ شما را نوازش میدهد و روحِ شما را شاداب میکند و افسردگی شما را رفع میکند. بنابراین همگی اینها بُعد ملکوتی دارند و در بُعد ملکوتی و دوام ذکر مُسبّح هستند؛ یعنی متوجّه جلالِ الهی و متوجّه نقص و نیاز خودشان هستند. در عین حال اینکه مسبح است و خداوند را ذوالجلال میداند و جلالِ الهی او را آب کرده است، در این بُعد هم به خداوند منّتی ندارد و از او طلبی هم ندارد؛ بلکه به حمدِ او تسبیح میکنند. خودش را در همین امر هم بدهکار میداند و اینها برای شما معلّم هستند. «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۷]» شما میتوانید اهل تجارت باشید و هم اهل زندگی باشید و اینها هرگز مانعِ غفلت شما هم نشود؛ بلکه همهی اینها برای شما مُذَکِر باشد. ما که به این قسم میخوریم، تو به طور طبیعی به سوی این میروی و چون اثرش را کشف میکنی، موجودات را با اثر خودشان برای خودت اسیر میکنی ولی اینها را اسیر نبین؛ اینها آزادگانِ عالَم و مأمورین خداوند و قشون حق هستند. اینها عرفان واقعی دارند و از دورن به سوی خدا میجوشند. «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۸]» اینها صیرورت و شدنشان به سوی حق تعالی است. بنابراین خدای متعال هم توجّه میدهد که عالَم سراسر شلوغ است و سرود توحید و همخوانی ذکر دارد و جوشش محبّت و عشقِ خداوند درونشان وجود دارد؛ نگاه کنید و خجالت بکشید! عزیزِ سفر کردهی ما علامه آیت الله مصباح (رحمت الله علیه) خواری را در بیابان مورد توجه قرار داده بودند و در آن ذوب شده بودند و میفرمودند: چه آیتی است! چقدر زیباست! آن را در زیر درخت میوهای تماشا میکردند و اشک میریختند.
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم ***** با شما نامحرمان ما ناخوشیم[۹]
اینها همگی در عالَم خودشان طنینِ ناله و سوز دارند و ذکر و مناجات دارند و هیچ موجودی لحظهای در اطاعت خداوند و سیر به سوی حق تعالی و ذکر خداوند غفلت ندارد. خداوند متعال میخواهد ما را در کلاس اینها ببرد و ما که دارای استعداد هستیم ولی بالفعل در ذکر و طاعت گرفتار غفلت هستیم، خداوند با این قسمها میخواهد به ما بگوید که این خودش هم معلم توست و مأمور ماست؛ او به فرمان ما در حال خدمت کردن به توست و اگر ما فرمان بدهیم، به جای خدمت با تو دشمنی خواهد کرد؛ آنگونه که به آبِ نیل دستور داد فرعون را بلعید و به زمین دستور داد که قارون را در کامِ خودش هضم کند؛ به مرغ کوچکی فرمان داد تا ابرهه و قشونش را سنگ باران کرد و از بین برد.
جمله ذرات زمین و آسمان **** لشکر حقاند گاه امتحان[۱۰]
این هم در این بُعدِ عرفانی و توحیدی، میتواند همهی اینها برای ما فِلِش و تعلیم و تزکیه باشد. و نکتهی دیگر این است که تنوّع قسمها به اعتبار تنوّع موجودات، نشان دهندهی این است که خداوند در تجلّی تکرار ندارد. از هرچیزی یکی آفریده است و همهی موجودات یگانه هستند. لذا اگر راجع به چیزی شناخت پیدا کردید، گمان نکنید که چیزهای دیگر هم مانند همان هستند؛ بلکه آن چیزهای دیگری مختصّ خودش دارد. خداوند به ما تنبّه میدهد؛ خدایِ واحد، واحد آفرین است. خودش یگانه است و همهی آفریدههای او نیز از یگانگی بهره دارند و خودِ این موضوع اسرار آمیز است و هنگامی که چیزهای دیگر را شناختید، شما را از این بینیاز نمیکند. این هم نکتهی دیگر که عرض کردیم.
نکتهای در مورد حضرت آیت الله سبحانی (حفظه الله)
آیت الله سبحانی (حفظه الله) کتابی درباره قسمهای قرآن دارند که بنده مطالعه نکردهام ولی در کتابخانه این عنوان را دیدهام و قاعدتاً باید کتابِ مفیدی باشد؛ همانند همهی آثار ایشان که جزءِ کسانی هستند که اضافه نویس نیستند و اگر کتابهای حضرت آیت الله سبحانی (حفظه الله) را بخوانید، عُمرتان تلف نمیشود و همچنین انسان با برکتی هستند و یک عمر در سنگرِ دفاع از دین و مکتب تشیّع بودهاند و در پرورش طلبههایی که در برابر وهابیّتِ وابستهی بیمحتوا، هم قلمشان و هم کلاسهایشان همیشه خوب بوده است.
قسم خدای متعال به «نجم»
بنابراین خداوند متعال به «نجم» قسم میخورند؛ حال «نجم» چه چیزی است؟ هرچیزی که از خودش ظهور و بروز نشان بدهد، «نجم» است. لذا وقتی خورشید و ستاره ظهور پیدا میکنند، وقتی گیاه از حالت دانه به صورت ساقه ظهور پیدا میکند، همین که ظاهر شود، میگویند: «نَجَمَ». این خودش را بروز داد و معرفی کرد و این از نظر لغت شامل درختی که خودش را نشان میدهد، ساقهی گیاه و همهی اجرام کیهانی وقتی طلوع میکنند، «نَجَمَ»، یعنی این خودش را نشان داد. در قرآن کریم هم علاوه بر اینکه در اینجا به «نجم» قسم خورده است، در سورهی مبارکهی «الرحمن»، نجم را کنار شَجر به عنوان دو امر ساجد معرفی فرموده است: «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ[۱۱]». خیلی عجیب است! واقعا واخجلتا! «یسجدان» استمرارِ سُجودِ اینهاست؛ یعنی دوامِ سُجود دارند ولی حالِ ما اینگونه نیست. بعضی از بزرگانی که اهل ذکر بودند، ـ مانند ذکر یونسیه و امثال اینها ـ چون ممکن است بعضی از دوستانمان اهل باشند، میگویند سجده به هفت عضو که در فقه ضرورت دارد، برای واجبات است؛ والّا آن چیزی که خداوند میخواهد، حالت سجده است. حالت سجده همان افتادگی و انقیاد تا منتهی الیه آن است. انسان در ابتدا ایستاده است و بعد انحنا پیدا میکند؛ سپس همینجور انحدار پیدا میکند تا به خاک بیفتد. پایین از خاک چیزی نیست و تا آنجایی که میتوانست خودش را بیندازد، انداخته است. این حالت سجده است. لذا اگر کسی کاری دارد و یا جایی است که نمیخواهد خودش را نشان بدهد، به نیّت سجده آن اذکار را بگوید ولی حالت باطنیاش همان افتادگی باشد؛ همان سر به آستان گذاشتن باشد؛ همان افتادن به پایِ محبوب باشد؛ همان تسلیمِ خود به آن طرف مقابل باشد و این سجده میشود و بعضی از بزرگان در آن زمان که این صندلیها وجود نداشته است، سجدههای ذکریشان همینگونه بوده است. یعنی در جایی که نشسته بودند، حالت سجدهشان را با ذکر یونسیه ادامه میدادند.
«وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ»؛ منظور در اینجا کدامیک از مصادیق است؟ آیا باید جنس «نجم» را بگیریم و بگوییم پروردگار متعال به همهی اجرامِ کیهانی و همهی موجوداتی که خفایی دارند و بروز میدهند و خودشان را ظاهر میکنند، قسم میخورد «وَ النَّجْمُ» ولی به هر ظهوری نیست؛ بلکه ظهوری است که افولش هم همراه آن باشد؛ «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى». هُوی همان میل و انعطاف است که به سقوط میانجامد. لذا ممکن است طلوع خورشید باشد که از همان وقتی که از افق شرق ظهور پیدا میکند، این ستارگانی که همگی «نجم» بودند، حالتِ سقوط پیدا میکنند و مقداری که نور بالا میآید، دیگر شما چیزی از آنها را نمیبینید. همه «نجم» بودند ولی «هَوَى» همگی سقوط کردند و اینجاست که ابراهیم لازم است بگوید: «لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ[۱۲]». شما هم به همهی چیزهایی که در زندگی دل بسته بودید، سقوط کردند ولی دلت راحت نشد و وابستگی را قطع نکردید؛ دل به غیرِ خدا میدهید و مدتی مشغول آن هستید و شما را مهموم میکند و مدتی هم آن را از دست میدهید و مهموم میشوید. این چه کاری است؟ «نجم» هُوی دارد، هر ظهوری خِفاء دارد، هر طلوعی غروب دارد، هر فرازی نشیب دارد؛ چرا توجّه نمیکنید؟ خداوند به این حالت قسم میخورد که انسان باید خودش هم باور کند که هُوی دارد. ما هم غروب خواهیم کرد.
بنده یک زمانی به یکی از دوستان در چهل سالگیام ـ از دوستانی که شما میشناسید و یکمرتبه به من گفت و خودم تحت تأثیر قرار گرفتم ـ گفته بودم ظهر عمر ما سپری شد؛ ولی الان به شما میگویم که غروبِ عمرمان رسیده است. همینجور است. «لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ[۱۳]» تمام این بناها میریزد و تمام موجوداتِ ذیحیات میمیرند. «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى»؛ خداوند چه درسی به ما میدهد چه عبرتی به ما ارزانی داشته است که ما اهلِ عبرت باشیم. قسم به «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى». این مرگ و حیات، این طلوع و غروب و این جلال و اُفول فطرتِ انسان را بیدار میکند و مطلب بعدی که بسیار مهم است راجع به حقانیّت نبوّت و مسیر هدایت است؛ نور حق است و میخواهد آن را به بشر با چنین قسمی بفرماید. حال هم میشود گفت که این طلوع خورشید است که نجوم «هُوی» پیدا میکنند و میتوان گفت که ظهور نورِ قیامت است و هنگامی که همهی موجودات و اجرام کیهانی به هم میریزد؛ «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ[۱۴] * وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ[۱۵] * وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ[۱۶] * وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ[۱۷]» همه چیز به هم میخورد. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ[۱۸]» خداوند همه چیز را درهم میپیچد؛ گویا چنین چیزهایی نبوده است و همه چیز سقوط میکند.
راه و هدف درست رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى»؛ خداوند با میخواهند با قسم خوردن مخاطب را بیدار کند؛ مخاطب هم حکمت خودش و نظام متقنِ الهی را باور کند و در کلاس این نظم خودسازی کند و در علم خودش را بارور کند و هم اینکه حال که این حکمت برای شما قابلِ انکار نیست و طلوع و غروبهای حکیمانه را مشاهده میکنید، به وجود آورندهی این نظام حکیمانه به شما میگوید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى»؛ این تعبیر «صاحبِ شما» تعبیرِ استثنائی است. خداوند به همهی مخاطبین که مُلحِدین، مشرکین و کُفّار در بین اینها بود، میفرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى»؛ این پیامبری که همنشین شما بوده است و اینگونه نیست که از جهانهای دیگر بر شما نازل شده باشد، شما با ایشان رفت و آمد داشتید، نشست و برخواست داشتید، او مصاحِبِ شما و هم صحبت شما بوده است، او قرآن را آورده است، او دین جدید را بر شما عرضه کرده است و سوابق او را میبینید؛ «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» این همنشین و مصاحبِ و همراهِ شما نه از راه بیرون رفته و منحرف شده است و نه هدف را گم کرده است؛ نه راه را گم کرده است که عبارت «ضَلَّ» استفاده شده و نه از هدف که «غَوَى» است دور شده است. «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى» راه را درست انتخاب کرده است و در بیراهه نیست و در خطّ درست است و هدف هم برای او، هدف روشنی است. برنامه دارد، هدف دارد، کتاب دارد، کلاس دارد، «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى».
انتقال وحی الهی به مردم از طریق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
«مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»؛ ظاهر «مَا یَنْطِقُ» این است که هر کلامی که از زبان مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما میرسد، تمامِ کلماتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلقا بلنگوی خداوند هستند؛ طوطیِ خداوند هستند.
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم[۱۹]
این موضوع با عصمتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عصمتِ خاتمی و با مفاد روایات ما که چهارده معصوم (علیهم السلام)، چهارده صحیفه از جانب خداوند در اختیار داشتند، هم حرفهایشان دیکته شده است و هم کارهایشان دستور است. وجود نازنین نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (سلام الله علیها و روحی فداها) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) از خداوند صحیفه داشتند و در این صحیفه همهی زندگیِ اینها با جزئیات دیکته شده است. لذا هر حرفی که فرمودهاند، همان حرفی است که داخل آن صحیفه برایشان دستور آمده است و همان را میگویند. مطلب دوم این است که وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خلیفهی مطلقِ خداوند هستند؛ یعنی همه جا نماینده هستند و هیچجایی استقلال ندارند؛ نماینده حرف چه کسی را میگوید؟ آیا حرفِ خودش را میگوید؟ اگر اینطور باشد، نمایندگیاش تجزیه میشود. کسی خلافتِ مطلق داشته باشد، تمامِ اقوال و افعالش به نمایندگی است. بنابراین بسیار روشن است که اینها چیزی از خودشان اضافه نکردند و چیزی هم کم نکردن؛ «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ[۲۰]». اگر بر این دین و شریعت و قرآن ما بعضی اقاویل را اضافه کند، «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۲۱]» ما مُچِ او را میگیریم، رگِ حیاتش را قطع میکنیم. اینها وقف بودند و خداوند خودش این وقف را تملّک کرده بود. مفاد الهی هستند و متولّی آن نیز خودِ خداوند است و این عبارت زیارت شریف جامعهی کبیره که میفرماید: «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر، وَ عَادَتِکُم الاِحسان، وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم[۲۲]» همگی اینها مانند آیهی شریفهی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۲۳]» جلوههای صفاتِ الهی هستند. اینها مظاهر اسماءِ جلال و جمالِ خداوند بودند، مراعی بودند، آیینه بودند و آنچه خداوند انجام میداد، در آیینهی وجودِ اینها دیده میشد و آنچه خداوند میگفت، در آیینهی گفتارِ اینها انعکاس پیدا میکرد. ولی مرحوم علامه طباطبائی (سلام الله علیه) میفرمایند: با توجه به اینکه مخاطب کسانی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نبوّت قبول نمیکردند و قرآن را وحیِ الهی نمیدانستند، میگفتند: «إِنّا وَإِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ[۲۴]»؛ این در مقابل آنهاست؛ لذا ایشان با قرائن میگفتند که ما متوجّه میشویم که این «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» یعنی قرآنی که در حال تلاوت کردن برای شماست، این برای خودشان و برای هوی و هوسشان نیست، «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» بلکه وحی الهی است. خداوند متعال وحی را در آخر سورهی مبارکهی شوری تبیین فرموده است که فرموده است: «إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ[۲۵]» در اینجا سه نوع قاعدهی الهی مطرح شده است؛ یکی «وحی» است، یکی «مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» است و دیگری «نزول ملائکه» است. این «وحی» سِرّی است که خداوند خودش با پیامبرش دارد و در روایت هم داریم که گاهی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول وحی، حالت صعقه برایشان اتفاق میافتاد و عرقِ وحی بر پیشانیشان مینشست؛ «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۲۶]». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طاقت نمیآوردند و مدهوش میشد؛ از وجود مبارکشان سؤال پرسیدند، فرمودند: وقتی خداوند خودش با من صحبت میکند، اینگونه میشوم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آمدن حضرت جبرئیل (علیه السلام) اینگونه نمیشدند، «مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» اینگونه نمیشدند ولی وحی تجلّی مستقیم خداوند بر قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» مشخص میشود که قرآن کریم در یک بُعد که بُعدِ انزالی است، تجلّی مستقیم خداوند بر قلبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است ولی آن بُعدِ نجومی آن است که «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ القُدُس * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ[۲۷]»؛ وگرنه حقیقتِ قرآن دفعتاً واحده همهاش یکجاست. ذاتِ ربوبی خداوند خودش بر پیامبرش وحی کرده است؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». این هم بسیار روشن است که بعضی از انسانهای بدعاقبت، وابستهی به غرب، سکولارها، روشنفکرها که میگویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان اینها را به صورت الفاظ درآورده است، این آیهی مبارکه بیان میکند که اینگونه نیست؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». آیات دیگری هم داریم که صراحتِ بسیاری دارد و حرفِ نامربوطِ اینها با آن آیات تضاد دارد. فرمود: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[۲۸]» و یا همین آیهی مبارکهای که تهدید است و میفرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ»، اجمالاً تلقّی وحی، تلقّیِ حقیقتی است که شعاعِ نورِ خداوند متعال بر قلبّ اینها به صورت مستقیم میتابد و اینها حقایق را تلقّی میکنند؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى».
امیدوارم پروردگار متعال ما را با مطهّرین وصل نماید که آنها حقیقتِ قرآن را مَسّ کردند و خودشان قرآنِ ناطق و وحیِ الهی هستند و کارهایشان عمل به وحی نیست، بلکه خودِ وحی است؛ «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ[۲۹]». اگر ما هم در آنها ذوب شدیم و دلِ ما را بردند، آن زمان خیلی از این حقایق به گونهی دیگری برایمان روشن خواهد شد.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ حضرت استاد به مطالب دوستان:
– مسئلهی مصداق که در آیاتی از قرآن کریم آن را میبینیم، غیر از معنی است. مصاحِب همین است که کسی با کسی دیگر همراه است و هم صحبت و هم نشین است؛ خواه هم عقیده باشند و خواه هم عقیده نباشند. ولی آنها این موضوع را به عنوان فضیلت درنظر میگیرند، اینگونه نیست؛ به این دلیل که حضرت یوسف (علیه السلام) در زندان مصاحبشان را داشتند در حالی که آنها مؤمن نبودند و کافر بودند. استعمالِ مصاحِب در مواردی که طرفین با یکدیگر هم عقیده نیستند، معنای مصاحِب را عوض نمیکند. در قرآن کریم در مواردی که جزء مصادیق است به کار رفته است و در غیر آن موارد نیز به کار برده شده است.
– حضرت موسی (علیه السلام) به حضرت خضر (علیه السلام) گفتند که اگر این بار صحبت کردم، «فَلَا تُصَاحِبْنِی[۳۰]» کار را تمام کن. بله همینگونه است.
دعا
خدایا! تو را به قرآن مُنزَل و ظرفِ قرآن که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به مجاری قرآن که حضرت زهرا (سلام الله علیها) و دوازده امام ما هستند، قسمت میدهیم فرجِ امام زمان (ارواحنا فداه) را در زمان ما قرار بده!
خدایا! به ما آمادگی لازم و معرفت کامل، شوق و عشق شایسته برای تشرف به محضر حضرت و دریافت مأموریت از جانب آن بزرگوار را عنایت بفرما!
خدایا! نسل جوان ما را، طلبههای عزیز ما به ساحل نور، معنویت، آرامش، به ساحل معرفت، به ساحل برکت نائلشان بگردان!
خدایا! از خطرات شیاطین روزگار، شبکههای معاند، کذابهای زمان و نفسِ امّاره از همهی مردم به خصوص نسل جوان و همهی ما را در امان بدار!
خدایا! عاقبت امر ما را به سعادتِ شهادت مختوم بگردان!
خدایا! روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، همهی شهداء و علمای سَلَف را از بهرههای حوزههای علمیه و رهاورد شهداء بهرهمند و ارواح پاکشان را با ائمهی اطهار (علیهم السلام) محشور و از ما راضی نگهدار.
خدایا! سایهی پُر برکتِ رهبر نورانی و حکیم ما را تا ظهور و کنار حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مستدام بفرما.
خدایا! مریضها، منظورین، مریضِ مورد نظر شفای عاجل و شفای کامل روزی بفرما.
خدایا! توفیق شکر نعمتها را به ما مرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۱ الی ۴٫
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫
[۴] سوره مبارکه شمس، آیه ۷٫
[۵] سوره مبارکه فصلت، آیه ۱۱٫
[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴٫
[۷] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫
[۸] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫
[۹] مولانا، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۲۰٫
[۱۰] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
[۱۱] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶٫
[۱۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۶٫
[۱۳] نهج البلاغه، حکمت ۱۲۷٫
[۱۴] سوره مبارکه تکویر، آیه ۱٫
[۱۵] سوره مبارکه تکویر، آیه ۲٫
[۱۶] سوره مبارکه تکویر، آیه ۴٫
[۱۷] سوره مبارکه تکویر، آیه ۶٫
[۱۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴۸٫
[۱۹] حافظ شیرازی، غزلیات، غزل شماره ۳۸۰٫
[۲۰] سوره مبارکه حاقه، آیه ۴۴٫
[۲۱] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۵ و ۴۶٫
[۲۲] زیارت شریف جامعهی کبیره.
[۲۳] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
[۲۴] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۸۳٫
صحیح آیهی شریفه: «إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ».
[۲۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۱٫
[۲۶] سوره مبارکه مزمل، آیه ۵٫
[۲۷] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫
صحیح آیهی شریفه: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ».
[۲۸] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۶ الی ۱۸٫
[۲۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫
[۳۰] سوره مبارکه کهف، آیه ۷۶٫
پاسخ دهید