حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- دفاعِ جانانه امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)
- زبان نرم و تأثیر در تجمیع امّت اسلامی
- استغفار رسول خدا (صلی الله علیه آله و سلم) برای گنهکاران امّت
- شخصیت بخشیدن به گنهکاران امّت توسط پیامبر اکر (صلی الله علیه و آله و سلم)
- برکات مشورت کردن
- توکّل کردن به خداوند بزرگ پس از مشورت با مردان امّت
- مشورت کردن در احکام الهی وارد نیست
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
دفاعِ جانانه امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ[۲]»؛ همانگونه که در آیهی مبارکهی «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۳]» و آیهی کریمهی «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۴]» هم در عداد همان آیات است ولی آموزههای خاصّ خودش را دارد. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» اول امتنان به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که این نرمش پیامبر و سازگاری نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، این عفو و گذشت و عواطف سرشار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال و در قال، اینها «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» است. همچین گذشت و نرمش و مُلایمتی فقط میتواند از جانب او باشد؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ». گویا این تو نیستی و مظهریّت برای رحمت او برای شما منظور شده است. ابتدا توحید و توصیف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هم توحید عملی است که اگر پیامبر خدا در معاشرت با امّت با جمعی که به ایشان جفا کردند و او را در میان دشمن رها کردند و و جود نازنین پیامبرشان را در معرض قتل و آسیب قرار دادند و فرار کردند که عناوین مجرمانهی متعددی در کار این جمع بود؛ هم فرار از ضعف از گناهان کبیره است هم نقض فرمان رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که با وجود اینکه پیامبر به اینها مأموریت ویژه داده بودند، اما این عقبه را رها کردند و هم از دین و پیامبرشان دفاع نکردند و ایشان را در معرض مرگ قرار دادند و چه گناهی بالاتر از این وجود دارد؟ آنها در شرایطی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها گذاشتند که خوفِ شهادت پیامبر بسیار جدّی بود. قشون آنها منسجم بود و در مقابل قشون اسلام پراکنده بود. به جز سه نفر در اطراف پیامبر دفاع نکردند؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ابودُجانه و یک بانو بود. اما آن ها از هر طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد هجوم قرار میدادند و تلاشِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزءِ معجزات حضرت امیر بود. زیرا یک انسان یک سو را میتواند مورد توجّه قرار دهد و حمله را از همان سو دفع کند؛ اما چون حملات از چهار طرف بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در محاصره شدید بودند، وجود نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) دور پیامبر میگشتند و با دست یداللهی خودشان این گرگ ها را از سرِ راه بر میداشتند و خیلی هم گران تمام شد. این فرار باعث شد که ولیّ خدا، خلیفهی خدا، وصیّ رسول خدا آن چنان دچار جراحات شوند که هر کسی ایشان را میدید به حالشان گریه میکردند و فکر نمیکردند امیرالمؤمنین (علیه السلام) بتوانند از این همه جراحات جانِ سالم به در ببرند. و این فرار عوارض و آسیبها و زیانهای غیر قابل تصوّر به جبههی توحید وارد کرد. حال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در سخت ترین شرایط بیوفایی و جفا و عصیان و کبیرهی فرار از ضعف اینها را دیدهاند، دنیاپرستی و دین فروشی این است ها را دیدهاند اما در عین حال با اینها سختگیری نکردند و با مُلایمت و لینت و نرمش با اینها تعامل کردند و خداوند ابتدائاً خودشان را نشان میدهند و بعد لینتِ پیامبر اکرم را و سپس درس میدهند. «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» قاعده است. در صدرِ آیه حکایت از امتنان است و هم تعریف و توصیف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که چشمهی جوشانِ لطیفی هستند و مانند آب جریان دارند و خشونت و سختی در ایشان نیست؛ هم کلام ایشان و هم قلب ایشان نرم است. قالِشان، قالِ دلبری است و حالشان هم حالِ خوبی است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قالاً و حالاً مظهر رحمت الهی بودند. لذا در ابتدا خداوند رحمتِ خودشان را به رُخ میکشند و به پیامبر خطاب میکنند که کار تو خیلی بزرگ بود؛ اما این تو نبودی؛ «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۵]»؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» این «ما»، ماء زائده است و هم برای نزوه و هم برای تأکید است. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»؛ خداوند هم نرمش دریا گونهی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را تابلو کرده است و آن را برجسته کرده و مسبوقِ به رحمت الهی معرفی کرده است. «وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّه[۶]» هر نعمتی از خداوند است و چه نعمتی بالاتر از دلبری، دلنوازی، مصاحبت با شکست خوردهها، جاماندهها، واماندهها. پیامبر افتاده را لگد نزدند؛ شرمنده را شرمندهتر نکردند؛ زمین خوردهی در میدان اخلاق را با اخلاق برخورد کردند و بیاخلاقی نشان ندادند؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ». پس یکی رحمتِ واسعهی خداوند است که بسیار تماشایی است که خداوند در چه شرایطی پیامبرش را مأمور به چه کار بزرگی کردند. اول رحمت واسعهی خودِ خداوند است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوهی اوست؛ دوم لینتِ پیامبر در این شرایط یک کرامت و اعجاز است؛ «لِنْتَ لَهُمْ».
زبان نرم و تأثیر در تجمیع امّت اسلامی
خب حال به درسها میرسیم؛ «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا» این مسئلهی طیبِ کلام، اینکه حرفِ انسان دلنشین باشد، حرف انسان عطرآگین باشد، طیب به معنای مختلف هم نسیم رحمت الهی باشد و دل ها را معطر کند و طیب گوارا باشد، یعنی انسان هر حرفی که میزند، به دل بنشیند و برای شنونده گوارا باشد. اگر فضّ بودی، یعنی درشتگو بودی و در سخن گفتن خشن حرف میزدی، نیش زبان داشتی، از تو حرفهای دل آزار میشنیدند، فضّ همان خشونت است. «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا» اگر در گفتارت درشت و خشن بودی، «غَلِیظَ الْقَلْبِ» هم از نظر تربیتی و هم از نظر روانشناسی قابل تأمل است که اگر کسی بددهن باشد و نیش زبان داشته باشد، این ظاهر باطن دارد و از دل قَسی بر میخیزد. کسی که روحِ لطیف و جانِ باصفا دارد، نمیتواند حرفی بزند که ارواحِ لطیف جامعه را جریحه دار کند. خشونت زبان، نیشِ زبان، بددهنی، بدگویی، رنجاندن دیگران کار بسیار بدی است. «جِراحاتُ السِّنانِ لها التِیامٌ».
خداوند استاد فرهیختهی خوش گریهی ولاییِ اخلاقیِ محبوب حوزه علمیه قم در زمان خودشان مرحوم آیت الله احمدی میانجی را مورد رحمت قرار دهد. ایشان میفرمودند کسی به دیگری حرفی زد که او را رنجاند؛ سالها گذشته بود و میگفت هر زمانی یادم میآید، داغم تازه میشود و زخمِ دلم مرا دردمَند میکند. لذا مسئلهی فضّ بودن و بددهن بودن، از نظر اخلاقی خیلی نکوهیده است. «ولاِهْلِ الْجَنَّهِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ[۷]»؛ یکی از این علامتها طیب کلام است. انسان بهشتی خوش سخن است و گفتارش مؤدبانه و پُر جاذبه است و شکارچی دل و دل انگیز است و دل آزار نیست. آن وقت کسی که زبان نرم دارد، کاشف از قلب نرم است. «اَلظَّاهِرُ عُنوَانُ البَاطِنَ[۸]» ظاهر و حرف های انسان، تا مَرد سخن نگفته باشد، انسان از باطن آن خبر ندارد. ولی حرف آیینه است و باطن انسان را به اشخاص ارائه میکند. خداوند متعال در هر دو جبهه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان یک الگوی شایسته مطرح میکند و به ما میآموزد که این مقتدا و اسوهی شما میتواند او باشد. خب اگر فضّ بودی، اگر قسی القلب بودی، اگر جاسی و قاسی بودی، میدانی چه زیانهایی وارد میشد؟ تو که برای وصل آمدهای، تو که برای وصل کردن بندگانِ من، به من آمدهای، برای هدایت آمدهای، نتیجه عکس میشد؛ «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ». جمع نمیشدند بلکه تفریق میشدند. جمع امّت را متفرق میکردی و وقتی امّتی نباشد، امامت هم معنی پیدا نمیکند. امامت فرعِ وجود امّت است. اگر امام جماعت اقتدا کننده نداشته باشد، امامتی ندارد. امامت جامعه به جمع است. اگر جمعی نباشد، چه امامتی است؟ اقتضای این امامت و رهبری جاذبه و جذب حدّاکثری است که نمیتوانند به دورِ انسان تندخویِ بددهن جمع شوندف منافرت ایجاد میکند و به جای جاذبه، دافعه دارد. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» چون کلام حق است، باید همگی باور کنیم که چه در داخل خانه و چه در خارج از خانه اگر بخواهیم شکار دل کنیم، دو چیز لازم داریم؛ یکی قلب نرم و چشمهی عاطفهی جوشان در داخلمان و دیگری زبان نرم لازم داریم. هرکدام از اینها نباشد، ما نمیتوانیم محور و سیمِ وصل باشیم و نمیتوانیم برای هیچ کانونی مرکزیت باشیم. اگر کسی بخواهد امامت کند، «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۹]» میخواهد پیشگام باشد و عدهای به دنبال او به طرف خداوند بیایند؛ باید این دو جهت را در خودش احراز کند و دو نقیصه را از خودش دور کند؛ اول فضّ بودن و دوم غلیظ القلب بودن است. بعد از این چهار مسئلهای که خداوند متعال در صدر آیه مطرح فرمودند، دستورات اخلاقی برای دستیابی به قدرتِ اجتماعی که فرعِ آن قدرت سیاسی نیز میباشد، می فرمایند: «فَاعْفُ عَنْهُمْ» اگر کسی به ما ظلم کرد و اگر ما انسان بزرگ و بزرگواری باشیم، ظلم آنها را مورد عفو قرار میدهیم. عفو در برابر ظلم است. اینها به پیامبرشان ظلم کردند. هم با تمرّدشان ظلم کردند و هم با تنها گذاشتن ایشان و هم با جَری کردن دشمن ظلم کردند. ابعاد مختلفی داشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند مأمور میشوند همچین ظلمی را ببخشند؛ اگر خداوند متعال دستور نمیدادند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل عفو بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کریم السّجایا است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شیوه و سیره «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ[۱۰]» است. هم خُلق ذاتیشان اینگونه است و هم از بس اینکار را تکرار کردند، برایشان عادت شده است. اما گاهی کاری را خودمان انجام میدهیم و کار ارزشی هم میباشد اما در کاری مأمور خداوند هستم. خداوند متعال پیامبری را که اینکاره هستند و اگر دستور هم نمیدادند، همین کار را انجام میدادند و این صفت الهی است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متخلّق به اخلاق الهی هستند، خداوند خواستند این شرف مأموریت الهی را به ایشان بدهند. به عنوان مأمور خداوند اینکار را انجام میدهند نه به عنوان خواست درون خودشان و خواست جبلّت و فطرت بالای خودشان اینکار را بکنند؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ». اینها که تنها به تو ظلم نکردند، به دین و عزت و استقلال و اقتدار جبهه ضربه زدند و آسیب وارد کردند و چه گناهان کبیرهای انجام دادند. خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور میکنند و خودش در حال شفاعت کردن است. پیامبر تو بیا استغفار کن. بعضی گناهان تا وقتی ولیّ خدا واسطه نشود، قابل بخشش نیست. زیارت شریف جامعهی کبیره، چه زیارت نامهای است. گاهی انسان به وضوح احساس میکند که در را به روی او میبندند؛ انسان میخواهد انجام بدهد و میخواهد برود اما در بسته است و موفق نمیشود. «اِلهَی مالِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ[۱۱]» ؛ «عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ أَزَالَتْ قَدَمِی[۱۲]». خدایا نمیدانم چطور هستم؛ آروز دارم در یک سحری یک قیامی و یک قطره اشکی بریزم؛ اما هرچه خواستم آماده بشوم، دیدم طوفانی آمد و ما را پرت کرد و نگذاشت ما وارد این عرصه بشویم. در زیارت جامعهی کبیره اینگونه میخوانیم: «یا وَلِیَّ اللّهِ !إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاکُمْ[۱۳]» بین ما و خداوند متعال گناهانی وجود دارد که این گناهان مگر به رضای خلفای الهی و مقربین خداوند محو نمیشود.
استغفار رسول خدا (صلی الله علیه آله و سلم) برای گنهکاران امّت
یک احتمال این است که این گناه، گناهی نیست که بدون وساطتِ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) با استغفار اینها بخشیده شود. این مصداقی است و به صورت کلّی هم در آن آیه آمده است که میفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا[۱۴]». مگر این گناهِ خالی کردن جبههی انقلاب و فرار کردن از جبههی انقلاب با استغفار پاک میشود؟ گناه شخصی نیست بلکه ضربه زدن به یک نسل و نسلهای آینده است؛ به تأخیر انداختن ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و باعث استمرار این همه ظلم و ستم است. این آخوندهایی که ضدّ انقلاب شدند، تکلیفشان مشخص است؛ آنها در جنگ فرار کردند اما خودشان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربه نزدند؛ اما اینها شمشیر میزنند و در حال مقابله کردن هستند. خداوند آنگونه که مستحقّ آن هستند، جزایشان را بدهد. فرار از جنگ و تنها گذاشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقتدر کردن دشمن با فرار، ضعف نشان دادن تا آنها را جَری کند، کفهی توحید را تضعیف کردن و کفهی شِرک را قوی کردن گناه فردی نیست و این گناه به دامن همهی امّتها تا روز قیامت هست و همینجور بخشیده نمیشود. به همین منظور باید برای گناهان خیلی بزرگ وساطت و شفاعتِ بزرگترها را میخواهد. لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان شفیع میشوند تا پیامبر شفیع شود؛ «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ». پس مشخص میشود همه چیز دست خودش است. همهی جذبههایی که حضرات معصومین (علیهم السلام) بعضی را جذب و بعضی را دفع کردند، این حدیث شریف در ارتباط با حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) که در آستانهی ولادتشان قرار گرفتهایم، «انَّ اللهَ یَرضی لِرِضا فاطِمَه و لَیَغضِبُ لِغَضِبِها[۱۵]»؛ مظهر رضا و غضب حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. این ظلمی که اینها با فرارشان کردند، ظلم شخصی نیست. فرار از جبههی انقلاب ظلم شخصی نیست؛ تضعیف جبههی امامت و ولایت ظلم شخصی نیست. این ضربه زدن به جبهه است. این تضعیف روحیهی مجاهدان است. این تشویق رزمندهها به رُکود یا فرار است؛ این سُست کردنِ اعتقادات و ضعیف کردن توکّل است؛ عدم اعتماد به نُصرت الهی است. این در ابعاد عقیدتی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی، ضربههای کاری به این جبهه است. از این جهت خداوند متعال دستور ندادند که آنها توبه کنند؛ در اینجا کاری از توبهی آنها ساخته نیست. بلکه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ»؛ شما برای اینها توبه کن.
شخصیت بخشیدن به گنهکاران امّت توسط پیامبر اکر (صلی الله علیه و آله و سلم)
خب حال وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ظلمی که به خودشان شده بود را مأمور به عفو بودند و عفو کردند؛ گناهِ کبیرهای که به خداوند و خَلق خدا تا دامنهی قیامت انجام داده بودند، خداوند برای آن هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کردند که با شفاعت رسول الله بخشیده شود؛ ولی این دیگر از عجایب است. باید به این ها شخصیت بدهی و آن خفّتی که برای اینها پیش آمده و ما میتوانیم در خودشان بود اما از بین رفته است، کسی که فراری است مورد ملامت و سرزنش دوست و دشمن است، دیگر شخصیتی برای او باقی نمانده است. این فرد نمیتواند خودش را بازسازی کند. دوباره بیاید و رشادت و شجاعت به خرج دهد. باز در اینجا جنبهی تربیتی وجود دارد. روانشناسیِ تربیتیِ قرآن کریم است که دستور دادند اینها را به حساب بیاور و مخاطب خودت قرار بده و از آنها نظرخواهی کن تا خودباوری پیدا کنند. باید باور کنند که کسی هستند و میتوانند فکر کنند و نظر بدهند و رأیشان مورد توجّه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پر و بال اینها ریخته است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید به اینها پر و بال بدهد و بهترین راه پر و بال دادن این است که اولاً ما اینها را بیگانه ندانیم؛ دوماً بیچاره و بیفکر و بیعقل ندانیم. در ابعاد مختلف به اینها تلقین کنیم که شما میتوانید. شما عُرضه و فکر دارید. شما میتوانید مفید باشید و برای ما برکت داشته باشید. شما کَسِ ما هستید و من میتوانم به شما اعتماد کنم. فرار شما باعث نشده است که من از شما قطعِ امید کنم. شما انرژی دارید و انرژی شما میتواند برای دین مفید باشد. این چه مکتبی است؟! واقعاً باید کاغذ این قرآن را بوسید؛ باید جلد قرآن را بوسید؛ باید دور آن چرخید؛ چه کتابی است. کتابِ کرامت و اکرامِ انسانیّت است. «لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۱۶]» اینها مصادیق قرآن هستند. این تکریم الهی برای گنهکار است. حال در اینجا به صورت مصداقی بیان میکند و به صورت کلّی هم «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا[۱۷]» می باشد. چه مهربانی داریم. به چه کسی بگوییم؟ به انسان های آلوده و گرفتارِ زنجیرهای نَفس؟ گرفتار غضب و شهوت؟ به اینها خطاب میکند: «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ». این بشریت را کسی بتواند از کابوس یأس تجات بدهد، در سنگر شخصیت میتواند همهی فضائل را در وجودشان بکارد و برویاند. ولی اگر کانون سنگر شخصیت تخریب شد، «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ[۱۸]». اگر کسی بیشخصیت شد، دیگر نمیشود او را درست کرد. تخریب شده است و عنصر تخریب شده نمیتواند آبادگر باشد و برای همیشه خراب است. حالا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از عفو شخصی خودشان و استغفار برای گناهان عمومیشان، مأموریت پیدا کردهاند که اینها را بازسازی و ترمیم کنند. آن شکست روحی و تهدید را به فرصت تبدیل کنند و بهترین راه این است که اینها را خودی حساب کنند و به آنها وانمود کنند که رفتن شما رابطه را قطع نکرده است؛ شما دیگر اندیش نیستید و از خودِ ما هستید و من هنوز شما را قبول دارم و شما میتوانید پر و بال من باشید. بیایید نظر بدهید تا ببینیم باید چکار کنیم و من به نظر شما احترام میگذارم؛ «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ».
برکات مشورت کردن
در مشورت برکات زیادی وجود دارد. اولین برکت آن تعبّد است. کسی که مشورت میکند، دستور پروردگار متعال را حال چه این امر را ارشادی و چه … بدانیم، اما خداوند دستور داده است. این خود فضیلتی است که با هیچ فضیلتی قابل مقایسه نیست. مورد دوم تواضع است؛ خداوند متواضعین را بالا میبرد و و متکبّرین را «یَضَعُ الْمُتَکَبِّرِینَ[۱۹]». بنای خداوند بر این است که متواضعین را بالا ببرد «یَرْفَعُ» و متکبّرین را «یَضَعُ». و بهترین تواضع این است که انسان خودش را برتر از دیگران به حساب نیاورد و به آنها وانمود کند که ممکن است تو چیزی بلد باشی که من بلد نباشم. این تواضع خودسازی است. در مشورت بُعد اخلاقی خودسازی است. فرار از تکبّر و فرار از عُجب است. آدمی که گرفتار عُجب است و خود شیفته است، نمیتواند برای اشخاص و رأی اشخاص احترام قائل باشد و حاصل آن استبداد، خودرأیی و خودکامگی است. ولی انسان متواضع خودش را قطرهای از دریای جمعیت میداند و این جهت خیلی مهم است. انسان با بچهاش مشورت کند، با همسرش مشورت کند. این حدیث شریف «شاوروهن و خالفوهن[۲۰]» خیلی حکیمانه است که گرفتار افراط و تفریط نشوید. به بانوان نه اینقدر بی اعتنایی بکنید که اصلاً اینها برای خودشان هویّت و شخصیّتی احراز نکنند؛ و نه از این جهت که وقتی با اینها مشورت کردید، هرچه گفتند اسیر آنها باشید، نه اینجور نیست. مشغول مباحثهی طلبگی با یکدیگر هستید، ممکن است حق باشد که به دنبال آن میروید و آنجایی که حق نیست، به خاطر اینکه همسرت است و عاطفی هستید، اسیرش نشوید. در مشورت کردن اگر نظر باطل داد، مکلّف نیستید؛ «لاَ طَاعَهَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ[۲۱]». اینها نکات ظریف اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی است و این نکات در معاشرت خیلی به درد میخورد و ارتباطات را تلطیف میکند و خشونتها را به محبّت تبدیل میکند. یکی دیگر از برکات مشورت این است که انسان طرف مقابل را راه میاندازد. او را از رکود، از جمود، از یأس و زمینگیری بیرون کشیده است و به او میگوید بدو تا درونت بجوشد؛ بگو، فکر کن. این مجال فکر دادن به اشخاص و باز کردن میدان که خداوند به تو عقل داده است و باید از این چراغ استفاده کنی. خودت فکر کن و مقلّد نباش. او که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، میفرماید که خداوند متعال حجّتی در درونت قرار داده است و من حجّت بیرونی هستم؛ اگر این حجّت درونی را به کار بیندازی، با حجّت بیرونی هماهنگ است. عقل حجّت خداست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت الله است ولی خداوند در درونِ شما هم حجّتی به عنوان یاور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است. بنابراین احیای اندیشه در وجود آدمیان است. مشورت احیاء است. «ای برادر تو همان اندیشهای[۲۲]»؛ هویّت انسان همان فکر است و انسانی که مورد مشورت قرار نگرفته است، فکرش به کار نمیافتد. خیلی ها مُلّا هستند؛ بایگانی مفاهیم و اصطلاحات بی حد هستند، ولی اندیشمند نیستند. در یک موضوع نمیتواند نظر بدهد. جوشش ندارد و حمّال است. انبار است ولی خودش نمیجوشد. اگر میخواهید افراد بجوشند، باید به آنها کار واگذار کنید و به آنها بگویید فکر کن، برنامه بده و به من هم بگو؛ آن موقع او به سراغ فکر میرود و چه حکمتی با ارزشتر از این که انسان بتواند مُردهای را زنده کند. مشورت مرُده را زنده میکند. اگر در دوران دفاع مقدس این بُعد اخلاقی به کار گرفته نمیشد، مگر با جنگهای کلاسیک ارتشی که همه از بالا به پایین است، میشد این جنگ را اداره کرد؟ یک شهیدی مانند حسن باقری پیدا میشود که تازه جوان است و ابتکار خودش را میتواند برساند و چه کرد؛ معجزه میکند. لذا این مشاوره از آن حکمتهای بزرگ الهی است که در تربیت بشر مؤثر دیده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور به مشورت کرده است. از دیگر چیزهایی که در فایدهی مشورت میتوان گفت، این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشورت برای خودشان سمپاد درست میکنند. آنها چون فکر خودشان است، احساس میکنند باید حمایت کنند. در همه جا مدافع هستند؛ خودشان فکر کردهاند و یافتهاند و در همهجا از این دفاع میکنند و از باب «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۲۳]» وقتی میبینند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اینها احترام میکنند، اینها نیز به پیامبرشان احترام میگذارند.
و نکتهی ظریف دیگر این است که مشورت نوعی نظرسنجی است. انسان با مشورت طرف مقابل را محک میزند که مخالف یا موافق است. جدّی است یا تساهُل دارد؛ منافق است یا حقیقت دارد؛ دلسوز است یا کینه توز است. کسی روانشناس باشد، اینها را در مشورت متوجّه میشود. اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «مَا أَضْمَرَ إنسان شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ[۲۴]»؛ مگر در گفتار درمانی چکار میکنند؟ بر ناخودآگاه اشخاص عقدههایی وجود دارد که خودش هم توجّه ندارد که این بیماری به دلیل آن است؛ با او کلنجار میرود تا آن را بیرون بکشد. نقطه ضعفش را پیدا میکند. با مشورت هم میتوان نقطهی قوّت افراد و هم نقطه ضعف اشخاص را به دست آورد. این خیلی مهم است. و نکتهی دیگری که در مشورت است، «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا[۲۵]» این است که انسان در عقل جمعی مشارکت میکند. این نکتهی عرفا که «لا تکرار فی التجلی» از آن حقایق فوق عقل ماست؛ «لا تکرار فی التجلی». خداوند به هرکسی وجودی داده است که دیگری فاقد آن وجود است. لذا همه چیز خداوند بدیع و جدید است. اصلاً چیز کهنهای در عالَم وجود ندارد. حرکت جوهری[۲۶] همین موضوع را میگوید. خداوند دَم به دَم میدهد و به همه نو میدهد. لذا یک نوهایی در شما وجود دارد و یک نوهایی در من وجود دارد و وقتی اینها ضمیمه بشود، یک مجموعه میشود و این مشورت است که ضمّ ضمیمه میکند. پراکندهها را جمع میکند و قطرهها را دریا میکند. این هم خیلی مهم است. نکاتی دیگری هم وجود دارد.
توکّل کردن به خداوند بزرگ پس از مشورت با مردان امّت
یک زمانی ما در این بحث آداب القضاء مان نوزده خاصیّت برای مشاوره احصاء کرده بودیم و چند تا از آنها که مهم بود در این محفل عرض کردیم؛ «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ[۲۷]». الله اکبر به این دین؛ الله اکبر به این آیین؛ الله اکبر به این قرآن. چه خدایی است! «یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ[۲۸]» الحق و الانصاف قرآنِ حکیم است. میفرماید هم جمهوریّت داشته باش و مردم را طرف مشورت قرار بده و به حساب بیاور و آنها را اکرام کن و سنگر شخصیتشان را بِتُنی کن و اینها را از حقارت و خود کمبینی نجات بده، همهی این کارها را بکن، ولی عزم، از آنِ توست؛ تو مدیر هستی؛ مدیریت قاطع. با مشورت زمینه را آماده میکنی و بعد «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ». عقدِ قلب بر انجام فعل را عزیمت میگویند. تا حال دلت را به این کار نبسته بودی که آیا بشود یا نشود؛ ولی حالا که نظر سنجی کردی و با این مشورت همه را هماهنگ کردی، صاحب قشون هستی و دیگر جای این نیست که در رأی شما مشارکت کنند، رهبری و مدیریت قابلِ تجزیه نیست؛ اراده قابل تجزیه نیست. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۲۹]». ربوبیّت قاطع است و آنجا اجازه مشارکت وجود ندارد و چون مدیر جلوهی خداست و به جای او فرمان میدهد، در اینجا جای جمع نیست. لذا قضاوتِ شورایی از نظر فقهی برای افرادِ دقیق قابل قبول نیست. حَکَم یک نفر است. عزیمت و اراده یکی است. «فَإِذَا عَزَمْتَ» هم دستور داد همه را از پراکندگی جمع کنیم و نجات بدهیم، همه مکرمون باشند و نه اینکه محقّرین باشند؛ ما به انسانها حکومت میکنیم و به حیوانات حکومت نمیکنیم. انسانها به خاطر ارادهی شان انسان هستند و ما باعث شدیم تا ارادهی اینها تقویت شود. حالا که جامعهی ارزشی و شخصیتی درست کردی، جا دارد که به خلافت الهی دست یابی؛ «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ». در این عزیمت که وابسته به شخص خودت است، هیچ کس در عزمِ تو دخیل نیست. عزم و اراده و فرمان برای شخص خودت است اما به این شرط که اهل توکّل باشی. خداوند را همه کاره بدان. برای رأی و کار و فرمان خودت نکند تکیه کنی؛ همه کارهات خداوند است. او وکیل توست و کار تو را انجام میدهد. وکیل همه کاره است. در توکیل عرفی موکّل همه کاره است و وکیل مجری ارادهی موکّل خودش است. مثلاً وکلای مجلس هم همینگونه هستند. به مجلس رفتهاند تا خواست ملّت را در آنجا اجرا کنند. موکّل همه کاره است و وکیل آلت است. اما در وکالت خداوند درست برعکس است؛ موکّل کارهای نیست و اصل و فرع خودِ وکیل است؛ همه کاره وکیل است. لذا فکر نکنی در عزمات باید منهای او تصمیم بگیری؛ از او بگیر. او دستور دهنده و همه کاره است و حدّ توکّل این است که انسان هیچ کسی را مؤثر در ورع و نفع نداند و از هیچ کسی هراس نداشته باشد و به هیچ کسی هم امید نداشته باشد. همچین کسی متوکّل است؛ «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ».
خب دیگر باید بقیهی ابعاد و پیامها را از دوستان عزیز بشنویم. یک صلوات ختم بفرمایید. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
بیانات استاد در حین صحبت افراد: اصلاً قرآن تمام نمیشود. حضرت امیر (علیه السلام) تعبیری دارند که میفرمایند: «لا تنقضی عجائبه[۳۰]»؛ اصلاً انقضاء ندارد. الحمدلله و بدون تعارف خدا میداند که ما در همهی جلسات از این مجموعه استفاده میکنیم. الحمدلله همهی شما راه افتادهاید، فکر میکنید، مطلب میگویید و من هم واقعاً استفاده میکنم. خداوند را شکر میکنم که ما با همدیگر مباحثه داریم، الحمدلله.
مشورت کردن در احکام الهی وارد نیست
در تکمیل فرمایشات آقای قورچیان که مشورت در امور معمولی زندگی است و در نحوهی اجراء احکام الهی است و در احکام الهی سه آیه داریم که میفرماید: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۱]»؛ «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۳۲]»؛ «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ[۳۳]» و کریمهی «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ[۳۴]» و آیاتی از این دست و یا «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۳۵]» اینکه فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[۳۶]» و آیات فراوانی که بندهسازی میکند؛ همه بندهی خداوند هستند و آنجایی که خداوند حاکم است، احدی حقّ تعرض، انتقاد، اشکال، حتی در باطن نباید در این جهت شبههای داشته باشد. «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۳۷]»؛ و در مورد ولایت حضرت امیر (علیه الصلاه و السلام) «قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ[۳۸]» خداوند حکم کرده است و از اینها بدون اینکه مشورتی با آنها داشته باشد، بیعت گرفته است «سَلَّمُوا عَلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ[۳۹]». در حلال کردن حرامها، در حرام کردن حلالها هیچ کسی هیچ نوع حقّی ندارد و با مشورت هم نمیشود احکام الهی را تعیین کرد. ولی در نحوهی اجرای دستورات خداوند، در روش، در تاکتیک نسبت به زمانهای مختلف مانند همین کاری که مجلس شورای اسلامی ما انجام میدهد و تضمین مشروعیتش به فقهای شورای نگهبان است، در همین حد است. در مسائل عرفی زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشورت می کردند، در نحوهی اجرا مشورت میکردند، ولی در اصلِ جهاد هرگز مشورت نکردند و جای مشورت هم نیست. در اصل نماز هم به همین صورت است و در همهی حدود الهی «وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۴۰]». ولی نکاتی که آنها عالماً و عامداً خودشان را به خواب میزنند و حرفهایی را میزنند که با آیات قرآن سازگار نیست، باید در اینجا هم این نکات را متذکّر شد. خداوند خیرتان بدهد ان شاءالله.
در غیر قتال هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشورت داشتند و «أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ[۴۱]». ولی کلاً روح اسلام به احترام گذاشتن به مردم و نظرخواهی و راه انداختن آنها و مشارکت دادنشان است. ولی در احکامِ الهی و در اصولِ دین هرگز اینجور نیست و در آنجا بسیار قاطع است. «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۴۲]» وقتی خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اینجور تهدید میکند، به کسی حق فضولی نمیدهد که بیاید حضرت امیر (علیه السلام) را کنار بگذارد و کسی دیگر را جای ایشان بگذارد. به خداوند پناه میبریم.
دیگر وقت اذان است و یکی از لحظات استجابت دعا، عندالاذان است.
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا.
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۴] سوره مبارکه توبه، ِآیه ۱۲۸٫
[۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫
[۷] مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱٫
صحیح روایت: اِنَّ لاِهْلِ الْجَنَّهِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌرَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطیَهٌ.
[۸] صدوق، ۱۳۶۱، ج ۲: ح ۴۰٫
[۹] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫
[۱۰] زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۱] دعای ابوحمزه ثمالی.
صحیح عبارت: «اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ».
[۱۲] همان.
[۱۳] زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫
[۱۵] کنزالعمال ج۱۲/ ص۱۱۱٫
صحیح روایت: «انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها»
[۱۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫
[۱۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۵۳٫
[۱۸] بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۶۵، حدیث ۱٫
[۱۹] دعای افتتاح.
[۲۰] بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۱۶۶ و ۱۶۷؛ احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، قم، سید الشهداء، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۸۹٫
[۲۱] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۵٫
[۲۲] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم.
[۲۳] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰٫
[۲۴] نهج البلاغه، حکمت ۲۵٫
صحیح روایت: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
[۲۵] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱٫
[۲۶] حرکت جوهری مبحثی در فلسفه اسلامی است که آغازگر آن ملاصدرا بود. حرکت جوهری، حرکتی است که در ذات اشیاء (جوهر) روی میدهد. بدین ترتیب ملاصدرا عقیده داشت که در نظام عالم، خدا فیض وجود را ناشی میکند و جهان هر دم، در حال آفریده شدن است.
[۲۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۲۸] سوره مبارکه یس، آیات ۱ و ۲٫
[۲۹] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۳۰] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۱۴۰٫
صحیح روایت: إِنَّ اَلْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لاَ تُکْشَفُ اَلظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِه.
[۳۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۵٫
[۳۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۷٫
[۳۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۴٫
[۳۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۶٫
[۳۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫
[۳۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹٫
[۳۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۵٫
[۳۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۶٫
[۳۹] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد۳، صفحه۱۴۴.
[۴۰] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱٫
[۴۱] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۸٫
[۴۲] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ تا ۴۶٫
پاسخ دهید