«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

نور بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

یک نکته‌ای راجع به «سراج منیر» هست؛ این «سراج منیر» در قرآن کریم چهار مورد آمده است که سه مورد آن در مورد خورشید است و در همین یک‌جا درمورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار رفته است و دلیلش هم این است که همان‌گونه که خورشید در بُعد ظلمت‌زدایی منشأ حدوث روز و رفتن شب است، تمام حرکات و فعالیت‌ها در روز انجام می‌شود، کسب و کارها، زراعت‌ها، تولیدات، جنگ‌ها و همه‌ی تحرکات در روز است و روز، روز بودنش به برکت خورشید است. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منشأ زندگی مردم هستند و گویا اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند، تحرکی برای جامعه وجود نداشت. او منشأ روز بودنِ روزگار و شریعت است. نکته‌ی دیگر این است که «سراج منیر» هستند؛ این منیر بودن هم به اعتبارِ نورانیّت شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سایه نداشتند، عنصر لطیف بودند و این از کرامات و معجزات پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که وجود نازنین‌ ایشان با وجود اینکه بسیار پُرتلاش بودند، زراعت می‌کردند، خندق حفر می‌کردند، در احداث مسجد خودشان کار یَدی می‌کردند، گوسفندان را می‌دوشیدند، خانه را جارو می‌کردند، هم کارهای داخل خانه و هم کارهای بیرون خانه را انجام می‌دادند. مع ذلک هیچ‌گاه دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خشن و زُمُخت نمی‌شد. لطافت وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه‌ای است که گویا جسمی نیست و نه تنها خودِ ایشان این‌گونه عنصر لطیف بودند، بلکه جایی که حضرت حضور داشتند، آن‌جا نور می‌گرفت و همان‌گونه که در آن‌جا سایه وجود نداشت، ایشان اطراف‌شان را نیز روشن می‌کردند و منیر بودند. به علاوه خداوند متعال هم قرآن را نور نامیده‌اند که منیر آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخشیده است و شعاع آن به عالَم رسیده است و هم «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا[۲]» که مصداق این «نُورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا» قرآن کریم است و وجودِ نازنین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ائمه معصومین (علیهم السلام) «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ[۳]». بنابراین هم قرآنی آورد که هم اندیشه‌ها، افکار، دل‌ها، روابط اجتماعی و همه چیز را قرینِ شرع کرد که خودِ شرع نور است و هم ایمان نور است و نبودِ ایمان، ظلمت است. در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات فرمود: «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ[۴]» بستر آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. وجو نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم با معجزات‌شان که خودِ معجزه بیّنه و نور است و روشنگر می‌باشد و هم با قرآن‌شان که علاوه بر اعجاز، منطق و آموزه‌های آن موجب نورانیّت زندگی می‌شود و هم وجود نازنین حضرت امیر (علیه السلام) و حضرات معصومین (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) همگی انوار درخشانی هستند که بر محورِ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته‌اند و سیّاراتِ منظومه‌ی نبوّت هستند. این‌ها نجومی هستند که مرکزیّت‌شان خورشید وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین هم برهانِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روشنگر است، «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ[۵]» و هم مواعظ ایشان ایجادِ نورانیّت در دل‌ها می‌کند و هم جدالِ احسن ایشان و آن ظلمتی که مانع نور بود، با جدالِ احسن آن را برکنار می‌کند و نور به دیگران می‌رسد و هم قرآنش نور است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در این عالَم نورانیّت‌شان منشأ هدایت است؛ چادرشان که رهنِ خانه‌ی یهود بود، شب آن زن بیدار شد و دید آن غرفه‌ای که چادر در آن قرار داشت مانند روز است و تعجّب کرد که چه اتفاقی افتاده است؛ هنگامی که وارد شدند دیدند این نور، نورِ چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. این‌جور که محدّثین و مورخین نقل کرده‌اند، حدود هفتاد نفر از یهودیان آن شب شهادتین گفتند و ایمان آوردند؛ نور اسلام در وجود آن‌ها اثر گذاشت. این «منیر» بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابعاد مختلفی دارد. هم حکمت ایشان، هم موعظه ایشان، هم جدال ایشان، هم قرآن ایشان، هم عترت ایشان و هم عنصر شریف ایشان همگی نور هستند. شفاعت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم «نُورٌ عَلَى نُورٍ[۶]» است. آن‌هایی که در این عالم نورِ کافی نداشتند که آن‌ها را به بهشت برساند، در روز قیامت نورِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این‌ها شفیع می‌شود و ضمیمه می‌شود و این ضمّ نور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقصِ نورِ آن‌ها باعث می‌شود که آن‌ها هم نورانیّت لازم را برای ورود به بهشت کسب کنند. عده‌ای هستند که نور کافی ندارند. این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی تحریم که می‌فرماید: «یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ[۷]» این‌ها می‌گویند: «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا[۸]» خدایا! نور ما را تکمیل کن. این نشان می‌دهد که نور دارند، ولی به اندازه‌ای نیست که مسافت بهشت را تا آخر طی کند و از خداوند درخواست می‌کنند که نور ما را تکمیل کن. خداوند متعال «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۹]» است. مرحوم علامه (سلام الله علیه) صاحب تفسیر المیزان در این‌جا هم نکته‌ی لطیفی دارند که می‌فرمایند: در دعاها، دعا با اسمی که قرین می‌شود، تناسب دارد؛ کسی از خداوند مغفرت می‌خواهد «فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ[۱۰]» ؛ «وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ[۱۱]»؛ و همین‌جور انسانی که از خدای متعال رزق می‌خواهد، «رزّاقیّت» خداوند مطرح است ولی در عبارت «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» تکمیل نور چه تناسبی با «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» دارد؟ چون آمده است کسی که در رَحِمِ مادر ناقص به دنیا بیاید، دیگر نمی‌توان او را رفعِ نقص کرد. انسان‌ها باید در این عالَم که رَحِمِ عالَم آخرت است، کمالات لازم آن‌جا را اکتساب کنند. اصلاً این‌جا برای آن‌جاست. زندگی ابد را از زندگی موقت دنیا تحصیل می‌کنیم و اکتساب می‌کنیم و با خودمان به آن‌جا می‌بریم. «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ[۱۲]» قبل از آن‌که خودمان برویم، اعمال ما پیشاپیش منتظر ما هستند و کسی که نور کافی را کسب نکرده است، دیگر کاری از او ساخته نیست ولی به خداوند عرض می کند: «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» دیگر از ما کاری ساخته نیست و دست تو بسته نیست.

خداوند متعال هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شفیع قرار داده است که شفاعت کبری برای خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هم «و آخر من یشفع هو أرحم الرّاحمین[۱۳]» آن‌هایی که با ضمیمه نور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نجات پیدا نمی‌کنند، خودِ خداوند به دادشان می‌رسد. بنابراین «سراج منیر» بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در دنیا دارای ابعاد مختلف است و هم در روز قیامت این شفاعت کبری جبران کمبود نور کسانی است که نور لازم را برای ورود به بهشت ندارند و این «سراج منیر» در این‌جا و آن‌جا ایجاد نورانیّت می‌کند و مسیر را برای راهیان نور صاف می‌کند.

علاوه بر این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حدید که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۱۴]». این ایمان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باعث می‌شود که خداوند نوری را به انسان بدهد که آن نور انسان را می‌برد. بنابراین آن حُجُبی که وجود دارد، این «سراج»، منیر آن حجاب‌های ظلمانی را رفع می‌کند. یک حدیث جالبی هم وجود دارد که می‌فرماید: «ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ حَتی تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ و رسوله[۱۵]»؛ این سه چیزی که حجاب‌های ظلمانی و موانع را یکی پس از دیگری بر‌میدارد تا «تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ عزَّ وَ جَل»، انسان به مقصد اعلاء که مقام عندَ ربّی است برسد، اولین مورد آن این است که «صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ» علماء هرچه دارند، «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ[۱۶]» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین معلم و معلم ثانی در اصلاح اهل معنا امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند؛ «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها[۱۷]». بنابراین «سراج منیر» هم تطبیق به قرآن می‌کند، هم تطبیق به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) می‌کند، هم تطبیق به معجزات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کند و هم تطبیق به حکمت، موعظه‌ی حسنه و جدالِ احسنِ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم تطبیق به جبرانِ ضعفِ نورِ کسانی که در روز قیامت کم می‌آورند دارد. با وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سراج منیری است که جبران کسری‌های همه را می‌کند.

بشارت دهنده‌ی مؤمنین

اما بعد از این آیه‌ی کریمه دستوراتی است. در اینجا اوصاف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ خداوند به هرکسی که چیزی داده است، در قبال آن اقتضا دارد که چیزی را اخذ کند که آن زمینه است تا این به ثمره برسد. رسول است، شاهد است، مبشّر است، نذیر است، داعی الی الله و سراج منیر است. خدای متعال با این صفات پیامبرش را مدح و توصیف کرده است و برجستگی‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به رُخِ بندگانش کشید و قدرت‌نمایی خودش را در وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرمود. حالا که تو دارای این صفات هستی و ما تو را به این اوصاف متصل کردیم، حال از تو این‌ها را می‌خواهیم. «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ[۱۸]» تو مبشّر هستی، مؤمنین را بشارت بده. ولی ادامه‌ی آن جالب است. نمی‌فرماید به مؤمن بشارت بده که «أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ[۱۹]»؛ یا «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ[۲۰]»؛ این‌ها هم بشارت هستند؛ ولی اُفق کَرَم پروردگار متعال بالاتر از آن چیزی است که انسان بگوید من این‌کار را کردم پس این نتیجه‌ی کار من است. بلکه این‌طور نیست. «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیرًا[۲۱]». فضل غیر از جزاست. جزا اثرِ عمل و پاداش و موازنه است. «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۲۲]». اما فضل مازاد است. اصلاً فضل به معنای اضافی است. گویا از ابتدا هم که انسان عمل می‌کند، عمل هم از جانب خداوند است. لذا هرچیزی که هست، فضل است. «وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۲۳]» کارهای خوب و حسنه‌ی ما من الله است. «وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ» این ها نعمت است «فَمِنَ اللَّهِ». هم نفسِ کار من الله است و هم اینکه هرکاری میلیاردها مقدمه می‌خواهد، و خداوند همه‌ی این مقدمات را در اختیار ما قرار داده است. علّت تامّه به وسعت همه‌ی عالم اجزاء دارد و جزء اخیرش اراده‌ی من است که هرکدام از آن مقدماتِ غیر قابل احصاء نباشد، این اراده و خواستِ من هم نخواهد بود. یکی از آن‌ها هم نباشد، اراده منتفی است. خداوند متعال این بینهایت اسباب را مقدمه‌ی کار من قرار داده است و اراده و آن شوقی که در انسان‌ها حاصل می‌شود و مقدمات درونی که فراهم می‌شود، ما ملائکه‌ای داریم که این ملائکه الهام می‌کنند؛ «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ[۲۴]» این آیه‌ی کریمه‌ باید برای ما رویکرد جدیدی در زندگی ایجاد کند که وقتی ما کارِ خیر انجام می‌دهیم، محفوف به ملائکه هستیم و یک ملک نیست. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ» این‌ها یک تیم هستند و هرکارِ خیری که ما بخواهیم انجام بدهیم، این‌ها از درون و بیرون با ما همراهی دارند. «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ» و ما نه این‌ها را می‌بینیم و نه توجّه داریم که موجودات شریف، مأمورین پاک و معصوم خداوند متعال هوای ما را دارند و اطراف ما را گرفته‌اند و این‌ها مشکلات ما را حل می‌کنند و اگر نمازِ شب بخوانیم، این‌ها ما را بیدار می‌کنند و در همه‌ی امور در شراشر وجودِ ما بیشتر از رگ‌های اعصاب بر ما احاطه دارند. «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا». چون هر عملی در باب توحید افعالی خالق کل شی است، هم خودِ عمل و اراده و ایمان و توفیق مخلوق خداوند است و مشیّت و رحمت رحیمیّه‌ی او ایجاب می‌کند که ما را در این مسیر ببرد. «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ[۲۵]»؛ از آن به بعد دیگر شما نیستید «لَنَهْدِیَنَّهُمْ» و ما در حال بردن شما هستیم. و هم امدادِ غیبی از طرف ملائکه است و هم آن کسی که شاهد اعمال است، خودش در کارهای خیرِ ما سفره گُستر است. وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرات معصومین (علیهم السلام) دلِ ما را امامت می‌کنند؛ والّا دلِ ما به سوی آن قبله نمی‌رود. با امامتِ ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) قلبِ ما وجهه پیدا می‌کند؛ «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ[۲۶]». آن‌‌ها بر ما محیط هستند. «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۲۷]» چون خودشان بانیِ اعمال هستند و سفره‌ی خودشان است و ما میهمان آن‌ها هستیم و ما سرِ سفره‌ی آن‌ها مُحاطِ آن‌ها هستیم. با این مقدمات و توصیفات چیزی که برای ما جزا باشد باقی نمی‌ماند.

فضل بزرگ خدای متعال

لذا «بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیرًا». این نشان می‌دهد که جذبِ فضل در بستر ایمان ممکن است. اگر کسی مؤمن نباشد، از فضل الهی محروم می‌ماند. ایمان درِ رحمت حقّ است. «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیرًا». خدای متعال اصلاً فضلِ صغیر ندارند، منتها این صفتِ فضل است. فضلِ خدای متعال کبیر است. این مسئولیتِ اول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[۲۸]». اول بشارت است، در اول و آخر و وسط هم رحمت است و همیشه رحمت است. «اَللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ[۲۹]» این رحمت واسعه است. لذا اول بشارت را مطرح می‌کنند؛ «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» منطبق با رحمت واسعه‌ی پروردگار متعال است و منطبق با صفت «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۳۰]» است. حالا که مظهر رحمتِ بی‌پایان خداوند هستی، «بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»، به مؤمنین بشارت بده «بِأَنَّ لَهُمْ» این کلمه‌ی «لَهُمْ» باز چقدر لطیف است؛ این برای دیگران نیست و مخصوصِ شماست و خداوند با شما این‌جور خصوصیّت دارد. «بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ» وقتی انسان نعمتی نصیبش می‌شود، مثلاً انگشتری را رفیقش به او بدهد، یا همسرش به او بدهد، یا مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) به او بدهد و یا امام زمان (ارواحنا فداه) به او بدهد؛ خیلی بین این‌ها تفاوت وجود دارد. این فضل بشارت می‌دهد که من الله است؛ «إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی[۳۱]» نمی‌گوید: بگو؛ بلکه خودش با ما صحبت می‌کند. «فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[۳۲]» اینکه خداوند خودش را در این‌جا نشان داده است، در کنارِ فضلی که به ما می‌دهد، خودش را هم نشان داده است. «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ» چون من الله است، دیگر فضلِ کوچک نیست و «فَضْلًا کَبِیرًا».

هشدار خدای متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّت ایشان

دستور دوم بُعد سَلبی است ولی تنزیهی است؛ آن‌ بُعد ایجابی را تقویت می‌کند، ایجاد مصونیّت و رفع آسیب‌ها است. یا رسول الله! تو که در معرض فضل خداوند هستی، «وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ[۳۳]» اگر کسی مشمول فضل شد، جاذبه‌ی رحمت با دافعه‌ی کفر با یکدیگر تنافی و تضاد دارند و قابل جمع نیستند. تولّی و تبرّی کنار یکدیگر‌ هستند؛ تسبیح و تحمید کنار یکدیگر‌ و مکمل هم هستند. این‌جا‌ هم بشارت فضل بود اما  انذار جهنّم نگفت. «لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» در بُعد انذارش که «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا[۳۴]» نذیر بودن آمد و این را مطرح کرد. بستر بدی‌ها کفر و نفاق است. هرچه آسیب هست، از آنجاست؛ حواست جمع باشد که این کانون میکروب است. تو که مشمول فضل هستی و باید سالم زندگی کنی، باید با این‌ها مرتبط نباشی و نباید با این‌ها ارتباط ولایی داشته باشی. چتر ولایت این‌ها، حاکمیت این‌ها، سلطه‌ی این‌ها نباید بر سر شما باشد والّا این‌ها زمینه‌ی فضل را از بین می‌برند و همه را جهنّمی می‌کنند. «وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» مشخص است که کافر و منافق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اطاعت نمی‌کند ولی این نظیر «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۳۵]» مشخص است که هیچ‌گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرک نمی‌ورزند؛ ولی شرک به اندازه‌ای خطرناک است که اگر در قلّه‌ی قُرب هم باشد و این ویروس اندکی در آن نفوذ کند، همه چیزش را ضایع می‌کند و از بین می‌برد؛ «لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ». این آیه‌ی «لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» البته که تربیت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با همین امر و نهی‌هاست که خداوند متعال هم در تکوینش و هم در تشریعش اعمال می‌کند ولی اهمیت قضیّه را وقتی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید این کار را نکن، مشخص می‌شود که خیلی کار خطرناکی است. «وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» چون این‌ها اهل مَکر و خُدعه بودند، می‌آمدند و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست می‌کردند که یک سال شما همراهِ ما باشید و بعد از آن یک سال ما همراه شما می‌شویم، از این قبیل پیشنهادهایی که ظاهرش مانند همین برجام و همین چیزهایی است که اگر این‌ها اهل قرآن بودند، نباید نکبت این‌گونه دامنِ‌شان را می‌گرفت. انسان که از کافر اطاعت نمی‌کند. این‌ها هیچ ابتکاری نداشتند و هر چیزی که آن‌ها گفتند، این‌ها امضاء کردند و این به معنی اطاعت محض است و کار خطرناکی است. خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این هشدار را می‌دهند که اگر آن‌ها آمدند و گفتند که می‌خواهیم باشیم اما مهلت می‌خواهیم، «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ[۳۶]» این‌ها می‌خواهند با شما مسیر سازش را پیش بگیرند؛ انسان سالم می‌تواند با میکروب سازش کند؟ اصلاً این‌کار معقول است؟ انسان سالم چیزِ سمّی بخورد و بگوید می‌خواهم با این بسازم. مثلاً به سیم برق که خطرناک است دست بزند و بگوید می‌خواهم با این بسازم! او محض خطر است و تو چگونه می‌خواهی با او بسازی؟ این پیشنهادهایی که قرآن کریم در برخی از موارد که آن‌ها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند و خداوند به ایشان هشدار داده است… «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ[۳۷]» شما دروغ می‌گویید. این که می‌گویید بعداً این‌کار را انجام می‌دهید، دروغ نیست بلکه نفاق است. لذا اگر دشمن به شما پیشنهادی کرد، بدانید دشمنی این است که انسان می‌خواهد سر به تنِ طرف نباشد. برای یک دشمن هیچ‌گاه تصوّر خیر دشمنش نیز در ذهنش نمی‌آید. این تضاد نور و ظلمت است، تضاد مرگ و حیات است، تضاد سلامت و مَرَض است؛ چون این‌ها با یکدیگر قابل جمع نیستند. این مسئله‌ی «لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» هم تربیت و هم هشدار برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّت است. مراقب باشید که فریب نخورید. گمان نکنید که اگر قبول کردید، کارتان پیش خواهد رفت. اگر قبول کنید، ضربه‌ی بعدی را محکم‌تر خواهید خورد؛ «وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ». حالا اگر انسان با این‌ها سازش نکند، این‌ها هم ایضاء می‌کنند و این موضوع مشخص است؛ مثلاً تحریم می‌کنند، ترور می‌کنند و به همراه احزاب‌شان در صحنه‌ی بین المللی انواعِ فشارها را بر شما‌ اعمال می‌کنند.

بی اعتنایی به اذیّت و آزار منافقین و کُفّار

برای تکمیل این قضیه می‌فرماید: «وَدَعْ أَذَاهُمْ[۳۸]» بیشترین اثر این‌ها در سرنوشت شما اذیّت کردن است. شما باید به وضعیت این‌ها اعتنا نکنید والّا اگر بخواهید از اذیّت این‌ها خودتان را کنار بکشید و کوتاه بیایید، این اذیّت رفع نخواهد شد بلکه اذیّت‌ها بیشتر هم خواهد شد. «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ[۳۹]» تا این رَهبه پیش نیاید، این‌ها به اذیّت کردن‌شان ادامه خواهند داد. این‌گونه نیست که اگر اطاعت کردید، دست از آزار و اذیّت‌شان بردارند؛ «وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ». از اذیّت این‌ها نترس. راه رفعِ اذیّت این است که انسان با آن اذیّت مقابله کند.‌ این دستور سوم که تکمیل شدّت بر کُفّار، سازش‌پذیر نبودنِ با منافقین، تحمل اذاهم است. اذیتّ‌های این‌ها را مهم ندانید و به آن توجّه نکنید؛ «دَعْ أَذَاهُمْ». این دستور سوم خداوند متعال است.

بی اعتنایی به اذیّت و آزار منافقین و کُفّار

دستور چهارم است که می‌فرماید: «وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ[۴۰]» انسانی که دشمن دارد، باید بداند که «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد[۴۱]». در روایت هم آمده است که سه چیز است که مقدارِ کمِ آن هم زیاد است؛ یکی از آن سه چیز عذاب است، دیگری مَرَض و مورد سوم دشمن است که مقدارِ کمِ آن هم، زیاد است. حالا که کُفّار و منافقین دشمن تو هستند و موذی هم هستند، راه آن این است که «تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ». اگر بخواهی «دَعْ أَذَاهُمْ» محقق شود، باید به قدرتی تکیه کنی آن قدرتِ لایزال خداوند است. «وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ». در پایان آن هم اگر انسان دلی داشته باشد، دلِ او آب می‌شود؛ «وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا[۴۲]» چه کسی را وکیل قرار دادی! هیچ تضمینی در هیچ وکیلی وجود ندارد اما خداوند تضمینی است؛ «وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا». بازهم نثارِ روحِ مقدّس حضرت زهرا (سلام الله علیها) صلواتی ختم بفرمایید. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

در ذیلِ سوره‌ی مبارکه‌ی فتح هم آثارِ «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» وجود دارد. یادتان باشید که بر آن‌هم مروری داشته باشیم ان شاءالله. در آن‌جا «سراج منیر» وجود ندارد، «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ[۴۳]» و الی آخِر است و سه الی چهار مسئله در آن وجود دارد. الحمدلله ربّ العالمین.

 

پاسخ حضرت استاد به پرسش اول:

«ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ: صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ وَ وَطْىُ أَقْدامِ الْمجَاهِدیْنَ وَ صَوْتُ مَغازِلِ الْمحْصَناتِ[۴۴]». «مغازل» جمع «مغزل» به معنای ریسندگی است.

پاسخ حضرت استاد به پرسش دوم:

ثقل اکبر بودن در مقامِ گوهر نیست؛ در مقام این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این سفره را نداشته باشد، وسیله‌ای برای تغذیه‌ی نفوسِ مستعدّه ندارد. ولی از نظر حقیقت وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قرآن تقدّم دارد. «أوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورُ نَبِیِّک یا جَابِرُ[۴۵]» اجمالاً یا باید بگوییم همان نور قرآن هم هست که یک حقیقت است و یا باید بگوییم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اعظم هستند. این ثقل اکبر بودن به اعتبار… «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا على لما خلقتک[۴۶]» این‌گونه نیست که علی (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاتر است؛ اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبودند، مجرایی برای ادامه‌ی رسالت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود. این‌ها مکمّل یکدیگر هستند.

پاسخ حضرت استاد به پرسش سوم:

بله همین‌طور است؛ «و شاهدُ علی ذلِک کفانا کتاب الله» (۳۹:۳۰ منبع یافت نشد) این‌ها آن مقدارش را هم تحمّل نکردند. اگر بنا بود بگویند که او(پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) اکبر است که همه چیز را انکار می‌کردند و این خیلی حرف دقیق و خوبی است.

پاسخ حضرت استاد به پرسش چهارم:

«یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ[۴۷]» ازدواج می‌کند، زاد و وَلَد می‌کند، غذا می‌خورد، با شما گفتگو می‌کند، اگر مَلَک بود که دست شما به آن نمی‌رسید، پس بشر است.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه تغابن، آیه ۸٫

[۳] زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

[۴] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

[۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۵٫

[۶] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫

[۷] سوره مبارکه تحریم، آیه ۸٫

[۸] همان.

[۹] همان.

[۱۰] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۶٫

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۸٫

[۱۲] سوره مبارکه انفطار، آیه ۵٫

[۱۳] علم الیقین، ج ۲، ص ۱۳۲۵٫

[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫

[۱۵] کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه ۲۲٫

صحیح روایت: «ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ: صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ وَ وَطْىُ أَقْدامِ الْمجَاهِدیْنَ وَ صَوْتُ مَغازِلِ الْمحْصَناتِ».

[۱۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳٫

[۱۷] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۲۶.

[۱۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۷٫

[۱۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۱٫

[۲۰] سوره مبارکه زلزال، آیه ۷٫

[۲۱] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۷٫

[۲۲] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰٫

[۲۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫

[۲۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۰ و ۳۱٫

[۲۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۲۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹٫

[۲۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫

[۲۸] دعای شریف جوشن کبیر.

[۲۹] دعای کمیل.

[۳۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۳۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۶٫

[۳۲] همان.

[۳۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۸٫

[۳۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۵٫

[۳۵] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫

[۳۶] سوره مبارکه قلم، آیه ۹٫

[۳۷] سوره مبارکه کافرون، آیات ۱ الی ۳٫

[۳۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۸٫

[۳۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۰٫

[۴۰] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۸٫

[۴۱] گلستان سعدی، باب اول در سیرت پادشان، حکایت شماره‌ی ۴٫

[۴۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۸٫

[۴۳] سوره مبارکه فتح، آیه ۹٫

[۴۴] کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه ۲۲٫

[۴۵] حسن‌بن‌محمد دیلمی، غرر الأخبار، ص۱۹۵٫

[۴۶] شیخ على نمازى، مستدرک سفینه البحار، ج ۳، ص ۱۶۸ و ۱۶۹٫

[۴۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷٫